آیات قرآن کریم از زبان حضرت امیر به صورت کلام نهج البلاغه درآمده است و اگر آن آیات قرآن کریم نبود، حضرت امیر این سخنان را نمیتوانست بگوید. اینها هر چه دارند از قرآن است و از وحی الهی است.
میبینید همان آیات قرآن کریم به صورت نهج البلاغه جلوه کرده است خود حضرت امیر وقتی قرآن را معرفی میکند، میفرماید که «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه» خدا در قرآن برای بندگانش تجلّی کرد، حرف نزد. مردم باید متکلّم را ببینند، نه این صدا را بشنوند. «مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه»، این کاتب است از یک نظر، قرآن کتاب است از یک نظر، این متکلم است از یک نظر، قرآن کلام است از یک نظر، این متجلّی است از یک نظر قرآن جلوه اوست از یک نظر، تا خواننده قرآن چه کسی باشد! تا مطالعهکننده قرآن چه کسی باشد! نهج البلاغه همان مطالب بلند قرآن کریم است که از زبان مطهّر علی بن ابیطالب درآمده است.
بنابراین اینکه میبینید ما درسخوان زیاد داریم؛ اما کمتر کسی به آن عالم ربّانی بودن میرسد. خود حضرت امیر وقتی خودش را معرفی میکند میگوید: «أنا من علماء الربانیین». ما اینکه آن گونه شاگرد و استاد کم داریم، برای اینکه این درسهایی که ما میخوانیم درسهای عملیاتی است که چه کار بکنیم و چه کار نکنیم! اما درسهایی که مربوط به شناخت جهان است، شناخت انسان است، شناخت روابط بین انسان و جهان است، به ابدیت ما برمیگردد، ما یک موجود ابدی هستیم. اگر موجود ابدی هستیم فکر ابد میخواهد، عمل ابد میخواهد طرح ابد میخواهد. این نه در فقه ماست، نه در اصول ماست، نه در بحثهای دیگر ماست، این در قرآن است و در نهج البلاغه. اگر ما با مُردن میپوسیدیم مشکلی نبود؛ اما با مُردن از پوست به در میآییم و ابدی میشویم. اگر ابدی شدیم باید افکار ابدی داشته باشیم زاد و توشه ابدی داشته باشیم، آنجا هیچ خبری نیست که کسی به داد ما برسد، چیزی به ما بدهد. امروز عمل است «وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً» حساب است «وَ لَا عَمَل»
بیانات آیت الله جوادی آملی
قرآن کتاب تاریخ نیست، چون کتاب تاریخ نیست، حکم را از آن زمان برمیدارد بالا میآورد، از نبش زمان بالا میآورد. میشود یک حقیقت عالمی، یک حقیقت جهانی. اینکه در جریان قصّه یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ نه «أحسنَ القِصَص»؛ تمام قصّههای قرآن کریم «أحسنُ القَصص» است. اینکه قِصص نیست که جمع باشد. این منصوب است تا مفعول مطلق نوعی باشد؛ یعنی «نحن نقصُّ علیک قصّةً هی أحسنُ القَصَص». اگر قصّه آدم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است، اگر قصّه ابراهیم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است. هیچ قصّهای ما نگفتیم مگر حق و عدل و میزان باشد، ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ﴾ این اصل کلّی ماست ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾، این مفعول مطلق نوعی است، منصوب است به همین. نه اینکه ـ معاذالله ـ قصّه حضرت یوسف «أحسنُ القِصَص» باشد. قِصصی که ذات اقدس الهی گفت مربوط به زمان و زمین نیست.
این را علی میخواهد بازگو کند؛ فرمود: تمام
اقوامی که آمدند و رفتند یک عده آمدند و ماندند و خوشنام بودند، آن انبیا بودند
اولیا بودند صلحا بودند صدّیقین بودند، شهدا بودند. یک عده سقوط کردند، چرا؟ برای
اینکه آنچه وظیفه آنها بود؛ یعنی حق مردم، خیال میکردند مال خودشان است، این را
به مردم میفروختند. تعبیر ادیبانه و حکیمانه است؛ یعنی رشوه میگرفتند. شما اینجا
نشستید، حقوق هم که میگیرید، حق مسلّم مردم هم هست، باز چه پولی از اینها میگیرید؟
فرمود این کمکم زیر پایه میآید بساط را به هم میزند. خدا میفرماید ما که اگر
بخواهیم این خانه را ویران بکنیم که اوّل نمیآییم آن سقف را برداریم تا شما فرار
کنید! الآن خانهها را که بخواهند ویران کنند به هر حال از بالا شروع میکنند که
خطری نباشد. فرمود ما این کار را نمیکنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ
الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ﴾؛ ما
از پایه میزنیم. این شخص نشسته نشسته آرام است، نمیداند پایه دارد ویران میشود،
یک مرتبه سقف میریزد. هیچ جای قرآن تهدید نکرده که ما خانه را از بالا شروع میکنیم،
از بالا شروع میکنیم که فرار میکند و در میرود. فرمود ما میخواهیم او را در
همان خانهاش خفه کنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾؛ از
قاعدهها و از پایههای میآییم ویران میکنیم دفعتاً ﴿فَخَرَّ عَلَیْهِمُ
السَّقْفُ﴾، آنها خفه میشوند. حضرت فرمود ما وظیفهای داریم و وظیفه این است که
حق مردم را به مردم بدهیم؛
از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که چرا دعای من مستجاب نمیشود؟ فرمود این از غرر روایات ماست که ائمه(علیهم السلام) فرمودند، فرمود: «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون» شما چه کسی را میخواهید؟ یا از کسی چیزی میخواهید که او را نمیشناسید. «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»، این اصل اوّل. پس اصل اوّل این است که رشاء و ارتشاء و بیکاری و کمکاری و باندبازی و رانتخواری و اینها ممنوع است.
اصل دوم این است که در همان خطبه نورانی فرمود: یک عده جامه دین را به عکس در بر کردند: «لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا»؛ «فَرو»؛ یعنی پوستین. پوستین را اگر وارونه آدم بپوشد که مشکل آدم را حلّ نمیکند، آدم را حفظ نمیکند. فرمود اینها دین را وارونه کردند. فرمود ما یک امر به معروف داریم یک نهی از منکر داریم اینها جزء ارکان دیناند. اما اینها آمدند امر به منکر کردند نهی از معروف، چرا؟ برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر چند گونه است؛ هم قولی است هم فعلی. ما اگر بخواهیم بچههایمان را در داخله منزل امر به معروف بکنیم نهی از منکر بکنیم بهترین راه این است که اوّل وقت نماز خودمان را بخوانیم. حرف کسی را هم نزنیم بیجا هم حرف نزنیم. بیخود هم نخندیم بیخود هم گریه نکنیم. اینها تربیت عادی است. همیشه خیر مردم را بخواهیم، همیشه خوبی مردم را بخواهیم اگر مشکلی هم هست با خود آنها در میان بگذاریم و حلّ کنیم. ما در داخله منزل در محیط کار در محیط جامعه موظّف هستیم به امر به معروف و نهی از منکر. بهترین راه امر به معروف همان امر به معروف فعلی است نهی از منکر فعلی است. آدم وقتی که کار خوب میکند امر به معروف است. فرمود اینها امر به منکر میکنند نهی از معروف، چطور؟ برای اینکه این کسی که بیراهه میرود و راهِ کسی را میبندد دو تا منکر است؛ این کسی که قدرت دست اوست، این کسی که حالا سمتی دارد، این بیراهه میرود منکر، راه دیگران را میبندد منکر؛ این عملاً امر به منکر میکند. عدهای هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾، ببینید این یک خط است؛ اما چقدر محتوا دارد! فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ اینها روش باطلانه داشتند مردم هم به اینها اقتدا کردند. این شده امر به منکر و نهی از معروف، مردم هم به دنبال اینها راه افتادند. آن شده رشوه و خیانت، مردم هم به دنبال آنها راه افتادند، طولی نکشید که این حکومت سقوط کرد...فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ»، چه موقع میشود که ربا برطرف بشود، رشوه برطرف بشود، کمفروشی برطرف بشود، قاچاق برطرف بشود؟ حرام یعنی حرام! اگر ـ خدای ناکرده ـ مرگ پوسیدن بود، بعد از مگر خبری نبود ـ معاذالله ـ اما مرگ از پوست به درآمدن است؛ تمام خطرها برای بعد از مرگ است. این است که قرآن دارد «عقل، عقل، عقل»؛ برای اینکه آدمی که بفهمد مردن از پوست به درآمدن است نه پوسیدن، میگوید من چه کار کنم؟ آنجا رسوا میشوم! با مار و عقرب آدم چه کار کنم؟ خدا نکند ما برویم و ببینیم که در آن جهنم چه خبر است؟ ولی به قول حافظ: «این قدر هست که بانگ جرسی میآید».
شما این آیه را ببینید، این آیه برای ما حجت است؛ فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾ هیزم جهنم خود ظالم است که گُر میگیرد. تا حالا ما برنخوردیم به آیهای که خدا در قرآن بفرماید که ما از جنگل هیزم میآوریم. حالا خدا کند که نرویم و نبینیم آن هیزمها را، ولی این قدر را که میفهمیم. در سوره مبارکه «جن» فرمود: خود ظالم گُر میگیرد هیزم جهنم است: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾.
عصر، عصر قرآن است، حفظ قرآن است، بحث قرآن است، نشر قرآن است. این است که فرمود دیوانه است! عاقل نیستند! اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان میپوسید، بله؛ اما از پوست به درمیآید و پوست او را میکَنند. یک زندگی عادی حلال برای ما کافی است.
اساس کار ما این است که اگر مسئولین، اگر مردم، اگر خود ما، اگر هر کسی کاری از دست او برمیآید بخواهد شرف او، دین او، دنیای او، آخرت او حفظ باشد، همین یک سطر است که نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم. همین دو جمله نورانی حضرت امیر که فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ ما عملاً داریم نهی از معروف میکنیم، عملاً دارم امر به منکر میکنیم. یک عده هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾. امیدواریم ذات اقدس الهی آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت ماست به فرد فرد شما بزرگواران، برادران و خواهران ایمانی مرحمت بفرماید!
بیانات استاد جوادی آملی در شرح نامه 79 نهج البلاغه
آخرین نامه نهج البلاغه نامه 79 است. این نامه گرچه یک سطر است؛ اما مطالب فراوانی را به همراه دارد. قسمت مهم محتوای این یک سطر، در خطبهها و نامههای حضرت آمده که چطور ملّتی گاهی بالا میآید و گاهی پایین میآید؟ یک حکومت گاهی مقتدر میشود و گاهی سقوط میکند.
حضرت امیر علیه السلام این نامه را به فرماندهان جنگ و لشکریانش نوشت، چون قدرت با همین مسائل نظامی همراه است. فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ اینکه میگویند گاهی کلمات حضرت امیر، یک رساله شرح میخواهد، همین است. فرمود: الآن قدرت نظامی دست شماست و اوّلین حرف را هم همین سلاح جنگی میزند، اگر شما این سلاح را تحت فرهنگ قرار دادید، هم شما میمانید، هم نظامتان میماند، هم مردم در رفاه هستند و اگر فرهنگ را از جنگ بردارید، فرهنگ و عقل را از اسلحه بردارید، فرهنگ را از قدرت بردارید، هم شما سقوط میکنید و هم آنها سقوط میکنند.
هیچ حاکمی مثل علی بن ابیطالب نبود؛ اما وقتی رهبر علی باشد، خدمتگزاران و کارگزاران، علوی نباشند، سقوط یعنی سقوط! قطعی یعنی قطعی است! چه اینکه حکومت اصلی شکست خورد. فرمود مرا تنها نگذارید، من هم برای دنیای شما هم برای آخرت شما خوب هستم؛ نگویید ما یک رهبر خوبی مثل علی داریم! مادامی که کارگزاران و مسئولان، کسانی که ارباب رجوع به آنها رجوع میکنند، مثل من فکر نکنند، نظام عالم بر این است که این حتماً از بین برود، چه اینکه رفت.
نگاه کنید که این یک خط چقدر پر محتواست! فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ»؛ شما یک سلسله قصصی را در قرآن کریم خواندهاید و یک سلسله قصصی را از انبیا شنیدهاید، قرآن یک کتاب تاریخ نیست، کتاب قصّه نیست؛ لذا شما میبینید جریان انبیا را که نقل میکند، آن سرزمینی که عذاب شد گاهی ذکر میکند؛ اما اصلاً سخن از عصر و زمان نیست که موسی در چه عصری بود، عیسی در چه عصری بود! ابراهیم در چه عصری بود! این حرف، حرف جهانی است. شما هیچ جای قرآن خواندهاید؟ با اینکه بیش از صد مرتبه نام مبارک موسای کلیم آمده؛ اما سخن از تاریخ نیست که در چه زمانی بود! فرمود زمان و زمین برای ما یکسان است، حکم همان است که ما میگوییم. درباره ابراهیم این طور است، اسحاق این طور است، اسماعیل این طور است، یوسف این طور است. فرمود زمان ظرف است.
حضرت امیر فرمود میدانید دنیا توان آن را ندارد با همه شُکوههایی که دارد، مرا فریب بدهد. این قدرت را در من دیدید؛ اما نگویید ما یک رهبر خوبی داریم یک امام خوبی داریم. اگر شما دینفروش باشید حقفروش باشید، باطلبخر باشید، طولی نمیکشد که بساط شما جمع میشود چه اینکه شد. معنای آن این نیست که یک حق به جای شما میآید، معنایش این است که باطل شما ادامه پیدا میکند. شما زمینهساز حکومت اموی بودید، مروانی بودید، جریان کربلا را به پا کردید، بعد عباسی بودید، پنج قرن بر ایران و امثال ایران حکومت کردند، فرمود این کار برای شما نیست برای ما هم نیست برای آیندگان هم نیست؛ این برای نظام الهی است.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ»؛ اینها که مسئولیناند در ادارات نشستهاند، باید بدانند که حق از آن اینها نیست، حق مردم را به مردم دادید دیگر نباید بفروشید. تعبیر این حقفروشی عبارت اُخرای از رشوه گرفتن و رومیزی و زیرمیزی و اختلاس و نجومی و اینهاست. فرمود شما مال مردم را دارید میدهید، مال مردم را که نمیتوانید به مردم بفروشید. آن وقت چه پولی است که از آنها میگیرید؟! قهراً این ناراضی میشود؛ از یک طرف هم آنچه را که به شما داد روی جنس میکِشد، از طرف دوم بار سنگین آن بر دوش طبقه ضعیف است؛ از طرف سوم چرا حقّ مردم را به مردم میفروشید؟ این شکست قطعی است، از بین رفتن قطعی است، اینها را به علم غیب میگوید.
بیانات استاد جوادی آملی
" صلی الله علیک یا أباعبدالله "
آیتالله جوادی آملی در کتاب «حماسه و عرفان» درباره فلسفه زیارت و عزاداری و علت سفارش به خواندن زیارت عاشورا در هر روز اشاره کرده است و میگوید:
سرّ این که سفارش کرده اند هر روز زیارت عاشورا بخوانید و نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) تولّی داشته و بر آنان صلوات و درود بفرستید و از دشمنانشان تبرّی بجویید، برای آن است که طرز فکر معاندان ایشان منفور شود وگرنه هم اکنون سخن از معاویه و یزید نیست تا آنها را لعنت کنیم. نام و یاد آنها رخت بربسته و قبرشان نیز زباله دانی بیش نیست، الآن سخن از فکر و راه یزید و یزیدیان عصر است.
زن فرعون وقتی که به درگاه الهی دعا کرد، نگفت خدایا مرا فقط از فرعون نجات بده بلکه گفت: (ربّ ابْنِ لی عنْدک بیتاً فی الجَنّه ونجّنی من فرْعوْن وعمله ونجّنی من القوْم الظالمین) یعنی مرا از فرعون و فرعونیان، که طرفداران سنّت سیّئه و رفتار ناپسند او هستند، نجات بده. تفکرّ برای همیشه باقی می ماند هر چند که اسم و عنوانش تغییر پیدا کند.
بعد از تار و مار شدن خوارج در نهروان و خارج شدنشان از صحنه حیات و زندگی، به علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) عرض شد: این مقدس های خشک از بین رفتند. فرمود: «کلاّ والله إنّهم نُطَف فى أصْلاب الرجال وقرارات النساء کلّما نَجَم منْهم قرنٌ قُطِع، حتّی یَکون آخرهم لُصوصاً سَلاّبین»؛ اینها نطفه هایی هستند در پشت مردان و قرارگاه زنان. هرگاه مقداری از اینها از بین بروند، عده ای دیگر ظهورمی کنند تا این که سرانجامِ کار، سارقانِ مسلّح و رهزنانِ غارتگر خواهند شد.
اکنون نیز، هم راه سالار شهیدان زنده است و هم مرام و مسلک اموی و مروانی و عباسی وجود دارد. این که سفارش فراوان به اشک ریختن و عزاداری کردن نموده اند برای آن است که اشک بر شهید اشتیاق به شهادت را به همراه دارد، خوی حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا می گرداند. چون اشکْ رنگ کسی را می گیرد که برای او ریخته می شود و همین رنگ را به صاحب اشک نیز می دهد. از این رو انسان حسینی منش، نه ستم می کند و نه ستم می پذیرد. این که عده ای به فکر ظلم کردن یا ظلم پذیری هستند برای آن است که خوی حسینی در آنها نیست وگرنه شیعه خاص حسین بن علی(علیهم االسلام) نه ظلم می کند و نه ظلم می پذیرد. آن کسی که ظلم پذیر است اموی مسلک است چنانکه ظالم هم اموی صفت است، هر چند که زمزمه «یا حسین» بر لب داشته باشد. و در قیامت که هر کسی را به نام زمامدارش صدا می زنند: (یوْم ندْعوا کلَّ أُناسٍ بإمامهم)، شخص ستمگر در صف امویان شرکت می کند. لذا اگر انسان بخواهد بفهمد که راهیِ راه حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام) است یا راهیِ راه امویان، باید ببیند که در او خوی ستم پذیری یا سلطه گری وجود دارد یا نه. اگر گرایش به این خصلت های زشت را در خود دید باید در اخلاق خود تجدیدنظر کند.
وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ یَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ یَتَنَفَّسُ مِنْ خُرْمٍ»؛ فرمود این یک قطره بود؛ ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾؛ یک قطره بود، قطره آبی که به صورت انسان در آمده. همین یک قطره آب به صورت یک مقدار پیه شده که با او میبیند, به صورت یک تکّه گوشت در آمده به نام زبان که با آن حرف میزند, به صورت یک تکّه استخوان در آمده که با آن میشنود, به صورت یک روزن در آمده که با آن نفس میکشد. بینی را, زبان را, گوش را, چشم را خوب تشریح کرد، فرمود همهاش از یک قطره آب است. «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْمٍ»؛
این اشک را فرمود اسلحه شماست بیخود هدر ندهید و بهجا هم بریزید. شب جمعه که دعای «کمیل» را میخوانید، همین امیر(سلام الله علیه) فرمود: کار همین اشک، بیش از کار شمشیر است. آن آهن برای دشمن بیرون است، این آه، برای دشمن درونی است «وَ سِلَاحُهُ الْبُکَاء»؛ این اسلحه است.
انسان این اسلحه را در عزای زهرای مرضیه(سلام الله علیها) میریزد، برای اینکه با دشمن دارد میجنگد ـ هم دشمن درون, هم دشمن بیرون ـ در عزای حسینبنعلی(سلام الله علیه) میریزد. این اشک را گاهی در مناجاتهای شبانه میریزد با دشمن درون به نام هوس و غرور دارد میجنگد. فرمود: این اسلحه است، این اسلحه را در آن ذخیرهخانه نگهداشتند «وَ سِلَاحُهُ الْبُکَاء»؛ آن سلاح بیرونی که آهن است که آن را خیلیها میدانند. فرمود: این اشک با همان چشم تأمین میشود «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ» که «یَنْظُرُ بِشَحْمٍ»؛ با یک پِیه دارد میبیند. این طبقات چشم, پیهگونه است, چرب است. «وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ»؛ با یک تکّه گوشت دارد حرف میزند، انواع و اقسام, اگر فصیح باشد, متکلّم باشد. «وَ یَسْمَعُ بِعَظْمٍ»؛ با یک تکّه استخوان دارد این همه اسرار عالم را میشنود. «وَ یَتَنَفَّسُ مِنْ خُرْمٍ»؛ از یک منفذ دارد نفس میکشد؛ «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ». میبینید ـ خدای ناکرده ـ کسی میگوید خدا قابل اثبات نیست؛ شما غرق دریای توحید هستید، خدا قابل اثبات نیست چیست؟
درسهای نهج البلاغه استاد جوادی آملی
وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ» صدقه یک دوای نافع است, مستحضرید که صدقه غیر از هدیه و هبه است. آنها عبادی نیستند؛ اما صدقه, امر عبادی است تا قصد قربت نشود صدقه نیست. یک وقت است کسی به دوست خودش چیزی میبخشد هبه میکند یا هدیه میدهد، اینها عبادی نیستند، چه قصد قربت باشد, چه قصد قربت نباشد صحیح است؛ اما صدقه, عبادی است تا قصد قربت نباشد، پولی که انسان به نیازمند میدهد یا به صندوق صدقات میریزد، مثل نماز باید بگوید «قربة الی الله»؛ همانطوری که نماز قصد قربتش گاهی تفصیلی است گاهی اجمالی، این هم باید همینطور باشد. صدقه یک دوای نافعی است، مخصوصاً اگر نیازمندی به سراغ انسان بیاید. یکی از بیانات نورانی حضرت در نهجالبلاغه است که فرمود: اگر نیازمندی به سراغ شما آمد بدانید که او را دیگری فرستاده «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّه»، این را خدا فرستاده. از طرفی ذات اقدس الهی به شما امکانات داد، از طرفی یک آدم نیازمند واقعی ـ نه سوری ـ به طرف شما آمد، بدان این را خدای سبحان آدرس داد، مبادا این را رد کنی! یک انسان آبرومندی اگر به طرف شما آمد از طرفی خدا امکانات به شما داد، همان خدایی که به شما امکانات داد گفت: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾؛ اصلِ مالکیت مال خداست. وقتی نسبت به دیگران زندگی میکنید مال شما, متعلق به شماست؛ اما نسبت به خدا حواستان باشد ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾. پس از این طرف خدا داد از آن طرف «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّه»، نیازمندی در خانه آدم میفرستد ببیند آدم چه کار میکند. فرمود یک دارو است، شما هر دو طرف را باید ببینید. چه کسی داد؟ خدا, چه کسی فرستاد؟ خدا, این مشکل بسیار حسّاس است و خوب هم حلّ میشود.
فرمود: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»؛ نه بر اساس عاطفه, کسی که بر اساس عاطفه به گدا کمک میکند، همان حدّ خاص خودش را دارد. «وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجِلِهِمْ»؛ هر کاری را که انسان در دنیا انجام میدهد، این در برابر چشمان اوست. مستحضرید که بیانات ائمه(علیهم السلام) در حقیقت تفسیر قرآن کریم است؛ ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾، این را میبینید. فرمود هر کاری که انسان در دنیا انجام میدهد در برابر چشمان اوست؛ اینطور نیست که این از بین برود, از بین رفتنی نیست. روح عمل به صورت دیگر در میآید و انسان هم آن را میبیند. بنابراین هرگز نمیشود گفت گذشت, تاریخ گذشت؛ هیچ چیزی نگذشت، ما هستیم و سلسله اعمال ما.
درسهای استاد جوادی آملی
فرمود: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَالْاِحْتَمالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ أَوْ وَ الْمُسَالَمَةُ خِبَاءُ الْعُیُوبِ مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ». در ادامه جلسه پیش سخن رسید به اینجا : «وَالْاِحْتِمالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ»؛ انسان اگر خیلی از چیزها را تحمّل کند، هم راز دیگران و عیب دیگران که دوستان او هستند آن را میپوشاند، هم عیبِ خود او پوشیده میشود. «احتمال»؛ یعنی تحمّل کردن, این بار را برداشتن.
در ادامه فرمود: «وَ الْمُسَالَمَةُ خِبَاءُ الْعُیُوبِ»؛ سِلم بودن, تند نشدن, راز را بازگو نکردن, عصبانی نشدن, پردهدری نکردن, عیبها را میپوشاند. هم عیب دیگران را میپوشاند که آبروی او محفوظ باشد, هم عیب خود انسان را. پردهدری باعث میشود که عیب انسان ظاهر شود که انسان چقدر میتواند مثلاً خلاف خود را کتمان کند.
«مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ»؛ کسی که از خود راضی است دشمنان فراوانی دارد، چون ما عیوب فراوانی داریم. انسانی که از خودراضی است، نقدِ خود را توانایی ندارد, نقص خود را نمیبیند؛ وقتی نقص خودش را ندید چگونه خودش را اصلاح کند؟ در جامعه، با همین نقص ظهور میکند؛ آن وقت جامعه نسبت به او بدبین می شود.وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود:
«صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَالْاِحْتَمالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ أَوْ وَ الْمُسَالَمَةُ خِبَاءُ الْعُیُوبِ مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ». میفرمایند سینهٴ یک انسان عاقل, صندوق رازهای اوست. اوّلاً انسان باید راز داشته باشد، چون عظمت هر کسی به سرّ اوست. انسانی که قلب او خالی است این ارزشی نخواهد داشت چه دید؟ چه میبیند؟ رابطه او در مناجات چیست؟ در نماز شب چیست؟ جهانبینی او چیست؟ ارتباطش با خاندان عصمت و طهارت چیست؟ توفیقاتی که دریافت کرد چیست؟ مشکلاتی که در جامعه پیش آمد و خدا او را نجات داد چیست؟ اینها اسرار افراد است. فرمود این اسرار را شما فقط برای کسانی میتوانید بگویید که از شما درس اخلاقی بگیرند، وگرنه این کلید باید دست خودتان باشد. «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ» و همین صدر را باید مشروح کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ این صدر مشروح باید بسته باشد، کلید آن به دست انسان باشد باز نباشد. زبان را که باز میکند کلیدِ دل است، نباید این زبان را در هر جایی باز کرد.
«وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»، ما در جامعه زندگی میکنیم ، بدون ارتباط با دیگران زندگی میسور نیست. ارتباط منافقانه, گزنده است، ارتباط بدون پیوند قلبی, سازنده نیست. فرمود شما برای اینکه دوست دیگران باشید و دیگران دوست شما باشند در این اقیانوسِ وسیع جامعه باید یک تور داشته باشید، آن توری که این ماهی را صید میکند گشادهرویی و تحمّل و ادب است. «وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»، شما اگر بخواهید در این اقیانوس ماهی بگیرید توری لازم دارید؛ آن تور عبارت است از گشادهرویی, همه را با ادب برخورد کردن, با ادب دیدن, احترام کردن, سخت نگرفتن, تند نشدن, غضبناک نشدن. ما یک محبّت داریم و یک مودّت. مودّت, علمیتر, دقیقتر, رقیقتر, پاکتر و منزّهتر از محبّت است که به عشق نزدیک است. آنچه را که قرآن کریم انتخاب میکند برترین آنهاست.
میفرماید: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، نه تنها حرفِ آنها را گوش بدهید، و نه تنها محبّت آنها را داشته باشید، محبّت آنها را شاید خیلیها داشته باشند. شما پیروان قرآن و عترت دو اصل اصیل را باید داشته باشید که در دیگران نیست: یکی اینکه وِداد داشته باشید که خیلی دقیقتر از محبّت است به عشق نزدیکتر است. و دوم اینکه دوستیِ اینها مشکل را حلّ نمیکند؛ البته فضیلتی هست. اما تمام دوستی و دوستیِ تمام در این است که ما دوست دیگری نداریم و اگر به کسی یا به چیزی علاقهمندیم در مسیر آنهاست. نگفت دوست آنها باشید اجر من را دادی؛ گفت اوّلاً مودّت باشد نه محبّت و استقرار داشته باشد. مگر ما چندتا مودّت داریم؟ اگر مودّت ما مستقر بود در این خاندان یعنی هر چه را دوست داریم در همین مسیر دوست داریم؛ به فرزندانمان, به زندگیمان, به کارمان علاقهمندیم، برای اینکه در همین مسیر است، اگر در این مسیر نباشد مشکل ما را حلّ نمیکند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: این دام را بینداز, این تور را بینداز که مودّت پیدا کنی; یعنی جز علاقه به این خاندان در صحنه دل نباشد؛ آن وقت انسان اگر به چیزی علاقهمند است آن گذراست و آن غیر مستقر است و آن هم در مسیر همین مستقر خواهد بود. به هر تقدیر فرمود: «وَالْبَشَاشَةُ»؛ گشادهرویی, خوشبرخوردی «حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ». یکی از بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) این است که «أحسن مجالسة من جالسک ولو کان یهودیا»؛ با بدترین گروه وقتی شما برخورد کردی یک جا نشستی در مسافرت همصندلی شدی و مانند آن، ادب را رعایت کنی. این ادب, تور دوستی اجتماعی است.
ادامه دارد
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی
وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «مَا کُلُّ مَفْتُونٍ یُعَاتَبُ»؛ در فتنه باید مواظب بود که فتنهگر آسیبی به جامعه اسلامی میرساند، به مسلمانها آسیب میرساند، او باید به عقاب الهی برسد؛ اما در فتنه بعضیها هستند که فریب خوردهاند. فرمود: فریبخوردهها را کیفر ندهید، عتاب نکنید، برای اینکه او نفهمیده وارد شده است. برخیها مثل مرحوم ابن میثم و دیگران احتمال دادند گفتند: «مَا کُلُّ مَفْتُونٍ یُعَاتَبُ»؛ یعنی هر فتنهشدهای مورد عتاب قرار نمیگیرد، برای اینکه اگر عتاب بکنی در او اثر ندارد؛ یعنی مثل اینکه هر مبتلای به منکری، نهی از منکر ندارد. وقتی که اثر ندارد شما چگونه نهی از منکر میکنید؟ این معنا میتواند درست باشد؛ ولی دور از ذهن است. غرض این است که در هر حادثه آنکه واقعاً شرور است، بدرفتار است او باید به کیفر الهی برسد؛ اما کسی که فریبخورده است باید او را هدایت کرد. «مَا کُلُّ مَفْتُونٍ یُعَاتَبُ».
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی
وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّی یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ»؛ ما بندگان خدا هستیم، همه امور را ذات اقدس الهی آفرید و همه را هم او دارد اداره میکند. وظیفه ما در برابر نعمت الهی شکر است. این تعبیرات نورانی حضرت، بیانات لطفآمیز آن حضرت است. شما این دعای نورانی امام سجاد در این اوّلین دعای صحیفه سجادیه را ملاحظه بفرمایید، عرض میکند خدایا! همه نعمتها از شماست، یک؛ راه شکر این نعمت را به ما آموختی، دو؛ و شکر نعمت سهم تعیینکنندهای در پیشرفت ما دارد، سه؛ اگر راه شکر را نیاموخته بودی و انسانها شکر نمیکردند، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ» ببینید این دعاست. دعای صحیفه سجادیه مثل خطبه نهج البلاغه کلمات عمیق عقلی را به همراه دارد. انسان را معرفی میکند؛ یعنی انسان حیوان ناطق نیست، انسان «حیوانٌ ناطقٌ حامد». این دعای نورانی را ملاحظه بفرمایید، عرض میکند خدایا! اگر شکر را جامعه بشری نمیآموخت و شکر نمیکرد، دیگر انسان نبود، فقط حیوانی بود که حرف میزد. اگر شکر نباشد، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ» که فرمودی: ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.
ظاهر این عبارت تحقیر است؛ ولی این چنین نیست، تحقیق است؛ یعنی واقعاً این حیوان است. چند راه دارد که انسان به این آیه دسترسی پیدا کند: یا چشم باطن پیدا کند تا باطن اینها را ببیند که چه هستند؟ یا نظیر آنچه را که برای امام سجاد و امام باقر(سلام الله علیهما) در صحنه عرفات «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیج»، و اینها پیش آمد اینها به اصحابشان نشان دادند، یا چند روز صبر کند بعد از مرگ معلوم میشود که چه کسی به صورت انسان محشور میشود و چه کسی به صورت حیوان. این بیان نورانی امام سجاد در اوّلین دعای همین صحیفه این است که اگر کسی در کنار سفره خدا بنشیند؛ این نعمتها فرق نمیکند، چه نعمتهای ظاهری باشد مثل غذا و لباس و مانند آن، چه نعمت حقیقی باشد مثل چشم و گوش. اگر کسی این نعمت را بیجا مصرف کرده است: «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ»؛ آن وقت عصاره این فرمایش این است که «الإنسان ما هو»؟ «الإنسان حیوان ناطق حامد»، که اگر حمد نباشد انسان نیست.
اینجا هم وجود مبارک حضرت فرمود در خیلی از موارد است که انسان برنامهریزی میکند؛ اما نمیداند که در تدبیر چه کسی هست. همه امور به این نیست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنید؛ ولی در آغاز بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»؛ بگویید خدایا به نام تو من این کار را شروع میکنم. آن وقت اگر مشکلی باشد، خدا وسیله فراهم میکند که آن مشکل پیش نمیآید، یا در درون انسان ِ«عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم ... وَ نَقْضِ الْهِمَم»؛ در حیطه تصمیمگیری انسان اثر میگذارد، انسان از عزم خود برمیگردد، بعد معلوم میشود خوب شد این کار را نکرد یا در بیرون اثر میگذارد، جلوی آن مانع را میگیرد. فرمود به هر حال تقدیر الهی قویتر از تدبیر ماست. گوشهای از کارها به تدبیر ما وابسته است، قسمت مهم آن به تقدیر الهی وابسته است؛ لذا اگر ذات اقدس الهی مصلحت نبود یا در درون ما مانع ایجاد میکند که میشود: ِ«عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم وَ نَقْضِ الْهِمَم»؛ یا در بیرون مانع ایجاد میکند که «وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَه وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَه». که در دعای نورانی «کمیل» میخوانیم.حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣