سرانجام پس از قرن ها، انتظار عالم خلقت به سر آمد و بزرگ ترین هدایتگر انسان ها پا به عرصه وجود گذاشت. باران «رحمة للعالمین» باریدن گرفت، چشمه رافت و هدایت فوران نمود و نور محمدى عالم ملک و ملکوت را منور کرد مکه این شهر امن خدا، زادگاه آخرین سفیر الهى بر خلایق گردید. شهرى که به واسطه دعاى ابراهیم محل امان و امن همه موجودات اعم از نبات و حیوان و انسان گردید: «و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا»
پیامبرى که براى کرامت بخشیدن به انسانها مبعوث شده و غایت بعثت او انحصار در تتمیم مکارم اخلاقى دارد، میلاد او نیز همواره با کرامت و به دور از هر دنائت و پستى بوده است.
برنامه انبیاء تکریم انسانهاست و چون دین اسلام اتم و اکمل ادیان است و پیامبر براى تتمیم کرامت ها پا به عرصه وجود نهاده، لذا در عالم وجود، میلادى کریم تر از این میلاد رخ نداده است.
با میلاد پیامبر (ص) حوادث شگرف و تحولات عجیبى در زمین و آسمان پدید آمد. در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده که ابلیس در آسمان هاى هفت گانه رفت و آمد مى کرد، وقتى عیسى(ع) متولد شد ابلیس از سه آسمان محروم گردید و در چهار آسمان دیگر آمد و شد داشت و با تولد پیامبر اکرم (ص) از رفت و آمد هفت آسمان محروم و ممنوع گردید و ستارگان آسمان، شیطان را از آسمان مى راندند.
در زمین نیز ایوان کسرى به لرزه در آمد چهارده کنگره آن و فرو ریخت
آتشکده فارس خاموش شد
دریاچه ساوهخشک شد
بتها سرنگون شد و اتفاقات دیگرى که در کتب تاریخ اسلام به تفصیل بیان شده است.
در هفتمین روز پس از میلاد پیامبر اکرم، «عبدالمطلب» براى عرض سپاسگزارى به درگاه الهى گوسفندى کشت و گروهى را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه که از عموم قریش دعوت شده بودند، نام فرزند خود را «محمد» گذارد. وقتى از او پرسیدند: چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید، در صورتى که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد.
قطعا الهام غیبى در انتخاب این نام بى دخالت نبوده است؛ زیرا نام محمد، اگر چه در میان اعراب معروف بود ولى کمتر کسى تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود. طبق آمار دقیقى که بعضى از تاریخ نویسان به دست آورده اند، تا آن روز فقط 16 نفر به این اسم نامگذارى شده بودند...
سلام و صلوات انبیا به جلوۀ جمال تو همه عالم متوسل به تو و به ذات تو
تو اولین نور سرمدی تو احمدی تو محمدی خواجۀ عالم ای رسول اکرم خوش آمدی
حضرت علی امیر مرمنان علیه السلام فرمود: «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ»؛ فرمود طرزی مهربانانه و حکیمانه و رئوفانه و عاقلانه و دوستانه با مردم زندگی کنید که اگر مُردید گریه کنند و اگر زنده هستید به شما مِهر بورزند، میشود اینطور زندگی کرد. اما منافق, انسان در زمان حیاتِ او از او متنفّر است, بعد از مرگِ او هم از او متنفّر است. فرمود میشود انسان طوری زندگی کند که طیّب و طاهر باشد. انسان خیرِ دیگران را که بخواهد خدا همان خیر را به آدم میرساند، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم. ما اگر خیر کسی را بخواهیم خدا به ما چند برابر میدهد ده برابر میدهد. کارِ خیر یک اثر فقهی دارد که ثواب دارد؛ یعنی یا واجب است یا مستحب که حکم فقهی دارد. اثر کلامی هم دارد که بهشت است؛ اینها سر جایش محفوظ است. اما آنکه در اواخر سوره مبارکه «بقره» دارد، فرمود این کار خیری که شما انجام میدهید: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ آن وقت ثواب اخرویاش میماند; یعنی هر کار خیری که انسان انجام میدهد، موقعیت خودش را ثابت میکند، در روزگار نمیلغزد. این ﴿تَثْبِیتَاً﴾ کارِ فقهی نیست, کار کلامی نیست, کار اخلاقی است. اخلاق, موعظه نیست، اخلاق, علم دقیقِ جانکَندنی است که چه کار کنیم که نلغزیم؟ فرمود اگر درخت آن قدرت را میداشت از ریشه کَنده میشد کنار نهر میرفت، یک سطل آب میگرفت میآورد به پای ریشه خود میریخت، این درخت به چه کسی احسان کرده؟ به خودش احسان کرده، چون این آب, ریشه او را تثبیت میکند. فرمود هر کار خیری که انسان انجام میدهد قبل از اینکه اثرش به دیگری برسد, قبل از اینکه جامعه طرْفی ببندد، موقعیت هستیِ این شیء, تثبیت میشود؛ این از غرر آیات ماست. اینجا هم وجود مبارک حضرت امیر فرمود: ثابتقدم باشید! گرایش مردمی سرمایه است. میبینید هر وقت ـ خدای ناکرده ـ دشمن خواست به این نظام آسیب برساند، این نظام را ـ نه فلان شخص را ـ این قرآن و عترت را مردم دوست دارند؛ حالا ممکن است با زید خوب نباشند, با عمرو خوب نباشند, با این مسئول خوب نباشند، آن یک حرف دیگر است. اما خون شهدا را دوست دارند, نظامشان را دوست دارند, قرآنشان را دوست دارند, ائمهشان را دوست دارند. هر وقت بیگانه بخواهد طمع کند، اینها کاملاً در صحنه حاضرند. چه کسی ما را وادار میکند اینطور در خدمت این نظام باشیم؟ فرمود: اگر شما اینطور بودید «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً» که «إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ»؛ این راستقامتان باشند به تعبیر آن بزرگوار, تشنگان خدمت باشند نه تشنگان مثلاً جاه و جلال و مانند آن، این طور میشود زندگی کرد، حسابها را میشود جدا کرد، آن محدوده دین را در هسته مرکزی قرار داد و به او هم دل بست. فرمود اینطور اگر بودید در دنیا و آخرت محبوب هستید؛ اگر زندهاید دلها به شما متوجه است, اگر رحلت کردید به یاد شما هستند و این سرمایه برای همه شما هست.
برگرفته از کلام آیت الله جوادی آملی
روز نهم ربیع الاول مصادف با آغاز ولایت امام زمان (عج) و روز کشته شدن «عمر بن سعد» است. به همین دلیل پیروان اهل بیت علیهالسلام از گذشته این روز را جشن میگرفتند. اما این جشنها نیز از اشتباه مصون نمانده و دچار انحرافاتی شده است. یکی از آنها برگزاری مجلس «عمرکشان» و دیگری بیان «حدیث رفع القم» در چنین روزی است.
یومالله نهم ربیعالاول روز شادی منتظران و زمانی برای تجدید میثاق با امام حاضر است. در این روز میتوان با برپایی جشن به امامت رسیدن آن حضرت، توزیع هدایا بین مردم و به خصوص جوانان، اطعام نیازمندان، برگزاری جلساتی پیرامون شناخت بیشتر حضرت مهدی(عج)، پاسخ به شبهات درباره مهدویت، سفر به اماکن زیارتی به خصوص مسجد مقدس جمکران، برگزاری مراسم دعای ندبه در صبح روز نهم ربیعالاول، برگزاری دعای عهد و زیارت آل یس در عصر روز نهم ربیعالاول، ارسال پیام تبریک به دوستان در شبکههای اجتماعی، نصب پرچمهای مهدوی، قربانی کردن و صدقه دادن برای سلامتی حضرت مهدی(عج)، هدیه دادن به کودکانی که نام آنها مهدی یا دیگر القاب امام زمان (عج) است و گره گشایی از کار شیعیان در ترویج اهمیت این روز سهیم باشیم.
مجلس تفرقه برانگیز «عمرکشان»
در ایران و در تاریخ نهم ربیع الاول به تصور مرگ خلیفه دوم مراسماتی با عنوان «عمرکشان» از سوی برخی شیعیان تندرو برگزار میشود. در حالی که بنابر اسناد تاریخی نهم ربیعالاول روز کشته شدن «عمربن سعد» از قاتلین امام حسین علیه السلام است که در زیارت عاشورا هم مورد لعن قرار گرفته است. در ایران به خاطر شباهت نام این دو نفر مردم دچار چنین اشتباهی شدهاند. بنابر نقل اهل تسنن و شیخ اعظم مفید در مسار الشیعه خلیفه دوم «عمربن الخطاب» در روز بیست و ششم ذیالحجه از دنیا رفت. عمربن خطاب به دست شخصی به نام «پیروز نهاوندی» یا «ابولؤلؤ» غلام مسیحی مغیره بن شعبه (والی بصره) با چند ضربه خنجر زخمی و سه روز بعد کشته شد. انگیزه این قتل به دلیل مالیات سنگینی بود که والی بصره از «ابولؤلؤ» خواسته بود و او شکایت نزد عمر برده بود ولی فایدهای نداشت.
جالب است بدانید که برگزاری چنین مراسماتی مربوط به این سالها نبوده و از قرن هفتم هجری به بعد، به خصوص در عصر صفویان، در میان شیعیان رواج داشته است. برخی شیعیان تندرو به دلیل اینکه کشته شدن خلیفه دوم مصادف با ابتدای محرم و صفر بود و این دو ماه برایشان از اهمیت بسیاری برخوردار بود، این تاریخ را به فراموشی سپردند و بعد از محرم و صفر و روز شهادت امام عسکری علیهالسلام این مراسم را برگزار کردند. مراسمی که با روح تشیع و سیره اهل بیت علیهالسلام فاصله دارد و نه تنها برگزاری آن از سوی بزرگان و عالمان دینی نهی شده بلکه امری خلاف قانون نیز محسوب میشود.
در برخی از مجالسی که در این روز گرفته میشود، حدیثی به نقل از پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله بیان میشود که به «رفع القلم» شهرت دارد و به همین دلیل به این روز «روز رفع القلم» گفته میشود و به واسطه این حدیث افرادی گناه کردن در این روز را بر خود جایز میدانند. البته برخی با استناد به این حدیث گناه کردن تا سه روز را بلااشکال میدانند.
از مراجع تقلید درباره حدیث رفع القلم و مراسماتی که به همین بهانه در روز نهم ربیع الاول گرفته میشود سوال شد که پاسخ آنها به این شرح است:
رهبر معظم انقلاب، آیت الله العظمی خامنهای
هرگونه گفتار یا کردار و رفتارى که در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود شرعاً حرام اکید است.
آیت الله العظمی نوری همدانی
چیزی به عنوان رفع قلم در روز به خصوصی نداریم و مسلمانان باید از تفرقه بپرهیزند و از هر چیزی که موجب وهن مذهب است جداً اجتناب نمایند.
آیت الله العظمی مکارم شیرازی
اولاً: روایتی با عنوان رفع قلم در آن ایام مخصوص در منابع معتبر نداریم و ثانیاً: بر فرض چنین چیزی باشد که نیست مخالف کتاب و سنت است و چنین روایتی قابل پذیرفتن نیست و حرام و گناه در هیچ زمانی مجاز نیست هم چنین سخنان رکیک و کارهای زشت دیگر و ثالثاً: تولّی و تبرّی راههای صحیحی دارد نه این راههای خلاف.
آیت الله العظمی فاضل لنکرانی
حدیث رفع القلم صحیح نیست، بلکه هر مسلمانی موظف به انجام واجبات دینی بوده و فرقی در ایام سال نسبت به آن وجود ندارد و انجام اعمالی که موجب تفرقه مسلمین یا وهن شیعه شود جایز نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علیه آلاف التحیة و الثناء می فرماید : «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَی أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ وضع دنیا اینطور است. غرض این است که ما در حقیقتی زندگی میکنیم که آن حقایق را وجود مبارک حضرت امیر جریان روح آدمی, قیامت, ملکوت ما, اینها را مشخص کردند. با یک سلسله اعتباراتی هم ما به سر میبریم. اعتبارات در همین دنیاست. فرمود عوالم الهی فراوان است؛ قبل از دنیا, بعد از دنیا, در سلسلههای فراوان, عالَمهای ملکوت فراوان هست و هیچ عالمی هم پستتر از این دنیا نیست، برای اینکه در هیچ عالمی خدا معصیت نمیشود مگر اینجا. «مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَی اللَّهِ أَنَّهُ لاَ یُعْصَی إِلاَّ فِیهَا وَ لاَ یُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلاَّ بِتَرْکِهَا» از این پَستتر ما دیگر عالمی نداریم، چون در هیچجا معصیت نمیشود، فقط همین جا میشود. از اینجا که به برزخ رفتیم، دیگر عالم طهارت است، آنجا که گناه نیست وارد ساهره قیامت شدیم دیگر گناه نیست, ـ إنشاءالله ـ وارد بهشت شدیم دیگر گناه نیست.
ما یک موجود ابدی هستیم، ما از زمان و زمین میرهیم و ابدی میشویم. اگر یک موجود ابدی میشویم باید کالای ابدی داشته باشیم؛ عقیده طیّب و طاهر, روح طیّب و طاهر که ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ این میتواند ابدی باشد و گرنه نه زمین ابدی است نه شمس و قمر ابدی است، نه زمان ابدی است، هیچ چیزی ابدی نیست. فرمود وضع دنیا این است اگر کسی به جایی رسید، خوبیهای دیگران هم به حساب او میآید، برای او هست؛ اما برای او نیست، چون عاریه است. روزی که سقوط میکند معلوم میشود برای او نبود. اگر دنیا به زید رو کرد، خیلی از خوبیهای دیگران به پای او نوشته میشود و اگر دنیا از او برگشت خیلی از خوبیهای او هم از او سلب میشود; یعنی به نام او نوشته نمیشود «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَی أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ»؛ نیکیهای غیر و خیرهای دیگران برای او عاریه است برای خود او نیست. «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ وقتی دنیا به او پشت کرد، خوبیهای او هم فراموش میشود، از او گرفته میشود.
برگرفته از بیانات آیت الله جوادی آملی
تقویم هجری قمری، چهارده قرن تقویم دینی مسلمانان جهان بوده است. از آنجا که قسمت عمدة وقایع دینی مثل روزه، حج و مناسبتهای مذهبی مثل اعیاد و سوگواریها بر اساس تقویم هجری قمری ضبط و ثبت شده، از این رو آشنایی با این تقویم، بسیار مهم است. سال هجری قمری براساس چرخش ماه به دور زمین است و سال آغازین آن سال هجرت پیامبر اسلام(ص)است. تاریخ نویسان پژوهشگران درباره چگونگی پیدایی و سیر تحول تقویم هجری قمری در بخشهای مختلف جزیره العرب، در 18 سال نخست پس از هجرت پیامبر اکرم(ص) اختلاف نظر دارند. هر یک از این پژوهشگران با استناد به آیات شریفة قرآن مجید که موضوع آن نجوم و تقویم است و نیز به استناد قراردادها، صلح نامه ها، فرامین و نامههای نوشته شده در این سال ها و انبوه روایات نقل شده در کتب تاریخ و علوم دینی دورة اسلامی، نظراتی متفاوت و گاه متناقض، اظهار کردهاند؛ اما تا کنون، هیچ یک از آنها از دایرة فرض و گمان فراتر نرفتهاند.
مبدأ این تقویم، اول محرم سالی است که پیامبر اکرم (ص) از مکه معظمه به مدینه منوره هجرت فرمودند. این مبدأ قراردادی است و 59 تا 71 شبانه روز قبل از تاریخ تقریبی هجرت پیامبر اکرم(ص) اختیار شده است. اسلام شناسان درباره تاریخ هجرت از 1 تا 13 ربیع الاول 1 هجری قمری اختلاف نظر دارند.
طبق قول مشهور، تعین مبدأ تاریخ توسط عمر و به پیشنهاد حضرت علی(ع) از هجرت پیامبر(ص) است. بنابر این قول، ابوموسی اشعری نامهای به عمر مینویسد و از نبود تاریخ منسجمی گلایه میکند. چرا که نامههایی از خلیفه به دستش میرسید و به دلیل عدم ذکر تاریخ در تقدم و تاخر آنها دچار مشکل میشد خلیفه دوم نیز شورایی تشکیل داد تا آغازی را برای تاریخ اسلام مشخص کنند. در این شورا نظرات مختلفی ارائه شد که مورد پذیرش قرار نگرفت. در نهایت علی(ع) پیشنهاد داد که هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه مبدأ تاریخ اسلام قرار گیرد که مورد پذیرش عمر قرار گرفت و به صورت بخشنامه به سراسر شهرها اعلام شددر مقابل این نظریه، برخی معتقدند در زمان خود پیامبر(ص) و به دستور ایشان، هجرت مبدأ تاریخ قرار گرفته است پیامبر به محض ورود به مدینه دستور به این امر دادند و از سوی دیگر، مکاتبههایی از زمان پیامبر(ص) موجود است با سال هجری تاریخ خورده است. از جمله:
صلحنامه بین پیامبر(ص) و نصارای نجران که به دستور پیامبر(ص) به سال پنجم هجری قمری تاریخ خورده است.
وصیت پیامبر(ص) به سلمان فارسی با املای حضرت علی(ع)، پیامبر دستور داد در آخر نامه نوشته شود: این نامه به دست علی(ع) و به دستور پیامبر(ص) در ماه رجب سال نهم هجری نوشته شد.
ایثار بزرگ امیرالمومنین علیهالسلام برای حفظ جان پیامبر اسلام در واقعهی لیلةالمبیت
رهبر انقلاب
در این باره می فرماید:
حلول ماه مبارک ربیع الاول را که ماه ولادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد بن عبداللَّه و یکی از مقاطع تاریخی بزرگ برای کل بشریت است، تبریک عرض میکنیم. در روز اول ربیع الاول هجرت پیغمبر واقع شده است؛ از مکه به مدینه که مبدأ تاریخ هجری مسلمانان است. این ماه هم ربیعالمولود است، هم ربیعالهجره است.
و پیرامون واقعه لیلة المبیت در خطبه نماز جمعه اردیبهشت سال 1386داستان ایثار امیرالمؤمنین (ع) چنین بیان نمودند:
سیزده سال در
کنار پیغمبر در سختترین مواقف، علی ابن ابیطالب علیهالصّلاةوالسّلام ایستاد.
بعد آن وقتی که سیزده سال رنج داشت به پایان میرسید، درست است که هجرت رسول اکرم
هجرت از روی اجبار و ناچاری و زیر فشار قریش و مردم مکه بود، اما آیندهی روشنی
داشت. همه میدانستند که این هجرت مقدمهی کامیابیهاست، مقدمهی پیروزیهاست. درست
در آنجایی که یک نهضت از دوران محنت دارد وارد دوران راحتی و عزت میخواهد بشود،
در همان لحظه که همه معمولاً تلاش میکنند زودتر خودشان را برسانند اگر بتوانند از
مناصب اجتماعی چیزی را بگیرند، جایگاهی پیدا بکنند، در همین لحظه امیرالمؤمنین
آماده شد تا در جای پیغمبر، در بستر پیغمبر، در شبی ظلمانی و تاریک بخوابد تا
پیغمبر بتواند از این خانه و از این شهر خارج بشود.
توی آن شب،
کشته شدن آن کسی که در این بستر میخوابد، تقریباً قطعی و مسلّم بود. اینجور نبود
که حالا چون من و شما قضیه را میدانیم، میدانیم که امیرالمؤمنین در آن حادثه به شهادت
نرسید، بگوییم که آنجا همه میدانستند. نهخیر.
مسأله این است که در یک شب ظلمانی در یک نقطهی معینی یک کسی بنا است کشته بشود،
قطعی است. میگویند آقا، این آقا برای اینکه بتواند از اینجا خارج بشود، باید کسی
در آن جا به جای او باشد تا جاسوسها که نگاه میکنند، احساس کنند کسی در آنجا
هست. کی حاضر است؟ این ایثار امیرالمؤمنین خود یک حادثهی فوقالعاده مهم است، اما
زمان این ایثار هم بر اهمیت آن میافزاید. زمان کی است؟ آن وقتی که بنا است این
دوران محنت بهسربیاید. بنا
است بروند حکومت تشکیل بدهند، راحت باشند. مردم مدینه - یثرب - ایمان آوردهاند،
منتظر پیغمبرند، همه این را میدانند. در این لحظه این ایثار را امیرالمؤمنین
میکند. هیچ انگیزهی شخصی باید در یک انسانی وجود نداشته باشد تا اقدام به یک چنین
حرکت بزرگی بکند.
ببینید یک لحظه آدم از خدا غفلت کند؛ یک لحظه یعنی یک لحظه! کمتر از یک ثانیه انسان از خدا غافل باشد زمانش همین است. ببینید چه طور خدا آدم را میگیرد؟! با یک نفس کشیدن؛ آن وقت ما این هستیم. با یک نفس کشیدن آدم بالا را پایین میکند، پایین را بالا میکند، نفی را اثبات میکند، اثبات را نفی میکند. تمام حالات ما باید در دست او باشد، این معلوم شد؟ گاهی هم خدا نشان میدهد میگوید این هستی. پس معلوم میشود این زبان درست است که در اختیار ماست؛ اما ما و زبان ما در اختیار دیگری هستیم. این چشم درست است در اختیار ماست، ما و چشم ما در اختیار دیگری هستیم، این هستیم!
اگر ما این هستیم این بیان نورانی حضرت امیر ـ همه این بیانها بوسیدنی است ـ فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُه ... وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه»؛ فرمود: خدا اگر کسی را خواست بگیرد، از جای دیگر لشکر نمیآورد. فرمود اعضا و جوارح خود انسان سربازان خدا هستند؛ حرفی میزند رسوا میشود، جایی را امضا میکند رسوا میشود، جایی نباید برود رسوا میشود. این طور نیست که حالا اگر خدا خواست کسی را بگیرد از جای دیگر بگیرد! همیشه نظیر طیر ابابیل نیست که برای ابرهه و خاتمه دادن آنها بیاید، گاهی با دست خود آدم، آدم را میگیرد، گاهی با زبان آدم، آدم را میگیرد. فرمود: این طور نیست که خدا از جای دیگر لشکرکشی بکند. «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُه»؛ یعنی اگر خدا در قرآن فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، سراسر عالم سپاه و ستاد خدا هستند، این چنین نیست که آسمان و زمین و ملائکه و ابرهه و طیر ابابیل و آنها سپاه و ستاد باشند برای اینکه کسی را بگیرند، نخیر! با چشم او، با زبان او، با امضای او، با پای او، جایی میرود رسوا میشود، جایی را امضا میکند رسوا میشود، با یک رومیزی، زیرمیزی و اختلاس رسوا میشود.
این است که فرمود اگر کسی بخل بورزد، راه خودش را بست.بیانات آیات الله جوادی آملی
حجت الاسلام حسینی قمی پیرامون قدر شناسی نعمات الهی با استناد به حدیثی از امام رضا علیه السلام، سخن می گوید:
روح هستی در میان بستر است لحظه های آخر پیغمبر است
در چند روز آخر از زندگى رسول اکرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
«اى مردم! آتش فتنهها شعله ور گردیده و فتنهها همچون پارههاى امواج تاریک شب روى آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید. آگاه باشید که من درباره ثقلین از شما می پرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار میکنید، زیرا که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا دیدار کنند. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم ( کتاب خدا و اهل بیتم ). بر ایشان پیشی نگیرید که از هم پاشیده و پراکنده خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که به هلاکت میرسید».
آنگاه پیامبر (ص) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می کردند. در آخرین روزها پیامبر به علی (ع) وصیت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علی (ع) که جانش با جان پیامبر آمیخته بود، پاسخ داد: «ای رسول خدا، میترسم طاقت این کار را نداشته باشم».
پیامبر (ص) علی (ع) را به خود نزدیک کرد. آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد.
فردای آن روز بیماری پیامبر (ص) شدت یافت اما او در همین حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود: «برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید».
هنگامی که علی (ع) آمد، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد. با مشاهده این وضع، نوادههای پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پیامبر (ص) جدا کند. پیامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: «علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم».
سرانجام پیامبر (ص) هنگامی که سرش بر دامان علی (ع) بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) در زمان حیات مبارکشان فرمود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ». بیایید بچههای ما بشوید. هر کسی که بالغ شد باید شناسنامه را بگیرد. قبل از بلوغ وقتی به دنیا آمده است تا بالغ بشود در اختیار پدر و مادر است؛ نامگذاری او، شناسنامه او، کد ملی او، اینها را پدرانشان تأمین میکنند؛ اما حضرت فرمود وقتی کسی بالغ شد باید برای خودش شناسنامه بگیرد. حضرت فرمود ما حاضریم شما را به فرزندی قبول بکنیم: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» بیایید بچههای ما بشوید، ما امیدواریم این پیام را شنیده باشیم، فرزندان اینها شده باشیم. چه فخری بالاتر از این که پدر ما علی بن ابیطالب باشد، مادر ما فاطمه زهرا باشد. از این فخر بالاتر فرض ندارد.
رحلت پیغام دار آخرین، خاتم نبوت را نگین، حضرت رسول واپسین، عینیت قرآن کریم، حضرت رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سبط اکبرشان ، امام مجتبی علیه السلام بر مسلمانان جهان تسلیت باد.
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است
این چه شوراست که برپاشده درارض وسماء این چه سوزاست که درسینه هرمردوزن است
بانگ و فریاد به گوش آید از افلاک مگر رحلت ختم رسولان و عزای حسن است
انسان میخواهد خودش را اصلاح کند چگونه اصلاح کند؟ خیلی از موارد است که انسان تحت ولایت شیطان است و نمیداند که چه کار میکند؟! چرا ما عالِم بیعمل داریم؟ چگونه میشود که انسان صد درصد میداند که رومیزی، زیرمیزی، اختلاس، نجومی حرام است ولی انجام میدهد؟ چه اهل این لباس، چه اهل غیر این لباس! با اینکه صد درصد میداند که نگاه به نامحرم حرام است به این ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ عمل نمی کند. چگونه میشود انسان صد درصد عالم است و عمل نمیکند؟
این برای آن است که مسئول عمل مشخص نیست که علم هیچ کاره است در بخش عمل. اینکه میگوییم هیچ کاره است، برای آن است که در آن بخشهای دقیق باید این طور حرف زد. الآن شما ببینید صدها کار را ما به وسیله چشم و گوش انجام میدهیم، بین دست و پای ما و چشم و گوش ما رابطه است، هر چه را ببینیم برابر آن حرکت میکنیم؛ اما وقتی کسی ویلچری شد با اینکه با چشم خود مار را میبیند عقرب را میبیند آنجا مینشیند و نیش میخورد و مسموم میشود. مگر میشود به او اعتراض کرد که مگر نمیدیدی؟! بله میبیند؛ اما هیچ ارتباطی بین دیدن و دویدن نیست، دویدن برای دست و پاست که فلج است. شما این آقا که فلج است ویلچری است مرتّب به او عینک بده، ذرّهبین بده، دوربین بده، تلسکوپ بده، میکروسکوپ بده، او مشکل دید ندارد! شما مرتّب آیه بخوان، مرتّب روایت بخوان، او مشکل علم ندارد؛ خودش اینها را گفته، نوشته، چاپ هم کرده است. مگر علم میرود؟ مگر علم امتثال میکند؟ علم مثل چشم و گوش است. تا ما درک نکنیم که مسئول عمل یک قوه دیگر است، او الآن بند است، بیان نورانی حضرت امیر این است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر»، هوس با علم کار ندارد، هوس با عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، کار دارد. اگر شما ببینید دو تا رگ قلب که با چشم غیر مسلّح به زحمت دیده میشود، یکی بسته است و یکی باز، وقتی این پزشک جرّاح میخواهد عمل کند، با اینکه صدها کار را این دو تا رگ کنار هم با هم انجام میدهند، این پزشک معالج و جراح قلب میگوید هیچ ارتباطی به آن رگ ندارد، این رگ بسته است؛ با اینکه اینها صدها کار را با هم میکنند. بین علم و عقل عملی، جرّاحانه وقتی خواستیم سخن بگوییم، میگوییم کار علم چیزی دیگر است، عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان»، چیزی دیگر است و حضرت فرمود این عقل عملی در اثر هوس فلج است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر». حالا این پا که فلج است شما آسمان را ببین، زمین را ببین، این کاری با شما ندارد. آدم علم دارد برای اینکه کار انجام بدهد، این مطمئن است که کاری از شما ساخته نیست، کاری از ما ساخته نیست، کاری که نمیتوانی بکنی، هر چه میخواهی بکنی بکن!
آیات قرآن کریم از زبان حضرت امیر به صورت کلام نهج البلاغه درآمده است و اگر آن آیات قرآن کریم نبود، حضرت امیر این سخنان را نمیتوانست بگوید. اینها هر چه دارند از قرآن است و از وحی الهی است.
میبینید همان آیات قرآن کریم به صورت نهج البلاغه جلوه کرده است خود حضرت امیر وقتی قرآن را معرفی میکند، میفرماید که «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه» خدا در قرآن برای بندگانش تجلّی کرد، حرف نزد. مردم باید متکلّم را ببینند، نه این صدا را بشنوند. «مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه»، این کاتب است از یک نظر، قرآن کتاب است از یک نظر، این متکلم است از یک نظر، قرآن کلام است از یک نظر، این متجلّی است از یک نظر قرآن جلوه اوست از یک نظر، تا خواننده قرآن چه کسی باشد! تا مطالعهکننده قرآن چه کسی باشد! نهج البلاغه همان مطالب بلند قرآن کریم است که از زبان مطهّر علی بن ابیطالب درآمده است.
بنابراین اینکه میبینید ما درسخوان زیاد داریم؛ اما کمتر کسی به آن عالم ربّانی بودن میرسد. خود حضرت امیر وقتی خودش را معرفی میکند میگوید: «أنا من علماء الربانیین». ما اینکه آن گونه شاگرد و استاد کم داریم، برای اینکه این درسهایی که ما میخوانیم درسهای عملیاتی است که چه کار بکنیم و چه کار نکنیم! اما درسهایی که مربوط به شناخت جهان است، شناخت انسان است، شناخت روابط بین انسان و جهان است، به ابدیت ما برمیگردد، ما یک موجود ابدی هستیم. اگر موجود ابدی هستیم فکر ابد میخواهد، عمل ابد میخواهد طرح ابد میخواهد. این نه در فقه ماست، نه در اصول ماست، نه در بحثهای دیگر ماست، این در قرآن است و در نهج البلاغه. اگر ما با مُردن میپوسیدیم مشکلی نبود؛ اما با مُردن از پوست به در میآییم و ابدی میشویم. اگر ابدی شدیم باید افکار ابدی داشته باشیم زاد و توشه ابدی داشته باشیم، آنجا هیچ خبری نیست که کسی به داد ما برسد، چیزی به ما بدهد. امروز عمل است «وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً» حساب است «وَ لَا عَمَل»
بیانات آیت الله جوادی آملی
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣