مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

قرآن درباره شب قدر می‌فرماید: هر چیزی را به اندازه قرار دادیم. برای هر چیزی قدری قرار دادیم. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/1) ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. شب قدر در ماه رمضان است. از کجا می‌دانیم که شب قدر در ماه رمضان است؟ دو آیه قرآن را که کنار هم بگذاریم، معلوم می‌شود شب قدر در ماه رمضان است. یک آیه سوره بقره که می‌گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآن» (بقره/185)، قرآن در ماه رمضان آمد. یک آیه هم می‌گوید: قرآن در شب قدر آمد. پس دو آیه داریم. یک آیه می‌گوید: قرآن در شب قدر نازل شده است. یک آیه می‌گوید: قرآن در ماه رمضان نازل شده است. اگر دو آیه را کنار هم بگذاریم، معلوم می‌شود شب قدر در ماه رمضان است. در این که شب قدر کدام شب از ماه رمضان است، شب نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم را گفته‌اند. یعنی سه شب را گفته‌اند ولی مهمترین آن شب بیست و سوم است.
شب قدر چه شبی است؟ شبی است که قرآن نازل شد. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» قدر/1.
شب قدر آنچه بنا است در یک سال به آدم برسد، امضاء می‌شود.
همه‌ی فرشته‌ها می‌آیند زمین «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ» قدر/4 شب قدر فرشته‌ها می‌آیند زمین خدمت حضرت مهدی (عج) می‌رسند.
شب قدر مال یک سال است یا هر سال؟ شب قدر مال هر سال است.
هر سال یک شب قدری دارد. و در هر سال شب قدر فرشته‌ها نازل می‌شوند.
زمانی که پیامبر بود فرشته‌ها خدمت پیامبر می‌رسیدند. باید در هر زمان شخصی باشد مثل پیامبر و دارای کمالات و صفات پیامبر که لیاقت داشته باشد. که فرشته‌ها خدمت او برسند. یعنی در هر زمانی ما یک امام معصومی می‌خواهیم
ادامه مطلب

در روایت داریم چند دعا مستجاب نمی‌‌شود:

1ـ دعای آدم تنبل: یکی از اولیای خدا مریض شد. گفت: «خدایا مرا شفا بده!» خدا گفت: «من هیچ وقت تو را شفا نمی‌‌دهم.» دکتر هست پاشو برو دکتر. مسوول هستی وقتی مریض شدی دکتر بروی. از خدا بخواهید که شما خوب شوید و خودتان هم به وظیفه‌تان عمل کنید. اگر کسی که پزشک نرفته دعا کند، اگر کسی که تنبل و بی‌کار است، دعا کند. دعایش مستجاب نمی‌‌شود و «رَجُلٌ جَالِسٌ فِی بَیْتِهِ یَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی» (کافى، ج‏2، ص‏511) یا مثلاً «وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ» (کافى، ج‏2، ص‏511) یک زمانی هم ممکن است که شخص پول داشته ولی ولخرجی کرده و پولش را از بین برده است. بعد به خدا می‌‌گوید: «برسان» خدا در جواب می‌‌گوید: «رساندم قدرش را ندانستی.»

یکی از آداب دعا این است که دعا کامپیوتری باشد. یعنی دعا بزرگ باشد. امام دعا می‌‌کند«عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا حَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ وَ عَنْ وَالِدَیَّ وَ وُلْدِی» (بحارالأنوار، ج‏99، ص‏110) تمام مومنین زن و مرد و تمام مسلمانان زن ومرد در شرق عالم و غرب عالم همه را ببخش! «حَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ» مرده و زنده‌شان را همه را ببخش. «وَ عَنْ وَالِدَیَّ وَ وُلْدِی» خودمان را و والدین ما را و .... چرا می‌‌گویی: «ای خدا! این بچه را شفا بده؟» بگو: «خدایا! تمام مریضها را شفا بده.»

ادامه مطلب

آداب دعا:

1- رو به قبله بودن: داریم که وقتی دعا می خوانید سعی کنید رو به قبله بنشینید، اصلاً قبله به ما جهت می دهد حضرت وقتی می خواست بنشیند رو به قبله می نشست نه تنها نماز، خوراک ما هم باید گوسفندی و گاو و شتری باشد که رو به قبله ذبح باشد یعنی چه شکم، چه اشک، چه اقتصاد همه باید یک جهت الهی داشته باشی. یک جنسی را که از کارخانه تحویل می گیرید تمام اجناس آن آرم کارخانه را دارد. آدمِ خدائی باید همه کارهایش خدائی باشد نشستن رو به قبله، خوابیدن رو به قبله، نماز رو به قبله، کشتن گوسفند رو به قبله، دعا رو به قبله یعنی باید جهت داشته باشد.

2- بلند کردن دستها: حدیث داریم وقتی می خواهید دعا کنید، دستهایتان را بیاورید تا مقابل صورت و حدیث داریم کف دست که آمد مقابل صورت خدا می گوید من خجالت می کشم دستی را که بالا آمده است، محروم برگردانم.

3- خضوع و انابه و گریه: خیلی برای گریه آیه داریم و بیشتر روایت داریم، امام زین العابدین علیه السلام می‌فرماید: خدایا! من چرا مدتی است که چشمم اشک ندارد؟ برای چه، «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو قَلْباً قَاسِیاً مَعَ الْوَسْوَاسِ مُتَقَلِّباً وَ بِالرَّیْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّساً وَ عَیْناً عَنِ الْبُکَاءِ مِنْ خَوْفِکَ جَامِدَةً » (بحارالأنوار،ج‏91،ص‏143)خدایا! من از تو شکایت می کنم من از دست چشمم ناراحتم، چشم من گریه ندارد، البتّه گریه در مقابل خدا منظور است. در برابر دشمن و نسبت به کفار محکم، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» فتح/29.

ادامه مطلب

دعا و شرایط استجابت دعا

یک سرى دعاها مستجاب مى‏ شودو یک سرى دعاها مستجاب نمى‏ شود. اصل دعا اهمیتش بر کسى پوشیده نیست. الدعا مخ العبادة. دعا بهترین عبادت است. روایتى داریم اگر همه عبادتها نصف باشد نصف آن دعا است.

شرایط استجابت دعا:

1- اخلاص در دعا٬ چون قرآن مى ‏گوید (ادعونى) یعنى از خودم بخواهید. ما جدى از خدا نمى‏ خواهیم. به خدا مى‏ گوییم درستش کن به ده نفر دیگر هم مى‏ گوییم درستش کن. شرطش این است که آدم دل بکند، و قدرتى را غیر از قدرت خدا نافذ نداند.

2- اصرار در دعا:

سفارش کرده‏ اند که در دعا اصرار کنید. امام مى‏ فرماید پشت سر هم دعا بکن (من دق باب و جد و جد) جد یعنى جدیت بکند. مگر خورشید با یک بار تابیدن خرما را مى‏ پزد. وقتى زیاد دعا کردى خودت بر اثر دعا رشدى مى ‏کنى،  ظرفت بزرگ مى ‏شود و حالا وقت این است که کمکت بکند.

ادامه مطلب
اصولاً اگر خواسته باشیم با کسى ارتباط برقرار کنیم، شرایطى مخصوص به خودش را دارد. دعا ارتباط با خدا است. اگر خواستیم با کسى ارتباط برقرار کنیم اول باید او این ارتباط را خواسته باشد.
با چه کسى رابطه برقرار کنیم؟ با خدا! با کسى رابطه برقرار کنیم که او خواهان رابطه با ما باشد. خدا خیلى خواسته که ما به در خانه‏ اش برویم. حدیث داریم انسان وقتى مى‏ آید، مى‏ گوید خدایا دروغ گفتم. من بد کردم. مرا ببخش. خدایا بد شد نماز نخواندم، مرا ببخش. همین که انسان مى‏ آید در خانه خدا و مى‏ گوید: بد کردم، خدا به قدرى شاد مى‏شود که از انسانى که شتر و سفره نان و رفقایش را در بیابان گم کرده و چیزى براى خوردن ندارد و وسیله و پناهنده ‏اى ندارد و یک مرتبه ببیند رفیقان و شترش را، چه خوشحالى مى‏ کند؟ انسان اگر گمشده‏ اش را پیدا کند، چقدر شاد مى‏ شود؟ بشر وقتى به خدا مى‏ گوید: آمدم، بد کردم، اشتباه کردم، کاش برایت بنده خوبى بودم، شادى خدا بیش از شادى کسى است که گمشده‏ اش را پیدا کند. با کسى رابطه برقرار کنیم که بخواهد و علاقه ‏مند به ما باشد. خدا ما را دوست دارد. آیه علاقه‏ مندى خدا به انسان این است که «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابین» (بقره/222) یعنى خدا توبه کنندگان را دوست دارد. ما را بى جواب نمى‏ گذارد. قرآن گفته است «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر/60) اگر شما دعا کنید من بى جواب نمى‏ گذارم. خودش گفته است «فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏» (بقره/186) بیایید با خودم رفیق شوید. علاقه ‏مند است که ما نزدش برویم. ما را بى جواب نمى‏ گذارد. گفته است، دعا کن، مستجاب مى‏ کنم.
دعا موثر است اما چند شرط دارد،
ادامه مطلب
فـَإذا أحَبَّنى أحْبَبْتـُهُ
اگراو مرا دوست بدارد ، من او را دوست خواهم داشت. وَحَبَّبتـُهُ إلی خـَلقی. مخلوقاتم را وادار می کنم که او را دوست بدارند . باز بالاتر از این هم دارد . وَ أفـْتـَحُ عَیْنَ قـَلـْبـِهِ إلى جَلالى وَ عَظـَمَتی . چشم دلش را به عظمت و جلال خودم باز می کنم .  جلال و عظمت خدا در عالم پر است . ولی من در و دیوارمی بینم . چوب و سیمان می بینم . درونش چیزی نمی بینم . فـَلا اُخـْفى عَنهُ عِلمَ خاصَّةَ خَلـْقى بندگان مخصوصم را می شناسانم . با همدیگر آشنا هستند. هر کدام اینها یک چیزی است . نمی توان شرح داد.
فـَاُناجیه فى ظـُلـَم اللـَّیْل وَ نورالنـَّهار من با او مناجات می کنم . مناجات می کنم یعنی چه؟ نجوا می کنم . نجوا یعنی سخن گفتن پنهانی .  شما اینجا نشسته ای و داری مرا نگاه می کنی . داری با آنجا صحبت می کنی . میگویی و می شنوی. فـَاُناجیه فى ظـُلـَم اللـَّیْل وَ نور النـَّهار این آدم می خوابد؟ اصلا دیگر می تواند بخوابد؟ البته چون بدنش به خواب احتیاج دارد، بدنش می خوابد اما او در حال مناجات است. ببینید یک مناجاتی که از آن روزی که شروع شد هست تا ابد. ان قدر حسرت بخوریم که اینها را شنیدیم و دیگر هیچ . آن وقت این آدم مثلا در بیابان تنهایی که هیچکس نیست می ترسد؟ می ترسد یعنی چه؟ فـَاُناجیه فى ظـُلـَم اللـَّیْل وَ نور النـَّهار در روشنایی روز دارد کار می کند. با مردم زندگی می کند . پیامبر خود ما فرمانده لشکر بود. دارد لشکرش را برای یک جنگ تنظیم می کند.  بعد خودش هم در جنگ شرکت می کند. دارد شمشیر می زند . دارد شمشیر می خورد . دارد تیر باران می شود. دارد تیر اندازی می کند. دارد کار جنگی می کند. مناجاتش برقرار است در نور روز.
حَتـّى یَنـْقـَطِعَ حَدیثـُهُ مِنَ المَخْـلوقینَ دیگر با مخلوقات من حرف نمی زند . اینکه دارد بیشتر است. در ذکر دائم تویادی. آنجا می گویی من با او مناجات می کنم . مناجات لحظه ای قطع نمی شود . با مردم حرف می زند،اما حرف نمی زند.  بامردم مجالست می کند اما نمی کند. پیش شما نشسته است اما جای دیگری است...
در ادامه می گوید : وَ أسمَعُهُ کلامی وَ کلام مَلائِکـَتی سخن خودم را به گوش او می گویم .  با او حرف می زنم . فرشتگان من به نزدش می آیند. با او حرف می زنند.
وَ اُعَرِّفـُهُ السِّرَّی سر خودم را با او در میان می گذارم .  سر خودم را برای او آشکار می کنم. سرّ  یعنی چه ؟ الـَّذی سَتـَرْتـُهُ عَنْ خَلـْقی سری که از همهم خلوقات خودم پنهان کرده ام بر او فاش می کنم . در بعضی روایات دارد که سر قَدَر را می داند. چرایی همه چیز را می فهمد. خیلی عظیم است. هیچ سوالی برایش نمی ماند. همه سوالات حل شده است و جواب گرفته است. اینهانتیجه سکوت بود. سکوت یعنی اینکه آدم فقط حرف لازم را می زند. حرف لازم . اگر یک وقت لازم شد یک حرف مزاح هم بزند، می زند. نه اینکه نزند. هر حرفی لازم باشد می زند. حرف غیر لازم نمی زند. شما را نمی گویم. شما حرفهایت را بزن . فقط حرفهای خوب را بزن. ما اینها را گفتیم . اما نه بنده اهلش هستم و نه... حالا نمی دانم بدبختانه با خوشبختانه ما چنین افرادی رادیده ایم .  کسانیکه اهل این بوده اند را دیده ایم. بابا طاهر یک شعری دارد . میگوید خوشا آنان که همیشه در نمازند. این همان است. همیشه دارد نماز می خواند.
برگرفته از سخنان ایت الله جاودان
5. ازگذران روزگارش نمی ترسد
فـَإذااسْتـَیْقـَنَ العَبْدُ لایُبالی کـَیْفَ أصْبَحَ بـِعُسْرٍأمْ بـِیُسْرٍ حرف خیلی بزرگی است. وقتی بنده یقین کرد دیگر باکی ندارد صبح فردا که از خواب برخاست، نان دارد بخورد یا ندارد .
عثمان دویست دینار برای ابوذر فرستاد .  ابوذر پرسید این پول چیست؟ برای چه این پول را آوردی؟ از بیت المال حقوق داشت و حقوقش را قطع کرده بودند.  پرسید حقوق بیت المالم است که یکی دو سال است قطع کرده اید؟اگر اینطور است می گیرم. مامور گفت نه این یک هدیه و بخشش است. حضرت خلیفه از مال پاک و حلال خودش برای شما فرستاده.  مثلا گفت برو آن سبد را بردار و آن سفره ای که درونش هست را باز کن ببین درونش چیست.  دوتا نان است. یکی برای امروز ماست و یکی برای فردا.  من به این پول احتیاجی ندارم . آن زمان دویست دینار خیلی بود. یک سال زندگی اش را اداره می کرد.
وَتورثُ المَعْرفـَة الیَقینَ فـَإذا اسْتـَیْقـَنَ العَبْدُ وقتی بنده به یقین رسید ، لا یُبالی دیگر باکی ندارد.  آدم لا ابالی خوب است اما این لاابالی . در روایت لغت لاابالی را دارد که منظور این است. در زندان است.  هیچ باکی ندارد. در سخت ترین شرایط است. باکی ندارد. ببینید باکی ندارد. نه اینکه این را بگویم که شما روزه بگیرید که کم بخورید، که کم حرف بزنید و در نتیجه حکمت پیدا کنید و در نتیجه معرفت پیدا کنید و در نتیجه یقین پیدا کنید و بعد هم تمام عمرتان را در بلا باشید . نه اینگونه نیست. این که باکی ندارد مهم است. قیمت انسان به این است. تمام عالم متعلق به من باشد یا هیچ چیز نداشته باشم ، مهم نیست. اینکه به اینجا برسد مهم است. این آدم انقدر بزرگ شده که ازهمه عالم بزرگتر است. بنا بر این فرقی ندارد که تمام عالم متعلق به او باشد یا نباشد.
ببینید اگر خدایی نکرده وضع ما انقدر سخت شده بود که امشب اصلا هیچ افطاری ای نداشتیم ، وقتی می خواهیم نماز بخوانیم اصلا در نماز نیستیم . همه اش درفکر افطاریم . دارم فکر میکنم خدایا من چکار کنم ؟ اگر زن و بچه داشته باشد که دیگر بدتر. آن بی باکی مهم است. بزرگی آن آدم به قدری است که برایش هیچ فرقی نمی کند که بـِعُسْرٍ أمْ بـِیُسْرٍ سختی است یا راحتی است. بر تخت سلطنت نشسته است یا مثل ابوذر فقط دو تا نان دارد و می خواهد هر کدام را در یک روز بخورد.
6. این مقام رضایت است.
بعد فرمود :  فـَهذا مَقامُ الرّاضینَ در اثر این مقدمات واین حکمت و یقین به مقام کسانی رسیده اند که از خدای خود شان راضی هستند. حوادث اوقات آنها را تلخ نمی کند . حوادث تلخ است. اما تلخی حوادث اوقات آنها را تلخ نمی کند . فـَهذا مَقامُ الرّاضینَ
بعد فرمود: فـَمَن عَمِلَ بـِرضایَ ألزَمُهُ ثَلاثَ خِصال هر کس که به رضای من عمل کند، هر کس که بند رضای من باشد، من سه خصلت را از او جدا نمی کنم. او به سه تا چیز می رسد.
شُکـْراً تمام عمرش شادمان است. شکر چیست؟ من از یک چیزی شادمانم . از یک چیزی خوشم . این به یک شکر می رسد. یعنی به یک خوشی می رسد. لایُخالِطـُهُ الجَهلُ یک ذره به هیچ چیزی مخلوط نمی شود. همیشه شادمان است. ازچه چیزی شادمان است؟ از خدای خودش شادمان است. اگر در تمام عمر یک ذره از این شادمانی را می چشیدیم ، می دانستیم که چیست. وَ ذِکـْراً لایُخالِطـُهُ النـِّسْیانُ آن یقین یک یادی در خاطرش می آورد .  یادی که هیچ وقت دست نمی خورد. آن چیست؟ آن هم یک لذت بی حساب است.
وَ مَحَبَّةً لا یُوْثِرُ عَلى مَحَبَّتى مَحَبَّةَ المَخْـلوقینَ.  من در نتیجه این ، یک محبتی به او می دهم که محبت هیچ بنده ای از بندگان من و هیچ مخلوقی از مخلوقاتم را بر آن ترجیح نمی دهد. آن محبت نزدش بر همه چیز مقدم است.  خب . وقتی که او به محبت من رسید، در اثر چه بود؟ حرف نزدن . حرف نزدن حکمت به بار می آورد . یکی از بزرگان علما گفت خدمت آقای طباطبایی رسیدیم.  ایشان فرمود که من سرم را ضمانت می دهم. کسی که دهانش را ببندد به حکمت می رسد. خب به حکمت برسد، به چه چیزی می رسد؟ تا اینجا می رسد. به محبت خدا می رسد. مگر ما اصلا می توانیم تصور کنیم ؟ به یک ذره اش ، به یک سر سوزنش از دنیا و آخرت می گذری. اگر در بهشت را باز کنند و بگویند برو درون بهشت اصلا آن را نگاه هم نمی کنی.
ادامه دارد....

برگرفته از سخنان آیت الله جاودان

درمورد روزه یک مطالبی گفته اند که عجیب و غریب است. درحدیث معراج آمده است. ظاهرا این حدیث در میان احادیث شیعه بی نظیر است. یعنی در عالم بی نظیر است. آنجا پیامبر در سفر معراج با خدای تبارک و تعالی صحبت کردند. یکی از فرازهایش این است: فرمود: یاأحْمَد هَلْ تـَعْـلـَمُ مامیراثُ الصَّوم؟ آیا میدانی نتیجه روزه چیست؟ قالَ : لا
1. کمترخوردن وحرف زدن
فرمود ثـُمَّ قالَ : میراثُ الصَّوم قِلـَّةُ الأکـْل وَ قِلـَّةُ الکـَلام: ثمره روزه این است که انسان کمترمی خورد وحرف می زند.
نتیجه اینکه من تلافی یک روز هفده ساعته را درافطار درنیاورم. شما که جوان هستید معده تان قوی است وخیلی احساس سنگینی نمی کند. اگر هم احساس سنگینی کرد، یک کمی دراز می کشید و حل می شود.  پس می شود تلافی اش را درآورد. اما نه . اینگونه نباشد. کمی کمتر. میراث روزه کمترخوردن و کمتر حرف زدن است. اگر آدم گرسنه باشد خیلی حال حرف زدن ندارد.  باز اگر جوان باشد دارد.
2. دستیابی به حکمت
ثـُمَّ قالَ وَمامیراثُ الصُّمت؟ آقا شما فرمودید کمترحرف زدن. این کمتر حرف زدن نتیجه دارد؟ فرمود : أنـَّها تورثُ الحِکمَة : حکمت به بارمی آورد.
آقا وقتی حکمت به بار آمد، اگر آدم کم حرف زد و در نتیجه اش حکمت به بار آمد خودش می فهمد که کم حرف زدن چقدرخوب است. می فرماید خب نتیجه حکمت به بارآمدن چیست؟
3. کسب معرفت
وَهِیَ تورثُ المَعْرفـَة : آدم به معرفت می رسد. نتیجه به معرفت رسیدن چیست؟
4. به یقین رسیدن
وَتورثُ المَعْرفـَة الیَقینَ : یقین به بارمی آورد.
حالامی خوانیم تا ببینیم چه می گوید و این یقین انسان را تا کجا می برد. آقا آن کسی که از دنیا رفت، وقتی به آن دنیا رفت متوجه می شود که سرمایه اش چقدراست. حسرت می خورد که اگر من آن روزاین کار را نکرده بودم، اگر آن کار را کرده بودم، اگر آن حرف را نزده بودم. اگر آن چیز را نخورده بودم، اگر آنجا را نرفته بودم، اگر رفته بودم، حسرت، حسرت، حسرت. معرفت یقین به بار می آورد. خب یقین چه نتیجه ای دارد؟
ادامه دارد ....

بر گرفته از سخنان آیت الله جاودان

حالا چرا روزه بگیریم؟ «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» شاید تقوی داشته باشید. روزه چهار تقویت درونش نهفته است. نگوئید ما روزه می‌گیریم، ضعفمان می‌گیرد.
«نقش روزه»
1- تقویت تقوا: قرآن می‌گوید روزه بگیرید، چون «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» روزه تقویت تقوی است. تقوی چیست؟ تقوی معنایش مصونیت است. یعنی اینکه انسان نشکن بشود. انسان گاهی می‌شکند و گاهی نشکن است. انسان نشکن را انسان متقی می‌گویند. یعنی هر کاری می‌کنی که تحت تأثیرش قرار دهی، تأثیر نمی‌پذیرد و نمی‌شکند. گناه را پس می‌زند. شما یک درختی را بنام درخت جنایت و یک درختی را بنام درخت ظلم فرض کنید. ریشه‌های ظلم و جنایت بیشتر از دو غریزه است. گاهی یکسری گناه‌ها از غریزه شهوت است. گاهی لذت‌ها و کامیابی‌ها، کیف‌‌ها و عیش‌‌ها و تفریح‌‌ها ما را وادار به گناه می‌کند. گاهی غضب ما را وادار به گناه می‌کند. گناه‌ها را اگردسته بندی کنیم، یک سری گناه‌ها ریشه‌اش کامیابی و شهوت و لذت است، یکسری انتقام و غضب است. پس اکثر گناه‌ها از این دو ریشه مایه و آب می‌گیرد. گرسنگی و تشنگی شهوت را پائین می‌آورد و غضب را تعدیل می‌کند. وقتی انسان خوب گرسنه‌اش شد و خوب تشنه‌اش شد، گرسنگی و تشنگی هم شهوت را پائین می‌آورد و هم غضب را کنترل می‌کند. وقتی این دو منبع زور نداشت ، قهراً آمار گناه کم می‌شود. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» معنایش این است. گرسنگی بکشید، تا این ریشه‌‌ها قدرتش کم و تضعیف بشود. این دو قدرت که تضعیف شد، آمار جنایت کم می‌شود. پس تقویت اول، تقویت تقوی است.
ادامه مطلب
قرآن همگام با فطرت است، فطرت چیست؟ فطرت یک تمبری است که پشت هر پاکت چسپید معلوم می‌شود این نامه فطری است. این تمبر این است هر،‌هر، هر، مثلاً علاقه به بچه فطری است چون هر زمان آدم بچه‌ای را دوست دارد هر مکان آدم بچه‌اش را دوست دارد در هر رژیم حکومتی آدم بچه‌اش را دوست دارد.
اما برنج خوردن فطری است؟ نه٬ شما از شمال که رد می‌شوی مصرف برنج کم می‌شود یک جا یک میوه مصرف زیاد است.
این فطری است معنایش این است انسان در برابر بزرگ کوچکی می‌کند،‌ کوچکی کوچک نسبت به بزرگ فطری است . کوچک نسبت به بزرگ باید ادب قائل شود. نماز یعنی کوچک در برابر بزرگ اظهار ادب کند در هر زمان در هر مکان در هر رژیم کوچک نسبت به بزرگ ادب می‌کند.
ما یک عطش داریم، بچه‌ای که تازه بدنیا آمده می‌خواهد بمکد منتهی اگر پستان مادر را به او ندهند پستانک می‌مکد اونی که پستانک می‌مکد دلش می‌خواهد پستان بمکد.معده غذای سالم می‌خواهد اگر غذای سالم نخورد غذای آلوده می‌خورد.انبیاء آمدند برای این‌که بگویند آن غذا نه و آن غذا آری، چون اصل غذا خوردن دلیل نمی‌خواهد ولی شیوه‌اش دلیل می‌خواهد.
انبیاء نیامده‌اند برای ایجاد عقیده آمده‌اند برای اصلاح عقیده: چون خود عقیده را انسان دارد انسان بی‌دین نداریم منتهی دین چه دینی باشد٬ دلی نداریم که عشق تویش نباشد منتهی عشق کی ظرفی نداریم که پر نباشد منتهی از چی آن‌هایی که از خدا جدا شدند مهر کی در دلشان است. آن‌هایی که گوش به حرف خدا نداده از بله قربان گوی کی شدند.
در قرآن مطمئن‌ترین راه است » ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ« (2) کتاب‌های دیگر از دانشمندانی است که روز به روز علم‌شان زیاد می‌شود و لذا چاپ دوم با تجدید نظر چاپ سوم با اضافات به چاپ می رسد.
کتابی است که شک در آن نیست برای خواندن این کتاب دستوراتی است. قرآن یک آیه دارد درباره تلاوت می‌گوید قسم به کسانی که ذکر خدا را تلاوت می‌کنند، تلاوت ذکر خدا یک مقام مقدسی است.وقتی که می‌خواهید قرآن بخوانید، (تلاوت قرآن خیلی ثواب دارد. ) دست بی‌وضو به قرآن نزنید حتی به جلد قرآن مکروه است. به کلمه حرام است.
ادامه مطلب

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی