مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

و اما بیان صفتی دیگر از بندگان خاص خدا و آن:

7 – احترام به جان انسانها

پس می فرماید: " و لا یقتلون النفس التی حرّم الله الّا بالحقّ" و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده جز به حق نمی کشند.

قرآن بر خلاف مکتب مادیگری برای مقام و موقعیت انسان احترام فوق العاده ای قائل شده و با توجه به دستورات اسلام درباره انسان ، عظمت جهان بینی اسلام به خوبی روشن می گردد . اسلام می گوید: « خون بشر محترم است ، آبروی او محترم است. مردۀ او محترم است . حتی نطفه انسان محترم است .» یعنی انسان موجودی است که از نخستین لحظه ای که نطفه او منعقد می گردد زیر پوشش احترام و مراقبت قرار گرفته است تا روزی که در میان کفن پیچیده گردد و به خاک سپرده شود. حتی با مرگ هم برنامه احترام او قطع نمی گردد، زیرا کسی حق ندارد بی جهت قبر او را بشکافد، بلکه آن قدر باید صبرکرد تا تمام اعضا و استخوانهای او بپوسد و دیگر اثری از او جز یک مشت خاک باقی نماند. پس می فرماید: " و من یَقتُل مؤمناً مُتعمِّداً فجَزاءُهُ جهنّمُ خالداً فیها و غضب اللهُ علیه و لَعَنهُ و أعدَّ لَهُ عذاباً عظیماً" (نساء – 93) هر کس انسان با ایمانی را عمداً بکشد سزای او دوزخ است خداوند بر او خشم گرفته او را از رحمت خود دور ساخته و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است و هر گاه فردی ، مسلمانی را از روی خطا کُشت علاوه بر این که برای کفّاره گناه بزرگ خود باید بنده ای آزاد کند باید دیه ای هم به بازماندگان او بپردازد پس می فرماید: " و من قَتَلَ مُؤمناً خطأً فَتحریرُ رَقَبَةٍ مُؤمنةٍ و دیةٌ مُسلّمةٌ إلی أهلِهِ" ( نساء – 92) اندازه دیه در احادیث اسلامی تعیین شده است و آن همان شتر و یا هزار مثقال طلا است و این حکم در بریدن دو گوش و دو دست و پا نیز جاری است . اگر کسی به کشتن مسلمانی فرمان داده باشد قاتل را می کشند و امر کننده را حبس ابد می کنند.

در احترام به آبروی مسلمان ، همین بس که سخن گفتن پشت سر برادر « غیبت» را بِسان خوردن گوشت مردۀ برادر دانسته می فرماید: " لا یغتب بعضُکُم بعضاً أ یُحِبُّ أحدُکم أن یأکُلُ لَحمَ أخیهِ میتاً فَکَرِهتُموهُ " (حجرات – 12) در احترام به نطفه و دیگر مراحل تکوینی وی ، همین بس که فقهای اسلام ، سقط نطفه و دیگر مراحل وجودی او را جنایت دانسته و برای هر یک جریمه ای معین کرده اند: هر گاه کسی «نطفه» انسانی را از بین ببرد باید بیست مثقال طلا به عنوان جریمه بپردازد و هر گاه « علقه ای» را از بین ببرد ، جریمه دو برابر شده یعنی چهل مثقال طلا و در اتلاف «مضغه» مقدار جریمه شصت مثقال است. هر گاه چنین انسانی ، علاوه بر این مراحل سه گانه، دارای استخوانی باشد، هشتاد مثقال باید بپردازد و اگر روی استخوان را گوشت پوشانیده باشد صد مثقال و اگر در رحم مادر ، از صورت جمادی بیرون آمده روحی پیدا کرده است در این موقع جریمه آن در دختر پانصد و در پسر هزار مثقال طلاست.

اسلام به اندازه ای برای انسان ارزش قائل شده که همه افراد جامعۀ انسانی را اعضای یک پیکر دانسته قتل انسانی را به منزله قتل انسانها تلقّی نموده است آنجا که می فرماید: " از این روی ما بر بنی اسرائیل چنین نوشتیم که هر گاه کسی را " أنّه من قتل نفساً بغیر نفسٍ أو فسادٍ فی الأرضِ فکأنّما قتل الناس جمیعاً" (مائده – 32) جز به قصاص قتل یا «به کیفر فسادی» در زمین بکشد . مانند این است که همه مردم جهان را کشته است. این سخن مبالغه نیست بلکه از جهان بینی اسلام که همه افراد بشر را یک پیکر تلقّی می کند سرچشمه گرفته است . پیامبر(ص) در موقعیت جامعۀ با ایمان چنین فرموده است : افراد جامعه با ایمان از نظر مهر و عاطفه بسان یک پیکرند ، هرگاه عضوی از آن ، دچار دردی گردد سایر اعضاء مراتب همدردی خود را با آن عضو از طریق تب و بیداری و ناراحتی ، اعلام می دارند. (1)

الّا بالحقّ : اما در پایان آیه فرماید: مگر به حق ، یعنی قتل نفس از گناهان کبیره است ولی این بخش از کلام الهی نشانگر آن است که قتل در مواردی لازم و حق است و خداوند در این موارد به قتل و کشته شدن بعضی از انسانها راضی است مانند: قصاص قاتل، زنای با محارم، زنای کافر با زن مسلمان، زناکاری که زن را مجبور کند ، زنای کسی که همسر دارد، مدّعی نبوّت، سبّ و توهین و دشنام به پیامبر(ص) وائمه اطهار(ع) ، مسلمان ساحر، مُفسد و مُحارب، مُرتد، کسی که بر امام عادل زمان خروج کند و مُشرک مُحارب (2)

و با دقت و بررسی در سیره عملی رسول خدا(ص) حضرت را بهترین مفسّر کلام الهی "إلّا بالحقّ" می بینم. در این زمینه و به منظور تبیین فلسفه واقعی نبردهای پیامبر با مشرکان و کفّار و یهود و پرده برداشتن از غرض ورزی ها و انگیزه های استعماری برخی از مستشرقان به ویژه دستگاه تبشیری مسیحیت در واژگونه تفسیر کردن این نبردها و ارائه چهره ای دیکتاتور و جنگجو از پیامبر اسلام و اسلام را دین خشونت معرفی کردن ، لازم است به جایگاه جهاد در قرآن و سیره عملی پیامبر(ص) در این زمینه بپردازیم و آماری از کشتگان تمامی جنگها و نبردهای حضرت را ارائه نمائیم تا صاحبان خرد و انصاف ، دور از تعصّب به داوری بپردازند.

از نظر قرآن و منابع دینی جنگ تنها برای جلو گیری از آلودگی و فساد زمین ، محفوظ ماندن پرستشگاه ها و جلوگیری از خطر ویرانی مراکزی که در مقابل جبّاران و طاغوتیان از حاکمیّت قانون الهی دم می زنند . جلو گیری از ستمگری و دفاع از مظلومان و به تعبیری تنها برای مقابله با آنچه مانع کمال ، رستگاری و سعادت انسان است مجاز شمرده است نه برای استثمار اقتصادی یا برتری طلبی سیاسی یا توسعه طلبی اجتماعی و جغرافیایی مسایلی که در طول حیات پر رنج انسان، امنیت و آرامش را از آنان سلب کرده و بیشترین زیان و خسارت را بر آنها تحمیل نموده است !

سیره عملی پیامبر(ص) نیز در تمام درگیریها با مشرکان ، کفّار یا یهودیان ، بر ترک تجاوز و ستم استوار بوده و اساساً فلسفه جهاد در اسلام ، برقراری عدالت و تأمین مصالح واقعی و آزادی های مردم بر اساس ارزشهای انسانی و دینی بوده است.

در همه نبردهای پیامبر(ص) عنصر سیاسی در کنار عنصر دینی قرار دارد و دست آورد اصلی جنگها را ترکیبی از اهداف دینی و سیاسی تشکیل داده است و به هیچ صورت نشانی از کشور گشایی و مقاصد پست دنیوی ، انتقام و تجاوز در آن یافت نمی شود . آنچه رسول خدا (ص) را حتی در جنگها و نبردهایش جاودانه ساخته است محوریّت اعتلای کلمه حق در همه ستم ستیزی های ایشان است و بر همین اساس، آن حضرت نیّت رزمندگان در جنگ با ستمگران و اشراف قریش را نیز می کاود.

حضرت در پاسخ آن اعرابی که پرسید: ای پیامبر! رزمنده ای برای دستیابی به غنائم مادّی ، دیگری برای کسب شهرت و سومی برای کسب منصب و مقام می جنگد! کدام یک از اینها در راه خدا و شایسته پذیرش است؟ حضرت پاسخ می دهد: تنها رزمنده ای نبردش برای خداست که قصد و نیّتش پیروزی نام خدا و اعتلای حکم حق باشد و هیچ عملی در پیشگاه خداوند محبوبتر از یاد و ذکر او نیست.(3)

امّا آمار کشته شدگان از دشمنان رسول خدا(ص) در تمامی نبردهای حضرت با آنان در طول حیات :

در این زمینه میانگین آمار پنج منبع مهم معتبر تاریخی :« تاریخ طبری – طبقات ابن سعد – تاریخ یعقوبی – سیره ابن هشام و بحار الانوار» عدد 1306 نفر می باشد . آیا این آمار با آمار مقتولان جنگهای صلیبی(4) مسیحیان و دیگر سردمداران جهان ، جنگ جهانی اول و دوم و پس از آن جنگهایی که در دهه های اخیر در سطح جهان رخ داده است ، قابل مقایسه است؟ آیا می توان چنین گفت که حضرت رسول(ص) اسلام را به وسیله شمشیر در قلب مردم جای داده است؟!!

ادامه دارد......


  1. سیمای انسان کامل – در قرآن – جعفر سبحانی
  2. تفسیر نور – ج 6 – محسن قرائتی
  3. تاریخ تحلیلی صدر اسلام – محمد نصیری
  4. که بهتر است به تاریخ تمدن ویل دورانت در این زمینه مراجعه شود.
  5. تاریخ تحلیلی صدر اسلام – محمد نصیری

در زمینه عبودیت و اخلاص در آن به سراغ سیره حسینی(ع) می رویم:

سوره دهر (انسان – هل أتی) به زیبایی تصویرگر اخلاص و دوری از شرک خفی امام حسین (ع) در دوران کودکی است که خداوند فرمود: " یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً إنّما نُطعِمُکُم لِوَجه الله لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً و لا شکوراً"

سخنان حضرت در طول زندگی نیز به خوبی نشانگر عبودیّت خالصانۀ حضرت است: شخصی به امام حسین(ع) عرض کرد : ای پسر رسول خدا(ص) من آلوده به گناه هستم و توانی نیست مرا که از عصیان بگریزم . مرا موعظه فرما، امام(ع) فرمود: «به پنج کار بپرداز و هر چه خواستی عصیان ورز؛

  1. از نعمت های خداوند استفاده نکن ، آنگاه به گناه رو کن.
  2. اگر می توانی از حکومت و سرپرستی پروردگار خارج شوی گناه کن.
  3. به جائی پناه ببر که آفریدگارت تو را ننگرد بعد هر چه خواستی گناه کن.
  4. اگر می توانی هنگام مرگ جان به فرشته خدا تسلیم ننمائی هر گناهی می خواهی به جا آور.
  5. اگر می توانی وقتی که تو را به شعله های آتش دوزخ می سپارند وارد نشوی هر اندازه می خواهی عصیان کن(1)»

در کلام دیگری می فرماید:

"هر کس خواهان رضایت خداوند باشد و خشنودی خداوند را به غضب مردم نفروشد ، آفریدگار اموری که به دست مردم است برای او کفایت خواهد کرد و هر کس طالب رضایت مردم باشد و خشنودی مردم را به غضب خداوند بخرد، پروردگار او را به مردم وا می گذارد. (2)

سخنان امام حسین(ع) در مسیر نهضت الهی ایشان هم بهترین الگو در سیره اهلبیت(ع) است:

1/ در پاسخ حاکم مدینه در بیعت با یزید فرمود: " إنّا لله و إنّا إلیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ بُلِیت الأمَّة براعٍ مثل یزید" آنگاه که افرادی چون یزید بر مسند حکومت اسلامی بنشیند باید فاتحه اسلام را خواند. (3)

2/ در وصیت نامه سیاسی اعتقادی خود خطاب به محمد حنفیه فرمود: من نه از روی خودخواهی و سرکشی و هوسرانی به مخالفت برخاستم و نه برای ایجاد فساد و ستمگری ، بلکه هدف من از این حرکت اصلاح مفاسد امت جدم و منظورم امر به معروف و نهی از منکر است و می خواهم سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب را در پیش گیرم، هر کس در این راه به پاس احترام حق از من پیروی کند راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این قوم داوری کند که او بهترین داوران است. (4)

3/ امام(ع) پس از ورود به مکه نامه ای به سران قبائل « بصره» فرستاده و طی آن چنین نوشت: اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم . شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت می کنم زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر(ص) به کلی از بین رفته و بدعتها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه راست هدایت خواهم کرد . درود و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.(5)

4/ ضمن پاسخ نامه های دعوت کوفیان ویژگی های زمامدار مسلمانان را چنین بیان نمود: «امام و پیشوای مسلمانان کسی است که به کتاب خدا عمل نموده راه قسط و عدالت را در پیش گیرد ، از حق پیروی کرده و تمام وجود خویش مطیع فرمان خداوند باشد.»(6)

5/ هنگام عزیمت به سوی عراق در منزلی به نام «بیضه» خطاب به سپاه حرّ فرمود: مردم! پیامبر(ص) فرمود: هر مسلمانی با سلطان ستمگری مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را در هم می شکند با سنت و قانون پیامبر(ص) از در مخالفت در آمده در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و تجاوز گری و دشمنی در پیش می گیرد و لی او در مقابل چنین سلطانی ، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت نکند بر خداوند است که آن فرد «ساکت» را به کیفر همان ستمگر «آتش جهنم» محکوم سازد. مردم! آگاه باشید اینان « بنی امیه» اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را برخود فرض نموده اند . فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده ، فیء را « که مختصّ خاندان پیامبر است» به خود اختصاص داده اند و من به هدایت و رهبری جامعه مسلمانان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند از دیگران شایسته ترم. (7)

6/ امام(ع) در راه عراق در منزلی به نام "ذی حسم" در میان یاران خود به پا خاست و فرمود: پیشامد ما همین است که می بینید جدّاً اوضاع زمان دگرگون شده ، زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است و از فضیلت ها جز اندکی مانند قطرات ته مانده ظرف آبی باقی نمانده است. مردم در زندگی پست و مذلّت باری به سر می برند و صحنه زندگی هم چون چراگاهی سنگلاخ و کم علف به جایگاه سخت و دشواری تبدیل شده است.

آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد؟ در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان « از جان خود گذشته » مشتاق دیدار پروردگار باشد . در چنین محیط ذلت بار و آلوده ای ، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی و ملال نمی دانم.(8) پس فرمود : هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد همراه ما بیاید. (9) و پایان حیات پر بار خویش را به سرنوشت حضرت یحیی(ع) تشبیه نمود و خطاب به عبد الله بن عمر فرمود: " من هَوانِ الدنیا أن یُحمل رأسُ یحیی بن زکریّاء إلی بَغیٌ من بَغایا بنی اسرائیل"(10)

7/ در روز عاشورا چندین بار در مقابل مردم خطبه خواند و سخن گفت که به یک مورد اشاره می شود چون صبحگاهان لشگر به نزد امام حسین(ع) آمدند، دستهای خود را بلند نمود و عرضه داشت: " بار پروردگارا در تمام غصّه ها و اندوه ها ، تو محلّ اتّکاء و اعتماد من می باشی و در هر گرفتاری و شدت ، تو محل امید من هستی و هر حادثه ای که بر من فرود آید و هر نازله ای بر من وارد شود تو محل اطمینان و استمداد من می باشی ، چه بسیار از هموم و غموم خود را که دل در آن ناتوان می شد و حیله و چاره برای رفع آن کوتاه می آید و دوست ، انسان را تنها می گذاشت و دشمن زبان به شماتت می گشود؛ من بار آن حوادث و هموم را به سوی تو آوردم و شکوۀ آن را به تو نمودم، به جهت میل و رغبتی که به تو داشتم و به غیر از تو نداشتم. پس خداوندا ! تو همه آنها را برطرف نمودی و امر مرا کفایت کردی بنابراین ای خدای من تو ولیّ تمام نعمت ها هستی و صاحب هر نیکویی و منتهای تمام رغبت ها می باشی !(11)و در لحظۀ شهادت به درگاه الهی چنین فرمود: " بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله ...... صبراً علی قضائک یا ربّ سواک یا غیاث المستغیثین .... " و یا آمده که فرمود: " الهی رضاً بقضائک ، تسلیماً لأمرک، لا معبود سواک"

ادامه دارد....


1/ زندگینامه چهارده معصوم – زندگی امام حسین - سید محسن خرازی

2/ همان

3/ الارشاد - شیخ مفید ، لهوف – سید بن طاووس

4/ بحار الانوار – علامه مجلسی – ج 44 – ص 329

5/ تاریخ طبری

6/ الارشاد - شیخ مفید

7/ تاریخ طبری – ج 6 – ص 239 ، تاریخ این أثیر – ج 4 – ص 48

8/ تحف العقول – حسن بن علی بن شعبه حرّانی

9/ لهوف – سید بن طاووس – ص 53

10/ نفس المهموم – شیخ عباس قمی ص 144 ، الارشاد - شیخ مفید ص 218

11/ الارشاد - شیخ مفید

سیره پیامبر ما کاملترین سیره توحیدی است خدای سبحان او را با سیره توحیدی ترییت و تأدیب نمود و خود فرمود: " أدّبنی ربّی" و خداوند به حضرتش فرمود: " قل إنّ صلاتی و نُسُکی و مَحیای و مَماتی لله ربّ العالَمین" (انعام -162) بگو : نماز و تمام عبادت من و زندگی من و مرگ من همه برای خداوند پروردگار چهانیان است.

" لا شَریکَ لَهُ و بذلکَ أُمِرت و أنا أول المسلِمین"(انعام 163) همتایی برای او نیست و به همین مأمور شده ام و من نخستین مسلمانم.

این وحی و حق است و تو چنین هستی! هم ادّعا کن و هم اعلام نما ! چون اسوه ای خود را معرفی کن تا به تو اقتدا کنند؛ بگو نماز و سایر عباداتم .... از صدر عقیده تا ساقۀ عمل حضرت همه و همه بر اساس توحید استوار است و هرگز با شرک و طغیان سازگار نیست نه خود سر از طغیان در می آورد و نه به طغیانگران اجازه تعدّی می دهد. چرا که او مظهر و مثل اعلای اسماء حسنی الهی است بلکه مظهر اسم اعظم است . هم از لحاظ صدر تاریخ احدی نظیر رسول خدا(ص) نیامده و او اوّل است " اوّل ما خلق الله نور نبیّنا". او اوّل المسلمین است . و منقاد محض و و دیگران به انقیاد حضرتش تأسّی می کنند . منظور از اول المسلمین بودن حضرت اولیّت ذاتی است که احیاناً از آن به اولیّت رتبی یاد می شود . خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر به اول المسلمین ندارد. حضرت ابراهیم(ع) با اینکه سبق زمانی داشت و سر سلسله انبیای ابراهیمی(ع) بود و دعا نمود که : " وابعث منهم رسولاً منهم یتلوا علیهم ایاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم" (بقره – 129) و رسول خدا(ص) هم طبق بعضی از نقل ها فرموده : " أنا ابن الذبیحین" و خود را فرزند اسماعیل(ع) پسر ابراهیم(ع) می داند ، با این حال خداوند به ابراهیم(ع) نفرمود که بگو من اولین مسلمانم . نوح(ع) که شیخ الانبیاء و نیز آدم(ع) که ابوالبشر است هیچ کدام این جمله را نفرمودند. تنها کسی که قرآن از او به عنوان اوّل المسلمین یاد می کند رسول اکرم(ص) است یعنی در رتبه وجودی حضرتش هیچ کس قرار ندارد. او اوّل است و نیز او آخر است. " إنّ إلی ربّک المنتهی" یعنی هرکس از هر راهی که بخواهد به او اقتدا کند رواست و از هر راهی بخواهد او را مقتدا و پیشوای خویش قرار دهد بجاست.

المنتهی : «همراه با الف و لام» خداوند ربّ العالمین است ولی بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیه حقند. مثلاً بعضی در حقیقت عبد الرزّاق ، عبد الکریم یا عبد الجلیل هستند . اما پیامبر(ص) "عبده" است و پروردگار مدبّر و مربّی شخص حضرت(ص) است که نهایی ترین مرتبه را دارا است. موجودات در سیر صعودی همه به سوی خداوند حرکت می کنند ولی همه به اوج کمال و قرب الهی نمی رسند. همه در صراط حقند امّا " إنّ الی ربّک المنتهی " نصیب همه نمی شود . مقامی بالاتر و برتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم(ص) نیست . حضرت(ص) منتسب به عالیترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است. یعنی "هو" که همان هویّت مطلقه است چون کاملترین عبودیت از آن اوست . جامعترین کلمه به او اشاره دارد.

قرآن کریم وقتی می خواهد تعبیر "عبد" را نسبت به سایر انبیاء به کار ببرد همراه با ذکر نام آنهاست. مثلاً می فرماید: " و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب اولی الأیدی و الأبصار" (ص – 45) و یا می فرماید: "یادکن بنده ما داوود را" (ص – 17) ،"یادکن بنده ما ایوب را" (ص -41) ،"بنده ما نوح را تکذیب کردند. (قمر – 9) ولی پیامبر خاتم (ص) را بدون ذکر نام یاد می کند . عبد مطلق ، به این انسان کامل انصراف دارد " تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً" (فرقان – 1)، " سبحان الذی أسری بعبده لیلاً" (اسراء – 1)، " الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب" (کهف – 1)؛ خداوند نام حضرت رسول(ص) را قبل و بعد از کلمه «عبد» نبرده! « عبد» به عنوان مطلق بر او حمل شده و آن را به هویت مطلقه خود نسبت داده نه به اسمی از اسماء خاصّه و عبودیت حاکی از هویت مطلقه است که بالاتر از مقام الوهیت است. (1)

و توصیه حضرت است به اینگونه عبودیت و اخلاص در آن. و فرمود: "هر کس نمازش را در حال ریا به جا آورد، تحقیقاً مشرک شده است و هر کس روزه را در حال ریا به جا آورد محقّقاً مشرک شده است و هر کس صدقه بدهد در حالی که ریاکاری پیشه کرده است تحقیقاً مشرک شده است."(2)

و نیز فرمود: "هر کس چهل روز زندگانی و عمل خود را بر محور اخلاص نسبت به خداوند متعال قرار دهد، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود". (3)

و باز فرمود:" شرک پنهان تر از جنبش مورچه بر روی سنگ صاف در نیمه شبی تاریک است ."

کمترین حد شرک آن است که چیزی از ستم را دوست داشته باشی و بر چیزی از عدل و دادگری خشمگین باشی و آیا دین چیزی غیر از دوست داشتن در راه خدا و دشمن داشتن در راه خداست؟ خداوند می فرماید: " قل إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله" ( آل عمران – 31) ای پیامبر بگو : اگر خدا وند را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد(4) و در سخنان دیگر پیامبر(ص) و امام صادق(ع) تصویر این پیروی به خوبی روشن است:

مردی از رسول خدا(ص) پرسید : آیا بهشت را می توان خرید یا نه ، چنانکه عده ای بهشت را احتکار کرده در انحصار خود می دانند؟ " و قالوا لن یدخل الجنّة الّا من کان هوداً أو نصاراً" (بقره- 111) حضرت در پاسخ فرمود: بلی، بهشت را می فروشند و ثمن هم دارد، عرض کرد: ثمن بهشت چیست؟ فرمود: " لا إله الّا الله یقولها العبد مخلصاً" عرض کرد: مخلصاً یعنی چه؟ فرمود: اخلاص به آن است که به آنچه من به آن مبعوث شده ام ایمان آورده و عمل کند. مفاد پاسخ پیامبر اسلام(ص) این است که کلید بهشت اعتقاد به توحید و اخلاق و عمل صالح است و کسی که " لا إله الّا الله" را به زبان آورده اما به احکام الهی عمل ننماید توحیدش از روی اخلاص نیست و عملش با شرک آمیخته است یعنی " قولاً" موحّد و "فعلاً" مشرک است!

و نیز کسی که گناه می کند در مقام فعل تابع هوس است و مشمول آیه " أ فرأیت من اتّخذ الهه هویه و أضلّه الله علی علم" ( جاثیه – 23) خواهد بود. آیا ندیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی « بر اینکه شایسته هدایت نیست» گمراه ساخته و .....

توحید چنین انسانی مشوب به شرک است چنانکه در قبل هم بیان شد خداوند درباره اکثر اهل ایمان فرمود: " وما یؤمن أکثرهم بالله الّا و هم مشرکون" (یوسف- 106) اکثر گویندگان " لا إله الّا الله" در عمل تن به هوی و هوس داده مشرکند . پس در حدیثی دیگر امام صادق(ع) فرمود: " من قال لا إله الّا الله مخلصاً دخل الجنّة" هر کس از روی اخلاص" لا إله الّا الله" بگوید وارد بهشت می شود و اخلاص را چنین توضیح داد: اخلاصِ کلمۀ توحید این است که این کلمه بین او و گناه حاجز و مانع و حائلی باشد. و نگذارد انسان تن به تباهی بدهد . این همان معنای قلعه امن است. یعنی دیوار توحید باید چنان بلند و مستحکم باشد که نه شیطان بتواند از بالای آن بیاید و نه بتواند آن را نقب بزند . نظیر آن دیوار فلزّی و ستبری که ذوالقرنین در مقابل دشمن ظاهری و خارجی ساخت. ( کهف – 97)

حاصل آنکه وقتی انسان می تواند سیره نبوی را اسوه خود قرار دهد که موحّد به توحید ناب باشد و توحید ناب آن است که بین انسان و معاصی ، حائل و مانع باشد.

و اما معیار سوم در اخلاص در توحید ، در کلام رسول خدا(ص) خاضع و مطیع بودن نسبت به مقام ولایت و امامت اهلبیت(ع) و محبّت و دوستی ایشان است. آنان که هم چون رسول خدا(ص) از راه عبودیت صالح و خالص و مظهر اسم اعظم الهی گردیده اند و سیره آنان هم سیره توحیدی است. آن گاه که رسول اکرم(ص) شرط دیگر اخلاص در توحید را دوستی اهلبیت گرامی خود(ع)، عنوان نمود آن مرد سؤال کننده پرسید: محبت اهلبیت شما جزء اخلاص در توحید است؟ حضرت فرمودند : آری از برجسته ترین حقوق توحید ، محبت اهلبیت است . بنابراین گفتن" لا إله الّا الله" بدون اعتقاد و التزام به ولایت عترت طاهره و بدون خضوع در پیشگاه خاندان عصمت و طهارت که ثقل دیگری در قبال قرآن هستند ثمر بخش نخواهد بود! چنانکه امام رضا(ع) در حدیث سلسلة الذهب" فرمودند : پدرم از پدران گرامیش از وجود مبارک امیر مؤمنان(ع) از وجود مبارک رسول خدا(ص) از جبرئیل(ع) از خداوند سبحان نقل کرد که فرمود: " کلمه لا إله الّا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی " سپس فرمود : "بشرطها و شروطها و أنا من شروطها" کلمه توحید قلعه امن خداوند است و انسان موحّد در قلعه و حرم امن الهی قرار گرفته است ولی ولایت شرط توحید است و نیز در برخی احادیث قدسی آمده : "ولایة علیّ بن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی " یعنی قلعه توحید وقتی قلعه امن و ناب است که از راه اسماء حسنی و مظاهر کامل آن ها و از راه پذیرش ولایت و امامت آنان ظهور کند و انسان از راه هدایت معصومین(ع) ، خدای سبحان را اطاعت کند ، زیرا آنان عبد واصل پروردگارند و تنها عبد واصل می تواند راهنما و اسوه دیگر سالکان باشد از این روی خدای سبحان اهل بیت پیامبر گرامی(ص) را از هر گزندی مصون کرد و آنان را الگوی دیگران قرار داد.(5)

ادامه دارد....


  1. سیره رسول اکرم در قرآن – آیة الله جوادی آملی
  2. رسالة الحقوق امام سجاد (ع) – محمد سپهری
  3. همان
  4. همان
  5. سیره رسول اکرم در قرآن – آیة الله جوادی آملی

اما مراحل توحید در عمل عبارتند از:

  1. توحید در مالکیت : یعنی در دار هستی مالک حقیقی تنها خداوند است و مالکیّت دیگران بالعرض و بالاعتبار می باشد. چند روزی اشیائی را به انسان می سپارند و پس از چندی قابل نقل و انتقال است تنها کسی که مالکیتش بالاصالة بوده و ابداً زائل نمی گردد، خداوند است که می فرماید: " لهُ مُلکُ السّمواتِ و الأرضِ و لم یتّخِذ وَلَداً و لَم یَکُن لَه شَریکٌ فی المُلک " (فرقان – 2)
  2. توحید در رازقیّت : یعنی انسان تنها خداوند را رازق دانسته و طمع روزی از احدی نداشته باشد که فرمود: " هَل مِن خالِقٍ غَیرُ الله یَرزُقُکُم مِنَ السّماءِ والأرضِ " ( فاطر – 3)
  3. توحید در استعانت: یعنی در شدائد و گرفتاریها جز از خداوند کمک نخواسته و از احدی استعانت نجوید و فرمود: " إیّاکَ نَعبُدُ و إیّاکَ نَستَعین" (حمد – 4)
  4. توحید در توکّل: یعنی به غیر از خدا به احدی اعتماد نکرده و به هیچ چیز تکیه نکند " قُل حَسبِیَ الله علیهِ یتَوَکَّلُ المُتَوَکّلون"باید در محور محبت او باشد.
  5. توحید در شدت محبّت: یعنی تنها کسی که شایسته محبت ودل بستن است خداست و همه محبت ها باید در محورمحبت او باشد و فرماید: " والذین آمنوا أشَدُّ حُبّاً لله" (بقره – 165)
  6. توحید در رجاء : یعنی در زندگی تنها به خدا امیدوار بوده و به غیر خدا به احدی امید نداشته باشند زیرا همه خیرات و برکات به دست اوست و از آن او ، اگر از وسائط فیض هم ، به انسان چیزی برسد ، باز منشأ و مبدأ فیض اوست: " بِیَدِکَ الخَیر إنّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیر"(آل عمران – 26)
  7. توحید در خوف : یعنی در زندگی تنها از خداوند ترسیدن و از غیر او باک نداشتن که در روایات آمده کسی که از خدا بترسد از احدی نمی ترسد ولی کسی که از خدا نمی ترسد از همه می ترسد و می فرماید: "إنّما ذلکم الشیطان یُخَوِّفُ أولیائَهُ فَلا تَخافُوهُم و خافُونِ إن کُنتُم مؤمِنین "(آل عمران – 175) این فقط شیطان است که پیروان خود را با سخنان و شایعات بی اساس می ترساند . از آنها نترسید و از من بترسید اگر ایمان دارید!(1)

پس در کنار شرک جلی یعنی پرستش غیر خداوند و اینکه بت یا بشر و یا .... را رسماً به عنوان ربّ و پروردگار پذیرفتن ، شرک خفی هم وجود دارد و آن اینکه در عین اعتقاد و تظاهر به اسلام و انجام فرائض و مستحبّات، دست عوامل دیگری را در زندگی خود بدون قید و شروط باز بگذاری و در حقیقت آن عوامل را بندگی نمایی، یعنی دچار بیماری ریا بشوی! (2)

کلمه « ریا» از «رؤیت» است و انسان می خواهد با ارائه و نشان دادن کارهای نیک خود در نزد مردم مقام و منزلتی پیدا کند . (3) کسانی که ریا را تنها در عبادات ، جاری می دانند می گویند: ریا عبارت است از انجام دادن عبادت الهی به منظور کسب موقعیت و منزلت در دل مردم ، ولی آنانکه ریا را منحصردر عبادات ندانسته بلکه در همه کارهای نیک جاری می دانند می گویند: ریا عبارت است از نشان دادن و وانمود کردن چیزی از اعمال حسنه یا خصال پسندیده یا عقاید حقّه به مردم برای منزلت پیدا کردن در قلوب آنان و اشتهار پیدا کردن در نزد آنان به خوبی و صحّت و امانت و دیانت بدون قصد صحیح الهی (4)

لذا امام سجاد(ع) در رساله حقوقیه و به عنوان اولین حق که حق خداوند است می فرماید: اما حق خدایت « که بزرگتر از حد توصیف است» این است که او را بندگی کرده ، کسی یا چیزی را شریک وی نسازی ، هر گاه این حقّ خداوندی را لباس عمل پوشانیده و به زیور اخلاص آراستی ، خدای بزرگ بر خود واجب می کند که امر دنیا و آخرتت را کفایت کند.

و به راستی به هر اندازه گرفتار شرک شویم از اخلاص دور شده ایم و اخلاص یعنی بندگی واقعی که در تمام اعمال و عبادات و زندگی بنده ، انگیزه ای جز خدا و رضای خدا تجلی نکند هم چنانکه شرک یعنی قرار دادن سایر انگیزه ها در کنار خدا و چه پیش از خدا که بیان شد. (5)

اما جایگاه عبودیت و اخلاص در آن در سیره نبوی:

خداوند درباره پیامبر (ص) فرمود: "یس * والقرآن الحکیم * إنّک لمِنَ المُرسَلین * علی صراطٍ مُستقیم" هر انسانی در هر گوشه عالم بخواهد راه راست را طی کند الگویش رسول خداست او در همه امور اسوه است. ممکن نیست کسی جز از مسیر پیروی رسول خدا بتواند به کمال انسانی راه پیدا کند چون فرمود : تو بر صراط مستقیمی و کمال جز صراط مستقیم نیست.

البته سالکان کوی حق با حفظ مراتب به پیامبر (ص) اقتدا می کنند و کسی در طی صراط جز اهلبیت(ع) نمی تواند مظهر انسان کامل باشد و کسی هم نمی تواند پیامبر(ص) را به خوبی بشناسد مگر آنکه صراط مستقیم را طی کرده باشد. پس جز معصومین نمی توانند پیامبر(ص) را به خوبی بشناسند ، اما این بدان معنا نیست که ما از شناسایی و تعریف درباره ایشان پرهیز کنیم یا چون طی این طریق دشوار است به آن دل نسپاریم ، این بهانه پذیرفته نیست ، زیرا هر چه جلو تر برویم راه باز شده و پیمودن آن بیشتر با لذّت همراه خواهد بود. پس به هر اندازه که میسور ماست نباید کوتاهی کنیم و هر اندازه که حضرت را بهتر بشناسیم، راهش را بهتر خواهیم شناخت و آن را آسانتر طی می کنیم.

ادامه دارد....


  1. درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
  2. رسالة الحقوق امام سجاد (ع) – محمد سپهری
  3. بحار الانوار- ج 72 – ص 266
  4. درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
  5. رسالة الحقوق امام سجاد (ع) – محمد سپهری

نهم ربیع الاول سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها، حضرت مهـدی مـوعـود (عج) بر منتظران و چشم انتظــاران مبارک باد!

تو آخرین ستاره امیدی. به امید دیدن توست که شب های بی ماه، خودکشی نمی کنند.

اگر عطر وجود تو نبود، کوه ها، این میخ های پوسیده، خیال نگاه داشتن زمین را نداشتند.

اگر سایه مهربانی تو بر سر خاک نبود، هیچ دانه ای جوانه نمی زد و هیچ ابری نمی بارید.

اگر به امامت تو ایمان نداشت، اگر ولایت تکوینی تو نبود، خاک، نفس کشیدن را فراموش می کرد و اگر ولایت تشریعی ات نبود، بهشت و جهنم، در غم آب و نان، لای آواز رودهای مسافر گم می شد.

اگر به عشق رد پای تو نبود، هیچ موجی پا به ساحل نمی گذاشت.

یا صاحب الزمان! از ازل تاکنون، در خواب همه انسان ها قدم زده ای. تو را به اندازه همه قِدْمت تاریخ، گواهی داده اند؛ "روزی خواهد آمد." !

اکنون که در ادامه خورشید امامت پدر، تابیدن گرفتی،ظهور کن که بی تو عالم را غم گرفته ....

          جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو                    بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد                   دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا                              هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من                          راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سال ها می شود از خویش سؤالی دارم                   من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم                        من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم                             من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو

"اللهم عجّل لولیّک الفرج"  

و اما از دیگر نشانه های بندگان خداوند ، دوری از شرک ، قتل و زنا است؛

 6 - یکتاپرست هستند

پس می فرماید: "و الذین لایدعون مع الله الهاً آخر" و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمی­خوانند

در بینش الهی کمال انسان، قُرب به خدا و طی تمام مراحل توحید در اعتقاد و عمل است. هر انسانی که از مقام قُرب بیشتری برخوردار بوده و به درجۀ کامل­تری از توحید و خداشناسی راه یافته باشد به یقین کامل­تر و برتر خواهد بود. در سیر الی الله، سائر می­خواهد در اثر مجاهدت­ها و تهذیب نفس و طهارت روح و خلاصه پیمودن راه عبودیّت و بندگی، خود را به قلّه رفیع توحید رسانده و از این طریق به کمال نهائی خویش برسد. چرا که مقام توحید شامخ­ترین مقام، و انسان موحّد کامل از برترین و کامل­ترین انسان­ها بلکه اشرف مخلوقات خواهد بود.

اگر انسان بخواهد موحّد باشد و از ظلمات شرک و کفر بیرون آمده و در نور توحید و یگانگی قرار گیرد لازم است به همۀ مراتب توحید معتقد بوده و بر اساس آن عمل نماید و مراحل توحید در اعتقاد عبارتند از:

  1. توحید ذاتی: یعنی خداوند تنها یگانه­ ای است که شریک ندارد. همه ذوات در جنب ذات او فانی و وابسته­ اند. خداوند تنها ذاتی است که شایستۀ وجود است و می­توان به آن اطلاق ذات نمود. بقیه ذوات با قطع نظر از ذات او هیچ و نیست محض بوده و به تعبیر دیگر شعاعی از نور وجود او و تعلّق و ربط محض به اویند و از خود هیچ استقلالی ندارند تا بتوانند همانند و هم­ کفو او بوده و یا شریکی برای او در نظام هستی به حساب آیند (1). قرآن مجید در ردّ شرک در ذات حضرت حق در برابر توحید ذات و به عبارتی ابطال اعتقاد به وجود خدایان متعدّد، براهین محکم و استواری دارد از جمله فرماید:

" لو کان فیهما آلهةٌ الّا الله لفسدتا " (انبیا-22) اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خدا می­بود نظام آفرینش جهان دجار اختلال می­گردید. (2)

  1. توحید صفاتی: مقصود از توحید در صفات این است که صفات خدا عین ذات اوست نه زائد بر ذات یعنی اینکه می­گوییم خداوند عالم است، قادر است و ... معنایش این است که ذات خدا عین علم و قدرت اوست و همان­گونه که صفات خدا عین ذات اویند، صفات نیز عین یکدیگرند یعنی علم و قدرت عین حیات است و سائر الی الله همۀ صفات جمال را فانی در صفات حضرت حق می­ گیرد بدین معنا که مشاهده می­ کند همۀ علوم مستغرق در علم الهی و همۀ قدرت­ها و کمالات مستغرق در قدرت و کمال حضرت حق­ اند و هر کسی هر کمالی که دارد از او گرفته و در ذات خود فقیر بلکه عین فقر است .(3) تنها خداوند است که " اَنَّهُ هُوَ اغْنی وَ اَقْنی" (نجم- 48) اوست که بی­نیاز کرد و سرمایه باقی بخشید و نیز فرمود: " اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیِدُ" (فاطر- 15) ای مردم! شما «همگی» نیازمند به خدایید تنها خداوند است که بی­ نیاز و شایستۀ هرگونه حمد و ستایش است.
  2. توحید افعالی: و مقصود آن است که سرتاسر جهان فعل خدا بوده و جز افعال او در جهان موجودی نیست، هر موجودی، هر اثری که دارد و هر فعلی که از او صادر می­شود «چه با اراده و اختیار باشد همانند افعال انسان و چه بی­ اراده و اختیار همانند تابش خورشید و سوزاندن آتش» از آن خدا بوده و در حقیقت از قدرت او سرچشمه می­گیرد و این خداوند است که آن اثر را در آن شئ قرار داده است. بدین معنا که اگر لحظه­ ای ارتباط اشیاء با او قطع گردد خود اشیاء نیست و نابود خواهند شد چه رسد به افعال و آثار آن­ها، این است که بزرگان می­گویند در دارِ هستی مؤثری جز خداوند نیست « لا مؤثّر فی الوجود الّا الله »

البتّه نباید با سوء استفاده از این سخن پذیرای اعتقاد به جبر شده و اراده و اختیار را در افعال انسانی انکار نمود. بلکه مقصود آنست که انسان و قدرت اثربخشی او و اراده و اختیار او همه و همه از آن خداوند است « بحول الله و قوّته أقُومُ و أقْعُدُ »

  1. توحید ربوبی : یعنی تدبیر امور عالم هستی در نظام تکوین و تدبیر امور انسان­ها در نظام تشریع و جعل قانون تنها از آن خداوند بوده و احدی را نه در نظام تکوین و نه در جعل قانون و نظام تشریع، دخالتی نیست، بلکه مربّی و مدبّر عالم، تنها خداوند است و لباس ربوبیّت بر قامت احدی رسا نمی­باشد. چنانکه می فرماید: "یُدَبِّرُ الأمْرَ مِنَ اَلسَّماءِ إِلی الأَرْضِ" (سجده- 5) و درباره تدبیر تشریعی هم فرمود: "اِنِ الْحُکْمُ اِلّا لِلّهِ" (یوسف -40) و اصولاً ارباب متعدّد در بینش الهی مورد پذیرش نیست چنانکه یوسف(ع) به رفقای خود در زندان فرمود: "ءَاَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ اَمِ اللهِ الواحِدِ القَهّارِ" (یوسف- 39) آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یکتای پیروز؟! پس شرک در ربوبیّت منتفی ست.
  2. توحید عبادی: مقصود از این توحید هم این است که انسان تنها ذات اقدس الهی را مستحقّ پرستش دانسته و غیر از او احدی را لایق پرستش نبیند. زیرا انسان فطرتاً در برابر ولی نعمت خود خاضع است و ولی نعمت بالاصالۀ او نیز تنها خداوند است. پس انسان خود را هم در اصل هستی و هم در کمالات آن تنها مرهون خدا دیده، احدی را در نظام هستی مؤثّر نمی­داند. لذا خضوع را نیز تنها در شأن او دیده و احدی را مستحق پرستش نمی­داند. قرآن کریم در مواردی به این معنا اشاره نموده و می فرماید: خدا را عبادت کنید زیرا او ربّ شماست پس همان کسی که ربّ است و تدبیر کارها و ادارۀ امور در دست اوست همان کس را باید پرستش نمود.

" إنَّ الله ربّی و رَبّکُم فاعبُدُوه هذا صِراطٌ مُستقیم" ( آل عمران – 51)

" ذُلِکُمُ اللهُ ربُّکم فاعبُدُوه أفُلا تَذَکُّرُون" (یونس – 3) چون ربّ است ، اله و معبود است و چون ربِّ واحد است، معبود واحد نیز خواهد بود " ذُلِکُمُ اللهُ ربُّکم لا إلهَ الّا هو خالِقُ کلّ شیءٍ فاعبُدُوه"(انعام – 102) (4)قرآن در ردّ شرک در عبادت در برابر توحید در عبادت انتقادهای شدیدی از خدایان دروغین کرده و می فرماید: " إنّ الّذین تَدعُونَ من دونِ اللهِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً و لَو اجتَمَعُوا لَهُ" (حج – 73) کسانی را که غیر از خدا می خوانید هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند هر چند برای این کار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چیزی از آنها برباید نمی توانند آن را باز پس گیرند. هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان ! « این عابدان و آن معبودان» و در گام بعدی انتقاد از اندیشه بسیاری از بت پرستان جاهلی دارد که تصوّر می کردند برای تحصیل قرب به درگاه خداوندی باید موجودات دیگری را که به گمان آنها در درگاه خداوند قرب و منزلتی دارند، بپرستند تا به این وسیله در درگاه خدا قرب و مقامی بیابند و منطق آنان این بود که : "ما نَعبُدُهُم إلّا لِیُقُرُّبونا زُلفَی" (زمر - 3) این بتها را نمی پرستیم مگر اینکه ما را به خدا نزدیک سازند! اما نکته ای درباره صفات « عباد الرحمن» در آیه آمده و باید بدان توجه کرد " لا یَدعُونَ مَعَ اللهِ" است ؛ این نکته در آیه ای هم که وهابیّت در ردّ اعتقاد توسّل شیعیان به معصومین بدان متمسّک می شود، وجود دارد یعنی " و أنّ المساجِدَ للهِ فَلا تَدعُو مَعَ الله أحداً" (جن – 18) در این زمینه و در پاسخ به ایشان می گوییم :
اولاً: کلام الهی "لاَ یَدعُونَ - لا تَدعُو"می باشد و منظور از آن مطلق «خواندن و توجّه » نیست بلکه عبادت و پرستش است و شیعیان هرگز در توسّل به معصومین آن بزرگواران را پرستش نمی کنند .

ثانیاً: در کلام الهی " مَعَ الله" آمده و آنچه مورد نهی است همین امر می باشد. یعنی همراه ساختن معصومین با خداوند و مسلّم است که قرار دادن انسانی در ردیف خداوند و مؤثّر دانستن ایشان در رفع حوائج و دعا و توسل شیعیان منتفی است.(5)

پس از اعتقاد به مراحل پنجگانه توحید ، انسان از نظر عقیده از ظلمات کفر بیرون آمده و در نور توحید و یگانگی حضرت حق قرار می گیرد ولی در مقام عمل ممکن است به توحید خالص راه نیافته و هنوز رسوبات شرک در جانش وجود داشته باشد. لذا خداوند می فرماید: بسیاری از مؤمنین مشرکند " وما یؤمِنُ أکثَرُهُم باللهِ إلّا و هُم مُشرِکون" (یوسف – 106) و امام صادق(ع) در ذیل آیه می فرمایند: مقصود شرک در عمل و طاعت است نه شرک در عقیده و مَثَلی زده و می فرمایند: « همین که مردم می گویند: اول خدا ،دوم فلانی - یا برای حلّ مشکلی به طرف می گویند :اوّل خدا ، دوّم شما- همین شرک است زیرا برای خدا دومی فرض ندارد و در دار هستی مؤثّری جز خدا وجود ندارد . اول خدا دوم هم خدا و این مردمی که غیر خدا دیگران را هم مؤثّر می دانند هنوز در مقام عمل مشرکند. لذا اگر انسانی بخواهد به تمام معنا موحّد باشد و هیچ اثری از شرک و مظاهر آن در او وجود نداشته باشد علاوه بر مراحل پنج گانه توحید اعتقادی باید به مراحل تکامل توحید هم رسیده باشد تا در مقام عمل هم آثار شرک از او ظاهر نگردد.

ادامه دارد.....


  1. درس­هائی از اخلاق اسلامی – حبیب­الله طاهری
  2. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  3. درس­هائی از اخلاق اسلامی _ حبیب­الله طاهری
  4. همان
  5. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
شهادت، عشق است
فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بی ‏شکیبی انتظار، بهانه سازید!

آفتاب روز هشتم ربیع الاول در حال طلوع بود، که آفتابی پرفروغ از دیگر سو غروب می کرد. او یازدهمین پیشوای آسمانی مردمان، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بود، که شمع وجودش پس از 28 سال پرتوافشانی به خاموشی می گرایید. در سالروز شهادت آن امام بار دیگر زمین و آسمان در عزای سلاله ای پاک از خاندان نبوی سوگوار است، تا با گریه و فغان بر مظلومیت آن امام همام با فرزندش حضرت ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هم ناله شود. شهادت امام عسکری علیه السلام را بر دادگستر جهان، امام زمان (عج)، و تمام روهروان راه آن حضرت، تسلیت می گوییم.

گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته                  عسکری از دار فانی دیده بسته

نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان                    عازم جنت شده با قلب سوزان

بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم                  گشته سامرا دوباره وادی غم

   قلب پاک انورش را کرده مغموم او                 به دست معتصم گردیده مسموم

   شد به سامرا مکان قبر شریفش           شست و شو داده پسر جسم لطیفش

اما بیان سیره حسینی در انفاق:

امام حسین (ع) پشتیبان ضعفا بود و دوست ایتام . برهنگان را میپوشانید . گرسنگان را سیر می کرد وسائل را محروم نمی نمود. هر مالی به او می رسید، غالباً یک جا به یک نفر محتاج می بخشید. قرض مقروضین ادا می نمود.

1/ در جریان عاشورا بر روی کتف امام (ع) اثری مشاهده شد از امام سجاد(ع) سؤال شد که این چه اثری است؟ فرمودند: این جای وسیله ای است که پدرم حضرت حسین(ع) خوراک و غذای بیوه زنان و یتیمان و مساکین را حمل می نمود . « اثر کیسه های غذایی است که شبها بر دوش می کشید »

2/ امام حسن مجتبی (ع) سفر نمود و در بین راه به خاطر تاریکی شب راه را گم کرد. به چوپانی برخورد نمود و میهمان او شد. او هم از امام حسن (ع) خوب پذیرایی کرد تا صبح شد . در هنگام صبح چوپان راه را به امام نشان داد . امام حسن (ع) فرمودند: به مدینه بیا تا محبت های تو را جبران نمایم. جوان چوپان که غلام دیگری بود با گوسفندان و مولای خود به مدینه آمد . موقعی به شهر رسید که امام حسن(ع) بیرون شهر مشغول کار بود . چوپان به خدمت امام حسین(ع) شرفیاب شد به خیال اینکه این آقا همان مهمان آن شب است. عرض کرد : من همان کسی هستم که آن شب مهمان من بودی و به من وعده دادی که به مدینه بیایم تا تلافی کنی!

امام حسین(ع) متوجه اشتباه او شد ولی اصلاً بازگو ننمود . پرسید : غلام که هستی؟ عرض کرد : فلان شخص. فرمود: چند گوسفند داری؟ عرض کرد: 330 رأس . امام(ع) به دنبال مولای او فرستاد تا وی را تشویق به فروش گوسفندان و فروش غلام کنند . او هم پذیرفت . آنگاه امام غلام را آزاد کرده و سپس گوسفندان را هم به او بخشید و فرمود: این به تلافی محبتی که ان شب به برادرم امام حسن (ع) نمودی!(1)

3/ مردی از صحرانشینان وارد مدینه شد و سراغ بهترین شخص از نظر جود و کرم را گرفت . گفتند : گمشده ات امام حسین(ع) است. داخل مسجدشد و در چند بیت شعر نیاز خود را عرض کرد. امام حسین(ع) از مسجد به خانه آمد و به قنبر فرمود : آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده ؟ عرض کرد: بله 4000 دینار، امام(ع) فرمود : همه را بیاور کسی هست که از ما سزاوارتر است و به آن محتاج می باشد. آنگاه امام(ع) درب خانه را نیمه باز کرده و پولها را به اعرابی داد و بی شک منظور آن بزرگوار از این عمل آن بود که چشم اعرابی به چشم حضرت نیفتد که خجالت بکشد. اعرابی پولها را گرفت و گریه کرد و عرضه داشت : مگر کم عطاکردی که چنین می کنی؟ می گریم که چگونه این دستهای پر برکت و بخشنده زیر خاک خواهد رفت؟(2)

4/ مرد دیگری به حضور امام حسین(ع) شرفیاب شده و مشکل خود را با امام در میان گذاشت و بعد گفت : حسین جان! از جد بزرگوارت شنیدم که فرمود: «اگر حاجتی داشتی از چهار شخص طلب کن ، عرب شریف، مولای کریم، حامل قرآن، خوبروی» اما عرب شرافت یافت به جدّت رسول خدا (ص) واما کرامت که در سیره و سرشت شماست . قرآن هم که در خانه شما نازل شد. چهره خوب هم که از آن توست . خودم از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود :" هرگاه خواستید به چهره من نظر کنید به حسن(ع) و حسین(ع) من نظر نمایید." امام حسین(ع) پس از استماع گفته های آن مرد فرمودند: حاجت خود را بازگو. آن مرد حاجت خود را با انگشت روی خاک نوشت ، امام به او فرمودند: از پدرم علی(ع) شنیدم که فرمود : ارزش هر کس به آن چیزی است که به آن اهمیت و ارزش می دهد و از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: نیکی و محبت به هر کسی به اندازه درک و معرفت اوست . من سه سؤال از تو دارم که برای پاسخ صحیح هر سؤال ثلث مالم را به تو خواهم داد و اگر هر سه سؤال را درست جواب دادی تمام مال خود را به تو می دهم. آن مرد عرض کرد بپرسید. اگر توانستم که پاسخ می دهم و الّا از محضر شما خواهم آموخت . چرا که تو اهل علم و شرف هستی. و لا حول ولا قوة الّا بالله العلی العظیم"

امام حسین(ع) فرمود : کدام عمل بهترین است ؟ عرض کرد : ایمان به خدا وتصدیق رسول خدا (ص)

  • فرمود : راه نجات از هلاکت برای بنده چیست؟ عرض کرد : اعتماد و اتکّال به خدا .
  • امام پرسیدند: چه چیز انسان را زینت می دهد؟ عرض کرد: علم که همراهش حلم باشد.
  • فرمود: اگر عالم نبود گفت: ثروتی که همراهش کرم و جود باشد.
  • فرمود : اگر ثروت نداشت؟ گفت: فقری که همراهش صبر باشد.
  • فرمود اگر صبر نداشت؟ گفت آتشی از آسمان بیاید و او را بسوزاند!

امام حسین (ع) خندید و کیسه پول را که در آن 1000دینار طلا بود در اختیارش گذاشت و بعد انگشتر خود را که دو درهم قیمت داشت به او داده و فرمود: هزار دینار طلا را به غرامتی خرج کن که به گردن داری ، انگشتر را نفقه خانواده ات قرار ده . مرد هدایای امام حسین(ع) را گرفت و گفت: " الله أعلمُ حیثُ یجعل رسالته"(3)

5/ امام حسین(ع) با عده ای از یاران به باغی که اطراف مدینه بود و متعلّق به حضرت ، وارد شدند . نگهبان و باغبان باغ غلامی به نام " صاف" بود. وقتی داخل باغ گردیدند امام(ع) مشاهده فرمود که غلام به خوردن نان مشغول است . پس پشت یک درخت پنهان شده رفتار غلام را زیر نظر گرفت . غلام یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه به سگی که در کنارش بود می داد. امام (ع) از عمل غلام شگفت زده شده بود. همین که غلام دست از غذا کشید عرضه داشت: "حمد خدای دو جهان را ، خداوندا مرا ببخش ، مولایم را مشمول غفرانت قرار ده و برکتت را بر او نازل فرما . همانطور که بر پدر و مادرش نازل فرمودی. برحمتک یا أرحم الراحمین"

امام حسین(ع) از جا برخاسته خود را به غلام رسانید و او را صدا زد . غلام از جا برخاست و وحشت زده گفت: ای آقای من و آقای همه مؤمنین! ببخشید که من شما را ندیدم! امام (ع) فرمود: ای صافی تو مرا حلال کن که بدون اجازه ات به باغ تو داخل شدم.

غلام گفت: شما با فضل و بزرگواریتان چنین می­فرمایید. امام(ع) فرمود: دیدم که لقمه­ هایت را دو نیم می­کردی، نصف خود می­خوردی و نصف به سگ می­دادی.این کار تو چه معنی داشت؟ غلام گفت: این سگ در هنگام خوردن به من نگاه می­کرد. بنابراین حیا کردم که او را غذا ندهم. حسین جان این سگ پاسبان باغ توست و من هم عبد و غلام تو، هر دو با هم از رزق و کرم تو می­خوریم.

امام حسین(ع) از سخنان غلام به گریه افتاده فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم و از صمیم قلب هزار دینار به تو بخشیدم. غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی از در خانه­ ات نخواهم رفت و هم­چنان خدمتگزار آستانت خواهم بود.

امام(ع) فرمود: سزاوار است مرد به آنچه می­گوید عمل کند. هنگامی که وارد باغ شدم به تو گفتم بدون اذن تو به باغ قدم گذاشتم. پس قول و عمل من باید یکی باشد. یعنی باغ متعلق به توست. فقط با این شرط که این اصحاب و یاران من که مشاهده می­کنی اجازه داشته باشند گاهی از میوه­های آن استفاده کنند و تو آن­ها را به خاطر من کرامت کن تا خداوند در روز قیامت به تو کرم نماید. امام (ع) سپس او را دعا کرده فرمودند: خداوند این حُسن خلق و ادب تو را مبارک گرداند. غلام گفت: حال که باغ خویش را به من بخشیدی من هم استفاده از آن را برای اصحاب و شیعیانت رایگان قرار دادم. (4)

6/ امام حسین(ع) به عیادت اسامة بن زید رفت. اسامه تا چشمش به امام افتاد گفت: « وا غمّاه » وای از غم و اندوه. امام (ع) فرمود: برادر غم تو از چیست؟ عرض کرد: قرض سنگینی که به گردن دارم و آن 60000 درهم است. امام (ع) فرمود: « نگران نباش» من آن را می­پردازم. اسامه گفت: می­ترسم اجل مهلتم ندهد. فرمود: مطمئن باش که تو زنده هستی و من قرض تو را خواهم داد. راوی گوید: امام حسین(ع) قبل از مرگ اسامه تمام قرض او را ادا نمودند. (5)

7/ عبدالرحمن سلمی سوره مبارکۀ حمد را به فرزند امام یاد داد و وقتی فرزند حضرت سوره را برای پدر خواند امام (ع) 1000 دینار با هزار حلّه به معلّم عطا فرمود و دهانش را پر از درّ کرد. برخی گفتند: چرا این همه عطا می­کنی؟ امام (ع) فرمود: کجا این هدایا می­تواند جبران تعلیم او را بنماید؟

ادامه دارد.....


  1. سیره عملی اهل­بیت – امام حسین علیه­السلام – سید کاظم ارفع
  2. همان
  3. همان
  4. همان
  5. همان

در سیره نبوی در زمینه انفاق چنین آمده است:

حضرت فرمودند : پروردگارم مرا فرمان داد به سخاوت و نیکی و نهی فرمود از بخل و جفا " غلظت و خشونت ". نزد خداوند چیزی مبغوض تر از بخل ورزیدن و بد خویی نیست . پس هر کس سؤالی داشت حضرت شخصاً مسئول را اجابت کرده یا راضی می فرمود اجابت کنند . در برآوردن حاجت مردم از چیزی دریغ نداشت . سائل را بر خویشتن مقدّم می داشت. و هیچ حاجتی از او خواسته نشد که برابر آن بگوید: نه! با کسی که برای بیان حاجتی نزد حضرتش می نشست یا می ایستاد آنقدر صبر می فرمود تا او خود برود! . هرگاه نیاز کسی به عللی برآورده نمی شد با گشاده روئی خاص و زبان شیرین او را خشنود می ساخت . نزدیکان حضرت از نیکان مردم بودند و والاترین آنها خیرخواه ترین آنها برای مردم بود . بالاترین منصب و موقعیت را کسی نزدش احراز می کرد که بیشتر یار و مدد کار مردم باشد. می فرمود: نیاز مستمندان را گزارش دهید. به درستی که هر کس نیاز نیازمندی را به فرمانروایی برساند، خدای تعالی قدم های او را در سرای پسین بر صراط پایدار داشته و از لغزش نگاه می دارد. به اصحاب سفارش می نمودند : چون نیازمندی را دیدید او را رعایت کنید. میزبانش شوید و یاریش کنید و نیازش را برآورید ! (1)

در میان تمام بشر با گذشت تر و بخشنده تر از او نبود . لذا اعراب در دیدار یکدیگر در وصف او می گفتند: " کانَ رسُولُ اللهِ أجوَدُ النّاسِ صَدراً " (2) هیچ وقت در نزد حضرتش در هم و دیناری نمی ماند به ویژه در ماه مبارک رمضان که به تعبیر علی(ع) : چون نسیمی جاری بود که چیزی در کف او نمی ماند. هفتاد هزار درهم برایش آوردند؛ آن را بر حصیری نهاد سپس به تقسیم آن پرداخت. و همه را میان نیازمندان تقسیم کرد و می فرمود : اگر به اندازه کوه احد طلا می داشتم ، انچه مرا شاد می کرد این بود که سه شبانه روز بر من نگذرد جز آن که چیزی از آن کوه طلا نزدم نماند مگر اندکی که آن را برای پیشرفت اسلام نگه دارم. پس هر چیزی برای جلب افراد به اسلام از او خواسته می شد می داد.(3)

پس از پایان جنگ حنین و طائف پیامبر اکرم (ص) برنامه ای برای تسلیم شدن و اسلام آوردن مالک بن عوف آتش افروز این دو جنگ تهیه دیدند ، از وضع او پرسیدند . گفته شد ، به طائف پناه برده و با قبیله ثقیف همکاری می کند . پیامبر (ص) فرمودند: این پیام را از من به او برسانید که اگر اسلام آورد و به ما بپیوندد . من کسان او را آزاد می سازم و یکصد شتر نیز به او می بخشم. سپس پیامبر طبق وعده ای که به او داده بود رفتار نمودند!

هیئتهای نمایندگی قبائل مختلف عرب برای اظهار اسلام و اعلام انقیاد قبائل خویش بیشتر در سال نهم هجرت و احیاناً پیش یا پس از آن به حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب می شدند و اسلام و انقیاد قبائل خود را به عرض می رسانده مورد لطف و محبت شخص رسول اکرم (ص) واقع می شدند و آن حضرت هدایا و جوائزی به آنان عتایت می فرمود. (4) آری پیامبر(ص) این انسان کامل ، متخلّق به اخلاق الهی ، میزان قسط اعمال و صراط مستقیم حضرت حق است و اقتدای به او پیمودن صراط مستقیم.(5) پس مواساتی که یاران حضرت نسبت به یکدیگر نمودند الگویی برای همه تاریخ می شود. امام صادق (ع) عمل انصار با مهاجرین را به عنوان نمونه برجسته معرفی کرده و مسلمانان و شیعیان را به تأسّی آن خوانده اند.

آنچه در مدینه گذشت در تاریخ تحولات اجتماعی بی مانند است. مهاجرین که از خانه و زندگی دست کشیده ، از دیار شرک به سرزمین اسلام روی آورده بودند ، چیزی با خود نداشتند ! پس این انصار بودند که با روی گشاده و دست بخشاینده آنان را در میان خود پذیرفتند و در همه اموال و ثمرات خود شریکشان ساختند. مهاجران خود از رفتار انصار در شگفت بودند که چگونه می شود انسان به این اندازه از کمال در مواسات دست یابد . انصار چون محصول خرمای خود را برداشت می نمودند آن را دو بخش می کردند و سهم بیشتر را به برادران مهاجر خود داده و از این کار جز رضای خدا و بهشت چشم به چیز دیگری نداشتند.!(6)

و حسین بن علی (ع) هم در کنار برادر بزرگوارش امام حسن (ع) در سیره و روش شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص) و اقتدا کننده به سیره جدش بود و جهادش هم باز گرداندن سیره پیامبر (ص) و علی(ع) به جامعه بود که فرمود : " أسیرُ سیرةَ جدّی و أبی علی بن أبی طالب (ع) " آنهم در ایثار و نثار جان ! نه فقط دارائی و مال!

ادامه دارد.....


  1. نقش ائمه در احیای دین – ج 4 – سید مرتضی عسگری * زندگینامه چهارده معصوم – زندگانی پیامبر – سید محسن خرّازی * زندگانی چهارده معصوم – عمادزاده
  2. زندگانی چهارده معصوم – عمادزاده
  3. نگین هستی – حسین صدری
  4. منابع مالی اهلبیت (ع) – نور الله علیدوست خراسانی
  5. سیره رسول اکرم در قرآن – آیة الله جوادی آملی
  6. سیره نبوی – مصطفی دلشاد تهرانی
  1. اما صفت پنجم عباد الرحمن:
    5. میانه روی در انفاق:

پس فرماید: وَ اَلَّذیِنَ إذا اَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفوُا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (الفرقان - 67) و کسانی که هرگاه انفاق کنند نه اسراف می­نمایند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند. و در کلام دیگر هم فرموده: وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (الاسراء- 111) هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن « و ترک انفاق و بخشش منما» و بیش از حدّ «نیز» دست خود را مگشای که مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی.

نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهی باید در کنار رسیدگی به محرومان جامعه باشد یعنی انفاق برای عبادالرّحمن یک وظیفه و مسأله قطعی است (1)

انفاق یعنی بخشیدن دارائی و نیروهای اضافی، اصلی است که در همه آفرینش حکمفرماست. خورشید پیوسته نورافشانی می­کند، ریشه درختان میلیونها تُن مواد غذائی را به صورت­های مختلف: میوه، غلّات، چوب، برگ، گل درمی­آورد، همه ساله میلیاردها تُن آب دریاها تبخیر و به صورت قطرات باران و دانه ­های شفاف برف فرود آمده ودر دل زمین فرو می­رود... پس انفاق یک قانون طبیعی و ناموس تکوینی است که در درون هر موجودی نهاده شده و در اختیار انسان قرار می­گیرد و انسان هم خود جزئی از طبیعت و جهان آفرینش است. او هم باید انفاق کرده و از روش طبیعت پیروی نماید که در این صورت بر طبق فرمودۀ امام رضا (ع) : «افراد سخاوتمند به خدا و بهشت و مردم نزدیکترند و افراد بخیل و ممسک از خداوند و بهشت و مردم دورترند.» (2)

امّا مسئله مهمّ روش صحیح انسان در انفاق کردن است: خداوند دربارۀ امت اسلام در کلامش می فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُمْ اُمَّةً وَسَطَاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس...» (بقره - 143) ما شما را امّت وسطی قرار دادیم تا بر مردم گواهانی باشید. یعنی در تمام شئون زندگی اعتدال و میانه روی لازم است. (3) و بر این مبنا در مسیر انفاق هم امّت اسلام باید برنامه های معتدل داشته باشند یعنی میانه روی در عبادت و انفاق و ... ارزش است. پس بندگان خاص خداوند در زمینه انفاق « لم یسرفوا » اسراف نمی­کنند هرچند در نظام اجتماعی الغای مالکیت بر خلاف فطرت انسان است. انسان مالک اموال خویش است ولی در خرج کردن محدودیت دارد اسراف جایز نیست حتّی در انفاق. (4) چراکه انفاق بیش از حدّ، مایه نابودی انسان است و بزرگ­ترین انفاق­گر جهان، قلب انسان است. کار او پخش خون به تمام اعضای بدن و سیراب کردن تمام سلّول­های انسان است ولی با این همه پیوسته مقداری خون به اندازۀ نیاز حوزۀ وجود خود نگاه می­دارد و مقدار اضافی را به سرتاسر بدن پخش می­کند و اگر بیش از حدّ، انفاق کند از ادارۀ دستگاه بدن بازمی­ماند.

و در کنار عدم اسراف می فرماید: بندگان خاص خدا « لم یقتروا» از بخل دورند . امساک و خودداری از تعاون و کمک ، علاوه بر این که خلاف اصول و سنن آفرینش است موجب هدر رفتن نیروهاست . نیروهای اضافی باید در اختیار دیگران قرار گیرد . علم و دانش - مال و ثروت ، هر کس به هر عنوان از مواهب مادی و معنوی بیشتری برخوردار است باید جامعه را از آن بهره مند سازد . به هر حال اسراف و اقتار* نقطه مقابل یکدیگرند. و اعتدال و میانه در بین این دو روش " کان بینَ ذلک قواماً" می باشد. (5)

قوام : به معنای حدّ وسط است (6) . قوام بر وزن قَوام در لغت به معنای عدالت و استقامت و حدّ وسط میان دو چیز است و قِوام بر وزن کتاب به معنی چیزی است که مایه قیام و استقرار بوده باشد. (7)

جالب است که امام صادق(ع) هر سه موضوع " امساک – اسراف – اعتدال " را به شیوه خاصی مجسّم نمودند ، در حالیکه آیه سوره اسراء را تلاوت می کردند . " لا تَجعَل یدک ..." و در برابر یکی از یاران خود قرار گرفته بودند ، خم شده و مشتی از ریگهای زمین را برداشته و مشت خود را محکم گرفته به طوری که دانه ای از آن به زمین نریخت . پس فرمودند : " هذا الاقتار" که خداوند در قرآن بیان نموده . سپس حضرت مشتی دیگر برداشته و دست خود را باز کرده به گونه ای که همه ریگها به زمین ریخت و فرمود: " هذا الاسراف" این همان اسراف است . سپس مشت دیگری برداشتند . قسمتی را ریخته و قسمتی را در دست نگاه داشتند . پس فرمودند : " هذا القوام" این همان میانه روی است که روش عادلانه است که خداوند از آن به لفظ " قواماً" یاد نموده (8) اما در نگاه دیگر امام صادق(ع) می فرمایند: بخشش در راه باطل اسراف است اگر چه کم باشد و بخل در راه حق اقتار است! (9) و امام رضا (ع) هم مقدار هزینه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفی دانستند که در سوره بقره آمده است : " علی الموسع قَدَرُهُ و عَلَی المُقتَرِ قَدَرُهُ متاعاً بالمعروفِ" (بقره – 236) آن کس که توانایی دارد به اندازه توانائیش و آن کس که تنگدست است به اندازه خودش. توانگر در شأن توانمندی و تهیدست در حدّ توان خود مطابق عرف پسندیده و شأن خود بدهد. (10) لذا ما بنا بر معنای ارائه شده از اعتدال در کلام امام رضا (ع) به سراغ تفسیر آیه در سیره می رویم:

ادامه دارد......


  1. تفسیر نور - ج6 - محسن قرائتی
  2. سیمای انسان کامل در قرآن - جعفر سبحانی
  3. همان
  4. تفسیر نور - ج6 - محسن قرائتی
  5. سیمای انسان کامل در قرآن - جعفر سبحانی
  6. تفسیر نور - ج6 - محسن قرائتی
  7. تفسیر نمونه – ج 15 – ناصر مکارم شیرازی
  8. تفسیر نور - ج6 - محسن قرائتی
  9. همان
  10. تفسیر برهان – ج 6 – ص 173

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی