قرآن کتاب تاریخ نیست، چون کتاب تاریخ نیست، حکم را از آن زمان برمیدارد بالا میآورد، از نبش زمان بالا میآورد. میشود یک حقیقت عالمی، یک حقیقت جهانی. اینکه در جریان قصّه یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ نه «أحسنَ القِصَص»؛ تمام قصّههای قرآن کریم «أحسنُ القَصص» است. اینکه قِصص نیست که جمع باشد. این منصوب است تا مفعول مطلق نوعی باشد؛ یعنی «نحن نقصُّ علیک قصّةً هی أحسنُ القَصَص». اگر قصّه آدم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است، اگر قصّه ابراهیم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است. هیچ قصّهای ما نگفتیم مگر حق و عدل و میزان باشد، ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ﴾ این اصل کلّی ماست ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾، این مفعول مطلق نوعی است، منصوب است به همین. نه اینکه ـ معاذالله ـ قصّه حضرت یوسف «أحسنُ القِصَص» باشد. قِصصی که ذات اقدس الهی گفت مربوط به زمان و زمین نیست.
این را علی میخواهد بازگو کند؛ فرمود: تمام
اقوامی که آمدند و رفتند یک عده آمدند و ماندند و خوشنام بودند، آن انبیا بودند
اولیا بودند صلحا بودند صدّیقین بودند، شهدا بودند. یک عده سقوط کردند، چرا؟ برای
اینکه آنچه وظیفه آنها بود؛ یعنی حق مردم، خیال میکردند مال خودشان است، این را
به مردم میفروختند. تعبیر ادیبانه و حکیمانه است؛ یعنی رشوه میگرفتند. شما اینجا
نشستید، حقوق هم که میگیرید، حق مسلّم مردم هم هست، باز چه پولی از اینها میگیرید؟
فرمود این کمکم زیر پایه میآید بساط را به هم میزند. خدا میفرماید ما که اگر
بخواهیم این خانه را ویران بکنیم که اوّل نمیآییم آن سقف را برداریم تا شما فرار
کنید! الآن خانهها را که بخواهند ویران کنند به هر حال از بالا شروع میکنند که
خطری نباشد. فرمود ما این کار را نمیکنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ
الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ﴾؛ ما
از پایه میزنیم. این شخص نشسته نشسته آرام است، نمیداند پایه دارد ویران میشود،
یک مرتبه سقف میریزد. هیچ جای قرآن تهدید نکرده که ما خانه را از بالا شروع میکنیم،
از بالا شروع میکنیم که فرار میکند و در میرود. فرمود ما میخواهیم او را در
همان خانهاش خفه کنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾؛ از
قاعدهها و از پایههای میآییم ویران میکنیم دفعتاً ﴿فَخَرَّ عَلَیْهِمُ
السَّقْفُ﴾، آنها خفه میشوند. حضرت فرمود ما وظیفهای داریم و وظیفه این است که
حق مردم را به مردم بدهیم؛
از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که چرا دعای من مستجاب نمیشود؟ فرمود این از غرر روایات ماست که ائمه(علیهم السلام) فرمودند، فرمود: «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون» شما چه کسی را میخواهید؟ یا از کسی چیزی میخواهید که او را نمیشناسید. «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»، این اصل اوّل. پس اصل اوّل این است که رشاء و ارتشاء و بیکاری و کمکاری و باندبازی و رانتخواری و اینها ممنوع است.
اصل دوم این است که در همان خطبه نورانی فرمود: یک عده جامه دین را به عکس در بر کردند: «لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا»؛ «فَرو»؛ یعنی پوستین. پوستین را اگر وارونه آدم بپوشد که مشکل آدم را حلّ نمیکند، آدم را حفظ نمیکند. فرمود اینها دین را وارونه کردند. فرمود ما یک امر به معروف داریم یک نهی از منکر داریم اینها جزء ارکان دیناند. اما اینها آمدند امر به منکر کردند نهی از معروف، چرا؟ برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر چند گونه است؛ هم قولی است هم فعلی. ما اگر بخواهیم بچههایمان را در داخله منزل امر به معروف بکنیم نهی از منکر بکنیم بهترین راه این است که اوّل وقت نماز خودمان را بخوانیم. حرف کسی را هم نزنیم بیجا هم حرف نزنیم. بیخود هم نخندیم بیخود هم گریه نکنیم. اینها تربیت عادی است. همیشه خیر مردم را بخواهیم، همیشه خوبی مردم را بخواهیم اگر مشکلی هم هست با خود آنها در میان بگذاریم و حلّ کنیم. ما در داخله منزل در محیط کار در محیط جامعه موظّف هستیم به امر به معروف و نهی از منکر. بهترین راه امر به معروف همان امر به معروف فعلی است نهی از منکر فعلی است. آدم وقتی که کار خوب میکند امر به معروف است. فرمود اینها امر به منکر میکنند نهی از معروف، چطور؟ برای اینکه این کسی که بیراهه میرود و راهِ کسی را میبندد دو تا منکر است؛ این کسی که قدرت دست اوست، این کسی که حالا سمتی دارد، این بیراهه میرود منکر، راه دیگران را میبندد منکر؛ این عملاً امر به منکر میکند. عدهای هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾، ببینید این یک خط است؛ اما چقدر محتوا دارد! فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ اینها روش باطلانه داشتند مردم هم به اینها اقتدا کردند. این شده امر به منکر و نهی از معروف، مردم هم به دنبال اینها راه افتادند. آن شده رشوه و خیانت، مردم هم به دنبال آنها راه افتادند، طولی نکشید که این حکومت سقوط کرد...فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ»، چه موقع میشود که ربا برطرف بشود، رشوه برطرف بشود، کمفروشی برطرف بشود، قاچاق برطرف بشود؟ حرام یعنی حرام! اگر ـ خدای ناکرده ـ مرگ پوسیدن بود، بعد از مگر خبری نبود ـ معاذالله ـ اما مرگ از پوست به درآمدن است؛ تمام خطرها برای بعد از مرگ است. این است که قرآن دارد «عقل، عقل، عقل»؛ برای اینکه آدمی که بفهمد مردن از پوست به درآمدن است نه پوسیدن، میگوید من چه کار کنم؟ آنجا رسوا میشوم! با مار و عقرب آدم چه کار کنم؟ خدا نکند ما برویم و ببینیم که در آن جهنم چه خبر است؟ ولی به قول حافظ: «این قدر هست که بانگ جرسی میآید».
شما این آیه را ببینید، این آیه برای ما حجت است؛ فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾ هیزم جهنم خود ظالم است که گُر میگیرد. تا حالا ما برنخوردیم به آیهای که خدا در قرآن بفرماید که ما از جنگل هیزم میآوریم. حالا خدا کند که نرویم و نبینیم آن هیزمها را، ولی این قدر را که میفهمیم. در سوره مبارکه «جن» فرمود: خود ظالم گُر میگیرد هیزم جهنم است: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾.
عصر، عصر قرآن است، حفظ قرآن است، بحث قرآن است، نشر قرآن است. این است که فرمود دیوانه است! عاقل نیستند! اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان میپوسید، بله؛ اما از پوست به درمیآید و پوست او را میکَنند. یک زندگی عادی حلال برای ما کافی است.
اساس کار ما این است که اگر مسئولین، اگر مردم، اگر خود ما، اگر هر کسی کاری از دست او برمیآید بخواهد شرف او، دین او، دنیای او، آخرت او حفظ باشد، همین یک سطر است که نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم. همین دو جمله نورانی حضرت امیر که فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ ما عملاً داریم نهی از معروف میکنیم، عملاً دارم امر به منکر میکنیم. یک عده هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾. امیدواریم ذات اقدس الهی آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت ماست به فرد فرد شما بزرگواران، برادران و خواهران ایمانی مرحمت بفرماید!
بیانات استاد جوادی آملی در شرح نامه 79 نهج البلاغه
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣