اما سیره نبوی و مقتدا بودن:
خداوند پیامبر خود را به عظمت اخلاقی می ستاید " و إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم" (قلم – 4) با جمله اسمیه و تأکید:« تو دارای اخلاق عظیم هستی» واجد همه ملکات نفسانی در حدّ اعلا! پس حضرت را به عنوان اسوه و الگوی انسانها معرفی می نماید : " لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنةٌ " ( احزاب – 21) پس خدای سبحان می فرماید: " و اتبعوا النور الذی أنزل معه" ( اعراف – 157) از پیامبری اطاعت کنید که به همراه او نور نازل شده است . یعنی پیامبر(ص)و قرآن هر دو نزد خداوند حضور داشتند و خداوند یکی را انزال و دیگری را ارسال کرد. یعنی اگر انسان کامل به صورت کتابی تدوینی جلوه کند، می شود قرآن. و اگر قرآن به صورت انسان کامل در آید می شود پیامبر(ص). پس تا آنجا که فعل حقّ و کلام حقّ صادق است و تا آنجا که ظهور حقّ و فیض حقّ محقّق است. انسان کامل ظهور دارد و از آن مرحله بالاتر هم که کلام نیست، جای متکلم است که مبدأ قرآن و انسان کامل است .
ملاک معیّت قرآن با پیامبر(ص) همان انسان کامل است." واتبعوا النور الذی أنزل معه" از این تعبیر معلوم می شود که قرآن به همراه پیامبر(ص) نازل شده نه پیامبر(ص) همراه قرآن! یعنی انسان کامل اصل است و قرآن با انسان کامل است. گر چه در عالم طبیعت قرآن ثقل اکبر است ولی حقیقت آن است که موجودی در جهانِ امکان، بالاتر از انسان کامل نیست زیرا انسان کامل اولین ظهور حق و جامع ظاهر و باطن قرآن است و دیگر فرض ندارد که قرآن درجه ای داشته باشد که انسان کامل آن را دارا نباشد و حقیقت « الله» هم که جزء قرآن نیست تا گفته شود قرآن برتر است . بلکه قرآن ، کلام حق است چنانکه انسان کامل نیز « کلمة الله» است. پس در مقام ظهور و صنع و ابداع چیزی بالاتر از رسول گرامی اسلام نیست. (1) او امام متقین است (2) و ولی الله ، ولایت جامع بین نبوت و امامت است که گاهی به صورت نبوت و زمانی به صورت امامت تجلّی می نماید و با ولادت نبی اکرم(ص) و یا هر یک از ائمه (ع) ظهور تازه ای از ولایت الهی نصیب جهانیان می شود.
نعمت ولایت از عالی ترین مرحله تکوینیِ آن تا نازلترین مرتبه تشریعش که اداره امور جامعه انسانی است، سودمند می باشد از این رو از آن به منّت تعبیر شده است .
امام صادق(ع) در ترسیم جامعه ای که ولایت در آن متجلّی است. می فرماید: جامعه ای که از شش اصل برخوردار است نظام زندگی آنان نظام زندۀ اسلامی است و مردم آن از زندگی سعادتمند برخوردار هستند؛
سه اصل از این اصول به مزایای طبیعی بر می گردد و از منافع مادّی به شمار می رود که در این باره حضرت می فرماید: زندگی در سرزمینی گواراست که دارای هوای سالم و آب فراوان و زمین آمادۀ کشت باشد مردم چنین جامعه ای که هم دارای شرایط زیست محیطی و بهداشتیِ مساعد است و هم دارای زمینه های اقتصادی مناسب ، خود کفا خواهند بود.
سه اصل دیگر آن به مسائل معنوی بر می گردد که در این باره فرمود: هیچ جامعه ای از این سه اصل بی نیاز نیست و اگر جامعه ای این سه اصل را از دست داد زندگی آنها، زندگی و حیات انسانی نخواهد بود . اگر چه از هوای سالم و آبهای فراوان و از سرزمین حاصلخیز برخوردار باشند. «فقیه عالم ورع» فقیه جامعه باید هم فقه اکبر را که اصول دین ، معارف الهی و علوم عقلی است خوب بداند و هم به فقه اصغر که فروع و احکام دین و حدود الهی است آشنائی کامل داشته باشد و گذشته از مقام فقاهت به مسائل مورد نیاز اجتماع ، آگاه باشد و نیز از نظر اخلاقی و تهذیب روح ، پارسا و وارسته باشد، در عقل نظری فقیه و عالم و در عقل عملی وارسته و پارسا ، اصل دیگر « طبیبٌ بصیرٌ ثقة» از رأی عالمانه او جامعه آرامش خاطر داشته باشد و اصل سوم « امیرٌ خیّرٌ مطاع» فرمانروای خیّر نافذ الحکم باشد. نتیجه آنکه رسالت منهای ولایت همان رسالت منهای هدف است و اگر امت اسلامی با قرآن ناطق پس از پیامبر(ص)پیوند نداشته باشد، تبلیغ به ثمر نمی رسد. لذا فرمود: اگر قرآن ناطق و ممثّل و هادیان واقعی امّت اسلامی را به مردم معرفی نکردی هدف نبوّت را معرّفی نکرده ای! اگر مردم از ولایت بی خبر باشند دستشان از قرآن ناطق کوتاه است و در نتیجه دستشان از قرآن صامت نیز کوتاه خواهد بود!
" یا أیّها الرسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغتَ رسالتک" (مائده – 67) قرآن راه الهی است و اهل بیت و مودّت ایشان هم سبیل الله " أین السبیل بعد السبیل" (دعای ندبه)
لذا ابتدا می فرماید: " قل لا أسئلُکُم علیه أجراٌ " (انعام – 90) سپس فرمود: " قل لا أسئلکم علیه أجراً إلّا المودّة فی القربی" (شوری- 23) آن گاه می فرماید: " قل ما أسئلُکُم علیه من أجرٍ إلّا من شاء أن یتّخذ الی ربّه سبیلاً" ( فرقان – 57) پس در حقیقت " قل ما أسئلُکُم علیه من أجرٍ إلّا علی الله " (سبأ – 47) و البته از میان این اهل بیت گرامی حضرت، امامی که می فرماید: " إنّی أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خرجت بطلب الاصلاح فی أمة جدّی أریدُ أن آمُرَ بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیرُ بسیرة جدّی و أبی علی بن أبیطالب" آری او حسین بن علی (ع) است. مقتدای تمامی بندگان خدا در هر زمان و مکان!
امّا سرانجام زندگی عباد الرحمن « انسان کامل» :
پس می فرماید : " اولئک یُجزَونَ الغُرفة بما صبروا و یُلَقَّون فیها تحیّةً و سلاماً" آنان « بندگان رحمن» به خاطر آن که صبر کردند غرفه های بهشتی داده می شوند «آری آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیبائیشان به آنان پاداش داده می شود » و در آن با تحیّت و سلام گرم روبرو خواهند شد.
" خالدین فیها حَسُنَت مُستقرّاً و مُقاماً" در حالیکه جاودانه در آن خواهند ماند چه قرار گاه و محل اقامت خوبی!
در بیان آخرین صفت عباد الرحمن می فرماید:
14- پیشوای متعهد و مسئول پرهیزگاران:
پس می فرماید : " و جعلنا للمتّقین إماماً" ما را پیشوای پرهیزگاران قرار ده !
در دست گرفتن مدیریت جامعه آرزوی عباد الرحمن است. زیرا عهده دار شدن امامت و رهبری متقین ارزش است پس در دعا نباید به حداقل اکتفا کرد باید بلند همت بود . (1)
امام همان پیشوای فضیلت و الگوهای سعادت آفرین است که جا دارد انسان ، زمام زندگی را به دست آنان بدهد و از رفتار و گفتار آنان پیروی نماید و اگر قرار باشد که برای زندگی خود ، الگو و پیشوایانی انتخاب نمائیم منتخب ما باید از گروهی باشد که امیر مؤمنان درباره آنان می فرماید :
« بهترین بندگان خدا در پیشگاه او ، پیشوای دادگری است که خود ، هدایت یافته و مایه هدایت دیگران باشد ، سنت و روشهای نیک به پا دارد. بدعتها را از بین ببرد و بدترین بندگان خدا ، آن پیشوای ستمگری است که گمراه باشد و دیگران به وسیله او گمراه کردند و سنت نیک را پایمال کند .»
علی (ع) در این خطبه ، پیشوا را بر دو نوع تقسیم نموده و برای مردم از دو نوع امام و پیشوا یاد کرده است . حضرت علی (ع) در این تقسیم ، از کتاب آسمانی الهام گرفته است زیرا در قرآن ، این تقسیم به روشنی به چشم می خورد : " وجعلنا هم ائمةً یهدون بأمرِنا" (انبیا – 73) آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند " وجعلنا هم ائمةً یدعون إلی النار و یوم القیامة لا ینصرون " ( قصص- 41) آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش دعوت می کنند و روز رستاخیز یاری نمی شوند. دو نوع امام و پیشوا رویاروی یکدیگرند. یکی دست پیرو را می گیرد و او را به سعادت رهبری می کند و دیگری پیشوای آتش و او را وارد دوزخ می سازد.
از نظر قرآن ، همان گروهی که پیشواییِ افرادی را در این جهان بر عهده دارند ، در روز ورود به محشر نیز این اهتمام را بر عهده خواهند داشت. چنان که قرآن می فرماید: " یوم ندعوا کلّ أناسٍ بإمامهم" (اسراء – 71) روزی فرا رسد که هر مردی را با امام و پیشوای خود صدا می زنیم و درباره فرعون می فرماید: " یَقوم قومَهُ یومَ القیامة فأورَدَهُم النار و بئس الوِردُ المَورُودُ" ( هود – 98 ) پیشوایی قوم خود را بر عهده دارد و آنان را بر آتش وارد میسازد .
قرآن به برخی از ویژگیهای امام که الگوی سعادت و مایه خوشبختی انسانهاست اشاره کرده است :
ظلم و ستم یک نوع انحراف از حق است و فرد ستمگر به خاطر تجاوز از مرز حق و حقیقت نمی تواند مربی زندگی و الگوی انسانها باشد . پیشوا باید آن چنان پاک و پیراسته از گناه و آلودگی باشد که پیروان خود را از مرز حقیقت بیرون نبرد .
2و3. هادی و راهنما ، بردبار و شکیبا باشد:
" وجعلنا منهم أئمةً یهدون بأمرنا لمّا صبروا " (سجده – 24) از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند وقتی صبر و شکیبایی را پیشه خود قرار دادند.
جمله " یهدون بأمرنا " حاکی از احساس مسئولیت آنان نسبت به حضرت حق است و به فرمان الهی به هدایت مردم همت می گمارند. امیر مؤمنان در نامه مفصلی که برای عثمان بن حنیف می نویسد به تعهد و مسئولیت بزرگی که بر دوش امام سنگینی می کند چنین اشاره می فرمایند: آیا به همین اندازه که به من بگویند فرمانروای مؤمنان هستی اکتفا کنم و در سختی ها ی روزگار با آنان همدردی نکنم و در تلخکامی همراه آنان نباشم ؟ آفریده نشدم که غذای لذیذ مرا از کار باز دارد مانند حیوان بسته به بند که در غم علف است یا حیوان رها شده در بیابانها که خاکروبه ها را به هم می زند تا چیزی بیابد و بخورد و از آنچه در کمین آن است « کشتن او برای استفاده از گوشت » غافل و بی خبر است . آفریده نشدم که بیکار بمانم و بیهوده رها شوم یا با ریسمان گمراهی کشیده شوم .
و در کلامی دیگر امام علی (ع) به تأثیر وجود امام در رهبری غرائز اشاراتی می نمایند: آگاه باش برای هر پیروی ، پیشوایی است که از او پیروی می کند و از نور دانش او روشنی می جوید. آگاه باش که پیشوای شما از دنیای خود به دو کهنه جامه و از خوراک به دو قرص نان اکتفا نموده است ولی هرگز شما بر چنین کاری توانایی ندارید! ولی در عوض آن، مرا با پرهیز گاری و کوشش و پاکدامنی و درستکاری یاری کنید. به خدا سوگند ، از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنیمت های آن ، مال فراوانی ذخیره نکرده ام و برای کهنه جامه ای که دارم ، جامه کهنه دیگری اماده ننموده ام.
فرزند گرامی حضرت امام حسین بن علی (ع) هم در نامه ای که به مردم عراق نوشته اند از ویژگیهای امام و مسئولیتهای سنگین او سخن گفته چنین می نویسند: امام پیشوای مردم کسی است که از روی قرآن ، حکم و داوری کند، عدالت پرور و دادگستر و پیرو آئین حق و در راه آیین خدا خویشتن دار باشد.(2)
ادامه دارد.....
1. تفسیر نور - ج 6 - محسن قرائتی
و اما سیره نبوی در درخواست فرزند صالح از درگاه الهی:
و کلام الهی در این زمینه زیباترین تصویر را ارائه می دهد و می فرماید: " انّا أعطیناک الکوثر * فصلّ لربّک وانحر * إنّ شانئک هو الابتر" به راستی ما به تو کرامت کوثر را بخشیدیم . پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن چرا که دشمن و بد خواه تو همو بریده از خیر است.
آیه شریفه در مقام بیان امتنانِ خدا به پیامبرش می باشد که به حضرتش کوثر عطا نموده است.
إنّا : آمدن ضمیر جمع به همراه إنّ ، دلالت بر عظمت این عطیه الهی دارد.
اعطینا : به جای "آتینا" و " وهبنا" پیشکشی و بخششی توأم با احترام ویزه را افاده می کند که معمولاً در روابط انسانی در شکل اعطا با دو دست می باشد . با وجود عطیه بودن همه عنایات الهی همیشه در مورد دادن نعمت به مردم و یا دادن نبوت و علم و حکمت به انبیاء واژه "آتینا" به کار رفته است و هرگز فعل "اعطاء " استفاده نشده است.
" و آتیکم من کلّ ما سألتموه" ( ابراهیم – 34) " أنّی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً" (مریم –30) " فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً" (نساء – 54) " ولقد آتینا لقمان الحکمة (لقمان – 12)
هر چند " و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً" ( بقره – 269)
و نیز می فرماید: " الذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النبوة" (انعام 89)
و تنها موارد کاربرد فعل اعطاء یکی در سوره کوثر و دیگری در سوره ضحی است آنجا هم می فرماید: " ولسوف یعطیک ربّک فترضی" (ضحی – 6) و آن هم تنها در مورد پیامبر (ص) به کار رفته و هر دو امتنانی خاص پس از امر نبوت را مطرح می کند که اولی در دنیاست « سوره کوثر» و دومی در آینده دور یا آخرت است « سوره ضحی» که این دومی در روایات به مقام شفاعت در آخرت تفسیر شده که با مدلول آیه هماهنگ است .
اما باز دربارۀ کوثر:
فصلّ ... وانحر : دستور شکر گزاری در قبال این عطیّه مبارک در دنیاست به صورت نماز گزاردن و « نحر» هم یا قربانی کردن است و یا تکبیر گفتن به همراه بالا بردن دودست.
این اوامر نشانگر نو ظهور بودن این عطیه است که نمازی ویژه را می طلبد . و اگر این عطیه نبوت و علم وحکمت و یا فضایل نفسانی و یا نور قلب پیامبر(ص) بود ، این امور با امر بعثت پیامبر بوده است و امر تازه ای نیست و اگر مقصود خدا نبوت هم باشد دیگر دستور خاص نماز ویژه معنی نداشت چرا که پیامبر(ص) به شهادت سوره علق و تواتر تاریخی از ابتدای بعثت به امر نماز متلبّس بوده است " أ رأیت الذی ینهی * عبداً إذا صلّی" ( علق – 9-10)
شانئک ..أبتر: و کوثر اموری در آخرت نیست تا هم چون نهر در بهشت یا حوض در آخرت و یا مقام شفاعت . زیرا هم با ظاهر آیه مغایرت دارد و خاصه تناسبی هم با شأن نزول مورد اتفاق آن نیز ندارد! که در آن سخن از امری در ظرف دنیاست و آن ردّ مقطوع النسل بودن پیامبر(ص) است. پس کوثر بودن این عطیه در مقابل دشمنان نبوت مطرح است و آثاری بالاتر از امر نبوت پیامبر خاتم(ص) دارد. موهبتی که موجب استمرار آثار خود امر نبوت است و برکات آن و باید شکرگزاری به جا آورده شود و آن نسل پیامبر(ص) است حضرت زهرا (س) و از پس حضرت فرزندان معصوم حضرتش.
مادر یازده امام و سپس سادات از فرزندان فاطمه زهرا(س) که نقش آنان در دفاع از دین و پیشبرد امر رسالت خداوند روشن و واضح می باشد و نسبت شأنی و منقطع از خیر بودن دشمن پیامبر خدا(ص) یعنی عمر و عاص و پدرش عاص بن وائل که صاحب یازده فرزند! بود که یکی از آنها عمرو بن عاص است هم امری واضح تر و روشنتر !! (1)
«امّا اینک ما شاهد انسانی از نسل عاص بن وائل نیستیم در حالیکه سادات و نسل پیامبر(ص) و فاطمه زهرا(س) با کمال افتخار در همه عصرها و زمانها بوده و هستند و خواهند بود!!»
و در سیره حسینی هم نقش فرزندان صالح حضرت در عاشورا و پس از آن برای بندگان الهی اظهر من الشمس است که به همراه پدر خویش زنده نگه داشتن و بقای دین و اصلاح سیره امت جدشان را تضمین نمودند.
ادامه دارد...
سیزدهمین ویژگی عباد الرحمن :
در خواست فرزند صالح:
پس می فرماید: " والذین یقولون ربّنا هب لنا من أزواجنا و ذریّاتنا قرّة أعین" پروردگارا برای ما از همسران ما و نسل خویش فرزندانی عطا فرما که مایه روشنی چشم ما باشد.
یکی دیگر از نشانه های بندگان خدا این است که پیوسته خواهان خلف صالح و فرزندان پاک از همسران و ذریّه خویش می باشند و بلکه خواهان پاکی نسل خویش که از فرزندان آنان به وجود می آیند نیز می باشند. البته علاقه به فرزند و فرزند خواهی یک خواست طبیعی و فطری است که در تمام افراد بشر اعم از مؤمن و کافر وجود دارد. از این جهت تنها فرزند خواستن نمی تواند نشانه بندگان خداوند باشد بلکه نشانه این انسانهای کامل این است که خواستار فرزندان پاک و صالحند که نه تنها مایه گسترش شخصیت جسمی و مادی انسان گردند بلکه به وسیله آنها معنویت و پاکی انسان نیز گسترش پیدا کرده مایه بقای معنوی پدر ، وسیله آمرزش او و چشم روشنی خانواده شمرده شود .(1)
" قرّة أعین" چیزی است که مایه خنک شدن چشم انسان می شود یعنی اشک شوق از دیدگان او فرو می ریزد و این کنایه زیبایی است از سرور و شادمانی(2)
از دیدگاه قرآن نیز پیوند معنوی پدر قویتر و نیرومند تر از پیوند جسمی است تا آنجا که اگر پیوند ایمانی و معنوی فرزند از پدر گسسته گردد پیوند جسمی او به گونه ای از پدر سلب می گردد چنانکه درباره فرزند نوح (ع) فرمود: " إنّه لیس من أهلک إنّه عملٌ غیر صالح" (هود – 46)
گفتار ائمه اطهار هم برداشتن فرزند صالح تکیه دارد. چنانکه امام رضا(ع) فرمود: « هر گاه خداوند برای بنده خود خیر و صلاحی را بخواهد پیش از آنکه اجل او فرا رسد فرزند او را به او نشان دهد.
و یا امام صادق(ع) می فرمایند: هیچ فردی پس از مرگ از کارهای پیشین خود بهره ای نخواهد داشت جز از سه چیز:
اصولاً تشکیل خانواده و داشتن همسر و فرزند و دعا برای به دست آوردن آنها مورد توجه اسلام است . لکن انسان در برابر همسر و فرزند و نسل خود متعهد است. هم باید علم و تلاش داشت و هم برای عاقبت نیکوی آنان از درگاه الهی کمک طلبید (4) یعنی این در خواست کمک نیز بسان در خواستهای دیگر از طریق زبان عملی نمی گردد. بلکه باید به موازات آن ، تلاش و اعمال ارزنده ای انجام گیرد که انسان را برای داشتن نسل صالح موفق سازد . هیچ دعایی بدون قیام به وظایف ممکن که در اختیار بنده است، به هدف نمی رسد. به همراه دعا پدران و مادران باید به پرورش فرزندان بپردازند چنانکه علی (ع) می فرماید: بهترین هدیه ای که پدر می تواند به فرزند بدهد ، همان تربیت پسندیده است.
مسئولیت پرورش فرزندان به حدّی خطیر است که امام سجاد(ع) در انجام آن از خداوند استمداد می طلبد و ضمن راز و نیاز با حضرت حق چنین می فرماید :
«بارالها ، مرا در تربیت و تأدیب فرزندان و نیکی به آنان یاری فرما !» (5)
لذا اسلام در مسئله تربیت کودک و وظایف پدر و مادر در تربیت نسل مهذب و سالم برنامه هایی را ارائه و آن را به عنوان حق فرزند بر پدر ومادر معین نموده است. این سیر عبارتند از:
گام اول: خودسازی مرد و زن قبل از ازدواج
گام دوم : معیارهای انتخاب همسر «زن و مرد» و اهمیت آن در تربیت نسل مهذّب از دیدگاه اسلام
گام سوم: روش شوهر داری و زن داری از دیدگاه اسلام و اهمیت آن در تربیت نسل مهذّب
گام چهارم: رعایت اصول معین « زمانی و مکانی» در انعقاد نطفه و اهمیت آن در تربیت نسل مهذب از دیدگاه اسلام
گام پنجم : وظایف پدر و مادر در دوران بارداری از نظر اسلام و اهمیت آن در تربیت نسل مهذب
گام ششم: وظایف پدر و مادر در هفت روز اول از نظر اسلام و اهمیت آن در تربیت نسل مهذب
گام هفتم : وظایف پدر و مادر در سه دوره هفت ساله از نظر اسلام و اهمیت آن در تربیت نسل مهذب
و بالاخره هم آخرین حق فرزند بر پدر و مادر این است که :« یزوّجُهُ»
ادامه دارد....
در بیان ویژگی دوازدهم از ویژگیهای عباد الرحمن به صفت " کنجکاوی در آیات الهی " می رسیم:
پس می فرماید: " والذین إذا ذکّروا بآیا ت ربّهم لم یخرّوا علیها صمّاً و عمیاناً" افرادی که هرگاه به آیه های خدای خود یادآوری شدند، کر و کور برآن نمی افتند « گوش و چشم بسته از آن نمی کذرند » در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم هنگامی که از تفسیر این آیه از محضرش سؤال کردند فرمود: " مستبصرین لیسوا بشکّاکٍ" آنها از روی آکاهی گام بر می دارند نه از روی شکّ و تردید!(1)
تعبّد و بصیرت از اوصاف عباد الرحمن است. آنان آگاهانه به سراغ دین می روند (2) چون دین اسلام هم بر اساس علم و عقل استوار است و همه دعوتها و ادّعای رسول اکرم (ص) در ناحیه دین آمیخته با استدلال بوده است. مسلّماً رسالت هم از طرف خدایی که دارای حجّت بالغه است همراه با استدلال بالغ خواهد بود. چنانچه امام کاظم(ع) در بیان مفصل و گسترده خود به یکی از شاگردان ممتاز خویش « هشام بن حکم» می فرماید: " یا هشام، إنّ لله علی الناسِ حُجَّتین حجةً ظاهرةً و حجةًباطنةً امّا الظاهرةُ فالرُّسُلُ والأنبیاءُ و الأئمة و أمّا الباطنة فالعُقول" ای هشام خداوند برای بشر دو حجت فرستاده است. یکی آشکار و دیگری پنهان. دلیل آشکار ، پیامبران و پیشوایان دینی هستند و حجت پنهان خرد اوست.
هر فردی از افراد سالم بشر دارای عقل طبیعی است که به اصطلاح احادیث آن عقل مطبوع می گویند و به فرمایش پیامبر(ص) " قِوام المرء بعقلِهِ" تکیه بشر به این عقل است و اگر این عقل طبیعی در شرایط خاصی پرورش پیدا کند انسان از یک عقل و تفکر اکتسابی برخوردار می شود و از این رو اسلام و آیات قرآن به طور مکرّر دعوت به تفکّر و اندیشه دارند. آن هم تدبّر در آیات الهی و بنا بر نظر صائب و راستین منظور از آیات الهی دو قسم از آیاتند :
آن جا که می فرماید: " أفلا یتَدَبّرون القرآن و لو کان من غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً" ( نساء – 82) و نیز می فرماید: " کتابٌ أنزلناهُ مبارکٌ لیدّبّروا آیاته و لیتذکّر أولو الألباب" ( ص – 29)
قرآن نه تنها ما را به تفکّر و تدبّر دعوت می کند بلکه خود با طرح نمونه هایی راه و روش فکر انسانی را می آموزد به عنوان نمونه می فرماید: " أفرأیتم ما تُمنون *ء انتم تخلُقونه أم نحن الخالقون* أفرأیتم ما تحرُثون* أ انتم تزرعونه أم نحن الزّارعون * أ فرأیتم الماء الذی تشربون * أ انتم آنزلتموه من المزن أم نحن المنزلون * أ فرأیتم النار التی تورون * أ انتم أنشأتم شجرتها أم نحن المنشئون" ( واقعه آیات 58 الی 72) (3)
و پیامبر ما(ص) معلم این کتاب و حکمت است " یعلّمُهم الکتاب و الحکمة" و این تعلیم هم بالذات و بالإصالة از آن خدای سبحان است که فرمود : " علّم الانسان ما لم یعلم" (علق – 5) و به پیامبر ما هم فرمود : " و علّمک ما لم تکن تعلم" ( نساء – 113) یعنی خداوند سبحان معلم انسانها و هر موجودی است که اهل اندیشه و فکر باشد . معلم بودن از اسماء حسنای خداوند سبحان است و پیامبر(ص) ما هم مظهر این نام خداوند است. (4)
یعنی پیامبر ما(ص) هم معلم انسانها و هر موجودی است که اهل اندیشه و تفکّر است و خود نیز سیره ای قرآنی دارد و توجّه تامّ رسول اکرم(ص) به قرآن کریم سیره نورانی حضرت را شایسته تأسّی نموده است . البته همان گونه که معارف و بطون قرآن دارای درجات است ، سیره هایی هم که بر اساس توجه به قرآن شکل گرفته یکسان نخواهد بود چنانکه از سالار شهیدان حسین بن علی(ع) و نیز امام صادق(ع) رسیده است که قرآن بر چهار بخش است " علی العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقایق ، العبارة للعوام و الاشارة للخواصّ و اللطائف للأولیاء و الحقایق للأنبیاء" عبارات قرآن برای توده مردم ، اشارات قرآن برای خواص ، لطایف آن برای اولیای الهی و حقایقش که بالاترین مرتبه قرآن است برای پیامبران می باشد بنابراین هر سیره ای به هر میزان و با هر مرتبه از مراتب قرآن هماهنگی کند به همان اندازه قرآنی است و چون رسول خدا(ص) سیره اش را بر حقایق قرآن تنظیم نموده کاملترین سیره است .
ادامه دارد....
امّا به سراغ سیره عملی رسول خدا (ص) در زمینۀ این ویژگی عبادالرّحمن (پرهیز از کارهای بیهوده) می رویم. از امام حسین(ع) روایت شده که فرمود: از پدرم خواستم تا «سیره» و رفتار پیامبر(ص) را در خانه و بیرون از خانه و در مجلس بیان فرماید: « یعنی مدیریت زمان »
پدرم فرمود: پیامبر(ص) وقت خود را در خانه سه قسمت کرده بود: یک قسمت برای خدا، یک قسمت برای خود و قسمتی برای خانواده و آن بخش را نیز که به خود اختصاص داده بود در اختیار خلق و رسیدگی به کار خاصّ و عامّ صرف می فرمود. در خانه که بود با روی باز ارباب نیاز را می پذیرفت و چیزی از آنان دریغ نمی داشت، آرزومند به او نومید بازنمی گشت. البته دیدار صاحبان فضیلت و حاجت را که یک حاجت و یا دو حاجت و یا بیشتر داشتند به اندازه فضل و مقدار حاجت ایشان مقدّم می داشت و به کاری که صلاح امت و خودشان در آن بود وامی داشت و البته والاترین مردم نزد حضرت خیر خواه ترین آنها برای مردم بود. (1)
امام حسین (ع) می فرماید: پرسیدم روش پیامبر (ص) در بیرون از خانه چگونه بود؟ فرمود: سخن به ضرورت می گفت و دم فرو می بست مگر درباره کاری که داشت تا دلهای مردمان را پیوند کند و تا هم چنین از او و هم از خودشان رمیده نشوند و ....
و نیز می فرماید: از وضع مجلس پیامبر (ص) پرسیدم، فرمود: پیامبر(ص) نمی نشست و بر نمی خاست مگر با یاد خدای عزّ و جلّ ، سخن نمی گفت مگر درباره امری که رضای حق در آن باشد. ستایشگری را نمی پذیرفت مگر در موردی که جنبه حق شناسی و شکر گزاری داشته باشد . سخن کسی را قطع نمی کرد مگر که از حدّ خود تجاوز و تعدّی کند که در آن حال از جای خود بر می خاست تا سخن وی قطع شود . سه چیز را در خود ترک فرموده بود: مجادله، پر حرفی و هر چه که به حضرت مربوط نبود . و سه چیز را نیز با مردم ترک کرده بود : مذمّت ، سرزنش ، عیبجوئی مردمان(3) حتی در زمینه علم هم حضرت جامعه را به سوی علم نافع هدایت می نمود؛ پیامبر(ص) وارد مسجد شده دیدند مردم به گرد کسی جمع شده اند. فرمودند: این کیست که مردم به دورش اجتماع کرده اند؟ گفتند : علّامه است! فرمودند: مقصود از لفظ علّامه در این مورد چیست؟ عرض کردند: " أعلم الناس بأنساب العرب و وقایعها و ایّام الجاهلیّة و الأشعار العربیّة" داناترین افراد مردم است به انساب عرب و وقایع تاریخی آن و جنگهای عصر جاهلیت و اشعار شاعران آن! حضرت فرمود: " ذاک علمٌ لا یضُرُّ من جهِلَهُ و لا یَنفَعُ من عَلِمَهُ" این علمی است که ندانستن آن ضرری را متوجه انسان نمی سازد و آگاهی از آن مفید و سودمند نمی باشد.(4)
و توصیه امام حسین(ع) در این زمینه :
ای انسان سرمایه هستی تو عمر توست . هر روز که از عمر تو بگذرد قسمتی از هستی تو از بین رفته است. " بنگر از هستی و سرمایه ات استفاده کرده ای؟ و متوجه باش در آینده بیهوده آن را تلف نکنی! بهای شما چیزی جز بهشت نیست . پس خود را به غیر آن نفروشید زیرا هر کس به دنیا راضی گردد به چیزی پست راضی شده است « هدفش فقط رسیدن به دنیا باشد.» (5)
ادامه دارد.....
امّا سرّ محبوب بودن رسول گرامی (ص) در قرآن ذکر می شود:
از آنجا که پیامبر اکرم (ص) الگوی طهارت است و تابعان وی اقتدا به طهارت کرده متطهّر و محبوب می شوند "انّ الله یحبّ التّوابین و یحبُّ المتطهِّرین" (بقره-222) و چون حضرت الگوی قسط و عدل است و سهم هر سهیمی را به او پرداخته و در سهم کسی تعدّی نکرده در این زمینه نیز مقسطین به وی اقتدا می نمایند :"انّ الله یحبّ المقسطین" و نیز خدای سبحان اهل توکّل را دوست دارد چون پیامبر ما(ص) در توکّل کامل بود. او حبیب خداست و اثر اقتدای به حبیب خدا، اقتدا به پیشوای متوکّلان است و این اقتدا ایشان را محبوب می نماید پس توکّل محبوب خداوند است و متوکّل هم محبوب اوست و پیامبر(ص) که اسوۀ توکّل است محبوب خداوند است "انّ الله یحبّ المتوکّلین" و ... و ... بالاخره اینکه رسول اکرم (ص) آیینۀ تمام نمایی است که همۀ اسمای حسنای الهی را نشان می دهد. هیچکس مانند رسول خدا (ص) توحید و اسمای حسنای خدا را نشان نمی دهد لذا او محبوب است و سالکان کوی حضرتش هم از محبّت طرفی می بندند.
و در مقابل نیز آمده که خداوند مسرفان، ظالمان، کافران، مفسدان، تجاوزکاران را دوست ندارد. آنها را که محبوب بودند و اینها را که محبوب نیستند با معیار تولّی و تبرّی پیامبر(ص) می سنجد و می فرماید: معیار محبت، این انسان کامل است که حبیب من است و به دیکران دستور می دهد: خود و اعمال خود را با این انسان کامل بسنجید تا معلوم شود محبوب یا مبغوض هستید یعنی اگر به خداوند ظاهر دسترسی ندارید مظهر آن ظاهر نزد شماست، به رسول، حبیب و خلیفه خدا دسترسی دارید که حجّت بالغۀ اوست و پیامبر(ص) در روایاتی در زمینۀ دوستی و محبّت نسبت به حضرت و عترت طاهره سفارش می نماید:
1.اَنَس می گوید: مردی از اهل بادیه از پیامبر(ص) پرسید: " متی قام السّاعة؟ " رستاخیز چه روزی فرامی رسد؟ همزمان با این پرسش هنگام نماز شد. حضرت پس از نماز آن سائل را طلب کرده فرمودند: برای آن روز چه ذخیرهای فراهم کرده ای؟ عرض کرد: سوگند به خداوند که نماز و روزۀ فراوانی برای قیامت ذخیره نکرده ام ولی خدا و پیامبرش را دوست می دارم. آنگاه پیامبر(ص) فرمودند: "المرء مع من احبّ" انسان با محبوبش محشور شود.
2.امام باقر (ع) می فرماید: روزی رسول اکرم(ص) در حضور مردم فرمودند: به خداوند علاقه مند باشید، زیرا غذای جسم و جان شما را فراهم می کند و برای رضای خدا به من علاقمند باشید زیرا من مجرای فیض او هستم و به اهل بیت من علاقمند باشید زیرا آنها رابط میان من و شما هستند.
3.پیامبر(ص) می فرماید: ایمان بنده ای کامل نمیشود مگر اینکه من پیش او، محبوبتر از خود او باشم و عترت من پیش او، محبوبتر از عترت خودش و اهل بیت من پیش او، محبوبتر از اهل بیت خودش و ذات من پیش او، محبوبتر از ذات خودش باشد (1).
و سپس حضرت در روایاتی دربارۀ دوستی نسبت به انسان های دیگر هم توصیه هایی دارند، حضرت با همه اهمیتی که برای دوستی و دوست یابی قائل هستند ولی فرمودند:
5.در باب سیره عملی حضرت در مجالس ایشان، امام حسین (ع) به نقل از علی (ع) می فرماید: از خُلقیات پیامبر(ص) آن که از آنجا که رحمة للعالمین بود هرگز در برابر ستمی که به حضرتش می رفت عکس العملی از خود نشان نمی داد امّا در برابر فعل حرام آرام نمی نشست و نیز قیام نمی فرمود مگر آنکه غضب و قیامش در راه خدای باشد. (5)
امّا دربارۀ سیرۀ امام حسین (ع)، انسان کامل دیگر که همسو و همسنگ قرآن کریم است. گاهی انسان کامل به صورت رسول اکرم (ص) و گاهی به صورت عترت طاهره «سلام الله علیهم اجمعین» ظهور می نماید. افزون بر این چنان که در قبل هم اشاره شد قرآن معصوم است و عترت هم که عِدل قرآنند معصوم.
رسول اکرم (ص) و عترت طاهره مصون و محفوظند " اذهب الله عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیراً "به راستی چرا امام حسین (ع) در برابر درخواست والی مدینه و نیز اصرار مروان بن حکم برای بیعت با یزید چنین می فرماید:
"انّا لله و انّا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّةُ براعٍ مثل یزید": اگر امّت اسلامی به یک والی و امیری مثل یزید مبتلا شود باید با اسلام خداحافظی کرد و فاتحه آن را خواند.
و در جایی دیگر فرمود: یزید مردی شرابخوار است و قاتل نفس محترمه، همانند من هرگز با او بیعت نمی کند. (6)
همان سخنی که امام در پاسخ نامۀ معاویه در زمینۀ علت عدم بیعت با یزید به او می نویسند: ای معاویه از خدا بترس و بدان خداوند کتابی دارد که تمام اعمال از کوچک و بزرگ در آن درج شده و بدان که خداوند تو را فراموش نکرده است و به همین زودی تو را غافلگیر می کند و برای این افترا و تهمتها مؤاخذه ات خواهد کرد. تو اکنون کودکی را برای امارت اختیار کرده ای که همواره شراب می خورد و با سگها بازی می کند و من می بینم که خود را به هلاکت انداختی و دینت را نابود کردی و ملّت را خوار ساختی والسّلام (7)
و البتّه همین عدم بیعت سرآغاز نهضت مقدّس حضرت و شهادت ایشان در راه احیای دین می گردد.
ادامه دارد....
و با این کلام نبوی وارد سیره عملی رسول خدا (ص) در زمینۀ دهمین ویژگی عبادالرّحمن می شویم:
ابتدا سیرۀ حضرت در معنای شهادت به عنوان شاهد بودن «خبر و گواهی دادن»
خداوند در تشریح خطوط کلّی رسالت خاتم الانبیاء (ص) و بیان اوصاف حضرتش می فرماید: " یا ایّها النّبی انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً . و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً" (احزاب 45-46) چنانکه می دانیم خدای سبحان در قرآن انبیای دیگر را به اسم، خطاب قرار داده نظیر «یا داوود» «یا موسی» «یا عیسی» ولی همواره رسول اکرم (ص) را با لقب مناسب مورد خطاب قرار می دهد. قرآن اوصاف فراوانی را برای حضرت یاد کرده فرماید: ای پیامبر گرانقدر ما تو را برای همۀ بشریّت اعزام کرده ایم "و ما ارسلناک الّا کافّةً للنّاس" (سباء – 28) تو را شاهد امّت، بشیر و نذیر و دعوت کننده به «الله» و سراج منیر قرار دادیم تا آنجا که قلمرو رسالت است تو را شاهد فرستادیم و قلمرو نبوّت حضرت همۀ جهان بود. ما تو را رحمت قرار دادیم " و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین" (انبیاء – 107) ای پیامبر گرامی تو برای تمام جوامع بشری در پهنۀ زمین و در سینۀ زمان تا روز قیامت مبعوث شده ای و هیچ بشری و هیچ عصری از حیطۀ رسالت و قلمرو بعثت تو مستثنی نمی باشد. چنین رسولی شاهد اعمال همگان خواهد بود. هم نمونۀ تکاملی آنهاست و هم حاضر و ناظر امّت، او تمام عقاید، اخلاق و اعمال بشریّت را در دنیا می بیند و درقیامت نیز برابر مشهودات دنیایی خود گواه است و شهادت خواهد داد و به راستی اگر نبیند و نداند و تحقّق آنها را تحمّل ننماید در محکمۀ عدل الهی چگونه شهادت می دهد با اینکه ادای شهادت به هر حادثه ای مسبوق به تحمّل آن حادثه است!
آری این کلام علی (ع) دربارۀ حضرت «شهیدک یوم الدّین» تفسیر کلام الهی دربارۀ پیامبر (ص) و احاطۀ این انسان کامل بر جهان است که می فرماید:
در قیامت ما از هر امّتی شاهدی می آوریم که شاهد اعمال، عقاید و اخلاق آنها باشد و تو را به عنوان شاهد کلّ، شاهد بر انبیاء و امّتهایشان می آوریم، اوّلین و آخرین زیر پوشش شهادت تو به سر می برند "فکیف اذا جئنا من کلّ اُمّةٍ بشهیدٍ و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً" (نساء-41) آنگاه او باید معصومانه بر همۀ جزئیاتی که در جهان امکان در حیطۀ انسانیت می گذرد و مربوط به همۀ امم است شهادت بدهد. همه خلافتها، نبوّتها و ولایتها زیر پوشش شهادت شهیدالشّهداء (1) که وجود مبارک رسول اکرم(ص) است قرار دارد و در حیطۀ این شهادت مطلق، جهل، سهو و نسیان راه ندارد زیرا "و لله الاسماء الحسنی" (اعراف-180) و انسان کامل مظهر «الله» و اسمای حسنای اوست "نحن و الله الاسماء الحسنی" و چون یکی از بهترین اسمای خدای سبحان این است که در او جهل و نسیان، قبح و ظلم و ... راه ندارد پیامبر(ص) این انسان کامل هم در آن بُعد، مظهر همۀ این کمالات خواهد بود.
امّا سیرۀ نبوی در معنای شهادت به عنوان حضور در مجلس گناه و معصیت که بندگان خاصّ الهی از آن به دورند. علی(ع) این انسان کامل در بخشی از خطبه قاصعه در توصیف خود و توصیف پیامبر (ص) این برترین انسان کامل چنین می فرماید:
من در خردسالی، بزرگان اعراب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را درهم شکستم! شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا (ص) در خویشاوندی نزدیک، در مقام و منزلت ویژه می دانید، پیامبر (ص) مرا در اتاق خویش می نشاند، در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود می گرفت و در بستر مخصوص خود می خوابانید، بدنش را به بدن من می چسباند و بوی پاکیزه خود را به من می بویاند و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می گذارد. هرگز دروغی در گفتار من، و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته «جبرئیل» خود را مأمور تربیت پیامبر (ص) کرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر(ص) بودم چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر (ص) هر روز نشانه تازهای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم (3).
قبل از رسالتش حضرت را امین می خواندند و می دانستند و امین به فرد امانتدار، راستگو، باوقار، خوش خلق، کریم و شرافتمند گفته می شود که از هر ناپاکی و گناه اجتناب می کند. محمّد (ص) امین است و با وجودی که سنین جوانی را می گذراند گِرد هیچیک از آداب و رسوم جاهلی نمی گردید. در مکّه نوشیدن شراب، انجام قمار و نیز فساد اخلاقی امور رایج بود. مجالس لهو و خوشگذرانی قریش معروف است. معمولاً در مکّه شب نشینیهایی برپا می شد که زن و مرد در آن شرکت می کرده و به افسانه گویی و بذله گویی می پرداختند. امّا حضرت حتّی یکبار هم در این مجالس شرکت نکرد. نه هیچوقت در بخت آزمایی های جاهلی شرکت جُست و نه لحظه ای دامن به فساد آلود. چه جای شگفت که حتّی در تهمت هایی که قریش پس از بعثت به حضرت(ص) نسبت دادند، هیچگاه او را به چنین صفات و کارهایی متّهم نکردند بلکه با وجود دشمنی و مخالفت با ایشان، همواره به سلامت نفس، راستگویی، امانتداری و شرافت حضرت اقرار می کردند.
آری به تدریج اندیشه های عمیق درونی، ناسازگاری محیط و فاصله روحی حضرت(ص) با مردم مکّه روز به روز بیشتر می شد و گویا این شهر و اجتماع آن روحش را می آزرد. در طول سال بارها به کوههای اطراف مکّه و غار حرا می شتافت و این امر در ماه رمضان به اوج می رسید شاید بتوان گفت: پیامبر (ص) در خلوت حرا به روزی می اندیشید که لات و منات و عزّی و هبل و اشرافیّت مدافع این بُتها از مسند قدرت به زیر کشیده شده و محبّت خداوند یکتا در قلوب محرومان جایگزین گردد. امّا از جامعه ای که بت پرستی و شهوترانی، زراندوزی و ستمگری بر آن حاکم بود چگونه می شد انتظار حرکتی داشت! به یقین نجات جامعه از اسارت شرک آرمان حضرت و گرمابخش وجود ایشان در ایّام تحنّث بود، امّا آیا بدون پایگاه اجتماعی و داشتن یاور و همفکر چگونه و با چه پیامی می توانست با جامعه سخن بگوید و بیدارشان نماید.
یار تنهایی و خلوت حضرت، علی بن ابیطالب (ع) در خطبه قاصعه فرماید(4): پیامبر (ص) چند ماه از سال را در غار حراء می گذراند. تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید. در آن روزها، در هیچ خانه ای اسلام راه نیافت جز در خانه رسول خدا (ص) که خدیجه (س) هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم. من هنگامی که وحی بر پیامبر (ص) فرود آمد نالۀ شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا (ص) ! این ناله کیست؟ فرمود: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می روی (5).
و بدینگونه رسالت رسول خدا (ص) آغاز می شود و سیرۀ توحیدی این انسان کامل نورانی، اُسوۀ سایر انسان های روشن ضمیر می گردد و به عبارت دیگر برای هر انسانی که قصد تحصیل کمالات انسانی و رسیدن به حیات جاودانه را دارد. نیل به این اهداف تنها در پرتو رسالت پیامبر (ص) و برقرار کردن ارتباط معنوی با حضرتش میسور می شود امّا مهم آن است که سرّ اسوه بودن پیامبر (ص) در قهر و مهر توحیدی بودن سیرۀ اوست. تولّی و تبری یک موحّد در مسیر توحید است. قرآن کریم معیار ولاء و عدای خدای سبحان را نسبت به اشخاص معین کرده و رسول اکرم (ص) بر اساس همان معیار تولّی و تبری داشت. لذا حضرت، امام سالکان کوی حق در این دو بخش است.
خدای سبحان در قرآن کریم محبوب های خود را برشمرده و برای محبّت نیز درجاتی ذکر می نماید. خداوند مقسطین ، متطهرین، توّابین، متّقین، متوکّلین و رزمندگانی را که چون بنیان مرصوص در جبهۀ جنگ فداکاری می کنند دوست دارد و آنها که در این مسیر قدم برمی دارند محبوب خدا هستند امّا هیچ محبوبی به عظمت حبیبالله «پیامبر (ص)» نیست زیرا او مظهر محبت کاملۀ حق است از این روی خدای سبحان رسولش را محور محبت قرار داده و می فرماید: اگر میخواهید محبوب خدای سبحان باشید باید تابع رسول اکرم (ص) باشید و فرماید: "إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله" (آل عمران-31) محبت حبیب الله، انسان را محبوب می کند زیرا کسی که پیامبر (ص) را دوست دارد می کوشد مثل او باشد «همانگونه که پیامبر به عنوان محبّ خداوند متخلّق به اخلاق الهی است» بدین جهت از حضرتش اطاعت می کند و اینگونه اطاعت انسان را متعالی و محبوب خداوند می گرداند.
ادامه دارد.....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣