ممکن است گفته شود اگر مبارزه با حکومتی که پس از
رحلت رسول گرامی اسلام (ص) بر سر کارآمد لازم بود، چرا امیرالمؤمنین(ع) خود به این
امر اقدام نفرمود؟
حقیقت این است که قیام مسلحانه امیرالمؤمنین(ع) در برابر
عمل انجام شده در سقیفه، هم اشکال سیاسی داشت و هم اشکال امنیتی، اشکال سیاسی آن
این بود که مردم کوتاه نظری که به آسانی دست از حمایت علی(ع) برداشتند، به سرعت قضاوت
می کردند که حضرت علی(ع) به خاطر رسیدن به ریاست و محکم کردن جایگاه خویش چنین
کارهایی را انجام می دهد و با وجود چنین قضاوتی در فضای عمومی جامعه اسلامی، اهداف
والایی که امیرالمؤمنین(ع) به دنبال آن بودند، تأمین نمی شد. اشکال امنیتی این کار
نیز این بود که به راه انداختن جنگ داخلی در جامعه اسلامی، فتنه ای عظیم و تفرقه ای
شدید در جامعه به راه می انداخت که موجب طمع دشمنان برای نابودی دین اسلام و جامعه
نوپای اسلامی می شد و بدین ترتیب تمام زحمات رسول خدا(ص) بر باد می رفت.
شرایط سیاسی و امنیتی اقتضا می کرد که امیرالمؤمنین(ع)
در برابر دستگاه خلافت به پا نخیزد و از وقوع فتنه ای عظیم که اساس اسلام را به
خطر می انداخت پیشگیری کند.
با این حال دختر رسول گرامی اسلام (ص) وظیفه ای دیگر داشت
که به خوبی بدان اقدام فرمود. اگر قیام زهرای طاهره(س) برخلاف موازین و مصالح
اسلام بود،امیرالمؤمنین(ع) از آغاز باید مانع او می شد. مگر ممکن است صدیقه کبری
(س) برخلاف خواست امام خویش، امیرالمؤمنین(ع) رفتار کند؟! بیشک حرکت بانوی دو عالم
صددرصد موافق نظر امیرالمؤمنین بوده است و حضرتش با قیام خویش حقانیت شیعه را
اثبات فرمود. البته حرکت حضرت زهرا(س) درامر یاری دین منحصر به چند روزی نیست که پیامبر
اسلام (ص) رحلت فرمود؛ بلکه فاطمه زکیه در طول رسالت پیامبر چنان یاوری برای پدر
بزرگوار خویش بود که «ام ابیها» لقب گرفت.
بنابراین ممکن است امر به معروف و نهی از منکر در شرایطی
خاص برای شخص محذور داشته باشد و مفسده ای که بر انجام آن مترتب می شود، بیش از
مصلحت آن باشد؛ اما سکوت او وظیفه را از عهده دیگران بر نمی دارد و آن باید وظیفه
امر به معروف و نهی از منکر خویش را انجام دهند.
شاهد این حقیقت، این است که گاه در زمان امام معصوم،
برخی از بهترین شیعیان ایشان کارهایی می کردند که امام معصوم، خود از انجام آن
خودداری می ورزید؛ اما آنان را از انجام آن کار باز نمی داشت. نمونه بارز این
معنا، جناب ابوذر است. در ایام خلافت خلیفه سوم، اسراف فراوانی در مصرف بیت المال
صورت می گرفت؛ اما امیرالمؤمنین(ع) تنها به تذکراتی دوستانه بسنده می فرمود و
برخوردی تند با خلیفه وقت نمی کرد. حتی هنگامی که مردم برای قتل خلیفه سوم اجتماع کردند، ایشان
از این کار جلوگیری فرمود و هنگامی که آب را به روی خلیفه بستند، ایشان به او آب
رساند؛ اما جناب ابوذر برخوردهای تندی با خلیفه و عوامل حکومتی وقت داشت. با این
حال حتی یک مورد هم در تاریخ نیامده است که امیرالمؤمنین(ع) ابوذر را به رفتاری
آرامتر دعوت فرموده باشد. یکی از
کسانی که با ابوذر اختلاف فکری داشت، شخصی به نام کعب الاحبار بود که از دین یهود
به اسلام گرویده بود و با دستگاه خلافت همکاری فراوانی داشت. در مجلسی نزد خلیفه که
ابوذر حضور داشت، کعب الاحبار فتوایی برای مباح دانستن ثروت اندوزی آنان صادر کرد
که ابوذر را به شدت به خشم آورد؛به گونه ای که برخاست و با عصای خویش محکم بر سر کعب
الاحبار زد و گفت: ای پسر زن یهودی کافر! تو کجا و فتوا دادن در احکام مسلمانان
کجا؟! سخن خدا از سخن تو صادقتر است که فرمود: یا أیها الذین آمنوا إن کثیرا من الأحبار والرهبان لیأکلون أموال الناس
بالباطل ویصدون عن سبیل الله والذین یکنزون الذهب والفضة ولا نفقونها فی سبیل الله
فبشرهم بعذاب ألیم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان اهل کتاب و
راهبان، اموال مردم را به باطل می خورند و آنان را از راه خدا باز می دارند؛ و
کسانی را که طلا و نقره را گنجینه می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به
مجازاتی دردناک بشارت ده.
هنگامی که از امیرالمؤمنین(ع) برای قضاوت در این باره
دعوت کردند، امیرالمؤمنین(ع) به ابوذر نفرمود چرا متعرض مسلمانی شدی و این روش امر
به معروف و نهی از منکر نیست؛ بلکه در تأیید او حدیثی از رسول خدا (ص) نقل فرمود
که «از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: آسمان بر مردی سایه نیفکنده و زمین مردی
روی خود حمل نکرده که راستگوتر از ابوذر باشد».
بنابراین گاهی ممکن است شخصیتی بزرگ به سبب شرایطی خاص
وظیفه نداشته باشد سخنی را مطرح کند؛ اما سکوت او به معنای جواز سکوت دیگران نیست
و آنها باید وظیفه خویش را انجام دهند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. ما باید
این حقیقت را درک کنیم که چرا امیرالمؤمنین علی(ع) مانندحضرت زهرا (س) اقدام نکرد. آری، اگر امیرالمؤمنین(ع)
کاری را حرام شمارد و دیگران را از انجام آن منع کند، البته در این صورت همه باید
مطیع باشیم. همچنین اگر رهبر جامعه اسلامی حکمی حکومتی می دهد و همه را از انجام
کاری نهی می فرماید،همه باید با جان و دل فرمان او را پذیرا بوده، بدان عمل کنیم و
معنای ولایت هم چیزی جز این نیست؛ اما گاه ایشان حکم حکومتی نداده و دیگران را از
امر به معروف و نهی از منکر باز نداشته اند. در این صورت دیگران باید وظیفه خویش
را انجام دهند و از نادانی است که بگویند اگر این کار خوب بود، رهبر خود بدان
اقدام می فرمود. باید با دقت و بصیرت بفهمیم که چرا رهبر به آن کار اقدام نمی کند.
بنابراین برای ترک امر به معروف و نهی از منکر که حکم قطعی اسلام است، حجتی شرعی لازم است
وحجتی که می تواند موجب ترک واجب شود، حکم حاکمی مبنی بر این است که در این
موقعیت، امر به معروف خلاف مصلحت اسلام است و من از آن نهی می کنم. حال اگر چنین
حکمی نبود، تنها به استناد رفتار شخصی حاکم نمی توان تکلیف را از روی دوش خود
برداشت.
برگرفته از سخنان علامه مصباح یزدی در تفسیر خطبه فدکیه
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣