وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) می فرماید که اگر تمام درهای رحمت و رزق بسته باشد خدا میتواند؛ چون او ﴿عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیر﴾ است. کلید دست اوست: ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ﴾، کلید آسمان و زمین دست کیست؟ کلید رزق به دست کیست؟ این توحید، آدم را نجات میدهد از اضطراب، از استرس، از ـ خدای ناکرده ـ اختلاس، از نجومی، از زیرمیزی، از رومیزی، از رشوه، از ربا نجات میدهد. ممکن نیست راه حلال نباشد، فرمود تمام روزیهای حلال را ذات اقدس الهی در اختیار دارد. فرمود: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کُلِّ عَال»، «غالی» یعنی گران، عالی که معنایش معلوم است. حضرت فرمود: شما هر کاری که بخواهید هر چیزی را که بخواهید گرانقیمت است؛ اجتهاد گرانقیمت است، متخصّص شدن گرانقیمت است، پروفسور شدن گرانقیمت است، هر راهی بخواهید، راه علمی بخواهید بگویید گرانقیمت است، راه عملی بخواهید بگویید مثلاً گرانقیمت است. فرمود: هر کالای گرانی، ثمن آن اعتماد به خداست: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کُلِّ عَال»؛ یعنی هر چیز گرانی را شما میتوانید بخرید. فرمود هر چه میخواهید بخرید، گران هست، پول دستتان است: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کُلِّ عَال»، میگویید بالارفتن سخت است؟ خدا به شما نردبان داد و آن اطمینان به خداست. خواستن از خداست. ناله نماز شب است. اشک کنار سجاده است. اینها نردبان است. این حرف امام جواد است. «سُلّم»؛ یعنی نردبان. فرمود نردبان در دست دارید، نگویید بالاست! نگویید گران است! چون پول نزد شماست «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کُلِّ عَال».
برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی
امام جواد(سلام الله علیه) یک بیان نورانی دارد، در مسافرتی عدهای سفره پهن کردند غذایشان را خوردند، خواستند سفره را جمع کنند؛ فرمود: شما در این همه پرندههایی که دیدند، شما میخواهید این سفره را جمع کنید برای چه؟ شما غذایتان را خوردید بقیه را بگذارید برای اینها که دیدند، اینها حق دارند. این امام جواد است. آن وقت کشوری که به نام این امام جواد است میشود در آن بیکار باشد؟ فقیر باشد؟ گرسنه باشد؟ فرمود: یا در خانه غذا بخور یا اگر در بیابان غذا خوردی این سفره را پهن کردی، بقیه برای دیگران است. دستور رسمی امام جواد بود، فرمود اینها هم حق دارند. این امام جواد را که کسی بشناسد کسی رفته در مدینه خدمت حضرت گفت من مشکلی دارم. والی این شهر سجستان باید مشکل مرا حلّ کند. آن هم شیعه بود به نام حسین بن عبدالله نیشابوری. چون نیشابور و آن فلات بعد از عبور وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) شیعه خالص بودند. این حسین بن عبدالله نیشابوری والی آن سجستان بود. او شنید که این شخص رفته مدینه خدمت امام جواد، مشکل خودش را با حضرت در میان گذاشت آن حضرت نامهای نوشته برای والی که مشکل این شخص را حلّ کن! شما ببینید در تاریخ دارد این حسین بن عبدالله نیشابوری دو فرسخ رفته به استقبال این نامه، که امام من برای من نامه نوشته! چرا ما این گونه نباشیم؟ دو فرسخ رفتن آن روز کار آسانی نبود. این والی رسمی سجستان بود. همین که شنید امام جواد برای او نامه نوشته که مشکل فلان شخص را حلّ کن! گفت امام وقتی برای من نامه بنویسد، من منتظر باشم که این شخص نامه را نزد من بیاورد؟! دو فرسخ به استقبال این نامه رفت. ما چرا این گونه نباشیم؟ ما چرا به این فکر نباشیم که غیر از درس و بحث راه دیگر هم هست؟ راه مسجد هم هست، راه حسینیه هم هست، چرا به این فکر نباشیم؟ چرا حوزهمان را مسجد نکنیم؟ چرا دانشگاهمان را مسجد نکنیم؟ چرا با این راه زندگی نکنیم؟ این با عمل ما سازگار است. این بیان نورانی امام جواد است: «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ»؛ کسی که کتابی را میخواند، صحنهای را میبیند، فیلمی را میبیند، حرف کسی را گوش میدهد، دارد او را عبادت میکند. اگر او از خدا و پیغمبر میگوید این در حقیقت خدا و پیغمبر را عبادت کرده، اگر او از هوا و زمین و آسمان و بیهوده سخن میگوید، دارد ابلیس را عبادت میکند. آن وقت انسان مطالعاتش مشخص میشود صرفِ وقتش مشخص میشود. پایان کار هم خیلی روشن نیست که چه وقت است. وجود مبارک امام جواد فرمود: اگر کسی گوش به حرف چیزی میدهد، دارد صحنهای را گوش میدهد، فیلمی را نگاه میکند، فضا را نگاه میکند، دارد او را عبادت میکند: «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ».
برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی
وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) فرمود کلمه «لا اله الا الله» را خدا قلعه خود میداند دژ میداند. این «یاء» یای ملکیت نیست، یای مسئولیت است. فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»، قلعه من است؛ یعنی دژ من است من هم دژبان هستم. اگر دژی و قلعهای دژبانش «الله» باشد که کسی نمیتواند به او آسیبی برساند؛ و تعبیر دیگر دارد که هر کس اینجا آمد محفوظ است. یک وقت میگوییم ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، این یک معناست. آسمان مختصّ به خداست، زمین مختصّ به خداست، درست است. یک وقت تعبیر این است که قلعه اوست: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»؛ یعنی دژ من است، یعنی من دژبان هستم؛ لذا با «فاء تفریع» فرمود: «فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»، یا «فَمَنْ قَالَهَا أَمِنَ مِنْ عَذَابِی». آن وقت امامت و ولایت هم شرط ورود به اوست. اگر ذات مقدس رسول گرامی و امیرالمؤمنین(علیهما آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: من شهر علمم و تو درِ این شهر هستی،
وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) میگوید که «أَنَا» که میگوید یعنی امامت، نه تنها من! امامت، ولایت درِ این قلعه است. این قویتر از آن نیست؟ این سخن از «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا» نیست، این سخن از این است که کلمه توحید دژ خداست و امامت شرط ورود آن است. از این راه آدم وارد بشود آدم محفوظ است.
برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی
یکی از مشکلات جامعه ما طلاق است ـ معاذالله ـ وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التّحیّة و الثّناء) فرمود: من یک چیز تازهای آوردم، من نکاح آوردم، نه ازدواج. ازدواج به معنای اجتماع مذکر و مؤنث در شرق بوده، در غرب بوده، مسلمان دارد کافر دارد، من آن را نیاوردم. «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»؛ این نکاح چیست؟ نکاح این است که این دو عنصر، دو اصل خانوادگی باید داشته باشند، آن مسئله جهیزیه و مهریه و اینها یک آداب و رسوم عادی است. فرمود دو چیز است که زندگی را نگه میدارد. اینکه: ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ بعد فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ دوستی عاقلانه، گذشت مهربانانه! دوستی اگر بر اساس غریزه باشد، همین که انسان دیگری را دید مینگرد سوی کسی دیگر را و اگر سن قدری بالا آمد، این غریزه افت کرد، آن هم رخت برمیبندد؛ اما اگر دوستی عاقلانه باشد؛ مثل اینکه خانوادههای شیعه هم همین طور هستند. اگر شما میبینید یک پدر و مادر شیعه، سنّشان به هفتاد و هشتاد سال که رسید، علاقهشان به یکدیگر بیش از علاقه دو تا جوان است. فرمود: ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛ دوستی عاقلانه، یک؛ و گذشت مهربانانه از لغزش دیگری، دوم. چون همه ما که افراد عادی هستیم؛ به هر حال در معرض اشتباه هستیم، فرمود این زبان را، این چشم را انسان باید کنترل کند، هر حرفی را نزند، هر چیزی را هم نبیند. اگر این دو اصل باشد که طلاقی پیش نمیآید، احترام متقابل باشد. اگر خدای ناکرده جایی طلاق رخنه کرد این خانه ویران به آسانی ساخته نمیشود. بافت فرسوده را شهرداری بعد از مدتی میسازد؛ اما خانه طلاق یافته را به این آسانی نه آن مرد میتواند بسازد نه آن زن میتواند بسازد عمری را به افسردگی میگذراند.
برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی
ما برای رفتن به بهشت، بلکه دیدن بهشت دو تا راه داریم؛ یکی راه درس و بحث است که حوزه و دانشگاه مسئول این کار هستند که با علم حصولی و استدلال راه دارد. یکی راه تهذیب نفس است، رفتن به بهشت خیلی مهم نیست، دیدن بهشت مهم است. آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه که حضرت در اوصاف متقیان سخنرانی میکند و مستمع آن خطبه در پایان خطبه جان میدهد و حضرت فرمود: من میدانستم که پایان این نحوه حرف زدن، آن نحوه جان دادن هم هست؛ شما ببینید در این دامنه دماوند هم زندگی میکنید، این قله دماوند آن قدر مرتفع است که کمتر پرندهای توان آن را دارد که روی اوج آن بنشیند. فرمود فکر هیچ کسی به اوج من نمیرسد؛ مثل اینکه هیچ پرندهای روی قله دماوند نمینشیند، «وَ لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْر» و اگر بخواهم علیگونه سخن بگویم، سیل شما را میبرد: «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْل»؛ چه اینکه در جریان خطبه همّام همین طور بود. بهشت رفتن خیلی مهم نیست، بهشت دیدن مهم است. آنهایی که بهشت را دیدند نه امام بودند نه پیغمبر؛ شاگردان ائمه بودند؛ مثل حارثة بن زید که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) آن را در جلد دوم کافی نقل کرد.
تهذیب نفس دو تا راه دارد؛ یک راه، راه حوزه و دانشگاه است و راه دوم نماز شب است و مسجد است و حسینیه است و راه ناله که «سِلَاحُهُ الْبُکَاء» اگر گفتند شما جهاد کنید جهاد نفس، این جهاد نفس با اشک شبانه است. در قرآن کریم فرمود درست است در همه اوقات ذات اقدس الهی ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است؛ اما ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾؛ پایان شب و نماز شب یک نشئه جدایی است. خدا ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است یعنی چه؟ یعنی دعا را میشنود؟ همه حرفها را غیبت را هم میشنود! «بکلّ شیء سمیع» است. سمع دو تا معنا دارد: یک معنای لغوی دارد؛ یعنی کسی که حرف میزند ما میشنویم. یک حرف معنای اجتماعی و ادبی دارد؛ میگوییم او حرف ما را میشنود. فلان پسر حرف پدر را نمیشنود؛ یعنی گوش نمیدهد؛ یعنی ترتیب اثر نمیدهد. وقتی ما در جملههای خودمان میگوییم: ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است، نه یعنی دعا را میشنود، یعنی گوش به حرف داعی میدهد. او عنایت دارد؛ مثل اینکه کسی با هم آشنا نیستند میگوید او حرف ما را نمیشنود؛ یعنی ترتیب اثر نمیدهد. خدا آشناست و به حرف ما ترتیب اثر میدهد. او ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است. این خدا به ما فرمود شما ناله بکنید من میشنوم. یک وقت است آدم حرف میزند او میفهمد، یک وقت ناله میکند او میفهمد. ناله بیمار به یک نحو است، ناله وامدار یک نحو است، ناله جاهل یک نحو است، ناله عالم یک نحو دیگر است. او اختلاف اصوات را، می فهمد.
این خدا ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است. کاری بکنید که بهشت را ببینید. تلاش شما این نباشد که بهشتی بشوید، «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون». اینها که اینجا نشستهاند گویا بهشت را میبینند گویا جهنم را میبینند. این راه باز است. این راه با درس و بحث حوزه و دانشگاه هم جمع میشود؛ منتها درس و بحث علم حصولی است و مفهوم است و ذهن. شهود یک علم حضوری است که تهذیب نفس میطلبد. خاصیت حسینیهها و مسجدها و ایام وفات و شهادتهای ائمه(علیهم السلام)، نشر این گونه از معارف است.
برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی
به وجود مبارک امام مجتبی و امام حسین(سلام الله علیهما) فرمود: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً». در جلسه قبل هم به عرض شما رسید که اصلاً نماز ما، دستور مبارزه با بیگانه و ظالم را میدهد؛ برای اینکه ما در نماز از خدای سبحان میخواهیم و با او در میان میگذاریم، میگوییم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ راه راست را به ما نشان بده! این یک توضیح دو جانبه میخواهد که قرآن هر دو بخش آن را به عهده گرفته است. این چه کسانی هستند که خدا به آنها راه راست را نشان داد؟ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ را مشخص کرد، فرمود: ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ در آن نوبت ملاحظه فرمودید که ما دو تا بخش کمبود داریم که این را مشخص کنند: یکی اینکه آن منعم علیه چه کسانی هستند؟ یکی اینکه راهشان چیست؟ چون این راه، راه جغرافیایی که نیست. در نماز هر شب و هر روز میخوانیم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، در سوره مبارکه «نساء» فرمود: «منعم علیهم»، انبیا و اولیا هستند: ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾، پس «منعم علیهم»، انبیا و اولیا و صلحا و شهدا و اینها هستند. راهشان چیست؟ راهشان را یکی از اینها که وجود مبارک موسای کلیم است و جزء مبارزترین اینهاست، در قرآن کریم راه اینها را هم مشخص کرد؛ موسای کلیم عرض کرد خدایا! ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾؛ خدایا به پاس آن نعمتی که به من دادی من هرگز از ظالم حمایت نکنم! پس اینکه حضرت فرمود در فتنه، نه به کسی سواری بده و نه شیر بده، این فتنه را تقویت کن و نه مثل شتری باشی که از کُرک بدنت استفاده کنند، تنها سخن از سلب و نفی نیست، آن سخن اثباتی را هم گفته است که ﴿لَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، این است که فرمود: این کارها را نکن در برابر آن کارهایی هم که باید انجام داد آن را هم گفت.
کلام آستاد جوادی املی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جایی دیگر می فرماید :
«وَ الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ»؛ در نوبت قبل هم به عرض شما رسید، گاهی به ما میگویند انسان یک دوست دارد و آن دین اوست. یک دوست دارد و آن عقل اوست، همهاش به عنوان حصر است. آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود: «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»، همین است. این بیان نورانی امام رضا که خبر را مقدم آورده مبتدا را مؤخر، برای افاده حصر است. فرمود انسان یک دوست دارد و آن فهم اوست. حضرت امیر فرمود: «أَخُوکَ دِینُکَ»، این «أَخُوکَ» خبری است مقدم، «دین» مبتدا است و مؤخر. فرمود تو یک برادر داری و آن دین توست. حالا که یک برادر داری دور این برادرت را دیوار بکش که هر کسی نیاید از او بگیرد. اینکه میگویند فلان شخص محتاط است، زاهد است، با ورع است، احتیاط کرده؛ یعنی دور دینش را حائط کشیده است. «حائط»؛ یعنی دیوار. اگر یک کشاورز زحمت بکشد درخت بکارد، بارور بشود، دیوار دورش نکشد، همه میوهاش میرود بیرون. فرمود: «تَأْخُذَ الْحَائِطَةَ لِدِینِک»؛ حالا که دین داری، ایمان داری، دور آن را حائط یعنی دیوار بکش که هر کسی نیاید، هر چه دلش بخواهد از دین تو بگیرد و برود؛ لذا فرمود: «أَخُوکَ دِینُکَ»، نه «دینک أخوک». «فَاحْتَطْ»؛ یعنی «خُذ الْحَائِطَةَ»، احتیاط کن احتیاط کن! یعنی دور دین خود حائط بکش، نه اینکه دست خود را پنج شش بار آب بکشی! اینکه احتیاط نیست. احتیاط کرد، این شخص محتاط است؛ یعنی دین خود را در وسط گذاشته، دورش را دیوار کشیده، هیچ کس نمیتواند بیاید از دین او استفاده کند.
اینجا هم فرمود: «وَ الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ»؛ اوّلاً فرمود ما دو گونه علم داریم: یک علم است که در حوزه و دانشگاه است که این چیز خوبی است؛ ولی در حد اقتضاست، ممکن است به عمل برسد، ممکن است به عمل نرسد. عالم بیعمل هم کم نیست؛ اما فرمود یک علم «علم الوراثة»، نه «علم الدراسة». آنکه در حوزه و دانشگاه است، در درس و بحث گیر میآید. آن علمی که در درس و بحث نیست؛ ولی پشتوانه درس و بحث است، «علم الوراثة» است. در «علم الوراثة» مستحضرید که ما یک ارث مادی داریم یک ارث معنوی که میگویند علما ورثه انبیا هستند. در ارث مادی تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد، تا پدر نمیرد چیزی به پسر نمیرسد. در ارث علمی و معنوی تا وارث نمیرد چیزی به او نمیدهند. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! تا وارث نمیرد، «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»، تا هوس را، تا هویٰ را، تا بدخواهی را، تا کینه را نکُشیم چیزی به ما نمیدهند.
حضرت فرمود: «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» این غرور را، این خودخواهی را که من باید بالا بنشینم! حرف من باید بالا باشد! این القاب را باید به من بدهند! چرا نام مرا نبردند! همین چرا من و من! این غدّه بدخیم است. این تا آبروی آدم را نبرد رها نمیکند، وقتی آبروی آدم را برد رها میکند. مشکل دشمن داخلی و خارجی این است؛ دشمن خارجی از ما نفت میخواهد و گاز میخواهد و زمین میخواهد و همین! اما شیطان که حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» آن که از ما نفت و گاز نمیخواهد، او که از ما زمین و مکان نمیخواهد؛ او از ما دو چیز میخواهد به ترتیب: اوّل دین، بعد آبرو. این طور نیست که ـ معاذالله ـ اگر دین کسی را گرفته او را کافر کرده، او را رها بکند؛ تا او را مسلوب الحیثیة نکند، آبرویش را نبرد رهایش نمیکند. این را باید بیندازد در سطل زباله، ما با چنین دشمنی روبهرو هستیم. این بیانات نورانی حضرت به ما میگوید که این دشمنی که میخواهد شما را در سطل زباله بیندازد اوّل دین را میگیرد بعد آبرو را، راه نجاتش این است. من اینجا باید بنشینم حرف من باید درست باشد چرا نام مرا نبردند؟ این عاقبتش آن درمیآید.
این دستورات اخلاقی برای همین است که شما وارث پیغمبر هستید، وارث پیغمبر هستید یعنی چه؟ وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) یک بیان رسمی داشت به همه اعلام کرد فرمود آقایان! شما قبل از بلوغ شناسنامه شما را پدر و مادر میگیرد؛ اما وقتی بالغ شدید باید برای خودتان شناسنامه بگیرید. باید پدرتان را انتخاب بکنید و من و علی(سلام الله علیهما) حاضریم شما را به عنوان فرزندی بپذیریم: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» اگر وجود مبارک حضرت امیر پدر ما شد و ما فرزندی او را قبول کردیم، مادر ما چه کسی خواهد بود؟ ما چرا این راه را نرویم؟ فرمود شما بیایید بچههای ما بشوید ما شما را قبول میکنیم. ـ معاذالله ـ مگر حیات و ممات دارد؟ این آیه نورانی که درباره آن حضرت آمده است که برای زمان حیات اوست، الآن هم وقتی به حرم مطهر حضرت در مدینه مشرّف میشویم همین را در کنار حرم او میخوانیم، خدا فرمود: اگر اینها گناه بکنند ظلم به نفس بکنند، نزد تو بیایند استغفار بکنند، تو برای اینها استغفار بکنی، ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ چون حیات و ممات اینها یکی است، اینها صریحاً اعلام کردند بیایید بچههای ما بشوید ما میتوانیم بچههای اینها بشویم. بچههای اینها که شدیم، میشویم وارث اینها. «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء»، میتوانیم بشویم؛ منتها تا وارث نمیرد چیزی از مورّث به او نمیرسد.بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
«وَ الْعَجْزُ آفَةٌ»؛ کسی عاجز باشد؛ چون
تحصیل قدرت لازم است. این یک آفت و یک بیماری بدخیمی است، بیگانه میتازد «وَ
الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»؛ کسی بتواند در رخدادهای تلخ تحمل بکند، این یک شهامت و
شجاعت است. شجاعت تنها در برداشتن بار سنگین نیست. اگر کسی این حوادث سخت را تحمل
کند، بعد به مقصد برسد معلوم میشود که شجاع است. «وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»؛ «زهد»؛
یعنی بیرغبتی، نه بیبهرگی. همه انبیا زاهد بودند، حتی داود و سلیمان که آن قدرت
و عظمت برای اینها بود. نداشتن زهد نیست، نخواستن زهد است. آنها هم که داشتند ساده
زندگی میکردند. همین است! فرمود این یک ثروت است که ذات اقدس الهی به انسان عطا
کرده است. «وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ»؛ پرهیز از گناه سپر است؛ چون این گناه هر کدامی
که باشد به هرحال انسان را از پا درمیآورد. گناه یعنی بیراهه رفتن؛ بیراهه راه
نیست، پایان آن جایی نیست که انسان به آنجا برسد آرام بگیرد. اگر کسی از راه مستقیم جدا شد، دیگر راه نیست.
برگرفته ازجلسات شرح نهج البلاغه استاد جوادی آملی
در جشن میلاد پیامبر اکرم صلوات الله علیه حجت الاسلام رضا محمدی درباره شناخت الگویی ایشان مطالب ارزنده ای را بان داشت :
پیامبر را باید یک الگو ببینیم . او پیشوا و جلودار است و ما باید پشت سر او حرکت کنیم. یعنی از او در تمام ابعاد رفتاری خودمان الگو بگیریم و عمل کنیم. برای اینکار گام اول این است که پیامبر را بشناسیم که او که بود، و چه کرد. سیره اخلاقی - اجتماعی- سیاسی او چه بود؟ باید پیامبر را شناخت و حقیقت این است که ما مسلمانها پیامبر را نشناخته ایم. شاید حدوداً ده درصد او را بشناسیم چون منابع شناخت ما از پیامبر، سیره طبری ، صحاح سته، صحیح بخاری، سیره ابن هشام، سنن النبی.... است. این منابع شاید توانسته باشند پیامبر را معرفی کنند ولی با گذشت 100 تا 200 سال بعد از رحلت پیامبر (ص) و با گذر از دالان تاریک امویان و عباسیان آن هم در چار چوب سیاستهای حکّام وقت، منابع مناسبی برای شناخت شخصیت عظیم رسول الله نیست.
باید پیامبر را شناخت ولی از آن منابعی که حقیقت دارد. قرآن به خوبی سیمای پیامبر را معرفی کرده است؛ "إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم"
حجم: 15.2 مگابایت
بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید
محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه
روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه منجلى اوصاف بى پایان ذات از این دو مه
هفدهمین روز از بهارانه ربیع است!؛ بهاری در بهار مدینه شکوفا شد و آسمان، تمام توجهش به زمین است.
کوچه های محله «بنی هاشم»، عطر گل های «محمدی» می دهد و این مناسبت زیبا با نام و یاد پیامبر عشق و آیینه جمال دلارای الهی، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ، متبرک است.
گویی آسمان، در برابر زمین به تواضع ایستاده است و پرده از روی اسرار خود برداشته؛ ناشناخته هایش آشکار و انوارش فراگیر شده است.
چیست این شادمانه آسمان و زمین؟
چیست این شور پنهان در هیجان کاینات؟
کیست این که می آید از کانون مهر؟
کیست این که می ریزد به دامان بهاران، شور عشق؟
.... «آب زنید راه را»، می آید از کانون عشق، نوری که آفاق را به «تصدیق نامش» فرا خواهد خواند.
می آید از سمت آسمان، آیینه ای که پرتو انوار الهی را در سراسر زمین خواهد گسترد.
می آید «پیام آوری» که پیک علوم آسمان و زمین، به «صداقت» کلامش سوگند خواهند خورد و نامش در ذهن کاینات فراگیر خواهد شد.
شکوهمندی که گیرایی کلامش، نغمه های آسمانی را به سکوت وا خواهد داشت!
قرآن به تفسیر علوی اش خواهد بالید و تشنگان حقیقت، آستان نشین درگاهِ کبریایی اش خواهند شد.
«کیمیای» کلامش را «جابر بن حیان»؛ صداقتِ «فقه»اش را ابو بصیر و روایت حدیثش را «زرارة بن اعین» و ... تکثیر کرد.
می آید از سمت بهاری ترین فصل هستی، تا در دامان عصمت «خاتونی»، به بزرگی و عزّت برسد در علم و عصمت، در عفت و تقوا، در ایمان و شرافت، در ذات و نسب!
بانویی که «صادق»ترین «آیینه صداقت» را برابرنگاه آسمان خواهد گرفت تا افلاکیان پی به عظمت «آل اللّه» ببرند!
آیینه ای که بازتاب نور الهی در زمین است و از پرتو شعشعه ذاتش چراغ «ششمین شاخه طوبا» روشن شده است!
می آید، امامی که بر قلّه سترگ دانش خواهد ایستاد و جاهلان عصر را صلا خواهد داد.
می آید، امامی که در عصر استبداد و جهل، کشتیبان تنها سفینه حقیقت «تشیّع علوی علیه السلام » خواهد شد تا در گردابِ «دین شویی» امویان و عبّاسیان، سرگردان نماند!
می آید امامی که عظمت «فقه جعفری»اش، راه گشای، تمام بن بست های فکری خواهد شد و به پرچم سبز تبارش، اعتباری پایان ناپذیر، خواهد بخشید.
می آید تا با «ید بیضای» دانش، پیروان نور را، به سرمنزل مقصود، راهنما باشد.
حضور حضرتش،
فرصتی زیبا و قسمتی زیباتر از تقدیرات الهی در سرنوشت ماست؛ مقدمش گلباران و نام
عزیزش، قرین صلواتمان باد؛
"اللهم صل علی جعفر بن محمدٍ الصادق علیه السلام و علی ابائه الطاهرین"
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣