«قَالَ علی علیه السّلام کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ»؛ یعنی در فتنهها و در رخدادهای مجهول که نه اصل آن معلوم است نه فرع آن معلوم؛ نه پایان آن روشن است نه آغاز آن معلوم؛ مثل شتربچه دو ساله باش! آن روزها این مثالها و تشبیهات برای قوم عرب ضروری و لازم بود تا به این مسائل راه یابند. فرمود شتربچه دو ساله، نه شیر دارد که از پستان او کسی استفاده کند، نه آن قدرت را دارد و پشت صافی دارد که کسی سوار بشود یا بار بکشد. فرمود: در فتنههایی که برای شما روشن نیست وارد نشوید. نه فتنه را شیر بدهید و بپرورانید و نه فتنهگران را سواری بدهید.
حضرت این که فرمود: «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ»؛ آنجا که شما میدانی فتنه است؛ یک وقت میدانید شورش است فتنه است یک وقت میدانید قیام است، یک وقت برای شما مجهول است، یک وقت میدانید که چه کسی مظلوم است، یک وقت میدانید چه کسی ظالم است، همه اینها را حضرت در خطبهها مشخص کرد. آنجایی که برای شما روشن است که ظالم کیست وظیفه چیست. آنجا که برای شما معلوم است مظلوم کیست وظیفه چیست. آنجا که برای شما روشن نیست این شورش است قیام است فتنه است، آنجا وظیفه را بیان کرده است. همه این جزئیات را بیان کرده است. اینکه فرمود: چیزی که روشن نیست شما باید احتیاط کنید.
احتیاط را هم قبلاً برای شما معنا کردند؛ میگویند فلان شخص محتاط است احتیاط میکند، راه احتیاط را وجود مبارک حضرت امیر به کمیل که از شاگردان مخصوص آن حضرت است آموخت. احتیاط کننده یعنی حائط دارد. شرح آن این است که وجود مبارک حضرت امیر به کمیل که از اصحاب خاص آن حضرت بود، فرمود کمیل! «أَخُوکَ دِینُکَ فَاحْتَطْ لِدِینِک»، انسان یک برادر دارد و آن دین اوست تقدیم خبر بر مبتدا مفید حصر است؛ یعنی تو فقط یک برادر داری و آن دین توست. به کمیل گفت: «أَخُوکَ دِینُکَ»، حالا یک برادر داری به نام دین، این برادر را حفظ بکن: «فَاحْتَطْ لِدِینِک». «فَاحْتَطْ»، را خودش در جمله دیگر تشریح کرد: «تَأْخُذَ الْحَائِطَةَ لِدِینِک». احتیاط میکنی؛ یعنی دین خود را در وسط بگذار، دورش را حائط و دیوار بکش که میوه درختان دین تو را هر کسی نچیند. آدم محتاط، یعنی آدمی که دین او بارور است، درخت دین او بارده است، آدم بفهمی است، کارآمد است، علم دارد عملی دارد، مؤثر هست. فرمود تو که حالا یک عضو مؤثری هستی، درخت خود را مثل درخت دشت قرار نده؛ مثل درخت منزلی قرار بده، دورش دیوار بکش که هر کسی نیاید از میوه درخت تو استفاده نکند، از تو بهره سوء نبرد، این را میگویند احتیاط. فلان شخص محتاط است محتاط است؛ یعنی دور دین خود را دیوار کشید، هیچ بیگانهای حق ندارد بیاید وارد باغ او بشود از عِرض او، آبروی او استفاده کند، او را وسیله قرار بدهد. «أَخُوکَ دِینُکَ فَاحْتَطْ لِدِینِک».
آنجا این چنین فرمودند؛ فرمود آنچه برای شما روشن است که این فتنه است؛ نه فتنه را تقویت بکن، نه فتنهگر را سواری بده. اگر مثل آن شتری باشی که شیر میدهند؛ کسی که شیر میدهد آن کودک را میپروراند. فرمود فتنه را با شیردادن نپروران، بزرگ نکن! و اگر فتنهگر باشد به او سواری نده، «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ»؛ نه پشتی دارد که به کسی سواری بدهد، نه ضرع و شیر و پستانِ شیردهی دارد که او را بدوشند.
حضرت علی امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»؛ فرمود بخل یعنی آدم بخشش نداشته باشد، آنچه را که به دست آمده برای اینکه مبادا آینده به آن نیاز داشته باشد در موارد لازم نبخشد. فرمود: آن کسی که بخیل است تحت حمایت و هدایت و رهبری شیطان است، چون ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾، یعنی این که در درون ما وسوسه میکند که اگر شما در این راه خیر کمک کردید چه کسی به شما کمک میکند، چه کسی آینده شما را تأمین میکند، این شیطان است.
خود ذات اقدس الهی در قرآن فرمود: ﴿مَا أَنفَقْتُم مِن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾، یک بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) دارد که تفسیر همین است؛ فرمود: «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّة»؛ فرمود: اینکه در قرآن فرمود آنچه را شما در راه خدا انفاق میکنید خدا جانشین آن را فراهم میکند، این جانشینی همزمان است. الآن اگر بارانی بیاید جایی سنگی فرو برود، شما این سنگ را از این باغ بخواهید بردارید، چالهای میماند، شاید تا یکسال یا بیشتر طول میکشد تا این چاله پر بشود؛ اما یک سطل آب که از رودخانه میگیرید همان زمان پر میشود. «خَلَف» یعنی این، نه اینکه خالی بماند بعد از یکسال پر بشود. فرمود: آنچه را که شما برداشتید فوراً خدا جایش میگذارد، حالا بعد به شما برسد، بعد شما متوجه بشوید. حالا اگر شما سنگی از داخل باغچه برداشتید به هر حال جایش خالی است. یک سال بعد پر میشود اینکه خَلف نیست، خالی است، بعد از یکسال پر میشود؛ اما یک سطل آب که از رودخانه بردارید جای آن خالی است یا همان زمان پر میشود؟
این بیان لطیف امام جواد، خیلی ظریف است خیلی زیباست؛ فرمود: «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّة»، یعنی گرچه خدا فرمود شما اگر بخشیدید خدا جانشین میفرستد؛ اما جانشین این طور نیست که طول بکشد، این طور نیست که سنگی را که شما از یک باغ برداشتید یکسال بعد جای آن پر بشود؛ نه آبی که از این رودخانه برداشتید همان زمان پر میشود. حالا شما دیر متوجه میشوید مطلبی دیگر است.
فرمود: «الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»؛ ترس؛ ترس از فقر، ترس از دشمن، ترس از حوادث، این یک نقص است. «وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ»؛ کسی که جیبش خالی است کیفش خالی است ـ خدای ناکرده ـ فقیر است، او قدرت حرفزدن بینالمللی ندارد؛ چه اینکه اگر کسی فقر علمی داشت او در مباحثات بخواهد درس بگوید گُنگ است؛ بخواهد بحث بکند گُنگ است؛ بخواهد مناظره آزاداندیشی داشته باشد گُنگ است؛ چون فقر علمی دارد. فقر اقتصادی هم جیبش خالی باشد کیفش خالی باشد، در عرصه بینالملل بخواهد حرف بزند گُنگ است؛ لذا فرمود مال قوام شماست و شما این قوام را به خوبی حفظ بکنید. «وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ»
بیانات استاد جوادی آملی
وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»؛ یعنی جامعه اسلامی جامعه برین است، جامعه الگوست، دیگران چه شرق و چه غرب از جامعه اسلامی باید کمک بگیرند. مستحضرید این جمله خبریه به داعی انشا القا شده است؛ یعنی «یا أیها المسلمون» این چنین باشید که مردم از شما فرا بگیرند. دست شما نزد کسی دراز نباشد، اگر دست کسی به طرف شما دراز شد او را دست خالی برنگردانید. این گزارشی نیست که فقط حضرت خواسته باشد تعریف کرده باشد؛ این یک جمله خبری در معنای انشایی است؛ یعنی «یا أیها المسلمون» این چنین باشید، «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه».
حالا چگونه اسلام و جامعه مسلمین جامعه برین و برترین باشد؟ فرمود ما جامعه انسان مخصوصاً مسلمان را عزیز و کریم خلق کردیم. ساختار درونی او این چنین نیست که نسبت به ذلّت و عزّت یکسان باشد. او عزیز است، او کریم است، این ساختار، ساختار عزیزانه است، ساختار کریمانه است، من انسان را با دو دست قدرت و عزت خلق کردم: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَی﴾. راههایی که در قرآن و نهج البلاغه آمده، چند هدف دارد: یکی اینکه ما این ساختار اوّلی را بشناسیم که آیا ما عزیز خلق شدیم یا بیتفاوت؟ آیا کریم خلق شدیم یا بیتفاوت؟ و اگر راهی برای حفظ این هست چیست؟ چند تا راه است که هم بعد از شناخت این عزت و کرامت ساختاری، آنچه باعث رشد این عزّت و کرامت است به ما نشان دادند. آنچه مانع پیشرفت این عزّت و کرامت است به ما نشان دادند. بعد فرمود اگر شما اینها را یکی پس از دیگری شناختید و عمل کردید، کمکم ﴿زادَتْهُمْ إیماناً﴾؛ این یک بخش از قرآن است که ایمان اینها بیشتر میشود. آنگاه دو طایفه از آیات، یکی در سوره «انفال» یکی در سوره «آل عمران» است که درجهبندی را روشن میکند. فرمود: اگر این ایمان یکی پس از دیگری بالا آمد، ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾؛ کمکم صاحب درجات برتر میشوید. وقتی صاحب درجات برتر شدید، درجه با صاحب درجه میشود یکی، این «لام» را باید برداشت؛ لذا در سوره «آل عمران» «لام» نیست، فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا! در رذایل اخلاقی هم همین طور است، این طور نیست که حالا بگوییم آنجا «لام» محذوف شده است؛ در رذایل اخلاقی هم همین طور است. اگر عدهای «لهم درکات» است، بعد «هم درکات» میشوند، شما ببینید در این کریمه فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ نفرمود ما از جنگل هیزم میآوریم، فرمود همین ظالم گُر میگیرد. خدا نکند ما برویم و ببینیم و آنجا چه خبر است؟ حالا از جاهایی هیزم میآورند، مواد سوخت و سوز میآورند، ما آنها را نمیدانیم؛ اما «این قَدَر هست که بانگ جَرسی میآید» فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ هیزم جهنم همین ظالم است که گُر میگیرد. برخی از بزرگان گفتند وقتی عدهای از این افراد حرف میزنند، از دهن آنها آتش در میآید ما میبینیم. صریحاً می فرماید خود ظالم گُر میگیرد، پس ما این راهها را اگر عمل کردیم به جایی میرسیم که «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه». اسلام برترین مکتب است و مسلمان برترین مکتب است و وجود مبارک حضرت امیر راههای برتر بودن را به ما نشان داد.
بیانات استاد جوادی آملی
حضرت فرمود: «أَزْرَی بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ»؛ کسی طمع را شعار خود قرار بدهد، این پارچهها و پیراهنهای رویی را میگویند «دِسار»، آن زیری را آن زیرپوش را که با شَعر و موی بدن بسته است میگویند «شِعار». «اِسْتشعَر»؛ یعنی این را شِعار خود قرار بدهد. کسی که طمع را شِعار خود قرار میدهد، خود را ارزان فروخت، به رذالت کشاند، به فرومایگی و پستی کشاند. این جان آدمی که بهترین فرشته مخلوق خداست، این را ارزان فروخت. «أَزْرَی بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ»، بنابراین ما باید هر روز بررسی بکنیم در درون ما چیست!
«وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ»؛ ما مشکلات فراوانی داریم، به صاحبدرد بگوییم و آن «الله» است. وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) عرض کرد خدایا! من شکوه دارم؛ اما ﴿أَشْکُو﴾؛ من شکایتم از فراغ یوسف به توست.
آدم نزد دیگری ناله بکند غیر از اینکه خودش را ضعیف کرده و ذلیل نشان داده اثر دیگری ندارد. فرمود شما هرگز مشکلات خود را با دیگری در میان نگذار، برای اینکه کاری از او ساخته نیست، آن که مشکل را حلّ میکند با او در میان بگذار.
«وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ»؛ از دیرباز گفتند زبان «قلیل الجِرم» است و «کثیر الجُرم». حداقل بیست گناه بزرگ را ایشان در همان احیاء برای زبان شمرده است. فرمود انسان در درون خود یک فرمانده داخلی میخواهد؛ اگر کسی زبان خود را فرمانده خود قرار بدهد هلاکت خودش را امضا کرده است. قلم هم «أحد اللسانین» است. هم به نویسندهها، هم به گویندهها سفارش میکند اسرار مردم را بازگو نکنید، آبروی کسی را نبرید. «کَفَی بِالْمَرْءِ کَذِباً أَنْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ مَا سَمِع»، فرمود: هر چه آدم شنید وارد گوش شد از این حنجره و زبان بیرون بیاید، در کاذب بودن آن همین بس! آنچه انسان شنید وارد دستگاه فکر بکند، بررسی بکند، صحیح است یا نه؟ نشر آن درست است یا نه؟ کیفیت نشر آن چگونه است؟ و مانند آن. فرمود هر کسی که قلمش را، یا زبان خود را بر خود امیر کرد، خودش را ارزان فروخت. یا به هلاکت رسید، «وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ»؛ زبان باید در اختیار ما باشد، قلم باید در اختیار ما باشد، نگاه باید در اختیار ما باشد.
هیچ کس مهربانتر از اهل بیت برای جامعه اسلامی نیستند. فرمود زبانتان را، قلمتان را، فرمانروا نکنید تحت عقلتان قرار بدهید. این طور نباشد که هر چه هوستان خواست به زبانتان جاری بشود، «وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ».
یک بیان نورانی از پیغمبر(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) رسیده است که فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه»، فرمود: مردم! زنها! جوانها! بزرگسالان! میانسالان! بدانید ازدواج، تشکیل امور خانواده، اجتماع نر و ماده نیست، اجتماع مذکر و مؤنّث نیست، آن در گیاهان هم هست، آنها ازدواج دارند. در حیوانات هست، ازدواج دارند. تلقیح گیاهان برای همین است. ازدواج در اسلام، اجتماع مذکر و مؤنّث نیست. ازدواج در اسلام صبغه ملکوتی دارد، فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه»، خدایی که مرد را آفرید، خدایی که زن را آفرید، فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾، برای زن حرمت قائل شد، فرمود درست است که مسکن را مرد فراهم میکند؛ ولی سکینت را زن میسازد. آرامش، اطمینان، هماهنگی، همآوایی در منزل مشترک است؛ ولی قسمت مهم و عنصر محوری آن به عهده خانمهاست. تهیه مسایل مورد نیاز به عهده مرد است؛ اما ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾.
امام(عَلَیْهِ السَّلام) فرمود هیچ خانهای با طلاق ویران نشده که این بافت فرسوده را بشود به آسانی ساخت. بافت فرسوده شهر را شهرداران محترم، بعد از یک مدتی میسازند؛ اما ـ خدای ناکرده ـ اگر خانهای گرفتار این غدّه طلاق شد، به این آسانی ساخته نمیشود
این ایام ، بهترین فرصتی است که برای ما وجود دارد که حداقل برای خودمان یک چشمه باشیم، اگر نتوانیم یک جامعهای را سیراب بکنیم لااقل خودمان تشنه نمانیم. یک فرصتی است برای اینکه چشمه از درون جان آدم بجوشد، آن وقت دیگر مشکلاتی مانند نبود استاد یا از کار افتادن گوش و چشم در زمان پیری برای انسان نخواهد بود تا از کسب علم محروم شود، برای اینکه اگر کسی مانند چشمه باشد و از درون او علم بجوشد دیگر اینگونه مشکلات برای او معنا ندارد. فرمود کاری کنید که از درون جان شما چشمه علم بجوشد، این راه شدنی است و اگر نبود که این همه اصرار نمیکردند.
و راههای عملیاش این است که وجود مبارک امام رضا(ع) فرمود ساکت بودن، حرفهای زاید و بیخود نزدن، این بابی از ابواب حکمت است! آدم که مرتب دهن باز نمیکند هر حرفی بزند یا چشم باز نمیکند هر جایی را ببیند، چون همه اینها یک سلسله اموری است که وارد حوزه بدن و جان ما میشود و هنگام مرگ برای ما مشکلات ایجاد میکند.
حضرت فرمود شما در عین حال که مشغول کارتان هستید هر شغلی که دارید میتوانید این سه برنامه را داشته باشید؛ مؤمن وقتی ایمانش کامل میشود که هم سنّتی از خدا داشته باشد، هم سنّتی از پیغمبر، هم سنّتی از امام؛ به ما گفتند ببینید خدا چطور با شما رفتار میکند شما همانطور با مردم رفتار کنید، پیغمبر چطور با شما رفتار میکند شما همانطور با مردم رفتار کنید، امام چطور زندگی میکند شما همانطور زندگی کنید! بعد حضرت توضیح دادند که آدم همه اسرار خود را با دیگران بازگو نمیکند اینکه خدای سبحان در قرآن دارد «عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً» مگر خدا همه غیب را برای همه میگوید، بلکه فقط برای معصومان خاص میگوید، آدمی نیز همه اسرار و رمز و راز زندگی خود را برای دیگران نمیگوید.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی
قرآن کریم توصیه میکند شما بکوشید عالم ربانی بشوید، عالم ربانی شدن ناممکن نیست، ربّانی شدن، عالم ربّانی شدن آدرسش همین حوزههاست، آدرسش مسجد، منبر، حسینیه و حرم است. تعلیم و تعلّم، مدارس، درس و بحث اینها زمینه عالِم ربانی شدن را فراهم میکند. ربّانی به کسی می گویند که شدیدالربط باشد بالربّ و المربوب، آنکه ارتباطش به ربّالعالمین قوی است و فقط حرف او را گوش میدهد، اطاعت میکند و همیشه او را حاضر ناظر میداند و شدید الارتباط با مربوب است و دلسوز به حال مردم است.
یکی از بیانات نورانی علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه این است که من عالم ربّانیام. ما اگر پذیرفتیم که اینها پدران ما هستند و صدیقه کبرا(سلام الله علیها) مادر ماست ما میشویم صراط مستقیم.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود برادرم جعفر وقتی دوتا دستش را در جبهه داد، ذات اقدس الهی به او دوتا بال داد ما باید بدانیم که با طرّاری، کسی جعفر طیّار نمیشود، با بازی آخوندی، با زهدفروشی، کسی جعفر طیّار نمیشود، خب عالِم دینی که بالاتر از شهید است، این بیان نورانی رسول گرامی(علیه و علی آله الاف التحیة و الثناء) فرمود مرکّب عالم از خون شهید بالاتر است پس این مقام هست، چرا ما به دنبال آن نرویم.
امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: ما یک بیماری و غدّه دردناکی داریم و آن این است که خیلیها را میخوانیم اما آنها نمیآیند! ما که نمیتوانیم بگوییم «بگذار تا بیفتد و بیند جزای خویش» این دردِماست، این جامعه که حرف ما را گوش نمیدهد یعنی این راهی که ما نشان میدهیم نمیآید و این برای ما یک درد است؛ سخن ائمه این است که ما ربّانی هستیم، عالِم ربّانی هم شدید الربط بالرب است، هم شدید الربط بالمربوب، هم خوب فیوضات را از ذات اقدس الهی دریافت میکند و هم خوب این فیوضات را به مربوبها و به جامعه منتقل میکند.
استاد جوادی آملی
ما در محدوده بدن مجاری ادراکی داریم؛ مثل چشم و گوش، مجاری تحریکی داریم؛ مثل دست و پا، این مَقسم است. این مقسم به چهار قسم تقسیم میشود، بعضیها در هر دو بخش سالم هستند؛ یعنی چشم و گوش سالم دست و پای سالم. بعضیها دست و پای سالم دارند، چشم و گوش بسته، نابینا و ضعیف، بعضی چشم و گوششان سالم، دست و پایشان بسته، بعضی هر دو بسته است. پس چهار قسم هستند، بعضی هر دو سالم هستند، بعضی هر دو مریض هستند، بعضی بخش ادارکیشان قوی است، تحریکیشان ضعیف و بخشی برعکس. پس یک مَقسم داریم و چهار قسم، این یک مطلب.
اگر این مَثل خوب روشن بشود؛ آن کسی که قسم اول است؛ یعنی بخش ادراکی و تحریکی هر دو سالم است، چشم و گوش سالم دارد، دست و پای سالم دارد، او مار و عقرب را میبیند، یک؛ برمیخیزد و خود را نجات میدهد، دو؛ چون هم مجاری ادارکی او فعّال است، هم مجاری تحریکی او؛ اما آن که مجاری ادارکی او کامل است، مجاری تحریکی او بسته است، یک انسان ویلچری است، او دست و پایش ویلچری است، او مار و عقرب را میبیند؛ اما قدرت کار ندارد، چون چشم و گوش که فرار میکند، آن چه که فرار میکند، ویلچری است. آنها که هر دو جهتش بسته است که مشخص است، به اصطلاح فاقد طهورین هستند، آن که چشم و گوشش بسته است و دست و پای او سالم است، یک جاهل متمسّک است که به هر طرف به هر جا که به او بگویند، میرود. پس کسی که چشم و گوش او سالم و دست و پایش سالم است، او خطر را میبیند و میگریزد. کسی که چشم و گوشش سالم و دست و پایش بسته و ویلچری است، خطر را میبیند صد درصد از خطر باخبر است؛ ولی قدرت حرکت ندارد. کسی که دست و پای او سالم است، چشم و گوش او بسته است، جاهلی است که هر سمتی که به او بگویند، میرود. کسی که هر دو جهتش بسته است، فاقد طهورین است، او نه میفهمد که چه بکند و نه میفهمد که کجا برود. این در مثال در سطح بدن است؛ اما در صحنه نفْس، فضلا و دانشوران حوزه و دانشگاه ما و قهراً بسیاری از افراد جامعه ما هم این مَقسم را دارند،
از نظر اقسام، چهار قسم زیرمجموعه مَقسم هستند: قسم اول کسانی هستند که بخش اندیشه او، مسئول اندیشه او خیلی قوی است، حکیمانه سخن میگوید، حکیمانه برهان اقامه میکند، حکیمانه چیزی میفهمد و در بخش انگیزه هم با اراده قوی، با تصمیم قوی، با نیت قوی، با اخلاص قوی کار میکند او میشود عالم باعمل، مثل امام. بخش دیگر کسانیاند که در قسمت اندیشه خیلی تلاش و کوشش میکنند، یک استاد حوزوی، یا استاد خوب دانشگاهی است، کتاب خوب مینویسد، تدریس خوب میکند، خوب سخن میگوید، سخن خوب میگوید؛ اما در مقام عمل آن بخش اراده و تصمیم و عقل فلج است. این بیان نورانی امیرمؤمنان(سَلامُ الله عَلَیْه) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، همین است. در صحنه جهاد نفْس این شکست خورده است؛ یعنی شهوت و غضب زانوی عقل را شکستند، چشم عقل عملی را کور کردند. فرمود اگر این عقل عملی که باید فرمانده باشد، اسیر است: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، شهوت امیر شد، غضب امیر شد، آن عقل را به اسارت گرفتند، این شده ویلچری.
این عالم حوزوی یا استاد دانشگاهی، مطلب را صد درصد میداند حق است؛ اما صد درصد خلاف میکند، چون به علم عمل نمیکند. بین فعل و علم خیلی فرق است، نیت و اخلاص و اراده و اینها چیزی دیگر است، این شکست خورده است در جهاد درونی؛ صد درصد یقین دارد؛ اما از یقین کاری ساخته نمیشود، از عالم کاری ساخته نمیشود، از قائم به عقل کاری ساخته میشود، از قائم به علم کار ساخته میشود. گروه دیگر کسانی هستند که خوب عمل میکنند؛ ولی نمیدانند که چه بکنند. گروه چهارم جاهل متهتّک هستند، نمیدانند حرف چه کسی را گوش بدهند!؟
استاد جوادی آملی
دین اسلام، دین علمی است و علم با گفتار و نوشتار و کردار و رفتار، سامان میپذیرد. کتابت و علم، زمینهای است برای عقل و عقل وسیلهای است برای فرشته شدن و جامعه فرشته نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد. قرآن کریم وقتی أسمای حسنای الهی را ذکر میکند؛ یعنی خلفای او باید به این أسما متّصف شوند.
انسان اگر انسان راستین است، خلیفه خداست و خلیفه او اوصاف «مستخلفعنه» را دارد و «مستخلفعنه» او عالمانه جهان را اداره میکند. قرآن کریم مجاری علم را به ما داد و آموخت؛ هم سمع و بصر را به ما داد و هم قلب و هوش را به ما عطا کرد به إذن خدا، تا عالم و محقق شویم و این را نردبان قرار دهیم برای عقل. قرآن کریم که ما را به علم و کتاب دعوت میکند و به قلم سوگند یاد میکند و به مکتوبات قلمداران قسم یاد میکند: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾، دینی که به ابزار نوشتن سوگند یاد میکند، دینی که به کتابت و مکتوب قسم یاد میکند، آنطوری که به شمس و قمر قسم یاد میکند: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾؛یعنی قلم باید مثل قمر نور بدهد، کتاب باید مثل شمس فروغ داشته باشد. این طلیعه کار است، باغ کتاب قدم اول است که انسان به نوشتن و گفتن صحیح عادت کند و آگاه شود و این کافی نیست و این مقدمه است.
قرآن
بعد از اینکه جامعه را به علم دعوت کرده است، به آنها میگوید؛ علم نردبان است نه
وسیله و هدف و این نردبان باید جامعه را به عقل برساند، قدم دوم این که بدانیم
خودِ این علم هدف نیست، نردبان است. سوم آن که بدانیم این نردبان را به اوج و عروج
عقل نصب بکنیم که بشویم عاقل. عقل را صاحب شریعت، یعنی وجود مبارک پیامبر
أعظم(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء) تفسیر کرد،
فرمود؛ عقل آن است که در بخش اندیشه زانوی سرکش وهم و خیال را عقال کند و در بخش
انگیزه زانوهای سرکش شهوت و غضب را عقال کند، عقل همان عقال است. عقال آن زانوبند شتر است که شتر چموش و جموح
را با زانوبند میبندند که چموشی نکند. وهم در اختیار انسان نیست، خیال در اختیار
انسان نیست، عقل است که وهم و خیال را در بخش اندیشه رام میکند تا اقسام سیزدهگانه
مغالطه منطقی و بیشتر از آن را، راهبند اندیشه قرار ندهد. اگر وهم شیطنت نکند و
اگر خیال، خیالاندوزی و خیالبافی نکند، عقل در اندیشه به دام مغالطات نمیافتد.
انسان باید این علم و دانش را نردبان قرار بدهد تا به قله عقل برسد، وقتی به عقل اندیشمند برسند، میشوند حکیم، میشوند فقیه، میشوند طبیب، میشوند مهندس و مانند آن.
و مستحضر هستید، شخص میتواند در مسایل عادی خود عالمانه مشکل خود را حل کند، عاقلانه دشواری خود را حل کند؛ ولی جامعه را علما اداره نمیکنند، جامعه را عقلا اداره نمیکنند. قرآن کریم میگوید اگر جامعهای اهل علم و عقل شد بین راه است، نه در قله.
مستحضر هستید در این ماه پُر برکت رمضان شریف، آیات فراوانی خواندهاید، فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون﴾، ﴿لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُون﴾ فراوان است؛ اما با این فراوانی، فرمود مشکل را علما حل نمیکنند، مشکل را عقلا حل نمیکنند. جامعه را با علم و عقل نمیشود اداره کرد، جامعه را ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾، این بخش نهایی قرآن کریم است؛ یعنی اگر ملتی به علم قیام کند، ما قومی به نام قوم عالم نداریم؛ نظیر نژاد عاد و ثمود، نژاد عرب و عجم، تازی و فارسی، این چه قومی است که قرآن میگوید؛ قوم عالم، قوم عاقل؟ این قوم به معنای نژاد نیست، این قوم به معنای قیام است. اگر علما به علم قیام کنند، اگر عقلا به عقل قیام کنند، «قائم بالعقل» باشند؛ مثل امام(رضوان الله علیه) که «قائم بالعلم» بود، «قائم بالعقل» بود، ما میتوانیم به عنوان منتظران آن حضرت باشیم. اینطور نباشد که وقتی در کتابخانه مطلبی را فرا گرفتیم، آنجا بگذاریم و دست خالی از کتابخانه بیرون بیاییم. وقتی تدریس ما در حوزه و دانشگاه تمام شد، آن را بگذاریم و به عنوان فرد عادی در جامعه زندگی کنیم. فرمود: ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾.
بارها در گفتهها و نوشتهها این مطلب به عرضتان رسید، سرّ اینکه ما عالم بیعمل داریم، این است که انگیزه ما با اندیشه ما هماهنگ نیست؛ این بیماری است...پس در درجه اول کتابخانهها و حوزهها و دانشگاههای دیگر، رسالت اولی آن تولید علم است و عالم شدن، بعد بفهمیم علم نردبان است نه هدف، بعد باید بفهمیم به کدام سَمت برویم و به قله عقل برسیم، بعد حالا که عاقل شدیم، اینطور نباشد که در کارهای شخصی و امثال آن به عقل عمل کنیم، قائم به عقل باشیم؛ مثل امام؛ آن وقت این شخص میشود پیرو امام، این شخص میشود انقلابی، این شخص نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد، ببینید! این مراحل چهارگانه را قرآن دید، بعد به این قسم یاد کرد، فرمود؛ قسم به قلم! قسم به کتاب! ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾. بنابراین ما عالمی میخواهیم که «قائم بالعلم» باشد، عاقلی میخواهیم که «قائم بالعقل» باشد.
همه ما مواظب زبانمان و گفتارمان باشیم، عالمانه سخن بگوییم، هم آبروی خود را حفظ بکنیم، هم آبروی دیگران را. نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم و ذات أقدس الهی ما را منتظر کسی کند که «قائم بالعقل» است، «قائم بالقسط» است، «قائم بالعلم» است و منتظِر، مقدار انتظارش، وصف منتظَر را دارد، ما هم «قائم بالعلم» و «قائم بالعقل» باشیم.استاد جوادی آملی
اگر کسی بخواهد روش ائمه(علیهم السلام) را داشته باشد باید در سختیها و دشواریها صابر باشد، چون مستحضرید ما در بهشت زندگی نمیکنیم، در دنیا زندگی میکنیم و دنیا هم جای امتحان است، ما اگر بدانیم دنیا چیست و بهشت چیست اشتباه نمیکنیم! ما خیال میکنیم در بهشتیم و راحتیم در حالی که آنکه ما را آفرید فرمود قسم یاد میکنم که انسان را در ابتلائات و امتحانات قرار دادم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» ما میتوانیم در اینجا طرزی زندگی کنیم که برای خودمان بهشت بسازیم چه اینکه خدای ناکرده میشود طرزی زندگی کرد که برای خود جهنم بسازیم. امام رضا(ع) فرمود باید سنّت امامتان را داشته باشید یعنی صابر بودن، بردبار بودن و نرنجیدن و نرنجاندن این سنّت ولی خداست که همه ما باید داشته باشیم.
استاد جوادی آملی
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣