اگر کسی بخواهد روش ائمه(علیهم السلام) را داشته باشد باید در سختیها و دشواریها صابر باشد، چون مستحضرید ما در بهشت زندگی نمیکنیم، در دنیا زندگی میکنیم و دنیا هم جای امتحان است، ما اگر بدانیم دنیا چیست و بهشت چیست اشتباه نمیکنیم! ما خیال میکنیم در بهشتیم و راحتیم در حالی که آنکه ما را آفرید فرمود قسم یاد میکنم که انسان را در ابتلائات و امتحانات قرار دادم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» ما میتوانیم در اینجا طرزی زندگی کنیم که برای خودمان بهشت بسازیم چه اینکه خدای ناکرده میشود طرزی زندگی کرد که برای خود جهنم بسازیم. امام رضا(ع) فرمود باید سنّت امامتان را داشته باشید یعنی صابر بودن، بردبار بودن و نرنجیدن و نرنجاندن این سنّت ولی خداست که همه ما باید داشته باشیم.
استاد جوادی آملی
رذایل اخلاقی واقعاً آتش است و آتش، از خود سوزی شروع می کند و سپس دیگران را می سوزاند. قوّه غضبی که رذایلی مانند حسد از شعب فرعی آنهاست مادّه منفجره بی خاصّیتی است. اصل قوّه غضبیه را به منظور حمایت از دین و دفاع در برابر بیگانگان باید حفظ کرد؛ امّا آن را در درون جان نباید جای داد. این که گفتهاند سگ را به خانه راه ندهید؛ زیرا خانهای که سگ در آن باشد، فرشته به آن در نمیآید، معنای ظاهری دارد که سگ آلوده است و در خانهای که در آن سگ هست فرشته ها وارد نمیشوند. سگ جای مشخّصی دارد. سگ را در اتاق مخصوص و شخصی جا نمی دهند. به همان معیار هم گفتهاند به خانه دلی که در آن سگهایی مانند حرص، هوس و حسد باشد، فرشته فضیلت راه پیدا نمی کند.
خیلیها که گرفتار رذایل اخلاقیاند برای این است که بنیان مرصوص و محکمی ندارند لذا با خرافات و شانس زندگی میکنند با بخت و اتفاق زندگی میکنند و کسی که موحد نباشد ناچار به خرافات نظیر شانس و امثال شانس تن در میدهد. بنابراین فرمود: آن که ملحد است و عقیده ندارد زندگیاش و پا و پایهاش را روی لبهای گذاشته که زیرش خالی است.
آیت الله العظمی جوادی آملی با اشاره به نمونه ای از بیماری های اخلاقی موجود در جامعه خاطر نشان کردند: آن مردی که نتواند خود را در برابر آهنگ نامحرم، رام کند، مریض است، چهاینکه آن زنی که نتواند خود را در برابر نامحرم بپوشاند، مریض است و این مرض با درس «حجاب» و «عفّت» درمان میشود. ذات اقدس اله به همسران حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿یا نساء النّبی لستُنّ کأحدٍ من النّساءِ إنْ اتّقیتُنّ فلا تخضعن بالقول فیطمعَ الّذی فی قلبه مرضٌ و قُلنَ قولاً معروفاً﴾. یعنی شما در سخن گفتن، صدای خود را نازک و رقیق نکنید؛ زیرا آن مردی که قلبش مریض است، طمع میکند. از این جا روشن میشود که «مرض» در فرهنگ قرآن کریم، بسیار عمیق و ریشهدار است.
همانگونه که جسم انسان در معرض ابتلا به انواع بیماری ها قرار دارد، در امور اخلاقی نیز ممکن است انسان دچار بیماریهای مُزمنی گردد که راه درمان آن به مراتب از بیماریهای جسمی سخت تر و دشوارتر است چراکه ترک و درمان رذائل اخلاقی همتی بس بلند و عزمی فولادین می طلبد.
به تعبیر استاد برجسته اخلاق حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی چنین شخصی در آزمایشات مربوط به جسم خود هیچگونه نقص و کمبودی را ملاحظه نمی کند چرا که بیماری های اخلاقی و قلب مریض را این نوع آزمایش ها تشخیص نمی دهد و فقط در آزمایشات الهی این قلب مریض شناسایی می گردد چنانکه خداوند می فرماید: "فی قلوبهم مرض..."
بیشتر بیماریهای جسمی با درد همراه است و شخص مریض از بیماری خویش آگاه می شود؛ ولی بیماریهای اخلاقی و روحی این گونه نیست و آگاه نبودن از مرض های اخلاقی، خود بیماری دیگری است. رهبران الهی با نهی از منکر و یادآوری کیفر الهی، به عضو بیمار انسان فشار می آورند تا او از بیماری خویش آگاه شود و در درمان آن بکوشد؛ ولی بیماری که از یادآوری مرض خود می رنجد، طبیب را دشمن خویش می پندارد و این رنجش نیز نوعی بیماری اخلاقی است؛ زیرا پزشک باید عضو دردمند را نشان دهد و در صورت لزوم، آن را قطع کند تا دیگر اعضا سالم بمانند .
در مثل دیشبی که شب جمعه هم بود؛ در شب بیست و یکمی، بشریت علی را از دست داد. جسم امیرالمؤمنین، صدای امیرالمؤمنین، نفس گرم امیرالمؤمنین، چشم نافذ امیرالمؤمنین از دنیای آن روزِ بشر گرفته شد. ولی میتوان علی (علیهالسّلام) را با خود داشت؛ پیشاپیش حرکت خود و پیش روی خود داشت، مشروط بر اینکه ما سیرهی امیرالمؤمنین و رفتار امیرالمؤمنین را مثل یک سرمشق مورد توجه قرار بدهیم.
دیشب
یکی از سه شب ممتاز در دوران سال بود؛ شبهایی که محتمل است شب قدر باشند. تنزل
ملائکه ی الهی و تنزل روح در مثل دیشب یا یکی از دو شب دیگر اتفاق افتاده است یا
می افتد. خوشابه حال کسانی که با فرود فرشتگان الهی توانستند روح خود را فرشته گون
کنند. حضور ملائکه ی الهی در روی زمین و در میان ما مردم - که فرمود: «تنزّل
الملائکة والرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر» - باید بتواند ما را به نزدیک شدنِ به
خلق و خوی فرشته گون کمک کند. یقیناً
در میان بندگان خدا کسانی بوده اند که دیشب را شب خوبی گذرانده اند و چشم حقیقت
بین و روح حقیقت یاب آنها حقایق شب قدر را ادراک کرده است. شاید کسانی فرشته ها را
به چشم دیده باشند. شما مردم عزیز هم در همه جا شب نوزدهم و شب بیست ویکم و ان
شاءالله شب بیست وسوم را ساعات خوبی گذراندید و می گذرانید. می بینیم که مردم ما،
جوانهای ما، زن و مرد ما با این شبها حقیقتاً قصد پالایش خود را دارند؛ دلها نرم
می شود، چشم ها اشکبار می شود، روح ها لطیف می شود؛ روزه هم کمک کرده است. ما باید
امیدوار باشیم، دعا کنیم و بکوشیم از این شبها برای عروج معنوی خود استفاده کنیم؛
چون نماز معراج و وسیله ی عروج مؤمن است. دعا هم معراج مؤمن است، شب قدر هم معراج مؤمن
است. کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا
اسیر و دچار آن هستند، هرچه می توانیم، خود را دور کنیم. دلبستگی ها، بدخلقی ها - خلقیات غیرانسانی، ضدانسانی -
روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله های روح انسانی است.
این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند.
اما درباره ی
شهادت امروز. این شهادت، مصیبتی نیست که در برهه یی از زمان اتفاق افتاده باشد و
الان ما به یاد آن اشک بریزیم؛ نه، این مصیبتِ همیشه ی زمان است. مصیبت شهید کردن
امیرالمؤمنین، این «تهدّمت والله ارکان الهدی»، فقط برای آن زمان خسارت نیافرید؛ برای طول تاریخ بشر خسارت ایجاد
کرد.
فاطمه ی زهرا
(سلام الله علیها) بیست وپنج سال قبل از این تاریخ در بستر بیماری به زنان مدینه
فرمود اگر علی را بر سر کار می گذاشتند، «لساربهم سیراً سُجُحاً» - «سُجُح» یعنی
هموار
- راه زندگی را
بر مردم هموار می کرد. «لا یکلِمُ خُشاشه»؛ نمی گذاشت - به تعبیر من - اقتدار
حکومت و روحیه ی حکومتگری اسلام اندکی به پیکر جامعه ی اسلامی زخم بزند؛ نمی گذاشت
ذره یی آسیب ایجاد کند؛ کار را پیش می برد و از هر آسیبی هم جلوگیری می کرد.
بهترین شکل حکومت کردن این است که حکومت به مردم زخم نزد؛ زندگی مردم را هم از
لحاظ مادی و معنوی آباد کند. «ولا یکلّ سائرهُ و لا یُمُلّ راکبه و لاوردهم منهلا
غیرا صافیا رویّا»؛ اینها را فاطمه ی زهرا آن روز فرمود. این واقعه بیست وپنج سال
عقب افتاد؛ ولی بالاخره امت اسلامی جمع شدند و امیرالمؤمنین را سرِ کار آوردند. امیرالمؤمنین در همین چند سال؛ یعنی از ذی حجّه ی سال 35
تا ماه رمضان سال 40 - چهار
سال و نُه ماه یا ده ماه - کارهای بزرگی انجام داد. کارهایی را پایه گذاری کرد که
اگر شمشیر غدر و خیانت نمی بود و این جنایت بزرگ به وسیله ی ابن ملجم و عناصر پشت
پرده ی این جنایت صورت نمی گرفت، امیرالمؤمنین این راه را ادامه می داد و باز
دنیای اسلام شاید تا قرنها بیمه و تأمین می شد. لذا مصیبتی که آن روز وارد شد،
برای دنیای اسلام و تاریخ اسلام پُرخسارت بود. باز هم این منهل رَوی صافی زلالی را
که می توانست دنیای اسلام را سیراب کند، از دسترس دنیای اسلام دور کردند؛ لذا مصیبتِ
همیشه است.
امام خامنه ای
از سحر نوزدهم که
امیرالمؤمنین به دست آن ملعون ضربت خوردند تا شب بیست و یکم - چند تا حادثهی
درسآموز اتفاق افتاد:
یکی در همان لحظهی اول بود. وقتی ضربت را این دشمنِ
خدا بر امیرالمؤمنین وارد کرد، در روایت دارد که حضرت هیچ آه و نالهای
نکردند؛ اظهار دردی نکردند. تنها چیزی که حضرت فرمودند، این بود: «بسم اللَّه و
باللَّه و فی سبیل اللَّه، فزت و ربّ الکعبة»؛ به خدای کعبه سوگند که من رستگار شدم. بعد هم
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) آمد سر آن بزرگوار را در دامان گرفت... بعد حضرت را برداشتند - بعد از
اینکه امام حسن (علیهالسّلام) نماز را در مسجد
خواندند، حضرت هم نشسته نماز خواندند. راوی میگوید که حضرت گاهی متمایل میشد به یک
طرفی که بیفتد، گاهی خودش را نگه میداشت - و بالاخره به طرف منزل حرکت دادند و
بردند. اصحاب شنیدند آن صدائی را که: «تهدّمت واللَّه
ارکان الهدی ... قتل علىّ المرتضی». این صدا را همهی اهل کوفه شنیدند، ریختند
طرف مسجد؛ غوغائی به پا شد. راوی میگوید: مثل روز وفات پیغمبر در کوفه، ضجه و گریه
بلند شد؛ آن شهر بزرگ کوفه یکپارچه مصیبت و حزن و اندوه بود. حضرت را میآوردند؛ امام حسین (علیهالسّلام)
آمد نزدیک. در این روایت دارد که اینقدر حضرت در همین مدت کوتاه گریه کرده بودند
که پلکهای حضرت مجروح شده بود. امیرالمؤمنین چشمش افتاد به امام حسین، گفت: حسین
من گریه نکن، صبر داشته باشید، صبر کنید؛ اینها چیزی نیست، این حوادث میگذرد. امام
حسین را هم تسلا داد...
بیانات آیت الله خامنه ای
دیشب
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد یک بار دیگر رخت ماتم در برم
کرد
دیشب که اشهد
گفتنت ذکر لبت بود امن یجیب ورد لبان
زینبت بود
دیشب ملائک هم
گریبان می دریدند فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند
بر دوش من بگذار
بار محنتت را دیدم به چشم خود
تمام غربتت را
هر شب سراغ چاه
رفتی گریه کردی یا
بین کوچه راه رفتی گریه کردی
میدانم از هجران
مادر پیر گشتی اما مگر از زندگانی
سیر گشتی؟
فکری به حال کاسه
های شیر کردی ؟ فکری
به حال کوفه ی دلگیر کردی؟
بابا مرو مانوس
غم ها میشوم من با رفتنت تنهای
تنها میشوم من
رحمی کن آخر بر
یتیمان پریشان جان حسن قدری تحمل
کن پدرجان
بادختر خود کمتر
از این سربه سر کن از
رفتنت بابا بیا صرف نظر کن
با این وصیت ها
نده دیگر عذابم جان حسین دیگر نکن
خانه خرابم
ام المصائب هستم
و ام البکایم تو هم شبیه مادرم گفتی برایم
بر روی چشم هستم
هوادار حسینت هستم
همیشه مونس و یار حسینت
بابا خیالت جمع
هستم تکیه گاهش هستم شریک درد و داغ
و سوز و آهش
دیگر نگو از
خاطرات همسر خود از خلعت و بقچه نگو
با دختر خود
بس کن پدرجان چون
دگر طاقت ندارم باشد-کفن
در زیر پایت می گذارم
حرف از کفن گفتی
و دلشوره گرفتم از
پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم
گفتی حسین و
کربلا ای داد بی داد گفتی حسین و بوریا ای
داد بی داد
بابا حسین من کفن
دارد ندارد حتی کفن نه
پیرهن دارد ندارد
شهادت مولای متقیان ، حضرت علی علیه السلام بر قطب عالم امکان ولی الله الاعظم حضرت مهدی روحی له الفداء و شیعیان عالم تسلیت باد.
رهبرعظیم الشان انقلاب:
امروز
که خدای متعال اجازه داده است که شما زاری، تضرع و گریه کنید، دست ارادت به سوی او
دراز کنید، اظهار محبت کنید، اشک صفا و محبت را از دل گرم خودتان به چشمهای
خودتان جاری کنید. این فرصت را مغتنم بشمارید؛ والا روزی هست که خدای متعال به
مجرمین بفرماید:
" لاتجروا
الیوم”، بروید، زاری و تضرع نکنید، فایدهای ندارد "انکم منا لاتنصرون”. این
فرصت، فرصت زندگی و حیات است که برای بازگشت به خدا در اختیار من و شماست؛ و
بهترین فرصتها ایامی از سال است که از جمله آنها ماه مبارک رمضان است و در میان
ماه مبارک رمضان، شب قدر! شب قدر هم در میان این سه شب است. طبق روایتی که مرحوم
محدث قمی نقل میکند، سوال کردند که کدام یک از این سه شب (یا آن دو شب بیستویکم
و بیستوسوم) شب قدر است؛ در جواب فرمودند:
چهقدر آسان است
که انسان، دو شب (یا سه شب) را ملاحظه شب قدر بکند؛ چه اهمیتدارد بین سه شب مردد
باشد، مگر سه شب چهقدر است؟ کسانی بودهاند که همه ماه رمضان را از اول تا آخر،
شب قدر به حساب میآوردند و اعمال شبقدر را انجام میدادند!
وقتی قرآن کریم موضوع حفظ نظام اسلامی را مورد اشاره قرار می دهد می فرماید مراقب باشید دشمنان شما و در راس آنها صهیونیسم هر روز دشمنی و خصومتشان با شما بیشتر می شود، اینها هر روز در حال نقشه کشیدن هستند؛ «وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ»، اینها تنها با شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی نداشتند بلکه دشمنی اینها با اصل اسلام بود و اکنون نیز با اصل دین مخالفند. این نکته باید برای ما اصل باشد.
در بیشتر سور مدنی از «نفاق» ذکری به میان آمده است؛ منافقان تقریبا یک سوم مردم مدینه را تشکیل می دادند و در زمان حیات رسول گرامی اسلام به هر کارشکنی و توطئه ای از جمله ترور و ماجرای افک و دیگر مسائل دست زدند، اما یک بیان نورانی حضرت امیر(علیه السلام) در نهج البلاغه دارند که می فرمایند بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دیگر هیچ اثری از این نفاق و منافقین نبود، از طرفی امکان نداشت همه آنها دفعتا مرده باشند یا دست از نفاق خود برداشته باشند، در نتیجه همه آنها با سقیفه کنار آمده بودند.
چرا مردم در زمان رضاخان در مقابل آن همه دشمنی که او با دین و روحانیت کرد سکوت کردند؟! دلیل آن این بود که مردم در آن مقطع تاریخی گذار از قاجاریه به پهلوی، «تخلف» و «اختلاف» دیدند و این دو غده بدخیم مردم را از دین جدا کرده بود.
اگر مردم با رهبر نباشند رهبر ولو علی بن ابی طالب(ع) باشد شکست قطعی است، لذا باید با هوشیاری از این دو غده بدخیم «تخلف» و «اختلاف» خود را دور نگه داریم تا به آن تجربه تاریخی تلخ دچار نشویم که امیدواریم به برکت وجود سرمایه های فراوانی همچون خون پاک شهدا و تلاش علما این نظام اسلامی از هر گزندی محفوظ باشد و به دست صاحب اصلی اش برسد.
برگرفته ازبیانات آیت الله العظمی جوادی آملی
سالروز قیام خونین پانزده خرداد 1342 و یاد و نام شهدای آن روز را گرامی میداریم و تلاش می کنیم با عمل به فرامین قرآن و رهبر معظّم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(حفظه الله) خون این عزیزان را پاس بداریم.
امام بزرگوار، «مؤمن به خدا»، «مؤمن به مردم»، «مؤمن به هدف» و «مؤمن به راهی بود که او را به این هدف میرساند.
ایشان عبدِ صالح پروردگار و اهل خشوع، تضرع و دعا بود.
امام، «امامِ انقلابی» بود و همین صفت علت اصلی عصبانیت قدرتهای مادی از ایشان است.
مسئلهی اساسی این است که امامِ انقلابی، کشور را از بسیاری از منجلابها ازجمله «منجلابهای وابستگی، فساد سیاسی، فساد اخلاقی، حقارت بینالمللی، عقبماندگیهای علمی، اقتصادی و فناوری و آقابالاسری آمریکا و انگلیس» نجات داد و در مسیر حرکت کشور و ملت، تغییری بزرگ ایجاد کرد.
انقلاب و انقلابیگری برای همهی دورانها است و انقلاب یک رود جاری است و همهی کسانی که براساس شاخصهای انقلابیگری عمل کنند، انقلابی هستند حتی جوانانی که امام (رحمةاللهعلیه) را هم ندیده باشند.
در
نقشهی راهی که امروز بیان و ترسیم شد، امام در همهی شاخصها در بالاترین سطح
قرار دارد و باید بهعنوان یک الگوی کامل مورد توجه و اهتمام قرار گیرد.
تأمل و تعمق
مستمر در صحیفهی امام و وصیتنامهی ایشان و انس گرفتن با گفتار و مواضع امام،
راهی برای الگو قرار دادن آن عزیز به عرش سفرکرده است.
سیره امام بزرگوار فقط بیان شخصیت یک انسان نیست؛ بلکه راهنمای عمل همه ملت ایران و مسلمانان جهان است؛ راهنمای عمل همه کسانی است که میخواهند در سایه اسلام، برای خود زندگی شایسته انسانی فراهم کنند. البته ملت ایران بیش از دیگران مخاطب این سخنان است؛ زیرا بار امانتی که بر دوش ماست - یعنی حفظ دستاورد عظیم این انقلاب - یک ویژگی برای ملت ایران است. با حفاظت از این ذخیره عظیم، باید شکر این نعمت را بگزاریم. این بُعد از شخ
امام بر روی اسلام تکیه کرد؛ به اسم اسلام قانع نشد؛ بر این اصرار ورزید که باید قوانین اسلامی در تمام گوشه و کنار دستگاههای دولتی و حکومتی حاکم شود. روی مبانی اسلام تکیه کرد؛ روی ترکیب و ساخت اسلامی نظام، با جدیت اصرار ورزید؛ چون امام مانند هرکسی که با اسلام آشناست، معتقد بود - و امروز هم ما معتقدیم - که سعادت و رفاه و آزادگی و عزّت یک ملت و نیز عدالت و تکیه به مردم - به معنای واقعی کلمه - در سایه احکام اسلام تأمین میشود. آنهایی که شعار عدالت و مردمسالاری دادند، نشان دادند که نمیتوانند حقوق و منافع مردم را عادلانه تأمین کنند؛ اما اسلام میتواند این کار را بکند. تکیه بر اسلام، به معنای ایمان عمیق امام بزرگوار به رسالت اسلام بود؛ یعنی امروز اسلام میتواند ملتها را نجات دهد...
همواره
جای سخن دربارهی این مرد بزرگ باقی است.
امام مظهر
عینی حرکت عظیمی است که ملّت ایران آغاز کرد و تاریخ خود را متحوّل کرد؛ امام
بنیانگذار یک مکتب فکری و سیاسی و اجتماعی است. ملّت ایران این مکتب را، این راه
را، این نقشه را پذیرفت و در آن مشغول حرکت شد؛ ادامهی این راه بستگی دارد به
اینکه این نقشهی راه، درست شناخته بشود؛ بدون اینکه امام را درست بشناسیم - بهمعنای
شناخت اصول امام -
این نقشهی راه، شناخته نخواهد شد. بدیهی است بحث ما بر مبانی فکری امام
است؛ بحث بر سرِ آن شاکلهی اصلی تفکّر امام بزرگوار ما است؛ این را میخواهیم درست
بشناسیم.
امام
البتّه یک فقیه بزرگ بود؛ هم یک فقیه برجسته و بزرگ بود، هم فیلسوف بود، هم صاحبنظر در عرفان نظری بود، در این
مسائل [و] بخشهای فنّی و علمی یک سرآمد بهحساب میآمد لکن شخصیّت برجستهی امام
به هیچکدام از اینها وابسته نیست؛ بلکه شخصیّت اصلی امام در تحقّق مضمون آیهی «وَ جٰهِدوا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِه» بود؛ امام بزرگوار با داشتن آن زمینههای برجستهی علمی،
وارد میدان مجاهدت فیسبیلالله شد و این مجاهدت را تا آخر عمر خود ادامه داد و
حرکت عظیمی را بهوجود آورد؛ نه فقط در کشور خود بلکه در همهی منطقهی ما و در
همهی دنیای اسلام و به یک اعتبار در همهی جهان. محصول این حرکت، یک محصول بینظیر
بود.
دو کار بزرگ و بیسابقهی
در تاریخ کشور ما بهوسیلهی امام تحقّق پیدا کرد؛ یکی برانداختن بنای سلطنت
موروثی ظالمانه و غیر عاقلانه که چند هزار سال در کشور ما سابقه داشت. این بنای
پوسیدهی کهنهی غلط که حکومت کشور به دست انسانهایی باشد و بهصورت موروثی از کسی
به کسی برسد، یا با شمشیر و زور نظامی حکومت به دست بیاید و بعد نسل به نسل از یکی
به دیگری به ارث برسد، یک سنّت غلط و بیمنطق در طول چند هزار سال در کشور ما بود؛
کار اوّل امام این بود که این بنای غلط را برانداخت و کار را به دست مردم کشور
سپرد.
کار بزرگ
دوّمی که امام بزرگوار انجام داد، ایجاد یک حکومت و نظامی بر اساس اسلام بود که
این هم در تاریخ کشور ما بلکه بعد از صدر اسلام در تاریخ کلّ اسلام بیسابقه بود. این جهاد بزرگ امام بزرگوار ما یک چنین محصول ارزشمندی
داشت و لذا همچنانکه دربارهی اولیای دین گفته میشود، این مرد بزرگ هم مصداق
«جاهَدَ فِی اللهِ حَقَّ جِهادِه» است.
جهاد این مرد بزرگ صرفاً جهاد سیاسی و
اجتماعی یا جهاد فکری نبود بلکه همراه با همهی این جهادها، جهاد درونی، جهاد با
نفس، پایبندی به ارتباط مستمر و دائم با خدای متعال هم بود؛ این هم درس است. اینجور
نیست که اگر ما در میدان جهاد فکری یا جهاد علمی یا جهاد سیاسی یا جهاد نظامی وارد شدیم، حق داشته باشیم که
از این بخش از جهاد صرفنظر کنیم.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣