امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت قرار بده. اگر کسی نعمتی خدا به او داد، شکر این نعمت واجب است، و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون میکند، اگر شکرش شکر متوسط باشد؛ خود او را بالا میبرد اگر شکر او شکر عالی باشد. اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند؛ کفر، نعمت از کفت بیرون کند»؛ نه «کفرِ نعمت»! شکر نعمت این کار را میکند، کفر نعمت، نعمت از کف بیرون کند، این برای شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده میشود. اما آنچه در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده میکنیم! گوهرِ هستیِ شاکر را بالا میبرد: ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾،نه «لأزیدنّ نعمَتَکُمْ». یک وقت است انسان در حد ایمانِ متوسط درک میکند و شکر میکند، این شکر باعث افزایش نعمت اوست، میشود «شکر نعمت، نعمتت افزون کند». یک وقت است که وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود: تمام نعمتها را از او بدانید، بعد فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین»؛ من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛ یعنی توحید در شکر، توحید در مُنعِم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود از آنِ خداست؛ چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا میآید که در سوره «ابراهیم» فرمود: ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾، نه «لازیدنّ نعمتَکُم».
این شکر نعمت مصادیقی دارد، فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید، عفو از او را شکر قرار بدهید؛ یعنی یکی از مصادیق شکرِ نعمت است. این برای کدام دشمن است؟ آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عدوات و دشمنی نباشد؛ اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمیدارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، همچنان باید تحت استیلا قرار بگیرد و آن نفس امّاره است. شیطان آن دشمنی نیست که اگر کسی نسبت به او مهربانی کند از او عفو کند، او صرف نظر کند. اینکه حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛ فرمود از هر دشمنی این هوس بدتر است، چرا؟ برای اینکه حالا یا مار یا عقرب یا سگ یا گرگ به انسان حمله کرد، انسان اگر یک مقدار گوشت یا غذایی پیش این سگ بیندازد، در همان چند لحظهای که سگ یا گرگ مشغول خوردن آن گوشت است، آدم را رها میکند؛ اما این نفس امّاره اگر گفت این نگاه نامحرم را انجام بده، یا این حرف حرام را بزن! همین که انسان حرف او را گوش داد، حرف بد زد یا نامحرم را نگاه کرد، او یک قدم جلوتر میآید. هیچ دشمنی ممکن نیست مثل نفس امّاره باشد. هر دشمنی را انسان یک طعمه جلوی او بیندازد در همان چند لحظه یا چند ساعتی که مشغول خوردن آن طعمه است، انسان آزاد است؛ اما نفس امّاره همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد، او ده قدم جلوتر میآید؛ لذا «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ». این بیان نورانی حضرت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، درباره دشمن بیرون است نه دشمن درون. دشمن بیرون دو قسم است، اما حالا دشمن بیرون فقط یک قسم است، هیچ ممکن نیست که انسان بتواند از او عفو کند و او دوباره دشمنی نکند، «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ»؛ این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»،حالا که اسلحه را به زمین انداختید اظهار عجز کردید، دیگر ما کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که بسیاری از اینها به همان «ابن الطُّلقاء» معروف شدند؛ اما حضرت میدانست که دیگر کاری از آنها ساخته نیست. اما آن دشمنی که اگر شما یک لحظه عفو کنید دوباره خودش را تجهیز میکند، عفو از او شکر نیست یک غفلت است، دشمن درون فقط یک قسم است؛ لذا حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ».
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی
دربارهی
سیّدهی زنان عالم، زنان همهی عوالم و همهی دورانها، سخن کسی مثل این حقیر نهفقط
نارسا و ناقص است، بلکه زبان ما در بیان بخشی از آنها هم الکن است. غیر از مقامات
معنوی و ملکوتی و الهی -که غیر از خود معصومین (علیهمالسّلام) کسی نمیتواند آن
مقامات را درک کند، چه برسد به اینکه توصیف بکند- ازلحاظ معیارهای ظاهری و عقلانی
هم سیّدهی زنان عالم صدّیقهی کبری (سلاماللهعلیها) دارای اندازهها و ابعاد
غیر قابل تصوّر برای ما است. خب میگوییم این بزرگوار از ولایت دفاع کرد، جان خودش
را از دست داد، با فصاحت و بلاغت سخن گفت، و مانند اینها؛ امّا اینها [فقط] به
زبان گفته میشود، آن موقعیّت را ما نمیتوانیم اصلاً تصوّر بکنیم.
فاطمهی
زهرا (سلاماللهعلیها) در نقش یک رهبر واقعی [است]؛ یعنی یک رهبر به تمام معنا،
مثل یک پیغمبر، مثل یک هدایتگر عموم بشر؛ در این حدّ و در این اندازه زهرای اطهر،
دختر جوان، ظاهر میشود؛ این زنِ اسلام است.
خب ما
مرتّب تمجید کنیم، تعریف کنیم، بله، فایدهاش این است که ذکر مناقب این بزرگواران
دل انسان را روشن میکند، اعتقاد انسان، عشق انسان، محبّت انسان را افزایش میدهد؛
اینها خوب است لکن حقایق گوناگون دیگری هم ورای اینها وجود دارد.
فاطمهی
زهرا (سلاماللهعلیها) یک زن اسلامی است، زنِ در بالاترین طراز زن اسلامی، یعنی
در حدّ یک رهبر، امّا همین زنی که از لحاظ فضایل و مناقب و حدّ وجودی میتوانست
پیغمبر باشد، همین زن مادری میکند، همسری میکند، خانهداری میکند؛ ببینید اینها را
باید فهمید.
ما در روز ولادت
فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها) جا دارد که حدّ زن مسلمان را درست تشخیص بدهیم.
امروز را روز زن و روز مادر نامگذاری کردهاند؛ خیلی خیلی خوب است؛ میشد گفت روز رهبر،
اشکالی نداشت؛ میشد گفت روز والاترین انسان؛ امّا امروز نیاز جامعهی ما به این
است که بداند مادری یعنی چه؟ زنِ خانه بودن یعنی چه؟ کدبانو بودن یعنی چه؟ فاطمهی
زهرا با آن شأن و با آن رتبه و با آن مقام و با آن عظمت، یک خانم خانهدار است؛
این تحقیر او نیست؛ او که با آن عظمت قابل تحقیر نیست، مگر این عظمت را میشود کوچک
شمرد؟ این عظمت به جای خود محفوظ است، امّا یکی از شئون و یکی از مشاغل همین عظمت
عبارت است از همسر بودن یا مادر بودن و خانهداری کردن؛ با این چشم به این مفاهیم
نگاه کنیم.
در ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها ، مراسم عزاداری در مؤسسه اقامه شد که در روز یکشنبه 29 بهمن ماه دکتر قنبری پیرامون شخصیت و حقیقت تابناک حضرت صدیقه طاهره و نقش او به عنوان یک زن موفق در حوزه خانواده ، جامعه و سیاست سخنانی ایراد نمودند:
دریافت
حجم: 16.9 مگابایت
روز دوشنبه سی بهمن ماه حجت الاسلام رضا محمدی پیرامون شناخت حضرت زهرا سلام الله علیها و وظیفه ما در شناختن این بانوی بزرگوار که الگو و اسوه ی پسندیده ای برای ماست نکاتی را بیان کردند:
دریافت
حجم: 16.6 مگابایت
و روز شهادت حضرت زهرا حجت الاسلام میثم عل پناه پیرامون قیاس مصیبت حضرت صدیقه طاهره و امام حسین علیه السلام مطالبی را بیان نمودند:
دریافت
حجم: 14 مگابایت
ممکن است گفته شود اگر مبارزه با حکومتی که پس از
رحلت رسول گرامی اسلام (ص) بر سر کارآمد لازم بود، چرا امیرالمؤمنین(ع) خود به این
امر اقدام نفرمود؟
حقیقت این است که قیام مسلحانه امیرالمؤمنین(ع) در برابر
عمل انجام شده در سقیفه، هم اشکال سیاسی داشت و هم اشکال امنیتی، اشکال سیاسی آن
این بود که مردم کوتاه نظری که به آسانی دست از حمایت علی(ع) برداشتند، به سرعت قضاوت
می کردند که حضرت علی(ع) به خاطر رسیدن به ریاست و محکم کردن جایگاه خویش چنین
کارهایی را انجام می دهد و با وجود چنین قضاوتی در فضای عمومی جامعه اسلامی، اهداف
والایی که امیرالمؤمنین(ع) به دنبال آن بودند، تأمین نمی شد. اشکال امنیتی این کار
نیز این بود که به راه انداختن جنگ داخلی در جامعه اسلامی، فتنه ای عظیم و تفرقه ای
شدید در جامعه به راه می انداخت که موجب طمع دشمنان برای نابودی دین اسلام و جامعه
نوپای اسلامی می شد و بدین ترتیب تمام زحمات رسول خدا(ص) بر باد می رفت.
شرایط سیاسی و امنیتی اقتضا می کرد که امیرالمؤمنین(ع)
در برابر دستگاه خلافت به پا نخیزد و از وقوع فتنه ای عظیم که اساس اسلام را به
خطر می انداخت پیشگیری کند.
با این حال دختر رسول گرامی اسلام (ص) وظیفه ای دیگر داشت
که به خوبی بدان اقدام فرمود. اگر قیام زهرای طاهره(س) برخلاف موازین و مصالح
اسلام بود،امیرالمؤمنین(ع) از آغاز باید مانع او می شد. مگر ممکن است صدیقه کبری
(س) برخلاف خواست امام خویش، امیرالمؤمنین(ع) رفتار کند؟! بیشک حرکت بانوی دو عالم
صددرصد موافق نظر امیرالمؤمنین بوده است و حضرتش با قیام خویش حقانیت شیعه را
اثبات فرمود. البته حرکت حضرت زهرا(س) درامر یاری دین منحصر به چند روزی نیست که پیامبر
اسلام (ص) رحلت فرمود؛ بلکه فاطمه زکیه در طول رسالت پیامبر چنان یاوری برای پدر
بزرگوار خویش بود که «ام ابیها» لقب گرفت.
بنابراین ممکن است امر به معروف و نهی از منکر در شرایطی
خاص برای شخص محذور داشته باشد و مفسده ای که بر انجام آن مترتب می شود، بیش از
مصلحت آن باشد؛ اما سکوت او وظیفه را از عهده دیگران بر نمی دارد و آن باید وظیفه
امر به معروف و نهی از منکر خویش را انجام دهند.
شاهد این حقیقت، این است که گاه در زمان امام معصوم،
برخی از بهترین شیعیان ایشان کارهایی می کردند که امام معصوم، خود از انجام آن
خودداری می ورزید؛ اما آنان را از انجام آن کار باز نمی داشت. نمونه بارز این
معنا، جناب ابوذر است. در ایام خلافت خلیفه سوم، اسراف فراوانی در مصرف بیت المال
صورت می گرفت؛ اما امیرالمؤمنین(ع) تنها به تذکراتی دوستانه بسنده می فرمود و
برخوردی تند با خلیفه وقت نمی کرد. حتی هنگامی که مردم برای قتل خلیفه سوم اجتماع کردند، ایشان
از این کار جلوگیری فرمود و هنگامی که آب را به روی خلیفه بستند، ایشان به او آب
رساند؛ اما جناب ابوذر برخوردهای تندی با خلیفه و عوامل حکومتی وقت داشت. با این
حال حتی یک مورد هم در تاریخ نیامده است که امیرالمؤمنین(ع) ابوذر را به رفتاری
آرامتر دعوت فرموده باشد. یکی از
کسانی که با ابوذر اختلاف فکری داشت، شخصی به نام کعب الاحبار بود که از دین یهود
به اسلام گرویده بود و با دستگاه خلافت همکاری فراوانی داشت. در مجلسی نزد خلیفه که
ابوذر حضور داشت، کعب الاحبار فتوایی برای مباح دانستن ثروت اندوزی آنان صادر کرد
که ابوذر را به شدت به خشم آورد؛به گونه ای که برخاست و با عصای خویش محکم بر سر کعب
الاحبار زد و گفت: ای پسر زن یهودی کافر! تو کجا و فتوا دادن در احکام مسلمانان
کجا؟! سخن خدا از سخن تو صادقتر است که فرمود: یا أیها الذین آمنوا إن کثیرا من الأحبار والرهبان لیأکلون أموال الناس
بالباطل ویصدون عن سبیل الله والذین یکنزون الذهب والفضة ولا نفقونها فی سبیل الله
فبشرهم بعذاب ألیم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان اهل کتاب و
راهبان، اموال مردم را به باطل می خورند و آنان را از راه خدا باز می دارند؛ و
کسانی را که طلا و نقره را گنجینه می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به
مجازاتی دردناک بشارت ده.
هنگامی که از امیرالمؤمنین(ع) برای قضاوت در این باره
دعوت کردند، امیرالمؤمنین(ع) به ابوذر نفرمود چرا متعرض مسلمانی شدی و این روش امر
به معروف و نهی از منکر نیست؛ بلکه در تأیید او حدیثی از رسول خدا (ص) نقل فرمود
که «از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: آسمان بر مردی سایه نیفکنده و زمین مردی
روی خود حمل نکرده که راستگوتر از ابوذر باشد».
بنابراین گاهی ممکن است شخصیتی بزرگ به سبب شرایطی خاص
وظیفه نداشته باشد سخنی را مطرح کند؛ اما سکوت او به معنای جواز سکوت دیگران نیست
و آنها باید وظیفه خویش را انجام دهند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. ما باید
این حقیقت را درک کنیم که چرا امیرالمؤمنین علی(ع) مانندحضرت زهرا (س) اقدام نکرد. آری، اگر امیرالمؤمنین(ع)
کاری را حرام شمارد و دیگران را از انجام آن منع کند، البته در این صورت همه باید
مطیع باشیم. همچنین اگر رهبر جامعه اسلامی حکمی حکومتی می دهد و همه را از انجام
کاری نهی می فرماید،همه باید با جان و دل فرمان او را پذیرا بوده، بدان عمل کنیم و
معنای ولایت هم چیزی جز این نیست؛ اما گاه ایشان حکم حکومتی نداده و دیگران را از
امر به معروف و نهی از منکر باز نداشته اند. در این صورت دیگران باید وظیفه خویش
را انجام دهند و از نادانی است که بگویند اگر این کار خوب بود، رهبر خود بدان
اقدام می فرمود. باید با دقت و بصیرت بفهمیم که چرا رهبر به آن کار اقدام نمی کند.
بنابراین برای ترک امر به معروف و نهی از منکر که حکم قطعی اسلام است، حجتی شرعی لازم است
وحجتی که می تواند موجب ترک واجب شود، حکم حاکمی مبنی بر این است که در این
موقعیت، امر به معروف خلاف مصلحت اسلام است و من از آن نهی می کنم. حال اگر چنین
حکمی نبود، تنها به استناد رفتار شخصی حاکم نمی توان تکلیف را از روی دوش خود
برداشت.
برگرفته از سخنان علامه مصباح یزدی در تفسیر خطبه فدکیه
گفتاری از علامه مصباح یزدی در تفسیر خطبه فدکیه:
ماجرای ایراد این خطبه شریف به حوادثی باز می گردد که پس
از رحلت پیغمبر اکرم (ص) روی داد. در آن برهه زمانی، برخی مسلمانان درباره سرزمین
فدک با اهل بیت گرامی پیامبر رفتاری کردند که رنجش محبوبه قلب رسول خدا(ص) را به همراه
داشت، همین امر، سبب شد تا حضرتش به میان جمعیت مسلمانان آمده، مسائل بسیار مهمی
را بیان فرمایند که این مطالب به ویژه در آن عصر، تنها از زبان مبارک حضرت زهرا(س)
قابل بیان بود. بدین ترتیب بسیاری از حقایق، دست کم برای آیندگان روشن شد. اگر کسی
بگوید این خطبه حضرت زهرا (س) ضامن بقای مذهب تشیع شد، سخنی به گزاف نگفته است.
پیش از ورود به خطبه مبارک بانوی یگانه جهان آفرینش،
باید این اندیشه خام را از ذهن شسته، گمان نکنیم نزاع قدیسه عالم وجود با مدعیان
خلافت بر سر متاع ناچیز دنیا بود؛ بلکه اقدام شجاعانه حضرتش بهانه ای بود برای
ماندگاری حقایق در دل تاریخ، تدابیر بعدی ایشان نیز در راستای تأمین همین هدف اندیشیده
شد. اگر فاطمه (س) با وصیتش مانع شرکت برخی در تشییع جنازه شریف خویش شد،
نغوذبالله از سر کینه توزی به این امر مهم اقدام نکرد؛ بلکه این وصیت سیاستی بی نظیر
بود تا بر ادعاهای ناحق خط بطلان کشد. برخی چه کودکانه از این وصیت حکیمانه
سوءاستفاده کرده، آن را دستمایه تسویه حسابهای شخصی می کنند و هنگامی که با شخصی
از خویشان یا غیرخویشان اختلافی دارند به استناد این سفارش حضرت، وصیت می کنند که
«من راضی نیستم آن شخص در تشییع جنازه من شرکت کند». چه مغالطه عجیبی! هدف حضرت
زهرا(س) این بود که با اثبات نهایت خشم و غضب خویش نسبت به برخی، آنها را مصداق
این سخن رسول خدا (ص) معرفی کنند که
فرمودند: اِنَ الله یَغضِبُ لِغضبِ فاطمه و یَرضِی لِرِضاها؛«حقیقتاً خداوند عزوجل
به سبب غضب فاطمه غضب می کند و به خاطر رضایت او راضی می شود». دفن مخفیانه جسم شریف دختر رسول خدا (ص) این هدف را دنبال می کرد که
همه تاریخ بدانند فاطمه هیچ گاه از آن افراد راضی نشد. این هدف کجا و کینه توزی
کجا! به یقین آیینه رحمت و مهربانی الهی اگر کوچکترین امیدی بر هدایت دشمن ترین
دشمنانش هم داشت، از هدایت آنها مضایقه نمی کرد؛ اما کار به جایی رسیده بود که اگر
فاطمه (س) این تدبیر را نمی اندیشید، چراغ حق خاموش می شد و ما امروز اسلام و تشیع
را نمی شناختیم. اگر امروز چشم دل میلیونها انسان با حقیقت آشناست، برکتی از تدبیر
بی نظیر زهراست. بی شک می توان
گفت اگر آن افراد به واسطه شرکت در تشییع جنازه حضرت زهرا(س) هدایت شده، از خطای
خویش توبه می کردند، فاطمه مهربان بر شرکت آنها در تشییع پیکر پاکش اصرار می ورزید.
اما فاطمه(س) می دانست کسانی که آشکارا به مخالفت با امیرالمؤمنین(ع) برخاستند، به
هیچ قیمتی حاضر به پذیرش حق نخواهند شد. از این رو تدبیری اندیشید تا آیندگان
بفهمند جریانی در امت اسلامی نمایان شد که برخلاف مسیر واقعی اسلام و برخلاف مقاصد
و سفارشهای پیامبر (ص) عمل کرد و
در پرتو این فهم، اگر خواستند راه حق را برگزینند توان قدم نهادن در آن مسیر را داشته
باشند.
گفتاری از
علامه مصباح یزدی در تفسیر خطبه فدکیه
خطبه مبارک
حضرت زهرا (س) با مضامین بلند و در عین حال زیبای خویش که تالی تلو وحی قرآنی است، «فدکیه» نامیده می شود و یکی از بهترین و
افتخارآمیزترین منابع شیعی به شمار
می
آید. این خطبه
از نظر فصاحت و بلاغت، اتقان مطالب و
شیوه استدلال، جدال و مناظره در اوج است و چکیده ای از عقاید
مذهب شیعه به شمار
می آید.
ماجرای تصرف فدک به هر دلیل که روی داد_ بگوییم : به دلیل این شبهه بود که اقدام کنندگان گمان می کردند خلیفه رسول خدا هستند و اکنون وظیفه آنهاست که این اموال را بین فقرا تقسیم کنند یا ..._ حضرت زهرا (س) را به واکنش شدید واداشت. آنچه در این میان عجیب می نماید، سطحی نگری برخی است که گمان کرده اند حضرت زهرا(س) را بسیار رنج میداد، از دست رفتن مشتی درهم و دینار بود. این گمان کوتاه، گاه در مرثیه خوانی ها خود را نشان میدهد و بر زبان این چنین آشکار می شود که حضرت فرمودند: «نان بچه هایم را گرفتند!» اگر بگوییم این کوتاه نظری یکی از بزرگترین ظلم هایی است که ما شیعیان در حق اهل بیت(ع) روا میداریم، سخن گزافی نیست. چگونه کسانی که همه ثروتهای عالم را در دید بلندآنها به اندازه تل خاکستری ارزش ندارد، برای از دست دادن مال دنیا نگران میشوند؟! مگر این ساده اندیشان سخن امیرالمؤمنین(ع) را در نهج البلاغه ندیده اند که می فرماید: و ما أصنع بفدک و غیر فدک؛ «من را با فدک و غیرفدک چه کار؟»!آیا واقعاً آن گریه ها، ناله ها و دادخواهی ها برای متاع اندک دنیا بود؟! چنین تصوری خام بیجا و نابخردانه است. حقیقت امر این است که این مسئله دستمایه ای بود تا بانوی بزرگ اسلام(س)حقایقی را چنان افشا کنند که تا قیامت نور آن آشکار بماند و کسی را یارای فرونشاندن آن نباشد. این حقایق به گونه ای بودکه جز فاطمه (س) هیچ کس حتی شخص امیرالمؤمنین(ع) توان بیان صریح آنها را نداشت! امیرالمؤمنین(ع) خود در طرف دعوا با خلفا قرار داشتند و خلافت پیامبر(ص) را حق خویش می دانستند؛ از این رو هر سخنی از ایشان صادر می شد، ایشان را متهم به دفاع از منافع شخصی می کردند؛ اما حضرت زهرا(س) حقایق را با لحنی بیان فرمودند که حتی امروز هم کسی جرأت آن صراحت بیان را ندارد. در آن شرایط خاص، این شاهکار تنها از دختر رسول خدا (ص) بر می آمد و حضرتش در اندک فرصتی که داشت چنان درخت حقیقت را آبیاری کرد که برای همیشه مانع از خشکیدن آن شد...
امام حسن عسکری (ع) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود.
مادر والا گهرش حدیث یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت
را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد.
این
زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از
دنیا رحلت کرد. کنیه آن حضرت ابامحمد بود.
حق تعالی پیامبر را بر خلق عظیم آفرید و فرمود : " آنّک لعلی خُلُقٍ عظیم"
دریافت
حجم: 13.9 مگابایت
آخرین پیامبر الهی در 17 ربیع الاوّل دیده به جهان گشود و با انوار رخسار و جمال منوّرش، جهان تیره و تاریک، به ویژه عربستان را روشن گردانید. از امام صادق)ع( روایت شد که ابلیس، پس از رانده شدن از رحمت الهی، میتوانست به هفت آسمان رفت و آمد کند و خبرهای آسمانی را گوش دهد، تا این که حضرت عیسی (ع) دیده به جهان گشود، از آن پس، ابلیس از سه آسمان فوقانی ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پایینتر، رفت و آمد میکرد. ولی چون حضرت محمد(ص) به دنیا آمد، ابلیس از تمام آسمانها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گردید و غیر از او، تمامی شیاطین نیز با تیرهای شهاب از آسمان رانده شدند. هم چنین روایت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص)، ایوان کسری شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت و آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد؛ دریاچه ساوه خشک گردید؛ بتهای مکه سرنگون شدند؛ نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها را روشن کرد؛ انوشیروان، پادشاه ساسانی ایران و مؤبدان بزرگ دربار وی، خوابهای وحشتناکی دیدند؛ پس از استقرار در زمین، گفت: اَللّهُ أکْبَرُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ کَثیراً، سُبْحانَ اللّهِ بُکْرَهً وَ أصیلاً. گفتنی است که تاریخ نگاران و سیره نویسان شیعه و اهل سنت، با این که در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و میگویند که آن حضرت در اوّل عام الفیل، برابر با سال 570 میلادی و در ماه ربیع الاوّل دیده به جهان گشود، ولی درباره روز تولد وی، اختلاف نظر دارند. شیعیان، معتقدند که رسول خدا(ص) در روز جمعه، مصادف با 17 ربیع الاوّل، به دنیا آمد و اهل سنت میگویند که تولد وی، روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل بوده است.
به همین مناسبت در روز سه شنبه 14 آذر ماه جشنی با حضور استاد صنیعی و مدیحه سرایی و مسابقه حضوری و... برگزار خواهد شد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣