مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

🔹 تهدید به مرک
در اینجا لازم، می بینیم که نقلی را از «تاریخ الخلفاء» منسوب به «ابن قتیبة» اضافه کنیم. او می نویسد:
اینکه امام را به بیعت #اجبار کردند، حضرت فرمود: اگر این کار را نکنم، چه خواهید کرد؟
در جواب گفتند:
قسم به آن خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را می زنیم.
امام علیه السلام فرمود:
آن وقت گردن کسی را زده اید که بنده ی خدا و برادر رسول خدا است.
 #عمر گفت:
بنده ی خدا بودن، آری؛ اما برادر رسول خدا، نه!
در این میان، #ابوبکر ساکت بود و سخنی نمی گفت. #عمر به او رو کرد و گفت:
چرا در مورد او دستوری نمی دهی؟
 ابوبکر گفت:
مادامی که #فاطمه در کنار اوست، او را به کاری اکراه نخواهم کرد.
در اینجا امام اسلام که از دست آنها رهایی یافته بود، به #قبرپیامبر پناه برد و در حالی که اشک از دیدگان مبارکش جاری بود، با صدای بلند می گفت:
«ابن أم إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی»
 ای فرزند مادرم! این جماعت مرا ضعیف و بی یار و معین پنداشتند؛ و برمن غلبه کردند و مرا تنها گذاشتند؛ و نزدیک بود که مرا بکشند!
🔹بعد از بررسی کوتاه جریان #سقیفه،  بررسی مسأله مهم دیگری از مسائل آن روز، بلکه هر روز اسلام لازم به نظر می آید و آن، جایگاه امیرالمؤمنین علی (ع) درجامعه اسلامی آن روزگار است.
اسناد نشان میدهد که این جایگاه در ذهنیت و فرهنگ دینی مردم آن روز جایگاهی بی مانند بوده است و مردم به طور عموم ایشان را برای احراز منصب #حکومت_بعدازپیامبر، شخصیتی بی همتا می شناخته اند و هیچ کس جز اندکی، شخص دیگری را برای احراز آن #مقام لایق و هم شأن ایشان نمی دانست.
اولین بار این حرف از زبان انصار در #سقیفه به گوش رسید؛ آن هنگام که مهاجران قریشی وانصار در سقیفه ی بنی ساعده بر سر تصاحب قدرت به احتجاج و جدل مشغول بودند، تاریخ می گوید:
 «فضل بن عباس» که او سخنگوی قریش بود، سخنی گفت:
ای گروه قریشیان! راستی خلافت با سیاه کاری و فریب برای شما اثبات نمی شود؛ در حالی که ما اهلیت و لیاقت برای خلافت داریم به شما؛ و #علی از همه ی شما برای این کار سزاوارتر است.

🔹 مورخان گفته اند که هیچ کس (یا حداقل اکثریت قریب به اتفاق مردم)، شک نداشت که صاحب حکومت بعد از پیامبر، على علیه السلام است.
 
🔹 امام علی مورد قبول همگان بود و هیچ کس در اینکه صاحب امر بعد از پیامبر، حضرت علی (ع) است، شک نداشت. حتی مورخان از یک پشیمانی بزرگ که بعد از بیعت روز دوشنبه و سه شنبه برای اکثریت مسلمانان پیش آمده بود، سخن گفته اند.
🔹 لذا در اینجا یک #سوال مهم پیش می آید: برای جریان #سقیفه چه توجیهی وجود دارد؟ و اگرهمه، علی علیه السلام را صاحب امر می دانستند و میل اکثریت با ایشان بود، دیگر چرا در سقیفه جمع شدند و می خواستند کسی دیگر را به حکومت برگزینند؟

🔹 ما در گذشته این پرسش را جواب داده ایم و گفتیم که جریان سقیفه، برخاسته از یک #هیجان ناشی از #تعصب ها و رقابت های #قبیله ای بود، نه چیز دیگر؛ و در آن #عقل و #منطقی حکومت نمیکرد و اگر با مسائل تعصبات قبایل عربی به خوبی آشنا شده باشیم، این جواب ها کاملا قابل قبول خواهد بود.
🔹حوادث آینده هم سخن ما را تأیید می کند و جایگاه بزرگ و بی همتای امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در بین مسلمانان آن زمان با روشنی بیشتری ثابت میکند.
🔹 اما چه شد که امیرالمؤمنین مجبور به #بیعت با خلفا شد؟
آنچه در تاریخ ذکر شده، بالا گرفتن اختلاف مهاجر و انصار، پدید آمدن مدعیان نبوّت و در خطر قرار گرفتن مدینه به عنوان مرکز اسلام بود. #هیچکس از مسلمانان آماده جهاد نبودند و تا امیرالمؤمنین #علی (ع) بیعت نکرد، #حکومت قریشیان قرار و اعتباری نیافت.

🔹 اجبار برای بیعت

🔹 مهاجمانی که آتش به همراه داشتند و به خانه ی دختر پیامبر حمله بردند و سرانجام هم با زور به آنجا وارد شدند، با این هدف آمده بودند که حضرت علی (ع) و دیگر تحصن کنندگان آن خانه را به بیعت وادار کنند.
🔹 امام و یارانش به هیچ وجه قصد مقابله ی مسلحانه نداشتند. وظیفه ی امام این بود که #بیعت_نکند و این بیعت نکردن اگرچه ظاهراً یک عمل سیاسی محض به معنای عدم قبول حکومت وقت و مخالفت با آن بود، اما روح خالص مذهبی داشت. یعنی برای نشان دادن نادرستی و عدم مشروعیت آن دولت بود...
«جوهری» حوادث را به روشنی بیشتری تصویر کرده است. ابوبکر گفت:
ای عمر! خالد بن ولید کجاست؟
 عمر جواب داد:
او همین جا است.
ابوبکر گفت:
بروید علی و زبیر را به نزد من بیاورید.
عمرو خالد رفتند. عمر به داخل خانه وارد شد. درون خانه افراد زیادی بودند. از اصحاب، مقداد بود. هاشمیان نیزهمه حضور داشتند. اول زبیر را گرفت و با زور به بیرون خانه هل داد و به خالد و مردانی که ابوبکر به کمک ایشان
به کمک ایشان فرستاده بود سپرد. بعد به علی گفت:
برخیز و به #بیعت برو.
 #على اعتنایی نکرد.
عمر دست او را گرفت؛ باز به او گفت:
➖بایست! [باید به مسجد بروی و بیعت کنی]
این بار نیز علی از برخاستن و حرکت خودداری ورزید. #عمر اینجا، #علی را به بغل گرفت و همچون زبیربا زور و فشار به دم در آورد و در آنجا به خالد و همراهان او واگذار کرد. آن گاه با کمک مردانی که در بیرون خانه جمع شده بودند، آن دو را به اجبار به مسجد بردند.
🔹 مردم معمولی شهر در کوچه ها جمع شده بودند و شاهد و ناظر این حوادث بودند؛ و تنها فاطمه (س) آنگاه که این وضع را مشاهده کرد، به کنار در خانه آمد و فریاد برآورد:
ای ابوبکر! چه زود به #اهل_بیت_پیامبر هجوم آوردید؛ به خداوند قسم تا وقتی زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت.
🔹عدم بیعت
 جوهری در نقل دیگر از «عمر بن شُبه» می آورد:
عمر در حالی که یقه ی لباس #علی و #زبیر را گرفته بود، آن دو را با فشار شدید از خانه بیرون آورد و به نزد #ابوبکر برای #بیعت برد.
در روایت دیگری از او نقل می کند:
#عمر با جمعی که در میان آنها اُسید بن حُضیر و سلمة بن سلامة بن قریش نیز بودند، با زور به خانه وارد شدند. فاطمه فریاد کرد و آنها را به خداوند سوگند داد. سپس عمر آن دو[حضرت علی و زبیر] را از خانه خارج ساخت و با زور به مسجد برد که بیعت کنند.

▫️نقلها کمی با هم اختلاف دارند. اما اصل مسأله در همه ی نقل ها تکرار می شود و یکسان است؛ به این شکل و شاید هم به شکلی بدتر و فجیع تر. که تاریخ از شرح آن خودداری کرده است . امیرالمؤمنین على به مسجد آورده شد تا با ابوبکر #بیعت کند، اما چنانکه اشاره شد، امام عالم باید در برابر این انحراف ها موضعگیری روشنی داشته باشد و به صورت علنی و آشکار آن را نفی کند.
▫️دولت خلفا هم چنان که در حادثه ی سعد دیدیم و در نمونه های دیگر هم در تاریخ ثبت شده است، نمی توانست این وضع را تحمل کند و ببیند در جامعه کسانی هستند، آن هم در شأن و شخصیت #حضرت_علی و اصحاب و یارانش که بیعت نکرده اند و حکومت موجود را نپذیرفته اند. بنابراین عکس العمل #شدیدی از خود نشان داد. در آن روز تنها دو راه در برابر آن حضرت وجود داشت:
- یا باید بیعت می کرد و حکومت پدید آمده را می پذیرفت.
- یا تن به خطر می داد و جان بر سر این کار می گذاشت.
اما خطر را ترجیح می داد و بنابراین، تاریخ، #بیعتی را از ایشان #ثبت_نکرده، بلکه با همه ی دروغهایی که صفحات آن را پر کرده است، معتبرترین اسناد از عدم بیعت آن حضرت خبر می دهند. حتی نزدیک ترین افراد به حزب قریشی حاکم اقرار میکنند که در آن شرایط امیرالمؤمنین علی علی بیعت نکرده است.
▫️ به نقل جوهری باز می گردیم:
هنگامی که علی را به #زور و #عنف به مسجد می بردند، می فرمود:
من بنده ی خدا و برادر رسول خدا هستم.
اما کسی به این حرفها گوش نمیداد. به هر صورت ایشان را تا پای منبری که بر فراز آن ابوبکر نشسته بود، آوردند و از او بیعت خواستند.
➖ آن حضرت فرمود:
من به #حکومت از شما #سزاوارترم. با شما بیعت نخواهم کرد و این شما هستید که باید با من بیعت کنید. شما زمام حکومت را به دلیل خویشاوندی با پیامبر از انصار گرفتید و آنها هم به همین دلیل آن را در اختیار شما قرار دادند.
 اینک من هم به همان دلیل که شما در برابر انصار به کار بردید، استدلال می کنم. پس اگر از خدا، ترسی به دل دارید و از هوی و هوس پیروی نمی کنید، #انصاف را در مورد ما #اهل_بیت مراعات کنید، حق ما را در حکومت به رسمیت بشناسید؛ وگرنه دیری نمی گذرد که عاقبت بد این ستم که بر ما روا داشته اید، گریبان شما را خواهد گرفت. #عمر گفت:
رهایت نمی کنیم مگر اینکه #بیعت کنی.
 علی پاسخ داد:
ای عمر! شیری را می دوشی که بخشی از آن به تو خواهد رسید. اساس حکومت او را محکم گردان تا فردا آن را به تو تحویل بدهد. به خداوند سوگند نه سخن تو را می پذیرم و نه از او پیروی می کنم.

🔹 #خانه و #آتش
 اما طبری آورده است:
🔸 #عمر بن خطاب به در خانه ی علی السلام آمد. در آن خانه، طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران نیز بودند. عمر این چنین تهدید کرد:
به خداوند سوگند یا از خانه بیرون می آیید و #بیعت می کنید، با اینکه خانه را با #اهلش به آتش خواهم کشید.
🔹در «عقد الفرید» کمی توضیح بیشتر است. «ابن عبد ربه ، احمد بن محمد» نقل می کند:
#ابوبکر به #عمربن خطاب مأموریت داد که برود و آنها (بنی هاشم و چند تن از صحابه) را از خانه ی فاطمه بیرون بیاورد.
➖ به او گفت:
چنانچه زیر بار نرفتند، با آنها مقابله کن.
▪️عمر با آتشی که به همراه آورده بود، به دنبال مأموریت رفت و قصد داشت خانه را آتش بزند. فاطمه (ع) چون این وضع را مشاهده کرد و عمر را به آن شکل در کنار خانه اش دید، فرمود:
«ای فرزند خطّاب! آیا آمده ای خانه ی ما را آتش بزنی؟»
 عمر پاسخ داد:
آری! مگر اینکه با امّت همراه شوید و #بیعت کنید.
▫️گوشه ی دیگری از توضیح حادثه در عبارت منسوب به «ابن قتیبه» نقل شده که در جای دیگر نیامده است:
➖ #ابوبکر گروهی را در هنگام #بیعت خویش مشاهده نکرد. آنها همگی نزد على (ع) جمع بودند. #عمر را به نزد آنها فرستاد. عمر به کنار آن خانه رفت و آنان را به بیرون آمدن امر کرد. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند.
 #عمر_هیزم_خواست و گفت:
به خدایی که جان عمردردست اوست سوگند یاد میکنم که یا از خانه بیرون می آیید یا خانه را با کسانی که در آن
هستند آتش خواهم زد.
 به او گفته شد:
در این خانه، #فاطمه است.
عمر جواب داد:
حتی اگر او هم باشد... " علی لعنة الله علی القوم الظالمین"

🔹اعتراف در وصیت
مصادر تاریخی وحتّی حدیثی رسمی عالم اسلام از حادثه ی هجوم به خانه ی حضرت #علی و #زهرا بیش از این سخن نگفته اند. به درستی در تاریخ معلوم نیست بعد از این، چه اتفاقی افتاده است.
البته در مآخذ شیعی از حوادث مربوط به ورود به خانه و آنچه در خانه اتفاق افتاد و حوادث بعد از آن اطلاعات بیشتری در دست است. اما در حوادث دو سال و اندی بعد، یعنی در جریان #آخرروزهای_زندگی_ابوبکر، وصیتی از او در مصادر رسمی عالم اسلام به جا مانده که نشان می دهد جریان #هجوم به خانه، در #کناردرب خانه پایان نپذیرفته است؛ بلکه حوادث به شکلی #اسف_بار ادامه یافته که خلیفه در آخرین روزهای عمرش از آن #اظهارپشیمانی و ندامت می کند.
البته نمی دانیم این اظهار پشیمانی به خاطر شکستی است که دولت خلافت در این عمل تحمل کرده است یا ندامت از رنج هایی است که برای #بیت_نبوت ایجاد شده و یا از صدماتی است که بر دختر پیامبر رفته است.

▪️ #هجوم به خانه
 طبری نقل می کند:
عبدالرحمن بن عوف در آخرین روزهای حیات #ابوبکر به نزد او رفته، او را غصه دار می بیند. عبدالرحمن او را دلداری می دهد و از او مدح زیاد می گوید. بعد از آن هم سخنانی میان آن دو رد و بدل می شود.
▪️سرانجام #ابوبکر می گوید:
من بر چیزی از مسائل دنیا تأسف نمی خورم؛ مگر برسه چیز که دوست میداشتم آنها را ترک گفته بودم:
❌ اول اینکه: ای کاش من خانه ی #فاطمه را نمی گشودم، ولو اینکه با یک جنگ از آن خانه روبه رو می شدم...

«ابن عبدربه» در «عقد الفرید» نیز همین عبارت را نقل کرده است.

🔹 یعقوبی وصیت #ابوبکر را آنگونه نقل می کند که به عبدالرحمن می گوید:
من تأسف بر چیزی از امور دنیا ندارم؛ جز بر سه چیز که انجام داده ام و ای کاش آنها را انجام نداده بودم؛
1⃣ اول اینکه: ای کاش من عهده دار #حکومت نمیشدم و آن را به دیگری واگذار می کردم واگر من تنها کمک کار بودم، بهتر از این بود که امیر باشم.
2⃣ دوم اینکه: ای کاش من خانه ی #فاطمه را تفتیش نمی کردم و مردان را بدان وارد نمی ساختم ولو اینکه درب آن بسته شده و علیه من اعلان جنگ می شد.
🔹 مسعودی نیز می نویسد: آنگاه که #ابوبکر به ساعات آخرعمرش رسید، گفت:
من بر هیچ چیز از امور دنیا تأسّف نمی خورم؛ مگر برسه چیز که آن را انجام داده ام و دوست می داشتم که آن را ترک می گفتم. من دوست می داشتم که خانه ی #فاطمه را تفتیش نمی کردم. بعد هم سخنان بسیار دیگری گفت.
▫️در هر صورت از این اسناد به دست می آید که خانه دختر پیامبر مورد #هجوم واقع شده و مردانی با آتش به کنار در آن خانه آمده و سپس به آن وارد شده اند. تنها مقاومتی که مورخان نقل می کنند، بیرون آمدن زبیر با شمشیر زمین خوردن، سپس از دست دادن شمشیر و دستگیر شدن او است .

🔸مخالفان حکومت جدید
بر سر راه این دولت جدید چند مشکل بزرگ وجود داشت که در آغاز کار، دوتا از آنها فوریت یافته بود...

🔸 #سرانجام_سعد:
🔹 وقتی که جواب سعد و عدم بیعت او به ابوبکر گفته شد، عمر حضور داشت و به #ابوبکر گفت:
سعد را رها مکن تا با تو بیعت کند.
🔸 اما «بشیر بن سعد» (رقیب خزرجی سعد) به آنها گفت:
«او به لجاجت افتاده و با شما بیعت نمی کند؛ اگرچه جانش را بر سر این کار بگذارد. اما کشتن او به سادگی انجام نخواهد شد. زیرا او وقتی کشته خواهد شد که تمامی خانواده، فرزندان و گروهی از قبیله اش با او کشته شوند. او را رها سازید و به حال خودش واگذار کنید که رها کردنش برای شما زیانی نخواهد داشت. زیرا او در این مخالفت یک تن بیش نیست.»
🔹 نظر مشورتی بشیر پذیرفته شد. آنها #سعد را به حال خودش رها کردند. سعد در هیچ یک از اجتماعاتشان شرکت نمی کرد. در نماز جمعه و جماعت ایشان حاضر نمی شد. در ادای مناسک حج با آنها همراه نبود. تا پایان #خلافت_ابوبکر وضع به همین منوال گذشت.
🔸در عصر خلافت #عمر، روزی سعد با خلیفه در یکی از کوچه های مدینه برخورد کرد. خلیفه به او گفت:
این تو نبودی که چنین و چنان می گفتی؟!
🔹سعد جواب داد:
آری! من بودم که آن سخنان را می گفتم. به خداوند سوگند که رفیقت را از تو بیشتر دوست می داشتم و از همسایگی
با تو بیزارم!
🔸 عمر گفت:
هر کس از همسایه ای ناخشنود است، محل سکونت خود را عوض می کند.
🔹سعد گفت:
آری! به همسایگی کسی می روم که از تو بهتر باشد.
🔸 به زودی سعد از #مدینه کوچ کرد و راهی دیار #شام شد. آنجا قبایل یمن زندگی میکردند و خویشاوندان سعد بودند.
🔹بلاذری و دیگر مؤرخان نوشته اند که سعد بن عباده با #ابوبکربیعت_نکرد و به شام رفت. عمر کسی را به دنبال او به شام فرستاد و به او گفت:
«سعد را به بیعت دعوت نما و به هر نحو ممکن او را به این کار وادار کن. ولی اگر در زیربار بیعت نرفت، از خدا #کمک بگیر و او را #بکش!»
🔹 مأمور خلیفه به شام رفت و در «حُوّارین» با سعد ملاقات کرد و او را به بیعت دعوت نمود. سعد همچنان بر مواضع خود پافشاری مینمود.
فرستاده ی عمر او را تهدید کرد..
🔸سعد جواب داد:
حتی اگر جانم هم در خطر باشد، تن به #بیعت نخواهم داد.
🔹سرانجام هم مأمور #عمراو را در خلوتی یافته و با تیری به عمرش خاتمه داد. این حادثه در سال پانزدهم هجرت (سال سوم خلافت عمر) اتفاق افتاد و عموم مورخان جز چند تن از بازگفتن و افشای آن خودداری کرده اند و اصولاً چیزی در این زمینه نگفته اند.
مسأله ی سعد و مشکل مخالفت او با حکومت قریشیان در ابتدا مسکوت ماند و سرانجام به این شکل حل شد.

🔹مخالفت اهل بیت(ع)، بنی هاشم و برخی یاران
مسأله ی مهم تر آن روزگار این بود که #خاندان_پیامبر، بنی هاشم و چندین تن از بزرگان صحابه که در خانه ی حضرت علی (ع) گرد هم آمده بودند، از بیعت #خودداری می کردند و #بیعت انجام شده را صحیح نمی دانستند. این سخت ترین مانع بر سر راه #دولت_جدید بود و بدون حل آن، حکومت معنای واقعی نداشت. لذا در اولین فرصت ممکن یعنی روز چهارشنبه برای حل این مشکل اقدام کردند. در تاریخ اسلام شاید هیچ جا این قدر #پنهان_کاری اتفاق نیفتاده باشد. مورخان بزرگ در این مورد تنها #چند_کلمه گفته اند. بلاذری در این زمینه می نویسد:
🔺«آنگاه که #علی از بیعت خودداری کرد، ابوبکر، عمر را به نزد على فرستاد و دستور داد که به #هرشکل ممکن او را برای بیعت بیاورد. عمر به در خانه ی علی آمد و در آنجا میان او و علی سخنانی رد و بدل شد. ولی برای ما از #ماهیت و
چگونگی این سخنان اطلاعی در دست #نیست.
🔸 بلاذری تنها یک جمله از آن نقل می کند که حضرت #علی (ع) به عمر گفت:
شیری از پستان خلافت میدوشی تا مقداری از آن به خودت برسد! به خدا سوگند این همه کوشش که امروز برای خلافت ابوبکر از خود نشان می دهی، فقط برای این است که فردا تو را بر دیگران مقدم بدارد.

🔺مورخان در مورد این عبارت بلاذری که آورده بود: #ابوبکردستورداد که علی را به هر شکل ممکن برای #بیعت بیاورد، توضیحات کوتاهی آورده اند. از جمله خود بلاذری می گوید:
🔺ابوبکر کسی را به نزد على فرستاد تا برای بیعت به نزد او برود؛ ولی او (على) آن را نپذیرفت. آنگاه عمر به دنبال این
مأموریت آمد و به همراه خود آتش آورده بود.
چون به در خانه رسید، فاطمه (س) با او در کنار در برخورد کرد و به او فرمود:
ای پسر خطّاب! می بینم که می خواهی در خانه ی مرا به آتش #بسوزانی؟!
عمر پاسخ داد:
آری! این کار را می کنم؛ زیرا این کار دین پدرت را محکم تر خواهد ساخت.!!

🔹فرصت طلبی

🔸... در اوج یک #هیجان برخاسته از #تعصبات قبیله ای، بیعت با #ابوبکر انجام شد. خزرجیان صغیر می دانستند که اگر خزرجیان کبیر به قدرت برسند، آنها برای همیشه از قدرت بی بهره خواهند بود و اوسیان هم می دانستند اگر خزرجیان به حکومت نائل شوند، آنها نیز برای همیشه از قدرت محروم خواهند ماند. در اینجا بود که بشیر رئیس خزرج صغیر با ایراد سخنرانی کوتاه اما پر از کلمات زیبا، با ظاهری کاملاً دینی در تقویت جانب مهاجران قریشی، #اولین کسی بود که بیعت کرد. بعد از او #عمر، #ابوعبیده و دیگران #بیعت نمودند.

🔸در اینجا اوسیان نیز که در هر صورت خود را بی نصیب می دیدند و از سوی دیگر، ریاست رقیبان خود را نمی توانستند تحمل کنند، در صحبتی خصوصی که از سوی رئیس قبیله در جمع افراد آن مطرح شد، گفتند:
➖ اگر یک بار ولایت امر به دست خزرجیان بیفتد، برای همیشه بر شما برتری می یابند و هرگز از این امر برای شما نصیبی قرار نخواهند داد. #برخیزید و با ابوبکر #بیعت کنید. پس ایشان برخاستند و با او بیعت کردند.

🔹خلیفه در سقیفہ
 اینجا دیگر سعد، و خزرجیان کبیر شکست خورده بودند و اتفاقی که در ابتدای امر درمیان انصار به وجود آمده بود، شکسته شده بود. حاضران از هر سو برای بیعت شتاب کردند. تا آنجا که سعد در خطر زیر دست و پا رفتن قرار گرفت. به این ترتیب #اولین_بیعت با افرادی که تعداد آنها را نمی دانیم، انجام شد.
🔸 گردانندگان سقیفه، #ابوبکر را پیش انداخته و به سوی #مسجد روانه شدند. #عمر در پیش روی این جمعیت جلوی ابوبکر هروله کنان، در حالی که کمربند خود را محکم کرده و دامن به کمر زده بود، میدوید و فریاد برمی آورد:
 «همه بدانید! مردمان با ابوبکر بیعت کرده اند.»
در راه نیز #هرکس را می دیدند، می گرفتند و نزدیک می آوردند تا #دست او را به دست ابوبکر #بکشند و این گونه از او #بیعت بگیرند. سرانجام جمعیت طرف دار این بیعت به همین شکل به مسجد وارد شدند.
🔹 بیعت ناتمام
 هنوز اهل بیت #پیامبر و از کار #غسل و کفن ایشان فارغ نشده بودند که صدای تکبیری که بیعت کنندگان در #مسجد سر داده بودند، به گوششان رسید. این بیعت که به تناوب انجام می شد؛ تا شب ادامه داشت. در حالی که ابوبکر بر #منبررسول خدا را نشسته بود، اما هنوز بسیاری از مردم شهر #مدینه به بیعت نیامده بودند.

🔹 بیت عام: سیاهی لشکر اسلم
 فردای آن روز، یعنی روز سه شنبه، بار دیگر ابوبکر به مسجد آمد و بر #منبررسول خدا (ص) نشست. عمر هم در کنار او ایستاده بود و مردم را به #بیعت دعوت می کرد. آن روز مسجد مملو از جمعیت بود. مردم حاضر در مسجد به طور عمومی بیعت کردند. اما به نظر می رسید که مردم مدینه و اصحاب رسول خدا نبودند که مسجد را پر کرده بودند؛ زیرامورخان گفته اند یک قبیله ی عربی به نام «اسلم» که در اطراف مدینه زندگی می کردند، برای تهیه ی آذوقه به مدینه آمده بودند. #عمر بعدها چنین گفت:
➖ من با دیدن اسلم به #پیروزی اطمینان پیدا کردم.

🔸 حضور اسلم شهر را شلوغ کرده بود. آنها طبق رسم قبایل صحرانشین همه جا دسته جمعی با هم می رفتند. حال به مدینه آمده بودند و در معابر و کوچه های شهر منزل داشتند.
🔹 مردان این قبیله در آن روز بخش  وسیعی از مسجد را اشغال کرده بودند و جمعیتی متشکل از #مردم_اصلی_مدینه (مهاجر و انصار) و مردان قبیله: ی اسلم کار بیعت را تمام کردند. وقتی اجتماع مسجد به تمامی با #ابوبکر بیعت کردند، پیروزی #حزب قریشی مسلم شد و دولت بعد از پیامبر و برای همیشه به دست #قریشیان افتاد.

... در هر صورت آن دو نفر در مسجد با جمعی از مهاجران (یعنی قریشیان) برخورد کردند. تعداد این مهاجران را به طور دقیق نمی دانیم، اما حداقل سه تن بودند:
- ابوبکر
- عمر
- ابوعبیده
آنچه در #سقیفه گذشته بود را برای این جمع بازگو کردند. این گروه #مهاجران شاید تنها کسانی بودند که از مدت ها قبل به حکومت آینده اندیشیده بودند و برای رسیدن به #خلافت، یکی پس از دیگری قرار گذاشته بودند و در این زمینه فکر و نقشه ها داشتند. البته اینکه نقشه هایشان چه بود، را می توان از سخنانی که بعدها از زبان عمر (خلیفه ی دوم) خارج شده است، فهمید.
می دانیم که قریشیان حداقل فکر کرده بودند به دست آوردن مقام نبوت برای تیره ی بنی هاشم کافی است و مقامات دیگر یعنی خلافت و حکومت بعد از پیامبر(ص) باید در میان تیره های دیگر قریش تقسیم شود. اما مگر اسلام یک حکومت بود که بتوان آن را به دوران نبوت و دوران خلافت تقسیم کرد و بر اساس آن تصمیم گرفت؟

🔹بنابراین، سه تن نامبرده (ابوبکر، عمرو ابوعبیده) به سرعت به سوی سقیفه روانه گشتند و بدان وارد شدند. ورود اینان همه ی معادلات را در #سقیفه به هم ریخت و بخش ضعیف تر انصار، خزرج صغیر و اوس قوت تازه یافتند.

🔹جنگ قدرت
 این سه نفر که «سالم مولی ابی حذیفه» و «عبدالرحمن بن عوف» نیز بعد به آنها افزوده شدند، به سرعت جریان سخن را در #سقیفه به دست گرفتند.
🔸در ابتدا #عمر می خواست سخن بگوید که #ابوبکر او را از این کار بازداشت و خود در مدح انصار سخنها گفت و آیاتی که در فضیلت آنها نازل شده بود را قرائت کرد و کلماتی که پیامبر در مورد ایشان گفته بود را یادآور شد. آنگاه در مورد مهاجران سخن گفت که:
اینان اولین کسانی هستند که خداوند را در روی زمین عبادت کرده، به رسولش ایمان آورده اند و آنها وابستگان، خویشاوندان و #عشیره ی پیامبر هستند؛ پس، از همه کس سزاوارتربه تصاحب قدرت بعد از او هستند و جز ظالمان، کسی با آنها در این مسأله مقابله و منازعه نخواهد کرد.
🔸 اما سخنی که معتبرترین مآخذ نقل کرده و اصلی ترین حرف ابوبکر نیز بود، این است که:
عرب حکومت #غیرقریش را نمی پذیرد. زیرا اینان از بهترین نسب و بهترین سرزمین برخوردارند.
🔸سپس گفت:
بعد از اولین مهاجرین، هیچ کس در مقام شما انصارنیست. پس ما #امیران خواهیم بود و شما #وزیران.

🔸این آخرین نظرتازه واردان بود. اما این چیزی نبود که خزرج آن را بپسندد و یا قبول کند. لذا بلافاصله «باب بن منذر» از خزرجیان در برابر ایشان برخاست و چنین گفت:
ای گروه انصار! زمام قدرت را از دست ندهید؛ زیرا این مردم در سرزمین شمایند و زیر سایه تان زندگی می کنند. لذا هیچ کس نمی تواند بر شما جسارت ورزد و اختلاف نکنید که خواسته ی شما» از بین می رود و کارتان شکسته خواهد شد. اگر اینان آنچه ما می خواهیم نپذیرند، از ما امیری باشد و از آنان هم امیری.
.. سخنان ادامه یافت و اختلاف بالا گرفت. از سوی دیگر می دانیم که #عمر بعدها گفته بود:
آنگاه که اختلاف زیاد شد و من از سرانجام کار ترسیدم، به #ابوبکر گفتم: دستت را باز کن تا با تو #بیعت کنم. اما قبل از اینکه بتواند دست بیعت با ابوبکر بدهد، «بشیر بن سعد» با عجله خود را به ابوبکر رسانید و با او بیعت کرد. به این ترتیب #اول_بیعت_کننده، رقیب خزرجی سعد بن عباده بود.
➖ حباب به او گفت:
خیلی در قطع رحم کوشش می کنی، آیا به ریاست پسرعموی خود رشک ورزیدی؟

🔸اوسیان نیز از ترس عقب ماندن به سرعت به #بیعت آمدند.
▪️ مسلّماً همه ی افراد خزرج صغیر، همچنین افراد أوس در بیعت سقیفه نبودند ولی محققان بعدها تعداد بیعت کنندگان را پنج تن از اهل (حل و عقد، دانسته اند. اما آیا دیگرانی نبوده اند یا به حساب نیامده اند؟

🔹 در واقع اطلاعات موجود مشکل دارد. زیرا همه ی جوانب امر آشکار نیست و آن اطلاعاتی که در دست است، به طور دقیق از نظر زمانی روشن نمی باشد. یعنی دقیقاً نمی دانیم فلان سخن چه زمانی گفته شده و فلان عمل چه وقت اتفاق افتاده است؟! در هر صورت طبق اخباری که در دست داریم، در #سقیفه بر اساس رقابتی که بین اوس و خزرج و بین خزرج صغیر و کبیر بود و در اوج یک #هیجان برخاسته از #تعصبات_قبیله ای، بیعت با ابوبکر انجام شده است...

در ایام فاطمیه با انتشار گزیده هایی از کتاب دختر پیامبر نوشته استاد محمد علی جاودان به بررسی تاریخی وقایع پس از رحلت پیامبر اکرم با توجه به منابع معتبر عامّه می پردازیم؛ باشد که مورد قبول آستان حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها واقع شود.

رحلت پیامبر از یکی از بزرگ ترین وقایع در تمام دوران حیات اسلام بود و به سرعت، حوادث بزرگ دیگری را به دنبال داشت. اولین حادثه، ماجرای #سقیفه بود که بلافاصله بعد از رحلت #پیامبر(ص) اتفاق افتاد و نقش تعیین کننده ای را در سرنوشت همه ادوار آینده ی اسلام داشت.
در این حادثه، اصلی ترین اصول جاهلیت در عرب یعنی «تعصب قبیلگی» حیات دوباره یافت، تا آنجا که هرچه آن روز در سقیفه اتفاق افتاد، رنگی عربی داشت و از تعصّب نسبت به قبیله نشأت گرفته بود.
طبق گزارش تاریخ، در #سقیفه چهار قبیله حضور داشتند که همه ی آن ها به کسب قدرت فکر میکردند و بدون اینکه در خاطر داشته باشند که خدا و پیامبر برای آینده ی آنها چه راهی نشان داده اند، هر شخصی قبیله و شعار خودش را فریاد می زد و خواهان ریاست و قدرت آن بود.
سرانجام هم، قبیله ای پیروز شد که به شعارهایی مؤثرتر از شعارهای عربی دیگر چنگ زده بود و حکومت و قدرتی برپا کرد که اساسی جز عربیت نداشت، و این همان بازگشت به دوران جاهلیت بود که سخن قرآن و ادعای تاریخی ما نیز بر همین مبنا است.
#خاندان_پیامبر عهده دار مقابله با این جاهلیت دوباره بودند و این وظیفه را به بهترین صورت انجام دادند. آنچه را که #صدیقه ی طاهره (س) دختر بزرگوار پیامبر را در این دوران کوتاه انجام داد، کاملا در این راستا بود و هدفی به غیر از #محکوم_کردن وضع موجود نداشت.
 
🔹پیدایش سقیفه
#سقیفه، صحنه ی نمایش جنگ قدرت بر پایه ی تعصبات قبیلگی بود. اولین قدم این راه را تیره ی «بنی ساعدة» از قبیله ی خزرج برداشت که ریاست آن را «سعد بن عبادة» که رئیس و بزرگ خزرج محسوب می شد، به عهده داشت.
🔸در روز رحلت #پیامبر اکرم ، قبیله ی بنی ساعده، بزرگ خود، (سعد) را که سخت مریض و ناتوان بود، در گلیمی گذارده، به محل اجتماع(یعنی سقیفه) آوردند.
🔹نمی دانیم شروع این حرکت با فکر چه کسی بود؟ اما در هرصورت این عمل انجام شد. می توانیم احتمال دهیم که عده ای از انصار (اطرافیان سعد)، در روزهای قبل از آن دوران بیماری پیامبراکرم (ص) به این مسأله اندیشیده بودند.
🔸سعد بعد از حضور در سقیفه سخنانی گفت و در آن به حقوقی که آنها (انصار بر اسلام و مسلمانان دارند، اشاره کرد، اینکه:
«با کوشش های ایشان قامت اسلام برپا شد و آن ها پیامبران واصحاب او را یاری نمودند و برای آنها تأمین امنیت
کردند و پیامبر هم در هنگام رحلت از ایشان راضی بود.»
🔹 سرانجام نتیجه گرفت و گفت:
حکومت را از آن خود کنید و هیچ کس را در آن شریک نسازید. زیرا قدرت و حکومت مال شما است، نه دیگر مردم...

🔸بازی قدرت
 اگر حادثه ای در آن شرایط پیش نمی آمد، ریاست سعد مسلم بود. زیرا در میان مجموعه ی انصار، نه بشیر ونه اُسَید، هیچکدام همتای سعد نبودند. اگرچه آنها هم ریاست را برای انصار می خواستند اما از ریاستی که به آنها نفعی نمی رساند، چه سودی می بردند؟ آنها می دانستند اگر خویشاوندانشان از خزرج کبیر به قدرت برسند، حتی یک تن از ایشان را در بازی قدرت شریک نمی کنند و برای همیشه آنها از موهبت قدرت محروم خواهند ماند. بنابراین در
ساعات آغازین برپایی #سقیفه، اگرچه ظاهرا چیزی نمی گفتند، یا حتی سخنان اولیه ی سعد را تأیید می کردند، اما از نتیجه ی آن که ریاست انحصاری خزرجیان کبیر وشخص سعد ناراضی بودند و نمی توانستند زیر بار آن بروند.

این نارضایتی ها در دل سقیفه جریان داشت. اما از ابتدا درمقابل سخنان سعد به هیچ وجه ابراز نشد. البته او هم چیزی که آن ها را برانگیزد، نگفته بود.

سعد اصلا از ریاست خود سخن به میان نیاورده، فقط از انصار دم زده بود. ولی جریان سقیفه ناگزیر می رفت که برخلاف میل بشیر و اسید، به نفع سعد تمام شود.

🔸مولود سقیفه
 روشن نیست در چه ساعتی و در چه هنگام دو تن از انصار وابسته به جریان ضعیف تر از سقیفه خارج شدند. واقعا در تاریخ معلوم نگردیده است آنها به چه دلیل رفتند و مدرکی که در این زمینه روشنگری کند، در دست نداریم.
اینها خود را از #سقیفه به #مسجد رساندند، اما باز هم نمی دانیم چرا به آنجا رفتند؟! آیا دنبال کسی یا چیزی می گشتند که بتوانند در مقابل ریاست سعد علم کنند؟ لذا ناگزیر به بهترین جای ممکن یعنی مسجد آمده بودند.

اسوه زنان عالم

در فضیلت حضرت صدّیقه‌ی کبرا )سلام‌الله‌علیها) همه‌ی مسلمین متّفقند، شیعه و سنّی ندارد. در کتب اهل سنّت و شیعه این حدیث آمده است: فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَهلِ‌ الجَنَّة؛این بالاتر از «سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمین» است؛ [یعنی] سرور زنان بهشت. در بهشت چه کسانی‌ هستند؟ برترین زنان، برجسته‌ترین زنان، مؤمن‌ترین زنان، مجاهدترین زنان، زنان شهید، آنهایی که خدای متعال در قرآن از آنها با عظمت یاد کرده است، همه‌ی اینها در بهشت جمعند؛ آن‌وقت فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) «سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَهلِ‌ الجَنَّة» [است]؛ خیلی مقام والا و بالایی است. درس شجاعت، درس فداکاری، درس زهد در دنیا، درس معرفت‌آموزی و معرفت را انتقال دادن به اذهان مخاطبین و دیگران، در مقام معلّم دانشور بشر قرار گرفتن، درسهای فاطمه‌ی زهرا (سلام‌‌الله‌علیها) است به همه‌ی بشر

.۱۳۹۶/۱۱/۲۹

قصور زبان از بیان مقام با عظمت حضرت صدیقه کبری (سلام‌الله‌علیها(
درباره‌ی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) -این را نه به‌عنوان اینکه آدم بخواهد جزو حرفهای متعارف و معمول که میزنند، بر زبان جاری کند- حقّاً و انصافاً ماها قاصریم، حقیرتر از آن هستیم که بخواهیم از آن مقام باعظمت سخن بگوییم؛ از حقیقت نوریِ آن بزرگوار و امثال ایشان از ائمّه‌ی معصومین، زبان ماها، بیان ماها، فهم ماها کوتاه‌تر از این است که بتوانیم در این زمینه‌ها صحبت کنیم.
ما باید راجع به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) از این نگاه اسوه بودن و مثال بودن نگاه [کنیم]. خدای متعال در قرآن راجع به دو زن به‌عنوان اسوه‌ی مؤمنین و دو زن [به‌عنوان] نمونه‌ی کافرین -ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ ءامَنُوا امرَاَتَ فِرعَون، و بعد از یک آیه: وَ مَریَمَ ابنَتَ عِمرٰن- مثال زده است و برای مؤمنین -نه برای زنهای مؤمن؛ مرد و زن- دو نمونه آورده است. با این نگاه میشود به این بزرگواران نگاه کرد به‌عنوان نمونه و از آنها درس گرفت. خب، فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) صدّیقه‌ی کبرا است در میان صدّیقین و صدّیقات، کبرا یعنی بزرگ‌ترین صدّیقه است این بزرگوار.
حالا میخواهیم از ایشان درس بگیریم؛ زنها هم درس بگیرند، مردها هم درس بگیرند. در زیارت امام رضا (علیه‌السّلام) وقتی نوبت به حضرت زهرا میرسد برای صلوات -آن زیارتی که سر تا پا صلوات است- [میگوید]: اَللّهُمَّ صَلِ‌ عَلی‌ فاطِمَةَ بِنتِ نَبیِّک؛ این یک خصوصیّت. انتساب به پیغمبر به‌صورت دختر او، نشان‌دهنده‌ی رفعت مقام است. وَ زَوجَةِ وَلِیِّک، این هم دوّمی؛ رفعت مقام، رفعت شأن و جاه و جلال این بزرگوار را نشان میدهد. وَ اُمَّ السِّبطَینِ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ سَیِّدَی شَبابِ اَهلِ الجَنَّة؛ جنبه‌ی کاربردی این [خصوصیّت]، بیشتر از آن دو صفت قبلی است؛ جنبه‌ی کاربردیِ تربیت سبطَین. سبطَینی که «سَیِّدَی شَبابِ اَهلِ الجَنَّة» هستند، مادرشان این بزرگوار است؛ دامان پاکیزه‌ی این مادر است که توانسته اینها را تربیت بکند. این آن چیزی است که میتواند برای ما به‌عنوان الگو، به‌عنوان اسوه مطرح بشود.
بعد، «اَلطُّهرَةِ الطّاهِرَةِ المُطَهَّرَةِ التَّقیَّةِ النَّقیَّةِ الرَّضیَّةِ الزَّکیَّة» که همه‌ی اینها کاربردی است؛ طهارت، با سه بیان که البتّه این سه بیان «طهر»، «طاهر» و «مطهّر» تفاوتهایی از لحاظ معنا با هم دارند. طهارت روح، طهارت دل، طهارت مغز، طهارت دامان، طهارت سرتاسر زندگی. خب این کاربردی است، این برای ما درس است؛ باید سعی کنیم خودمان را پاکیزه کنیم، باید تطهیر کنیم خودمان را؛ بدون طهارت باطن نمیشود به مقامات رسید؛ به حریم ولایت این بزرگوارها هم نمیشود رسید؛ طهارت باطن لازم است. طهارت باطن، با تقوا است، با ورع است، با ملاحظه است؛ ملاحظه‌ی دائمی و مراقبت دائمی از خود طهارت به‌وجود می‌آورد. خب البتّه انسان جایزالخطا است و ممکن است بر ما سیاهی‌هایی عارض بشود امّا راه پاک کردنِ آن سیاهی‌ها را هم خدا به ما نشان داده، یاد داده: توبه، استغفار. استغفار کنیم؛ استغفار، یعنی عذرخواهی کردن؛ «استغفر الله»، یعنی خدایا عذر میخواهم، معذرت میخواهم. واقعاً، قلباً از ته دل از خدای متعال معذرت بخواهیم؛ این استغفار است، این پاک میکند آن سیاهی را و آن لکّه را. خب، اَلطُّهرَةِ الطّاهِرَةِ المُطَهَّرَة. التَّقیَّة، همان تقوا؛ اَلنَّقیَّة، آن نقاوت و پاکیزگی باطنی و قلبی؛ اینها خصوصیّات فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. ما اینها را بایستی به‌عنوان الگو، به‌عنوان اسوه، در نظر داشته باشیم و خودمان را به آن نزدیک کنیم

.۱۳۹۵/۰۱/۱۱

غدیر خم در کلام علی بن موسی الرضا علیه السلام
امام رضا(ع) و غدیر
 احمد بن‏ محمد بن‏ابى ‏نصر بزنطى مى‏ گوید: در منزل امام هشتم على بن‏ موسى‏ الرضا(ع) نشسته بودم، جمع بسیارى نیز در منزل حضرت گرد آمده بودند که گفتگو درباره روزغدیر آغاز شد؛ بعضى از افراد وجود روزغدیر را در صدر اسلام منکر شدند و بعضى آن را از شعائر اسلامى مى ‏دانستند. در این هنگام، على بن ‏موسى ‏الرضا(ع) فرمود: پدرم از جدم «جعفر بن‏ محمد» چنین نقل می کرد:
 آسمانیان روزغدیر را بهتر از زمینیان مى‏ شناسند، خداوند در بهشت‏ برین ساختمان بزرگى را به خود اختصاص داده است؛ این ساختمان از آجرهاى نقره و طلا ساخته شده، درآن صد هزار گنبد از یاقوت سرخ و صد هزار گنبد از یاقوت سبز وجود دارد، خاک و گل‏هاى به کار گرفته شده دراین قصر از مشک و عنبر است، در آن چهار جوى (یا رودخانه) به چشم مى‏ خورد که در هر یک از آنها خمر و آب زلال و شیر و عسل جریان دارد؛ دراطراف این جویبارها درختان انبوهى از میوه ‏هاى مختلف روییده، بر روى آنها پرندگانى پرواز مى ‏کنند که بدنشان از لؤلؤ و پرهایشان از یاقوت است؛ آنها با پرواز خویش ‏صداهاى دلنوازى ایجاد مى ‏کنند.
 روزغدیردراین قصر بزرگ باز مى‏ شود؛ فرشتگان و اهل آسمانها تسبیح‏ گویان به قصر داخل مى ‏شوند؛ آن پرندگان به پرواز درآمده در جویبارها خود را مرطوب مى‏ سازند و سپس به آن مشک و عنبر آغشته کرده، و عطرش را در فضاى ملکوتى قصر منتشر مى ‏سازند؛ فرشتگان الهى به نام فاطمه زهرا(س) به یکدیگر هدیه مى‏ دهند؛ چون پایان روزغدیر فرا مى ‏رسد، به فرشتگان گفته مى ‏شود به جایگاههاى خویش برگردید شما تا سال آینده، مثل چنین روزى، از اشتباه و لغزش در امان هستید و بدانید همه این موهبت‏ها به خاطر عظمت پیامبر ما محمد و وصى او على بن‏ ابیطالب - علیهما السلام - است.
 سپس على بن ‏موسی ‏الرضا(ع) رو به احمد بن ‏محمد ابو‏نصر کرد و فرمود:
اى فرزند ابونصر، هر جا که بودى روز غدیر سمت مرقد امیرمؤمنان - علیه السلام – بشتاب که:
 
1) خداوند گناهان شصت ‏ساله هر مؤمن زیارت ‏کننده او را مى‏ آمرزد.
 2) خدواند، به برکت روزغدیر دو برابر گروهى که در ماه رمضان، شب قدر و شب عید فطر آزاد مى‏ کند، از آتش جهنم مى رهاند.
 3) پروردگار یک درهم انفاق به مستحق را هزار برابر پاداش خواهد داد.
 سپس فرمود: روزغدیر به برادران دینى خود برترى و فضیلت ده و مردان و زنان با ایمان را خوشحال و مسرور نما.
 
چقدر امام جواد علیه السلام را می شناسیم؟

شهادت پیشوای نهم حضرت جودالائمه(ع) در روز آخر ماه ذی‏قعده در شهر بغداد، سال 220 اتفاق افتاد. آن بزرگوار در سن 25 سالگی توسط طاغوت زمان خویش مسموم گردید. شهادت آن امام بزرگوار بر امت اسلامی تسلیت باد.

گوهر وجودی امام جواد(ع) و عسکریین(علیهماالسلام)، در بین مردم کمتر شناخته شده و آن گونه که از سایر ائمه(ع) و پیامبر اکرم(ص) و فاطمه زهرا(س) و حتی بعضی از اولاد ائمه شناخت دارند، نسبت به این سه بزرگوار معرفت ندارند، به این خاطر تمسک و توسل کمتری به آنان دارند. با اینکه ما شیعیان معتقدیم ائمه(علیهم‏السلام)، نور واحدند، کلامشان نور است و همه از چشمه فیاض حق استفاده می‏کنند به نظر می‏رسد نمایاندن چهره واقعی این سه امام بزرگوار می‏تواند خدمتی شایان به شمار آید.

علت مطرح نبودن این سه امام(ع)، وجود شرایط سخت اجتماعی و خفقان موجود در آن عصر بود. خفقان حاکم تا حدی بود که ابن‏اثیر در تاریخ خود، جزئیات در دورترین بلاد اسلامی و حتی فلسفه اجتماعی زیادی از حوادث را بیان می‏کند، تنها در سه مورد از این امام بزرگوار اسم برده و مجموع کلماتش از پنج الی شش خط فراتر نمی‏رود. این فرازها عبارتند از:

آنجا که زندگی همسر امام رضا (ع) را توضیح می‏دهد و می‏گوید: همسر حضرت رضا (ع) ام حبیبه نام داشت و دختر مأمون بود. دختر دیگر مأمون را محمد بن‏علی بن‏موسی گرفته بود. پس پدر و پسر هر دو با دختران مأمون ازدواج کردند.

 در ضمن حوادث سال 211 می‏نویسد: مأمون در، تکریت، با محمد بن‏علی بن‏موسی برخورد و دختر خود را به او تزویج کرد.

در حوادث سال 220؛ وفات آن حضرت را می‏نویسد.

ابن‏جریر طبری نیز در "تاریخ طبری" تنها یک سطر راجع به ازدواج حضرت رضا(ع) و حضرت جواد(ع) با دختران مأمون می‏نویسد: حتی از رحلت حضرت جواد(ع) چیزی نمی‏نگارد. خفقان موجود به اندازه‏ای بود که حضرت همیشه خلفای عصر را با "امیرالمؤمنین" خطاب می‏کرد در حالی که این لقب مخصوص حضرت علی بود.

آن حضرت در سن 9 سالگی بعد از شهادت پدر بزرگوارش به امامت رسید. به نظر می‏رسد همین عامل سبب شد مردم آن عصر در باره امامت و خصوصیات و ویژگیهایش خیلی علاقه نشان ندهند چه همان مردم به علی(ع) که سی و سه سال داشت، گفتند جوان است و رهبری جامعه فردی مسن‏تر و کارآمدتر می‏طلبد.

زمانی که نص صریح پیامبر اکرم(ص) کنار رود و آن همه احادیث و شأن نزول آیات و واقعه غدیر به فراموشی سپرده شدو کهولت جای تمام آنها را بگیرد انتظاری از مردم عصر حضرت امام جواد(ع) نمی‏توان داشت.

در روایت است هنگامی که حضرت امام جواد(ع) وارد مسجد شد، علی بن‏جعفر، عموی پدر او، به احترام حضرت از جای بلند شد و او را به جای خود نشاند. مردم اعتراض کردند که تو پیری و محاسنت سفید شده است، چطور به جوان کم‏سن و سالی این چنین احترام می‏کنی؟ …

از طرف دیگر نصوص متواتره‏ای نبود که مقام حضرت جواد را به مردم آن طور که بود معرفی کند. این موضوع آنگاه واضح می‏شود که کلمات رسول خدا(ص) در مورد حسنین(علیهماالسلام) یا فاطمه زهرا(س) و یا علی(ع) با کلمات و روایات وارده در باره امام جواد(ع) مقایسه شود. علت عمده عدم معرفی یکسان ائمه این بود که چون حضرت علی و زهرا و حسنین (علیهم‏السلام)، در زمان آن حضرت بودند و مناسبتهای مختلفی برای معرفی آنان بود. این موضوع در باره امام زمان(عج) فرق می‏کند چون رهبر پیوسته باید در جامعه روح امید بدمد و دمیدن روح امید با معرفی منجی عالم بشریت امکان داشت جدا از این که بیشتر معرفی‏ها توسط ائمه بعدی صورت پذیرفت و آن هم به خاطر سؤال بیش از حدّ مردم و اشتیاق آنان به دانستن حضرت امام زمان(ع) و خصوصیات و صفات او بود. حتی وجود احادیث فراوان در باره امام حسن و حسین(ع) وقتی شخصی در محضر ابن‏عباس سؤالی می‏پرسد و یکی از حسنین(علیهما السلام)، جواب می‏دهند، آن شخص قبول نمی‏کند و می‏خواهد جواب را از ابن‏عباس بشنود، تا مطمئن شود.

مراجعه به کتب فقهی بر این حقیقت اشاره دارد که در طول تاریخ بیست سال حضور امام حسن و حسین(ع) در مدینه مسئله فقهی چندانی از آنان پرسیده نشد و مردم آنان را دو فقیه اسلام‏شناس عالم حساب نمی‏کردند تا چه رسد به امام جوادی که سن کمتری داشتند. و از پشتیبانی عظیم و تأییدات مکرر پیامبر اکرم(ص) نیز برخوردار نبودند. دسیسه‏های خلفای عباسی که پیوسته می‏خواستند او در بین مردم ناشناخته بماند و خفقان حاکم آن زمان تا اندازه‏ای که آن امام یا پدر بزرگوارش و فرزندانش مجبور می‏بودند خلفای ظالم عباسی را امیرالمؤمنین خطاب کنند به عمیق‏تر شدن جهل موجود دامن می‏زد.

 شهادت فرزند امام رئوف حضرت جواد الائمه را به پیشگاه صاحب الزمان تسلیت عرض می نماییم. . آرزو می کنیم به حق این امام جوان و غریب هر چه زودتر این بیماری و مشکلاتش را از بلاد مسلمین دور گرداند.

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی