اشاره کرد حضرت امیر(ع) به شهربانو و به فرزندش حسین(ع) فرمود: ((ای اباعبدلله، از این بانو برایت پسری متولد خواهد شد که بهترین مردمان روی زمین است)) ... به زودی بشارت علی(ع) محقق شد.
از آن بانوی پرهیزکار کودکی خوش سیما متولد شد که او را به نام جدش ((علی)) نامیدند. این کودک همان بود که خیلی پیشتر پیامبر (ص) او را ((زین العابدین)) لقب داده بود. آنجا که فرمود: ((در روز رستاخیز آواز دهنده اى صدا مى زند: کجاست زینت عبادت کنندگان؟ گویی هم اینک فرزندم على بن حسین بن على بن ابى طالب را مى بینم که از میان صفوف پیش می آید))
فرزند شهربانو وقتی در کوچه های مدینه قدم برمی داشت یاد رسول خدا (ص) را در دلها زنده می کرد. نماز و عبادتش پیامبرگونه بود. سجده هایش زبانزد بود. و علم بی پایانش و تقوای بی نظیرش. خداوند برگزید او را تا بعد از شهادت مظلومانه پدر پیشوای پاکان باشد.
امام سجاد علیه السلام می فرمود:"أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ یَرَ الدُّنْیا خَطَرًا لِنَفْسِهِ" پرارزشترین مردم کسى است که دنیا را مایه ارزش خود نداند.
و می فرمود: "مؤمن از دعایش سه نتیجه مى گیرد:
۱ـ یا برایش ذخیره گردد،
۲ـ یا در دنیا برآورده شود
۳ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند.
ای دلربا بیا که قدومت مبارک است میلاد توست شأن نزول تبارک است
تا زین العابدین به دو عالم امام ماست دنیا و آخرت ز ولایش به کام ماست
ولادت با سعادت چهارمین نور سپهر ولایت و امامت حضرت امام سجاد (ع) مبارک باد.
(شیرخدا)) همسری برمی گزیند از طایفه شجاعان و دلیرمردان. فرزندی می خواهد که پرچم دار آزادگی و شرافت باشد تا ابد.
((ماه بنی هاشم)) طلوع می کند. قنداقه اش را که به دست پدر می دهند نگاهی به روی ماهش می اندازد, چشمانش تر می شود.آستین دست هاى کوچکش را بالا مى زد و بازوانش را غرق بوسه می کند.
((لا اله الا الله و محمد رسول الله)) را در جانش می نشاند و نامش را می گذارد ((عباس))
عباس در همان کودکی جرعه نوش دریای ادب و معرفت علی(ع) می شود.
در نوجوانی در رکاب پدر بر دشمنان خدا می تازد. بعد از پدر زانوی ادب به زمین می زند در پیشگاه برادرش حسن(ع).
با شهادت برادر، ماه بنی هاشم، دل می زند به دریای حسین(ع) و با موج کربلا اوج می گیرد.
چنان است عباس که پیشوای ششم او را ((عبد صالح)) خدا می خواند و آنچنان آبرو می یابد به درگاه پروردگارش که خلق خدا از هر کیش و آیینی دست به دامان کرامتش می شوند.
ولادت ابوفاضل، علمدار کربلا بر جانبازان ایران زمین که جانبازی را در کلاس معرفتش آموخته اند مبارک باد.
آیه ی انا فتحنای قیام کربلا آیت الله معظم سید ارض و سما
حضرت ذخرالحسین آیینه لطف خدا یابن قتال العرب یابن علی المرتضی
شیر مرد هاشمی سردار دشت نینوا یوسف ام البنین آقای کل ماسوا
ساقی لب تشنگان دریای ایثار و حیا ای امیر علقمه سلطان عرش و کبریا
حضرت باب الحوائج قبله ی اهل ولا بهترین تفسیر أو ادنی و هم قالو بلا
تشنه ی دریا دل ای امید اهل خیمه ها ای قیامت قامت ای مصداق والشمس والضحی
حضرت باب الحسین ای کوه تقوا و صفا ای علمدار حرم سرلشکر صاحب لوا
مظهر عشق و ادب یاساقی مشکل گشا ای فروغ سرمدی ای چشمه ی آب بقا
ای امیر لشکر سلطان مصباح الهدی حضرت پشت و پناه پادشاه سرجدا
ای سپهر غیرت و عزت همای دلربا عالَمی در وادی عشق تو باشد مبطلا
محور خلقت تویی ای شافع روز جزا گوشه ی چشمی نما از لطف و رحمت بر گدا
«مهجة قلبی»
معنایش را نمی دانم، شبیه سخنان عاشقانه است، از آنهایی که وقتی بچه ها دلبری می کنند مادرها می گویند.
لغتنامه را جستجو می کنم «م ه ج ه».
نوشته است: مهجه یعنی «خون قلب» و معنای دیگرش «روح» است. « مهجة قلبی» یعنی «خونی که در قلبم جاریست» یعنی «حیات دلم»
این سخن را مردم از رسول خدا(ص) شنیدند، هر بار که حسین(ع) دلش را می برد چشمه ای از این عارفانه های عاشقانه از دلش می جوشید.گاهی درباره اش می فرمود: « قُرَّةُ عَیْنِی»؛یا می فرمود« رَیْحَانَتِی»، یا « ثَمَرَةُ فُؤَادِی» و...
روزی مردم رسول خدا را دیدند که بوسه ای روی گونه حسین کاشت و فرمود «حسین منی و أنا من حسین» و فرمود: «مَنْ اَحَبَّه فقد اَحَبَّنی»؛ هر کس حسین را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد
امروز سالروز اولین نگاه عاشقانه پیامبر(ص) خداست به چشمان حسین(ع). حبیب خدا(ص) امروز شادمان است. جمع گلها در باغ طه جمع است. محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام )
ای که در مقــدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد
پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد
شب میلاد تو عالم اگر عطـر آگیـن است
جبـرئیـل از در و از بـام و هـوا گُل ریزد
ای گُل سـرسبـد گلشـن زهـرا، جبـریل
گربه پـای تو نـریـزد به کجـا گُل ریزد
خبـری گر ز جمـال تـو بـه یوسف بـرسد
ز سـرشک شعف خود همه جا گُل ریزد
هرکسی نقش ببنـدد به لبش نام حسین
گـوئی از شـاخـۀ پُـربـار وفـا گُل ریزد
نور جهانگیر نبوّت رسید عیدبزرگ بشریّت رسید
عید خدا عید جهان وجود عیدقیام است و رکوع وسجود
عید رسول دوسرا آمده منجی عالم ز حرا آمده
سیّد افلاک سلام علیک خواجة لولاک سلام علیک
تاریخ، به مکه رسیده است تا شروعی دیگرگونه در خاک آکنده از جهل و نادانی را رقم بزند. تا به تماشای مردی بنشیند که فریادگر آزادی، عشق و آزادگی است.
فرشتگان آمده اند، جبرئیل لحظه ها را می شمارد. متنش را از بر است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الّذی خَلَقَ..., سنگها و صخره ها بی تابند.
سکوت ((حرا)) دلتنگ شکستن است
امشب اینجا بزمی برقرار است.
به افتخار مردی که سالیان سال همینجا با خدای آسمان و زمین راز می گفت.
قرار است روزنه ای از افق قلبش به سوی جهان باز شود تا نور انباشته اش را به سرتاسر تاریخ بپاشد ابرها امشب به فرمان محمد در می آیند تا هر بوستانی را که جهل و خرافات خشکانده اند شکوفا سازد از نو و دانه های انسانیت که خدا در قلوب آدمیان کاشته را سیراب کند تا برویند و ببالند.
محمد از راه می رسد سکوت حرا پر می شود از موسیقی قدمهای محمد مثل همیشه آسمان را مرور می کند مثل همیشه نیست خبری در راه است...
ناگهان خورشید در نیمه شب حرا طلوع می کند
ندایی می شنود: ((اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الّذی خَلَقَ))...
ای که در هر دو سرا صبح سعادت باتوست رحمت عالمی و نور هدایت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت پدر امتی و اذن شفاعت با توست
باتو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست
بی ولای علی این طایفه سرگردانند دشمنی با وصی ات، عین عداوت با توست
باید از باب ولای علی آید هر کس در هوای تو و در حسرت جنت با توست
سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش می شد سحری طوف مدینه آنگاه نجـفــــ و کــرب و بلا و حـــرم ثارالله
عید مبعث رحمةٌ للعالمین حضرت محمد(ص) بر تمام مسلمین جهان مبارک باد.
خورشیدنجابت و ادب یا زینب با فضل و وقار، منتخب یا زینب
در اوج شکوه مثل کوهی بانو هستی تو عقیلةالعرب، یا زینب
در هر کجای تاریخ که پرسه بزنیم، نام عاشورا را از زبان هر که بشنویم وآن را از هر منظری نظاره کنیم، پا به پای حسین که امام آن واقعه و رهبر آن حماسه بود، نام و حضور زنی را می بینیم که در تمام لحظه ها ی حادثه حاضر است و حتی به قدر چشم برهم زدنی، غفلت و غیبت نمی کند. عاشورا به نام حسین زنده است و به یاری و یاوری زینب.
زینب، ستون خیمه عاشورا است؛ خیمه ای که بر فراز شانه های حسین ایستاده است.
حضرت زینب (س) در 15 رجب سال 63 هجری قمری از دنیا رفت. بانوی قهرمانی که پس از شهادت امام حسین، ارائه نهضت عاشورا را به دوش کشید و پرچمدار این قیام بود در ضمن سفری که به همراه همسر گرامی شان عبدالله بن جعفر به شام بودند به لقاءالله پیوستند و بدن مطهر ان بانوی بزرگوار در همان جا دفن گردید.
او که روح ظلم ستیزی را از مادرش فاطمه زهرا و پدرش حیدر کرار به ارث می برد، در راه افشای ظلم و احقاق حق، با کلام غرّای خویش از هیچ فداکاری و جانفشانی دریغ نمیورزید.
در تداوم نهضتی که حضرت زهرا در حمایت از امام معصوم زمان خویش و انقلاب علیه باطل در پیش گرفت، حضرت زینب (س) نیز در واقعه کربلا، دوشادوش امام معصوم حضور داشت و پس از شهادت او نیز پیام قیامش را دبه گوش تمام جهانیان ابلاغ کرد
ماه گردون شرمسار از روی ماه زینب است هردلی که شدحسینی درپناه زینب است
مرقد او را مپرس از اهل شام و اهل مصر سینه ایرانیان آرامگاه زینب است
شهادت اسوه صبر و استقامت خانم حضر.ت زینب سلام الله علیها بر عموم شیعیان تسیلت باد.
حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنْفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ»؛ فرمود: اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، این سلسله ادامه دارد. همین که بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید این را بیجا صرف بکنید و گرنه آن بقیه سلسله نخواهد آمد. تشبیهی که حضرت کردند، فرمودند این مرغهای هوایی میبینید این مرغها چه در هوا پرواز کنند چه روی آب بنشینند، فردی از این مرغها که وقتی روی دریا مینشینند یا روی قلهای مینشینند یا روی مزرعهای مینشینند، بقیه این رمه هم به دنبال او میآیند. اینها با هم هستند. فرمود: نعمتها مثل سلسله این پرندههاست؛ اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نَفْر»؛ یعنی کوچ کردن. دو تا «نَفْر» را در قرآن کریم بیان کردند؛ این «نَفْر» یک «نَفْر» اخلاقی و اجتماعی است که وجود مبارک حضرت امیر بیان کرده است. «نَفْر»؛ یعنی کوچ کردن. یک «نَفْر» نظامی در قرآن هست، یک «نَفْر» فرهنگی فقهی؛ آن نفر نظامی همین است که فرمود در برابر دشمن: ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ گروه گروه؛ یا اگر خطر بیشتر شد یکسره حمله کنید، یکسره دفاع کنید. این «نَفْر» گروهی یا «نَفْر» دستهجمعی، «نَفْر» نظامی است که قرآن به آن اشاره کرده است: ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ﴾؛ «ثُبات» یعنی ثُبه ثُبه؛ یعنی گروه گروه ﴿أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ که دفاع مقدس هشتساله از همین قبیل بود.
یک «نَفْر» فرهنگی، فقهی است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾ چرا گروه گروه، به حوزههای علمی نمیروند که فقیه بشوند و برگردند به شهرشان و جامعه خودشان را انذار کنند؟ چون مستحضرید کسی که از یک شهر است، ممکن است مردم آن شهر قدر او را ندانند، ولی اثرش در آن شهر بیش از انسان غریب است. انسان غریب را نمیشناسند؛ ولی این عالِم، این روحانی که از خود آن شهر است، پدر او، جدّ او همه را میشناسند سوابق او را میشناسند، او وقتی سخنرانی میکند یا امامت جمعه یا جماعتی را به عهده دارد حرف او اثربخشتر است؛ لذا فرمود: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾، اینها دسته دسته از شهر و روستا حرکت کنند بیایند در مراکز علمی، وقتی فقیه شدند و عالم شدند و به دستور دین آگاه شدند و عمل کردند، به شهرهای خودشان برگردند. این یک «نَفْر» فرهنگی فقهی است که قرآن کریم در قبال آن «نَفْر» نظامی بیان کرده است.
اما این «نَفْر»ی که وجود مبارک حضرت امیر بیان میکند میفرماید: این سلسله نِعَم، مثل این دستههای پرندهاند؛ این دستههای پرنده اوّل چند نفر میآیند اینجا مینشینند، بقیه به دنیال او میآیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمیخیزند. وقتی اینها برخاستند، آن دنباله نعمت ادامه ندارد، آنها دیگر نمیآیند. فرمودند نعمتی که دارد میآید؛ حالا یا فرزندان خوب است، یا علم خوب است، یا مال حلال است، نعمتی که دارد میآید، شما اینجا دیگر دام ننهید، اینها را بند نکشید، اینها را در راه خلاف صرف نکنید، تا آن ادامه نعمت بیاید. فرمود: «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ»؛ این پرندهها که دسته دسته دارند میآیند، چند نفر که آمدند اینجا، اگر همین که آمدند ببینند صدای تیر است و صدای تفنگ است و آثار دام هست، آن بقیه دیگر نمیآیند. فرمودند یک مقدار نعمتی که به شما رسید، این طلیعه یک گروه است شما قدر این را بدانید بجا مصرف کنید، شکرگزار باشید تظاهر به نعمت بکنید، کسی را نرنجانید؛ «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ بقیه را نرمانید. اینها یک گروه هستند آمدند. شما حق اینها را ادا کنید، بقیه سلسله نِعَم ادامه پیدا میکند.
فرمود: «فَلَا تُنفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ»؛ کمتر شکرگزاری بکنید، بقیه این قافله میرمند و نمیآیند.
برگزیده ای از کلام استاد جوادی آملی
امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام می فرماید: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه برای خودش یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشه آن در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیُعْتِقُهُمْ کَیْفَ لَا یَشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛ فرمود: من در تعجب هستم که مردم مال میدهند بنده میخرند؛ اما اخلاق را رعایت نمیکنند که آزادمردم را بخرند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق است، خوشخُلق است، صادق است، امین است، پاک است، به او دل میسپارند. فرمود شما پول میدهید بنده میخرید، اخلاق داشته باشید که جامعهای را بخرید، هر چه تو بخواهی برای تو انجام میدهند. نه تنها در ظاهر، اگر مشکلی پیش آمد، بیمار شدی، شب برمیخیزند دعا میکنند. از این نعمت بالاتر!
«عَجِبْتُ لِمَنْ یَشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیُعْتِقُهُمْ کَیْفَ لَا یَشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه». بارها به عرض شما رسید که اخلاق جامعه را منسجم میکند. وجود مبارک امام(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید جمع بشوید، چرا؟ «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل میکنید. احادیث ما همهاش که مربوط به مسئله نماز و روزه و مانند آن نیست، بخشی مربوط به فقه است، بخشی مربوط به اخلاق است، بخشی مربوط به حقوق است. «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ فرمود فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد میکند. مستحضرید که همه ما شنیدهایم و این حرف را هم میگوییم و حرف درستی هم هست، میگوییم «سنگ روی سنگ بند نمیشود». الآن این برجهایی که میسازند اگر این کف، طبقه اوّل سنگ گذاشتند، طبقه دوم را بخواهند روی آن سنگ بگذارند که بند نمیشود، یک ملات نرمی میخواهد. اینکه میگوییم: «سنگ روی سنگ بند نمیشود»، مطلب درستی است. اگر یک ملات نرم نباشد سنگ روی سنگ بند نمیشود. این ملات نرم سنگ را روی سنگ بند میکند، این میشود بُرج، آن میشود قصرِ چند طبقه، آن میشود فلان. وجود مبارک امام فرمود، دستورات اخلاقی ما آن ملات است که جامعه بسته را به هم مرتبط میکند: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ»؛ عاطفه همان ملات نرم است. «أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ آن وقت میشود قصر، آن وقت میشود بنیان مرصوص.
اینجا هم فرمود عاجزترین مردم کسی است که نتواند برادر ایمانی تهیه کند. لطیفتر از «أصدقاء»، «إخوان» است. فرمود: ﴿إَنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة﴾ همین است. آن ایمان یک ملات نرمی است که جامعه را به هم جمع میکند. فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حلّ کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادری فراهم کرده ، دوست صادقی پیدا کرده؛ ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست داد. نکتهای است که مستحضرید اینجا ما أعجز از أعجز که نداریم. اینکه فرمود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ»؛ یعنی عاجزترین مردم. أعجز از عاجزترین مردم که فرض ندارد! لکن این کلمه «النَّاس» اگر عموم بود، عاجزتر از همه دیگر عاجزتر نداشت؛ ولی «النَّاس» را گفتند مطلق است نه عام، چون مطلق است میتواند سعه عام را نداشته باشد؛ قهراً أعجز از أعجز فرض دارد. بنابراین اگر کلمه «النَّاس» عام بود، معنای آن این بود: «عاجزترین مردم در بین همه» و دیگر أعجز از او فرض نداشت؛ اما چون مطلق است نه عام، آن أعجز میشود أعجز نسبی و نه نفسی. وقتی أعجز نسبی شد أعجز از او فرض دارد. فرمود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ کسی که دوستی پیدا کرده و به زحمت زیاد، یک رفیق شفیقی پیدا کرده؛ اما در اثر مواظب نبودن گفتار، رفتار و زبانش را کنترل نکرده، آن دوست را از دست داد.
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی در جلسه اخلاق
ضمن تسلیت شهادت امام هادی (ع)، سال پر خیر و برکتی را برای شما، آرزومندیم.
تنها امام سامره تنها چه میکنی؟ در کاروان سرای گداها چه میکنی؟
دارم برای رنگِ تنت گریه میکنم پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم
باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟ یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟
باور کنیم شأن تورا رَد نکرده است؟ این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟
گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند روی سر ِتو از در و دیوار ریختند
مردِ خدا کجا و اینهمه تحقیر وایِ من بزم شراب و آیه ی تطهیر وایِ من
هرچند بین ره بدنت را کشید و بُرد دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد
باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینه ات مکان نشست کسی نشد دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
آجرک الله یا صاحب الزمان
چه کسی گفته که آغاز بهار در دلـم نـیّـت شـادی دارم
من عــزادار گـل زهــرایم ماتم حـضرت هــادی دارم
در اولین روز سال نو عیدی متفاوت با ائمه علیهم السلام داشته باشیم.
شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و عیون اخبار الرضا از موسى بن عبد اللّه نخعى روایت کرده که گفت خدمت حضرت هادى علیه السّلام عرض کردم: یابن رسول اللّه، مرا زیارتى با بلاغت تعلیم فرما که کامل باشد، تا اینکه هرگاه خواستم یکى از شما را زیارت کنم، آن را بخوانم. و ایشان زیارت جامعه کبیره را به وی تعلیم داد:
در پنجمین فصل کتاب امامت، روایت زندگی ات را نوشته اند: نامت محمد است و تصویر محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا، در آیینه چشمانت افتاده است.
لقبت باقر است و پهنای علوم دینی را شکافته ای؛ شیعه هنوز از دسترنج کِشته های تو بهره می گیرد.
کُنیه ات ابوجعفر است و تشیع جعفری، در دست تو بزرگ شده است.
خانه ای که در آن نفس کشیدی، عطر و عود نیایش داشت و دامنی که در آن رشد یافتی، نظیر نداشته است.
پنجمین نامه مهر شده وصیت را به تو سپرده اند؛ تو، پنجمین تفسیر قرآن و پنجمین باب ورود به بهشت موعودی.
فصاحت و بلاغت تو اینک به زبان می آید تا جلوی خرافات را بگیرد و در برابر انحراف ها بایستد. شمشیر سخن را آخته ای تا شاخه های بی ثمر را ببری و ریشه های خشک را بزنی.
قرار بسته اند با تو، تا به یاری رمق های مانده در کالبد دین بشتابی و هرزه های روییده بر حاشیه کتاب رسالت را هرس کنی.
صدای تو اینک در شبستان های پرسکوت خدعه ها و نیرنگ ها طنین می اندازد و رؤیای دژخیمانه دین ستیزان را بر می آشوبد.
دلم
پر مى زند امشب براى حضرت باقر که گویم شرحى از
وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى
گیتى به علم و دانش و تقوا کسى را برتر و
اعلم به جاى حضرت باقر
میلاد پنجمین اختر تابناک امامت و ولایت مبارک باد
در پنجمین فصل کتاب امامت، روایت زندگی ات را نوشته اند: نامت محمد است و تصویر محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا، در آیینه چشمانت افتاده است.
لقبت باقر است و پهنای علوم دینی را شکافته ای؛ شیعه هنوز از دسترنج کِشته های تو بهره می گیرد.
کُنیه ات ابوجعفر است و تشیع جعفری، در دست تو بزرگ شده است.
خانه ای که در آن نفس کشیدی، عطر و عود نیایش داشت و دامنی که در آن رشد یافتی، نظیر نداشته است.
پنجمین نامه مهر شده وصیت را به تو سپرده اند؛ تو، پنجمین تفسیر قرآن و پنجمین باب ورود به بهشت موعودی.
فصاحت و بلاغت تو اینک به زبان می آید تا جلوی خرافات را بگیرد و در برابر انحراف ها بایستد. شمشیر سخن را آخته ای تا شاخه های بی ثمر را ببری و ریشه های خشک را بزنی.
قرار بسته اند با تو، تا به یاری رمق های مانده در کالبد دین بشتابی و هرزه های روییده بر حاشیه کتاب رسالت را هرس کنی.
صدای تو اینک در شبستان های پرسکوت خدعه ها و نیرنگ ها طنین می اندازد و رؤیای دژخیمانه دین ستیزان را بر می آشوبد.
دلم
پر مى زند امشب براى حضرت باقر که گویم شرحى از
وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى
گیتى به علم و دانش و تقوا کسى را برتر و
اعلم به جاى حضرت باقر
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣