🔸مخالفان حکومت جدید
بر سر راه این دولت جدید چند مشکل بزرگ وجود داشت که در آغاز کار، دوتا از آنها فوریت یافته بود...
🔸 #سرانجام_سعد:
🔹 وقتی که جواب سعد و عدم بیعت او به ابوبکر گفته شد، عمر حضور داشت و به #ابوبکر گفت:
سعد را رها مکن تا با تو بیعت کند.
🔸 اما «بشیر بن سعد» (رقیب خزرجی سعد) به آنها گفت:
«او به لجاجت افتاده و با شما بیعت نمی کند؛ اگرچه جانش را بر سر این کار بگذارد. اما کشتن او به سادگی انجام نخواهد شد. زیرا او وقتی کشته خواهد شد که تمامی خانواده، فرزندان و گروهی از قبیله اش با او کشته شوند. او را رها سازید و به حال خودش واگذار کنید که رها کردنش برای شما زیانی نخواهد داشت. زیرا او در این مخالفت یک تن بیش نیست.»
🔹 نظر مشورتی بشیر پذیرفته شد. آنها #سعد را به حال خودش رها کردند. سعد در هیچ یک از اجتماعاتشان شرکت نمی کرد. در نماز جمعه و جماعت ایشان حاضر نمی شد. در ادای مناسک حج با آنها همراه نبود. تا پایان #خلافت_ابوبکر وضع به همین منوال گذشت.
🔸در عصر خلافت #عمر، روزی سعد با خلیفه در یکی از کوچه های مدینه برخورد کرد. خلیفه به او گفت:
این تو نبودی که چنین و چنان می گفتی؟!
🔹سعد جواب داد:
آری! من بودم که آن سخنان را می گفتم. به خداوند سوگند که رفیقت را از تو بیشتر دوست می داشتم و از همسایگی
با تو بیزارم!
🔸 عمر گفت:
هر کس از همسایه ای ناخشنود است، محل سکونت خود را عوض می کند.
🔹سعد گفت:
آری! به همسایگی کسی می روم که از تو بهتر باشد.
🔸 به زودی سعد از #مدینه کوچ کرد و راهی دیار #شام شد. آنجا قبایل یمن زندگی میکردند و خویشاوندان سعد بودند.
🔹بلاذری و دیگر مؤرخان نوشته اند که سعد بن عباده با #ابوبکربیعت_نکرد و به شام رفت. عمر کسی را به دنبال او به شام فرستاد و به او گفت:
«سعد را به بیعت دعوت نما و به هر نحو ممکن او را به این کار وادار کن. ولی اگر در زیربار بیعت نرفت، از خدا #کمک بگیر و او را #بکش!»
🔹 مأمور خلیفه به شام رفت و در «حُوّارین» با سعد ملاقات کرد و او را به بیعت دعوت نمود. سعد همچنان بر مواضع خود پافشاری مینمود.
فرستاده ی عمر او را تهدید کرد..
🔸سعد جواب داد:
حتی اگر جانم هم در خطر باشد، تن به #بیعت نخواهم داد.
🔹سرانجام هم مأمور #عمراو را در خلوتی یافته و با تیری به عمرش خاتمه داد. این حادثه در سال پانزدهم هجرت (سال سوم خلافت عمر) اتفاق افتاد و عموم مورخان جز چند تن از بازگفتن و افشای آن خودداری کرده اند و اصولاً چیزی در این زمینه نگفته اند.
مسأله ی سعد و مشکل مخالفت او با حکومت قریشیان در ابتدا مسکوت ماند و سرانجام به این شکل حل شد.
🔹مخالفت اهل بیت(ع)، بنی هاشم و برخی یاران
مسأله ی مهم تر آن روزگار این بود که #خاندان_پیامبر، بنی هاشم و چندین تن از بزرگان صحابه که در خانه ی حضرت علی (ع) گرد هم آمده بودند، از بیعت #خودداری می کردند و #بیعت انجام شده را صحیح نمی دانستند. این سخت ترین مانع بر سر راه #دولت_جدید بود و بدون حل آن، حکومت معنای واقعی نداشت. لذا در اولین فرصت ممکن یعنی روز چهارشنبه برای حل این مشکل اقدام کردند. در تاریخ اسلام شاید هیچ جا این قدر #پنهان_کاری اتفاق نیفتاده باشد. مورخان بزرگ در این مورد تنها #چند_کلمه گفته اند. بلاذری در این زمینه می نویسد:
🔺«آنگاه که #علی از بیعت خودداری کرد، ابوبکر، عمر را به نزد على فرستاد و دستور داد که به #هرشکل ممکن او را برای بیعت بیاورد. عمر به در خانه ی علی آمد و در آنجا میان او و علی سخنانی رد و بدل شد. ولی برای ما از #ماهیت و
چگونگی این سخنان اطلاعی در دست #نیست.
🔸 بلاذری تنها یک جمله از آن نقل می کند که حضرت #علی (ع) به عمر گفت:
شیری از پستان خلافت میدوشی تا مقداری از آن به خودت برسد! به خدا سوگند این همه کوشش که امروز برای خلافت ابوبکر از خود نشان می دهی، فقط برای این است که فردا تو را بر دیگران مقدم بدارد.
🔺مورخان در مورد این عبارت بلاذری که آورده بود: #ابوبکردستورداد که علی را به هر شکل ممکن برای #بیعت بیاورد، توضیحات کوتاهی آورده اند. از جمله خود بلاذری می گوید:
🔺ابوبکر کسی را به نزد على فرستاد تا برای بیعت به نزد او برود؛ ولی او (على) آن را نپذیرفت. آنگاه عمر به دنبال این
مأموریت آمد و به همراه خود آتش آورده بود.
چون به در خانه رسید، فاطمه (س) با او در کنار در برخورد کرد و به او فرمود:
ای پسر خطّاب! می بینم که می خواهی در خانه ی مرا به آتش #بسوزانی؟!
عمر پاسخ داد:
آری! این کار را می کنم؛ زیرا این کار دین پدرت را محکم تر خواهد ساخت.!!
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣