امام پس از دستور یزید مبنی بر بیعت گرفتن از ایشان یا قتل وی، به همراه اعضای خاندان و برادران و عمو زادگان و برخی از پیروان وفادارش مدینه را به قصد مکّه ترک گفت و جز برادرش محمد حنفیه کسی در مدینه باقی نماند . ایشان مدت چهار ماه و چند روز نیز از ذی الحجه را در مکّه اقامت فرمود و در آن دیار کعبه ی آمال دل ها شد . حرکت امام از مکّه به عراق پس از افامتش در آنجا روز هشتم ذی الحجه سال 60 (روز ترویه ) صورت پذیرفت وی پس از طواف خانه کعبه و سعی بین صفا و مروه از احرام خارج شد . چون کامل کردن حج از بیم دستگیر شدن میسّر نبود ، از این رو ، حضرت به اتّفاق اعضای خاندان و فرزندان و پیروان ، حرکت خویش را به سمت عراق آغاز کرد .
محمد حنفیه که در مدینه حضور داشت وقتی از تصمیم امام جهت رهسپاری به عراق اطلاع یافت ، راهی مکّه و در همان شبی که فردای آن امام تصمیم حرکت داشت ، وارد مکّه شد و بلافاصله خدمت برادر رسید و سعی در منصرف کردن امام نمود . امام در پاسخ فرمودند : بیم آن را دارم که یزید مرا ترور نماید و بدین گونه کسی باشم که به واسطه ی ریخته شدن خونش ، حرمت این خانه (کعبه ) بشکند ...پس محمد حنفیه از ایشان تقاضا کرد به کوفه نرود و مسیر دیگری را در پیش بگیرد. امام علیه السلام فرمود به پیشنهادت فکر می کنم.
سحر گاهان به محمد حنفیه خبر رسید که حضرت رهسپار عراق است ، وی که مشغول وضو گرفتن بود شتابان خود را به برادر رساند و مهار شتر را گرفت و عرضه داشت : « مگر قول ندادی به پیشنهاد من بیندیشی ؟ »امام فرمود : قول دادم ولی پس از جدایی از تو رسول خدا به خوابم آمد و فرمود : « حسین ! راهی را که قصد داری در پیش گیر ، زیرا مشیّت و اراده ی خدا بر این تعلق گرفته که تو را کشته ی دشمن ببیند .» پس عرضه داشت پس اهل بیت و زنو فرزند را با خودت همراه نکن! امام (ع) فرمود: " خدا می خواهد اهل بیت مرا اسیر ببیند."
البته در جامعه عربی و اسلامی آن روز به همراه بردن خانواده در جنگ و نبرد چندان شگفت آور نبود و شخص پیامبر نیز در غزواتش چنین می کرد . ولی در مورد وجود مقدس ابا عبد الله همراه بردن اعضای خانواده اش نوعی اتمام حجّت قوی بر مسلمانان در جهت یاری کردن آن حضرت تلقّی می شد و معنایش این بود که اگر دوستدار امام حسین (ع) به شمار می آیید، اکنون سزاوار یاری و کمک است ...