مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

و اما ویژگی چهارم عباد الرحمن:

4 – نقش بیم و امید در زندگی انسان

پس می فرماید: " و الذّین یقولون ربّنا اصرف عنّا عذابَ جَهنَّمَ إنَّ عَذابَها کانَ غَراماً " و کسانی که می گویند : پروردگارا ! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و پر دوام است ." إنّها ساءت مُستَقرّاً و مُقاماً (فرقان – 66) مسلّماً آن جهنم بد جایگاه و محلّ اقامت بدی است!

خوف و رجاء و بیم و امید دو عامل روحی است که در تکامل انسان نقش مؤثری دارند و هیچ نوع بهبود و اصلاحی ، بدون این دو صورت نمی پذیرد . امید عاملی است که به زندگی و کار تحرّک می بخشد (1) چنانکه رسول خدا (ص) می فرماید: اگر امید نبود مادری فرزند خود را شیر نمی داد و کسی درخت نمی کاشت(2)

و زندگی معنوی انسانها هم در پرتو امید تکامل پیدا می کند . چنانکه علی (ع) می فرماید: اگر امید نبود، انسان از وضع خود به خوبی آگاه می شد و در این هنگام از وحشت جان می سپرد. (3) امید انسان را به سوی خداوند می کشاند و سبب می شود که تصور نکند درهای مغفرت و آمرزش به روی او بسته شده و هر نوع شایستگی و بازگشت به کمال از او سلب گردیده پس در این حال دیگر به فکر اصلاح خویش نباشد و به فساد و تباهی ادامه دهد. و در نقطه مقابل در پرتو بیم و خوف است که انسان خود را از اطاعت و انجام دادن وظیفه بی نیاز نمی بیند و به عنوان یک عامل باز دارنده از پیروی هوی وهوس به دور می ماند . پس از این جهت است که قرآن پیامبران الهی چنین معرفی می نماید : " رُسُلاً مُبَشِّرین و مُنذرینَ لِئلّا یکون لِلناسِ علی الله حجةٌ بَعدَ الرُسُل (نساء – 165) پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند « و بر همه حجت تمام شود» و امیر مؤمنان (ع) هم می فرماید: " حتی بهترین فرد امت را از عذاب الهی ایمن ندانید زیرا قرآن فرماید: " فَلا یَأمَنُ مکرَ الله الّا القوم الخاسرون (اعراف – 99) از عذاب الهی جز زیانکاران کسی مطمئن نمی گردد و بدترین افراد را هم از رحمت خداوند مأیوس نگردانید زیرا خداوند فرماید : "إنّه لا یَیأسُ من روح الله الّا القوم الکافرون ((یوسف – 87) از رحمت خداوند جز گروه کافر مأیوس نمی گردند.(4)

بنابراین با توجه به چنین جایگاه معرفتی درباره خوف و رجاء از ویژگیهای بندگان خاص خداوند این است که :

یقولون : عبادات و شب زنده داری ها ایشان را مغرور نمی کند . آنان به یاد معادند و بیش از انکه طمع بهشت داشته باشند از آتش دوزخ خوف دارند و به فکر نجات از آن هم از طریق عبادتند و هم از طریق اعمال نیک (5) چنانکه درباره علی (ع) ذکر شده که حضرت هر گاه اموالی را در راه خدا وقف می نمودند در وقف نامه خود می نوشتند این اموال را وقف کردم تا بدین وسیله از آتش دوزخ در امان باشم و آتش دوزخ نیز از من دور باشد! (6)

غرام : در اصل به معنای مصیبتی است که انسان در برابر آن راه فرار نداردو نوعی الزام و تعهد بر دوش او قرار می دهد که در زبان فارسی به آن تاوان می گویند . (7)

خدای سبحان سفرا و نمایندگان خود را به توحید در خوف و رجا می ستاید و موحّد کامل در خوف و رجا هم موحّد است فقط از خدا می ترسد و فقط به او امیدوار است . توحید در خوف و رجا از بهترین سیره ی رسول اکرم(ص) است و هر وصفی که برای اولیاء الهی ثابت است مرحله کامل آن برای نبی اکرم (ص) محقّق است چون خلق حضرت برابر با قرآن کریم است " :کأنّ خلقه القران" و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتب آسمانی است پس اخلاق رسول اکرم(ص) برتر از ملکات اخلاقی کسانی است که سایر کتابهای آسمانی بر آنان نازل شد. (8)

آری خوف و رجا که دو عامل بازدارنده از تباهی و محرّک به نیکی هاست در زندگی رسول اکرم (ص) بر اساس قرآن کریم تنظیم شده بود از این رو یکی از آیاتی که حضرت مکرّر تلاوت می کرد این آیه بود " قُل إنّی أخافُ إن عصیتُ ربّی عذابَ یومٍ عظیم" (انعام – 15) اگر من معصیت کنم از عذاب دردناک روز بزرگ هراسناکم تا اینکه سوره مبارکه فتح نازل شد : " إنّا فتحنا لک فتحاً مُبیناً * لِیغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر " ( فتح 1-2) و خداوند با وعده غفران به رسولش تسکین داد . البته باید توجه داشت غفران درباره غیر معصوم رفع گناه موجود است و درباره معصومان دفع آن است زیرا وسوسه به حرم امن قلب معصوم راه پیدا نمی کند. این نکته نیز روشن است که عصمت با اختیار منافات ندارد چون حقیقت عصمت به یک ملکه علمی بر می گردد نه جبر ، زیرا معصوم به توفیق خداوند سبحان باطن گناه را مشاهده می کند که هم چون سمّ است و اگر چنین کسی از سمّ پرهیز کرد ، با حُسن اختیار خود این عمل را انجام داده است. چنانکه اگر مرتکب شد با سوء اختیار خود بوده است (9) و نیز باید توجه نمود که خوف و رجا در مرتبه بالاتر در پیامبر (ص) یعنی انسان کامل چون در طول لقاءالله است کمال خواهد بود و این غیر از خوف و رجای وهمی و خیالی است که در افراد عادی یافت می شود و سرّ کمال بودن آن این است که خوف و رجای مزبور در پرتو تکامل عقلی به خوف از هجران دیدار خدا و نیز امید به لقای حق می رسد که در این حال نقص وهم و خیال و عیب نفسانی بودن را ندارد . بنابراین خوف و رجایی که تحت رهبری لقاء الله باشد تعدیل شده است و می تواند الگویی برای همه خائفان باشد از این رو خوف و رجای رسول اکرم (ص) خوف و رجای معقول و مقبول است . (10) اما درباره توصیه حضرت به بندگان الهی در این زمینه ، از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود : در کتاب علی(ع) یافتیم که رسول خدا (ص) بالای منبر خود فرمود : قسم به خدایی که به غیر او خدایی نیست که به هیچ مؤمنی هیچگاه خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به سبب خوش گمانیش به خدا و امیدواریش به او و حُسن خلقش و خودداری از غیبت مؤمنان و قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست که خداوند هیچ مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نکند مگر به سبب بدگمانیش به خدا و کوتاهی در امیدواری به او و بد اخلاقی و غیبت مؤمنان ، قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست هیچ بنده ای به خدا گمان نیکو نمی برد مگر اینکه خداوند مطابق ظنّ او با او رفتار می کند . زیرا خدا کریم است و همه خیرات به دست اوست و شرم دارد از اینکه بنده مؤمنش به او گمان نیک برد و او بر خلاف گمان و امید بنده رفتار کند پس گمان خود را به خدا نیکو کنید و به سوی او رغبت نمایید. (11)

و نیز می فرماید :"اساس حکمت، ترس از خداوند است " و کاملترین شما در عقل کسی است که خوفش از خدا بیشتر باشد. " و أنا أخوَفُکُم من الله" من از همه شما از خدا ترسان ترم(12)

و اما در سیره حسینی در مسیر کربلا قبل از عاشورا و نیز روز عاشورا حرکات و سخنان امام حسین(ع) در جهت دوری از جهنم و بهشتی شدن بندگان خداست و این چنین است که امام (ع) موفّق می شوند افرادی را به لشگر حقّ پیوند بزنند.

و اما در میان سخنان امام که به دست ما رسیده درباره این نکته معرفتی آمده که از حضرت پرسیدند: چگونه صبح کردید ؟ حال شما چطور است؟» امام (ع) فرمودند : صبح کرده ام در حالی که پروردگاری دارم که ناظر اعمال من است . آتش جهنم در جلوی من و مرگ در تعقیب من ومحاسبه و حساب « دنیا و روز قیامت» مرا احاطه کرده ومن در گرو اعمالم هستم. اینگونه نیست که هر چه را بخواهم دوست داشته باشم، همان پیش آید و بتوانم به آن برسم و آنچه را نخواهم و کراهت داشته باشم بتوانم از خود دفع کنم زیرا تمام امور در دست دیگری « خداوند» است. اگر بخواهد مرا عذاب کند و اگر بخواهد مرا مورد عفو قرار می دهد « بنابراین » چه فقیری از من فقیرتر است !!!(13)

و باز فرموده اند : "خداوند طاقت هیچ کس را کم نمی کند الّا اینکه از واجبات او هم می کاهد و توانایی هیچ کس را کم نمی کند الّا اینکه از تکالیف او هم می کاهد « یعنی به هرکس به اندازه طاقت و توانایی او تکلیف می دهد و بیش از توان و طاقت او از او چیزی نمی خواهد چنانکه فرمود: " لا یُکَلّفُ الله نفساً الّا وُسعَها" (14)

ادامه دارد.....


  1. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  2. نهج الفصاحه – ص 189 – حکمت 936
  3. سفینة البحار – ج 1 – ص 30 – شیخ عباس قمی
  4. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  5. تفسیر نور – ج6 – محسن قرائتی
  6. تفسیر صافی - ج 2 – ص 14
  7. تفسیر نور – ج6 – محسن قرائتی
  8. سیره رسول اکرم در قرآن – آیة الله جوادی آملی – ج 8
  9. سیره رسول اکرم در قرآن – آیة الله جوادی آملی – ج 9
  10. همان
  11. علم اخلاق اسلامی – گزیده جامع السعادات نراقی – ترجمه سید جلال الدین مجتبوی
  12. همان
  13. زندگینامهچهارده معصوم – پیشوای سوم " امام حسین" – سید محسن خرازی
  14. همان

و اما ویژگی سوم عباد الرحمن:

3- نیایش در دل شب

 پس می فرماید: و الّذین یَبیتُونَ لِربِّهِم سُجَّداً و قیاماً" کسانیکه شبانگاه برای پروردگار شان سجده وقیام می کنند. و در کلام دیگرمی فرماید: " کانُوا قَلیلاً مِنَ اللیلِ ما یَهجَعُونَ و بالأسحارِِ هُم یَستَغفِرونَ" ( ذاریات – 18-17) آنها کمی از شب را می خوابیدند و در سحرگاهان استغفار می کردند.

یکی دیگر از نشانه های بندگان خدا، عبادت و پرستش ، آن هم در دل شب است. اصولاً پرستش عالیترین مکتب تربیتی و مایه تکامل انسان است ، اینکه روح و جان انسان با جهان بی کران کمال مطلق " خداوند" مرتبط شده و در امور زندگی از قدرت نا متناهی او استمداد بطلبد. پرستش یاد خدا را در دل زنده می کند و این یاد مانع و کاهش دهنده خود کامگی ها و غفلت و بی خبری از جزای الهی است. (1)

یبیتون : فعل مضارع نشانگر شب زنده داری (2) و استمرار و تداوم عبادت ، نشانه بندگان خاص خداوند است. (3)

لربّهم : آنچه به عبادت ارزش می دهد اخلاص است و عبادت شبانه دور از ریاست.(4) و چه جالب است تصویری که امام حسین (ع) از نیت و هدف بندگان الهی در عبادت خداوند ارائه می نمایند. حضرت فرمودند: "إنَّ قوماً عَبَدُوا الله فتلکَ عِبادة التُجّارِ" گروهی به امید پاداش و بهشت خداوند را عبادت می کنند این طرز بندگی ، بندگی بازرگانان و سوداگران است " که به امید سود زحمت کشیده و فعالیت می کنند.» " و إنَّ قوماً عَبَدُوا الله رَهبَةً عبادة العبید" و گروهی هم از ترس عقوبت و جهنم خدا را عبادت می کنند . این طرز بندگی ، بندگی بردگان و غلامان است « که اگر ترس از عذاب و تنبیه مالک خود نداشته باشند او را اطاعت نمی کنند» " و إنَّ قوماً عَبَدُوا الله شُکراً فتلکَ عِبادة الأحرار و هیَ أفضَلُ العِبادةِ" و گروهی دیگر برای سپاسگزاری از خداوند متعال و نعم بی اندازه اش او را عبادت می نمایند ، این عبادت ، عبادت آزادگان است و این طرز عبادت ، با فضیلت ترین نوع عبادت است. (5)

سجّداً و قیاماً : اول سجده را و سپس قیام را یاد می کند در صورتی که باید عکس باشد زیرا در نماز و نیایش ها ، نخست قیام است و سپس سجود . شاید نکته آن این است که بندگان خدا پس از سجود در پیشگاه خداوند ، نیت کرده و آماده قیام به وظایف فردی و اجتماعی در روز می گردند.(6) پس شب زنده داری و برپایی نماز شب از نشانه های بندگان خداست و علی (ع) می فرماید:" و تَمَسَّک باخلاقِ النبیّین" تمسّک به اخلاق پیامبران است. یعنی در رأس بندگان خدا و بهترین آنان ، پیامبرانند .

درمناجات حضرت موسی با حضرت حق آمده که خداوند به حضرت می فرماید: " ای پسر عمران! دروغ گفته است آن کس که خود را دوستدار من تصور کرده است و چون شب فرا می رسد به خواب راحت فرو می رود مگر نه آن است که هر دوستدار در آرزوی خلوتی است که با محبوب خود باشد؟

ای پسر عمران! بدان که من بر حال دوستان خود آگاهم و می دانم که چون شب ، پرده بر جهان می کشد، چشم دلشان به سوی قلبهایشان متوجه گشته و عذاب مرا در پیش دیدگان خود مجسم می سازند و مرا در مقام مشاهده مخاطب قرار می دهند و در مقام حضور با من سخن می گویند .

ای پسر عمران ! خشوع قلب و خضوع جسم و اشک چشم خویش را در سیاهی شبها بر من نثار کن و آنگاه مرا بخوان ، تا دریابی که تا چه حدّ به تو نزدیکم و تو را اجابت می کنم.(7)

و کلام الهی خطاب به رسول خاتم خود در قرآن چنین است : " و من اللّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسَی أن یَبعَثَک رَبّکَ مقاماً محموداً " (اسراء – 79) و پاسی از شب را « از خواب برخیز» و قرآن و «نماز» بخوان . این یک وظیفه اضافی برای توست. امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد. سپس می فرماید: " قُم اللیلَ إلّا قلیلاً * نِصفُهُ أو انقُص منهُ قلیلاً * أو زِِد علیه و رَتِّل القرآن ترتیلاً * إنّا سَنُلقی علیکَ قولاً ثقیلاً * إنّ ناشئةَ اللیل هیَ أشدُّ وطأً و أقوَمُ قیلاً " شب را جز کمی بپاخیز . نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن. یابر نصف آن بیفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان چرا که ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد . مسلماً نماز و عبادت شبانه پابر جا و با اسقامت تر است ( مزمل – 2 الی 6)

و در کلام بعدی این سفارش رسول خدا (ص) به علی (ع) است در حالیکه حضرت هرگز نماز شب را ترک نمی کرد، لکن پیامبر به ایشان فرمودند: "تو را به اموری سفارش می کنم همه را حفظ کن . سپس فرمودند: خداوندا ! او را بر انجام این وظایف یاری فرما تا آنجا که فرمودند: بر تو باد به نماز شب . بر تو باد به نماز شب . بر تو باد به نماز شب!!! (8) و مسلّم است که پیامبر خود در تمام زندگانی خویش عامل به این وصیت بود.

عطاء بن ابی ریاح می گوید: روزی نزد عایشه رفتم. از او پرسیدم شگفت انگیزترین چیزی که در عمرت از پیامبر اسلام (ص) دیدی چه بود؟ گفت: کار پیامبر(ص) همه اش شگفت انگیز بود ولی از همه عجیب تر اینکه: شبی از شبها که پیامبر(ص) در منزل من بود به استراحت پرداخت . هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست لباس پوشیده، وضو گرفت و به نماز ایستاد و آن قدر در حال نماز و در جذبه خاص الهی اشک ریخت که جلو لباسش از اشک چشمش تر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود . هنگامی که «بلال» او را به نماز صبح خواند، پیامبر را گریان دید. عرض کرد: چرا چنین گریانید؟ شما که مشمول لطف خدا هستید ؟ فرمود:" أفَلا أکونُ لله عَبداً شَکوراً" آیا نباید بنده شکرگزار خدا باشم؟ چرا نگریم؟ خداوند درشبی که گذشت آیات تکان دهنده ای بر من نازل کرده است و سپس شروع به خواندن آیات پایانی سوره آل عمران نمود: " إنّ فی خَلقِ السموات و الأرضِ .... الّذین یِذکُرُون الله قیاماً و قُعوداً و عَلی جُنُوبِهم و یَتَفَکَّرُونَ فی خَلقِ السمواتِ و الأرضِ ربّنا ما خلَقتَ هذا باطلاً ..... ربّنا ..... ربّنا ..... ربّنا و آتِنا ما وَعَدتَنا علی رُسُلِکَ و لا تُخزنا یومَ القیامةِ إنّکَ لا تُخلِفُ المیعاد" ( آل عمران -190 الی 194) و در پایان فرمود: " ویلٌ لِمَن قَرَأها و لَم یَتَفکَّر فیها" وای به حال کسی که آنها را بخواند و در آنها نیندیشد!! (9)

امّا انچه درسیره عملی امام حسین(ع) آمده اینکه حضرت بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (10) دعاها و مناجاتهای امام گویای نحوه ابراز محبت حضرت نسبت به خداوند است. خاصّه دعای عرفه که باید به طور جداگانه و کامل بدان پرداخته شود، کلاس معرفت حق تعالی آنچنانکه حق معرفت اوست و یا صدها و هزاران رکعت نماز حضرت در شبانه روز طبق فرمایش امام سجاد(ع)(11) . امّا آنچه از همه زیباتر است جریان شب عاشوراست. نقل است که امام حسین (ع) درجلوی خیمه خود دست به شمشیر گرفته و سر به زانو گذاشته به خواب رفته بود که ناگاه هیاهوی سپاه نزدیک شد و زینب کبری (س) سراسیمه نزد برادر دوید و فرمود : برادر مگر هیاهوی سپاه را نمی شنوی که نزدیک رسیده است! امام(ع) سر از زانو برداشت و فرمود:« هم اکنون رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من فرمودند : «تو نزد ما می آیی.» زینب(س) با شنیدن این سخن از برادر لطمه ای به صورت خود زد و عرضه داشت: ای وای! امام(ع) فرمودند: " لیس لک الویل" خواهرم وای بر تو نیست .آرام باش . خداوند تو را رحمت کند . دراین موقع عباس بن علی(ع) رسید و گزارش نظامی به عرض رسانید و عرضه کرد:" یا أخی قَد أتاکَ القومَ" آقا دشمن رسیده است . چه باید کرد؟ امام حسین(ع) برخاست و فرمود : " یا عبّاس إرکَب بِنَفسی أنت" برادرم! من به فدای تو! سوار شو برو ببین چه خبر است؟ چرا در این موقع حمله کرده اند؟ و چه پیشامدی به تازگی روی داده است؟ حضرت ابوالفضل(ع) با بیست نفر از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر اسدی در مقابل سپاه دشمن رفتند و پرسیدندکه سبب حمله ناگهانی چیست؟ گفتند: دستوری از امیر ما رسیده است که باید هم اکنون تسلیم شوید یا اینکه با شما جنگ کنیم!! حضرت فرمود : شتاب نکنید تا من خدمت اباعبدالله برسم و مطلب را به عرض امام(ع) برسانم. همراهان حضرت ابوالفضل(ع) در جلو سپاه دشمن ماندند و ایشان را موعظه کردند تا حضرت نزد برادر آمده و مطلب را به عرض رسانید. پس امام(ع) فرمودند: " إرجِع إلیهِم فإنّ استَطَعتَ أن تُؤخِّرَهُم إلی غَدوَةٍ و تَدفَعَهُم عنّا العشّیّة لعلّنا یُصَلّی لِرَبّنا اللیلة و نَدعوه و نستغفرهُ فهو یعلَمُ أنّی قد کُنتُ أحبُّ الصّلوة له و تلاوة کِتابِهِ و کثرَةَ الدّعاء و الاستغفارِ" برگرد اگر توانستی تا بامداد فردا برای ما مهلت بگیر که ما امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم و دعا کنیم و در پیشگاه پروردگار آمرزش بخواهیم . خدا می داند که من نماز خواندن و قرآن خواندن و زیاد دعا کردن و استغفار کردن را دوست دارم.(12)

درروایت دیگر آمده امام فرمود : " قرّة عینی فی الصلوة" و «قرّة» خنکی و اشک گوارا را می گویند. چشم خنک شود درحالیکه اشک مطلقاً گرم است، چه اشک نشاط و چه اشک غم. ولی عده ای گفته اند «قار» یعنی سرد و خنک، اشک خنک در اثر نشاط (13)

از این جهت بی سبب نیست حالات بندگان پرهیز گار الهی در مقام تأسّی و الگو گیری از پیامبر(ص) و اهلبیت حضرتش . علی(ع) در یک سخن در حالات ایشان می فرماید: شب هنگام به نیایش خدا می پردازند و در روز بسان شیر نیرومند مشغول انجام وظیفه می گردند.(14) و در کلامی دیگر در خطبه متقِّین در توصیف ایشان خطاب به همام می فرمایند:" و اما در شب ، پس قدمهایشان را به صف کشیده اند در حالیکه اجزاء قرآن را تلاوت می کنند. آنها را به شیوه خاصّی ترتیل می نمایند « بدینگونه که » با قرآن جانشان را محزون می نمایند و با آن «ترتیل و تلاوت» داروی درد خویش را با زیر و رو کردن آیات طلب می نمایند. پس هر گاه به آیه ای گذر کنند که در آن تشویق است با چشمداشت به آن میل می کنند و جانشان از شوق به سوی آن پر می کشد و باور دارند که آن در برابر دیدگانشان قرار دارد و هر گاه به آیه ای گذر تمودند که در آن تخویف است گوشهای دلشان را به آن متمایل می نمایند و باور دارند که صدای جهنم و نعره آن در عمق گوششان طنین انداز است.(15)


  1. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  2. بیتوته یعنی شب زنده داری
  3. تفسیر نور – ج 6 – محسن قرائتی
  4. تفسیر نور – ج 6 – محسن قرائتی
  5. بحارالأنوار – ج78 – ص 117
  6. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  7. بحارالأنوار – ج87 – ص 139
  8. وسائل الشیعه – ج 5 – ص 268
  9. تفسیر نمونه- ج 3- ناصر مکارم شیرازی
  10. مناقب ابن شهر آشوب- ج 3 – ص 224
  11. عقد الفرید – ج 3- ص 143
  12. ارشاد شیخ مفید- ص 212
  13. سخنان آیة الله جوادی آملی
  14. نهج البلاغه – حکمت 277
  15. نهج البلاغه خطبه

و در این زمینه در سیره حسینی هم نکات برجسته و آموزنده ای وجود دارد:

  1. غلامی از غلامان امام حسین(ع) مرتکب سوئی شد . واجب شد او را تأدیب کنند. امام فرمود : تأدیبش کنند. عرض کرد: "والکاظِمین الغَیظ...." امام(ع) فرمود: او را رها کنید. غلام گفت: “والعافین عن الناس" امام(ع) فرمود : تو را بخشیدم. غلام گفت: و الله یُحبُّ المحسنین" حضرت(ع) فرمود: "أنت حُرٌّ لِوَجهِ اللهِ تعالی " بعد دستور فرمودند به او جایزه ای شایسته هم عنایت شود.(1)
  2. عصام بن مصطلق شامی گوید: وارد مدینه شدم . چشمم به جمال زیبای حسین بن علی(ع) افتاد . منظر پاکیزه و با شوکت و جلالت او مرا به حسد واداشت و حسد هم سبب شد که بغض و دشمنی خود را از پدر او ظاهر کنم. به وی نزدیک شده و از روی تحقیر و توهین گفتم: ای پسر ابوتراب ؟ امام(ع) فرمود : بلی، پس من هر چه توانستم به آن حضرت و پدر ایشان ناسزا گفتم . امام(ع) از روی عطوفت و مهربانی نگاهی بر من نموده فرمود: " أعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . خُذِ العفو و امُر بالعُرف و اَعرِض عَن الجاهلین " (اعراف – 199)«اشاره به کلام رسول خدا(ص) که در قبل اشاره شد» بعد فرمودند: با من آهسته و آرام برخورد کن و کار را بر خود و من آسان کن و از خداوند تبارک و تعالی طلب آمرزش بنما و سپس فرمود : اگر تو از ما طلب یاری کنی تو را یاری خواهیم کرد و اگر چیزی بخواهی به تو خواهیم داد و اگر طلب ارشاد و هدایت داری هدایتت می نماییم. عصام می گوید : من از گفته و حرفهای غلط خود پشیمان شدم و آن بزرگوار با فراست فهمید که من پشیمانم. فرمود: آن چه را که یوسف (ع) به برادران خطا کار خویش فرمود ، من نیز می گویم : " لا تَثریبَ علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو أرحم الراحمین" (یوسف – 92) عصام گوید : از این اخلاق شریف حضرت در مقابل آن جسارتها و ناسزاهایی که از من سر زد چنان زمین بر من تنگ شد که دوست داشتم به زمین فرو بروم. ناچار آرام از مجلس حضرت بیرون آمدم در حالیکه نزد من شخصی محبوبتر از امام حسین (ع) و پدرش علی (ع) نبود! (2)
  3. امام سجاد (ع) فرماید: از پدرم امام حسین (ع) شنیدم که فرمودند : اگر کسی از سمت راست من ناسزا گوید و از سمت چپ برگردد و از من عذر خواهی نماید عذر او را می پذیرم و او را عفو می کنم چرا که امیر مؤمنان (ع) برایم حدیث کرد که از جدّم رسول خدا (ص) شنیده که فرمود : از حوض کوثر نیاشامد کسی که عذر معذرت خواه را نمی پذیرد.(3)
  4. اما یکی از زیباترین جلوه های حلم و بردباری و مدارای امام حسین (ع) رفتار حضرت نسبت به لشگر حرّ می باشد. حرّ بن یزید ریاحی، با هزار نیروی نظامی خود به سپاه امام حسین (ع) نزدیک شدند و در شدّت گرما در برابر امام حسین (ع) و یارانش صف کشیدند تا مانع ادامه راه حضرت و اصحابش شوند. امام (ع) هم با سپاه خود شمشیر ها را آماده کردند و در مقابل آنها ایستادند. در این هنگام امام(ع) ملاحظه فرمودند که سپاه دشمن از تشنگی سخت در عذاب است. فوراً به جوانان خود امر کردند : اینها را با اسبانشان آب دهید تا حدّی که سیراب شوند. پس آنها به امر امام (ع) ظروف و طشت ها را پر از آب نموده سپاه حرّ و اسبانشان را سیراب نمودند . علی بن طعان محاربی می گوید: « من آخرین نفر از سپاه حرّ بودم که به آنجا رسیدم . تشنگی بر من بسیار غلبه کرده بود چون حضرت سید الشهداء(ع) حال عطش من و مرکب مرا ملاحظه فرمود به من امر کرد تا شتر خود را بخوابانم . شتر را آب دادم و شخص حسین(ع) با دست مبارک مشک آب را به دهان من گذاشت و سیرابم کرد!!!» (4)

با توجه به سیره عملی پیامبر(ص) و امام حسین(ع) و کلام امام رضا(ع) که فرمودند: "مؤمن مؤمن نیست تا خصلت و روش یامبر(ص) در او باشد" و می دانیم که پیامبر(ص) هم " خُلقُهُ القُرآن" پس روش پاسخ به خطاها و بدیهای بندگان الهی را یکبار با کلام الهی مرور می کنیم:

  • در مرحله اول خداوند می فرماید : "و جَزاءُ السّیئة سیئةُ مثلُها (شوری – 40) و یا می فرماید : " فَمَن اعتَدَی علیکم فاعتَدُوا بِمِثلِ مَا اعتَدَی علیکم (بقره - 194) (5)یعنی می توان در مقابل بدی و تجاوز و ... رفتاری مقابله به مثل داشت.
  • در مرحله دوم می فرماید : " فَمَن عَفَی و اَصلَحَ فأَجرُهُ عَلَی الله..." (شوری- 40) اما در روش قرآن و اهلبیت بشر باید به سوی تکامل روحی رفته و رنگ انسان کامل را بگیرد که "صِبغَةُ اللهِ و مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَةً (بقره – 138) پس عفو بهتر است از انتقام و مقابله به مثل . عفو گذشت از مجازات است ولی بدی در یاد می ماند.
  • در مرحله سوم می فرماید: " وَاصفَح الصفحَ الجمیل" (حجر – 85) صفح یک درجه بالاتر است. صفح نه تنها گذشت از بدیهاست بلکه بدی را از قلب و یاد پاک کردن است. و اولیاء الله همیشه مقامی بالاتر از عفو دارند، عفو آنها به صورت صفح است و درباره پیامبر(ص) می فرماید : صفحی زیبا!!
  • در مرحله چهارم می فرماید: " ولیَعفُوا ولیَصفَحُوا ألَا تُحِبُّونَ أَن یَغفِرَ اللهُ لَکُم وَ اللهُ غفورٌ رحیمٌ" (نور-22) و در سوره تغابن کلام را کامل می نماید: " إن تَعفُوا و تَصفَحُوا و تَغفِرُوا فإنَّ اللهَ غفورٌ رحیمٌ " (تغابن – 14) غفران از ماده «غفر» به معنای پوشاندن است . درجه ای بالاتر از صفح، روی گناه را با رحمت پوشاندن! مغفرت الهی یعنی این، به این جهت که انسان گناهی به درگاه الهی مرتکب می شود که استحقاق مجازات دارد. خداوند متعال او را مجازات نمی کند و از او صفح می کند و به روی بنده اش نمی آورد و بالاتر اینکه روی آن را هم می پوشاند و روپوشی می کند. این روپوشی یکی از این جهت است که نمی گذارد دیگران از آن اطلاع پیدا کنند و دیگر اینکه از رحمت و فضل خودش هم چیزی به او عطا می نماید. پس اگر انسان عفو کند و صفح کند و غافر باشد همان کاری که خداوند در مقابل بندگان کناهکار خود می کند مظهر اسم "یا غفور" است !! چنانکه می فرماید: " إدفَع بِالَّتِی هِیَ أحسَنُ فَإذَا الَّذِی بَینَکَ وَ بَینَهُ عَدَاوَةٌ کَأنَّهُ ولیٌّ حَمیمٌ (فصلت – 34) در مقابل بدی نیکی کردن است . خاصیت نیکی کردن در مقابل بدی خاصیت کیمیاست. یعنی قلب ماهیّت میکند چنانکه دشمن سرسخت به یک دوست مهربان تبدیل می شود.(6)

ادامه دارد.....


  1. سیره عملی اهلبیت- حضرت امام حسی (ع) - سید کاظم ارفع
  2. سیره عملی اهلبیت- حضرت امام حسی (ع) - سید کاظم ارفع
  3. همان
  4. همان
  5. در الفاظ دقت شود که سیئه در مقابل سیئه _ اعتدی در مقابل اعتدی است!!
  6. آشنایی با قرآن – تفسیر سوره تغابن و نور – مرتضی مطهری

 و اما ویژگی دوم عباد الرحمن:

2- حلم و بردباری در برابر جاهلان

پس می فرماید : " و إذا خاطَبَهُم الجاهِلون قالُوا سَلاماً " و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند «و سخنان نا بخردانه گویند» ، به آنها سلام می گویند «و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند.»

و در حقیقت مقصود این است که جهل و نادانی جاهل را مقابله به مثل نمی کنند و در آیه دیگر نیز به پیامبر (ص) دستور مشابهی داده است. آنجا که می فرماید: " واصبِر عَلی ما یقولون واهجُرهُم هجراً جَمیلاً" (مزمل – 10) در برابر آنچه «دشمنان » می گویند شکیبا باش « صابر و بردبار » و به طوری شایسته از آنان دوری گزین « آنان را به نیکویی ترک کن»

تعالیم پیامبران الهی بر اساس پرورش فضائل اخلاقی است که در درون انسانها نهفته است آنان بیش از آنکه آموزگارانند، نو آورانند. پرورش دهنده صفات و کمالات می باشند که در سرشت آدمیان نهفته است و به تعبیر علی (ع) " و یُذَکِّروهُم مَنسیِّ نِعمَتِهِ .... و یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقُول" (نهج البلاغه – خطبه 1) پیامبران آمده اند تا نعمتهای فراموش شده را به خاطر آورند و گوهر های عقول را که در خزینه فطرت انسان نهفته است ، استخراج کنند. و یکی از این گوهرها و گنج های اخلاق و صفات پسندیده مدارا با مردم است مخصوصاً طبقه جاهل و نادان و مغرور (1) و دستور به سلام است اما در معنای این سلام گفته شده:

  1. در اینجا سلام به معنای سلام وداع با یاوه گویان و برخورد مسالمت آمیز است چنانکه درباره حضرت ابراهیم (ع) می خوانیم : همین که عمویش او را طرد کرد و گفت : از من دور شو ، ابراهیم (ع) فرمود : " سلامٌ عَلَیکَ سَأستَغفِرُ لکَ"(مریم – 46 و 47) خداحافظ به زودی برای تو از پیشگاه خداوند طلب آمرزش می خواهم (2) نکات اخلاقی و اجتماعی مدارا با چنین افراد روشن است :

اولاً : اگر با آنان مقابله به مثل شود و با خشونت رفتار گردد لجاجت آنان تحریک و در مسیر منفی خود راسخ تر می شوند!

ثانیاً : با در افتادن با جاهلان ، انسان مثل آنان شده و از قدر و مقام او کاسته می شود ، شخصیت او خوار و نیرو و وقتش به هدر می رود.

ثالثاً : مدارا کردن با جاهلان و نرمی در مقابل سخن تند و خشن و مسخره آمیز آنها سبب می شود مردم به کمک فرد مدارا کننده قیام نمایند. پس مدارا و حلم و حوصله از صفات مؤمنان است.(3)

  1. سلام یعنی سخن راست و استواری که مایه هدایت جاهل شود و در حقیقت ، لفظ "سلاماً" صفتِ موصوف محذوفی است. یعنی " قولاً سلاماً" و آیه دیگر مفسّر این آیه می باشد. آنجا که گفتگوی بهشتیان را نقل می کند : " لا یسمَعُون فیها لَغواً و لا تَأثیماً" * إلّا قیلاً سلاماً سلاماً" (واقعه – 25 و 26) در آن «باغها ی بهشتی» نه لغو و بیهوده ای می شنوند، و نه سخنان گناه آلود، تنها چیزی که می شنوند «سلام» است «سلام» (4)

مدارا و صبر و استقامت و نیز شرح صدر از شروط اساسی رهبری در هدایت جامعه بشری است . لذا حضرت موسی(ع) در دعوت فرعون به مسیر حق و بندگی از خداوند چنین تقاضا می نماید: " ربِّ اشرَح لی صَدری* و یسِّر لی أمری *و احلُل عُقدَةً مِن لِسانی * یَفقَهوا قَولی" (طه 25 الی 28) و به پیامبر هم در مسیر رسالت چنین خطاب می شود: " أ لم نَشرَح لک صَدرَک * و وضَعنا عنکَ وِزرَک* الّذی أنقَضَ ظَهرَک" (شرح 1 الی3)

و جالب است تقاضای سفیان ثوری از محضر امام صادق(ع) در دریافت این شرح صدر یا به قول خودش نورانیت دل و دریا دل شدن! او از اعلام رجال صحاح ستّه ، از مشاهیر اهل سنت و از رؤسای مذهب بائده از فرق تصوّف است . در باب زهد و پارسایی با امام مناظره داشته و به عنوان یکی از راویان و شاگردان امام مطرح می باشد!! (5) نقل از خود اوست که به محضر امام صادق(ع) می رود اما حضرت او را نمی پذیرند. پس سفیان بر سر مزار رسول خدا(ص) رفته و نماز خوانده و به حضرت متوسل می شود که امام دلش با او مهربان شده و پذیرای وی گردد. بعد از توسل مجدّد به خدمت امام(ع) می آید . امام این بار با گرمی او را پذیرفته و می فرمایند : می دانم آمده ای تا شرح صدر پیدا کنی ! عرض می کند : بله یابن رسول الله، امام(ع) می فرمایند: " ای سفیان ! اگر می خواهی شرح صدر پیدا کنی باید از سه چیز مواظبت کنی:

  1. بدان که تو عبدی و خدا مولاست ، عبد باید در برابر مولا صد در صد تسلیم باشد.
  2. باید توجه داشته باشی که مولای تو هم غضب دارد و هم رضایت ، مواظب باش که همیشه کارهایی را انجام دهی که خداوند از تو راضی باشد و از کارهایی که انجام آن غضب خدا را همراه دارد ، دوری کنی!
  3. ای سفیان ، تو عبدی ، خودت و هر چه داری متعلق به مولاست ، " العبدُ و ما فی یدِهِ کانَ لِمولاه" انسان هر چه دارد از مال ، عقل ، فکر، اراده ، امنیت و سلامتی همه و همه متعلّق به ذات بی نیاز خداوند است(6) و پیامبر(ص) منبع شرح صدر است و اصل رفق و مدارا در منطق عملی پیامبر(ص)، سازنده ترین عنصر در اصلاح جامعه و مناسبات اجتماعی بود. این رسول رحمت با ملایمت و مدارا دلها را متحوّل و جانها را متمایل به حق نمود. لذا امام رضا(ع) می فرماید:" مؤمن ، مؤمن نیست مگر آنکه سه خصلت و منش در او باشد؛ روشی از پروردگارش ، روشی از پیامبرش و روشی از ولی او .... و اما روش پیامبرش مدارا و خوش رفتاری با مردم است زیرا خدای عزّ و جلّ پیامبرش را به این امر دستور داده و فرموده است : " خُذِ العَفو وامُر بالعرفِ و أعرِض عَن الجاهلین" (اعراف – 199) (7) در این زمینه در سیره عملی پیامبر (ص) به مواردی اشاره می کنیم:
  4. مردی از قبیله بنی سلیم در حالی که سر سوسماری را در آستین پنهان کرده بود وارد مدینه شد وقتی خدمت پیامبر(ص) رسید با کمال جسارت گفت : تو همان جادوگر دروغگویی هستی که آسمان بر دروغگو تر از تو سایه نیفکند و زمین بر نداشته است. در این لحظه عمر خواست او را بکشد . پیامبر (ص) فرمود : عمر بنشین! حلم و بردباری به اندازه ای نکوست که نزدیک است فرد بردبار پیامبر باشد. آن گاه پیامبر(ص) با او در کمال بردباری سخن گفت تا اسلام آورد.(8)
  5. جوانی آمد و در خواست کرد که پیامبر گرامی(ص) اجازه دهد که با دختران و زنان مردم عمل منافی عفت انجام دهد. در این هنگام ، کسانی که اطراف پیامبر(ص) نشسته بودند از استجازه این مرد سخت ناراحت شدند . برخاستند تا او را بزنند پیامبر گرامی مانع شد. سپس شروع کردند با او به نرمی سخن گفتن ، و فرمودند : " آیا دوست داری با خواهر و کسان خود ، عمل منافی عفت انجام دهی؟ گفت : نه! پیامبر(ص) فرمود: زنان و دختران مسلمان همگی خواهران ایمانی تو هستند. سپس در حق او چنین دعا کرد و فرمودند: " اللهم اهدِ قَلبَهُ و حصِّن فَرجَهُ" خدایا قلبش را به راه راست هدایت فرما و او را از خطرات شهوت پرستی محفوظ بدار .(9)
  6. عربی بیابانی به نزد حضرت آمد و از محضرش تقاضای چیزی کرد پیامبر (ص) به او دادند اما آن مرد راضی نشد و نا سپاسی و جسارت نمود . اصحاب پیامبر(ص) از حرکت آن مرد در خشم شدند و برخاستند تا با او برخورد کنند. ولی پیامبر(ص) به آنان اشاره کرد که آرام بگیرند . سپس اعرابی را با خود به منزل برده و مقدار دیگری به او داده و پرسیدند: آیا راضی شدی؟ مرد عرب که وضع زندگی رسول خدا و گذشت و بزرگواری ایشان را دید گفت: آری ، خدا خیرت دهد. آن گاه پیامبر(ص) به او فرمود: آنچه تو در مقابل اصحاب من بر زبان راندی موجب خشم آنان شد ، مایلم این اظهار رضایت و تشکرت را در مقابل آنان بگویی تا ناراحتی و خشم آنها نسبت به تو از بین برود . اعرابی پذیرفت و روز بعد به مسجد آمد . رسول خدا(ص) رو به اصحاب خویش کرد و فرمود : این مرد اظهار می کند که از ما راضی شده است این طور تیست؟ اعرابی گفت: چنین است . رسول اکرم(ص) رو به اصحاب کرد و فرمود : "مَثَل من و این مرد ، مَثل همان مردی است که شترش رم کرده بود و می گریخت. مردم برای کمک به او دنبال شتر می دویده و فریاد می کردند، این کار باعث می شد بیشتر فراری شود. صاحب شتر مردم را بانگ زد که مرا با او بگذارید که من نسبت به او ملایمتر از شما هستم و خود می دانم با او چگونه رفتار کنم. پس مشتی علف برداشت و آرام آرام بدون آنکه فریادی کند به سوی شتر رفت و به راحتی مهار آن را در دست گرفت و به دنبال کار خویش رفت. اگر دیروز زمانی که این اعرابی جسارت کرد شما را به حال خود گذاشته بودم قطعاً او را می کشتید. در حالی که در کفر به سر می برد و اهل آتش بود! (10)

ادامه دارد......


  1. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  2. تفسیر نور – محسن قرائتی – ج6
  3. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  4. همان
  5. زندگانی امام صادق (ع) محمد حسین مظفر- ترجمه سید ابراهیم سید علوی
  6. جهاد با نفس – حسین مظاهری- ج1
  7. سیره نبوی ( منطق عملی) – ج 2- سیره اجتماعی – مصطفی دلشاد تهرانی
  8. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  9. همان
  10. سیره نبوی ( منطق عملی) – ج 2- سیره اجتماعی – مصطفی دلشاد تهرانی

 درمان عملی : در درمان عملی بیماری تکبّر باید همّت کرد و خانه دل را برای بزرگترین فضیلت اخلاقی یعنی تواضع و فروتنی در نقطه مقابل کبر و تکبّر آماده کرد. تواضع مراتبی دارد که جامع همه آنها این است که در برابر حق و حقیقت خاضع گردیم . مراتب تواضع(1) عبارت است از:

  1. تواضع در برابر خداوند : در برابر تکبّر در برابر خداوند و ترک عبادات و فرائض باید با همه اعضای وجود و به طور دائم در راه خدا کسب و تجارت نمود . با توجه به سرمایه های انسانی که خداوند به انسان ارزانی داشته ، چشم و گوش و زبان و دست و پا . به قول شهید مطهری در تفسیر سوره صف با هر نگاه ،با هر سخن و ... یک کسب کند . با هر قدمی که بر می دارد یک کسب کند و بداند در عالم ، انسان در برابر اصل تأثیر متقابل قرار دارد. عالم بر روی ما اثر می گذارد و ما هم بر روی آن اثر می گذاریم . نتیجه این تأثیر گذاری تأمین سعادت دنیا و آخرت باشد.(2)
  2. تواضع در برابر پیامبران الهی : " ربّنا آمَنّا بِما أنزَلتَ وَ اتّبَعنا الرَّسول فَا کتُبنا مَعَ الشّاهِدین" (آل عمران - 53) پروردگارا ما به آنچه که تو فرستادی ، ایمان آوردیم و از فرستاده تو پیروی نمودیم، ما را از گواهان بر حقیقت قرار بده . این تواضع یعنی اعتراف به رسالت رسولان الهی
  3. تواضع در برابر قانون الهی : قانونی که از جانب خداوند برای سعادت جامعه فرستاده شده است در مقابل کسانی که منطق آنان این است که : " نُؤمِنُ بِبَعضٍ و یُریدونَ أن یَتَّخِذُوا بَینَ ذَلِکَ سبیلاً" ( نساء – 150) برخی از قوانین آسمانی را می پذیریم و برخی دیگر را انکار می کنیم آنان می خواهند در پیروی از قوانین خدا راه سومی را انتخاب کنند. پذیرش قوانینی که منافع مادّی انسان را تضمین می کند و عدم پذیرش قوانینی که ضرر مادی دارد. انسانهایی که فاقد روحیه تسلیم در برابر خداوند هستند این چنینند.
  4. تواضع در برابر قوانین آفرینش: قوانین ثابت و خلل ناپذیر جهان خلقت ، سنّت های الهی ابتلائات و امتحانات و ..... که معصوم (ع) فرمود: " لا تَعادُوا الایام فَتعادیکُم" با روزگار ستیزه مکنید زیرا با شما نبرد و ستیزگی می کند و بالاخره :
  5. تواضع در برابر بندگان خداوند: که شاخه ای از تواضع مطلق است که عقل و دین ما را بدان دعوت می کند. (3) کلام الهی در مواردی به طور روشن به این امر تصریح دارد و می فرماید: " محمدٌ رسُو لُ الله و الّذینَ مَعَهُ أشدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم " (فتح – 29) پیامبر(ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سر سخت و شدید و در میان خود مهربانند و نیز فرماید: "یا أیُّها الّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدُّ منکم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم و یُحِبّونَهُ أذِلَّةً عَلَی المُؤمِنین أعِزَّةً عَلی الکافِرینَ...." (مائده – 54) ای کسانی که ایمان آورده اید ! هر کس از شما از آیین خود بازگردد به خدا زیانی نرساند. خداوند جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند . در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آنها در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد و شایسته ببیند می دهد و فضل خداوند وسیع و خداوند داناست.

در روایت است هنگامیکه از پیامبر (ص) درباره این آیه سؤال کردند؛ دست خود را بر شانه سلمان زده فرمودند : منظور این و یاران و هموطنان او هستند. (4)

پس با افراد متواضع با کمال فروتنی برخورد می کنیم اما در مقابل گردنکشان و متکبران تکبر می ورزیم و از این طریق دماغ غرور و خودخواهی آنان را به خاک می مالیم!

جایگاه تواضع و فروتنی در سیره

پیامبر (ص) فرمودند : " إذا رأیتُم المتکبّرین فتَکبّروا عَلیهم فَإنَّ ذلکَ مَذِلّةٌ و صَغارٌ " هرگاه گروه مغرور و خودخواه را به حالت تکبّر دیدید بر آنان اعتماد مکنید زیرا بی اعتنایی شما مایه مذلّت و کوچکی آنان است (5) خاصّه در برابر شیطان بزرگ و ایادی استعمار و استثمار و ...!!! اصل مقابله با مستکبران به معنای درگیری ذاتی و همیشگی اسلام با هر گونه تکبّر و برتری جویی است که در سیره رسول خدا (ص) و ائمه هدی درخشش خاصّی دارد آنان هرگز در نبرد با مستکبران تردید نکردند . در سیره رسول خدا (ص) آمده که حضرت در این زمینه به اباذر فرمودند: « ای ابوذر! بیشتر کسانی که در آتش جهنم می روند مستکبرانند. فردی عرض کرد: ای رسول خدا ! آیا کسی را از کبر نجات هست؟ فرمود: آری! هر که لباس درشت بپوشد و الاغ سوار شود و بُز بدوشد و با مسکینان بنشیند . و در کلام دیگر به ابوذر وصیت نمودند که : ای اباذر! آن که به بازار رود و مایحتاج خود را خرید کند و خود آن را حمل کند، از کبر دور گردد. حضرت خود نمونه اعلای برائت از خوی استکبار و تکبّر بود و می فرمود:

"من بنده ای هستم که بر زمین غذا می خورم و لباس درشت می پوشم و شتر را می بندم و چون بنده مملوکی مرا دعوت کند، اجابتش می کنم . پس هر که سنت و روش مرا ترک کند از من نیست. سیره رسول خدا (ص) جامع جمیع نشانه های آزمایش تواضع و فروتنی و برائت از همه افعال و حرکات کبر آمیز بود و سزاوار است که همه مؤمنان به او اقتدا کنند. ابوسعید خُدَری روایت کرده است :

آن حضرت خود ، شتر خود را علف می داد و او را می بست - خانه را میروفت - گوسفند را می دوشید - نعلین خود را پینه می کرد - جامه خود را وصله می زد - با خدمتکار خویش غذا می خورد - چون خادم از دستاس کردن خسته می شد او را یاری می کرد - از بازار چیزی می خرید و به دست یا به گوشه جامه خویش می گرفت و به خانه می آورد - با توانگر و فقیر و خُرد و بزرگ دست فرا می داد - به هر کس از نمازگزاران که می رسید (کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده ) ابتدا سلام می کرد - جامه خانه و بیرون او یکی بود - هر ژولیده و غبار آلوده ای که او را دعوت می کرد، از اجابت آن شرمگین نبود - آنچه را که به آن دعوت می کردند حقیر نمی شمرد اگر چه به جز خرمای پوسیده چیزی نبود - صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی گذاشت - کم خرج ، خوش خلق و نرمخو ،کریم الطبع و نیکو معاشرت و گشاده رو و متبسّم بود- بی خنده و اندوهناک بود بی ترشرویی - در امر دین محکم و استوار بود بی درشتی - متواضع و فروتن بود بی مذلّت و خواری - بخشنده بود بی اسراف - به همه خویشان مهربان و با همه مسلمانان و اهل ذمّه نزدیک بود- دل او رقیق و نازک بود- پیوسته سر به پیش افکنده - هرگز چندان نمی خورد که سیر شود و هیچگاه دست طمع به چیزی دراز نمی کرد(6)

اما در سیره امام حسین ) هم آمده که حضرت در عین اینکه راه رفتن ایشان با صلابت و هیبت و سطوت بود. وقتی با امام حسن (ع) پیاده به کعبه می رفتند همه بزرگان و شخصیت های اسلامی به احترامشان از مرکب پیاده شده همراه آنان راه می پیمودند.(7) ولی حضرت(ع) متواضع و فروتن و خاشع بود. با فقرا مجالست و معاشرت داشته آنها را بر اسب خود سوار می نمود.

یک روز امام حسین(ع) بر عده ای فقیر و مسکین که سفره خود را پهن کرده بودند گذر کرد. آنها گفتند: ای پسر رسول خدا (ص)! بفرمایید کنار سفره ما فقیران ! امام(ع) فوراً دعوت آنها را اجابت کرد و نشست و با آنها هم غذا شد و فرمود : " إنّ الله لا یُحِبُّ المستکبرین" سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم ، پس شما نیز دعوت مرا بپذیرید گفتند: با کمال میل ای فرزند رسول خدا (ص)، با امام (ع) به منزل آن حضرت آمدند. امام به اهل خانه فرمود : هر چه در خانه هست برای پذیرایی مهمانان بیاورید. امام(ع) با مساکین و مستمندان می نشست و می فرمود : خداوند اهل کبر و مستکبرین را دوست نمی دارد. یک روز بر چند کودک گذر کرد که مشغول خوردن یک قطعه نان بودند . بچه ها از امام(ع) خواستند که با آنها هم غذا شود . امام(ع) در کمال لطف و مهربانی دعوت اطفال را پذیرفت و با آنها هم غذا شد. آن گاه بچه ها را با خود به خانه برد و آنها را از غذا سیر کرد و بر آنها لباس پوشانید و سپس فرمود: این کودکان از من سخاوتمندترند. زیرا که آنها هر چه داشتند بذل کردند ولی من بخشی از مال خویش را بذل نمودم.(8)


  1. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  2. آشنایی با قرآن – تفسیر سوره های صف ، ...- مرتضی مطهری
  3. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  4. تفسیر نمونه – ناصر مکارم شیرازی – ج 4
  5. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  6. سیره نبوی ( منطق عملی) – ج 2- سیره اجتماعی – مصطفی دلشاد تهرانی
  7. زندگینامه چهارده معصوم – سید محسن خرازی
  8. سیره عملی اهل بیت ( حضرت امام حسین(ع) )- سید کاظم ارفع
  1. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  2. تفسیر سوره نور – محسن قرائتی - ج 6

درمان و علاج بیماری تکبّر: درمان بیماری تکبّر می تواند هم علمی باشد و هم عملی و درمان علمی هم درمانی اجمالی است و هم تفصیلی

درمان علمی اجمالی: تفکّر درباره خود و ابتدا و انتهای زندگی را در نظر گرفتن! چنانکه در کلام امام علی (ع) در قبل بدان اشاره شد. و نیز باید به عظمت و قدرت نامتناهی حضرت حق نظری افکنده و به عجز خود در همه زمینه ها اندیشید و نتیجه آنکه بزرگی تنها از آن خدای بزرگ است نه برای انسان با وجود این همه ضعف و ناتوانی او !! و شاید یکی از فلسفه های مهمّ توسّل به اولیاء دین و معصومین (ع) رفع حالت عُجب و تکبّر است زیرا توسل جهت رفع گرفتاریهای دنیوی و اخروی نشانه برتر بودن این بزرگواران و محترم بودن آنان نزد حضرت حق است.

درمان علمی تفصیلی : در این نحوه درمان به دنبال علل و عوامل تکبّر می رویم و راه درمان هر علّتی را بیان می کنیم:

  1. اگر حالت تکبّر به خاطر علم زیاد اوست انسان باید بداند که اولاً امکان دارد انسان با ابتلاء به یک بیماری همه علوم و معلومات خود را از دست بدهد و ثانیاً علمی که در آن عمل نباشد و همراه با تهذیب و تزکیه نفس ، برای صاحبش وبال است نه کمال. چنانکه خداوند در باب علمای بدون عمل در میان یهود می فرماید:" مَثَلُ اّلذینَ حُمِّلُوا التورات ثُمَّ لَم یَحمِلُوها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ أسفاراً" (جمعه- 5) و ثالثاً علم انسان در جنب علم شیطان بسیار اندک است چه رسد به علم الهی زیرا شیطان حتّی از خواطر انسانها خبر دارد!!
  2. اگر حالت تکبّر انسان به خاطر کثرت عبادت است در مقابل معصیت دیگران ، در اینجا انسان باید بداند به تعبیر علی(ع) شیطان 6000 سال عبادت نمود ولی به خاطر یک تکبّر و غرور و خودخواهی همه را یکجا نابود کرده و مورد لعن خداوند قرار گرفت پس انسان با وجود کثرت عبادت باید بداند هدف تیر شیطان و نفس امّاره است و به کمک حضرت حق سخت محتاج !

3 و 4. اگر حالت تکبّر انسان به خاطرداشتن مال زیاد و یا قدرت و سلطه ای که بر دیگران دارد باشد، باید بداند که خداوند افراد و اقوامی که به مراتب قدرت و ثروتشان خیلی بیشتر بوده را هلاک کرده مثل قوم عاد و ثمود و .... و یا قارون که ثروتمندترین در میان بنی اسرائیل بود که جریان او به طور مشروح در سوره قصص بیان می گردد:

"او از قوم موسی(ع) بود امّا بر آنان ستم کرد . ما آنقدر گنج به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود!"به خاطر آورید" هنگامی را که قومش به او گفتند : " لا تَفرَح إنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الفَرِحینَ" این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد و در آنچه خداوند به تو داده سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خداوند به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز بر زمین در جستجوی فساد مباش که خداوند مفسدان را دوست ندارد!! او گفت : " انّما اُوتیتُه علی علمٍ عندی" این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام. آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومند تر و ثروتمند تر از او بودند؟! و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند!

"روزی قارون " با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند : ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم ! به راستی که او بهره عظیمی دارد! اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند : وای بر شما! ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند. سپس ما ، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.

و آنها که دیروز آرزو می کردند به جای او باشند « هنگامی که این صحنه را دیدند» گفتند: وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد . اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می برد. ای وای! گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند (قصص 76 الی 82) "

  1. اگر حالت تکبّر انسان به خاطر جمال و زیبایی او باشد، باید بداند که در بینش الهی آنچه که مهم است سیرت است نه صورت و ضمناً روزی فرا می رسد که این صورت زیبا با کرم ها همراه بوده و خوراک مار و مورخواهد شد و به خاکستری تبدیل شده و از بین خواهد رفت!!
  2. حسب و نسب و تکیه بر آنها اگر حالت تکبر را ایجاد نموده ، باید بداند که روزی فرا می رسد که همه حسبها و نَسَبها قطع می گردد . لذا امام سجاد(ع) در پاسخ به کسی که ارتباط حضرت با پیامبر (ص) را مانع گریه حضرت برای عاقبت خود و ترس از خدا می دانست، می فرماید: "مگر قرآن نخوانده ای؟ آیه شریفه " فَإذا نُفِخَ فِی الصورِ فَلا أنسابَ بَینَهُم یَومَئِذٍ وَ لا یَتَسائَلونَ" (مؤمنون- 101) هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند. زیرا کاری از کسی ساخته نیست !! و یا آنکه پیامبر(ص) به خویشاوندان خود از فرزندان عبد المطلب فرمود: با اعمالتان به سوی من بیایید و نه با حسب و نسبتان!
  3. اگر حالت تکبّر انسان به خاطر زن و فرزند و پدر و مادر و اقوام و عشیره اش باشد باید بداند که روزی فرا می رسد که همه آنان از او گریخته و در هنگام گرفتاری برای او نفعی نخواهند داشت! چنانکه خداوند می فرماید: "یَومَ یَفِرُّ المَرءُ من أخیه و أمِّهِ و أبیهِ و صاحِبَتِهِ و بَنیه، لِکُلِّ امرِءٍ منهُم یومَئذٍ شأنٌ یُغنیهِ (عبس 34 الی 37) و نیز فرمود: " لَن تُغنی أموالُهُم و لا أولادُهُم مِنَ اللهِ شیئاً (مجادله – 17) هرگز اموال و اولادشان آنها را از عذاب الهی حفظ نمی کند و باز فرمود: "جمعیت شما هر چه زیاد باشد شما را از یاری خداوند بی نیاز نمی کند" (انفال-19) (1)

    1.درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری

پیامد، عواقب و نتایج تکبر: پس از شناخت هر بیماری و آثار و علائم آن گام بعدی در پیشگیری یا درمان بیماری ، آگاهی نسبت به پیامدها و عواقب بیماریاز دیدگاه روایات - هم در دنیا و هم در آخرت- است.

پیامد و عواقب دردنیا: هیچ کس گردنکشی و تکبّر نمی کند مگر به خاطر حقارتی که در درون خویش می یابد. کسی که تکبّر بورزد خداوند او را خوار می کند. کسی که خودش را برتر از دیگران بداند از مستکبران است و کسی که استکبار ورزد خدایش او را خوار گرداند. کسی که در جامه ی ویژه خداوند "عزّت و مقام" با خداوند منازعه کند خداوند جز پستی بر او نمی افزاید. هیچ بنده ای نیست مگر اینکه فرشته ای با اوست، پس هنگامی که تکبّر کند به او می گوید : فروتنی کن که خداوند خوارت کرد!. آفتِ بزرگی، فخر فروشی و عُجب است. شیطان را دارویی است که در بینی انسان می ریزد و آن فخر است!

مردی به امام باقر(ع) گفت : من در حَسَب و نَسَب بزرگ قبیله خویشم . امام فرمود : خداوند کسی را که مردم حقیرش می شمردند به خاطر ایمان مرتبه ای بلند داد و کسی که بزرگش می شمردند به خاطر کفر خوار کرد. پس هیچ کس را بر دیگری برتری نیست مگر به تقوا!

و چنانکه در سخن پیامبر(ص) مشاهده کردیم کسی را که در هنگام راه رفتن ، کرشمه و ناز کند و با احساس رضایت از خویش به اطراف بنگرد و دو طرفش را با شانه ها تکان بدهد از نظر شرع اسلام مجنون است. و علی (ع) هم فرمود : شگفتا از انسان متکبّر و مغرور! از نطفه ای آفریده شده سپس مرده ای خواهد بود و در بین این دو حال ظرفی است برای نجاسات که نمی داند با آنها چه کند!

و دیگر اینکه انسانی که خود را برتر از دیگران می داند قهراً از تحصیل علم و دانش بازمانده در جهل مرکّب می ماند هم چون خسرو پرویز ها و بو لهب ها و ... و سخن پایانی آنکه ، بیشترین دشمنی از آن متکبّر است(1)

پیامد و عواقب در آخرت : اهل کبر و غرور در قیامت به صورت مورچه در صحرای قیامت ظاهر می شوند که زیر دست و پای مردم قرار می گیرند تا آنگاه که خداوند از حساب فارغ شود.

مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت : من فلانی فرزند فلانی ...هستم تا این که نُه پشت از پدران خود را شمرد . پیامبر(ص) فرمود:"و تو دهمین آنان در دوزخی"!

در جهنم درّه ای است برای متکبّران که به آن سَقَر گفته می شود – کسی که تکبّر در وجودش باشد خداوند او را به صورت وارد دوزخ می کند-

پیامبر(ص) فرمودند: "در قیامت دورترین شما از من مستکبرانند."

مردی به منظور تحقیر سلمان به او گفت: کیستی؟ فرمود: اوّل من و تو نطفه ای نجس بود . عاقبت من و تو نیز ، مُرده ای بدبو است . امّا زمانی که رستاخیز برپا شود و میزان اعمال به میان آید، آنکه میزانش سنگین باشد بزرگ و آنکه میزانش سبک باشد پَست خواهد بود. و بالاخره پیامبر(ص) فرمودند: "آن که در قلبش به اندازه خردلی کبر و غرور باشد وارد بهشت نمی شود . بنگرد او چگونه خود را بزرگ می شمارد و بر دیگری کبر می ورزد. (2)

حرمت و مذمّت تکبّر: روایاتی که بیانگر پیامد و عواقب این بیماری در دنیا و آخرت بود به خوبی حرمت و مذمّت آن را نشان داد لذا تنها ذکر یک روایت در این زمینه کافی است؛

امام حسن(ع) می فرماید: " هَلاکُ النّاسِ فی ثَلاثٍ : الکِبرُ والحِرصُ و الحَسَد" هلاکت مردم در سه چیز است : تکبّر و حرص و حسد. امّا تکبّر مایه هلاکت دین اوست . چنانکه شیطان به همین وسیله مطرود و ملعون درگاه حضرت حق قرار گرفت. و امّا حرص، دشمن انسان است لذا به وسیله آن آدم ابو البشر از بهشت اخراج شد و امّا حسد ، پرچمدار زشتی ها و بدیهاست و از همین حسادت بود که قابیل برادرش هابیل را به شهادت رساند.(3)

علل و عوامل تکبّر: گام بعدی در پیشگیری و درمان بیماری یافتن علل و عوامل – ریشه - بیماری هاست. این علل و عوامل در بیماری تکبّر عبارتند از :

  1. علم بدون تهذیب نفس
  2. عبادت خود را در برابر معصیت دیگران دیدن
  3. حسب و نسب – اینکه آباء و اجداد فرد از نظر قدرت ، ثروت ، حکومت، علم، سیادت، و امثال اینها برتر بوده و در عمر خود معروف بوده اند و دیگران محروم از آن!
  4. قوّت و شجاعت
  5. جمال و زیبایی
  6. مال و ثروت
  7. سلطنت و حکومت
  8. فامیل و عشیره و مریدان و طرفداران بسیار(4)

ادامه دارد....


  1. درسهای اخلاق – علی مشکینی (مترجم علیرضا فیض)، درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
  2. درسهای اخلاق – علی مشکینی (مترجم علیرضا فیض)، درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری، سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  3. درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
  4. همان

بیماری تکبّر : هر بیماری را ابتدا باید تعریف نمود و یا شناختی نسبت به آن ارائه کرد : تکبّر از صفات زشت و از سجایای باطنی انسان است که از گناهان کبیره بوده و دامنگیر خواص انسانها و مانع کمال می باشد. تکبّر آن است که انسان خود را بزرگتر و برتر از دیگران بداند ، ریشه و اساس این صفت ، عُجب است. عُجب یعنی اینکه انسان تنها حالت خودخواهی و بزرگ منشی داشته و پای غیر در میان نباشد و اگر این حالت بزرگی در رابطه با غیر باشد تکبّر است. اگر انسان خود را برتر و بزرگتر از دیگران بداند ولی تنها در نفس خود چنین بپندارد و در مقام عمل آن را ابراز نکند اصطلاحاً آن را کبر گویند و اگر آن صفت را در مقام عمل ابراز و اظهار نماید تکبّر خوانده می شود. بنابراین کبر صفت نفسانی است و تکبّر عمل خارجی.(1)

نخستین لغزش انسان کبر است که به دنبالش لغزشهای بزرگتر می آید و سرانجامِ کبر، الحاد و انکار حق و مقدسات الهی است . شخصی از امام صادق(ع) پرسید: نخستین مرحله انکار حق و الحاد چیست؟ حضرت فرمود: «إنّ الکِبرَ أدناهُ: کبر و غرور نخستین پایه الحاد و انکار مقدسات است» از این رو تعجب نخواهد کرد که چرا قرآن بهشت جاودان را از آن کسانی می داند که کبر نورزند و فساد ننمایند!

" تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَذینَ لا یُریدون عُلُوّاً فِی الأرضِ و لا فَساداً" (قصص-83) (2)

اقسام تکبّر : برای شناسایی کاملتر این بیماری باید با جلوه های گوناگون آن آشنا شویم:

  1. تکبّر دربرابر خداوند متعال = اینکه در برابر خداوند سر تعظیم فرود نیاورده و از عبادت و پرستش او تکبّر ورزند. چنانکه فرماید: " إنّ الذینَ یَستَکبِرونَ عَن عِبادَتی سَیَدخُلُونَ جهنَّمَ داخِرین" (غافر-60) آنان که از عبادت من تکبّر می ورزند، به زودی با ذلّت وارد دوزخ می شوند(3) و البته یکی از مصادیق روشن این نوع از تکبّر شیطان است ، لغزش او و طردش از درگاه الهی به علت این نوع تکبّر بود . به دنبال امر الهی مبنی بر سجده به آدم اعتراض نمود که " أنا خیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نارٍ و خَلَقتَهُ من طینٍ" (اعراف – 12) و خداوند هم فرمود: " فُاخرُج مِنها فَإنَّکَ رَجیمٌ و إنَّ عَلَیکَ لَعنَتی إلی یَومِ الدّینِ" (ص 77-78). علی (ع) در خطبه قاصعه می فرماید: او پیشوای متعصّبان و فرد دیرینه کبر ورزان است. او نخستین فردی است که لباس عصبیّت را پایه گذاری کرد و با کبریایی خداوند که به حضرتش اختصاص دارد به نزاع برخاست و لباس عزّت و سربلندی « که لباس او نبود» را بر تن نمود و لباس تسلیم و بندگی در برابر خداوند را دور افکند. امّا جلوه دیگر تکبّر در برابر خداوند ادّعای ربوبیّت کردن و مردم را به عبودیّت و بندگی خویش فرا خواندنست همانند نمرود و فرعون و ... که امام باقر(ع) در این باره فرموده : " العزُّ رِداءُ الله و الکِبرُ آزارُهُ فَمَن تَناوَلَ شَیئاً مِنهُ أکَبَّهُ الله فی جهنَّمَ" ( کافی ، ج2، ص309) عزّت رداء خداوند است و بزرگ منشی آزار اوست - عزّت و بزرگی تنها برای او رواست- و هر کس مقداری از آنها را بگیرد خداوند او را در آتش سرنگون خواهد کرد.
  2. تکبّر در برابر انبیاء = گروهی از بندگان خدا به او معتقدند لکن در مقابل فرستادگان او خاضع نبوده و خود را برتر می دانستند و می گفتند چگونه به شما ایمان آوریم در حالی که شما همانند ما بشرید!! و یا دارای مال و ثروت نبوده و از تهی دستانید!! چنانکه فراعنه نسبت به موسی و هارون می گفتند : " أ نُؤمِنُ لِبَشَرَینِ مِثلنا وَ قَومُهُما لَنا عابِدونَ" (مؤمنون-47) آیا ما به دو بشری مثل خودمان ایمان بیاوریم در صورتی که طائفه آنان مردمِ ما را اطاعت می کردند؟ پس خود را از انبیاء برتر دانستن و انکار رسالت و عدم پذیرش کتابشان
  3. تکبّر در برابر بندگان خدا = اینکه دیگران را حقیر و پست شمرده و خود را بزرگ و برتر از آنان به حساب آورد در حالیکه کبریایی و عظمت در خور شأن کسی است که از همه نقائص و بیچارگیها مبرّا و منزّه باشد نه کسی که سر تا سر وجود او فقر و بیچارگی است و به تعبیر علی (ع) : اولش نطفه و آخرش مردار و در وسط هم حامل کثافات است!! و تجلّی چنین تکبّری در وجود قارون است که درباره او در جای خود سخن خواهیم گفت(4)

علائم و نشانه های تکبّر

پس از شناخت بیماری تکبّر ، آشنایی با علائم ظاهری این بیماری هم لازم و ضروری است :

از علائم کبر این است که انسان خود را بهتر از دیگران دانسته و حاضر نباشد سخن حق را بپذیرد. چنانکه امام صادق(ع) فرمود : "تکبّر آن است که مردم را خوار و حق را سبک شمری" «بر حق طعنه زدن» و نیز از کسانی که به حکم عقل و شرع مقامی بالاتر از او دارند اطاعت نمی کند - از کسب علم و قبول حق از دیگران خود داری می نماید - اگر او را موعظه کنند روی می گرداند – با آنان درشتی می کند- به دیگران مانند حیواناتی جاهل و حقیر می نگرد – با هم ردیف های خود به نیکی رفتار نمی نماید - هم نشینی و هم سفره شدن با آنان را کسر شأن خود می داند- از دیگران انتظار فروتنی و تسلیم دارد- اگر سخن او را نپذیرند خشمگین می شود!

گاه علائم و آثار تکبّر در بعضی از رفتار ظاهری او آشکار می گردد: مثلاً در نحوه سخن گفتن و صدای او، در نشستن (چهار زانو یا تکیه داده نشستن)، در چهره وی (مثل روی گرداندن از مردم با بی اعتنایی و فرو افکندن سر)، با خشم به آنان نگریستن، در راه رفتن در فرصتهای مناسب خود را مقدّم داشتن و گاهی هم دوست دارد که وقتی حرکت می کند عدّه ای از پشت سر او به راه بیفتند و یا دیگران در مقابل او همانند عبد ذلیلی بایستند.(5)

رسول اکرم (ص) روزی از کوچه ای گذر می کردند ، جمعی از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علّت آن سؤال کردند، عرض شد: دیوانه ای است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته . پیامبر(ص) آنها را به سوی خود فرا خوانده فرمود: می خواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی کنم؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش می دادند . پس حضرت فرمود: " کسی که با تکبّر و غرور راه می رود و پیوسته به دو طرف خود نگاه می کند . پهلوهای خود را با شانه خود حرکت می دهد « غیر خود را نمی بیند و اندیشه اش از خود فراتر نمی رود » کسی که مردم به خیر او امید ندارند و از شرّ او در امان نیستند ، دیوانه واقعی است امّا این را که می بینید تنها یک بیمار است." (6)

اینها علائم تکبّر است که بیان شد ولی انسان بهتر از همه خود را می شناسد که آیا صفت زشت کبر در او وجود دارد یا نه ؟ " بَل الانسانُ عَلی نَفسِهِ بصیرة و لَو ألقَی مَعاذیرَة" (قیامت – 14) بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است هرچند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد. (7)

ادامه دارد....


  1. درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
  2. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  3. درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
  4. درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
  5. همان ، درسهای اخلاق – علی مشکینی (مترجم علیرضا فیض)
  6. تفسیر نمونه – ناصر مکارم شیرازی – ج 15
  7. درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری

اما دلایل مذکور عبارتند از :

  1. کلمه رحمن اسم ذات و مرادف "الله" است زیرا در قرآن هم در مقام اظهار غضب به کار رفته مانند: " إنّی أخافُ أن یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحمن" ( مریم – 45 ) و هم در قدرت استعمال شده است مانند: " و خَشَعَتِ الأصواتُ لِلرّحمن" (طه – 108)
  2. رحمن اسم خاصّ خداوند است و غیر او به آن نامیده نمی شود.
  3. دلیل ادبی مرادف بودن " رحمن" با اسم "الله" این است که اگر ما در آیاتی که رحمن به کار رفته به جای آن کلمه " الله " را بگذاریم مفهوم آیه تغییر نمی کند مانند: " عباد الرحمن= عباد الله" امّا اگر به جای " رحیم" اسم " الله" گذاشته شود ، مفهوم جمله از بین می رود مانند: " غفورٌ رحیمٌ =غفورٌ الله"
  4. رحمان در قرآن به عنوان اسمی معادل " الله" به کار رفته است " قُل ادعُو اللهَ أوِ ادعُوا الرّحمنَ أیّاً ما تَدعوُا فَلَهُ الأسماءُ الحُسنَی" (اسراء – 109) یعنی « بگو "الله" را بخوانید یا "رحمن" را هر کدام را بخوانید تفاوتی نمی کند برای اوست بهترین اسم ها » بنابراین جمیع اسم های حسنی و صفات عالیه ی الهی در حیطه این دو اسم "الله و رحمن" واقع شده است (1) و نتیجه آنکه در کنار "عباد" باید " الرحمن" باشد که جامع اسماء حسنی الهی است و امّا ادامه آیه و بیان اولین خصیصه بندگان خدا :

یکی از مصادیق فیض الهی بر بندگان تکامل روحی و اخلاقی است . رمز تکامل انسان در این است که در پرتو عقل و خرد « به عنوان یکی از چراغهای راهنمای او پس از چراغ فطرت» خویشتن را از هوی و خواسته های نابخردانه بازداشته و از روی حریّت و آزادی غرائز خویشتن را کنترل نماید.(2) از طریق تمام اعضای بدن چشم، گوش و زبان و دست و پا و .... که همه امانتهای الهی اند و ما هم امانتدار؛ و امانتداری حقیقیِ وجود یعنی استفاده هر کدام از این نعم الهی در جای خود، و حقّ نفس بر ما طبق دیدگاه امام سجاد (ع) در رساله حقوقیه آن است که ، همه وجود را به اطاعت الهی واداریم. و بدانیم ایمان و اعتقاد به دست آمده از چراغ وحی ، حجّت و راهنمای بیرونی انسان در عمل و رفتار او مؤثّر است ، و از نظر اجتماعی نیز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست و نیز اسلام دین جامعی است با برنامه کامل برای تمام لحظات انسان حتی در راه رفتن ، پس بندگان خاص خداوند مظهر تواضعند. تواضع نخستین نشانه بندگی و نیز ثمره بندگی آنان است . وقار و نرمی از بارزترین صفات مؤمن است و بهترین جلوه آن در راه رفتن می باشد لذا فرمود: " الذین یَمشونَ عَلی الأرضِ هوناً"

یمشون : مشی = حرکت آرام در زمین در راه رفتن را گویند و شاید این تنها معنا نباشد بلکه شیوه زندگی متعادل را هم شامل می شود. (3)

هوناً = هم به معنای تواضع و مدارا و نرمخویی است و هم به معنای سکینه و وقار ، امام صادق(ع) می فرماید : مراد از هوناً ، زندگی کردن بر اساس فطرت و هماهنگی با روحیه ای است که خداوند آفریده یعنی بندگان خدا خود را به تکلّف و رنج نمی اندازند. (4)

قرآن مجید در این آیه و سایر آیات دیگر به کیفیت راه رفتن انسان ، عنایت خاصّی مبذول داشته و اصرار دارد که راه رفتن ما توأم با تواضع و میانه روی باشد پس حضرت لقمان به فرزند خود دستور می دهد: " ولا تَمشِ فی الأرض مَرَحاً" (لقمان – 18) با غرور و تکبّر راه مرو و نیز توصیه می کند که: " واقصِد فی مَشیِک" (لقمان - 19) در راه رفتن میانه رو باش و در جایی که "هون" به معنای وقار و سکینه باشد در نقل سرگذشت موسی و دختران شعیب (ع) کیفیت راه رفتن دختران حضرت را چنین نقل می نماید: "فَجاءتهُ إحداهُما تَمشی عَلَی استِحیاءٍ" (قصص -25) یکی از دختران شعیب (ع) در حالی که با حیا و وقار راه می رفت پیش موسی آمد ، پیام پدر را رساند . امّا در نقطه مقابل تواضع ، کبر و غرور است و امام صادق(ع) می فرماید: اگر به قلب کسی کبر و غرور نفوذ کرد به همان اندازه عقل و بینش او کاسته می شود. (5)

و مسلماً شیوه راه رفتن با تکبّر نشانه بیماری روحی تکبّر است که از این طریق خود را نشان می دهد.

ادامه دارد....


  1. تفسیر نسیم حیات – ابوالفضل بهرامپور - ج1
  2. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  3. تفسیر نور – محسن قرائتی- ج 6
  4. همان
  5. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی

عبودیت = آنگونه که در متون لغوی آمده اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است (1) . عبد ذلّت ، عبودیّت و فقرِ مملوکیّت محضه خود را در قبال عزّت مطلقه و غنای محض حضرت حق مجسم و ممثّل می سازد. (2) عبودیّت بالاترین مقام و افتخار و مدال برای انسان است چنانکه در توصیف پیامبر خاتم (ص) حقِّ عبودیّت حضرت را مقدم بر رسالت ایشان ذکر می کنیم " و أشهَدُ أنّ محمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ " و علی (ع) هم در یکی از دعا های خویش با خدای خود چنین راز ونیاز کرده و می فرماید:

" إلهی کَفیَ بی فخراً أن تکونَ لی ربّاً و کَفَی بی عزّاً أن أکونَ لَکَ عَبداً "

بارالها این افتخار مرا بس که تو پروردگار منی و این عزت مرا کافی است که بنده توأم(3)

عبودیّت یعنی نهایت تسلیم در برابر ذات پاک خداوند ، اطاعت بی قید وشرط و فرمانبرداری در تمام زمینه ها، گفتار و کرداری پاک داشتن ، کارها را با نام خدا شروع و برای خدا به انجام رساندن . در حقیقت عبودیّت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد ، جز در راه او گام بر ندارد و هر چه غیر اوست را فراموش کند حتی خویشتن را. روح و جان را به خداوند سپردن . عبادت به این معنا و مفهوم هدف نهایی آفرینش انسان یا غایة الغایات است. حرکت وجود ی ناقص به سوی وجودی بی نهایت کامل و این چنین قربی بدو یافتن و این انسان کامل همان بنده راستین خداوند است. (4)

عباد الرحمن : آیة الله سبحانی ذیل آیه فوق سئوالی را مطرح می نمایند و آن اینکه چرا خداوند سخن خود را با لفظ "عباد الرحمن" آغاز نمود و نفرمود عباد الرحیم؟

قبل از پاسخ ایشان به این سؤال ابتدا لازم است پیرامون معنای این دو واژه مطلبی ارائه شود: امام صادق (ع) می فرمایند : رحمان اسمی خاص برای صفتی عام است و رحیم اسمی عام برای صفتی خاصّ و در کتب لغت هم آمده که رحمان نامی است ویژه حضرت حق که به غیر او راست نیاید. امّا رحیم نامی است عام برای هر کس که به صفت رحمت متّصف شود. لذا درباره خداوند و غیر خداوند استعمال می شود و می فرماید: "إنّ اللهَ غفورٌ رحیمٌ" و نیز می فرماید :" لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن أنفُسِکُم عزیزٌ عَلیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنین رَؤُوفٌ رَحیمٌ"(5)

امّا درباره تفاوت جایگاه رحمان و رحیم به عنوان صفات حضرت حق :

آیة الله سبحانی این تفاوت را از زبان امام صادق(ع) نقل نموده می نویسند: رحمان و رحیم هر دو از صفات خداوند است ولی رحمان ، آن رحمت گسترده خداست که شامل مؤمن و کافر ، نیکو کار و بدکار می باشد. چه رحمتی بالاتر از این که همگی را از عدم و نیستی به وجود آورده و به همه وجود و هستی ، علم و قدرت ، حیات و زندگی ، رزق و روزی بخشیده ولی رحیم آن رحمت خاصّ است که تنها شامل حال افراد با ایمان می گردد. و از این که آنان را در این جهان به کارهای نیک موفق می سازد و در آخرت با مغفرت و آمرزش و نعم بهشتی گرامی می دارد، رحیم می گویند و لذا می گویند: " الرَّحمنُ بِجَمیعِ الخَلقِ و الرَّحیمُ بِالمُؤمنینَ خاصَّةً" « یعنی تقریباً قول رایج اکثر مفسران این است که خداوند در دنیا بر مؤمن و کافر مهربان است و رحیم یعنی در آخرت فقط بر مؤمنان مهربانست»

ایشان سپس می نویسند: خداوند سخن خود را با لفظ "عباد الرحمن "آغاز نمود و نفرمود " عباد الرحیم" زیرا بندگان خدا تا خود را به این صفات نیارایند، عباد الرحمن خواهند بود ولی موقعی که دارای چنین صفات و خصایصی گشتند مشمول لطف بیشتر خدا بوده و در ردیف "عباد الرحیم " خواهند بود.

اما در دیدگاه دیگری آقای بهرامپور در تفسیر نسیم حیات " ذیل سوره حمد" درباره این دو صفت می نویسند: خداوند هم در دنیا و هم در آخرت رحمان است و هم در دنیا و آخرت رحیم است زیرا خود می فرماید: " إنّ اللهَ کانَ بِالناسِ لَرَؤُفٌ رحیمٌ" – بقره143- و ناس اعم از مؤمن و کافر است و نیز می فرماید: إنَّه کانَ بِکُم رَحیماً – اسراء66- و «کم :شما» اعم از مؤمن و کافر است و امام حسین (ع) هم در دعای عرفه می فرماید: " یا رحمانَ الدُنیا و الآخِرَةِ و رَحیمَهُما" سپس ادامه می دهند که : رحمان صفت ذات است یعنی خداوند ذات مقدسی است که رحمت بی کران در اوست که هستی بخش است و رحیمیّت هم از آن ناشی می گردد. پس آنچه از رحمت الهی به موجودات عالم رسیده در سایه رحمانیّت خداوند است و رحیم صفت فعل است و برابر استعمال قرآن تنها در مورد نوع انسان به کار رفته است یعنی خداوند رحمت خود را در مقام احسان که مقام فعل است به مخلوق انسانی عطا می کند پس رحیم صفتی است که با تربیت نوع انسان سر و کار دارد ، مانند ارسال پیامبران و کتب آسمانی ، هدایت ، بخشش گناهان از راه توبه و شفاعت و رساندن انسان به کمال معنوی و سعادت ابدی بنابراین انسان در برخورداری از رحمت رحمانی که هستی بخش و منبع سایر نعمت ها است با دیگر موجودات مشترک است ولی در رحمت رحیمی منحصر به فرد است . پس در مورد انسان : خداوند رحمان ، دنیا را وجود بخشیده و آخرت را نیز از بهشت و جهنم و ملائکه و ..... وجود داده است .

خداوند رحیم در دنیا برای هدایت و تکامل انسان انواع امکانات از قبیل کتاب و رسول و عقل را فراهم کرده و در آخرت هم به عنوان پاداش، رحمت خود را شامل انسان اهل ایمان و عمل صالح می نماید.

آقای بهرامپور در ادامه به بیان دلائلی می پردازند که اثبات صفت ذات بودن " رحمان " است و در حقیقت می تواند به نوعی پاسخ سؤال آیة الله سبحانی در زمینه علّت قرار گرفتن این صفت در کنار عباد باشد.

ادامه دارد.....


  1. تفسیر نمونه – ج22 – ص 387
  2. تفسیر المیزان – سید محمد حسین طباطبائی- ج 18 – ص 616
  3. سیمای انسان کامل – جعفر سبحانی
  4. تفسیر نمونه – ج 22 – ص 395،393،387
  5. عقائد الاسلام – سید مرتضی عسگری – ج 2

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی