روز پنجم ماه صفر مصادف است با روز شهادت حضرت رقیه (س) در خرابه شهر شام. کودکی که هنوز انگار صدای درخواست پدر از سوی وی، در کوچه پسکوچههای تاریک تاریخ بشری به گوش میرسد.
حضرت رقیه(س) دختر اباعبدالله الحسین(ع)، چهار یا سه سال پیش از واقعه کربلا (میان سالهاى 57 و 58 هجرى قمرى) در مدینه منوره دیده به جهان گشود. . نام شریفش «رقیه»، «فاطمه» و «زینب» و پدرش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و مادرش در منابع تاریخى به درستى بیان نشده است. گویا مادرش "ام ولد" یا "ام اسحاق" بوده است.
به هر تقدیر، هنگامى که امام حسین(ع) از مدینه منوره هجرت کرد و به سوى مکه معظمه و از آن جا به کربلا روان گردید، این دختر چهارساله نیز بسان سایر فرزندان آن حضرت، در این سفر بزرگ حضور داشت و تمام رنجها و سختىهاى ایام هجرت و دورى از وطن و ناملایمات زندگى را تحمل کرد.
قبل از روز عاشورا بارها مورد تفقّد و دلجویی حضرت اباعبدالله (ع) قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت به خواهرشان حضرت زینب (س) در مورد وی سفارش کردند.
وى پس از شهادت امام حسین(ع) به همراه سایر بازماندگان واقعه کربلا، به اسارت سپاه یزید درآمد و از کربلا به کوفه و از کوفه به شام برده شد. در مسیر چهل منزل راه شهر شام، رنجهای فراوانی دید. پس از چند روز اقامت در شام و مشاهده سنگدلىهاى یزید و یزیدیان و تحمل سختترین ایام اسارت، در دمشق بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست .
بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند. شواهد و مدارک درباره وجود شریف آن حضرت و استقرار قبر آن حضرت در مکان فعلی حرم مطهر ایشان همراه با معجزات و کراماتی از آن مظلومه بسیار است. معروف است که مزار این مخدره در حال حاضر در یک بازارچه قدیمى دمشق کمى دور از مسجد اموى قرار گرفته است و عاشقان حرم حسینى به زیارتش مىشتابند.
از این که وفاتش در ماه صفر سال 61 هجرى قمرى واقع شده است، تردیدى در آن نیست. ولى در این که چه روزى از ماه صفر بوده است، اطلاع دقیقى به دست نیامده است. تنها برخى از تقویمهاى رایج، پنجم صفر را روز وفات آن حضرت بیان کردهاند.
----------------------------
در این جا مناسب است آن چه را که مرحوم شیخ عباس قمى(ره) در منتهىالآمال از کتاب "کاملبهایى" درباره این دختر خردسال امام حسین(ع) نقل کرده است، بیان کنیم:
زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران خود و دختران ایشان پوشیده مىداشتند و هر کودکى را وعده مىدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است بازمىآید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهارساله، شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین(ع) کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد. خبر بردند که حال چنین است. آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست!
آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.(1)
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣