قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 11 از سوره مبارکه الأحقاف
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْرًا مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ
و کسانى که کافر شدند به آنان که گرویده اند گفتند اگر [این دین] خوب بود بر ما بدان پیشى نمى گرفتند و چون بدان هدایت نیافته اند به زودى خواهند گفت این دروغى کهنه است تفسیر: کفار، خود را زیرکتر از مسلمانان مى پندارند. «لو کان خیراً ما سبقونا الیه»
تبلیغات تحقیرآمیز علیه اسلام و مسلمانان همیشه بوده است. «لو کان خیراً ما سبقونا...»
در هدایت قرآن شکى نیست، ولى افراد لجوج و متکبر آن را نمى پذیرند.«و اذ لم یهتدوا»
دشمن، همیشه از یک راه وارد نمى شود و یک حرف ومنطق ندارد. گاهى مى گوید: اسلام ارزشى ندارد وگرنه ما قبل از همه مى پذیرفتیم، «لو کان خیراً ما سبقونا» و گاهى مى گوید: این مطالب، دروغ کهن و سابقه دارى بیش نیست. «فسیقولون هذا افک قدیم»
گاهى باید مربّى، افراد تحت تربیت خود را با آشنا کردن به انواع ادعاها و گرایشها و سخنان یاوه و مسموم و دادن پاسخ به آنها، بیمه کند. «قال الّذین کفروا... فسیقولون...»
رهبر و مردم باید یاوه سرایىهاى مخالفان را پیش بینى کنند. «فسیقولون»
مخالفان به قدرى لجوجند که هم محتواى قرآن را دروغ مى پندارند و هم تاریخ مصرف گذشته مى دانند. «هذا افک قدیم»
اینکه قرآن مربوط به زمان پیامبر بوده و به درد امروز نمى خورد، شبهه و حرفِ جدیدى نیست، مخالفانِ مدعى فکر و اندیشه در زمان پیامبر نیز، این شبهات و حرفهاى بى اساس را مى گفتند. «هذا... قدیم»
زشت بودن افترا و دروغبافى، امرى فطرى است. حتّى کفار براى شکستن اسلام، آن را افک و افترا مى نامیدند. «افک قدیم»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 103 از سوره مبارکه آل عمران
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
ترجمه : و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند باشد که شما راه یابید تفسیر : وحدت و دورى از تفرقه، یک وظیفه ى الهى است. «واعتصموا»
محور وحدت باید دین خدا باشد، نه نژاد، زبان، ملّیت، و... . «بحبل اللّه»
از برکات و خدمات اسلام غافل نشوید. «اذ کنتم اعداء فالّف بین قلوبکم»
وحدت، عامل اخوّت است. «فأصبحتم بنعمته اخواناً»
اتّحاد، نعمت بزرگ الهى است. «فاصبحتم بنعمته»
تفرقه و عدوات، پرتگاه و گودال آتش است. «شفا حفرة من النار»
نعمتهاى خداوند ،آیات او هستند. «واذکروا نعمت اللّه...یبین اللّه لکم آیاته»
یادآورى نعمتهاى الهى عامل عشق و زمینه ساز هدایت است. «واذکروا نعمت اللّه... لعلکم تهتدون»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 33 از سوره مبارکه الأعراف
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
بگو پروردگار من فقط زشت کاریها را چه آشکارش [باشد] و چه پنهان و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است و [نیز] اینکه چیزى را شریک خدا سازید که دلیلى بر [حقانیت] آن نازل نکرده و اینکه چیزى را که نمى دانید به خدا نسبت دهید تفسیر :تحریم هاى الهى، در مسیر تربیت ورشد وتکامل انسان است. «حرّم ربّى»
حلال ها بسیار است، ولى حرامها اندک و محدود که موارد آن در قرآن و روایات بیان شده است. «انّما حرّم... ان یقولوا على اللّه ما لاتعلمون»
گناه، گناه است و قبح ذاتى و عقلى دارد، گرچه مردم نفهمند. «وما بطن»
مشرکان، براى اعتقاد خود استدلالى ندارند. «لم ینزّل به سلطاناً»
در تبلیغ و نهى از منکر، ابتدا راههاى حلال و معروف ارائه شود، سپس نهى از منکرات و اعلام کارهاى حرام. (آیه قبل حلالها را بیان کرد، این آیه محرّمات را). «قل من حرّم زینة اللّه... انّما حرّم ربّى»
برهان و استدلال، نوعى افاضه و لطف الهى است که بر عقل و جان القا مى شود. «ما لمینزّل به سلطاناً»
استناد هر چیز به خداوند باید متّکى بر علم ودلیل باشد. «ما لمینزّل به سلطاناً» آرى، هرگونه ادّعایى خصوصاً در مورد هستى باید با دلیل و منطق باشد.
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی: آیه شماره 110 از سوره مبارکه هود تحقق وعده
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ
و به حقیقت ما به موسى کتاب [آسمانى] دادیم پس در مورد آن اختلاف شد و اگر از جانب پروردگارت وعده اى پیشى نگرفته بود قطعا میان آنها داورى شده بود و بى گمان آنان در باره آن در شکى بهتان آمیزند تفسیر : در هیچ دوره اى از تاریخ، تمام افراد قومى، هم عقیده نبوده اند. «فاختلففیه»
از اختلاف مردم در دین و ایمان آوردن بعضى و کفر عدّهاى دیگر، ناراحت و نگران نباشیم که این حادثهى جدیدى نیست.«اتینا موسى الکتاب فاختلف فیه»
با اینکه در آیاتى از قرآن مجید، تورات، کتاب نور خوانده شده،(123) امّا باز هم مردم در آن نور اختلاف کرده اند. «فاختلف فیه »
خداوند، خود نیز سنّتهاى خویش را مراعات کرده و زیر پا نمى گذارد، چرا که قبل از هر کس، این قانونگذار است که باید احترام قانون را داشته باشد.«و لولا کلمة سبقت من ربّک» (خداوند دنیا را محلّ داورى قرار نداده است)
سنّتهاى الهى، بر اساس مقام ربوبیّت اوست.«سبقت من ربّک»
مهلت دادن به اختلاف کنندگان در کتاب آسمانى، از سنّتهاى الهى است. «کلمة سبقت من ربّک»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 48 از سوره مبارکه المائدة
وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ
و ما این کتاب [=قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که به سوى تو آمده پیروى مکن براى هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار داده ایم و اگر خدا مى خواست شما را یک امت قرار مى داد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید بازگشت [همه] شما به سوى خداست آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى کردید آگاهتان خواهد کرد. تفسیر :قرآن، سراسر حقّ و پیراسته از هر باطلى است. «الکتاب بالحقّ»
قرآن در عصر پیامبر نیز به صورت مکتوب بوده است. «الکتاب»
قرآن، حافظ اصول کتابهاى آسمانى دیگر است. «مهیمناً علیه»
مى توان میان اهل کتاب، طبق قرآن حکم کرد. «فاحکم بینهم بما انزل اللّه»
خطرى که رهبران را تهدید مى کند، پیروى از تمایلات مردم و نادیده گرفتن حقّ است. «ولا تتّبع أهواءهم»
یکى از ابزار آزمایش الهى، آمدن شریعت جدید است، تا روشن شود چه کسى ایمان مى آورد وچه کسى کفر و تعصّب مى ورزد. «لکلّ جعلنا منکم شرعة... لیبلوکم»
انسان در طول تاریخ به راهنمایى انبیا نیازمند بوده است. «لکلّ جعلنا منکم شرعة و منهاجاً»
به جاى سرسختىهاى منفى، و پیش از آنکه فرصت را از دست بدهیم در کارهاى خیر سبقت بجوییم. «فاستبقوا الخیرات»
محور و هدف مسابقات، باید امور خیر و معنوى باشد. «فاستبقوا الخیرات»
ایمان به معاد، عامل رفع اختلافات و سبقت در نیکى هاست. «فاستبقوا الخیرات... فینبّئکم بماکنتم فیه تختلفون»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 119 از سوره مبارکه هود
جایگاه بد
إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ
مگر کسانى که پروردگار تو به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده است و وعده پروردگارت [چنین] تحقق پذیرفته است [که] البته جهنم را از جن و انس یکسره پر خواهم کرد تفسیر: تنها راه برچیده شدن اختلافات، لطف و رحمت الهى است.«الاّ مَن رحم ربّک»
عامل وحدت، فقط امدادهاى الهى است و محورهاى دنیوى و مادّى، امورى فانى، مقطعى، یک بعدى و خیال ىاند.«الاّ مَن رحم ربّک»
فلسفه ى خلقت بشر، پذیرش و دریافت رحمت الهى است.«و لذلک خلقهم»
خداوند قوانین و سنّتهایى را بر خود لازم کرده است.«و تمّت کلمة ربک»
قهر حتمى الهى، بعد از لطف او و فرستادن انبیا و کتب و موعظه و هشدار و مهلت دادن مطرح است.«رحم ربک... لاملأنّ جهنّم»
خداوند با قرار دادن فطرت و عقل از درونِ انسان و ارسال انبیا و کتب آسمانى از بیرون، حجّت را بر مردم تمام کرده است«و تمّت کلمة ربّک»
جهنّم محدودیّت دارد.«لاملأنّ جهنّم»
جنّ نیز مانند انسان، داراى تکلیف و کیفر وپاداش است. «من الجنّة والناس»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 54 از سوره مبارکه یوسف
صاحب جایگاه
وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مِکِینٌ أَمِینٌ
و پادشاه گفت او را نزد من آورید تا وى را خاص خود کنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امین هستى تفسیر : خداوند اگر بخواهد، اسیر دیروز را امیر امروز قرار مى دهد.«قال الملک ائتونى به استخلصه لنفسى»
در برابر خدمات افراد باید عکس العمل نشان داد و از آنان تقدیر کرد. (در برابر تعبیر خواب دستور داد که او را آزاد کنند) «ائتونى به استخلصه لنفسى»*
افراد مشرک وکافر هم از کمالات معنوى لذّت مى برند. فطرت کمال دوستى، در هر انسانى وجود دارد. «استخلصه لنفسى»
براى تصدّى اعطاى پست هاى مهم و کلیدى علاوه بر تدبیر و کاردانى، محبوبیّت و مقبولیّت نیز بسیار مهم است. (یوسف در اثر عفّت، تدبیر، تعبیر خواب و بزرگوارى، محبوبیّت خاصّى پیدا کرد، لذا عزیز مصر گفت او براى خودم باشد) «استخلصه لنفسى»
پاکى، امانت، صداقت و عفاف، پادشاهان را نیز به تواضع وا مى دارد. «استخلصه لنفسى»
تا مرد سخن نگفته باشد، عیب وهنرش نهفته باشد. «فلمّا کلّمه قال»
در گزینش ها، مصاحبه حضورى نیز مفید است. «فلمّا کلّمه»
براى اعطاى مسئولیّت هاى بسیار مهم، گاه لازم است شخص اوّل مملکت، خود مصاحبه حضورى کند. «فلمّا کلّمه»
پستهاى بزرگ و کلیدى را به افراد شایسته و امتحان داده واگذار کنید. «فلمّا کلّمه قال انّک الیوم...»
انسان صادق و امین حتّى در جمع کافران نیز مقبول و مورد احترام است. («لدینا» شامل همه ى کارگزاران مى شود) «انّک الیوم لدینا مکین امین»
زنان مصر جمال یوسف دیدند، دل از کف دادند و دست بریدند؛ پادشاه امانت و پاکى او را دید مُلک مصر را در اختیارش نهاد. اگر همه کمالات یوسف بر آنان آشکار مى شد چه مى کردند؟
وقتى به امانت و توان و صداقت کسى اطمینان پیدا کردید، در واگذارى مسئولیّت به او درنگ نکنید. «انّک الیوم لدینا مکین امین»
مشاور خاص مسئولین کشورى، باید اهل تقوا، تدبیر، قدرت برنامه ریزى و امانت باشد. «استخلصه لنفسى... مکین امین» (یوسف جامع همه اینها بود.)
قدرت یوسف علیه السلام بدون قید وشرط بوده است. («مکینٌ» بدون هیچ شرط و محدودیّتى)
مکین و امین بودن، هر دو با هم لازم است. «مکین امین»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 5 از سوره مبارکه الکهف دروغگویان مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا
نه آنان و نه پدرانشان به این [ادعا] دانشى ندارند بزرگ سخنى است که از دهانشان برمى آید [آنان] جز دروغ نمى گویند تفسیر :عمل دائم، پاداش دائم دارد. در آیه ى قبل «یعملون الصالحات» نشانه دوام عمل بود و در این آیه «ماکثین» یعنى پاداش دائم مى باشد.
انسان علاقه به زندگى همیشگى وماندگار دارد، و خداوند آن را در قیامت قرار داده است. «ماکثین فیه ابدا»
از ویژگى نعمتهاى الهى در آخرت، جاودانگى آنهاست و در قیامت، مرگ و فنا نیست. «ماکثین فیه ابداً»
اصلاح عقیدهى مردم، از وظایف انبیاست. «ینذر الّذین قالوا»
جهل و ناآگاهى، بستر انحراف است. «قالوا... مالهم به من علم»
عقاید باید بر اساس علم باشد و از عقیده بدون علم انتقاد شده است. «ما لهم به من علم»
کسى که ایمان نداشته باشد، به خالق خود نیز تهمت مى زند. «کَبُرت کلمة...»
فرزند داشتن خداوند، تهمتى بىاساس است. «ما لهم به من علم»
نسبت دادن فرزند به خدا، هم شرک است، هم تشبیه نابجا و هم نیازمند دانستن خدا به جانشین و همکار. «کَبُرت...»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی: آیه شماره 60 از سوره مبارکه القصص دنیای تمام شدنی
وَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ
و هر آنچه به شما داده شده است کالاى زندگى دنیا و زیور آن است و[لى] آنچه پیش خداست بهتر و پایدارتر است مگر نمى اندیشید تفسیر : ثروت و دارایى خود را محصول تلاش و زرنگى خویش نپنداریم که هر چه هست از خداوند است. «ما اوتیتم»
نعمت هاى دنیوى، محدود است؛ «من شىء» ولى پاداش الهى، نامحدود و غیر قابل تصوّر است. «ما عنداللّه خیر و ابقى»
اگر به خاطر پذیرش ایمان، دنیا را از دست بدهید، به نعمتهاى بى منتها وبى زوال دست خواهید یافت. «ما عنداللَّه خیرٌ و ابقى»
هرکس باقى را فداى فانى، و بهره ى ناب را با لذّات آمیخته با مشکلات عوض کند، در حقیقت عاقل نیست. «أفلا تعقلون»
قطره ای از دریای بیکران کلام الهی:
آیه شماره 10 از سوره مبارکه فاطر عزت خدایی
مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُوْلَئِکَ هُوَ یَبُورُ
هر کس سربلندى مى خواهد سربلندى یکسره از آن خداست سخنان پاکیزه به سوى او بالا مى رود و کار شایسته به آن رفعت مى بخشد و کسانى که با حیله و مکر کارهاى بد مى کنند عذابى سخت خواهند داشت و نیرنگشان خود تباه مى گردد
تفسیر : عزّت واقعى، نزد خداست، نه پیش مردم. «فللّه العزّة جمیعا»
عزّت واقعى، در سایه ى ایمان و عمل صالح است. «فللّه العزّة جمیعا... الکلم الطیّب و العمل الصالح»
میان عقیده با عمل رابطه ى تنگاتنگ است و در یکدیگر اثر مى گذارند. «العمل الصالح یرفعه»
راه مؤمنان که عزّت را از طریق ایمان و عمل صالح مى جویند، راه رشد و تکامل است. «یصعد - یرفع» و راه دیگران که عزّت را از طریق فریب و نیرنگ مى خواهند محو و هلاکت است. «یبور»
هیچ کس با نیرنگ و گناه به عزّت نمى رسد. «یبور»