مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.


در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها قرآن پژوهان عزادار ازبیانات استاد گرانقدر دکتر قنبری پیرامون سخنان آن حضرت با زنان مدینه که به ملاقات ایشان آمده بودند و وقایع واپسین روزهای زندگی حضرت فاطمه (س) گوش فرا داده و سپس با نوحه سرایی مداح اهل بیت اقای نیکو کرداران به اقامه عزا پرداختند: ,shahadat hazrat zahra 93
 

برای دانلود کردن اینجا کلیک کنید.
از امام باقر (ع) روایت شده است چون مریضى فاطمه زهرا که به جهت صدمات وارده به وجود آمده بود شدّت یافت ، دست به سوى آستان مقدّس الهى بلند کرده و با خداوند متعال مناجات و راز و نیاز مى نمود و از جمله مناجات ها و استغاثه هاى آن حضرت چنین بود:
«یا حَىُّ یا قَیُّوم بِرَحْمَتِک اسْتَغیثُ فَاغِثْنى اللّهمّ زَحْزِحْنی عَنِ النّارِ وادْخِلْنى الْجَنَّةَ والْحِقْنى بِمُحمَّد»
و هرگاه امیرالمؤ منین، على (ع) کنار بستر همسرش ، فاطمه زهرا علیها السلام مى آمد، براى او این چنین دعا مى نمود:
اى فاطمه! خداوند، تو را عافیت و سلامتى عنایت فرماید، و تو را زنده و سالم نگه دارد.
ولیکن حضرت زهرا علیها السلام در مقابل دعاى شوهرش، چنین اظهار مى داشت : چه قدر خوب است که هر چه زودتر به خداى خویش ملحق شوم و با او ملاقات کنم .
و سپس در آخرین لحظات عمر شریفش ، وصیّت خود را پیرامون مهریّه اش و همچنین اثاث و اسباب منزل که متعلق به خودش بود مطرح کرد و در پایان به همسرش امام علىّ علیه السلام خطاب کرد و اظهار داشت :یا علىّ! پس از من با امامه دختر ابوالعاص ازدواج نما، چون که او همانند خودم نسبت به فرزندانم دلسوز و مهربان مى باشد.
مستدرک الوسائل : ج 2، ص 134، ح 7، و ص 360، ح 4.

در یکى از سال ها امام صادق (ع) به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ حرکت کردند.
در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى ارزش ‍ مى کنید؟
یکى از افراد از جا برخاست و گفت : یابن رسول اللّه ! به خداوند پناه مى بریم از این که خواسته باشیم به شما بى اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم .
حضرت صادق (ع) فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص ‍ هستى .
آن شخص گفت: پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده ام .
حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بین راه که مى آمدى در نزدیکى جُحفه ، تو با آن شخصى که مى گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى ؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شان دانستى ؛ و حتّى سر خود را بالا نکردى ؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى اعتنائى از کنار او رد شدى .
و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ من بى اعتنائى و بى حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى کرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است .

کافى : ج 8، ص 88، ح 73، وسائل الشّیعة : ج 12، ص 272، ح 1.

صفوان جمّال حکایت کند: روزى در محضر مبارک آن حضرت بودم ، که یکى از مؤمنین به نام زیاد بن مروان عبدى - که در دستگاه حکومت بنى العبّاس همکارى داشت - به مجلس آن حضرت وارد شد.
امام کاظم (ع) به او خطاب کرد و فرمود: آیا با آنها همکارى و هماهنگى در کارها دارید؟
زیاد گفت : آرى ، اى مولا و سرورم !
امام (ع) فرمود: چرا چنین مى کنى؟!
گفت : اى سرورم ! من مردى آبرودار و آبرومندم ، و نیز عائله مند مى باشم؛ و مال و ثروتى هم ندارم که تامین معاش و زندگى کنم .
حضرت فرمود: اى زیاد! به خداى یکتا سوگند، چنانچه از آسمان به زمین بیفتم و قطعه قطعه گردم و گوشتهاى بدنم را پرندگان جدا کنند، این برایم بهتر است تا آن که با این ظالمان همکارى و معاشرت داشته باشم .
صفوان گوید: پرسیدم، یا ابن رسول اللّه ! پس در چه صورتى مى توان با آنها همکارى نمود؟
امام (ع) فرمود: در صورتى مى توان کنار آنها بود و با آنها همکارى نمود که براى نجات مؤمنى یا آزادى اسیرى باشد، که در چنگال آنها گرفتار باشد.
و در غیر این صورت، خداوند متعال به کمک دهندکانِ ظالمان وعده عذاب دردناک داده است .
بعد از آن، امام (ع) افزود: پس مواظب باش ، که خداوند متعال شاهد و ناظر همه حالات و همه کارها است ؛ و آنچه را که اراده نماید، انجام مى دهد.

مستدرک الوسائل : ج 13، ص 136، ح 15

در یکى از سالها ابوحنیفه در زمان امام جعفر صادق (ع) وارد مدینه گردید و به قصد دیدار آن حضرت راهى منزلش شد؛ و در راهروى منزل حضرت به انتظار اجازه ورود، نشست .
در همین بین ، کودک خردسالى از منزل بیرون آمد، ابوحنیفه از او پرسید: در شهر شما شخصى غریب کجا مى تواند ادرار و دفع حاجت کند؟
کودک کنار دیوار نشست و بر آن دیوار تکیه زد و سپس اظهار نمود: کنار نهر آب ، زیر درختان میوه دار، کنار دیوار مساجد، در مسیر و محلّ عبور اشخاص ، رو به قبله و پشت به قبله نباشد؛ و غیر از این موارد هر کجاى دیگر باشد مانعى ندارد.
ابوحنیفه گوید: چنین جوابى از آن کودک براى من تعجّب آور بود، پرسیدم : نام تو چیست ؟
گفت : من موسى، پسر جعفر، پسر محمّد، پسر علىّ، پسر حسین پسر، علىّ، پسر ابوطالب هستم .
گفتم : گناه از چه کسى است و چگونه سرچشمه مى گیرد؟
فرمود: گناه و خطا یکى از این چند حالت را دارد:
یا از طرف خداوند باید باشد، که صحیح و سزاوار نیست که خداوند متعال سبب و باعث گناه بنده اش گردد؛ و سپس او را مورد عذاب قرار دهد.
یا آن که از طرف خداوند و بنده مى باشد، که آن هم صحیح نیست چون که قبیح است شریکى مانند خداوند، شریک ضعیف خود را بر انجام گناه عذاب کند.
و یا آن که گناه و خطا از خود انسان سر مى زند، که حقّ مطلب نیز همین است .
پس اگر خداوند عذاب نماید، حقّ دارد؛ و اگر عفو نماید و ببخشد از روى فضل و کرم و محبّت او نسبت به بنده اش مى باشد.
اعیان الشّیعة : ج 2، ص 6، إ علام الورى : ج 2، ص 29، تحف العقول : ص 411، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 314.

یکى از بادیه نشینان به در خانه امام هادی (ع) آمد و پس از دیدن ایشان با صدایى ضعیف گفت: یابن رسول اللّه من مردى از اعراب کوفه و از موالیان و محبّان جدّت على بن ابى طالب(ع) هستم، سنگینى قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره گشایى نمى شناسم.
حضرت متاثر شدند و لیکن خود حضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و کمکى از دستش ساخته نبود لذا به دست خودشان ورقه اى نوشتند مبنى بر آنکه : اعرابى از حضرت مبلغ معینى طلبکار است، سپس کاغذ را به او داده گفتند: این کاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرّا برو، هر وقت دیدى عده اى نزد من جمع شده اند برخیز و طلبى را که در این کاغذ است از من بخواه و بر من سخت بگیر که چرا بدهى ام را نپرداخته ام و تمامى دستورات مرا انجام بده. اعرابى ورقه را گرفت و هنگامى که حضرت به سامرّا بازگشت عده اى به دیدن او آمدند که در میان آنان ماموران حکومت عباسى هم حضور داشتند، چندى نگذشت که اعرابى از راه رسید و کاغذ را نشان داده خواستار پرداخت مبلغ مذکور در آن شد، امام (ع) به عذرخواهى پرداخت لیکن اعرابى با اصرار خواستار پول خود بود و همچنان تاکید مى کرد.
حاضرین در مجلس متفرق شدند و جاسوسان متوکل شتابان ماجرا را به گوش خلیفه رساندند او نیز دستور داد تا سى هزار درهم نزد حضرت ببرند، وقتى که اعرابى آمد حضرت پول ها را به او داده فرمودند: این پول ها را بگیر و بدهى خود را بپرداز و باقى مانده را خرج خانواده ات کن.
اعرابى گفت: یابن رسول اللّه بدهى من کمتر از یک سوم این مبلغ است لیکن خداوند بهتر مى داند که رسالت خود را میان چه کسانى قرار دهد و پول ها را برداشته با خشنودى تمام و با خیال راحت به سوى خانواده اش رفت و همچنان براى ناجى خود امام هادى که او را از فقر و سختى نجات داده بود دعا مى کرد.
برگرفته از کتاب زندگانی امام هادی (ع) تالیف باقر شریف قرشی.
آسمان، دیده بر زمین گشوده بود و مدینه، شب انتظارش را به دست صبح امید می سپرد که ناگاه در صبح دمی حیات بخش، آفرینش، تولّدی دوباره کرد ویازدهمین روشنگرش رابه هستی بخشید. عرش، به برکت میلاد جهان افروز امام عسکری علیه السلام بَزم شادی گستراند و باران صلواتش را بر سرای امامِ هدایت و هادی دین فرو فرستاد. زمین در تولّد نوگل بوستان ولایت، دامان سخاوتش را به روی طبیعت گشود و از عطر حضورش که الهام بخش جان ها بود، لبریز گشت.

    ده مژده که نخل دل، برگ و بری داد                          زیرا شجر باغ رسالت ثمری داد

         از نسل نبی و علی وفاطمه خالق                                  بر خلقِ جهان بارِ دگر راهبری داد

               جبریل امین گفت به احمد که خداوند                                        بر امت تو بارِ دگر تاج سری داد

                     آمد پدر مهدی موعود به دنیا                                                           کز آمدنش تیر دعا را اثری داد

سیمای امام عسکری « علیه السلام » را چنین توصیف کرده اند: «امامْ گندم گون، درشت چشم، نیکوقامت، خوب روی وخوش اندام بود و هیبت و جلالی تمام داشت». امام عسکری« علیه السلام » در اَوان کودکی بودند که همراه پدر گرامی شان، توسّط متوکل عبّاسی از مدینه به سامرّا تبعید گردیدند و به دلیل سکونت اجباری توسط حکومت وقت در مرکز عَسکر (لشگرگاه)، ایشان و پدر بزرگوارشان «عسکریین» لقب یافته اند. از القاب دیگر حضرت «ابن الرضا»، «سراج»، «نقی» و «زکی» است.

میلاد حضرتش بر تمامی شیعیان مبارک

مؤسسه قرآن وعترت علی بن موسی الرضا (ع)

امام حسن عسکری (ع) برای علی بن حسین بن بابویه قمی که از بزرگان فقهای شیعه محسوب می شود نوشت- که بخشی از آن اینچنین است- : ...بعد از حمد و ثنای الهی، تو را ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه پیروان من، ابوالحسن علی بن حسین قمی، که خدایت به آنچه رضای اوست موفق فرماید و از نسلت فرزندان شایسته برآورد، سفارش می کنم به پرهیزکاری در پیشگاه خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نماز کسی که زکات نمی پردازد پذیرفته نمی شود و به تو سفارش می کنم که از خطای مردم درگذری، و خشم خویش فرو بری، وبه خویشاوندان صله و رسیدگی نمایی، و با برادران مواسات کنی، و در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش بکوشی، و در برابر نادانی و بی خردی افراد بردبار باشی و در دین ژرف نگر و در کارها استوار و با قرآن آشنا باشی، و اخلاق نیکو پیشه سازی و امر به معروف و نهی از منکر کنی .
امام (ع) در ادامه فرمایشات خود فرمودند : خدای متعال می فرماید:
«لاَخَیْر فیِ کَثیرٍمِنْ نَجْواهُمْ اِلاّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَهٍ اَوْ مَعْروفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ» (سبأ ـ 114) در بسیاری از سخنانشان با هم خیری نیست مگر کسی که به صدقه دادن یا نیکی کردن یا اصلاح میان مردم فرمان دهد.
از همه بدیها و زشتیها خودداری کن، و بر تو باد که نماز شب بخوانی، همانا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به علی (علیه اسلام) سفارش کرد و فرمود: ای علی بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب، برتو باد نماز شب، و کسی که نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست و به سیره ما عمل نکرده است.
پس به سفارش من عمل کن و به شیعیان من نیز دستور بده آنچه به تو فرمان دادم همانطور عمل کنند.

(علل الشرائع مقدمه ج1 ص4)

روزى مولاى متّقیان امیرالمؤمنین از محلّى عبور مى نمود، ناگهان متوجّه شد که شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى، به قنبر غلام آن حضرت است و قنبر مى خواست تلافى کند و پاسخ آن مردبى ادب را بدهد.
ناگهان امیرالمؤ منین علىّ (ع) بر قنبر بانگ زد که: اى قنبر! آرام باش و سکوت خود را حفظ کن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد.
سپس افزود: ساکت باش و با سکوت خود، خداى مهربان را خوشنود گردان و شیطان را خشمناک ساز و دشمن خویش را به کیفر خود واگذارش نما.
امام علىّ(ع)  پس از آن فرمود: اى قنبر! توجّه داشته باش که هیچ مؤمنى نتواند خداوند متعال را، جز با صبر و بردبارى خشنود سازد. و همچنین هیچ حرکت و عملى همچون خاموشى و سکوت ، شیطان را خشمگین و زبون نمى گرداند. و بدان که بهترین کیفر براى احمق ، سکوت در مقابل یاوه ها و گفتار بى خردانه او است .
الکنى و الا لقاب، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 294.
روزى از روزها امام حسین در حال داخل شدن دست شویى - مستراح - تکّه نانى را مشاهده نمود، آن را برداشت و تحویل غلام خود داد و فرمود: هنگامى که خارج شدم آن را به من بازگردان. غلام لقمه نان را از حضرت گرفت؛ و پس از آن که آن را تمیز و نظیف کرد، خورد.
وقتى که حضرت از دست شوئى بیرون آمد، غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: آن لقمه نان را چه کردى ؟ غلام عرضه داشت : یا ابن رسول اللّه ! آن را تمیز کردم و خوردم.
امام حسین فرمود: همانا تو در راه خداوند متعال و به جهت خوشنودى و رضایت او آزاد کردم. در این هنگام شخصى در آن حوالى حاضر بود و متوجّه این جریان گردید، به همین جهت جلو آمد و خطاب به حضرت کرد و عرضه داشت : اى سرورم ! - به همین سادگى - او را آزاد گرداندى؟!
امام حسین فرمود: بلى ، چون از جدّم رسول اللّه شنیدم که فرمود: هرکس لقمه نانى را که بر روى زمین یا در جائى افتاده است ، ببیند و آن را بردارد و تمیز کند؛ و تناول نماید، در درونش استقرار نمى یابد مگر آن که خداوند متعال او را از آتش دوزخ آزاد و رها گرداندو سپس امام حسین افزود: من نخواستم کسى را که خداوند مهربان از آتش آزاد نموده، عبد و غلام من باشد، به همین جهت او را آزاد کردم .
عیون الا خبار: ج 2، ص 43، ح 154، بحارالا نوار: ج 66 ص 433، و ج 80، ص 186، وسائل الشیعه : ج 1، ص 254. ضمنا همین داستان را به بعضى دیگر از معصومین علیهم السّلام نسبت داده اند؛ و در کتابهاى مختلفى وارد شده است .

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی