امشب که زمین و آسمان می گرید از ماتم عسکری جهان می گرید
جا دارد اگر شیعه خون گریه کند چون مهدی صاحب الزمان می گرید
سالروز پرپر شدن یازدهمین گل بوستان امامت و ولایت، تسلیت باد. . .
امام حسن عسکرى(علیه السلام) ، فرزند امام هادى(علیه السلام) ، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سلیل» و «حُدَیْث» نیز گفته اند.
نامش حسن، کنیه وی ابومحمّد و القابش صامت، زکی، خالص، نقی، هادی، رفیق است او در بین شیعیانش به ابن الرضا (امام هشتم شیعیان) معروف بود. وی همانند پدرش لقب عسکری داشت و این لقب از عسکر سامرا گرفته شدهاست.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه1388/10/19
روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این ارادهها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمنشناسى است، از وقتشناسى است، از حضور در عرصهى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند.
مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مىبیند. این کارها کارهائى نیست که با ارادهى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کردهام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا.
امام موسی کاظم (علیه السلام) در بیان رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران :
رشته مستمری که از آغاز امامت موسی بن جعفر (علیه السلام ) تا شهادتش ادامه داشت ، همان خط جهاد 250 ساله ائمه (علیهم السلام) است .امام موسی بن جعفر (علیه السلام ) نیز همه زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود و درس و تعلیم و فقه و تقلید و تربیتش ، در این جهت بود .
ولادت امام موسی کاظم علیه السلام
به نظر می رسد که روستای ابواء واقع در بین مکه و مدینه بیش از سایر اماکن قافله های حجاج اهل بیت را به سوی خود جلب می کرد زیرا آرامگاه مادر پیامبر آمنه دختر وهب در آنجا قرار داشته است.
در راه بازگشت از حج بیت الله الحرام (بحارالانوار، ج 48، ص 4، المحاسن، ج 2، ص 418) قافله امام ابو عبدالله الصادق (علیه السلام) در این روستا توقف کرد. آن روز بنابر مشهورترین روایات 7 صفر سال 128 هـ .ق بود که امام برای میهمانانش سفره غذا گسترده بود که پیکی از جانب زنانش به سوی او آمد تا مژده ولادت خجسته فرزندش را به وی برساند.
در روایتی که از منهال قصاب نقل کرده اند آمده است :
«به قصد مدینه از مکه بیرون شدم و همین که به ابواء رسیدم شنیدم که امام صادق (علیه السلام) صاحب فرزند شده است. من زودتر از آن حضرت به مدینه وارد شدم و ایشان یک روز پس از من به مدینه رسید. ایشان (به خاطر ولادت نوزاد) سه روز به مردم طعام داد و من نیز یکی از کسانی بودم که بر سفره طعام امام حاضر می شدم و چنان غذا می خوردم که تا روز بعد نیازی به غذا نداشتم و روز بعد باز بر سفره او حاضر می شدم. من سه روز از طعام آن حضرت خوردم و تا فردا هیچ غذایی نمی خوردم».
روز پنجم ماه صفر مصادف است با روز شهادت حضرت رقیه (س) در خرابه شهر شام. کودکی که هنوز انگار صدای درخواست پدر از سوی وی، در کوچه پسکوچههای تاریک تاریخ بشری به گوش میرسد.
حضرت رقیه(س) دختر اباعبدالله الحسین(ع)، چهار یا سه سال پیش از واقعه کربلا (میان سالهاى 57 و 58 هجرى قمرى) در مدینه منوره دیده به جهان گشود. . نام شریفش «رقیه»، «فاطمه» و «زینب» و پدرش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و مادرش در منابع تاریخى به درستى بیان نشده است. گویا مادرش "ام ولد" یا "ام اسحاق" بوده است.
در رثای پدر و پسر
کنون هنگامۀ شمس و قمر شد سپهرش سایۀ ابر شرر شد
ندای هَل منِ پورِ علی گشت به میدان ، نوبت پورِ صِغر شد
بغل بگرفته این شش ماهه یاور پدر را حجت حق، این پسر شد
همه افلاک و ماکان در نظاره ولایت، در نهایت ، جلوه گر شد
دمی خورشید بر شبها بتابید ولیکن نور بر شب بی اثر شد
دریغا خصم دون طاقت نیاورد زتیرش این پسر ببریده سر شد
تو ای سرباز بر نگرفته شمشیر گلویت بر پدر سینه سپر شد
لبت آغشته با خون گلویت زبانت خشک از خشکیده تر شد
دریغا آب هم شرمندۀ توست دلت سیراب از خون جگر شد
به باغ لاله در این دشت بی آب گل نشکفته بالت ، پر به پر شد
فغان از نالۀ بی نالۀ تو جهان از درد خاموش تو کر شد
ز خجلت علقمه در گل فرورفت فرات ازفرط شرمش شعله ورشد
ملائک صف به صف درسوگ،گریان سپهر از خون رنگینت ، حَمَر شد
ز خونت خون شده چشم زمینی زمین بر پیکرت زیر و زبر شد
کنون داغ تو بر این سرزمین است فلک آشفته از داغ پدر شد
پدر نالد از این جور زمانه به قربانگه از او یک دم نظر شد
به سویی پاره پاره جسم اکبر علیِ اصغرش سوی دگر شد
میان معرکه سودای عشق است شب سوداگری اینک سحر شد
فتاده آتش اندر جان عاشق که جانان بهر او معشوق تر شد
سر پرواز دارد این مهاجر سرا پا غرق خون بگشوده پر شد
خرامان ، پرکشان در اوج هستی خدایش را جدایش تن ز سر شد
عن الرضا (ع) قال : ... و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضا ، فاذا لقى
المؤمن أخاه یقول : « الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین بولیة أمیر المؤمنین و الائمة
(ع) »
و هو یوم التبسم فى وجوه الناس من اهل الایمان ... ( اقبال : .464 )
امام رضا (ع) فرمود
:
عید غدیر روز تبریک و تهنیت است . هر یک به دیگرى تبریک بگوید ، هر
وقت مؤمنى برادرش را ملاقات کرد ، چنین بگوید : « حمد و ستایش خدیى را که به ما توفیق
چنگ زدن به ولایت امیرمؤمنان و پیشویان عطا کرد » آرى عید غدیر روز لبخند زدن به
چهره مردم با ایمان است .
قال ابو عبد الله (ع)
:
... و انه الیوم الذى اقام رسول الله (ص) علیا (ع) للناس علما و ابان فیه فضله
و وصیه فصام شکرا لله عزوجل ذلک الیوم و انه لیوم صیام و اطعام و صلة الاخوان و
فیه مرضاة الرحمن ، و مرغمة الشیطان . ( وسائل الشیعه 7: 328، ضمن حدیث .12 )
امام صادق (ع) فرمود
:
عید غدیر ، روزى است که رسول خدا (ص) على (ع) را بعنوان پرچمدار براى
مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشکار کرد و جانشین خود را معرفى کرد ، بعد
بعنوان سپاسگزارى از خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز ، روز روزه
دارى و عبادت و طعام دادن و به دیدار برادران دینى رفتن است . آنروز روز کسب
خشنودى خداى مهربان و به خاک مالیدن بینى شیطان است .
حضرت امام هادی(ع) دهمین چراغ فروزان هدایت، در نیمه ی ذی حجّه ی سال ۲۱۲ ق در قریه ای در نزدیکی مدینه به دنیا آمد. مادرش سَمانه معروف به سیّده میباشد. ابوالحسن ثالث کنیه ی حضرت و هادی، نقی، مرتضی، فقیه، امین و متوکل، از القاب آن امام هستند. مُعتَصِم، واثق، متوکل، مُنتَصَر، مُستَعین و مُعتزّ از خلفای دوران حیات امام هادی(ع) بودهاند. پنج فرزند برای آن حضرت ذکر شده است. امام هادی(ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود، در سن هشت سالگی به امامت رسیده و عهده دار ولایت مسلمانان گردید. آن حضرت در همان دوران خردسالی، آن چنان از علم و هوشیاری و کمالات فوق العاده ای برخوردار بود که اطرافیان را حیران می نمود. امام دهم، همچنین در راستای انتشار مکتب تشیع به تربیت شاگردان متعددی پرداخت که حضرت عبدالعظیم حَسَنی، ابن سِکّیت اهوازی، ابوهاشم جعفری، جعفر بن سهیل و اسماعیل بن مهران از آن جمله اند. آن حضرت در تحکیم و استواری فقه و عقاید و فرهنگ تشیع، همت جدی و وسیع نمود و در این راستا، کتابهایی نوشت که رساله هایی در ردّ جَبْر و تَفویض، اثبات عدل، احکام دین و نیز تفسیر صَحَّةُالخِلقَه و... از آن جمله اند.
در محضر امام جود و کرم حضرت جواد الائمه (ع)
میدان نور و دژ دین اسلام
حضرت امام جواد (ع) از پدر گرامیشان و او از جدش روایت کرده است که حضرت امیر المومنین امام علی (علیه السلام) فرمود : پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند : به درستی که خداوند متعال دین اسلام را آفرید وبرای آن میدان و نور و دژ آن کار نیک و یاران آن من و خاندان و شیعیان من میباشیم.(جهاد با نفس-شیخ حر عاملی-صفحه63)
حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند : ابراز و اظهار مطلبی که هنوز قطعی نشده موجب تباهی و خرابی آن میشود.(بحار الانوار-جلد75-صفحه 71)
حضرت امام جواد (ع) فرمودند : اعتماد به خداوند بها و قیمت هر امر با ارزش و نردبان برای هر امر بلندی است.
حضرت امام جواد (ع) فرمودند : با فضیلت ترین و ارزشمند ترین عبادت آن است که خالص
بدون ریا باشد.
نثار امام جود وکرم جگر گوشه حضرت علی بن موسی الرضا ( علیه السلام) جواد الائمه (علیه السلام) صلوات
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣