مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

کلمه پنجاه و سوم از بیانات مولای متقیان حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام،این است که «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً [فَإِذَا] فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَیَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ»؛ سخا، عدل، احسان، همه اینها در بیانات نورانی حضرت است که یکی پس از دیگری روشن شده بود. این ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ﴾، معنایش این نیست که اگر کسی یک وقت به ما کمک کرد، ما هم به او کمک بکنیم. ما یک وقت در راه ماندیم، کسی مشکل ما را حلّ کرد، یا نیازی داشتیم مالی به ما وام داد که مشکل ما حلّ شد، جزای او این نیست که اگر او یک وقتی مشکل داشت ما مشکل او را حلّ کنیم، این می‌شود عدل، اینکه احسان نیست. اگر ما ماندیم او مشکل ما را حلّ کرد و اگر او ماند ما مشکل او را حلّ کردیم، این می‌شود عدل که خیلی پایین‌تر از احسان است. ما باید به او احسان بکنیم نه عدل. احسان این است که وقتی کار تمام شد، احسان آن کار ابتدایی است؛ یعنی ما هیچ حقّی نسبت به او نداشتیم. او در حال خطر ما را دریافت. ما بار اوّل که پاداش دادیم این عدل است. بار دوم اگر او گرفتار شد کسی نبود ما به سراغش رفتیم این می‌شود احسان. این احسان دوم جزای احسان اوّل است. آن کاری که قبلاً کردیم این عدل است. اینکه احسان نیست. احسان به معنای انجام فعل حسن، احسان یعنی نیکی کردن به دیگری، اینها معنای لغوی و عرفی آن است. اما احسان را وجود مبارک حضرت معنا کرده، احسان به معنای کار خوب نیست، احسان به معنای انجام حسن نسبت به دیگری نیست. اینها معانی لغوی و عرفی احسان است. معانی سیر و سلوک احسان این است که انسان به جایی و مقامی برسد که گویا خدا را دارد می‌بیند، مقام «کأنّ» است. «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ»، این مقام «کأنّ» را در اصطلاح بعضی از علوم می‌گویند مقام احسان. بالاتر از مقام «کأنّ» مقام «أنّ» است که وجود مبارک حضرت فرمود: «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه», آن حساب دیگری دارد، آن مقدور هر کسی نیست. ولی غالب فرمایشات حضرت امیر در نهج البلاغه همین مقام «کأنّ» است.

«سخا» به چه می‌گویند؟ ما اگر مشکل این آقا را حلّ کردیم، این می‌شود سخا؟ خیر! فرمود اینکه سخا نیست. دو تا خطر را شما با این کار رفع کردید؛ این معامله است این سخا نیست؛ یکی اینکه او آبرو داده، یکی اینکه اگر ندهید جامعه تو را طرد می‌کند. تو بین دو خطر هستی، داری معامله می‌کنی؛ اینکه سخا نیست. سخا آن است که کسی از تو چیزی نخواهد، جامعه هم باخبر نباشد، مخفیانه مشکل دیگری را حلّ کنی. این بیان نورانی حضرت است فرمود: «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً»؛ کسی چیزی از ما خواست آبرویش را داد، این که سخا نیست و ما هم اگر ندهیم جامعه می‌فهمد که این شخص آبرومند چیزی از ما خواست و به او ندادیم، هم جامعه نقد می‌کند هم این شخص آبرو ریخت. ما دو خطر را پشت سر گذاشتیم، اینکه سخا نشد؛ این معامله است. فرمود سخا «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً [فَإِذَا] فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَیَاءٌ»، یک؛ به هر حال ما خجالت می‌کشیم. «وَ تَذَمُّمٌ»؛ و زمام جامعه و عهده‌داری جامعه را هم پشت سر گذاشتیم، دو؛ اینکه سخا نشد. این حداقل کار است.



گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه

اربعین از دیدگاه رهبر معظم انقلاب

یک روز بود که خلفای بنی‌‌عبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد به‌تبع آن بقیّه‌ی قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّه‌ای با جان خودشان نگذاشتند؛ گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع میکنیم، پایتان را قطع میکنیم، شما را به قتل میرسانیم؛ درعین‌حال رفتند. همان رفتن‌ها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیاده‌ی اربعین رسیده. اگر آنجا کسانی فداکاری نمیکردند، امروز شوکت و هیمنه‌ی محبّت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) این‌جور دنیا را فرا نمیگرفت که شما می‌بینید در راه‌پیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی بلند میشوند می‌آیند آنجا. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیه‌السّلام) فدا کردند97/12/22 .

در اربعین حسینی میلیونها انسان در کنار هم قرار گرفتند؛ خود این حرکت عظیم یک جمعی از مسلمانها - البتّه مخصوص شیعه نبود، سنّیها هم بودند - که در دنیا انعکاس پیدا کرد، تعظیم کردند؛ تجلیل کردند؛ آن را بزرگترین گردهمایی عالم به حساب آوردند؛ چه کسانی؟ آنهایی که دارند مسائل اسلامی را رصد میکنند.
من همینجا مناسب میدانم و لازم میدانم بهمناسبت یاد از آن اجتماع عظیم، از دولت عراق، ملّت عراق، عشایر عراق که در این آزمون بسیار مهم فداکاری کردند، خدمت کردند، کَرم و بزرگواری نشان دادند، تشکّر کنم. حادثهی عجیبی بود حادثهی امسالِ اربعین کربلا. این راه را دشمنان اسلام و دشمنان اهلبیت به خیال خود مسدود کرده بودند. ببینید چه حرکت عظیمی اتّفاق افتاد! وقتی حتّی جسمها در کنار هم قرار میگیرد، اینجور انعکاس پیدا میکند. اگر ما با هم باشیم، کشورهای اسلامی، ملّتهای مسلمان - سنّی و شیعه و فِرَق مختلف تسنّن و تشیّع - با یکدیگر دلهایشان صاف باشد، نسبت به یکدیگر سوءظن نداشته باشند، سوءنیّت نداشته باشند، به یکدیگر اهانت نکنند، ببینید در دنیا چه اتّفاقی خواهد افتاد؛ چه عزّتی برای اسلام درست خواهد شد! وحدت؛ وحدت. 93/10/19

این زیارتنامه‌ها منشأ برکت است، برای ما درس است. در زیارتنامه ها بعد از عرض ادب به پیشگاه شهدا عرض می‌کنیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». درست است که در برابر مرکّب عالم خون شهید مرجوح است و آن راجح؛ اما در برابر هر باران و تگرگ و برفی حرف اول را می‌زند، چون برف, تگرگ, باران آلودگی‌ها را پاک می‌کند؛ اما خباثت استکبار از او برنمی‌آید که پاک کند، فقط آلودگیها و نجاسات دیگر را پاک می‌کند ولوق استکبار را نه خاک پاک می‌کند و نه آب، این «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ» پاک می‌کند. تنها خون است که این ولوق استکبار امریکا و مانند آن را پاک می‌کند.

 این زیارتنامه به ما درس مهدویت می‌دهد. مستحضرید چون قرآن و عترت همتای هم هستند، هر حرفی که در قرآن آمده عترت تبیین می‌کند، هر حرفی که در عترت آمده در قرآن تبیین می‌کند. یکی از دو مقدمه قیاس را عترت بیان کردند سرزمینی که خون شهدا بی‌آرمد، آن طیب و طاهر است. قرآن بخش دیگر را به عهده دارد که سرزمین طیب و طاهر، میوه طیب و طاهر می‌دهد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾؛ میوه طیّب این سرزمین مردان بزرگ‌اند، مردان عفیف‌اند, مردان منزّه از اختلاس نجومی‌اند, مردانی که نه بی‌راهه می‌روند نه راه کسی را می‌بندند، این میوه طیّب یک مملکت است. اگر شهید, خون داد و این سرزمین را شیار کرد و آماده میوه دادن شد، ما موظفیم شجره طوبای این سرزمین باشیم، وگرنه به روایت عمل کردیم؛ ولی به قرآن عمل نکردیم.

«طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»؛ زمینهٴ زندگی ـ نه زمین ـ زمینهٴ زندگی را خون شهید پاک می‌کند؛ قرآن هم می‌گوید هر جا زمینه پاک شد، میوه پاک می‌دهد، میوه به دست اوست؛ آن ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الأرْضِ نَبَاتاً﴾ به دست اوست، مستحضرید که وجود مبارک حضرت این جمله را هم فرمود که «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ‏] الْغَصِیبُ‏ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا». اگر شما بزرگواران کارهای گروهی می‌کنید، این بیان نورانی حضرت امیر ما را دعوت می‌کند به طهارت همه اعضای گروهی. فرمود: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ‏] الْغَصِیبُ‏ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا»، اگر کسی دیواری با سنگ مردم درست کرده, صاحب سنگ می‌تواند بگوید من سنگم را می‌خواهم، قیمتش را نمی‌خواهم، تو چرا بدون اجازه من با سنگ من دیوار ساختی؛ می‌تواند این سنگ را از دیوار بکشد، ولو دیوار پایین بریزد، این حکم شرعی است. او بگوید من قیمت را می‌دهم، این شخص می‌تواند بگوید من راضی نیستم. حَجَر غصب ولو همه سنگ‌ها پاک‌اند و حلال‌اند، یک سنگ ناپاک باعث ویرانی آن دیوار است. یک عضو ناپاک یعنی ناپاک یک‌جا راه پیدا کند آن هیئت را بهم می‌زند. صد درصد مواظب باشید، طیّب و طاهر را انتخاب کنید در تمام کارهایتان. کسی که بداندیش است، کسی که خویش‌اندیش است، اینها را در دستگاهتان اصلاً راه ندهید و مواظب باشید، چون یک هیئتی که یک عضو فاسد دارد، به هر حال گرو ویرانی آن هیئت است: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ‏] الْغَصِیبُ‏ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا».

مطلب دیگری که روی آیین مهدویت است، فرمود شما به کسی حمله نکنید؛ اما طرزی دفاعتان و نظامتان و ارتشتان و نیروی مسلّحتان توانمندانه زندگی کند که احدی طمع در شما نکند. می‌بینید این آیه ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً) درست است که نسبت به کفار است که حتما باید از شما بترسند، این امر غایب به بیگانه است, امر حاضر به آشناست; یعنی مرد باش تا احدی طمع نکند؛ مثل قلّه دماوند باش! ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾؛ یعنی طرزی نظامی‌تان و استحکامتان باشد که احدی طمع نکند همین! یعنی آن‌قدر باید ستبر باشید؛ الآن قله دماوند و سلسله جبال البرز چه کاره است؟ کاری به کسی ندارد؛ ولی احدی به خودش اجازه نمی‌دهد با بیل و کلنگ به جنگ قله دماوند برود. فرمود آن قدر استوار و قائم بالعقل و العدل باشید که احدی در شما طمع نکنید شما که کاری به کسی ندارید. ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نه شما حمله کنید.

 بنابراین وظیفه همه ما این است که در ساختار دفاعی‌مان و امنیتمان نهایت علم و عقل داشته باشیم؛ ایستادگی داشته باشیم نه ایستادن فیزیکی.

 یک وقت دست مبارک وجود مبارک حضرت امیر آسیب دید، پرچم از دست حضرت افتاد، دیگران رفتند پرچم را بلند کنند، پیغمبر فرمود: فوراً بگذارید دست علی, گفتند دست راست حضرت آسیب دید, فرمود: «فانّ شمالهُ خَیرَ من أیمانِکُم‏»؛ دست چپ علی از دست راست همه شما بالاتر است، پرچم باید به دست علی باشد، او قوّام بالقسط است. ما چنین چیزی لازم داریم، چون مهدوی می‌اندیشیم؛ همان‌طوری که در عصر آن ذات مقدس بیگانه از هر طرف حمله می‌کند. الآن مستحضرید ما در میدان مین هستیم و صد درصد در امنیتیم؛ این به برکت خون‌های پاک شهداست و مردان بزرگ است، به تلاش و کوشش شما عزیزان است؛ منتها این را هم باید حفظ کنیم هم باید تقویت کنیم

هفتم صفر روز حزن یا شادی!

هفتم ماه صفر به روایتی سالروز شهادت امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) و به روایتی دیگر میلاد امام موسی کاظم ( علیه السلام ) می باشد این همزمانی دو مناسبت و وجود آن در ماه صفر که ماه حزن و اندوه خاندان نبوت می باشد باعث یک نوع سردرگمی میان محبان اهل بیت شده است لذا به بررسی این موضوع از منابع معتبر و نیز نظر بزرگان و علمای معاصر می پردازیم:
منابعی که هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند:
مرحوم شیخ کفعمی (م قرن 9) در کتاب «مصباح بلدالامین»، هفتم صفر را زمان شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام کرده است.
مرحوم مجلسی هم روایتی را مبنی بر شهادت در این روز ذکر می کند: بحارالانوار،ج 44، ص 134 ، البته مرحوم مجلسی این روایت را به نقل از دروس شهید و مصباح کفعمی ذکر می کند.(مطلبی که ذکر آن خالی از لطف نیست این است که در تاریخ شهادت امام مجتبی پنج قول وجود دارد: آخرصفر، هفتم صفر، بیست و هشت صفر، پنج ربیع الاول و بدون تاریخ؛ که برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب زندگانی امام حسن مجتبی، تالیف رسولی محلاتی مراجعه فرمایید)
منابعی که 28 صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند:
1-شیخ مفید در الارشاد، ص 356
2- مرحوم شیخ کلینی در «کافی»
3- شیخ تبریزی در «اعلام‌الوری» و...
منابعی که هفتم صفر را روز میلاد امام موسی کاظم علیه السلام می دانند:
علامه شوشتری صاحب «قاموس‌الرجال» گفته است که «لم یعین احد شهره»؛ یعنی هیچ‌کس ماه‌ تولد امام کاظم(ع) را تعیین نکرده است، چه برسد به روز تولد! و در منابع تاریخی فقط سال‌ تولد ذکر شده است؛ ولی شیخ تبریزی در کتاب «إعلام‌الوری» و «تاج‌الولید» و هم‌چنین مرحوم «ابن شهرآشوب» در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب » و نیز علامه مجلسی در بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 48 ص 1،روز تولد امام کاظم(ع) را 7 صفر اعلام کرده‌اند و هیچ نقل دیگری در این زمینه نیست، اما قبل از قرن 5 و 6 هجری؛ یعنی مرحوم «شیخ کلینی» در «کافی» یا مرحوم «شیخ مفید» در«الارشاد» هیچ روز و ماهی را برای تولد امام کاظم(ع) اعلام نکرده‌اند، لذا کلام علامه شوشتری به بعد از قرن 6 مربوط می‌شود، بالاخره تعیین تولد امام کاظم(ع) مربوط به متأخرین است.
نکته قابل توجه اینکه ظاهراً قبل از تشکیل دولت صفوی، سایر شیعیان و عمدتاً شیعیان عراق، 7 صفر را شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام می‌کردند اما در زمان صفویه چون تشیع مذهب رسمی شده بود، با مشورت علما برای اینکه اعلام عزا و تعطیل رسمی کنند، لذا وفات پیامبر(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) را در یک روز در آخر ماه صفر جمع کردند تا هم عزاداری شکوه‌مند‌تری برگزار شود و هم از تعدد تعطیلی جلوگیری شود و این‌ باعث شد که سایر شیعیان به خصوص شیعیان عراق مخالفت خود را با این تقویم اعلام کنند.
اما مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی که درس خوانده نجف و کربلا بود، بعد از هجرت از نجف به سوی ایران، این روش را از علمای نجف و کربلا به ایران و قم انتقال داد و از آن وقت به بعد، علما در این روز برای امام حسن(ع) عزاداری می‌کنند.
به هر حال به نظر می رسد که همگام با بزرگان و مراجع عالیقدر ما هم هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و روز حزن و ماتم قرار دهیم.
در پایان در تایید روز شهادت نظر اکثر مراجع معاصر با کمی تغییر وتخلیص اینگونه است:
ماههای محرم و صفر ماههای حزن بر سیدالشهدا و خاندان اهل بیت ( علیهم السلام ) میباشد و باید به مراسم عزاداری و روضه خوانی بگذرد . والله العالم و یا مناسب است در جمع بین دو قول ( مشهور ) در روز هفتم صفر به شهادت سبط اکبر امام مجتبی (علیه الاف التحیطة والثناء ) و تولد امام موسی کاظم علیه السلام ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار به اینکه مصائب امام دوم (علیه السلام) و مناقب امام هفتم (علیه السلام) را متذکر و یاداور باشند و همین احتیاط حاصل میشود . والسلام

پنجاه و دومین کلام مولای متقیان امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه:

«أَوْلَی النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَی الْعُقُوبَةِ»؛ یک وقت است انسان می‌خواهد حق دین را حفظ کند، آن در اختیار خودش نیست، جا برای عفو نیست. اما کسی به انسان ستم کرده، بد گفته حق آدم را گرفته؛ این اُولی و سزاوارترین مردم به عفو کردن، قادرترین مردم به انتقام هستند. اصلاً عفو کفّاره قدرت است. زکات قدرت در عفو کردن از دیگران است که اگر کسی نسبت به آدم بد گفت، آدم اصلاً به ذهن نیاورد. به هر حال راه جبران هست. کسی به ما بد گفته، بسیار خوب! می‌خواهیم فقط انتقام بگیریم یا می‌خواهیم بالا بیاییم؟ اگر ذات اقدس الهی «إن الله یحب الغفار، یحب العفوّ است»، چرا محبوب خدا نشویم و با گذشت از دیگری؟ این راه دارد، این راه دارد! فرمود عفو برکت الهی است.

می فرماید:«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ»، لذا وقتی که حضرت رسول اکرم فاتحانه وارد مکه شدند، اباسفیان قدم می‌زد متحیّرانه می‌گفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی»؛ ما سواره آنها پیاده! ما به سربازان خود کباب شتر می‌دادیم آنها خرما می‌دادند! ما دست سربازان خود شمشیر می‌دادیم آنها چوب داشتند! چگونه شد که آنها بر ما پیروز شدند در فتح مکه؟ «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی»، همین طور که می‌گفت حضرت از پشت سر رسید دست روی دوش نحس اباسفیان گذاشت، فرمود: «بِاَللهِ غَلَبْتُک یَا أَبَا سُفْیَانَ»! بعد عرض کرد نظر شما در این مورد چیست؟ فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، ما نیامدیم انتقام بگیریم. اسلام با این مانده است؛ لذا زینب کبری(سلام الله علیها) در مجلس شام فرمود: «یَا ابْنَ الطُّلَقَاء»، این «یَا ابْنَ الطُّلَقَاء» که زینب کبری در شام فرمود نتیجه فرمایش پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود در فتح مکه که فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، فرمود ای آزادشده‌های جدّ من! «أَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاء»

 

گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه

در کلمه بعدی وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام  فرمود: «عَیْبُکَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَکَ جَدُّکَ»؛ به هر حال انسان ممکن است لغزشی داشته باشد. غیر از معصومین خطای فکری و خطیئه عملی همه ما را تهدید می‌کند. نمی‌توانیم بگوییم ما نه مشکل علمی داریم نه مشکل عملی؛ هر دو مشکل را داریم. اما دو چیز مقدور ماست: یکی کم کردن این، یکی ترمیم این. تلاش و کوشش کنیم که کمتر اشتباه بکنیم، تلاش و کوشش کنیم که کمتر بیراهه برویم؛ این مقدور ماست. دوم اینکه اگر لغزیدیم فوراً توبه کنیم. این هر دو مقدور ماست. اگر ـ خدای ناکرده ـ در کم کردن آن خطا و خطیئه بی‌باک بودیم و در ترمیم آن دو غفلت کردیم، این مشکل هست. چه وقت آبروی ما را ببرد معلوم نیست. هیچ نباید بگوییم کاری که کردیم تمام شد. کاری که کردیم می‌افتد در خط تولید، حرفی که زدیم، خلافی که کردیم، زیرمیزی، رومیزی هر کاری که کردیم، مگر چیزی در عالم معدوم می‌شود؟! این حرفی که پشت سر دیگری زدیم، یا سخنی که گفتیم، عیبی که گفتیم، دل کسی را به درد آوردیم، این شده کار، این یک؛ این کار در خط تولید می‌افتد و اثری دارد، خودش فعلاً رخت بربست. آن اثر در خط تولید است، امر سوم را در بر دارد. مگر چیزی معدوم می‌شود؟! اصلاً فرض ندارد در نظام علّی چیزی بیکار باشد! این سنگی که در یک گوشه افتاده است این مرتّب دارد آن خاک را فشار می‌آورد بعد از دو سال می‌بینیم که یک گودی پیدا شده است! مگر می‌شود چیزی در عالم موجود باشد و بیکار باشد؟! حرفی که زدیم کاری که کردیم غذایی که خوردیم، مالی که بردیم، این در خط تولید می‌افتد. اثرش در دوم، دوم در سوم، سوم در چهارم؛ هر روز به ما می‌گویند جبران کنید توبه کنید، جبران کنید توبه کنید، جبران کنید توبه کنید! وقتی توبه کردیم، ما مادامی که در نظام طبیعت هستیم نظام، نظام «تبدیل السیّئات بالحسنات» است، نظام «مغفرة السیّئات بالحسنات» هست این نظام، نظام تبدیل است. شما می‌بینید بدترین کودها در همین زمین به بهترین گلها و میوه تبدیل می‌شود به استناد: ﴿لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً﴾، این ذنوب جمع است، هیچ گناهی نیست که قابل بخشش نباشد؛ منتها در سوره «نساء» فرمود: شرک را نمی‌آمرزد؛ ما تا نفس می‌کشیم در حوزه حرکت، تغییر، تبدیل و مانند آن هستیم. اما وقتی رخت بربستیم و نفس تمام شد «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‏» و راه توبه بسته است. بنابراین ما تا در دنیا هستیم جا برای تبدیل است«یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ حَسَنَاتٍ»، «إنک غافر الخطیئات»!

بنابراین فرمود این عیب هست. چه وقت رسوا می‌کند معلوم نیست. یک وقت رسوا می‌کند که راه برای توبه بسته است و انسان تقاضای مرگ می‌کند. فرمود تا نفس می‌کشی قبل از اینکه او تو را رسوا کن، این را تبدیل کن! می‌توانی به گُل تبدیل کنی! فرمود وقتی که آدم می‌تواند توبه کند، بگوید خدایا آمدم، نه رو به قبله می‌خواهد، نه آب توبه می‌خواهد، نه لفظ می‌خواهد؛ البته «أستغفرُ الله» و اینها مستحب است، اما آن اراده تخلّلناپذیر خدایا! آمدم؛ او قبول می‌کند. آنچه اساس کار است انقلاب روحی است انقلاب فکری است، انقلاب قلبی است که برگردد. حالا نماز و اینها یک دستورات خاصی است که باید قرائت بکنیم و آن اذکار را بگوییم و اینهاست. اما توبه آن اراده شکست‌ناپذیر است که خدایا از گذشته پشیمان هستم! نسبت به آینده تصمیم قطعی دارم، آمدم، همین!

فرمود معلوم نیست که عیب، چه وقت آدم را رسوا می‌کند! چه بهتر که ما زودتر آن عیب را تصحیح کنیم، راه که برای ما باز است. از آن طرف هر سحر فرشته‌ها می‌گویند: «هل من تائبٍ؟ هل من داعٍ؟». کم نیست، اینها مأموران الهی‌اند. آیا کسی هست توبه کند، ما قبول کنیم؟ آیا کسی هست از ما چیزی بخواهد درها باز است.

پس تا آنجا که مقدور ماست جلوی مشکلات را کم بکنیم، مواظب زبانمان، مواظب غذایمان باشیم. آن سخت است که انسان هیچ غفلتی نکند، بله سخت است؛ اما کم کردن هست و اگر کاری کردیم که رضای خدا در آن کار نبود فوراً توبه بکنیم؛ وگرنه این می‌افتد در خط تولید، اوّلاً؛ کجا سر در می‌آورد معلوم نیست، ثانیاً؛ فرمود تا آن روزی که وقت تو و سعادت تو ذات اقدس الهی آن را تنظیم کرده این عیب مستور است مهلت می‌دهند، و اگر ـ خدای ناکرده ـ این مدت تمام شد این عیبی که در خط تولید بود دفعتاً رسوا می‌کند آدم را. دیگر هیچ راهی برای ترمیم ندارد.

گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه

☘️السلام علیک ایها الهادى النقى☘️

 

 

مولودى از نیمه ذیحجه مى‏‌آید و آسمان

رخت آبیش را با پشته‏‌هاى سپید ابر مى‏‌آراید

گل سرخ، ده گلبرگ خوش‏رنگ را شبنم مى‌‏زند

شب‏بوها، ده شب از عطر دل‏‌انگیزشان را به مهتاب مى‏‌دهند

و اقاقى‏‌ها، آرام مى‏‌شمارند

اولین، دومین... دهمین، آرى دهمین ستاره مى‏‌آید.

او هادی (ع) است و صداقت صادق (ع) در جان دارد، 

نجابت کاظم (ع) بر چهره، 

تبسّم رضا (ع) بر لب، 

و سخاوت محمد (ع) در دست! 

دستی که برای همیشه حبل المتین مسکینان خواهد شد.

مدینه! این بار، دهمین خورشید از منظومه «کوثر» را به دامان گرفته

خورشیدی که انوار الهی‌اش از «سامرّا» تا شرق و غرب عالم سایه خواهد افکند

و درماندگان طریق سعادت را به رستگاری رهنمون خواهد شد.

او امام هادی است که می فرمود:

همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشکلات قرار داد; و آخرت را جایگاه نتیجه گیری زحمات، پس بلاها و زحمات و سختی‌های دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا می‌فرماید.

«تحف العقول، ص 358»

مولا جان! علی بن محمد علیه السلام ! سلام و درود خداوند بر لحظه‌ای که خاک «مدینه»، بوسه بر قدمت زد، و لحظه‌ای که تربت «سامرّا» تن شریفت را در آغوش گرفت!

یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم                  داشتم کنج حرم "جامعه" را می‌خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد                             محکماتِ کلماتِ تو مسلمانم کرد

 

صلوات خاصه امام هادی(ع) تقدیم به روح بزرگوار آن امام همام:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَصِیِّ الْأَوْصِیآءِ، وَاِمامِ الْأَتْقِیآءِ،وَخَلَفِ اَئِمَّةِ الدّینِ، وَالْحُجَّةِ عَلَی الْخَلائِقِ اَجْمَعینَ، اَللّهُمَّ کَماجَعَلْتَهُ نوُراً یَسْتَضیی ُ بِهِ الْمُؤْمِنوُنَ فَبَشَّرَ بِالْجَزیلِ مِنْ ثَوابِکَ،وَاَنْذَرَ بِالْأَلیمِ مِنْ عِقابِکَ، وَحَذَّرَ بَاْسَکَ، وَذَکَّرَ بِآیاتِکَ، وَاَحَلَّ حَلالَکَ، وَحَرَّمَ حَرامَکَ، وَبَیَّنَ شَرایِعَکَ وَفَرایِضَکَ،وَحَضَّ عَلی عِبادَتِکَ، وَاَمَرَ بِطاعَتِکَ، وَنَهی عَنْ مَعْصِیَتِکَ، فَصَلِّ عَلَیْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ، وَذُرِّیَّةِ اَنْبِیآئِکَ، یا اِلهَ الْعالَمینَ.

 التماس دعا

 

این بیان نورانی امام(سلام الله علیه) بارها گفته شد که وجود مبارک حضرت فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ شما شیعیان ما هستید به زیارت یکدیگر بروید و یکدیگر را ترک نکنید. «تَزَاوَرُوا»، چرا؟ «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شعیان ما هستید وقتی دور هم جمع شدید؛ البته آن احوالپرسی‌هایتان که تمام شد به هر حال کلمات ما را نقل می‌کنید، احادیث ما را نقل می‌کنید. این جمله خبریه‌ای است که به داعی انشا القا شده است؛ یعنی شیعیان ما! وقتی دور هم جمع شدید، نگذارید مجلستان به حرف‌های عادی بگذرد. آیه‌ای، روایتی بخوانید که حرف‌های ما مطرح بشود. یعنی «أحْیُوْا أحادیثنا فی مجالسکم».

حالا که زیارت کردید و احادیث ما را گفتید، احادیث ما چه خاصیتی دارد؟ «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ عاطفه ایجاد می‌کند، محبت ایجاد می‌کند، رازداری ایجاد می‌کند، ادب ایجاد می‌کند. خاصیت احادیث ما این است. چطور خاصیت احادیث ما این است که ادب ایجاد می‌کند؟ ما یک مَثل داریم که این مَثل حق است، می‌گوییم: «سنگ روی سنگ بند نمی‌شود»! درست هم هست. الآن اگر بخواهند بُرجی، قصری بسازند، سنگ اوّل را گذاشتند سنگ دوم که روی آن بند نمی‌شود. یک ملات نرم می‌خواهد وگرنه شما سنگ دوم را بگذاری روی سنگ اوّل می‌لغزد و سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. فرمود احادیث ما و کلمات ما ادب‌آموز است ادب آن ملات نرم است آن وقت قصر می‌سازید. با ملات قصر ساخته می‌شود نه با سنگ. «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ ادب است که جامعه را اداره می‌کند، برای اینکه اینها کریم هستند. انسان کریم است و کَرم با ادب آمیخته است.

ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است

ای پنجمین امام که معصوم هفتمی‌                     از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر‌              ‌          نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش        باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت               دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود                  صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟‌               غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه‌                    اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه
تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد               در  شهر شوم شام، جسارت به عمه شد
تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای                 بر  روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای‌                      بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای
دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را                  داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را...
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دِینِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُبَیِّنُ لِحُکمِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا القائِمُ بِقِسْطِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النّاصِحُ لِعِبادِ اللّه الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الدّاعِی إلَى اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الدَّلِیلُ عَلَى اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الحَبْلُ الَمَتِینُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفَضْلُ المُبِینُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النُّورُ السّاطِعُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَدْرُ الْــلاّمِع الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الحَقُّ الاَبَلَجُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السِّراجُ الاَسْرَجُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّجْمُ الاَزْهَرُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الکَوْکَبُ الاَبْهَرُالَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا المُنَزَّهُ عَنِ المُعْضَلاتِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا المَعْصُومُ مِنَ الزَّلاّت الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الزَّکِیُّ فِی الْحَسَبِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الرَّفِیعُ فِی النَّسَبِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا القَصْرُ الَمَشِیدُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ اَجْمَعِینَ
اَشْهَدُ یا مَوْلای اَنَّکَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ صَدْعاً وبَقَرْتَ العِلْمَ بَقْراً، ونَثَرْتَهُ نَثْراً لَمْ تَاْخُذْکَ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لائِم وَکُنْتَ لِدِینِ اللّهِ مُکاتِماً وَقَضیْتَ ما کانَ عَلَیْکَ وَاَخْرَجْتَ اَوْلِیاءَکَ مِنْ وَلایَةِ غَیْرِ اللّهِ اِلى وِلایةِ اللّهِ وَاَمَرْتَ بِطاعَةِ اللّهِ، وَنَهَیْتَ عَنْ مَعْصِیَةِ اللّهِ حَتّى قَبَضَکَ اللّهُ اِلِى رِضْوانِهِ وَذَهَبَ بِکَ اِلى دارِ کَرامَتِهِ وَاِلى مَسَاکِنِ اَصْفِیائِهِ وَمُـجاوَرَةِ اَوْلِیائِهِ
 الَسَّـلامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ
 

 

حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ»؛ دل‌های مردم از یکدیگر فاصله دارد، تنها چیزی که این دل‌ها را جذب می‌کند الفت، محبت و ادب است. دل را با گِل و با طلا و با نقره و با آنها نمی‌شود خرید.

دل‌های مردم را طلا و نقره جذب نمی‌کند، دل‌های مردم را ادب و دین جذب می‌کند و بس! هیچ چیزی نمی‌تواند دل‌های مردم را رام بکند. ممکن است ساکت بکند، ولی ساکن نمی‌کند. ما سکوت نمی‌خواهیم سکون می‌خواهیم، سکینت می‌خواهیم، آرامش می‌خواهیم. دل به غیر نام الهی نمی‌آرمد، آرام نمی‌گیرد؛ چون این دل‌آفرین با دل کار دارد.

فرمود: ﴿هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ﴾؛ خدا سکینت را مثل سایر نورها باید نازل بکند. فرمود دل‌های مردم با ادب سکینت می‌گیرد، با عدل سکینت می‌گیرد، با عقل سکینت می‌گیرد.

ادب منظور این نیست که چگونه بنشیند، چگونه راه برود، عقل ادب است، عدل ادب است، پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی‏»؛ خدا مرا خوب ادب کرده است؛ مرا عادل کرده، باتقوا کرده، نه بیراهه می‌روم نه راه کسی را می‌بندم. ادب به این معناست. البته آداب ظاهری هم حُسن خود را دارد. فرمود تنها چیزی که دل‌های مردم را جذب می‌کند عقل است و ادب است و الفت دینی است و دیگر هیچ، «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ».

یک بیان نورانی از رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) رسید که در کلمات ائمه(علیهم السلام) هم هست، فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیُعْتِقُهُمْ کَیْفَ لَا یَشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِهِ». آن روزی که برده‌داری بود؛ فرمود من تعجب می‌کنم اینها مال می‌دهند بنده می‌خرند، اما ادب به کار نمی‌برند که انسان‌های آزاد را بخرند! ما به هر کسی که عادل باشد، عاقل باشد، ادب منظور این نیست که چگونه بنشیند، چگونه راه برود، عقل ادب است، عدل ادب است، پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی‏»؛ خدا مرا خوب ادب کرده است؛ مرا عادل کرده، باتقوا کرده، نه بیراهه می‌روم نه راه کسی را می‌بندم. «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی‏». «فَقَالَ‏: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ﴾»، ادب به این معناست. البته آداب ظاهری هم حُسن خود را دارد. فرمود تنها چیزی که دل‌های مردم را جذب می‌کند عقل است و ادب است و الفت دینی است و دیگر هیچ

 گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی