دو مقام برای انسان در عبادت خالق وجود دارد؛
در بحثهای
قبلی این بیانات نورانی از امیر مؤمنان حضرت علی علیه آلاف التحیه والثناء ذکر
شده که فرمود : خدا معاد را خلق کرده ... ، عدهای
گویا بهشت را میبینند (این در همان خطبه «همّام» است که فرمود: «فَهُمْ وَ
الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ
کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون»). اینها مقام «کأنّ» است که مربوط
به مادون اهل بیت است. یک مقام «أنّ» است؛ یعنی این «کأنّ» نیست: «لَوْ کُشِفَ
الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»، برای من قیامت مثل کف دست من شفاف است،
من «کأنّ» بهشت را ببینم نیست.
در مقام ولایت آنها تقسیم کردند که بعضی به مقام «کأنّ» رسیدند، این اصطلاح مقام «کأنّ» از همان روایتی است که از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) سؤال کردند که احسان چیست؟ که شما میگویید به مقام احسان رسیدند! حضرت فرمود: «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْمَل للِّهِ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک»; مقام احسان این است. طرزی در قبال حضرت به نماز بایستی که گویا خدا را میبینی این امانت الهی را داری تقدیم میکنی و بدانی که اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند.
حضرت فرمود احسان این است که انسان به مقام «کأنّ» برسد. آنکه به مقام «أنّ» رسید میشود «ولیّ الله» که «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»، آنکه به مقام «کأنّ» رسید مقام احسان است، «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْمَل للِّهِ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک».
در آن خطبه
نورانی «همّام» که حضرت فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا»، یعنی
مقام احسان. «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا ... هُمْ وَ النَّارُ
کَمَنْ قَدْ رَآهَا»، این هم مقام احسان است.
گزیده ای از بیانات استاد جوادی آملی
وجود مبارک حضرت علی علیه السلام فرمود طیّب و طاهر کسی است که به یاد معاد باشد و مستحضرید طیّب شدن جامعه نتیجه خون شهداست. این زیارتنامهها درست است ثواب دارد؛ اما همه اینها مدرسه است. به ما میگویند کنار قبرستان بروید زیارت بکنید، زیارتنامه بخوانید، اینها درس است، اینها اگر قویتر از رسائل و مکاسب نباشد، علمیتر از رسائل و مکاسب نباشد، از آنها کمتر نیست. میبینید در این زیارت به این ذوات مقدس شهدا میگوییم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»؛ زمینی که شهید در آن زمین بیارمد طیّب و طاهر است. بعضی از آلودگیها مثل خون و اینها را باران پاک میکند؛ اما باران آن عُرضه را ندارد که استکبار را، استعمار را، اینها را پاک کند. باران فقط میتواند آلودگیها را پاک کند، همین! اما کشوری که استکبارزده است، استعمارزده است، تحت سلطه دیگری است، این آلودگیها را چه چیزی باید پاک بکند؟ این را خون شهید پاک میکند: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». مدینه با خون شهید پاک شد، مکه با خون شهید پاک شد، ایران با خون شهید پاک شد. کشورهای شهید داده به وسیله خون شهید از استکبار نجات پیدا کردند. این آلودگی را باران پاک نمیکند. قرآن میفرماید کشور طیّب و طاهر مثل سرزمینی است که شیار شده آبیاری شده بذرافشانی شده حالا باید میوه بدهد. میوهاش را قرآن بیان میکند که ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾; خیلی از کشورها هستند که مرتّب میوههای مرتّب دارند، آن را که قرآن این قدر تعریف نمیکند. فرمود کشوری بود، منطقهای بود که از دو طرف آن میوههای فراوان بود ما بساطش را جمع کردیم. اما کشوری که شهید در آن بیارمد با خون شهید تطهیر بشود این بلد طیّب است.
داشتن دانشگاه خوب، حوزه خوب، بازار خوب، مردم خوب، زنان خوب، باعفّت، باایمان، با قدرت، اینها میوه طیّب یک مملکت است. وجود مبارک حضرت امیر فرمود طیّب بودن مختص به اینهاست که به یاد معاد دارند به سر میبرند؛ یعنی کارها را فقط «لله» انجام میدهند، نه برای اینکه نام ما را ببرند یا این لقب را بدهند، آنکه خسارت است. فرمود: «طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ».
گزیده ای از بیانات استاد جوادی آملی در شرح نهج البلاغه
معاد از مهمترین عوامل تربیتی ماست. مشرکان حجاز گرچه مسئله الله را میپذیرفتند که خدایی هست و خالق آسمان و زمین است، ولی گرفتار ربوبیتهای جزئی بودند، ارباب متفرّق را میپذیرفتند و مانند آن. مشکل اساسی جاهلیت انکار معاد است؛ یعنی خیال میکنند انسان که میمیرد میپوسد. دین آمده بگوید انسان که میمیرد از پوست به در میآید و برای ابد زنده است و یک موجود محدودی نیست؛ نظیر فلان ستاره که چند میلیارد سال عمرش باشد. نه متزمّن است و نه متمکن. نه زماندار است ما بگوییم انسان عمرش پنج میلیارد یا شش میلیارد است، نه در مکان خاص میگنجد که بگوییم در فلان گوشه آسمان است. کلّ زمان و زمین رخت برمیبندد و انسان در معاد زنده است. یک موجود ابدی است. این موجود ابدی میتواند خلیفه موجود ابدی بالذات باشد. برای چنین موجود ابدی کالای ابدی لازم است، رهتوشه ابد لازم است، راحله ابد لازم است.
اینکه در سوره «بقره» فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ اگر کسی یک روز بخواهد در یکجا بماند، یک سفره غذایی یکروزه کافی است. اگر سه ماه بخواهد به یک منطقه ییلاقی سفر کند، غذای سه ماهه لازم است. اگر بخواهد یک میلیارد سال زندگی کند غذای یک میلیاردی لازم است؛ اما اگر بخواهد تا ابد زندگی کند، آن ابد که دیگر در زمان و زمین نمیگنجد. ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾، مربوط به انسان است. فرمود به یاد معاد بودن، چند اثر مهم دارد؛ یکی اینکه انسان نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد. تمام مشکلات جامعه ما، فراموشی معاد است، خیال میکنیم کار تمام میشود.
در بحثهای قبلی هم ملاحظه فرمودید دین میگوید حرفی که آدم زد، کاری که کرد، قدمی که برداشت این در خط تولید میافتد. هیچ موجودی از بین نمیرود که بشود عاطل. این کاری که کردیم این حرفی که زدیم، در چیزی اثر میگذارد. فعلاً خودش نیست، آن اثر در دومی اثر میگذارد، آن در سومی اثر میگذارد، بعد از بیست سال میبینید که سند درمیآید انسان رسوا میشود. مگر حرفی که آدم زد، اصلاً شدنی است که یک موجود از بین برود؟ اینکه در روایات دارد دروغگو به هر حال رسوا میشود، یا فلان شخص رسوا میشود، یا فلان تبهکار رسوا میشود، برای اینکه کار «قولاً أو فعلاً» همین که از انسان صادر شد، میافتد در خط تولید. حالا یا بیست سال بعد نتیجه میدهد، یا سی سال بعد نتیجه میدهد. بعضی از درختان هستند که بعد از بیست سال باید ثمر بدهند، رشد بکنند؛ بعضی از درختها هستند که زود ثمر میدهند. هیچ ممکن نیست کار از بین برود، حرف از بین برود.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود «طُوبَی» برای کسی است که به یاد ابدیت خود باشد. وقتی که وجود ابدی را پذیرفت کار ابدی میکند. کار ابدی با آن نیت است؛ مثلاً کسی مدرسه میسازد، مسجد میسازد بیمارستان میسازد اینها ابدی نیست، برای اینکه بیمارستان بر فرض صد سال بماند؛ اما «اخلاص العمل لله» ابدی است. «قربة الی الله» ابدی است، چون این مربوط به روح است، روح که نمیمیرد. اگر چیزی در دایره آسمان و زمین بود میپوسید؛ اما چیزی که ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾، به «الله» ازلیِ ابدی مرتبط است که از بین رفتنی نیست. عمده اینکه گفته شد: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّات وَ لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَی»، و امثال آن، برای آن است که این جان وقتی برای جانان کار کرد میشود ابدی و همیشه آثارش هست.
شما ببینید وجود مبارک خضر به موسی(سلام الله علیهما) بعد از آن سؤال و درخواستی که موسای کلیم کرد، عرض کرد که ما از راه دور آمدیم خستهایم، اینجا هم که مسافرخانه ندارد، این مردم هم که ما را نمیشناسند، ما هم که شناخته شده نیستیم: ﴿فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا﴾؛ اینها هم که ما را به عنوان ضیف و میهمانی قبول نکردند. شما در چنین شرایطی به من دستور میدهی که با شما همکاری کنم این دیوار مخروبه را بچینم، برای چه؟ رازش چیست؟ فرمود رازش این است که این دیوار برای دو تا بچه یتیم بود زیرش گنج بود، حالا گفتند این گنج کتابهای علمی است، در تفسیر گنج مطالبی گفتند؛ ﴿وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما﴾، اما موسی بدان: ﴿وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً﴾؛ پدرشان آدم خوبی بود، خدا مرا امر کرد بیایم زندگی این دو تا کودک یتیم از بین نرود.
مرحوم امین الاسلام و دیگران نقل کردند منظور از این پدر، جدّ هفتم یا هفتادم بود. حالا یا هفتادم یا هفتصدم، این درست است. کاری که انسان کرد، خضر راه همیشه هست. مأموران الهی همیشه هستند. انسان نمیداند که از کجا دارد خیر میبیند! این چنین نیست که این «قضیةٌ فی واقعة» باشد، اگر «قضیةٌ فی واقعة» بود که قرآن اصرار نداشت این معارف را برای ابد نقل کند. فرمود خضر همیشه در راه است، کار خیر همیشه هست. هرگز ممکن نیست کسی آدم خوب باشد، بچههای او بمانند در راه. دلیلی که خضر آورد این است، چون ﴿کانَ أَبُوهُما صالِحاً﴾، خدا مرا امر کرده که این کار را انجام بدهیم. مگر کار از بین میرود؟! بدنه کار آن رُفت و روی کار بله مادی است، کسی مدرسهای ساخت یا بیمارستانی ساخت، این مدتی میماند؛ اما «قربة الی الله» که از بین رفتنی نیست.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی
حضرت فرمود: «طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ»؛ طیّب بودنِ زندگی برای این گروه است. در سوره «نحل» فرمود اگر کسی حُسن فاعلی داشت؛ یعنی معتقد بود به معارف و حُسن فعلی داشت؛ یعنی عامل بود به احکام الهی، از حیات طیّبه برخوردار است: ﴿فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾. از وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) سؤال کردند که حیات طیّبه چیست؟ حضرت اثری از آثار پربرکت حیات طیّبه را فرمود: «هِیَ الْقَنَاعَة»، اما در این گونه از روایات، تفصیل بعد از اجمال، یا شرح آن متن است که حیات طیّبه برای کسی است که به یاد معاد باشد و برای روز قیامت کار کند و قانع باشد به زندگی حلال و طیّب و طاهر و از احکام و حِکَم الهی راضی باشد.
یک انسان قانع آن قدر بزرگوار است که اصلاً به چشم طمع به دیگری نگاه نمیکند. آن یک کرامت است. به حضرت امیر عرض کردند چرا این قدر شما خاضع هستید؟ گفت من بررسی کردم دیدم خدا همان برنامهای که برای ملائکه قرار داده برای من قرار داده است. چه چیزی به ملائکه گفته که به من نگفته؟ به من اطاعت گفته، ایقان گفته، یقین گفته، ایمان گفته، عمل صالح گفته، طهارت گفته، طیّب بودن گفته، پاک بودن گفته، راه کسی را نبندم بوده، بیراهه نرفتن بوده، همین حرفهایی که به ملائکه زد به من هم زد. اگر ما در طبیعت زندگی میکنیم اهل خورد و خوراک هستیم برای ما حلال و حرام اینها را هم مشخص کرده است. فرمود من خیلی بررسی کردم دیدم هر چه از ملائکه خواست از ما خواست، در سوره مبارکه «انبیاء» برای ملائکه این اوصاف را خدا ذکر میکند که اینها «عباد الرحمان» هستند: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾، نه بیراهه میروند، نه جلو میافتند. «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِق»؛ کسی جلو بیفتد بد است، دنبال بیفتد بد است، همراه باشد خوب است. فرمود: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾، ملائکه هیچ عصیان ندارند، همه دستورها را انجام میدهند. این بیان خداست در سوره مبارکه «انبیاء» در وصف فرشتهها. همین بیان نورانی را وجود مبارک امام هادی در زیارت «جامعه» درباره ائمه(علیهم السلام) دارد. شما در حرم مطهّر امام هشتم(سلام الله علیه) که زیارت «جامعه» را قرائت میکنید همین جملهها را قرائت میکنید. ما هم که شاگردان اینها هستیم در همین مسیر حرکت بکنیم؛ منتها به اندازه خودمان. لذا حضرت امیر گفت من چگونه شاکر نباشم؟! یک برنامه جدایی خدا برای ما قرار نداده است. من دیدم هر چه به ملائکه گفته به ما هم میگوید. از آنها صدق خواسته، طهارت خواسته، طیّب بودن خواسته، پاکدامنی خواسته، خیر خواسته، نفع خواسته، فضل خواسته، فیض خواسته، فوز خواسته، از ما هم خواسته است. این طور نیست که چیزی برای فرشتهها خواسته باشد برای ما نخواسته باشد.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
چرا در قیامت یک عده به صورت موش محشور میشوند؟ همین کسی که دو تُن سکه تهیه میکند، این حقیقتاً موش است در قیامت به صورت موش محشور میشود. کسی را موش نمیکنند. یک عده کور محشور میشوند. به خدا عرض میکنند در قیامت که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾؛ من در دنیا بینا بودم، چشم داشتم، شما الآن مرا کور محشور کردی! حضرت فرمود: ﴿کَذلِکَ﴾، ﴿کَذلِکَ﴾ یعنی ﴿کَذلِکَ﴾! یعنی ما تو را کور محشور نکردیم، شما خوب بررسی کن در دنیا چگونه بودی؟ ما همان گونه تو را محشور کردیم. ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾؛ تو در دنیا چگونه بودی؟ مسجد و حسینیه و کتابهای مذهبی و قرآن و عترت و حرم و اینها را نمیدیدی، مراکز فساد را میدیدی. الآن هم بهشت و اولیای الهی را نمیبینی، جهنم را میبینی. تو که کور نیستی، این هم جهنم: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ همینها میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾. ما در قیامت کور نداریم. ﴿کَذلِکَ﴾؛ یعنی هر طوری که بودی ما همان طور تو را محشور کردیم. تو حالا این طرف را نگاه کردی بهشت و اهل بهشت را نمیبینی، بله! برو سر جای اصلیات هر طور که بودی هستی. این طور نیست که ـ خدای ناکرده ـ ذات اقدس الهی بر کسی ستم روا بدارد. این ﴿کَذلِکَ﴾ این پیام را دارد، فرمود هر طوری بودی ما همان طور تو را محشور کردیم: ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾. اینجا هم همین طور است.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی
خدا بعضی از چیزها را به ما داد تملیک کرد به حسب ظاهر، بعضی از چیزها را به ما نداد، ما را امین قرار داد، ما مالک آن نیستیم. ما مالک خونمان هستیم. مالک مالمان هستیم. مالک وقتمان هستیم. اگر کسی به زور و اجبار اینها را از ما گرفت، اگر عِوضی داد داد، نداد اگر ما راضی شدیم مسئله حلّ است. اینها را خدا به ما تملیک کرد ظاهراً. اما آبرو را به ما نداد که تملیک کرده باشد، مِلک ما شده باشد. آبرو برای اوست ما را «امین الله» قرار داد. فرمود آبروی مؤمن برای من است، من این مؤمن را امین خود قرار دادم. حالا لازم نیست ما این مسئله فقهی را باز کنیم. برخی از مسائل است که اگر ـ خدای ناکرده ـ تجاوز به عنف بشود همه رضایت بدهند همچنان پرونده باز است. این مثل خون نیست که اگر کسی را کشتند: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا﴾؛ اولیای دم اگر رضایت بدهند پرونده مختومه است. در تجاوز به عنف چه در مرد چه در زن، هر کسی از بستگان رضایت بدهند پرونده همچنان باز است، چون آبرو و حیثیت مرد یا زن مربوط به او نیست، تا او بگوید من حالا صرف نظر کردم. این مربوط به خداست، انسان «امین الله» است رضایت امین چه اثری دارد؟!
پس ما یک بخش از امور را مالک هستیم «باذن الله»، یک بخش از امور را «امین الله» هستیم. اگر کسی را کشتند اولیای او رضایت بدهند، براساس ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا﴾، رضایت اینها مسموع است، حالا یا چیزی میگیرند یا نمیگیرند، ولی به هر حال رضایت اولیای دم مسموع است پرونده مختوم است. اما اگر ـ خدای ناکرده ـ و ـ معاذالله ـ تجاوز به عنف شد، رضایت هیچ کسی اثر ندارد. یک روایت نورانی هم مرحوم کلینی در کافی نقل کرد که «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّهَا وَ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَه»؛ فرمود مؤمن را آزاد آفرید، ولی نسبت به آبرو او را آزاد خلق نکرد، آبروی او را در اختیار او قرار نداد که هر جا خواست ببرد و هر جا خواست بریزد، این طور نیست. ما امین خدا هستیم در حفظ حیثیت. اینها را ذات اقدس الهی ما را مأمور کرد و موظّف کرد که حفظ بکنیم تا آبرومند دنیا و آخرت باشیم و این آیه سوره مبارکه «اعراف» هشدار داد فرمود مبادا شیطان کاری بکند که با دست خودتان مسلوبالحیثیه بشوید، ﴿کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ﴾ و تلاش و کوشش کرد که ﴿لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾. تا این کار را میخواهد بکند. انسانی که مسلوب الحیثیه است حیاتی ندارد، پس ما هستیم و اعدا عدوّ درون ماست.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی
یک بیان نورانی هست که حضرت فرمود اگر این سه چیز نبود، سرِ بشر را چیزی خم نمیکرد: مرگ، مرض و فقر. این سه عامل برای آزمون است که بشر از این غرور پایین بیاید. اگر این سه امر نبود، چیزی بشر را از آن مرکَب غرور پیاده نمیکرد. بعد فرمود: «وَ إِنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثَّابٌ» با اینکه این سه امر هست: مرگ هست مرض هست فقر هست، با این وجود او جنب و جوش بیفایدهای دارد. ما دشمنان خارجی داریم که اینها یا به آب و خاک ما طمع دارند یا به سایر اندوختههای ما. اما دشمن درونی هیچ کاری با منافع بیرونی ندارد، این فقط با دین ما و با آبروی ما و با حیثیت ما میجنگد. شما در سوره مبارکه «اعراف» ملاحظه بفرمایید ذات اقدس الهی این قصّه آدم و حوا و جریان شیطان را که تحلیل میکند میفرماید: ﴿یا بَنی آدَمَ﴾، ببینید شیطان با جدّتان چه کرد؟! این یک داستان است. حالا وضع وجود مبارک حضرت آدم در بهشت چگونه بود؟ منظور از این بهشت چیست؟ چگونه وارد بهشت شدند؟ چگونه از بهشت به درآمدند؟ این یک امر آسانی نیست، ولی «آن قدر هست» به قول حافظ که «بانگ جرسی میآید». قافلهای دارد حرکت میکند. برخیها باخبرند این قافله از کجا آمده و به کجا میرود و مقصدش چیست. ولی اکثر مردم از هدف این قافله بیخبرند، صدای زنگ گردن اسب یا شتر این قافله را میشنوند. حرف حافظ این است: «کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست»،
در سوره «اعراف» این قسمت را بیان کرده، فرمود: ﴿یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ﴾، این شیطان چندین کار با شما میکند؛ شیطان نه تنها با بدن شما مخالف است، نه تنها با مال شما مخالف است، نه تنها با دین شما مخالف است، با انسانیت شما هم مخالف است. حالا بر فرض شما را کافر کرد، مگر دست بردار است؟! این تا انسان را مسلوبالحیثیه نکند رها نمیکند. این طور نیست که در محیط کافر شیطان نباشد، آنجا هم هست. آنها را نمیخواهد کافر کند آنها کافرند، آنها را نمیخواهد بیدین کند آنها بیدیناند. دو تا کار را نمیکند: نه آنها را از دین بیرون میکند، چون داخل دین نیستند. نه جلوی آنها را میگیرد از دینپذیری، برای اینکه آنها درصدد دینپذیری نیستند. میخواهند اینها را مسلوبالحیثیه کنند، بیآبرو کنند، با انسانیت مخالفاند. بنگرید در سوره مبارکه «اعراف» ذات اقدس الهی چگونه تحذیر میکند. فرمود: ﴿یا بَنی آدَمَ﴾، سخن از «یا ایها الذین آمنوا» نیست، سخن از فرزند آدم است؛ یعنی همان آثار تلخی که برای آدم اثر گذاشت در شما هم هست. ﴿یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ﴾، تا اینجا روشن است که اینها را از بهشت بیرون کرد. از بهشت بیرون آمدند خیلی رنج و دردی ندارد. بعد فرمود تمام تلاش و کوشش او این است که به آدم(سلام الله علیه) اصرار کرد که نه تنها از بهشت بیرون برود: ﴿لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾، حالا ما که نمیتوانیم این آیه را درست باز کنیم. ما هم در تعبیرات فارسی میگوییم او را بیحیثیت کرد، مسلوبالحیثیه کرد، لباسش را کَند. این تعبیر تعبیر کنایهای است؛ یعنی او تا آدم را بیآبرو نکند رها نمیکند، همین! این طور نیست که حالا اگر کسی ـ معاذالله ـ از اسلام به در آمده کافر شده، شیطان او را رها کند؛ لذا وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛ بدترین دشمن همین غرور و خودخواهی و هوس است که دامنگیر ماست و اگر این برطرف بشود دیگر هیچ باکی نیست.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
کلمه چهل و دوم این است: «وَ قَالَ ع لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ [مِنْکَ] مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ». این کلمه نورانی 42 درباره بیماری که بعضی از اصحابش مبتلا شدند حضرت آن را تحلیل کرد. فرمود بیماری کار نیست که خدا اجر بدهد. بیماری یک رخداد آزمونی است که ذات اقدس الهی انسان را میآزماید. اگر کسی در این آزمون سرفراز به درآمد و خدا را شاکر بود، صابر بود، اجر میبرد و اگر شاکر و صابر نبود، از نظر زبان سخنی نگفت، از نظر قلب کاری نکرد، همه این امور را به حسب ظاهر تحمّل کرد، باز فضل الهی شامل حالش میشود، برخی از سیّئات او را میبخشد.
در این جمله نورانی وجود مبارک حضرت امیر فرمود بیماری، عمل نیست که ثواب داشته باشد. آن صبر و بردباری و شکر است که باعث ثواب است؛ البته انسان بیمار، گاهی ممکن است همین کیفر بعضی از رفتارهای تلخ او باشد. فرمود: «جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ [مِنْکَ] مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ»؛ کفّاره برخی از گناهانتان باشد، این امید هست؛ اما بخواهی ثواب ببری، با بیماری نمیشود ثواب برد، چون بیماری فعل انسان نیست تا انسان ثواب ببرد. ثواب در اثر کار خوب، حرف خوب، نوشتن خوب، قیام خوب، اقدام خوب و مانند آن است. «حَطّ» با طای مؤلف یعنی فروریختن. آن «حَتّ» با تای منقوط یعنی درخت را از برگ ریختن. فرمود گناهان از انسان ریخته میشود آن طوری که برگها در پاییز از درخت ریخته میشود. گناه ریخته میشود؛
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
خصیصه نظام مهدوی چیست؟ خصیصه نظام مهدوی این است که انسان آنچه را که وجود مبارک رسول گرامی فرمود و سیزده معصوم دیگر فرمودند حتی صدیقه کبرا عملی میکند و قائم بالعقل میشود. یک وقت کسی میخواهد فردی زندگی کند نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد، فقط طمع بهشت دارد یا خوف از جهنم؛ این دیگر هرگز مهدوی نمیاندیشد. عادل هست؛ اما هر عادلی مهدوی نخواهد بود. دین نگفت عادل, مهدوی است، دین گفت قائم بالعدل مهدوی است. ما یک عادل داریم که که به درد سوره مبارکه «نحل» میخورد، این شخص میتواند پیش نماز خوبی باشد؛ اما این دیگر مهدوی نیست. این ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾، آدم خوبی است، معصیت نمیکند, دروغ نمیگوید, خیانت نمیکند, او عادل است نه قائم بالعدل؛ او فقط به درد نماز جماعت میخورد.
اما یک وقت است کسی «قائم بالقسط» است که در سوره «حدید» آمده. فرمود ما به اینها گفتیم شما بایستید، تنها روی عدل بایستید، تنها روی قسط بایستید. کسی که قائم بالقسط است، نه تنها اجازه نمیدهد کسی به او ستم بکند, نه تنها اجازه نمیدهد کسی به دیگری ستم بکند؛ بلکه اجازه نمیدهد ثالثی به رابعی ستم بکند. او قائم بالقسط است. اگر کسی قیام به قسط کرد، دیگر اهل قعود نیست. مستحضرید ایستادگی غیر از ایستادن است. یک وقت است کسی ایستاده است؛ اما فکر او فکر نشسته است او قائم نیست؛ مثل فقرایی که ایستاده, گدایی میکنند، اینها ایستاده فیزیکی هستند؛ اما نشسته متافیزیکی. کسی که جیبش خالی است, کیفش خالی است، او قدرت ایستادگی ندارد، گرچه ایستاده است. کسی که فقر علمی دارد یا فقر عقلی دارد یا فقر عدلی دارد، او مهدوی نخواهد بود، او نشسته است.
باید قائم بالقسط باشیم نه تنها عادل. حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «لاَ یَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیلُ»؛ جز ملت فرومایه کسی ستمپذیر نیست. ملتی که نفوذ بیگانه را تحمل میکند، ذلیلِ محض است؛ ما میخواهیم شناسنامه بگیریم به نام علوی تا بشویم فرزند علی و ما را به عنوان فرزند علی بپذیرند، حضرت فرمود اگر بچه من هستید «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»؛ سنگ را از هر جا آمد برگردان؛ سنگپذیر نباش، سنگخور نباش!
مطلب دیگری که روی آیین مهدویت است، فرمود شما به کسی حمله نکنید؛ اما طرزی دفاعتان و نظامتان و ارتشتان و نیروی مسلّحتان توانمندانه زندگی کند که احدی طمع در شما نکند. حتما باید از شما بترسند; یعنی مرد باش تا احدی طمع نکند؛ مثل قلّه دماوند باش! یعنی آنقدر باید ستبر باشید؛ الآن قله دماوند و سلسله جبال البرز چه کاره است؟ کاری به کسی ندارد؛ ولی احدی به خودش اجازه نمیدهد با بیل و کلنگ به جنگ قله دماوند برود. فرمود آن قدر استوار و قائم بالعقل و العدل باشید که احدی در شما طمع نکنید شما که کاری به کسی ندارید. ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نه شما حمله کنید.
بنابراین وظیفه همه ما این است که در ساختار دفاعیمان و امنیتمان نهایت علم و عقل داشته باشیم.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی
قرآن, کتابی است که هم اکنون گوینده با ما حرف میزند، از سنخ ماضی نیست که «قال الله» باشد که گذشته باشد، هم اکنون «قال الله» است, هم اکنون «یقول الله» است. سرّش آن است که این تجلّی خداست
حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه
فرمود: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا
رَأَوْهُ».تجلّی خدا فوق زمان و زمین است نه ماضی و مستقبل و حال دارد, نه شرقی
است و نه غربی, اگر جلوه اوست برتر از زمان و مکان است، چون متزمّن و متمکّن نیست. هم اکنون
میشود متکلّم را در فضای کلام دید. بارها به عرضتان رسید که خدا قرآن را نازل کرد
نه آنطوری که باران را نازل کرد, باران را به زمین انداخت، قرآن را به زمین
آویخت, اگر به زمین آویخت، همین کلام «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ
وَ تَعَالی و الطَرَفُ الآخَرُ بَأَیدِیکُم » است. این حبل را گفتند اعتصام بکنید،
این حبل افتادهٴ انداخته شده خود به خود مشکلی را حل نمیکند، این طناب کنار مغازه
مشکل خود را حل نمیکند، چون گوشهای افتاده است؛ آن حبل آویخته است که هم مشکل
خود را حل میکند، چون به سقف بلند بسته است، هم مشکل معتصمان را حل میکند، آنها
را از بیراهه رفتن و راه دیگران بستن باز میدارد، فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا
بِحَبْلِ اللَّه﴾. هم اکنون دارد با ما حرف میزند. این یک حبل آویخته است نه
انداخته . هم اکنون اگر کسی ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ را شنید، مستحب است
بگوید «لبیک»؛ معلوم میشود هم اکنون خطاب است, این طنابی است که به ما میگویند
«اقْرَأْ وَ ارْقَهْ» بخوان و بالا برو چون یک طرفش به دست خداست، بنابراین هم
اکنون دارد حرف میزند, هم اکنون حرف ما را میشنود, هم اکنون خواسته ما را
انجام میدهد و هم اکنون ما را به عنوان خلیفه، ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ﴾, ﴿یَا أَیُّهَا
الَّذِینَ﴾, ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ﴾ خطاب میکند.
ما را در آغاز دعوت به حیاء دعوت کرده است نه به بگیر و ببند, این بگیر و ببند در «صفّ النعال» آیات قرآنی است. این سوره مبارکه «علق» در آغاز رسالت نازل شده، در سوره «علق» سخن از بگیر و ببند نیست، سخن از حیاست: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾، این کجا، آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ کجا! فرمود: مگر در محضر من نیستید، مگر من شما را نمیبینم، مگر شما مرا نمیبینید، در محضر من چرا بیراهه میروید یا راه کسی را میبندید؟ ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾، این کجا آن بگیر و ببند و ﴿السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا﴾کجا، ﴿الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا﴾ کجا! چقدر ما پایین آمدیم که به ما جَلد و قطع صادر شده است، ما که چشم را بستیم گفتند: ﴿فَاقْطَعُوا﴾, ﴿فَاجْلِدُوا﴾؛ اگر چشم را باز میکردیم «یا ربّ, یا ربّ, یا ربّ» این «مناجات شعبانیه» را برای چه گذاشتند. این «مناجات شعبانیه» که مخصوص آنها نیست، به ما گفتند بخوانید. این دعای نورانی شبهای ماه مبارک رمضان به عنوان «دعای افتتاح» که دعای وجود مبارک حضرت ولی عصر است، از آن حضرت رسیده است، گفتند با خدا وقتی مهمان او شدید ناز کنید. مگر نه آن است که در این زمان جزء «ضیوفالرحمان» هستید, مگر نه آن است که در آن سرزمین حجاز جزء «ضیوفالرحمان» هستید, مهمان برای میزبانش ناز میکند. این «مدلاً»، یعنی «مدلاً»، کاری به دلالت ندارد؛ یعنی خدایا من میخواهم با تو دلال کنم, ناز کنم, غنج کنم, تا چه وقت بگویم من فقیرم؟! بگویم تو چرا ندادی، تو چرا مشکل مرا حل نکردی؟ «مُدِلًّا عَلَیْک»، میخواهم ادلال کنم، تو مرا دعوت کردی، من هم گفتم چشم, من ضیف تو هستم، تو میزبان منی، باید حرف مرا گوش بدهی، من میخواهم ناز کنم! خب چطور ناز کنم؟ این ناز را هم آنها به ما یاد میدهند. این «مناجات شعبانیه» درس ناز است نه درس نیاز, آن بده و مریضم و فقیرم. «أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ هَلْ یَرْحَم»، آن دعای نیاز است؛ اما دعای مناجات, دعای ناز است و نه نیاز, اول بخش منادات است، چقدر ریاضیگونه این دعا تنظیم شده است. اول بخش منادات متقابل, هم او ندا میدهد هم ما، چون دوریم؛ بعد کمکم جزء مناجات متقابل است، هم او نجوا میکند هم ما نجوا میکنیم، چون نزدیک شدیم؛ وقتی نزدیک شدیم دیگر سخن از «یاء» نیست. اصلاً «یاء» را گذاشتند برای اینکه انسان به دور خطاب کند. چرا آمده که شما ده بار بگو «یا ربّ»، بعد بگو «ربّ». وقتی به یک نحوی بدهی، میگوید این «ربّ» منصوب است به «یاء» محذوف، میگوییم خویش را درمان کن، خویش را تأویل کن نه این ذکر را. اینجا جای «یاء» نیست «یاء» حذف نشده. آن ده بار گفتند «یا ربّ»؛ امام فرمود: بعد از آن ده بار بگو «ربّ»، نزدیک شدی، داری نجوا میکنی وقتی نجوا میکند «یاء» غلط است «یائ»ی در کار نیست. در مناجات وقتی انسان نجوا میکند، دیگر سخن از «یاء» نیست. بخشهای پایانی مناجات شعباه بعد از منادات, مناجات است. حالا میخواهم ادلال کنم, دلال کنم, غنج کنم, با خدا ناز کنیم. در اینجا خود آنها که اولیای الهی هستند به جایی رسیدند که «کنت سمعه, کنت بصره, کنت لسانه»، محصول قُرب نوافل است. آنها آمدند گفتند: خدایا! «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاجابَکَ وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک» جزء کسانی قرار بدهی که من حرفم تمام شده باشد، تو با من مناجات کنی نه منادات. لذّت مناجات تو مرا مدهوش کند و نه بیهوش, من آن غشیت اولیا نصیبم بشود نه بشوم بیهوش؛ «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاجابَکَ وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ»؛ این «صعق» که مخصوص موسای کلیم نیست؛ ما هم کلیمی فکر میکنیم؛ منتها درجه ضعیفش برای ما, درجه قویاش برای آن حضرت. «وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک» من صعقه بزنم، مدهوش بشوم نه بیهوش؛ اما در آن حال با تو میخواهم حرف بزنم، میخواهم با تو ناز کنم. اگر یک وقت تو به من گفتی «إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِک» اگر به من بگویی چرا گناه کنی؟ من هم بگویم تو که بزرگتری، چرا عفو نکردی، چرا آبروی مرا بردی؟! این خداست این کجا و آن کجا، ما تا اینجا راه داریم، با او حرف بزنیم، با او مناجات کنیم، با او گِله کنیم، بگوییم چرا آبروی ما را پیش دیگران بردی، تو که بزرگتر بودی! «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نادَیْتَهُ»، بعد «إِنْ أَخَذْتَنِی»؛ اگر مؤاخذه کردی, «إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِک» تو چرا نبخشیدی؟ این را چه کسی میتواند بگوید؟ این را در آن روزی که ﴿لاَ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾ اوحدی از اولیا میتوانند بگویند، چرا ما آنطور نباشیم؟ این را به ما یاد دادند. آن روزی که احدی قدرت حرف ندارد، فقط اهلبیت هستند که حرف میزنند، به اذن خدا حرف میزنند، ما هم اهلبیتی هستیم؛ این «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» که مخصوص آن وجود مبارک نبود؛ بسیاری از صحابه حتی بعضی زنها به جایی رسیدند که حضرت فرمود: «هی مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» چرا ما نباشیم؟ این راه که باز است، چرا ما نرویم؟
از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر برو تا پا به پا بپو
این راه باز است، وقتی این راه باز است، چرا ما از این راه طرْفی نبندیم، از مناجات شعبانیه غافل نباشید.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣