امّا سرّ محبوب بودن رسول گرامی (ص) در قرآن ذکر می شود:
از آنجا که پیامبر اکرم (ص) الگوی طهارت است و تابعان وی اقتدا به طهارت کرده متطهّر و محبوب می شوند "انّ الله یحبّ التّوابین و یحبُّ المتطهِّرین" (بقره-222) و چون حضرت الگوی قسط و عدل است و سهم هر سهیمی را به او پرداخته و در سهم کسی تعدّی نکرده در این زمینه نیز مقسطین به وی اقتدا می نمایند :"انّ الله یحبّ المقسطین" و نیز خدای سبحان اهل توکّل را دوست دارد چون پیامبر ما(ص) در توکّل کامل بود. او حبیب خداست و اثر اقتدای به حبیب خدا، اقتدا به پیشوای متوکّلان است و این اقتدا ایشان را محبوب می نماید پس توکّل محبوب خداوند است و متوکّل هم محبوب اوست و پیامبر(ص) که اسوۀ توکّل است محبوب خداوند است "انّ الله یحبّ المتوکّلین" و ... و ... بالاخره اینکه رسول اکرم (ص) آیینۀ تمام نمایی است که همۀ اسمای حسنای الهی را نشان می دهد. هیچکس مانند رسول خدا (ص) توحید و اسمای حسنای خدا را نشان نمی دهد لذا او محبوب است و سالکان کوی حضرتش هم از محبّت طرفی می بندند.
و در مقابل نیز آمده که خداوند مسرفان، ظالمان، کافران، مفسدان، تجاوزکاران را دوست ندارد. آنها را که محبوب بودند و اینها را که محبوب نیستند با معیار تولّی و تبرّی پیامبر(ص) می سنجد و می فرماید: معیار محبت، این انسان کامل است که حبیب من است و به دیکران دستور می دهد: خود و اعمال خود را با این انسان کامل بسنجید تا معلوم شود محبوب یا مبغوض هستید یعنی اگر به خداوند ظاهر دسترسی ندارید مظهر آن ظاهر نزد شماست، به رسول، حبیب و خلیفه خدا دسترسی دارید که حجّت بالغۀ اوست و پیامبر(ص) در روایاتی در زمینۀ دوستی و محبّت نسبت به حضرت و عترت طاهره سفارش می نماید:
1.اَنَس می گوید: مردی از اهل بادیه از پیامبر(ص) پرسید: " متی قام السّاعة؟ " رستاخیز چه روزی فرامی رسد؟ همزمان با این پرسش هنگام نماز شد. حضرت پس از نماز آن سائل را طلب کرده فرمودند: برای آن روز چه ذخیرهای فراهم کرده ای؟ عرض کرد: سوگند به خداوند که نماز و روزۀ فراوانی برای قیامت ذخیره نکرده ام ولی خدا و پیامبرش را دوست می دارم. آنگاه پیامبر(ص) فرمودند: "المرء مع من احبّ" انسان با محبوبش محشور شود.
2.امام باقر (ع) می فرماید: روزی رسول اکرم(ص) در حضور مردم فرمودند: به خداوند علاقه مند باشید، زیرا غذای جسم و جان شما را فراهم می کند و برای رضای خدا به من علاقمند باشید زیرا من مجرای فیض او هستم و به اهل بیت من علاقمند باشید زیرا آنها رابط میان من و شما هستند.
3.پیامبر(ص) می فرماید: ایمان بنده ای کامل نمیشود مگر اینکه من پیش او، محبوبتر از خود او باشم و عترت من پیش او، محبوبتر از عترت خودش و اهل بیت من پیش او، محبوبتر از اهل بیت خودش و ذات من پیش او، محبوبتر از ذات خودش باشد (1).
و سپس حضرت در روایاتی دربارۀ دوستی نسبت به انسان های دیگر هم توصیه هایی دارند، حضرت با همه اهمیتی که برای دوستی و دوست یابی قائل هستند ولی فرمودند:
5.در باب سیره عملی حضرت در مجالس ایشان، امام حسین (ع) به نقل از علی (ع) می فرماید: از خُلقیات پیامبر(ص) آن که از آنجا که رحمة للعالمین بود هرگز در برابر ستمی که به حضرتش می رفت عکس العملی از خود نشان نمی داد امّا در برابر فعل حرام آرام نمی نشست و نیز قیام نمی فرمود مگر آنکه غضب و قیامش در راه خدای باشد. (5)
امّا دربارۀ سیرۀ امام حسین (ع)، انسان کامل دیگر که همسو و همسنگ قرآن کریم است. گاهی انسان کامل به صورت رسول اکرم (ص) و گاهی به صورت عترت طاهره «سلام الله علیهم اجمعین» ظهور می نماید. افزون بر این چنان که در قبل هم اشاره شد قرآن معصوم است و عترت هم که عِدل قرآنند معصوم.
رسول اکرم (ص) و عترت طاهره مصون و محفوظند " اذهب الله عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیراً "به راستی چرا امام حسین (ع) در برابر درخواست والی مدینه و نیز اصرار مروان بن حکم برای بیعت با یزید چنین می فرماید:
"انّا لله و انّا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّةُ براعٍ مثل یزید": اگر امّت اسلامی به یک والی و امیری مثل یزید مبتلا شود باید با اسلام خداحافظی کرد و فاتحه آن را خواند.
و در جایی دیگر فرمود: یزید مردی شرابخوار است و قاتل نفس محترمه، همانند من هرگز با او بیعت نمی کند. (6)
همان سخنی که امام در پاسخ نامۀ معاویه در زمینۀ علت عدم بیعت با یزید به او می نویسند: ای معاویه از خدا بترس و بدان خداوند کتابی دارد که تمام اعمال از کوچک و بزرگ در آن درج شده و بدان که خداوند تو را فراموش نکرده است و به همین زودی تو را غافلگیر می کند و برای این افترا و تهمتها مؤاخذه ات خواهد کرد. تو اکنون کودکی را برای امارت اختیار کرده ای که همواره شراب می خورد و با سگها بازی می کند و من می بینم که خود را به هلاکت انداختی و دینت را نابود کردی و ملّت را خوار ساختی والسّلام (7)
و البتّه همین عدم بیعت سرآغاز نهضت مقدّس حضرت و شهادت ایشان در راه احیای دین می گردد.
ادامه دارد....
و با این کلام نبوی وارد سیره عملی رسول خدا (ص) در زمینۀ دهمین ویژگی عبادالرّحمن می شویم:
ابتدا سیرۀ حضرت در معنای شهادت به عنوان شاهد بودن «خبر و گواهی دادن»
خداوند در تشریح خطوط کلّی رسالت خاتم الانبیاء (ص) و بیان اوصاف حضرتش می فرماید: " یا ایّها النّبی انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً . و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً" (احزاب 45-46) چنانکه می دانیم خدای سبحان در قرآن انبیای دیگر را به اسم، خطاب قرار داده نظیر «یا داوود» «یا موسی» «یا عیسی» ولی همواره رسول اکرم (ص) را با لقب مناسب مورد خطاب قرار می دهد. قرآن اوصاف فراوانی را برای حضرت یاد کرده فرماید: ای پیامبر گرانقدر ما تو را برای همۀ بشریّت اعزام کرده ایم "و ما ارسلناک الّا کافّةً للنّاس" (سباء – 28) تو را شاهد امّت، بشیر و نذیر و دعوت کننده به «الله» و سراج منیر قرار دادیم تا آنجا که قلمرو رسالت است تو را شاهد فرستادیم و قلمرو نبوّت حضرت همۀ جهان بود. ما تو را رحمت قرار دادیم " و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین" (انبیاء – 107) ای پیامبر گرامی تو برای تمام جوامع بشری در پهنۀ زمین و در سینۀ زمان تا روز قیامت مبعوث شده ای و هیچ بشری و هیچ عصری از حیطۀ رسالت و قلمرو بعثت تو مستثنی نمی باشد. چنین رسولی شاهد اعمال همگان خواهد بود. هم نمونۀ تکاملی آنهاست و هم حاضر و ناظر امّت، او تمام عقاید، اخلاق و اعمال بشریّت را در دنیا می بیند و درقیامت نیز برابر مشهودات دنیایی خود گواه است و شهادت خواهد داد و به راستی اگر نبیند و نداند و تحقّق آنها را تحمّل ننماید در محکمۀ عدل الهی چگونه شهادت می دهد با اینکه ادای شهادت به هر حادثه ای مسبوق به تحمّل آن حادثه است!
آری این کلام علی (ع) دربارۀ حضرت «شهیدک یوم الدّین» تفسیر کلام الهی دربارۀ پیامبر (ص) و احاطۀ این انسان کامل بر جهان است که می فرماید:
در قیامت ما از هر امّتی شاهدی می آوریم که شاهد اعمال، عقاید و اخلاق آنها باشد و تو را به عنوان شاهد کلّ، شاهد بر انبیاء و امّتهایشان می آوریم، اوّلین و آخرین زیر پوشش شهادت تو به سر می برند "فکیف اذا جئنا من کلّ اُمّةٍ بشهیدٍ و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً" (نساء-41) آنگاه او باید معصومانه بر همۀ جزئیاتی که در جهان امکان در حیطۀ انسانیت می گذرد و مربوط به همۀ امم است شهادت بدهد. همه خلافتها، نبوّتها و ولایتها زیر پوشش شهادت شهیدالشّهداء (1) که وجود مبارک رسول اکرم(ص) است قرار دارد و در حیطۀ این شهادت مطلق، جهل، سهو و نسیان راه ندارد زیرا "و لله الاسماء الحسنی" (اعراف-180) و انسان کامل مظهر «الله» و اسمای حسنای اوست "نحن و الله الاسماء الحسنی" و چون یکی از بهترین اسمای خدای سبحان این است که در او جهل و نسیان، قبح و ظلم و ... راه ندارد پیامبر(ص) این انسان کامل هم در آن بُعد، مظهر همۀ این کمالات خواهد بود.
امّا سیرۀ نبوی در معنای شهادت به عنوان حضور در مجلس گناه و معصیت که بندگان خاصّ الهی از آن به دورند. علی(ع) این انسان کامل در بخشی از خطبه قاصعه در توصیف خود و توصیف پیامبر (ص) این برترین انسان کامل چنین می فرماید:
من در خردسالی، بزرگان اعراب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را درهم شکستم! شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا (ص) در خویشاوندی نزدیک، در مقام و منزلت ویژه می دانید، پیامبر (ص) مرا در اتاق خویش می نشاند، در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود می گرفت و در بستر مخصوص خود می خوابانید، بدنش را به بدن من می چسباند و بوی پاکیزه خود را به من می بویاند و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می گذارد. هرگز دروغی در گفتار من، و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته «جبرئیل» خود را مأمور تربیت پیامبر (ص) کرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر(ص) بودم چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر (ص) هر روز نشانه تازهای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم (3).
قبل از رسالتش حضرت را امین می خواندند و می دانستند و امین به فرد امانتدار، راستگو، باوقار، خوش خلق، کریم و شرافتمند گفته می شود که از هر ناپاکی و گناه اجتناب می کند. محمّد (ص) امین است و با وجودی که سنین جوانی را می گذراند گِرد هیچیک از آداب و رسوم جاهلی نمی گردید. در مکّه نوشیدن شراب، انجام قمار و نیز فساد اخلاقی امور رایج بود. مجالس لهو و خوشگذرانی قریش معروف است. معمولاً در مکّه شب نشینیهایی برپا می شد که زن و مرد در آن شرکت می کرده و به افسانه گویی و بذله گویی می پرداختند. امّا حضرت حتّی یکبار هم در این مجالس شرکت نکرد. نه هیچوقت در بخت آزمایی های جاهلی شرکت جُست و نه لحظه ای دامن به فساد آلود. چه جای شگفت که حتّی در تهمت هایی که قریش پس از بعثت به حضرت(ص) نسبت دادند، هیچگاه او را به چنین صفات و کارهایی متّهم نکردند بلکه با وجود دشمنی و مخالفت با ایشان، همواره به سلامت نفس، راستگویی، امانتداری و شرافت حضرت اقرار می کردند.
آری به تدریج اندیشه های عمیق درونی، ناسازگاری محیط و فاصله روحی حضرت(ص) با مردم مکّه روز به روز بیشتر می شد و گویا این شهر و اجتماع آن روحش را می آزرد. در طول سال بارها به کوههای اطراف مکّه و غار حرا می شتافت و این امر در ماه رمضان به اوج می رسید شاید بتوان گفت: پیامبر (ص) در خلوت حرا به روزی می اندیشید که لات و منات و عزّی و هبل و اشرافیّت مدافع این بُتها از مسند قدرت به زیر کشیده شده و محبّت خداوند یکتا در قلوب محرومان جایگزین گردد. امّا از جامعه ای که بت پرستی و شهوترانی، زراندوزی و ستمگری بر آن حاکم بود چگونه می شد انتظار حرکتی داشت! به یقین نجات جامعه از اسارت شرک آرمان حضرت و گرمابخش وجود ایشان در ایّام تحنّث بود، امّا آیا بدون پایگاه اجتماعی و داشتن یاور و همفکر چگونه و با چه پیامی می توانست با جامعه سخن بگوید و بیدارشان نماید.
یار تنهایی و خلوت حضرت، علی بن ابیطالب (ع) در خطبه قاصعه فرماید(4): پیامبر (ص) چند ماه از سال را در غار حراء می گذراند. تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید. در آن روزها، در هیچ خانه ای اسلام راه نیافت جز در خانه رسول خدا (ص) که خدیجه (س) هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم. من هنگامی که وحی بر پیامبر (ص) فرود آمد نالۀ شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا (ص) ! این ناله کیست؟ فرمود: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می روی (5).
و بدینگونه رسالت رسول خدا (ص) آغاز می شود و سیرۀ توحیدی این انسان کامل نورانی، اُسوۀ سایر انسان های روشن ضمیر می گردد و به عبارت دیگر برای هر انسانی که قصد تحصیل کمالات انسانی و رسیدن به حیات جاودانه را دارد. نیل به این اهداف تنها در پرتو رسالت پیامبر (ص) و برقرار کردن ارتباط معنوی با حضرتش میسور می شود امّا مهم آن است که سرّ اسوه بودن پیامبر (ص) در قهر و مهر توحیدی بودن سیرۀ اوست. تولّی و تبری یک موحّد در مسیر توحید است. قرآن کریم معیار ولاء و عدای خدای سبحان را نسبت به اشخاص معین کرده و رسول اکرم (ص) بر اساس همان معیار تولّی و تبری داشت. لذا حضرت، امام سالکان کوی حق در این دو بخش است.
خدای سبحان در قرآن کریم محبوب های خود را برشمرده و برای محبّت نیز درجاتی ذکر می نماید. خداوند مقسطین ، متطهرین، توّابین، متّقین، متوکّلین و رزمندگانی را که چون بنیان مرصوص در جبهۀ جنگ فداکاری می کنند دوست دارد و آنها که در این مسیر قدم برمی دارند محبوب خدا هستند امّا هیچ محبوبی به عظمت حبیبالله «پیامبر (ص)» نیست زیرا او مظهر محبت کاملۀ حق است از این روی خدای سبحان رسولش را محور محبت قرار داده و می فرماید: اگر میخواهید محبوب خدای سبحان باشید باید تابع رسول اکرم (ص) باشید و فرماید: "إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله" (آل عمران-31) محبت حبیب الله، انسان را محبوب می کند زیرا کسی که پیامبر (ص) را دوست دارد می کوشد مثل او باشد «همانگونه که پیامبر به عنوان محبّ خداوند متخلّق به اخلاق الهی است» بدین جهت از حضرتش اطاعت می کند و اینگونه اطاعت انسان را متعالی و محبوب خداوند می گرداند.
ادامه دارد.....
و اما صفت نهم عباد الرحمن:
9- پاک سازی روح و روان :
پس می فرماید: و من تاب و عمل صالحاً فإنّه یتُوبُ إلی اللهِ مَتاباً" و کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد به سوی خداوند بازگشت می کند . «و پاداش خود را از او می گیرد» بیان توبه صحیح است. در حقیقت توبه و ترک گناه باید تنها به خاطر زشتی گناه نباشد بلکه علاوه بر آن خلوص نیت در انگیزه و بازگشت به سوی پروردگار باشد و به عبارتی دیگر آیه دعوت عموم انسانها به چنین توبه ای است.
اما نقش سیره عملی پیامبر(ص) در پاک سازی روح و روان بندگان الهی ، پیامبر مطهِّر امّت اسلامی است خداوند درباره او می فرماید: به منزله آب زلال و پاک کننده هستی امت خویش را پاک ساز " خُذ مِن أموالِهِم صدقةً تُطهّرهُم و تُزَکّیهم بها و صلِّ علیهم انَّ صلاتکَ سکَنٌ لهم" (توبه – 103)
با گرفتن زکات که مطهِّر آنهاست ایشان را پاک کن . زکات به عنوان نمونه است تمام دستورات اسلامی انسان را از تعلّقات دنیا پاک می کند و کسی که کار واجب و دستور اسلامی خود را انجام نمی دهد به طهارت نرسیده و ناپاک است . پس در آیه می فرماید: ای رسول گرامی تو رحمتی آنها را از آلودگی تطهیر کن و برای آنها دعا کن که دعای مستجاب تو باعث آرامش و سکونت آنهاست.
در جای دیگر می فرماید: خداوند و فرشتگان بر مؤمنان صلوات می فرستند تا آنان را نورانی سازند تو هم بر مؤمنان صلوات بفرست . صلوات همان رحمت خاصّه الهی است. به آنها دعا کن که رحمت خاصّه تو شامل حالشان شود . تو مسیر و مجرای رحمتی ! آنها را در برابر آیینه رحمت خویش قرار بده تا فیض خدا توسط تو بر آنان بتابد.
خدای سبحان برای خود این سه خصلت را قرار داد . رحمت مطلقه را برای همگان ، رحمت خاصّه را نسبت به مؤمنان و غضب و خشم خود را برای کافران و منافقان و انسان کامل کسی است که هم بتواند رحمت مطلقه حق را نشان دهد و هم رحمت خاصّ او را و هم غضب مخصوص را و باید در هر سه بخش مظهر تام بوده در این ارائه و اظهار معصوم باشد و پیامبر ما چنین است. خداوند این سه معنا را درباره حضرتش در قرآن بیان نموده فرماید: تو مظهر رحمت مطلق من هستی زیرا " و ما أرسلناک إلّا رحمةً للعالمین" ( انبیاء – 107) و نسبت به مؤمنان رحمت خاص داری " بالمؤمنین رؤوفٌ رحیمٌ" (توبه – 128) و در مورد غضب فرموده " یا أیّها النبیّ جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم" (توبه – 73) باید نسبت به کافر و منافق سرسخت و با غلظت و خشونت رفتار کنی یعنی پس از اتمام حجت و ارائه طریق و هدایت از درون و بیرون پیامبر(ص) موظف است با کسی که در برابر وحی سرسختی نشان می دهد مقابله نماید. هر چند حضرتش مثل اعلای رحمت خاصه است برای کسانی که اهل تقوی باشند و از مخالفت دستورات الهی پرهیز کرده و در محور پیروی رسول اکرم (ص) گام بردارند (اعراف – 156).
" والله یختصُّ بِرَحمته من یشاء" (بقره – 105) مشیت خداوند بر اساس حکمت است . و رحمت خاصه را هم به وسیله پیامبر(ص) به ما آموخت و فرمود: خصیصه ای که او دارد این است که راه بهره برداری از رحمت خاصه را به شما ارائه می نماید.
قرآن لسان تبیین سنتهای مستمر الهی است از آن جمله " ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان معذبهم و هم یستغفرون" (انفال – 33) وجود تو رحمت خاصه است هم چنانکه استغفار و نیایش مردم مایه نزول رحمت خاصّه الهی است . بیانی از امیر مؤمنان علی (ع) رسیده که مشابه آن در فرمایشات امام ششم می باشد که خدای سبحان دو امان دارد یکی وجود پیامبر اکرم (ص) و دیگری استغفار مردم که در هر حال سودمند است. گر چه پس از رحلت آن حضرت باشد. حضرت می فرماید: در زمین دو امان و دو قلعه نجات بود یکی پیامبر اسلام(ص) که رحلت نمود و دیگری استغفار . سعی کنید آن را فراموش نکنید.!
وجود عنصری پیامبر(ص) همسطح استغفار مردم است و بلکه طبق فرموده امام باقر (ع)" مضی الحصن الأکبر" قلعه بزرگتر را از دست دادید یعنی وجود پیامبر(ص) از استغفار هم مستحکم تر است . گر چه از آیه صریحاً چنین استفاده ای نمی شود ولی از اینکه ابتدا نام پیامبر(ص) را برده سپس استغفار مردم را ذکر می کند شاید از این تقدّم و تأخّر بتوان نکته ای را که امام ششم (ع) فرمود استفاده کرد: " و بقی الاستغفار فأکثروا منه فأنّه ممحاةٌ للذنوبِ"
بدرستی که هر گاه امتی اهل دعا و استغفار باشد از رحمت خاصه برخوردار است . فرمایش نوح پیامبر (ع) که " استغفروا ربّکم .... یرسل السماء مدراراً" (نوح – 11) ناظر به همین مسئله است و از همین باب باز قرآن فرماید: " و أن لو استقاموا علی الطریقة لأسقیناکم ماءً غدقاً" (جن – 16) اگر مردم بر صراط مستقیم باشند باران مناسب و آبهای فراوان بر آنها نازل می کنیم.
و اما در بیان مثل اعلای رحمتِ خاصّۀ الهی یعنی وجود پیامبر اکرم (ص) آنکه از امتیازات پیامبر ما(ص) بر انبیاء گذشته این است که آنها در بین امّتهای خود بودند و باز ممکن بود عذاب الهی بر مردم نازل شود. مثلاً می فرماید: وقتی عذاب آمد ، لوط و تعدادی را نجات دادیم و بقیه را به کام مرگ سپردیم. درباره نوح(ع) می فرماید: او و همراهانش را نجات دادیم و بقیه را به کام طوفان سپردیم. یعنی با وجود نوح ، لوط ، موسی ، صالح ، و هود (علیهم السلام) عذاب الهی نازل می شد ولی درباره پیامبر(ص) می فرماید تو آن قدر مجلای رحمت خاصّه هستی که با بود تو آن عذاب همگانی که به حیات تبهکاران خاتمه می دهد نمی آید! و مهمّ آنکه در ارائه و اظهار این رحمت خاصّه هم پیامبر معصوم است. لذا حضرت را اسوه حسنه و مقتدای ما معرفی نموده و دستور اعتصام به او داده . وقتی می فرماید: " واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا...." (آل عمران – 103 ) حبل الله قرآن کریم است که عصاره رسالت است و پیامبر(ص) و عترت او عِدل قرآن کریم. در حقیقت دستور اعتصام به این ذوات مقدسه هم داده شده و این دستور برای این است که حبل خدا به عصمت الهی معتصم است.
خداوند خود می فرماید: " إنّ ربّی علی صراطٍ مستقیم" (هود – 56) کار خدا در مقام فعل بر صراط مستقیم است. در مقام عمل ، نه اختلاف در کار اوست و نه تخلّف و همین صفت برجسته که از اوصاف فعل خداوند است برای رسول اکرم(ص) بیان شده؛ او هم صراط مستقیم است. این انسان کامل هم میزان قسط اعمال است و هم بر صراط مستقیم است و تحت ولایت الله است.
اصولاً از کمالات برجستۀ علمی و عملی انبیاء الهی (ع)، ملکه عصمت است. عصمت ملکه ای علمی و عملی است و نظیر عدالت تنها ملکه ای عملی نیست که انسان را از گناه عمدی و سهوی حفظ نماید. بلکه عصمت انسان را از جهل، خطا، سهو و نسیان و مغالطه از اندیشه و تفکّر نیز نگه میدارد. بنابراین معصوم هم در بخش علم مصون از اشتباه در فهم است و هم در بخش عمل مصون از کار نادرست، البتّه عصمت عملی، عالی ترین درجه تقواست و این مقام منیع برای کسی حاصل است که به مرز اخلاص رسیده باشد. (1)ادامه دارد...
در پایان این ویژگی عباد الرحمن می فرماید: " و مَن یَفعَل ذلک یَلقَ أثاماً" دستور قرآن در زمینه دوری از شرک ، زنا و قتل تنها یک موعظه نیست قانونی است که تخلف از آن کیفر شدیدی دارد و کیفر الهی هم استثناء بردار نمی باشد. هر کس تخلف کند کیفر می شود.(1)
إثم : یعنی گناه و أثام کیفر گناه می باشد.(2)
اَثَمَ و اَثَام در اصل به معنی اعمالی است که انسان را از رسیدن به ثواب دور میسازد و سپس به هر گونه گناه اطلاق شده ولی در این آیه به معنای جزای گناه می باشد.(3)
در آیه فوق نخست از مسأله شرک پس از آن قتل نفس و سپس زنا سخن به میان آمده است. از بعضی روایات هم استفاده می شود این سه گناه از نظر ترتیب اهمیت به همین صورت که در آیه آمده اند می باشد.(4)
و از آنجا که این سه گناه نهایت اهمیت را دارد باز در آیه بعد روی آن تکیه نموده می فرماید: " یضاعَف لَهُ العَذابُ یومَ القیامة و یَخلد فیه مُهاناً" عذاب او در قیامت مضاعف می گردد و همیشه با خواری در آن خواهد ماند.
یُضاعَف : چرا عذاب این گونه اشخاص جند برابر می گردد؟ چرا به اندازه گناهشان مجازات نمی شوند؟ آیا این امر با اصول عدالت سازگار است؟
مفسّران در پاسخ به این سؤال نظراتی را ارائه نموده اند:
یخلد: کیفر های روز قیامت کمّی است ، سخن از خلود و عذاب جاویدان است و خلود تنها مربوط به کفّار است و از این سه گناه ذکر شده در آیه تنها گناه اول کفر است و امّا قتل نفس و زنا چطور؟ آیا این دو گناه هم سبب خلود می گردد؟ ( تفسیر نمونه – تفسیر نور) در پاسخ دیدگاه مفسّرین متفاوت است :
مُهاناً : جاودانه با حالت خواری می مانند . یعنی کیفر های قیامت کیفی هم هست (9) تحقیر و مهانت جنبه روانی دارد و می تواند تفسیری بر مسأله مضاعف بودن عذاب باشد چرا که آنها هم عذاب جسمی دارند و هم روحی(10)
با وجود این ، یکی از نعمتهای بزرگ الهی نسبت به بندگان خود، این است که راه بازگشت را به روی بندگان باز گذارده و خود را توّاب و توبه پذیر معرفی می نماید . از نظر روانی ، نوید توبه ، بزرگترین عامل برای پاکسازی روح از هر نوع آلودگی در آینده زندگی است و اگر چنین نویدی در کار نبود هیچ بنده ای در ادامه زندگی به فکر پاکی نمی افتاد و به سبب اهمیتی که توبه در پاکسازی محیط و سعادت افراد انسان دارد یکی از تعالیم ارزنده و سعادت بخش اسلام موضع ندامت و توبه پذیری از گناهان گذشته است . لذا قرآن پس از تهدید به عذاب مضاعف به گروه مشرک بلافاصله روح رجا و امید را در کالبد آنان دمیده و نوید می دهد که با انجام دادن سه عمل می توانند محیط زندگی را پاک سازند و آثار گناهان پیشین را محو و نابود سازند. لذا می فرماید: " إلّا من تابَ و آمَنَ و عَمِلَ صالحاً فاولئک یُبدّلُ الله سیّئاتهم حسناتٍ و کان الله غفوراً رحیماً " مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.
من تاب : به سوی خدا باز گردد و از کارهای زشت خویش در گذشته جدّاً پشیمان شود. (11)
و آمَنَ: دست از شرک بر دارد و به خدای یگانه ایمان آورد (12) در گناه ایمان از کف می رود و در توبه باز می گردد.(13)
و عمل صالحاً: کارهای نیک انجام دهد و تمام وظایف فردی و اجتماعی خویش را به جا آورد (14) نشانه توبه حقیقی دگرگونی همه جانبه است. ایمان واقعی و عمل صالح جبران کننده ، نه یک حرکت سطحی و لفظی (15)
به راستی توبه آن ندامت و پشیمانی از عمل زشت دیرینه است که از اعماق دل سرچشمه گرفته و آثار آن در سراسر زندگی جوانه زند و نه تنها زبان مظهر وجود چنین ندامتی باشد بلکه تجلیّات آن در تمام مظاهر زندگی انسان دیده شود.
علی(ع) در نهج البلاغه با بیانات بلیغ خود عالی ترین درجه توبه را بیان کرده است . در محضر امام (ع) مردی بدون اینکه حقیقت استغفار را درک کند صیغه توبه رابر زبان جاری نمود. نحوه گفتن طوری بود که وی این سخن را بسان بازی با الفاظ بر زبان ، جاری می ساخت و می گفت : " أستغفر الله" بی آنکه دگرگونی در درون او بر پا گردد . چنین استغفار بی روحی امام (ع) را ناراحت کرد پس به او فرمود: تو می دانی استغفار چیست؟ استغفار مقام بلند پایگان از افراد با ایمان است که شش شرط لازم دارد:
هر گاه این شرایط تحقق یافت در این صورت بگو : " أستغفر الله" (16)
در چنین صورتی همانگونه که خداوند در آفرینش هستی از خاک و کود، گُل می سازد سیّئات انسانها را به حسنات تبدیل می کند ،(17)
"یبدّل الله" حقیقت تبدیل سیّئات به حسنات چیست؟ دیدگاه مفسّران عبارت است از :
«روز قیامت با ورود برخی افراد ، دستور الهی این است : "گناهان صغیره او را به او عرضه کرده و کبیره ها را بپوشانید." با عرضه شدن صغائر او اعتراف به آنها نموده ولی قلبش از کبائر ترسان و لرزان است در اینجا هر گاه اراده الهی بر لطف به این بنده باشد فرماید: " به جای هر سیّئه ، حسنه ای به او دهید . " عرض می کند پروردگارا! من گناهان مهمّی داشتم که آنها را در اینجا نمی بینم!
ابوذر می گوید: در این هنگام پیامبر(ص) تبسّم کرد به گونه ای که دندانهایش آشکار گشت سپس این آیه را تلاوت فرمود: فاولئک یُبدّلُ الله سیّئاتهم حسناتٍ"
ادامه دارد.....
و سیره عملی رسول خدا (ص) در این امر بهترین الگو و سرمشق برای مردان مسلمان است هرچند معاندان در طول تاریخ اسلام همواره و از طرق مختلف انگیزه های پیامبر(ص) را در ازدواج های ایشان به زیر سؤال برده و درپی القای تفکرات شیطانی خود بوده و هستند. لذا در اینجا لازم می دانیم گوشه ای از حقایق ازدواج حضرت را بر اساس آموزه ها و گزارشهای قرآنی و روایی و تاریخی مستند و معتبر ارائه نمائیم.
پیامبر(ص) در طولانی ترین بخش عمر خویش یعنی از 25 تا 50 سالگی فقط با همسر اول خویش حضرت خدیجه(س) زندگی کرده و تا ایشان زنده بود . همسر دیگری اختیار ننمود . پس از وفات ایشان هم همیشه از حضرت خدیجه(س) یاد می کردند و ایشان را گرامی می داشتند برای نمونه عایشه می گوید:
روزی هاله ، خواهر خدیجه(س) به خانه ما آمد، همین که پیامبر (ص) صدایش را شنید به یاد خدیجه(س) افتاد به رسول خدا(ص) گفتم : هنوز از آن پیرزن یاد می کنی که سالها پیش از دنیا رفت و خداوند بهتر از او را به تو داده است. پیامبر(ص) فرمودند: به خدا سوگند هیچ کدام از شماها بهتر از خدیجه(س) نیستید، زمانی به من ایمان آورد که مردم کافر بودند ، هنگامی مرا پذیرفت که مردم انکارم می کردند و زمانی مالش را به من بخشید که دیگران ، مرا از آن بی بهره می کردند و خداوند از او به من فرزندانی بخشید که از دیگر همسران نداد! پیامبر(ص) بعد از حضرت خدیجه(س) نیز تا یکسال ازدواج ننمود . بعد از این تا 10 سال دیگر یعنی سال هشتم هجری و 61 سالگی رسول خدا(ص)،که خواست الهی پایان ازدواج های پیامبر(ص) را رقم زده و فرمود: " لا یَحِلُّ لک النّساء من بعدُ" (احزاب – 52) پیامبر همسرانی را اختیار کردند و از آن جمله اند: «سوده، عایشه، حفصه، امّ حبیبه، امّ سلمه، زینب بنت جحش، زینب دختر خزیمه، میمونه، جویریه و صفیّه» انگیزه های ازدواج با این همسران نه از سر لذت و خوشگذرانی ، بلکه اساساً بر طبق دستور الهی و بر پایه مصالح و شرائط اسلام در آن مقطع زمانی صورت گرفت. این انگیزه ها را می توان در سه بخش تحلیل و تبیین نمود:
اول ؛انگیزه های سیاسی و اجتماعی « همبستگی با اقوام مختلف»: یکی از راههای شکستن اتحاد نامقدس دشمنان ایجاد رابطه خویشاوندی از طریق ازدواج با قبائل مختلف بود. در راستای این اهداف پیامبر با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگ « تیم» با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدی» با امّ حبیبه دختر ابو سفیان از قبیله نامدار بنی امیه ، امّ سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیّه از بنی اسرائیل پیوند زناشوئی برقرار کرد. در آن محیط که جنگ ، خونریزی و غارتگری رواج داشت بلکه به تعبیر ابن خلدون ، جنگ و خونریزی جزء خصلت ثانوی آنان شده بود ، بهترین عامل باز دارنده از جنگها و عامل وحدت و الفت ، پیوند زناشوئی بود.
با دقّت در ازدواجهای حضرت، به این نکته پی می بریم که همسران حضرت تنها از میان مهاجران بود و نه از انصار زیرا اتّحاد و همدلی بین حضرت و انصار وجود داشته و به واسطه ای «مثل ازدواج» نیاز نبود امّا بین حضرت و قبائل مهاجر کدورت و دشمنی هائی اتّفاق افتاده بود که عقد ازدواج آنها را به عقد دوستی و وحدت تبدیل کرد.
«گیورگیو، نویسنده مسیحی می نویسد : محمّد(ص) امّ حبیبه را به ازداج خود در آورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد در نتیجه پیامبر(ص) با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و امّ حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ در خانواده های مکّه شد. » و البته ابتدا در خانه پدرش چرا که ابو سفیان این دشمن پیامبر ، پس از اطلاع از ازدواج پیامبر(ص) با دخترش در زمانی که وی در حبشه تنها مانده بود کفت: پشت این مرد به زمین مباد!
دوم؛ انگیزه های اخلاقی: علت ازدواج ایشان با امّ حبیبه ، دختر ابی سفیان به این خاطر بود که شوهرش در حبشه نصرانی شد ولی او مسلمان باقی ماند . پس رسول خدا (ص) برای حمایت از او به صورت غیابی با ایشان ازدواج کرد و نجاشی حاکم حبشه از طرف پیامبر(ص) عقد را جاری ساخت و براستی که غیر از انگیزه دینی و حمایتی ، انگیزه دیگری در این ازدواج وجود نداشت چرا که این زن در حبشه بود و حتی زمان برگشت او مشخص نبود!
ازدواج گاهی برای حفظ جان برخی از زنان مسلمان صورت می گرفت . درباره سوده بنت زمعه گفته اند: چون همسر خود را از دست داده بود و اقوام او همه کافر بودند پس خطر کشته شدن یا اسارت و شکنجه وجود داشت. پس رسول خدا(ص) با ازدواج او را نجات داده در پناه خویش قرار داد .
رسول خدا(ص) برای کمک و تأمین زندگی برخی از زنان که بیوه شده بودند با آنان ازدواج کرد. مانند ازدواج با زینب بنت خزیمه که در جاهلیت به خاطر انفاق به فقرا و مساکین به امّ مساکین شهرت داشت امّا بعدها خود فقیر و تهیدست شده بود . پیامبر (ص) با ازدواج با او در پی حفظ آبروی وی برآمدند. انگیزه ایشان در ازدواج با امّ سلمه هم این بود که او دارای کودکان یتیمی بود که قادر به اداره آنها نبود. در برخی از ازدواج ها، انگیزه پیامبر(ص) رهایی اسرا و آزاد سازی آنها بود . چنانکه با صفیه دختر حیّ بن اخطب بزرگ یهودیان ازدواج کرده و با این ازدواج حضرت او را از اسارت آزاد ساختند. رسول خدا(ص) با ازدواج با جویریه دختر حارث بن ابی ضرار ، رئیس قبیله بنی المصطلق که به اسارت در آمده بود موجبات آزادی همه اسرای این قوم را فراهم آوردند . چون مسلمانان دیگر وقتی دیدند این طایفه با پیامبر(ص) خویشاوند شدند همگی اسرای خویش را آزاد ساختند و مردمان بنی المصطلق ، با این رفتار همگی به اسلام گرویدند.
سوم انگیزه های دینی : بعضی از ازدواجهای رسول خدا(ص) به امر الهی و به منظور اثبات یک حکم دینی یا برداشتن سنّت جاهلی بود و البته پیامبر می بایست در از بین بردن این سنّت ها پیشقدم باشد. در این زمینه باید به ازدواج حضرت(ص) با زینب بنت جحش دختر عمه رسول خدا(ص) اشاره کرد.
زینب بنت جحش یکی از نوادگان عبد المطلب بزرگ قریش بود . به دستور رسول خدا(ص) جهت الغاء امتیازات غلط طبقاتی در اسلام با زید بن حارثه که از نظر خانوادگی برده بود و بوسیله پیامبر(ص) آزاد شده بود و پسر خوانده پیامبر(ص) بود، ازدواج نمود . زندگی آنان دوام نیافت . پس از جدایی این بار پیامبر(ص) به دستور خداوند با همین زینب یعنی همسر مطلقه پسر خوانده خود ازدواج نمود ، جهت از بین بردن حکم دیگری از جاهلیّت، زیرا در اسلام پسر خوانده حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحرَم نمی باشد در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت می دادند از جمله محرم بودن زن پسر خوانده ! پیامبر(ص) با این ازدواج در عمل حکم جاهلی را باطل و مردم را پذیرای نقض آن حکم نمودند.
و بدینگونه پیامبر (ص) این برترین انسان کامل با ازدواج با زنانی متفاوت از جهت سنّ ، اخلاق و رفتار و جایگاه اجتماعی ، الگوی کامل همسر داری را به مردان مسلمان آموختند. (1)
اما در بیان سیره امام حسین(ع)در این زمینه « حفظ عفت و پاکدامنی» در جامعه چنین آمده است: شدت علاقه امام حسین (ع)را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام می توان دریافت که اجمال و فشرده آن چنین است:ادامه دارد.....
اما خطر ناکترین غریزه ای که انسان را به گناه وادار می کند غضب و شهوت است و مؤمن باید بر غرائز خود مسلط باشد پس دنبال آنکه فرمود : " لا یقتُلون" حال می فرماید: " لا یزنون" (1)
7- عفت و پاکدامنی:
پس می فرماید: و لا یَزنون و مَن یَفعَل ذلک یَلقَ اثاماً " و زنا نمی کنند و هر کس چنین کند «مرتکب شود» به کیفر خود خواهد رسید.
یکی از نعمتهای بزرگ خداوند که بر انسان ارزانی داشته است، همان غرائز نفسانی و خواسته های درونی اوست. انسان در پرتو تمایلات جنسی به بقای نوع خود ثبات می بخشد و خشم و غضب هم نیرو های درونی را بر ضدّ دشمن بسیج می سازد. اگر انسان فاقد غضب باشد ، طعمه گرگان و درندگان و دشمنان خونخوار می گردد. بنابراین تمایلات جنسی و خشم و غضب از نعمت های بزرگ خداوند است که برای تکامل انسان ضرورت دارند.
نکته قابل توجه در غرائز این است که بهره برداری از آنها باید به رهبری عقل صورت گیرد و هر کجا عقل ، اعمال غریزه را ممنوع شناخت ، باید اجتناب نمود و هر کجا مجاز و آزاد است باید استفاده کرد. آزادی مطلق در اعمال غرائز ، جامعه انسان را به صورت اجتماع حیوانی در جنگ در می آورد که در آن جا برای زندگی ، هیچ نوع قید و بندی وجود ندارد. لذا اسلام بسان دیگر آیین های راستین الهی به تجدید غرائز انسانی پرداخته و سعادت انسانی را تضمین نموده است و بهره برداری از غریزۀ شهوت را به ارتباط مشروع محدود ساخته و بزرگترین دشمن انسان را اعمال بی قید و شرط غضب و شهوت دانسته آنجا که می فرماید: " أعدی عدوّ المرء غضبه و شهوته" بزرگترین دشمن انسانی ، خشم و تمایلات جنسی مرز نشناس اوست. (2)
اسلام جهت حفظ سلامت و پاکدامنی جامعه اسلامی و نیز کنترل غریزه شهوت حفظ قلمرو های عفاف را از ناحیه زن و مرد مسلمان در جامعه لازم می داند . قلمرو های شنوایی ، بویایی، بینایی، گویایی، جسمانی و حتی قلمرو خیال! و از این رو می فرماید: " ولیستَعفِف الذین لا یَجِدون نکاحاً حتّی یَغنِیَهم الله من فَضلِه" (نور – 33) و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند و برای کسانی هم که امکان و توانایی وجود دارد ، اسلام ازدواج را حافظ دین و اخلاق معرفّی می نماید آنجا که می فرماید:" من تزوّجَ فَقَد أحرَزَ نِصفَ دینِهِ" هر کس ازدواج کند، نیمی از دین خود را حفظ کرده است. پیامبر(ص) دو رکعت نماز کسی را که همسر دارد بهتر از 82 رکعت نماز انسان بی همسر می داند. حضرت همواره مسلمانان را به تشکیل خانواده و ازدواج آگاهانه تشویق می نمود تا هر کدام از همسران به آرامش دست یابند. آرامشی که در پرتو ثروت و شهوت به دست نمی آید.
حضرت می فرمود : وقتی مرد به همسرش و همسرش به او می نگرد پروردگار مهربان به آنان می نگرد . پس مردمان را از بی همسری بیم می داد و می فرمود: بیشتر دوزخیان بی همسرانند.(3)
افراط و تفریط در اعمال غریزه جنسی در اسلام مطرود است . ازدواج در این دین نه تنها پلید نیست بلکه تجرّد یک نوع رهبانیت تلقی می شود و آشکار اعلام می شود که " لا رهبانیة فی الاسلام"
یکی از اصحاب رسول خدا به نام عثمان بن مظعون ، کار عبادت را به جایی رسانید که همه روزها را روزه می گرفت و همه شب را تا به صبح به نماز می پرداخت. همسر وی جریان را به اطلاع رسول اکرم(ص) رسانید . حضرت(ص) در حالی که آثار خشم از چهره ایشان هویدا بود از جا حرکت کرد و پیش عثمان بن مظعون رفته به او فرمود : عثمان بدان که خداوند مرا برای رهبانیت نفرستاده است . شریعت من شریعت فطری آسمانی است. من شخصاً نماز می خوانم و روزه می گیرم و با همسر خود ارتباط زناشویی دارم. هرکس می خواهد از دین من پیروی کند سنت مرا بپذیرد. ازدواج و ارتباط زناشویی جزء سنّت های من است.
آری از افتخار ما مسلمانان این است که علاقه و محبت زن و مرد به یکدیگر از آیات الهی و از نشانه های بارز خداوندی است. اوست که این مهر و علاقه را در دلها افکنده و آنها را مجذوب یکدیگر ساخته چنان که فرماید: "ومِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنُوا اِلَیهَا و جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً و رحمةً" (روم 21)
اسلام علاقه و محبت به زن را نه تنها مایه پلیدی و منافی با معنویت و روحانیت نمی داند بلکه آن را از اخلاق پیامبران شمرده چنان که می فرماید: "مِن اَخلاقِ الأنبیاء حبُّ النِّساءِ" علاقه به زن از اخلاق پیامبران است.(4)
ویژگی همه پیامبران الهی بشر بودن آنان است. در همه قرآن بارها این کلام و سخن از پیامبران نقل شده که ما همانند دیگر افراد بشر هستیم.(5) پیامبری نیامد مگر این کلام را تکرار نمود تا به این وسیله بسیاری از شبهات پاسخ داده شود که یکی از مهم ترین آنها غیرقابل تأسّی بودن است. اگر پیامبران الهی همانند بشر نباشند و نیازمند اموری چون غذا ، زن ، فرزند و مانند آن یا خالی از قوای سه گانه عاقله ، شهوت و غضب در این صورت نمی توانند سرمشق انسان ها باشند که دارای شهوت و غضب هستند. حضور طبیعی این امور در پیامبران و مقاومت و مبارزه ایشان با سرکشی شهوت و غضب است که قابلیت أسوه و سرمشق قرار گرفتن برای رسیدن بندگان به کمالات انسانی در دنیا را بوسیله آنان اثبات می نماید.
ادامه دارد.....
اما سیره فرزند و وارث و احیاءکننده شریعت نبوی یعنی امام حسین(ع) هم، سیمای انسان کامل در پرهیز از عدم احترام به جان انسانهاست. در تمام لحظه های زندگی و خاصّه در تمام لحظه های نهضت مقدسش و بالاخصّ در روز عاشورا . سخنرانیهای و روشنگریهای امام خاصّه از صبح تا ظهر عاشورا برای سپاه کفر و نیز عدم شروع جنگ از ناحیه امام(ع) و در مقابل رفتار لشگر کفر نشانگر این امر است. در یکی از سخنرانیها حضرت فرمودند: ای مردم گفتار مرا بشنوید و شتاب مکنید تا آنچه حق شماست بر من از اندرز و موعظه، شما را بدان پند دهم و عذر خود را در حرکت از مکه به سوی شما برای شما بیان کنم . پس اگر از در انصاف در آیید و عذر مرا بپذیرید که البته نیکبخت باشید و دیگر راه مقابله و جنگ با من بر روی شما بسته می گردد و اگر عذر مرا نپذیرید و حجّت مرا کافی ندانید پس در آن هنگام رأی خود و شریکان خود را روی هم گرد آورده تا اینکه کار شما و امر شما بر شما پوشیده نماند. و سپس بدون هیچ مهلتی به من بپردازید و کار خود را یکسره کنید. بدانید که صاحب اختیار و ولیّ من خداوند است که قرآن کریم را فرستاد و او زمام امور مردمان صالح را در دست دارد.
شیخ مفید می فرماید : امام(ع) در ادامه بیانات خود فرمودند: «اوّل نسب مرا در نظر آورید و ببینید کیستم؟ و سپس به افکار خود مراجعه کنید و آن را مورد عتاب و سرزنش قرار دهید ببینید آیا کشتن من برای شما سزاوار است؟ و آیا پاره کردن حرمت من بر شما جایز است؟! مگر من پسر دختر پیامبر(ص) شما نیستم؟ مگر من پسر وصیّ پیامبر(ص) و پسر عموی او که اوّل مؤمن و تصدیق آورندۀ به رسول الله و آنچه از جانب خداوند بر او نازل شده بود، نیستم؟ مگر حمزه (ع) سیّد الشهدا ، عموی پدر من نیست؟ مگر جعفر که با دو بال خود در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا مگر به شما نرسیده گفتار رسول خدا(ص) که درباره من و برادرم فرمود: " این دو سیّد جوانان اهل بهشتند" پس اگر مرا در این گفتار تصدیق دارید و بدانید که من راست می گویم و سوگند به خدا از وقتی که دانسته ام خداوند دروغگو را دشمن و مبغوض شمرده است سخن دروغی را به زبان نیاورده ام . و اگر گفتار مرا باور ندارید و این کلام را تکذیب می کنید اینک در میان شما کسی هست که شما را خبر دهد. از جابر بن عبد الله انصاری و ابو سعید خُدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک سؤال کنید! آنان به شما خبر می دهند که رسول خدا(ص) درباره من و برادرم چنین فرموده است . آیا این معنی مانع از ریختن خون من نمی شود؟»
سپس فرمود: اگر در این امر شک دارید ؛ آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر(ص) شمایم؟ سوگند به خدا در میان مشرق و مغرب عالم ، پسر دختر پیامبری غیر از من نه در میان شما و نه در میان غیر شما نیست . وای بر شما! آیا کسی را از شما کُشته ام که به طلب قصاص گرد آمده اید؟ آیا مالی را از شما تملّک نموده ام ؟ یا جراحتی و زخمی زده ام که برای تلافی آمده اید؟! و ....
پس عمر بن سعد لعنة الله علیه تیری به کمان گذاشت و به سوی سپاه ابا عبدالله(ع) رها کرد و گفت : نزد امیر ابن زیاد شاهد باشید که من پیش از همه جنگ را شروع کردم!!!!(1)
ادامه دارد......
اما ذکر نکاتی از آداب نبرد در سیره عملی رسول خدا (ص) نیز خالی از لطف نیست.در روایات آمده است: پیامبر(ص) از ریختن سمّ در سرزمین مشرکان جلوگیری می کرد. امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا(ص) هرگز به دشمنی شبیخون نزد.
حفص بن غیاث از امام صادق (ع) پرسید: چرا لازم نیست زنان « غیر مسلمان» جزیه بدهند؟ حضرت فرمود: زیرا پیامبر(ص) دستور داد کودکان و زنها را در مناطق جنگی نکشند مگر اینکه زنان دست به اسلحه ببرند . در این صورت نیز تا می توانی و به جنگ لطمه ای نمی خورد باید دست نگه داری. وقتی در مناطق جنگی نباید آنان را کشت، در سرزمینهای اسلامی که جای خود دارد. اگر انها از پرداخت جزیه سر باز زدند، نمی توان آنان را کشت و هنگامی که نمی توان آنان را کشت، جزیه نیز لازم نیست بپردازند.
رسول خدا (ص) نیرنگ ورزی در نبرد را حرام می دانست و فرمود: هر نیرنگ ورزی را روز رستاخیز در حالی می آورند که نیمی از پیکرش فلج است و سپس او را در دوزخ می افکنند.
در اسلام مستحبّ است تا ستمگران جنگ را آغاز نکرده اند ، سپاه اسلام آن را شروع نکند . هرگاه رسول خدا(ص) می خواست سپاهی اعزام کند آنان را صبح زود می فرستاد و دوست داشت جنگ در نیم روز آغاز شود.
اَنَس می گوید: در نبرد خیبر شب هنگام به مقصد رسید . شیوه اش آن بود که شبیخون نمی زد . «صبح» یهودیان با بیل ها و سبد های میوه شان « از قلعه » بیرون آمدند. چون چشمشان به پیامبر(ص) افتاد گفتند: قسم به خداوند این محمّد(ص) است.....
حضرت پیک ها را نمی کُشت . گر چه از نظر فکری منحرف بودند . سلمه، پسر نعیم ، از پدرش نقل می کنند: وقتی پیک ها نامه مسیلمه کذّاب«آن پیامبر دروغین» را بر ایشان خواندند حضرت از آنان پرسید: نظر شما درباره پیامبری مسیلمه چیست؟ گفتند: ما نیز سخن او را می گوییم . پیامبر(ص) فرمودند: اگر نه این بود که پیک ها را نباید کُشت، گردن شما را به خاطر مرتد شدن می زدم.
خوش نمی داشت در معرکه نبرد یاران فریاد و های و هوی داشته باشند.(1)
شعار مسلمانان در میدان جنگ به دستور رسول اکرم(ص) تنظیم می شد از این رو دارای مضامینی بلند و هدفدار و آموزنده بود، همان طور که شعار مسلمانان به هنگام نماز ، اذان و اقامه است که کلمات آموزنده دارد بر خلاف ناقوس مسیحیان که زنگی بیش نیست . شعار رزمندگان در بعضی از میدانهای نبرد " حم لا ینصُرون" بود. این گونه شعارها، دلهای رزمندگان را به قرآن متوجه می کرد امیر مؤمنان علی(ع) درباره توجه پیامبر گرامی(ص) به قرآن و استفاده از آن در هنگام نبرد ، می فرماید: در جنگ بدر که اولین درگیری نظامی مسلمانان با مشرکان بود، رسول خدا(ص) را در مسجد دیدم که جملۀ نورانی " یا حیّ و یا قیّوم " را تکرار می کرد و برای نزول نصرت غیبی و امداد الهی آن قدر ذکر مزبور را بازگو نمود تا جنگ پیروز شد. ذکر شریف " یا حیّ و یا قیّوم" از اسماء حسنای الهی است که از قرآن استفاده می شود و در آیة الکرسی و مانند آن به صورت " هو الحیّ القیّوم " آمده است.(2)
در جنگ احد در آن لحظاتی که مسلمانان با شکست عظیمی روبرو شده بودند دشمن فرصت طلب ، وقت را برای نفوذ عقاید خود مُغتنم شمرد و شعارهایی را بر ضد آئین توحید که ساده لوحان را فوراً تحت تأثیر قرار می دهد سر داد. ابو سفیان و عکرمه .... در حالی که بتهای بزرگ را روی دست گرفته و غرق سرور و شادی بودند از این فرصت مناسب استفاده کرده و فریاد می کشیدند : " اُعلُ هُبل، اُعلُ هُبل" سرفراز باد هبل ، یعنی این پیروزی ما مربوط به بت پرستی است و اگر خدائی جز او بود و یکتا پرستی حقیقت داشت شما پیروز می شدید! پیامبر(ص) متوجه شد که رقیب در لحظات حساس ، برنامه خطر ناکی را اجرا می کند و سرگرم استفاده از فرصت است . از این نظر تمام مصائب را فراموش کرد و فوراً به علی(ع) و سایر مسلمانان دستور داد پاسخ منادی شرک را چنین بگویند: " الله أعلی و اجلّ ، الله أعلی و اجلّ" خدا بزرگ و تواناست و این شکست مربوط به خداپرستی ما نیست. بلکه معمول انحراف از دستور فرمانده می باشد. ابو سفیان باز دست از تبلیغ افکار مسموم خود نکشید و گفت: نحن لنا العزّی و لا عزّی لکم" ما بت عزّی داریم و شما چنین بتی ندارید! پیامبر(ص) فرصت را از دشمن گرفت و دستور داد که مسلمانان جمله ای که از نظر وزن و سجع شبیه آن است بگویند. یعنی همگی در میان درّه با آهنگ رسا بگویند: " الله مولانا و لا مولی لکم" یعنی اگر شما به یک بت که قطعه سنگ و یا چوبی بیش نیست متکّی هستید تکیه گاه ما خداوند بزرگ و تواناست. (3)
دانشمندان اسلامی هدایت کردن دشمنان به اسلام و شناساندن این مکتب خوشبختی آفرین را پیش از آغاز نبرد واجب دانسته اند. امام علی(ع) می فرماید: رسول خدا(ص) می خواست مرا برای نبرد به سوی یمن بفرستد . فرمود : ای علی ! تا کسی را به اسلام فرانخوانده ای با او جنگ نکن . سوگند به آفریدگار اگر پروردگار والا به دست تو کسی را هدایت کند برایت از آنچه خورشید بر آن می تابد بهتر است در سخن دیگر امام علی(ع) می فرماید: شیوه پیامبر گرامی(ص) چنان بود که هر گاه می خواست سپاهی را به سویی گسیل دارد، فرماندهش را به پروای الهی به ویژه درباره خودش و همراهانش سفارش می کرد و می فرمود : به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر خدا(ص) « نه برای کشور گشائی و انتقام گیری شخصی» به نبرد بپردازید با گروهی نجنگید جز آن که برای آنان کاملاً استدلال کنید ، بدین گونه آنها را به گواهی به خداوندی الله وپیامبری محمّد(ص) و آنچه آورده است بخوانید، اگر سخنان را پذیرفتند پس برادران دینی شما به شمار می آیند.در این هنگام از آنان بخواهید از سرزمین کفرشان به سرزمین مهاجران «و مسلمانان » کوچ کنند اگر پذیرفتند «چه بهتر» و اگر نپذیرفتند به آنها بگویید با ایشان همانند دیگر مسلمانان رفتار خواهد شد. و در بهره های شخصی و عمومی جنگ آوران از جنگ ، سهمی نخواهند داشت. امّا اگر از پذیرش اسلام سرباز زدند از آنان بخواهید با خواری مالیات و جزیه بپردازند. اگر پذیرفتند از آنها بپذیرید «و ایشان در دین خود همچنان می مانند.» و اگر نپذیرفتند، پس سرانجام با یاری پروردگار نبرد با آنان را آغاز کنید.
حضرت(ص) چون می خواست عازم جنگ شود مقصصد « عملیاتی » خود را از مردم پنهان می داشت و درباره آن به طور غیر مستقیم صحبت می کرد.
می فرمود: نه پیک و قاصد را بکُشید و نه گروگان را . نه انسانی را تکه تکه کنید و نه چارپایی را .
امام صادق(ع) نیز می فرماید: شیوه حضرت محمّد(ص) چنان بود که هر گاه می خواست سپاهی گسیل دارد به آنان خطاب می کرد و می فرمود : به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر او « اسلام» بروید خیانت نورزید. اجساد را تکه تکه نکنید. نیرنگ نورزید . پیر کهنسال را نکُشید . کودکان را نکُشید. زنان را نکُشید. جز به هنگام ضرورت درختی را قطع نکنید. و اگر مسلمانی - معمولی یا مهمّ - مشرکی را پناه داد او در امان است تا با قرآن آشنا « و با آگاهی» مسلمان شود ، اگر پس از آن مسلمان شده برادر دینی شماست و اگر نپذیرفت ، او را تا سرزمین امنی همراهی کنید و از خداوند برای نبرد یاری جویید. هماره می فرمود: کسی را که «برای حفظ جانش » به کوهی پناهنده شده نکشید. نخلستان را به آتش نکشید. آن را در آب غرقه نسازید. درخت باردار را نبرید. کشتزاران را آتش نزنید. چارپایان حلال گوشت را جز برای خوردن ، سر نبُرید.
امّ هانی گوید: در نبردی دو نفر از بستگان شوهرم را امان دادم . پیامبر(ص) فرمود: ما نیز به کسانی که تو امان داده ای ، امان داده ایم .
هر گاه امیری را با سپاهی به جنگ می فرستاد ، تعدادی از افراد مورد اعتمادش را به گونه ای ناشناس بر او می گماشت تا کارهایش را پنهانی به حضرت گزارش کنند.(4)
ادامه دارد.....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣