مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

معنی و مفهوم سیره چیست؟

سیره از سِیرَة بر وزن فِعلَة مصدر هیئة است که معنای مصدری خاص داشته و بر هیئت و حالت و نوع فعل دلالت دارد یعنی حالت حرکت نه خود حرکت . شبیه سبک که از سبیکه می آید و در عربی یعنی فلز گداخته شده، ریخته شده در یک قالب و شکل گرفته . سپس سبک را به معنای یک روش ثابت در کارها گرفته اند مثل سبک در ادبیات ، در سیاست و مدیریت و یا در تفسیر .... کسی که سبک دارد تابع یک قواعد مشخّص است مثل فلز گداخته شده ، ریخته شده در قالبهای مشخّص و قابل رؤیت . سبک یعنی داشتن روشهای مشخّص پایدار در هر حوزه. و این چنین است که واژه سبک ما را به مفهوم سیره نزدیک می کند. بنابراین:

"سیره" عبارت است از مجموعه قواعد، اصول و روشهای پایدار ، محکم و قابل تشخیص در حوزه عمل و رفتار تا الگو پردازی شود. سیره یعنی الگو پردازی ، بیان روش زندگی نه تاریخ زندگانی ، به گونه ای که بتوان به آن تأسّی نمود.

شهید مطهری (ره) می فرماید: "سیره" منطق عملی است . همانطور که منطق نظری داریم، منطق عملی هم داریم. منطق صوری و نظری قواعدی است که اگر ما آن را رعایت کنیم صورت فکرمان را از خطا حفظ می کنیم و استنتاجمان درست می شود ، در سیره هم ما یک قواعدی داریم که اگر بتوانیم آنها را رعایت کنیم عملمان از خطا حفظ می گردد. البته اصول و قواعد سیره مثل اصول برهانی و منطقی و تظری ثابت است و غیر قابل تغییر(1) اما نکته بعدی آنکه :

ضرورت و اهمیت سیره چیست؟

  1. چنانکه در قبل بیان شد ما در مسیر بندگی نیاز به الگو داریم. الگوی مناسب؛ چرا که فطرت انسان الگو طلب است .
  2. اسلام و ایمان صرفاً یک امر ذهنی نیست چسبیده به عمل است و ایمان باید با عمل عجین باشد. چنانکه امام صادق (ع) می فرماید: " الایمان کُلُّه العَمَل"
  3. ما در حوزه دین و اسلام نیازمند به میزان عملی هستیم «منطق عملی»، ملاک و معیاری که عملمان را با آن بسنجیم. یعنی ما ترازو می خواهیم و سیره ترازوی ماست " الوَزنُ یومئذٍ الحقّ"(2)
  4. دریافت فهم درست از اسلام ، اسلام صحیح که نزد ائمه معصومین است نه مدعیان اسلام!
  5. و 6 . دریافت اسلام جامع و هندسه صحیح از اسلام ، تصویر کامل از اسلام و فهم صحیح از آن یعنی اسلام حقیقی نزد اهلبیت (ع) است .(3) و اسلام رسمی و درباری نزد دشمنان آنان که در تعبیر قرآن " نؤمِنُ بِبَعضٍ و نکفرُ بِبَعضٍ" می باشند.

حال با توجه به این مقدمه در خدمت قرآن مجید قرار می گیریم . " سوره فرقان ازآیه 63 تا آخر سوره " که در آن سیمای انسان کامل ارائه می شود با عنوان "عباد الرحمن" با علائم و نشانه هایی که یک به یک بیان شده و در کنار هر ویژگی در سیره هم به سراغ سیره نبوی(ص) و سیره حسینی(ع) « البته به اختصار» میرویم که " الاسلامُ بَدؤُهُ مُحَمَّدیٌّ و بَقائُهُ حُسینیٌّ" و پیامبر (ص) فرمودند(4): "حسینٌ منّی و أنا مِن حُسَین" به عنوان یکی از حاملان و حافظان دین و شریعت و اینکه حضرت وظیفه حفظ و تبلیغ اسلام را به کمال و خوبی انجام داده است در شرایطی که پیامبر (ص) زمان حضرت را چنین توصیف می نماید:

"سَیَأتی زمانٌ علی أُمَّتی لا یَبقَی مِنَ القرآنِ إلّا رَسمُهُ و لا مِنَ الإسلامِ إلّا اِسمُهُ یُسَمُّونَ بِهِ و هُم أبعَدُ النّاسِ عَنهُ" (5)

زمانی بر امت من خواهد بود که از قرآن جز رسمش که همان خطّ و نوشته آن است و از اسلام نیز جز نامش نخواهد ماند. مردمان به این نام « مسلمانی» نامیده می شوند ولی آنان از همه کس از اسلام دورترند.

علائم و نشانه های " عباد الرحمن" یا انسان کامل عبارتند از:

1 . تواضع و فروتنی:

پس می فرماید: " عِبادُ الرحمَنِ الَّذینَ یَمشونَ عَلَی الأرضِ هَوناً"

بندگان "خاص خداوند" رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه می روند.

عباد = جمع عبد به معنای بتده است (6) و از نظر لغت عرب به انسانی می گویند که سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او و خواستش تابع خواست اوست و در برابر او مالک چیزی نیست.(7) در اصطلاح مردم ، بنده به کسی می گویند که مالک داشته باشد ولی باید توجه نمود که بندگی بر دو نوع است :

بندگی اعتباری و قراردادی ، مثلاً رسم عقلای جهان در جنگ ها و نبردها این بود که اگر یک طرف برطرف دیگرغالب و پیروز می گردید ، فرد مغلوب را به اسارت و بندگی خویش در می آورد و خود را مالک او می خواند. البته این نوع بندگی جز یک رسم اجتماعی ، حقیقت دیگری ندارد ، زیرا نه اسیر کننده ، مالک واقعی اسیر شده است و نه آن فردی که به اسارت در آمده است بنده واقعی او می باشد ، بلکه این مالکیت ، یک نوع قرارداد اجتماعی است که یکی را مالک و دیگری را مملوک قلمداد می نماید ولی لحظه ای که ورق بر می گشت موضوع مالکیت و مملوکیت نیز دگرگون می گردید، مالک دیروزی مملوک امروزی می شد.

امّا مالکیت خدا و مملوکیت بشر نسبت به خداوند بر یک واقعیت خارجی خلل ناپذیر تکوینی استوار است که هیچ گاه قابل دگرگونی نیست ، سرچشمه این مالکیت ، این است که همه چیز جهان ، حتی خود انسان ، مخلوق او بوده و در پرتو قدرت او جامه ی هستی پوشیده است ، هر لحظه از او وجود و هستی می گیرد و خود واجد چیزی نیست و در حقیقت مصداق روشن آیه " عَبداً مَملوکاً لا یَقدِرُ عَلی شیءٍ: بنده مملوکی که بر چیزی قادر و توانا نیست" ، این نوع بندگی است نه آن بندگی های اعتباری و قرار دادی(8)

ادامه دارد.....


  1. سیره پیشوایان دینی – مصطفی دلشاد تهرانی
  2. در سلام بر علی (ع) می گوئیم: "السلام علی میزان الأعمال"- زیارت مطلقه امیر مؤمنان علی (ع)
  3. سیره پیشوایان دینی – مصطفی دلشاد تهرانی
  4. نقش ائمه در احیاء دین – سید مرتضی عسگری
  5. ثواب الأعمال – شیخ صدوق – ص 301/ بحار الأنوار – علامه مجلسی – ج 52 – ص 190
  6. سیمای انسان کامل در قرآن – جعفر سبحانی
  7. تفسیر نمونه - ناصر مکارم شیرازی – ج 22 – ص 387

در زمان باقی مانده از ماه صفر تا میلاد پر برکت حضرت رسول (صلوات الله علیه) قصد داریم با سلسله مباحث انسان کامل در قرآن وروایات صفات عباد الرحمان را با استناد به آیات انتهایی سوره فرقان و روایات بیان کنیم. امید است این مباحث مورد استفاده شما عزیزان قرار گیرد.

این مطالب به کوشش استاد ارجمند "خانم گلپور" جمع آوری و تنظیم گردیده است. ضمن تشکر از زحمات ایشان شما را به مطالعه این مطالب دعوت می نماییم:

"السَّلامُ علی مَحالِّ معرفةِ الله و مَساکِنِ بَرَکَةِ اللهِ و مَعادِنِ حِکمَةِ اللهِ و حَفَظَةِ سِرِّ اللهِ و حَمَلَةِ کتابِ اللهِ و أوصِیاءِ نَبِیِ اللهِ و ذُرِیَّةِ رَسولِ اللهِ صلَّی اللهُ علَیهِ وآلِهِ و رَحمَةُ اللهِ و بَرَکاتُهُ"

انسان در بدو تولدش همه آنچه را که در حیات حیوانی خویش و ادامه آن لازم دارد بالفعل دارا بوده و اگر بعضی از آنها کامل و تمام نباشند به صورت طبیعی و تکوینی به سوی کمال حرکت نموده و در هر مقطعی از حیات حیوانی نیازمندیهای او را بر طرف می نمایند بدون آنکه انسان کمترین نقشی در اصل وجود و یا رشد آنها داشته باشد همانند غرائز و امیال درونی، میل به خوردن و خوابیدن و حرکات نبض و جریان خون و عمل تنفس و مانند آن.

اما قوائی که حیات انسانی به آنها وابسته می باشد به صورت بذری در پهنه وجودش افشانده شده که با مدیریت و سرپرستی خود انسان آن قوا رشد کرده و به ثمر می رسند تا در پرتو آن قوایِ به ثمر رسیده انسان حیات انسانی و کمال نهایی خویش را تحصیل نماید. به فعلیّت رسیدن این قوا و پیدایش این حیات و کمال نیز در بینش قرآن کریم تنها با استجابت از دعوت انبیاء و فرامین الهی و خلاصه از مقام عبودیّت و بندگی تحقّق پیدا می کنید. چنانکه فرمود(1) :

" یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا استَجِیبوا لِلّه و لِلرّسولِ إذا دَعاکُم لِما یُحییکُم" (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید ! دعوت خدا و پیامبر(ص) را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد.

در این زمینه قرآن کریم در بخش پایانی سوره فرقان یک رشته اصول اخلاقی – اعتقادی و عملی اسلام را تحت عنوان نشانه های بندگان خدا مطرح می نماید که در حقیقت گمشده انسان در حکمت عملی با کوتاهترین عبارات است و ارائه تصویری گویا از سیرت یک انسان کامل.(3)

امّا از آنجا که تفسیر آیات و فهم معارف الهی در قرآن و تجسّم حقیقی بندگی در لحظه لحظه زندگی رسول خدا(ص) است که فرمود: " لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ أسوَةٌ حَسَنَةٌ(4) :مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا(ص) سرمشق نیکویی بود."

و فرمود: "ما آتاکُم الرَّسوُلُ فَخُذُوهُ و ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهوُا(5) : آنچه را رسول خدا(ص) برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید و از آنچه نهی کرده خودداری نمائید

و نیز اینکه پس از پیامبر (ص) هم شناخت و معرفت اهل بیت حضرتش ، شناخت حقیقت وحی الهی و شناخت خداوند و طریق بندگی اوست و امام صادق(ع) می فرمایند: "لَو لا اللهُ ما عُرِفنا و لَو لا نَحنُ ما عُرِفَ اللهُ(6)" اگر دلالتها و عنایتها و هدایتهای الهی نبود، ما شناخته نمی شدیم و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد یعنی چنانکه حقّ معرفت اوست.

لذا ضرورت است بنا به سفارش پیامبرمان تمسّک به ثقلین « قرآن واهل بیت(ع)  » یعنی ورود به کلاس درس بندگی در محضر قرآن و اهل بیت (ع)  پس ما از منظر زمان به عقب بر می گردیم و به این برگشت افتخار می کنیم . چرا که ما به دنبال اندیشه بشری نیستیم بلکه به سفارش رسول خدا(ص) پیرو وحی و انسانهای کاملی هستیم که گفتار و رفتارشان مبیّن وحی الهی است فراتر از زمان!

شهید مطهری (ره) در کتاب شناخت قرآن می نویسد : در عیون اخبار الرضا (ع)  نقل شده که از امام جعفر (ع)  پرسیدند : چه سرّی است که قرآن هر چه زمان بیشتری بر او می گذرد و هر چه بیشتر تلاوت می شود بر طراوت و تازگیش افزوده می گردد؟ امام فرمود: " لإنّ القرآنَ لَم یُنزَل لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ و لِناسٍ دونَ ناسٍ" قرآن تنها برای یک زمان و نه زمان دیگر و برای یک مردم و نه مردم دیگرنازل نشده بلکه برای همه زمانها و همه مردم نازل شده است. فرود آورنده آن را طوری ساخته که در هر زمان با وجود همه اختلافهایی که در طرز فکر و معلومات و وسعت اندیشه ها به چشم می خورد باز هم قرآن بر زمانها و افکار پیشی می گیرد در عین حال که در هر دوره مجهولاتی برای خوانندگان در بر دارد امّا آنقدر معانی ومفاهیم قابل درک و استناد نیز عرضه می کند که ظرفیت زمانه را اشباع می سازد .

آری همانگونه که قرآن همیشه تازه است و حرفهای تازه دارد و بندگان همیشه مخاطب قرآنند ، حیات و سیره پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) حضرت هم همیشه تازه است و معرفت نسبت به آن به عنوان یک الگو لازم و ضروری. در این زمینه بهتر است بدانیم که: معنی و مفهوم سیره چیست؟

ادامه دارد....


  1. درسهایی از اخلاق اسلامی یا آداب سیر و سلوک – حبیب الله طاهری – ص 118
  2. سوره انفال – آیه 24
  3. سیمای انسان کامل در قرآن « تفسیر سوره فرقان» - جعفر سبحانی
  4. سوره احزاب – آیه 21
  5. سوره حشر – آیه 7
  6. توحید صدوق – ص 281
امام  صادق (ع) : "آسمان چهل روز بر حسین (ع) خون گریه کرد"
سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!
اربعین که می‏ آید، باید از زینب گفت؛ از حاصل زخم‏ها و نمازهای نشسته‏ ای که هنوز او را به یاد دارند.
اربعین می‏ آید؛ اما تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب علیهاالسلام باید جست. اربعین می‏ شکفد و نام زینب گل می‏ کند. زینب علیهاالسلام ، با خطبه‏ ای از غربت در میان هلهله زنان شام، گل گریه کاشت.
اربعین است و کاروان تأثیرگذار عشق آمده است. فرزند مکه و منا ـ زین‏ العباد ـ آمده است؛ پیک انقلاب‏ گر، برای شامیانی آمده است که دل‏هاشان از بنای مسجد دمشق هم سخت‏ تر بود.
اربعین آمده است؛ همراه سپاه پیروز افتخار و وارثان خون و روشنی.
چهل روز پیش ...
چهل روز از اشک‏های کربلا می‏گذرد؛ قطراتی که حاوی پیام فتح‏ اند و دلاور مردی.
در چهلمین روز، تنها چیزی که برای همه تداعی می‏ شود، حدیث خون و پیروزی است.
امام پس از دستور یزید مبنی بر بیعت گرفتن از ایشان یا قتل وی، به همراه اعضای خاندان و برادران و عمو زادگان و برخی از پیروان وفادارش مدینه را به قصد مکّه ترک گفت و جز برادرش محمد حنفیه کسی در مدینه باقی نماند . ایشان مدت چهار ماه و چند روز نیز از ذی الحجه را در مکّه اقامت فرمود و در آن دیار کعبه ی آمال دل ها شد . حرکت امام از مکّه به عراق پس از افامتش در آنجا روز هشتم ذی الحجه سال 60 (روز ترویه ) صورت پذیرفت وی پس از طواف خانه کعبه و سعی بین صفا و مروه از احرام خارج شد . چون کامل کردن حج از بیم دستگیر شدن میسّر نبود ، از این رو ، حضرت به اتّفاق اعضای خاندان و فرزندان و پیروان ، حرکت خویش را به سمت عراق آغاز کرد .
محمد حنفیه که در مدینه حضور داشت وقتی از تصمیم امام جهت رهسپاری به عراق اطلاع یافت ، راهی مکّه و در همان شبی که فردای آن امام تصمیم حرکت داشت ، وارد مکّه شد و بلافاصله خدمت برادر رسید و سعی در منصرف کردن امام نمود . امام در پاسخ فرمودند : بیم آن را دارم که یزید مرا ترور نماید و بدین گونه کسی باشم که به واسطه ی ریخته شدن خونش ، حرمت این خانه (کعبه ) بشکند ...پس محمد حنفیه از ایشان تقاضا کرد به کوفه نرود و مسیر دیگری را در پیش بگیرد. امام علیه السلام فرمود به پیشنهادت فکر می کنم.
سحر گاهان به محمد حنفیه خبر رسید که حضرت رهسپار عراق است ، وی که مشغول وضو گرفتن بود شتابان خود را به برادر رساند و مهار شتر را گرفت و عرضه داشت : « مگر قول ندادی به پیشنهاد من بیندیشی ؟ »امام فرمود : قول دادم ولی پس از جدایی از تو رسول خدا به خوابم آمد و فرمود : « حسین ! راهی را که قصد داری در پیش گیر ، زیرا مشیّت و اراده ی خدا بر این تعلق گرفته که تو را کشته ی دشمن ببیند .» پس عرضه داشت پس اهل بیت و زنو فرزند را با خودت همراه نکن! امام (ع) فرمود: " خدا می خواهد اهل بیت مرا اسیر ببیند."
البته در جامعه عربی و اسلامی آن روز به همراه بردن خانواده در جنگ و نبرد چندان شگفت آور نبود و شخص پیامبر نیز در غزواتش چنین می کرد . ولی در مورد وجود مقدس ابا عبد الله همراه بردن اعضای خانواده اش نوعی اتمام حجّت قوی بر مسلمانان در جهت یاری کردن آن حضرت تلقّی می شد و معنایش این بود که اگر دوستدار امام حسین (ع) به شمار می آیید، اکنون سزاوار یاری و کمک است ...

اندیشه این عظمت را دارد . چرا این قدر عجله می کنید ؟ خیلی دقت کنید . بزرگ ترین نعمت خدا اندیشه است . حالا خامیِ ما را ببینید که کار را انجام می دهیم ، بعداً در فکر می افتیم که چرا این طور شد ؟پیش از چرا ، بگو ؛ به این علت نمی کنم . یا به این علت ، به این کار خیر اقدام می کنم . آیات شریفه نیز درباره ی تفکر و تعقل بسیار اصرار فرموده است .

آن هایی که می گویند ؛ " ادیان با تفکر و اندیشه خیلی ارتباط ندارند و فقط تعبّد است ." ان شاءلله شوخی می کنند . آن ها می خواهند کمی بچه ها خوشحال باشند ! آیات قرآن سر تا پا تفکر و اندیشه است . این جا حسین(ع) یک کلمه به آن ها می گوید ؛ بیندیشید ، بعداً هم که من در اختیار شما هستم . من نمی خواهم از دست شما فرار کنم . ولی فقط بیندیشید که بعدها یک دفعه تمام دنیا ، شما را زیر رگبار لعنت قرار ندهد ."  مهاتما گاندی درتوجیه انقلاب هند گفت :

" ما کاری نمی کنیم . فقط راهی را پیش گرفته ایم که امام سوم شیعیان پیش گرفت (یعنی حسین(ع) ) ."

گاندی پانصد میلیون نفر را حرکت داد و اسم حسین(ع) را هم برده است و تا مدت زمانی روز عاشورا در کشور هند ، تعطیل رسمی هم بود .

آری ، فَاَجمَعُوا اَمرَکُم " کمی فکر کنید ، کمی بیندیشید ." برای انسان ، هر لحظه امکان اندیشه نیست . این طور نیست که اولاد آدم هر کاری که می کند ، در هر لحظه بنشیند و اندیشه ی منطقی داشته باشد . اما در کارهایمان مغز را آماده فکر کنیم ، یعنی این گونه نباشد که بگذاریم حوادث مارا بسازد . وقتی که خودمان را آماده کنیم ، تا آنجا که قدرت داریم ، با اندیشه و با فکر پیش برویم و الّا نمی بایست این چنین نقطه ی سیاه و خجلت آوری در تاریخ بشری نقش ببندد . مخصوصاً اگر این مسأله از نظر تاریخی درست باشد، که به اینها سه روز (از روز هفتم به بعد) آب ندادند. بعضی ها هم می گویند از روز هشتم. واقعاً معنای این عمل چیست؟ ای صاحب نظرانِ علوم انسانی! شما می خواهید درباره چه چیز بحث کنید؟ بشر در این جا چه قیافه ای را می خواهد نشان بدهد ؟ و در آن جا چه قیافه ای می خواهد نشان بدهدکه می گوید یااباعبدالله ، آیا می گویی ما تو را رها کنیم و برویم ؟ امام حسین (ع) در شب عاشورا گفت ؛ هوا تاریک شده است ، بروید . هرکس دست یکی از اهل بیت مرا و اهل بیت خودش را بگیرد و برود .

من خواهش می کنم [در عبارات زیر] دقّت کنید . یکی از این ها گفت ؛

" یا اباعبدالله ، حتی اگر زندگانی ابدیّت داشت و اصلاً مرگ نبود ، ما پشت این چشم ها شکوهی دیده ایم که نمی توانیم تو را رها کنیم . کجا برویم ؟ ما داریم حق و حقیقت را می بینیم . "

واقعاً آنان بر زمان و دنیا سوار شدند و به فراسوی زمان قدم گذاشتند. کسی که با حقیقت در ارتباط است، برای او هزار سال و میلیارد سال عمر مطرح نیست. حقیقت، مافوق روز و شب و لذّت و اَلَم است، که این ها (یاران حسین(ع)) با یک دیدار به این حال رسیده بودند. آیا نباید ما درباره این ها بحث کنیم؟ ما باید بگوییم، که این استعدادها و سرمایه ها را دارد. به هر حال، گریه ها و احساساتی که در این حادثه بسیار بزرگ به وجود می آید، در جریان است. حتی در قلم خارجی ها هم مشاهده می شود، مثل پطروشفسکی استاد دانشگاه لنینگراد که دربارهء امام حسین و ایران و یا تاریخ اسلام کتابی دارد. امثال این ها با این که شاید اصلاً با دین سر وکار ندارند، وقتی به حسین می رسند، معلوم است که دستشان می لرزد. یعنی در مقابل عظمتِ عجیبی قرار می گیرند، با این که شاید اصلاً مذهب [حسین(ع)] را قبول ندارند. اصلاً خیلی دور از این حرف ها هستند، ولی این را صریح می دانند که در درون حسین(ع) چیزی هست، در آن هنگام نیز قلم آنان می گرید. در حقیقت، آدمی احساس می کند که این قلم، اکنون در حال گریه است، اگرچه کار قلمیِ خودش را انجام می دهد .

انشاءالله ما هم از عزاداران حقیقی امام حسین علیه السلام باشیم.

برگرفته از کتاب حسین پیشرو فرهنگ انسانیت - علامه محمد تقی جعفری

حُبُّ الشَّی ءِ یُعمی وَ یُصِمُّ ، " دوست داشتن چیزی ، چشم را کور و گوش را کر می کند ." عشق و علاقه به لذّات دنیا و آرمان های دنیوی ، چشم را کور و گوش را کر می کند . و الّا پدر ماکیاولی صفتش ( معاویه ) هم گفته بود ؛" این مرد ( حسین ع ) محبوب ترین مردم در نزد مردم است ." مگر شهوت می گذارد که آدم ببیند ، مگر شهوت می گذارد که آدم بشنود .
حال ، انگیزه ی ما از گریه برای امام حسین (ع) چیست ؟
انگیزه اول : شاید نود درصد آنان که برای امام حسین (ع) گریه می کنند ، به خاطر احساس مظلومیّت آن بزرگ است که البته همین طور هم هست ، و می توان گفت یکی از ابعاد خیلی مهم است . در حقیقت ، با این اشک هایی که میریزیم، مدافع مظلومیم و می خواهیم از مظلوم دفاع و حمایت کنیم . خوشا به حالتان ،چنین ملتی دیگر مرگ و نابودی ندارد . ملتی که بداند باید از مظلوم طرف داری کند . پدر امام حسین (ع) ، علی بن ابیطالب (ع) پس از آن که " ابن ملجم" لعنة الله او را زد ، به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) چنین وصیت فرمود ؛
... وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصماً ، وَ لِلمَظلُومِ عَونا
" همیشه دشمنِ ظالم و کمک و یار مظلومان باشید ."
حالا به همین مقدار که شما می گویید ما مظلوم را یاری می کنیم و این اشک هم برای مظلوم ریخته می شود ،خیلی مقدس و بسیار عالی است . خداوند این یاری از مظلوم را از همه ی شما قبول کند .
انگیزه ی دومی که برای این احساسات و برای این گریه ها می توان گفت ، که آن هم کمی در درون رشد یافته گان است ، این است که به نظرشان عجیب می رسد ، که آنان ( یزیدیان ) عدالت و حق را ( یعنی حمایتگران وحق را ) تباه کردند ، بدون این که کوچک ترین دلیلی بیاورند ، خدایا ، حق و عدالت را چه طور این ها کوچک دیدند ! آزادی را چقدر پست دیدند ! این ها در حقیقت ، نمادی از بد بختی بشر است . آخر ، یعنی چه ؟ این مرد ( امام حسین ع) هم قبل از وقوع فاجعه چند بار صحبت کرد . حتی گفت مهلت می دهم تا بنشینید کمی فکر کنید . من هم که از دست شما فرار نمی کنم . حتی روز عاشورا فرمود ؛ من هستم . من که الان از چنگال شما نمی خواهم فرار کنم . نمی خواهم از این ستون به آن ستون بکنم ، ولی فکر کنید که شما با چه کسی طرف هستید ؟ اگر حسین بن علی (ع) این جا هم شهید نشود . بالاخره ، چند روز دیگر باید [ از این دنیا ] برود . ولی شما با ارزش ها طرف هستید و من هم یک نفر انسان هستم . امروز اگر در این میدانِ سوزان کربلا ، جان و کالبدم وداع نکرد ، بالاخره روزی فرا میرسد که چنین شود . 57 سال دارم هفت هشت سال دیگر هم روی آن .
به هر حال ، اشک هایی هستند که واقعا بسیار مقدس ، و از آنِ رشد یافتگان است و آن این است که با یک حال شگفتی و بُهت نگاه می کنند . آن بهت و شگفتی، گریه می آورد . یعنی انسان ، به اصطلاح مردم " تو میزند " که این ها چه قیافه ای داشتند ؟ در مقابل مردی سر تا پا حق و حقیقت بود ، چگونه فکر می کردند ؟ بعد هم که یزیدیان پشیمانی فرا گرفت ، معلوم می شود در آن روز ، رنگ عدالت برای آن ها چنان مات شده بود که برای دو روز ، تاریخ بشر را رو سیاه کردند . واقعا این هم از مسایلی است که می توان گفت در بعضی ها مؤثر می شود و در اشک انسان ها شرکت می کند . با این تفاوت که این ها مربوط به کسانی است که مقداری با اصول و عظمت های انسانی و ارزش های والای انسانی سرو کار دارد .
در بعضی دیگر – که خیلی استثنایی است – اشک شوق است . در حقیقت این ، اشک نشاط است . اشک شوق نهایی که خدایا ، سپاس تورا می گزاریم که برای دفاع از ارزش های انسانی و برای دفاع از اسلام ، چنین قربانی هایی آماده شدند . بدون کوچک ترین پروا به میدان آمده و گفته است ، من خونم را در این راه می ریزم . این که تبهکاران و نابکاران نابخرد تاریخ ، بالاخره با دست افرادی که از بالا ساخته شده اند به زمین می خورند ، یک هیجان درونی دارد که به صورت اشک بیرون می آید . جلّ الخالق عَظُمَ سُلطانُک . خدایا ، خودت می دانی چه کار کنی . لذا ، می توان گفت حسین (ع) به عنوان یک فرد آن روز قیام نکرد . جوامع اسلامی با شنیدن این که در مقابل آن طاغوت نابکار ، فردی به این عظمت قیام کرده است . در حقیقت همه ی انسان های آن روز پذیرفته بودند ، مگر کسانی که سفره های رنگارنگ آل امیّه آن ها را گول زده بود. ولی انسان ها ، همه از ته دل به وضع حسین رضایت دادند . مثل این که حسین (ع) را نماینده ی کلّ انسانیّت دانستند .
این نشاط دارد که انسان – اگر هم اکثریّت دنیا با نابکاران باشد – خوشحال باشد که در ردیف اول ، حسین بن علی(ع) را دارد . ای کسانی که در این دنیا می گویید گوشده داریم ، در گروه چه کسی هستید ؟ ما در آن گروه هستیم که ردیف اولش ، حسین(ع) بود که حتی نگفت من پسر فاطمه هستم – البته در مواردی استشهاد می فرمود – از این به بعد هم برای اتمام حجت گفت ، ولی مطلب این بود که ؛ من بر مبنای حقّم و اگر کسی اعتراض دارد ، اعتراض کند . اما هیچ کس اعتراض نکرد . خدایا ، بشر این قدر لجاجت داشته باشد که اعتراض کند . چه اعتراضی بکند ؟ حسین(ع) ایستاد و فرمود که ؛ فَاجمَعُوا اَمرَکُم ثُمَّ اقضُوا فی ... " بیندیشید و یک مقدار دسته جمعی فکر کنید ، سپس هر حکمی درباره ی من می خواهید بکنید . " من هم این جا ایستاده ام ، اما آخر بیندیشید ....
این مطلب ادامه دارد....

در این جا قیافه ی بسیار زیبایی از انسان ها می بینیم که باعث امید و نشاط می شود . بشر هنوز می تواند در جاذبه ی خودِ حقیقت قرار بگیرد . هنوز زندگی ماشینی او را به شکل دندانه های ناآگاهِ خود در نیاورده است و واقعاً عظمت را درک می کند . بشر ، حسین(ع) را از تهِ دل می گوید . این واقعیت است . همان جا اگر بپرسید ، آقا یا خواهر ، این که می گویی حسین(ع) ، چرا برای او گریه می کنید ؟ قطعاً به شما با تعجب نگاه می کند ، یعنی این که چه می گویید ؟ یعنی من ، ولو هم ناخودآگاه باشم ، این موضوع در اعماق دل من هست که باید بر حسین(ع) گریه کرد ، البته توضیح خواهم داد که این گریه یعنی چه .

دقّت بفرمایید که آیا درسی بالاتر از این می شود از حسین(ع) فرا گرفت که ما را کشید و به کجا برد ؟

سلام الله علیک یا اباعبدالله ، ارواحنا و ارواح العالمین لک الفداء یا ابا عبد الله .

چون خیلی قابل تصور است که انسان از این ( داستانحسین(ع) ) بالا برود . این ها ، باب الله هستند . درِ بارگاه خدا هستند . منظور درِ فیزیکی نیست . بلکه جاذبه ی حقیقت در ذات این ها ، مارا به طرف خودشان می کشد و به بالا تحویل می دهد . امیدواریم و از روح پاک امام حسین (ع) در این شب های حسینی می خواهیم ، از خدا بخواهد که واقعاً در این اوج گرفتن ، خودش مارا یاری بفرماید .

چشمم برای تو گریه می کند ، ولی نه برای ثواب و پاداش . نمی دانم در جاذبیّت تو چیست که برای تو می گریم . معنایش را هم نمی داند . آیا اشک شوق و اشک اندوه است ؟ آیا اشکی است که برای پایمال شدن حقوق انسان هاست ؟ نمی داند . ولی هر چه هست ، می داند این حسین(ع) است و باید برای او اشک ریخت .

تَبطَلُّ مِنکُم کَربَلا بِدَمٍ وَلا                                    تَبطَلُّ مِنّی بِاالدُّمُوءِ الجارِیَه؟

وَرَدَ الحُسِینُ اِلی العِراقِ وَ ظَنَّهُم                                 تَرَکوُا النِّفاقُ اِذِا العِراقُ کَما هِیَه

" ریگزار کربلا با خون شما رنگین شد ، ولی اشک من به آن سرزمین سرازیر نشود ؟ حسین(ع) وارد عراق شد و گمان می کرد این ها نفاق را رها کرده اند . [ اما ] عراق همان بود که بود . "

این گریه چیست ؟ ما برای چه گریه می کنیم ؟ انگیزه ی ما چیست ؟ نحریک از کجا شروع می شود ؟غالباً شاید بتوان گفت ، نود درصد ، اندوه و مستند به اندوه است . وقتی انسان واقعاً درونش گرفته (کدر و ناراحت ) می شود ،گریه می کند. یعنی چه ؟

چهل هزار نفر [در مقابل حسین(ع) ] جمع شوند ، بدون این که کوچک ترین دلیلی داشته باشند . فقط برای این که یک نفر در شام در شهوت غوطه ور است . حتی توصیه ی پدرش ( معاویه ) را هم مورد توجه قرار نداد . [ معاویه به یزید گفته بود :با حسین(ع) کاری نداشته باش .[ ای هوس باز ! کور نشو که کور خواهی شد . ای شهوت ران ، کَر نشو ! بشنو حرف مرا ، خون علی بن ابیطالب در رگ های این مرد ( حسین(ع) ) در جریان است . با این حال ، ( یزید ) نمی بیند و نمی شنود ...

مطلب ادامه دارد....

گریه های سوزانی که از اعماق دلِ آدمیان برای حسین(ع) برآمده است ، مقدس تر از همه ی این ها بوده است . اگر چه در موقع دعا خوب دعا می کردیم ، یا مریض هایمان را دعا می کردیم . درست هم است که مریض ها را دعا می کنیم و برای گشایش کارهای دنیوی دعا می کنیم . این ها صحیح است ، اما دقّت کنید . درست مثل این که وقتی گفتید ؛ السّلامَ علیکم و رحمة الله و برکاته، نماز که تمام شد ، برای کارهای دنیایی و برای برطرف شدن مشکلات دعا می کنید . اما اِهدِنَا الصَّراطَ المُستَقیم، صفر بانکی نیست که یک صفر به ثروت بانکی شما اضافه شود . متن آن غیر از این است . یا این که ؛

اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین

" [بار الها ] تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ."

اگر اولاد آدم بداند در این " کافِ " ایّاک ، چه مفهومی نهفته است ؛ آن را رها نمی کند ؛ " فقط تورا عبادت می کنیم .« اگر به او بگویند فقط برای این به تو پاداش می دهیم که تو فهمیدی که می توانی به او ( خدا ) بگویی ؛ ما با تو رو به رو هستیم .» اگر مغزش درست کار کند ، قبول نمی کند که تمام کهکشان ها را به او بدهند و از ایّاک نَعبُد دست بردارد . تند تند روزی چند بار می گوییم "ایّاک نَعبُد".

            روستایی گاو در آخور ببست                                     شیر گاوش خورد و برجایش نشست

    روستایی شد به آخور سوی گاو                                     گاو را می جست شب آن کنجکاو

دست می مالید بر اعضای شیر                                     گاه پهلو گاه پشت و گاه زیر

     شیر گفت اَر روشنی افزون بُدی                                      زهره اش بدریدی و دلخون شدی

[شیر می گفت :ببین] چه طور گستاخانه با من بازی می کند و و دست به پهلوی من می زند ! دست به یال و سر من می زند ! چون نمی داند با چه کسی طرف است ؛

ما لَکُم لاتَرجُونَ لِلّهِ وَ قاراً وَ قَد خَلَقَکُم اَطواراً

" ( ای اولاد آدم ) شما را چه شده است که از شکوه خدا بیم دارید ( به جای نمی آورید)، حال آن که ، شما را مرحله به مرحله خلق کرده است . "

با این که با هستی رو به رو هستید ، با این که با شکوهِ نظم در این دنیا رو به رو هستید ، با این که زیبایی ها شما را با یک صدای رسا به طرف زیبا ترین زیبایان می خوانند ، اما چه کار می کنید ؟

به هر حال از این درس حسین(ع) واقعاً می توانید به بالاترین قلّه ی ایّاک نعبُد بروید ، یعنی طعم آن را آدم می تواند بچشد . حسین(ع) ! فقط برای تو گریه می کنم . تبکیک عینی لالاجل مثوبة . " ای پسر فاطمه ، پسر علی ، می گریم . چشمم برای تو گریه می کند . اشک می ریزم ، اما فقط برای خودت ." اگر تمام حیات مرا از دستم بگیرند ، من تو را این طور می بینم ، من شایسته می بینم که فقط با دریافت جمال و عظمتِ تو ، مقدس ترین اشک ها را به رخسارم جاری کنم . بشر به این جا هم می رسد که بگوید فقط برای تو دارم گریه می کنم . اگر این را بگیرد و بالا برود ، می گوید ؛ ایّاک نعبد " فقط تو را دارم و فقط تو را می پرستم . " چون در مرحله ی پایین تر از خدا ، حسین(ع) و روحِ خداپرست حسین(ع) را ملاحظه کردید ، و می توانید بگویید من برای تو گریه می کنم .

اصلاً هر زمانی که حسین(ع) برای شما مطرح شده است ، گریه کردید . حالا روز قیامت چه جزایی می دهند ؟ البته پاداش و عوض خواهند داد ، ولی شما این پاداش را در نظر نداشتید . اگر کمی بالا بیایید ، می شود توحید حقیقی . بندگانِ خدا ! این قدر راه به سوی خدا دور نیست ، خیلی نزدیک است . اگر هیچ گونه استعدادش را نداشتید ، در این صورت حق با شما بود . می گفتید ، ما باید سال های سال بنشینیم ، فلسفه و عرفان و ادبیات بخوانیم تا با فرهنگ توحید آشنا بشویم . سپس بفهمیم که ایّاک نعبُد ، یعنی " خدایا فقط تو را می پرستیم ، فقط با تو رو به رو هستیم .»

این درس حسین(ع) است . حسین(ع) این را به ما تعلیم داد . بلی ، می توان گفت ؛ ایّاک نعبد .مثل این که می گوییم ایّاک اَبکی . ای حسین(ع)، فقط برای خودِ تو گریه می کنم ...

مطلب ادامه دارد...

بحثی که انشاالله با عنایات خداوندی در این ایام می خواهیم مطرح کنیم ، این مسأله است که ما در شادی ها و اندوه ها ، خنده ها و گریه ها ، با رشد فکری می توانیم یک مقدار خودمان را بالا بکشیم . یکی از شعرای بسیار خوش ذوق و با فضلِ عرب به نام اعثم کوفی ،چند بیتی درباره ی امام حسین (ع) دارد ، که فقط یک بیت آن مورد بحث ماست ، خطابش به  امام حسین (ع) است که ؛

یَابنَ النَّبِیِّ المُصطَفی یَابنَ الوَلِیِّ المُرتَضی یَابنَ البَتُولِ الزّاکِیَه

                                                                تَبکیکَ عَینی لا لِاَجلِ مَثُوبَةٍ لکِنَّما عَینی لِاَجلِکَ باکِیَة

" ای پسر پیغمبر ،ای پسر علی مرتضی ، چشمم گریه می کند ( برای تو ناله می کنم ، برای تو می گریم .) اما نه برای پاداش و نه برای این که ثوابی به دست آورد . ( با خودت کار دارم . روحم متوجه خودِ توست .) گریه فقط برای خودِ توست . "

این رشد روحیِ یک انسان را نشان می دهد که خودِ حقیقت ، او را در جاذبیّت خود قرار بدهد ، نه لذّت و اَلَم ، نه پاداش ، نه ترس از مجازات ، این همان قلّه اعلی ، یا از قلّه های بسیار با عظمتِ رشد انسانی است ، که اگر کمی بالا برویم ، می فهمیم که معنای خداشناسی یعنی چه . الله اکبر می گویم فقط برای خودت ! همان طور که علی بن ابیطالب می گفت ؛ " من تو را عبادت می کنم ، نه به طمع بهشت ، نه برای ترس از جهنم ، بلکه تورا شایسته ی عبادت می بینم و می پرستم . " آیا حسین(ع) نمی تواند انسان ها را به جاذبه ی ربوبی بکشد ، چون انسان ها را به خودش جلب کرده است ؟ شما در سالیانِ عمرتان ، عاشورا ها دیده اید . این که سخنوران می گویند اشک بر حسین(ع) این قدر ثواب دارد ، درست است . وروایت بسیار داریم که گریه بر حسین(ع) خیلی ثواب دارد . اما من از شما می پرسم : در این سالیان عمر ، در چند عاشورا وقتی که منقلب و متوجه شده بودید، به کجا متوجه شده بودید ؟ به بهشت یا به خودِ حسین(ع) ؟ اگر گفتید به خود حسین(ع) ، روح شما واقعاً در حال ارتباط با حسین(ع) به درجه ی اعلای اوج خودش رسیده بود ، به جهت این که ارتباط شما با یک انسانِ تکامل یافته بود . [حسین(ع)] ولّی اعظم خدا بود ، بدون این که شما توقع و انتظاری داشته باشید که مثلاً به شما دنیایی چنان بدهند ، البته بعداً دعا می کردید . دعا برای کارهای دنیوی هم خوب و درست است ، دعا برای کارهای اخروی هم صحیح است ، اما نمی شود برای خانه گریه کرد . گریه ، آن هم از اعماق روح ، مستند به عمیق ترین احساس ، چنین گریه ای برای داشتن قالیچه بر نمی آید . این نمی شود که کسی بگوید ؛ من گریه کردم برای حسین(ع) خدایا پاداش آن را به من قالیچه بده !

این مطلب ادامه دارد.......

سخنران روز جشن جناب حجة الاسلام و المسلمین لونی ضمن تبیین آیه ولایت و معانی متفاوت کلمه ولی در ایات مختلف بیان نمودند:
...ما دو ابوبکر و دو عمر داریم! یک ابوبکر ی که در ثقیفه نشست و خلیفه شد و جسمش در کنار پیامبر (ص) دفن شد و یک ابوبکری که در ذهن و فکر اهل سنت وجود دارد . آن ابوبکری که در ذهن و باور اهل تسنن موجود است خوب است ، عاشق خداست ، عاشق ترویج دین خدا و قرآن است ، عدالت را دوست دارد... ما با این شخصیتی که در ذهن انهاست فارغ از نامش مشکلی نداریم. قلب من از ابوبکر تاریخ خون است . ابو بکری که علی (ع) را از خلافت کنار می زند و می گوید تو ظرفیت امامت نداری.....
 

برای دانلود کردن اینجا کلیک کنید.

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی