مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) فرمود کلمه «لا اله الا الله» را خدا قلعه خود می‌داند دژ می‌داند. این «یاء» یای ملکیت نیست، یای مسئولیت است. فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»، قلعه من است؛ یعنی دژ من است من هم دژبان هستم. اگر دژی و قلعه‌ای دژبانش «الله» باشد که کسی نمی‌تواند به او آسیبی برساند؛ و تعبیر دیگر دارد که هر کس اینجا آمد محفوظ است. یک وقت می‌گوییم ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، این یک معناست. آسمان مختصّ به خداست، زمین مختصّ به خداست، درست است. یک وقت تعبیر این است که قلعه اوست: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی»؛ یعنی دژ من است، یعنی من دژبان هستم؛ لذا با «فاء تفریع» فرمود: «فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏»، یا «فَمَنْ قَالَهَا أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏». آن وقت امامت و ولایت هم شرط ورود به اوست. اگر ذات مقدس رسول گرامی و امیرالمؤمنین(علیهما آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: من شهر علمم و تو درِ این شهر هستی،

وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) می‌گوید که «أَنَا» که می‌گوید یعنی امامت، نه تنها من! امامت، ولایت درِ این قلعه است. این قوی‌تر از آن نیست؟ این سخن از «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا» نیست، این سخن از این است که کلمه توحید دژ خداست و امامت شرط ورود آن است. از این راه آدم وارد بشود آدم محفوظ است.

برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی

 

یکی از مشکلات جامعه ما طلاق است ـ معاذالله ـ وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التّحیّة و الثّناء) فرمود: من یک چیز تازه‌ای آوردم، من نکاح آوردم، نه ازدواج. ازدواج به معنای اجتماع مذکر و مؤنث در شرق بوده، در غرب بوده، مسلمان دارد کافر دارد، من آن را نیاوردم. «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»؛ این نکاح چیست؟ نکاح این است که این دو عنصر، دو اصل خانوادگی باید داشته باشند، آن مسئله جهیزیه و مهریه و اینها یک آداب و رسوم عادی است. فرمود دو چیز است که زندگی را نگه می‌دارد. اینکه: ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ بعد فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ دوستی عاقلانه، گذشت مهربانانه! دوستی اگر بر اساس غریزه باشد، همین که انسان دیگری را دید می‌نگرد سوی کسی دیگر را و اگر سن قدری بالا آمد، این غریزه افت کرد، آن هم رخت برمی‌بندد؛ اما اگر دوستی عاقلانه باشد؛ مثل اینکه خانواده‌های شیعه هم همین طور هستند. اگر شما می‌بینید یک پدر و مادر شیعه، سنّشان به هفتاد و هشتاد سال که رسید، علاقه‌شان به یکدیگر بیش از علاقه دو تا جوان است. فرمود: ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛ دوستی عاقلانه، یک؛ و گذشت مهربانانه از لغزش دیگری، دوم. چون همه ما که افراد عادی هستیم؛ به هر حال در معرض اشتباه هستیم، فرمود این زبان را، این چشم را انسان باید کنترل کند، هر حرفی را نزند، هر چیزی را هم نبیند. اگر این دو اصل باشد که طلاقی پیش نمی‌آید، احترام متقابل باشد. اگر خدای ناکرده جایی طلاق رخنه کرد این خانه ویران به آسانی ساخته نمی‌شود. بافت فرسوده را شهرداری بعد از مدتی می‌سازد؛ اما خانه طلاق‌ یافته را به این آسانی نه آن مرد می‌تواند بسازد نه آن زن می‌تواند بسازد عمری را به افسردگی می‌گذراند.

برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی

ما برای رفتن به بهشت، بلکه دیدن بهشت دو تا راه داریم؛ یکی راه درس و بحث است که حوزه و دانشگاه مسئول این کار هستند که با علم حصولی و استدلال راه دارد. یکی راه تهذیب نفس است، رفتن به بهشت خیلی مهم نیست، دیدن بهشت مهم است. آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه که حضرت در اوصاف متقیان سخنرانی می‌کند و مستمع آن خطبه در پایان خطبه جان می‌دهد و حضرت فرمود: من می‌دانستم که پایان این نحوه حرف زدن، آن نحوه جان دادن هم هست؛ شما ببینید در این دامنه دماوند هم زندگی می‌کنید، این قله دماوند آن قدر مرتفع است که کمتر پرنده‌ای توان آن را دارد که روی اوج آن بنشیند. فرمود فکر هیچ کسی به اوج من نمی‌رسد؛ مثل اینکه هیچ پرنده‌ای روی قله دماوند نمی‌نشیند، «وَ لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْر» و اگر بخواهم علی‌گونه سخن بگویم، سیل شما را می‌برد: «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْل»؛ چه اینکه در جریان خطبه همّام همین طور بود. بهشت رفتن خیلی مهم نیست، بهشت دیدن مهم است. آنهایی که بهشت را دیدند نه امام بودند نه پیغمبر؛ شاگردان ائمه بودند؛ مثل حارثة بن زید که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) آن را در جلد دوم کافی نقل کرد.

تهذیب نفس دو تا راه دارد؛ یک راه، راه حوزه و دانشگاه است و راه دوم نماز شب است و مسجد است و حسینیه است و راه ناله که «سِلَاحُهُ‏ الْبُکَاء» اگر گفتند شما جهاد کنید جهاد نفس، این جهاد نفس با اشک شبانه است. در قرآن کریم فرمود درست است در همه اوقات ذات اقدس الهی ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است؛ اما ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾؛ پایان شب و نماز شب یک نشئه جدایی است. خدا ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است یعنی چه؟ یعنی دعا را می‌شنود؟ همه حرف‌ها را غیبت را هم می‌شنود! «بکلّ شیء سمیع» است. سمع دو تا معنا دارد: یک معنای لغوی دارد؛ یعنی کسی که حرف می‌زند ما می‌شنویم. یک حرف معنای اجتماعی و ادبی دارد؛ می‌گوییم او حرف ما را می‌شنود. فلان پسر حرف پدر را نمی‌شنود؛ یعنی گوش نمید‌هد؛ یعنی ترتیب اثر نمی‌دهد. وقتی ما در جمله‌های خودمان می‌گوییم: ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است، نه یعنی دعا را می‌شنود، یعنی گوش به حرف داعی می‌دهد. او عنایت دارد؛ مثل اینکه کسی با هم آشنا نیستند می‌گوید او حرف ما را نمی‌شنود؛ یعنی ترتیب اثر نمی‌دهد. خدا آشناست و به حرف ما ترتیب اثر می‌دهد. او ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است. این خدا به ما فرمود شما ناله بکنید من می‌شنوم. یک وقت است آدم حرف می‌زند او می‌فهمد، یک وقت ناله می‌کند او می‌فهمد. ناله بیمار به یک نحو است، ناله وامدار یک نحو است، ناله جاهل یک نحو است، ناله عالم یک نحو دیگر است. او اختلاف اصوات را، می فهمد.

این خدا ﴿سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ است. کاری بکنید که بهشت را ببینید. تلاش شما این نباشد که بهشتی بشوید، «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون‏». اینها که اینجا نشسته‌اند گویا بهشت را می‌بینند گویا جهنم را می‌بینند. این راه باز است. این راه با درس و بحث حوزه و دانشگاه هم جمع می‌شود؛ منتها درس و بحث علم حصولی است و مفهوم است و ذهن. شهود یک علم حضوری است که تهذیب نفس می‌طلبد. خاصیت حسینیه‌ها و مسجدها و ایام وفات و شهادت‌های ائمه(علیهم السلام)، نشر این گونه از معارف است.

برگرفته از نکات اخلاقی استاد جوادی املی

 به وجود مبارک امام مجتبی و امام حسین(سلام الله علیهما) فرمود: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً». در جلسه قبل هم به عرض شما رسید که اصلاً نماز ما، دستور مبارزه با بیگانه و ظالم را می‌دهد؛ برای اینکه ما در نماز از خدای سبحان می‌خواهیم و با او در میان می‌گذاریم، می‌گوییم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ راه راست را به ما نشان بده! این یک توضیح دو جانبه می‌خواهد که قرآن هر دو بخش آن را به عهده گرفته است. این چه کسانی هستند که خدا به آنها راه راست را نشان داد؟ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ را مشخص کرد، فرمود: ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ در آن نوبت ملاحظه فرمودید که ما دو تا بخش کمبود داریم که این را مشخص کنند: یکی اینکه آن منعم علیه چه کسانی هستند؟ یکی اینکه راهشان چیست؟ چون این راه، راه جغرافیایی که نیست. در نماز هر شب و هر روز می‌خوانیم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، در سوره مبارکه «نساء» فرمود: «منعم علیهم»، انبیا و اولیا هستند: ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾، پس «منعم علیهم»، انبیا و اولیا و صلحا و شهدا و اینها هستند. راهشان چیست؟ راهشان را یکی از اینها که وجود مبارک موسای کلیم است و جزء مبارزترین اینهاست، در قرآن کریم راه اینها را هم مشخص کرد؛ موسای کلیم عرض کرد خدایا! ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾؛ خدایا به پاس آن نعمتی که به من دادی من هرگز از ظالم حمایت نکنم! پس اینکه حضرت فرمود در فتنه، نه به کسی سواری بده و نه شیر بده، این فتنه را تقویت کن و نه مثل شتری باشی که از کُرک بدنت استفاده کنند، تنها سخن از سلب و نفی نیست، آن سخن اثباتی را هم گفته است که ﴿لَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، این است که فرمود: این کارها را نکن در برابر آن کارهایی هم که باید انجام داد آن را هم گفت.

کلام آستاد جوادی املی در شرح حکمتهای نهج البلاغه

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جایی دیگر می فرماید :

«وَ الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ»؛ در نوبت قبل هم به عرض شما  رسید، گاهی به ما می‌گویند انسان یک دوست دارد و آن دین اوست. یک دوست دارد و آن عقل اوست، همه‌اش به عنوان حصر است. آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود: «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه‏»، همین است. این بیان نورانی امام رضا که خبر را مقدم آورده مبتدا را مؤخر، برای افاده حصر است. فرمود انسان یک دوست دارد و آن فهم اوست. حضرت امیر فرمود: «أَخُوکَ‏ دِینُکَ»، این «أَخُوکَ» خبری است مقدم، «دین» مبتدا است و مؤخر. فرمود تو یک برادر داری و آن دین توست. حالا که یک برادر داری دور این برادرت را دیوار بکش که هر کسی نیاید از او بگیرد. اینکه می‌گویند فلان شخص محتاط است، زاهد است، با ورع است، احتیاط کرده؛ یعنی دور دینش را حائط کشیده است. «حائط»؛ یعنی دیوار. اگر یک کشاورز زحمت بکشد درخت بکارد، بارور بشود، دیوار دورش نکشد، همه میوه‌اش می‌رود بیرون. فرمود: «تَأْخُذَ الْحَائِطَةَ لِدِینِک‏»؛ حالا که دین داری، ایمان داری، دور آن را حائط یعنی دیوار بکش که هر کسی نیاید، هر چه دلش بخواهد از دین تو بگیرد و برود؛ لذا فرمود: «أَخُوکَ‏ دِینُکَ»، نه «دینک أخوک». «فَاحْتَطْ»؛ یعنی «خُذ الْحَائِطَةَ»، احتیاط کن احتیاط کن! یعنی دور دین خود حائط بکش، نه اینکه دست خود را پنج شش بار آب بکشی! اینکه احتیاط نیست. احتیاط کرد، این شخص محتاط است؛ یعنی دین خود را در وسط گذاشته، دورش را دیوار کشیده، هیچ کس نمی‌تواند بیاید از دین او استفاده کند.

 اینجا هم فرمود: «وَ الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ»؛ اوّلاً فرمود ما دو گونه علم داریم: یک علم است که در حوزه و دانشگاه است که این چیز خوبی است؛ ولی در حد اقتضاست، ممکن است به عمل برسد، ممکن است به عمل نرسد. عالم بی‌عمل هم کم نیست؛ اما فرمود یک علم «علم الوراثة»، نه «علم الدراسة». آنکه در حوزه و دانشگاه است، در درس و بحث گیر می‌آید. آن علمی که در درس و بحث نیست؛ ولی پشتوانه درس و بحث است، «علم الوراثة» است. در «علم الوراثة» مستحضرید که ما یک ارث مادی داریم یک ارث معنوی که می‌گویند علما ورثه انبیا هستند. در ارث مادی تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمی‌رسد، تا پدر نمیرد چیزی به پسر نمی‌رسد. در ارث علمی و معنوی تا وارث نمیرد چیزی به او نمی‌دهند. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! تا وارث نمیرد، «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»، تا هوس را، تا هویٰ را، تا بدخواهی را، تا کینه را نکُشیم چیزی به ما نمی‌دهند.

حضرت فرمود: «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» این غرور را، این خودخواهی را که من باید بالا بنشینم! حرف من باید بالا باشد! این القاب را باید به من بدهند! چرا نام مرا نبردند! همین چرا من و من! این غدّه بدخیم است. این تا آبروی آدم را نبرد رها نمی‌کند، وقتی آبروی آدم را برد رها می‌کند. مشکل دشمن داخلی و خارجی این است؛ دشمن خارجی از ما نفت می‌خواهد و گاز می‌خواهد و زمین می‌خواهد و همین! اما شیطان که حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» آن که از ما نفت و گاز نمی‌خواهد، او که از ما زمین و مکان نمی‌خواهد؛ او از ما دو چیز می‌خواهد به ترتیب: اوّل دین، بعد آبرو. این طور نیست که ـ معاذالله ـ اگر دین کسی را گرفته او را کافر کرده، او را رها بکند؛ تا او را مسلوب الحیثیة نکند، آبرویش را نبرد رهایش نمی‌کند. این را باید بیندازد در سطل زباله، ما با چنین دشمنی روبهرو هستیم. این بیانات نورانی حضرت به ما می‌گوید که این دشمنی که می‌خواهد شما را در سطل زباله بیندازد اوّل دین را می‌گیرد بعد آبرو را، راه نجاتش این است. من اینجا باید بنشینم حرف من باید درست باشد چرا نام مرا نبردند؟ این عاقبتش آن درمی‌آید.

 این دستورات اخلاقی برای همین است که شما وارث پیغمبر هستید، وارث پیغمبر هستید یعنی چه؟ وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) یک بیان رسمی داشت به همه اعلام کرد فرمود آقایان! شما قبل از بلوغ شناسنامه‌ شما را پدر و مادر می‌گیرد؛ اما وقتی بالغ شدید باید برای خودتان شناسنامه بگیرید. باید پدرتان را انتخاب بکنید و من و علی(سلام الله علیهما) حاضریم شما را به عنوان فرزندی بپذیریم: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» اگر وجود مبارک حضرت امیر پدر ما شد و ما فرزندی او را قبول کردیم، مادر ما چه کسی خواهد بود؟ ما چرا این راه را نرویم؟ فرمود شما بیایید بچه‌های ما بشوید ما شما را قبول می‌کنیم. ـ معاذالله ـ مگر حیات و ممات دارد؟ این آیه نورانی که درباره آن حضرت آمده است که برای زمان حیات اوست، الآن هم وقتی به حرم مطهر حضرت در مدینه مشرّف می‌شویم همین را در کنار حرم او می‌خوانیم، خدا فرمود: اگر اینها گناه بکنند ظلم به نفس بکنند، نزد تو بیایند استغفار بکنند، تو برای اینها استغفار بکنی، ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾  چون حیات و ممات اینها یکی است، اینها صریحاً اعلام کردند بیایید بچه‌های ما بشوید ما می‌توانیم بچه‌های اینها بشویم. بچه‌های اینها که شدیم، می‌شویم وارث اینها. «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء»، می‌توانیم بشویم؛ منتها تا وارث نمیرد چیزی از مورّث به او نمی‌رسد.

بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه

«وَ الْعَجْزُ آفَةٌ»؛ کسی عاجز باشد؛ چون تحصیل قدرت لازم است. این یک آفت و یک بیماری بدخیمی است، بیگانه می‌تازد «وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»؛ کسی بتواند در رخدادهای تلخ تحمل بکند، این یک شهامت و شجاعت است. شجاعت تنها در برداشتن بار سنگین نیست. اگر کسی این حوادث سخت را تحمل کند، بعد به مقصد برسد معلوم می‌شود که شجاع است. «وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»؛ «زهد»؛ یعنی بی‌رغبتی، نه بی‌بهرگی. همه انبیا زاهد بودند، حتی داود و سلیمان که آن قدرت و عظمت برای اینها بود. نداشتن زهد نیست، نخواستن زهد است. آنها هم که داشتند ساده زندگی می‌کردند. همین است! فرمود این یک ثروت است که ذات اقدس الهی به انسان عطا کرده است. «وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ»؛ پرهیز از گناه سپر است؛ چون این گناه هر کدامی که باشد به هرحال انسان را از پا درمی‌آورد. گناه یعنی بیراهه رفتن؛ بیراهه راه نیست، پایان آن جایی نیست که انسان به آنجا برسد آرام بگیرد. اگر کسی از راه مستقیم جدا شد، دیگر راه نیست.

برگرفته ازجلسات شرح نهج البلاغه استاد جوادی آملی

حضرت علی امیر مرمنان علیه السلام فرمود: «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ»؛ فرمود طرزی مهربانانه و حکیمانه و رئوفانه و عاقلانه و دوستانه با مردم زندگی کنید که اگر مُردید گریه کنند و اگر زنده هستید به شما مِهر بورزند، می‌شود این‌طور زندگی کرد. اما منافق, انسان در زمان حیاتِ او از او متنفّر است, بعد از مرگِ او هم از او متنفّر است. فرمود می‌شود انسان طوری زندگی کند که طیّب و طاهر باشد. انسان خیرِ دیگران را که بخواهد خدا همان خیر را به آدم می‌رساند، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم. ما اگر خیر کسی را بخواهیم خدا به ما چند برابر می‌دهد ده برابر می‌دهد. کارِ خیر یک اثر فقهی دارد که ثواب دارد؛ یعنی یا واجب است یا مستحب که حکم فقهی دارد. اثر کلامی هم دارد که بهشت است؛ اینها سر جایش محفوظ است. اما آنکه در اواخر سوره مبارکه «بقره» دارد، فرمود این کار خیری که شما انجام می‌دهید: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ آن وقت ثواب اخروی‌اش می‌ماند; یعنی هر کار خیری که انسان انجام می‌دهد، موقعیت خودش را ثابت می‌کند، در روزگار نمی‌لغزد. این ﴿تَثْبِیتَاً﴾ کارِ فقهی نیست, کار کلامی نیست, کار اخلاقی است. اخلاق, موعظه نیست، اخلاق, علم دقیقِ جان‌کَندنی است که چه کار کنیم که نلغزیم؟ فرمود اگر درخت آن قدرت را می‌داشت از ریشه کَنده می‌شد کنار نهر می‌رفت، یک سطل آب می‌گرفت می‌آورد به پای ریشه خود می‌ریخت، این درخت به چه کسی احسان کرده؟ به خودش احسان کرده، چون این آب, ریشه‌ او را تثبیت می‌کند. فرمود هر کار خیری که انسان انجام می‌دهد قبل از اینکه اثرش به دیگری برسد, قبل از اینکه جامعه طرْفی ببندد، موقعیت هستیِ این شیء, تثبیت می‌شود؛ این از غرر آیات ماست. اینجا هم وجود مبارک حضرت امیر فرمود: ثابت‌قدم باشید! گرایش مردمی سرمایه است. می‌بینید هر وقت ـ خدای ناکرده ـ دشمن خواست به این نظام آسیب برساند، این نظام را ـ نه فلان شخص را ـ این قرآن و عترت را مردم دوست دارند؛ حالا ممکن است با زید خوب نباشند, با عمرو خوب نباشند, با این مسئول خوب نباشند، آن یک حرف دیگر است. اما خون شهدا را دوست دارند, نظامشان را دوست دارند, قرآنشان را دوست دارند, ائمه‌شان را دوست دارند. هر وقت بیگانه بخواهد طمع کند، اینها کاملاً در صحنه حاضرند. چه کسی ما را وادار می‌کند این‌طور در خدمت این نظام باشیم؟ فرمود: اگر شما این‌طور بودید «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً» که «إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ»؛ این راست‌قامتان باشند به تعبیر آن بزرگوار, تشنگان خدمت باشند نه تشنگان مثلاً جاه و جلال و مانند آن، این طور می‌شود زندگی کرد، حساب‌ها را می‌شود جدا کرد، آن محدوده دین را در هسته مرکزی قرار داد و به او هم دل بست. فرمود این‌طور اگر بودید در دنیا و آخرت محبوب هستید؛ اگر زنده‌اید دل‌ها به شما متوجه است, اگر رحلت کردید به یاد شما هستند و این سرمایه برای همه شما هست.

برگرفته از کلام آیت الله جوادی آملی

حضرت امیرالمؤمنین علیه آلاف التحیة و الثناء می فرماید : «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَی أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ وضع دنیا این‌طور است. غرض این است که ما در حقیقتی زندگی می‌کنیم که آن حقایق را وجود مبارک حضرت امیر جریان روح آدمی, قیامت, ملکوت ما, اینها را مشخص کردند. با یک سلسله اعتباراتی هم ما به سر می‌بریم. اعتبارات در همین دنیاست. فرمود عوالم الهی فراوان است؛ قبل از دنیا, بعد از دنیا, در سلسله‌های فراوان, عالَم‌های ملکوت فراوان هست و هیچ عالمی هم پست‌تر از این دنیا نیست، برای اینکه در هیچ عالمی خدا معصیت نمی‌شود مگر این‌جا. «مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَی اللَّهِ أَنَّهُ لاَ یُعْصَی إِلاَّ فِیهَا وَ لاَ یُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلاَّ بِتَرْکِهَا» از این پَست‌تر ما دیگر عالمی نداریم، چون در هیچ‌جا معصیت نمی‌شود، فقط همین جا می‌شود. از اینجا که به برزخ رفتیم، دیگر عالم طهارت است، آنجا که گناه نیست وارد ساهره قیامت شدیم دیگر گناه نیست, ـ إن‌شاءالله ـ وارد بهشت شدیم دیگر گناه نیست.

ما یک موجود ابدی هستیم، ما از زمان و زمین می‌رهیم و ابدی می‌شویم. اگر یک موجود ابدی می‌شویم باید کالای ابدی داشته باشیم؛ عقیده طیّب و طاهر, روح طیّب و طاهر که ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ این می‌تواند ابدی باشد و گرنه نه زمین ابدی است نه شمس و قمر ابدی است، نه زمان ابدی است، هیچ چیزی ابدی نیست. فرمود وضع دنیا این است اگر کسی به جایی رسید، خوبی‌های دیگران هم به حساب او می‌آید، برای او هست؛ اما برای او نیست، چون عاریه است. روزی که سقوط می‌کند معلوم می‌شود برای او نبود. اگر دنیا به زید رو کرد، خیلی از خوبی‌های دیگران به پای او نوشته می‌شود و اگر دنیا از او برگشت خیلی از خوبی‌های او هم از او سلب می‌شود; یعنی به نام او نوشته نمی‌شود «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَی أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ»؛ نیکی‌های غیر و خیرهای دیگران برای او عاریه است برای خود او نیست. «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ وقتی دنیا به او پشت کرد، خوبی‌های او هم فراموش می‌شود، از او گرفته می‌شود.

برگرفته از بیانات آیت الله جوادی آملی

ببینید یک لحظه آدم از خدا غفلت کند؛ یک لحظه یعنی یک لحظه! کمتر از یک ثانیه انسان از خدا غافل باشد زمانش همین است. ببینید چه طور خدا آدم را می‌گیرد؟! با یک نفس کشیدن؛ آن وقت ما این هستیم. با یک نفس کشیدن آدم بالا را پایین می‌کند، پایین را بالا می‌کند، نفی را اثبات می‌کند، اثبات را نفی می‌کند. تمام حالات ما باید در دست او باشد، این معلوم شد؟ گاهی هم خدا نشان می‌دهد می‌گوید این هستی. پس معلوم می‌شود این زبان درست است که در اختیار ماست؛ اما ما و زبان ما در اختیار دیگری هستیم. این چشم درست است در اختیار ماست، ما و چشم ما در اختیار دیگری هستیم، این هستیم!

 اگر ما این هستیم این بیان نورانی حضرت امیر ـ همه این بیان‌ها بوسیدنی است ـ فرمود: «جَوَارِحُکُمْ‏ جُنُودُه‏ ... وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه‏»؛ فرمود: خدا اگر کسی را خواست بگیرد، از جای دیگر لشکر نمی‌آورد. فرمود اعضا و جوارح خود انسان سربازان خدا هستند؛ حرفی می‌زند رسوا می‌شود، جایی را امضا می‌کند رسوا می‌شود، جایی نباید برود رسوا می‌شود. این طور نیست که حالا اگر خدا خواست کسی را بگیرد از جای دیگر بگیرد! همیشه نظیر طیر ابابیل نیست که برای ابرهه و خاتمه دادن آنها بیاید، گاهی با دست خود آدم، آدم را می‌گیرد، گاهی با زبان آدم، آدم را می‌گیرد. فرمود: این طور نیست که خدا از جای دیگر لشکرکشی بکند. «جَوَارِحُکُمْ‏ جُنُودُه‏‏»؛ یعنی اگر خدا در قرآن فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، سراسر عالم سپاه و ستاد خدا هستند، این چنین نیست که آسمان و زمین و ملائکه و ابرهه و طیر ابابیل و آنها سپاه و ستاد باشند برای اینکه کسی را بگیرند، نخیر! با چشم او، با زبان او، با امضای او، با پای او، جایی می‌رود رسوا می‌شود، جایی را امضا می‌کند رسوا می‌شود، با یک رومیزی، زیرمیزی و اختلاس رسوا می‌شود.

این است که فرمود اگر کسی بخل بورزد، راه خودش را بست.

بیانات آیات الله جوادی آملی

انسان می‌خواهد خودش را اصلاح کند چگونه اصلاح کند؟ خیلی از موارد است که انسان تحت ولایت شیطان است و نمی‌داند که چه کار می‌کند؟! چرا ما عالِم بی‌عمل داریم؟ چگونه می‌شود که انسان صد درصد میداند که رومیزی، زیرمیزی، اختلاس، نجومی حرام است ولی انجام می‌دهد؟ چه اهل این لباس، چه اهل غیر این لباس! با اینکه صد درصد می‌داند که نگاه به نامحرم حرام است به این ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ عمل نمی کند. چگونه می‌شود انسان صد درصد عالم است و عمل نمی‌کند؟

این برای آن است که مسئول عمل مشخص نیست که علم هیچ کاره است در بخش عمل. اینکه می‌گوییم هیچ کاره است، برای آن است که در آن بخش‌های دقیق باید این طور حرف زد. الآن شما ببینید صدها کار را ما به وسیله چشم و گوش انجام می‌دهیم، بین دست و پای ما و چشم و گوش ما رابطه است، هر چه را ببینیم برابر آن حرکت می‌کنیم؛ اما وقتی کسی ویلچری شد با اینکه با چشم خود مار را می‌بیند عقرب را می‌بیند آنجا می‌نشیند و نیش می‌خورد و مسموم می‌شود. مگر می‌شود به او اعتراض کرد که مگر نمی‌دیدی؟! بله می‌بیند؛ اما هیچ ارتباطی بین دیدن و دویدن نیست، دویدن برای دست و پاست که فلج است. شما این آقا که فلج است ویلچری است مرتّب به او عینک بده، ذرّه‌بین بده، دوربین بده، تلسکوپ بده، میکروسکوپ بده، او مشکل دید ندارد! شما مرتّب آیه بخوان، مرتّب روایت بخوان، او مشکل علم ندارد؛ خودش اینها را گفته، نوشته، چاپ هم کرده است. مگر علم می‌رود؟ مگر علم امتثال می‌کند؟ علم مثل چشم و گوش است. تا ما درک نکنیم که مسئول عمل یک قوه دیگر است، او الآن بند است، بیان نورانی حضرت امیر این است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر»، هوس با علم کار ندارد، هوس با عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، کار دارد. اگر شما ببینید دو تا رگ‌ قلب که با چشم غیر مسلّح به زحمت دیده می‌شود، یکی بسته است و یکی باز، وقتی این پزشک جرّاح می‌خواهد عمل کند، با اینکه صدها کار را این دو تا رگ کنار هم با هم انجام می‌دهند، این پزشک معالج و جراح قلب می‌گوید هیچ ارتباطی به آن رگ ندارد، این رگ بسته است؛ با اینکه اینها صدها کار را با هم می‌کنند. بین علم و عقل عملی، جرّاحانه وقتی خواستیم سخن بگوییم، می‌گوییم کار علم چیزی دیگر است، عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان»، چیزی دیگر است و حضرت فرمود این عقل عملی در اثر هوس فلج است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر». حالا این پا که فلج است شما آسمان را ببین، زمین را ببین، این کاری با شما ندارد. آدم علم دارد برای اینکه کار انجام بدهد، این مطمئن است که کاری از شما ساخته نیست، کاری از ما ساخته نیست، کاری که نمی‌توانی بکنی، هر چه می‌خواهی بکنی بکن!

 

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی