به وجود مبارک امام مجتبی و امام حسین(سلام الله علیهما) فرمود: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً». در جلسه قبل هم به عرض شما رسید که اصلاً نماز ما، دستور مبارزه با بیگانه و ظالم را میدهد؛ برای اینکه ما در نماز از خدای سبحان میخواهیم و با او در میان میگذاریم، میگوییم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ راه راست را به ما نشان بده! این یک توضیح دو جانبه میخواهد که قرآن هر دو بخش آن را به عهده گرفته است. این چه کسانی هستند که خدا به آنها راه راست را نشان داد؟ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ را مشخص کرد، فرمود: ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ در آن نوبت ملاحظه فرمودید که ما دو تا بخش کمبود داریم که این را مشخص کنند: یکی اینکه آن منعم علیه چه کسانی هستند؟ یکی اینکه راهشان چیست؟ چون این راه، راه جغرافیایی که نیست. در نماز هر شب و هر روز میخوانیم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، در سوره مبارکه «نساء» فرمود: «منعم علیهم»، انبیا و اولیا هستند: ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾، پس «منعم علیهم»، انبیا و اولیا و صلحا و شهدا و اینها هستند. راهشان چیست؟ راهشان را یکی از اینها که وجود مبارک موسای کلیم است و جزء مبارزترین اینهاست، در قرآن کریم راه اینها را هم مشخص کرد؛ موسای کلیم عرض کرد خدایا! ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾؛ خدایا به پاس آن نعمتی که به من دادی من هرگز از ظالم حمایت نکنم! پس اینکه حضرت فرمود در فتنه، نه به کسی سواری بده و نه شیر بده، این فتنه را تقویت کن و نه مثل شتری باشی که از کُرک بدنت استفاده کنند، تنها سخن از سلب و نفی نیست، آن سخن اثباتی را هم گفته است که ﴿لَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، این است که فرمود: این کارها را نکن در برابر آن کارهایی هم که باید انجام داد آن را هم گفت.
کلام آستاد جوادی املی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣