خدای سبحان، گرچه قرآن را نازل کرد؛ اما نه آن طوری
که باران را نازل کرد، برف و تگرگ را نازل کرد و اینها جزء نزولات آسمانی هستند،
قرآن را چنین نازل نکرد! زیرا خدای سبحان، برف و باران و تگرگ را به زمین انداخت؛
ولی قرآن را به زمین آویخت. بین این انداختنِ برف و باران و آویختن این حبل متین
فرقهای فراوانی است، چون قرآن را به زمین آویخت، نه انداخت. از او به حبل متین
یاد کرد و جامعه بشری را به اعتصام به این حبل فرا خواند. طنابی مورد اعتصام و
استمساک است که به جای بلندی بسته باشد، وگرنه حبل افتاده در گوشهای مشکل خود را
حل نمیکند؛ چه رسد به حلّ مشکل معتصمان.
ذات أقدس الهی قرآن را به زمین آویخت، نه انداخت و چون عترت طاهرین هماهنگ آن هستند، ولایت را به زمین آویخت، نه انداخت، خلافت را، نبوت را، رسالت را، امامت را، به زمین آویخت، نه انداخت.
"واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا"
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی
امام صادق علیه السلام در باب روزه و آثار آن می فرماید: گرچه روزه گرفتن سخت و دشوار است، ولی لذت شنیدن این ندای خداوند که می فرماید ﴿یا أیها الذین امنوا کتب علیکم الصیام﴾ خستگی روزه را از انسان می گیرد: «لذة ما فى النداء أزال تعب العبادة والعناء» با شنیدن این ندا عبادت برای ما سهل و روان می گردد.
و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین جمعهٴ ماه شعبان در خطبه ای که ایراد کرد، فرمودند : مردم شما آزاد نیستید؛ در قفس هستید. و نمی دانید که در قفس هستید. گناهانتان شما را در قفس زندانی کرده است. در ماه مبارک رمضان با استغفار، خود را آزاد کنید. هیچ ارزشی در اسلام به اندازه ارزش آزادی نیست.
راه تشخیص بنده بودن یا آزاد بودن این است که اگر به دلخواه خود عمل می کنیم معلوم می شود در قفس آز و طمع زندانی هستیم؛ و اگر به خواستهٴ خدای سبحان عمل کنیم، آزاد هستیم. انسان آزاد به غیر خدا نمی اندیشد. از برجسته ترین وظایفْ در ماه مبارک رمضان آزاد شدن و رهیدن است و راه آزادی، استغفار و طلب آمرزش است. از این رو گفته اند: در شبانه روز چندین بار بگویید «استغفر الله ربى وأتوب إلیه».
ماه رمضان، ماه آزاد شدن است؛ هر روز که می گذرد، یک بند از بندهایی که با دست خود تنیده ایم، باید بگسلد تا آزاد شویم. بهترین راه برای آزاد شدن پی بردن به حکمتهای عبادات است.
استاد جوادی آملی
ماه مبارک رمضان فرصت مناسبی است برای پی بردن به اسرار عالم، چراکه در تعبیرات اخلاقی اسلام آمده است که: «ما ملأ آدمى وعاءً شراً من البطن: « انسان هیچ ظرفی را به بدی ظرف شکم پر نکرده است، شکم که پر شد راه فهم مسدود می شود، انسان پرخور هرگز چیزفهم نیست و هرگز به اسرار و باطن عالم پی نخواهد برد.
در
حالات امیر مؤمنان (سلاماللهعلیه) نقل شده که حضرت روزی به باغبانش فرمود: غذایی
داری؟ عرض کرد: غذای سادهای دارم که شایسته شما نیست، از کدوی بیروغن غذایی تهیه
کردهام، حضرت فرمود: حاضر کن! حضرت دستها را شست و آن غذا را میل فرمود سپس به
شکم خود اشاره کرد و گفت: شکمی که با این غذای ساده سیر می شود! بدا به حال کسی
که شکم او وی را به آتش ببرد
استاد جوادی آملی.
قرآن کریم درصدد این است که جامعه بشری را زنده کند، این حیاتی که برای همه ما هست که مشترک بین حیات انسانی و حیات حیوانی است اما یک سلسله مشترکاتی بین انسان و فرشتههاست که اصرار قرآن کریم بر این است که ما را به آن حیات مشترک بین انسان و فرشته برساند که ما هم بشویم در حدّ فرشته! ائمه ما(ع)، معلمان فرشته شدن هستند! در حدّ فرشته شدن برای ما مقدور است لذا فرمود: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یحْییکُمْ»دعوت پیامبر همان دعوت خداست. اینها میخواهند ما را زنده کنند، فرمود دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید که اینها شما را زنده میکنند.
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی
پیامبر گرامی اسلام که دراخرین جمعه
ماه شعبان خطبه ای ایراد کرده و فرمودند: ماه رمضان فرصت مناسبی است تا
انسان با استغفار، خود را از بند گناه و هوس ها آزاد کند و سپس به
بیان آداب ماه مبارک رمضان پرداخته و در بخشی از آن خطبه، یکی از آداب ماه
مبارک رمضان را صله ارحام و حفظ زبان بیان می کنند.
معظم له در شرح بخشی از این خطبه بیان می دارند: «وَصِلوا أرحامَکم وَاحفظوا ألسنتکم»ارحام را مورد صله و دیدن قرار داده و زبانتان را حفظ کنید. نه تنها هنگام روز که روزه هستید، بلکه در طول ماه، این امور را رعایت کنید. چون اینها آداب روزه نیست، آداب ماه روزه است. بحثى در آن نیست که روزهدار موظف است زبانش را حفظ کند، امّا وقتى شب رسید آیا مىتواند هر چه خواست بگوید؟ فرمود: در طول این ماه زبانتان را حفظ کنید.
امام صادق (علیهالسلام) از اجداد گرامشان از رسول الله
(صلىاللهعلیهوآلهوسلم) نقل فرمودهاند که: «من عَرِف الله وعظّمه مَنَع
فٰاه من الکلام وبَطْنه من الطعام وعنّا نفسه بالصّیام والقیام» فرمود:
براى اینکه انسان مواظب دهان باشد و هر حرفى را نزند، معرفت خدا لازم است.
کسى که خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد، در پیشگاه خداى عظیم، هر حرفى
را نمىزند و شکم را هم با هر غذا، گرچه حرام باشد، آلوده نمىکند. لذّت
خوردن چند لحظهاى است که غذا در دهان است. کسى که خدا را شناخت کنار هر سفرهاى نمىنشیند. عنایت دارد که خود را با روزه گرفتن بپروراند؛ خودش را
فراموش نمىکند.
یکى از نصیحتطلبان به اباذر نوشت که مرا نصیحت کن.
اباذر هم در جواب مرقوم فرمود: «به عزیزترین دوستانت ستم نکن». دوباره آن
شخص نوشت که این مطلب روشنى بود، انسان که به دوست عزیزش جفا نمىکند.
اباذر در جواب نوشت: عزیزترین افراد نسبت به آدم، خود «او» است. (هیچ کس به
اندازه خود آدم پیش انسان عزیز نیست) فرمود: جان خود را نیازار، چون هر
گناهى که انسان مرتکب مىشود، فشارى است که بر جان خود وارد مىکند.
کسى که تنها مواظب باشد هر حرفى را نزند، پرخورى نداشته باشد یا هر غذایى
را نخورد، روزهاش را بگیرد، نمازش را بخواند، چنین کسى از مؤمنان معمولى
است نه اولیاى خدا. اولیاى الهى اهل تأمل و تفکر و تعمق هستند. حرف مىزنند
ولى حرف آنان یاد حق است. قال رسول الله: «إنّ أولیاء الله سکتوا فکان
سکوتهم ذِکْراً، ونظروا فکان نظرُهم عِبْرة، ونطقوا فکان نُطْقهم حکمةً،
ومشوْا فکان مشْیهم بین النّاس برکةً، لولا الآجال التى قد کتب الله علیهم
لم تستقرّ [لم تقرّ] أرواحهم فى أجسادهم خوْفاً من العذاب وشوقاً إلى
الثواب». به مؤمن معمولى مىگویند: زیاد حرف نزن؛ به مؤمن عارف
مىگویند: مرتب سخن بگو، مردم را هدایت و به یاد حق متذکر کن.
اخلاق - در محضر استاد جوادی آملی
حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنْفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ»؛ فرمود: اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، این سلسله ادامه دارد. همین که بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید این را بیجا صرف بکنید و گرنه آن بقیه سلسله نخواهد آمد. تشبیهی که حضرت کردند، فرمودند این مرغهای هوایی میبینید این مرغها چه در هوا پرواز کنند چه روی آب بنشینند، فردی از این مرغها که وقتی روی دریا مینشینند یا روی قلهای مینشینند یا روی مزرعهای مینشینند، بقیه این رمه هم به دنبال او میآیند. اینها با هم هستند. فرمود: نعمتها مثل سلسله این پرندههاست؛ اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نَفْر»؛ یعنی کوچ کردن. دو تا «نَفْر» را در قرآن کریم بیان کردند؛ این «نَفْر» یک «نَفْر» اخلاقی و اجتماعی است که وجود مبارک حضرت امیر بیان کرده است. «نَفْر»؛ یعنی کوچ کردن. یک «نَفْر» نظامی در قرآن هست، یک «نَفْر» فرهنگی فقهی؛ آن نفر نظامی همین است که فرمود در برابر دشمن: ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ گروه گروه؛ یا اگر خطر بیشتر شد یکسره حمله کنید، یکسره دفاع کنید. این «نَفْر» گروهی یا «نَفْر» دستهجمعی، «نَفْر» نظامی است که قرآن به آن اشاره کرده است: ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ﴾؛ «ثُبات» یعنی ثُبه ثُبه؛ یعنی گروه گروه ﴿أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ که دفاع مقدس هشتساله از همین قبیل بود.
یک «نَفْر» فرهنگی، فقهی است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾ چرا گروه گروه، به حوزههای علمی نمیروند که فقیه بشوند و برگردند به شهرشان و جامعه خودشان را انذار کنند؟ چون مستحضرید کسی که از یک شهر است، ممکن است مردم آن شهر قدر او را ندانند، ولی اثرش در آن شهر بیش از انسان غریب است. انسان غریب را نمیشناسند؛ ولی این عالِم، این روحانی که از خود آن شهر است، پدر او، جدّ او همه را میشناسند سوابق او را میشناسند، او وقتی سخنرانی میکند یا امامت جمعه یا جماعتی را به عهده دارد حرف او اثربخشتر است؛ لذا فرمود: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾، اینها دسته دسته از شهر و روستا حرکت کنند بیایند در مراکز علمی، وقتی فقیه شدند و عالم شدند و به دستور دین آگاه شدند و عمل کردند، به شهرهای خودشان برگردند. این یک «نَفْر» فرهنگی فقهی است که قرآن کریم در قبال آن «نَفْر» نظامی بیان کرده است.
اما این «نَفْر»ی که وجود مبارک حضرت امیر بیان میکند میفرماید: این سلسله نِعَم، مثل این دستههای پرندهاند؛ این دستههای پرنده اوّل چند نفر میآیند اینجا مینشینند، بقیه به دنیال او میآیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمیخیزند. وقتی اینها برخاستند، آن دنباله نعمت ادامه ندارد، آنها دیگر نمیآیند. فرمودند نعمتی که دارد میآید؛ حالا یا فرزندان خوب است، یا علم خوب است، یا مال حلال است، نعمتی که دارد میآید، شما اینجا دیگر دام ننهید، اینها را بند نکشید، اینها را در راه خلاف صرف نکنید، تا آن ادامه نعمت بیاید. فرمود: «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ»؛ این پرندهها که دسته دسته دارند میآیند، چند نفر که آمدند اینجا، اگر همین که آمدند ببینند صدای تیر است و صدای تفنگ است و آثار دام هست، آن بقیه دیگر نمیآیند. فرمودند یک مقدار نعمتی که به شما رسید، این طلیعه یک گروه است شما قدر این را بدانید بجا مصرف کنید، شکرگزار باشید تظاهر به نعمت بکنید، کسی را نرنجانید؛ «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ بقیه را نرمانید. اینها یک گروه هستند آمدند. شما حق اینها را ادا کنید، بقیه سلسله نِعَم ادامه پیدا میکند.
فرمود: «فَلَا تُنفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ»؛ کمتر شکرگزاری بکنید، بقیه این قافله میرمند و نمیآیند.
برگزیده ای از کلام استاد جوادی آملی
امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام می فرماید: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه برای خودش یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشه آن در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیُعْتِقُهُمْ کَیْفَ لَا یَشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛ فرمود: من در تعجب هستم که مردم مال میدهند بنده میخرند؛ اما اخلاق را رعایت نمیکنند که آزادمردم را بخرند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق است، خوشخُلق است، صادق است، امین است، پاک است، به او دل میسپارند. فرمود شما پول میدهید بنده میخرید، اخلاق داشته باشید که جامعهای را بخرید، هر چه تو بخواهی برای تو انجام میدهند. نه تنها در ظاهر، اگر مشکلی پیش آمد، بیمار شدی، شب برمیخیزند دعا میکنند. از این نعمت بالاتر!
«عَجِبْتُ لِمَنْ یَشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیُعْتِقُهُمْ کَیْفَ لَا یَشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه». بارها به عرض شما رسید که اخلاق جامعه را منسجم میکند. وجود مبارک امام(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید جمع بشوید، چرا؟ «فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل میکنید. احادیث ما همهاش که مربوط به مسئله نماز و روزه و مانند آن نیست، بخشی مربوط به فقه است، بخشی مربوط به اخلاق است، بخشی مربوط به حقوق است. «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ فرمود فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد میکند. مستحضرید که همه ما شنیدهایم و این حرف را هم میگوییم و حرف درستی هم هست، میگوییم «سنگ روی سنگ بند نمیشود». الآن این برجهایی که میسازند اگر این کف، طبقه اوّل سنگ گذاشتند، طبقه دوم را بخواهند روی آن سنگ بگذارند که بند نمیشود، یک ملات نرمی میخواهد. اینکه میگوییم: «سنگ روی سنگ بند نمیشود»، مطلب درستی است. اگر یک ملات نرم نباشد سنگ روی سنگ بند نمیشود. این ملات نرم سنگ را روی سنگ بند میکند، این میشود بُرج، آن میشود قصرِ چند طبقه، آن میشود فلان. وجود مبارک امام فرمود، دستورات اخلاقی ما آن ملات است که جامعه بسته را به هم مرتبط میکند: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ»؛ عاطفه همان ملات نرم است. «أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»؛ آن وقت میشود قصر، آن وقت میشود بنیان مرصوص.
اینجا هم فرمود عاجزترین مردم کسی است که نتواند برادر ایمانی تهیه کند. لطیفتر از «أصدقاء»، «إخوان» است. فرمود: ﴿إَنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة﴾ همین است. آن ایمان یک ملات نرمی است که جامعه را به هم جمع میکند. فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حلّ کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادری فراهم کرده ، دوست صادقی پیدا کرده؛ ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست داد. نکتهای است که مستحضرید اینجا ما أعجز از أعجز که نداریم. اینکه فرمود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ»؛ یعنی عاجزترین مردم. أعجز از عاجزترین مردم که فرض ندارد! لکن این کلمه «النَّاس» اگر عموم بود، عاجزتر از همه دیگر عاجزتر نداشت؛ ولی «النَّاس» را گفتند مطلق است نه عام، چون مطلق است میتواند سعه عام را نداشته باشد؛ قهراً أعجز از أعجز فرض دارد. بنابراین اگر کلمه «النَّاس» عام بود، معنای آن این بود: «عاجزترین مردم در بین همه» و دیگر أعجز از او فرض نداشت؛ اما چون مطلق است نه عام، آن أعجز میشود أعجز نسبی و نه نفسی. وقتی أعجز نسبی شد أعجز از او فرض دارد. فرمود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ کسی که دوستی پیدا کرده و به زحمت زیاد، یک رفیق شفیقی پیدا کرده؛ اما در اثر مواظب نبودن گفتار، رفتار و زبانش را کنترل نکرده، آن دوست را از دست داد.
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی در جلسه اخلاق
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت قرار بده. اگر کسی نعمتی خدا به او داد، شکر این نعمت واجب است، و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون میکند، اگر شکرش شکر متوسط باشد؛ خود او را بالا میبرد اگر شکر او شکر عالی باشد. اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند؛ کفر، نعمت از کفت بیرون کند»؛ نه «کفرِ نعمت»! شکر نعمت این کار را میکند، کفر نعمت، نعمت از کف بیرون کند، این برای شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده میشود. اما آنچه در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده میکنیم! گوهرِ هستیِ شاکر را بالا میبرد: ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾،نه «لأزیدنّ نعمَتَکُمْ». یک وقت است انسان در حد ایمانِ متوسط درک میکند و شکر میکند، این شکر باعث افزایش نعمت اوست، میشود «شکر نعمت، نعمتت افزون کند». یک وقت است که وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود: تمام نعمتها را از او بدانید، بعد فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین»؛ من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛ یعنی توحید در شکر، توحید در مُنعِم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود از آنِ خداست؛ چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا میآید که در سوره «ابراهیم» فرمود: ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾، نه «لازیدنّ نعمتَکُم».
این شکر نعمت مصادیقی دارد، فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید، عفو از او را شکر قرار بدهید؛ یعنی یکی از مصادیق شکرِ نعمت است. این برای کدام دشمن است؟ آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عدوات و دشمنی نباشد؛ اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمیدارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، همچنان باید تحت استیلا قرار بگیرد و آن نفس امّاره است. شیطان آن دشمنی نیست که اگر کسی نسبت به او مهربانی کند از او عفو کند، او صرف نظر کند. اینکه حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛ فرمود از هر دشمنی این هوس بدتر است، چرا؟ برای اینکه حالا یا مار یا عقرب یا سگ یا گرگ به انسان حمله کرد، انسان اگر یک مقدار گوشت یا غذایی پیش این سگ بیندازد، در همان چند لحظهای که سگ یا گرگ مشغول خوردن آن گوشت است، آدم را رها میکند؛ اما این نفس امّاره اگر گفت این نگاه نامحرم را انجام بده، یا این حرف حرام را بزن! همین که انسان حرف او را گوش داد، حرف بد زد یا نامحرم را نگاه کرد، او یک قدم جلوتر میآید. هیچ دشمنی ممکن نیست مثل نفس امّاره باشد. هر دشمنی را انسان یک طعمه جلوی او بیندازد در همان چند لحظه یا چند ساعتی که مشغول خوردن آن طعمه است، انسان آزاد است؛ اما نفس امّاره همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد، او ده قدم جلوتر میآید؛ لذا «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ». این بیان نورانی حضرت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، درباره دشمن بیرون است نه دشمن درون. دشمن بیرون دو قسم است، اما حالا دشمن بیرون فقط یک قسم است، هیچ ممکن نیست که انسان بتواند از او عفو کند و او دوباره دشمنی نکند، «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ»؛ این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»،حالا که اسلحه را به زمین انداختید اظهار عجز کردید، دیگر ما کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که بسیاری از اینها به همان «ابن الطُّلقاء» معروف شدند؛ اما حضرت میدانست که دیگر کاری از آنها ساخته نیست. اما آن دشمنی که اگر شما یک لحظه عفو کنید دوباره خودش را تجهیز میکند، عفو از او شکر نیست یک غفلت است، دشمن درون فقط یک قسم است؛ لذا حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ».
برگرفته از بیانات استاد جوادی آملی
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در سخنرانی شب عاشورا:
در زیارتها عموماً و زیارت جامعه خصوصاً این دو عنصر محوری را به ما میآموزاند که هم شهادت، وسیله است و هدف نیست و هم اشک، وسیله است و هدف نیست؛ این از بیانات نورانی خود سالار شهیدان(سلام الله علیه) و ائمه دیگر است.
وجود مبارک حسین بن علی وقتی شهادت را ترسیم میکند میگوید شهید کارش این است که کشور را طیب و طاهر کند، طهارت یک کشور، طیب بودن یک کشور به خون پاک شهید است، شهادت آنقدر تواناست که یک کشور آلودهٴ قبل از انقلاب را طیب و طاهر کند. اگر کشور طیب و طاهر شد باید طبق بیان قرآن کریم میوه طیب و طاهر بدهد میوهٴ یک مملکت، عقل است و عدل، طهارت است و قداست، میوه یک نظام، انسانیت است. شهادت، وسیله است نه هدف.
اشک بر سیدالشهداء(سلام الله علیه) را وسیلهای برای مبارزه با دشمن درون و بیرون دانسته و اظهار داشتند: این اشکفروشی در حسینیه ها بسیار مقدس است مثل کسی که نیزه و شمشیر میفروشد منتها آن خریدار باید عُرضه داشته باشد از این اشک بهره ببرد. به ما گفتند بنال اما گفتند برای چه چیزی بنال، هرگز نگفتند اشک بریز، گفتند برای فلان کار اشک بریز؛ بنگرید که اشک هرگز هدف نیست. روایات فراوانی برای فضیلت گریه کردن هست در این شکّی نیست اما این وسیله است نه هدف، وقتی دعای کمیل را میخوانید میگویید «و سلاحه البکاء» این گریه، اسلحه است تا بیگانه را سر جای خود بنشاند، گریه برای گریه نیست، گریه برای حفظ نظام است، برای حفظ عفاف است، برای حفظ دین است، برای حفظ قرآن و عترت است، این اسلحه را به دست هر کسی نمیدهند اگر کسی گریه کرد و در این گریه یکی از این سه کار را انتخاب نکرد او سلاح و اسلحه خریده ولی با آن مبارزه نکرده اس
هرگز آنکه در کنار نمازشب گریه مناجاتی دارد آن هدف نیست وسیله است، آنکه در محفل حسینی گریه عاشورایی دارد آن وسیله است و هدف نیست. گریه اسلحه است وقتی اسلحه شد میتواند بگوید «سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم» ایران شد، عراق شد، سوریه شد، جای دیگر شد «حربٌ لمن حاربکم» از آغاز جریان کربلا تا پایانش همین حرف است. مگر در زیارت مسلمبنعقیل همین مطالب را عرض نمیکنیم که من آمدمِ توی مسلم را یاری کنم، الآن بیش از هزار سال است او شربت شهادت نوشید، مسلم چه حاجتی به یاری ما دارد؟ غیر از یاری مکتب مسلم؟! بنابراین گریهفروشی به نحو اسلحهفروشی است؛ گریه، شمشیر است، گریه، سپر و نیزه است، گریه، لباس رزمی است که انسان تن بکند چه گریه نماز شب که با دشمن درون میجنگد، چه گریه حسینیه که با دشمن بیرون میجنگد، آنکه بگرید و نیزه نگیرد گریه نکرده است اگر خواستیم بفهمیم گریه یعنی چه، به ما فرمودند: «و سلاحه البکاء».
وقتی به ما فرمودند زیارت وارث بخوانید یعنی چه؟ این زیارت وارث به ما درس علمالوراثه میدهد، از حضرت آدم گرفته تا حضرت خاتم(علیهم السلام) فرمود تو ارث بُردی. ارث لازم نیست کتاب و کتیبه باشد فرق جوهری ارثِ معنا و ارث مادی این است؛ در ارثِ مال تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد، در ارث عقل و عدل و علم تا وارث نمیرد چیزی به او نمیدهند. اگر کسی خواست از حسینبنعلی(ع) ارث ببرد تا خود انسان نمرده است ارث نمیبرد تا با مرگِ ارادی نمیرد شهوت و غضب را خاموش نکند، خواستههای خودش را خاموش نکند، چیزی به او نمیدهند این علمالوراثه است. اینکه میگویند زیارت وارث بخوانید یعنی شما هم مظهر این باشید شما هم از نوح و آدم و خاتم ارث ببرید. به ما هم گفتند علمالوراثه را در حسینیهها یاد بگیرید.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در سخنرانی شب تاسوعا:
پیام سالار شهیدان دو چیز است: یکی تحقیق علمی و دیگری تحقّق عملی; جامعهای میتواند حسینی باشد که در معارف دین محقّق باشد نه مقلّد و در مسائل عملی، متحقّق باشد نه عقبافتاده. جریان عاشورا را از زیارتنامههای این ذوات قدسی میشود تشخیص داد نه تنها در زیارت جامعه، بلکه در سایر زیارات این مضمون هست که «محقّقٌ لما حقّقتم و مبطلٌ لما أبطلتم» ادبِ ما در پیشگاه این ذوات قدسی این است که من در مسائل علمی صاحبنظرم آنچه را شما تحقیق کردی من محقّقانه میپذیرم، آنچه را شما ابطال کردی من محقّقانه باطل میدانم.
پرهیز از جهلِ علمی، اجتناب از تقلید، دوری گزیدن از عوامفریبی این وظیفه اصلی عاشورائیان است. آنکه محقّق نیست، شیعه حسینی نیست، این در بخش علم و سواد. در بخش عملی، تحقّق لازم است. شما در زیارتنامه وجود مبارک مسلم بنعقیل همین حرف را میزنید «حربٌ لمن حاربکم و سلمٌ لمن سالمکم» این اوّلین شهید عاشوراست در پایانش هم که زیارت سالار شهیدان است همین حرف است. پس جامعهای، جامعه حسینی است که هم در مسئله سواد محقّقانه معارف را تحقیق کند و هم در مسئله عمل، متحقّقانه باشد.
جریان کربلا تنها برای این نبود که سالار شهیدان مجبور به بیعت بود و تنها جان او در خطر بود. سخن از اصلِ دین بود، سخن از شخص حضرت نبود. در دم دروازه شام وجود مبارک امام سجاد را که اسیرانه آوردند به حضرت عرض کردند در این جنگ چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما پیروز شدیم. توی شامی اگر خواستی بفهمی در صحنه عاشورا چه کسی پیروز شد هنگام نماز برو اذان و اقامه بگو ببین نام چه کسی را میبری، ما رفتیم این نام را زنده کردیم و برگشتیم. سخن از حسین و حسن نیست، سخن از قرآن و عترت است. کربلا یعنی جنگ بین حق و باطل، خیر و شرّ، زشت و زیبا، عدل و ظلم. در سخنان نورانی سالار شهیدان همین بود اصلِ جنگ سالار شهیدان با دستگاه اموی جنگ اسلام و کفر بود لذا امام سجاد فرمود ما رفتیم نام پیغمبر را زنده کردیم و برگشتیم و ما پیروز شدیم، پس کسی در عاشورا موفق است که عاشورایی باشد در مسائل علمی محقّقانه سخن بگوید و در مسائل عملی متحقّقانه عمل کند.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در ادامه سخنانشان به تبیین واژه «عشق» و لزوم همراهی عقل با اشک بر سیدالشهداء(ع) اشاره کرده و بیان داشتند: مرحوم کلینی در جلد دوم کافی دارد که فاضلترین مردم کسانیاند که به عبادت عشق بورزند. ما همه موظفیم برای سیدالشهداء بنالیم چون جریان گریه کردن یک روایت و ده روایت نیست فضیلت است، عبادت است، حرفی در آن نیست اما دو کار دیگر هم باید بکنیم: اولاً عقل را به خدمت این اشک نیاوریم، دوم اینکه اشک را به خدمت این عقل ببریم، بشویم عاقل; عقل را معزول و اسیر نکنیم، عاطفه بسیار چیز مقدسی است این عاطفه را ببریم خدمت عقل؛ وقتی اشک ریختیم بشویم حسینی، از این به بعد دیگر نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم. روضهخوانی و مداحی های ما نباید بی پشتوانه علمی باشد.حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣