اما مراحل توحید در عمل عبارتند از:
پس در کنار شرک جلی یعنی پرستش غیر خداوند و اینکه بت یا بشر و یا .... را رسماً به عنوان ربّ و پروردگار پذیرفتن ، شرک خفی هم وجود دارد و آن اینکه در عین اعتقاد و تظاهر به اسلام و انجام فرائض و مستحبّات، دست عوامل دیگری را در زندگی خود بدون قید و شروط باز بگذاری و در حقیقت آن عوامل را بندگی نمایی، یعنی دچار بیماری ریا بشوی! (2)
کلمه « ریا» از «رؤیت» است و انسان می خواهد با ارائه و نشان دادن کارهای نیک خود در نزد مردم مقام و منزلتی پیدا کند . (3) کسانی که ریا را تنها در عبادات ، جاری می دانند می گویند: ریا عبارت است از انجام دادن عبادت الهی به منظور کسب موقعیت و منزلت در دل مردم ، ولی آنانکه ریا را منحصردر عبادات ندانسته بلکه در همه کارهای نیک جاری می دانند می گویند: ریا عبارت است از نشان دادن و وانمود کردن چیزی از اعمال حسنه یا خصال پسندیده یا عقاید حقّه به مردم برای منزلت پیدا کردن در قلوب آنان و اشتهار پیدا کردن در نزد آنان به خوبی و صحّت و امانت و دیانت بدون قصد صحیح الهی (4)
لذا امام سجاد(ع) در رساله حقوقیه و به عنوان اولین حق که حق خداوند است می فرماید: اما حق خدایت « که بزرگتر از حد توصیف است» این است که او را بندگی کرده ، کسی یا چیزی را شریک وی نسازی ، هر گاه این حقّ خداوندی را لباس عمل پوشانیده و به زیور اخلاص آراستی ، خدای بزرگ بر خود واجب می کند که امر دنیا و آخرتت را کفایت کند.
و به راستی به هر اندازه گرفتار شرک شویم از اخلاص دور شده ایم و اخلاص یعنی بندگی واقعی که در تمام اعمال و عبادات و زندگی بنده ، انگیزه ای جز خدا و رضای خدا تجلی نکند هم چنانکه شرک یعنی قرار دادن سایر انگیزه ها در کنار خدا و چه پیش از خدا که بیان شد. (5)
اما جایگاه عبودیت و اخلاص در آن در سیره نبوی:
خداوند درباره پیامبر (ص) فرمود: "یس * والقرآن الحکیم * إنّک لمِنَ المُرسَلین * علی صراطٍ مُستقیم" هر انسانی در هر گوشه عالم بخواهد راه راست را طی کند الگویش رسول خداست او در همه امور اسوه است. ممکن نیست کسی جز از مسیر پیروی رسول خدا بتواند به کمال انسانی راه پیدا کند چون فرمود : تو بر صراط مستقیمی و کمال جز صراط مستقیم نیست.
البته سالکان کوی حق با حفظ مراتب به پیامبر (ص) اقتدا می کنند و کسی در طی صراط جز اهلبیت(ع) نمی تواند مظهر انسان کامل باشد و کسی هم نمی تواند پیامبر(ص) را به خوبی بشناسد مگر آنکه صراط مستقیم را طی کرده باشد. پس جز معصومین نمی توانند پیامبر(ص) را به خوبی بشناسند ، اما این بدان معنا نیست که ما از شناسایی و تعریف درباره ایشان پرهیز کنیم یا چون طی این طریق دشوار است به آن دل نسپاریم ، این بهانه پذیرفته نیست ، زیرا هر چه جلو تر برویم راه باز شده و پیمودن آن بیشتر با لذّت همراه خواهد بود. پس به هر اندازه که میسور ماست نباید کوتاهی کنیم و هر اندازه که حضرت را بهتر بشناسیم، راهش را بهتر خواهیم شناخت و آن را آسانتر طی می کنیم.
ادامه دارد....
و اما از دیگر نشانه های بندگان خداوند ، دوری از شرک ، قتل و زنا است؛
6 - یکتاپرست هستند
پس می فرماید: "و الذین لایدعون مع الله الهاً آخر" و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمیخوانند
در بینش الهی کمال انسان، قُرب به خدا و طی تمام مراحل توحید در اعتقاد و عمل است. هر انسانی که از مقام قُرب بیشتری برخوردار بوده و به درجۀ کاملتری از توحید و خداشناسی راه یافته باشد به یقین کاملتر و برتر خواهد بود. در سیر الی الله، سائر میخواهد در اثر مجاهدتها و تهذیب نفس و طهارت روح و خلاصه پیمودن راه عبودیّت و بندگی، خود را به قلّه رفیع توحید رسانده و از این طریق به کمال نهائی خویش برسد. چرا که مقام توحید شامخترین مقام، و انسان موحّد کامل از برترین و کاملترین انسانها بلکه اشرف مخلوقات خواهد بود.
اگر انسان بخواهد موحّد باشد و از ظلمات شرک و کفر بیرون آمده و در نور توحید و یگانگی قرار گیرد لازم است به همۀ مراتب توحید معتقد بوده و بر اساس آن عمل نماید و مراحل توحید در اعتقاد عبارتند از:
" لو کان فیهما آلهةٌ الّا الله لفسدتا " (انبیا-22) اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خدا میبود نظام آفرینش جهان دجار اختلال میگردید. (2)
البتّه نباید با سوء استفاده از این سخن پذیرای اعتقاد به جبر شده و اراده و اختیار را در افعال انسانی انکار نمود. بلکه مقصود آنست که انسان و قدرت اثربخشی او و اراده و اختیار او همه و همه از آن خداوند است « بحول الله و قوّته أقُومُ و أقْعُدُ »
" إنَّ الله ربّی و رَبّکُم فاعبُدُوه هذا صِراطٌ مُستقیم" ( آل عمران – 51)
" ذُلِکُمُ اللهُ ربُّکم فاعبُدُوه أفُلا تَذَکُّرُون" (یونس – 3) چون ربّ است ، اله و معبود است و چون ربِّ واحد است، معبود واحد نیز خواهد بود " ذُلِکُمُ اللهُ ربُّکم لا إلهَ الّا هو خالِقُ کلّ شیءٍ فاعبُدُوه"(انعام – 102) (4)قرآن در ردّ شرک در عبادت در برابر توحید در عبادت انتقادهای شدیدی از خدایان دروغین کرده و می فرماید: " إنّ الّذین تَدعُونَ من دونِ اللهِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً و لَو اجتَمَعُوا لَهُ" (حج – 73) کسانی را که غیر از خدا می خوانید هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند هر چند برای این کار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چیزی از آنها برباید نمی توانند آن را باز پس گیرند. هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان ! « این عابدان و آن معبودان» و در گام بعدی انتقاد از اندیشه بسیاری از بت پرستان جاهلی دارد که تصوّر می کردند برای تحصیل قرب به درگاه خداوندی باید موجودات دیگری را که به گمان آنها در درگاه خداوند قرب و منزلتی دارند، بپرستند تا به این وسیله در درگاه خدا قرب و مقامی بیابند و منطق آنان این بود که : "ما نَعبُدُهُم إلّا لِیُقُرُّبونا زُلفَی" (زمر - 3) این بتها را نمی پرستیم مگر اینکه ما را به خدا نزدیک سازند! اما نکته ای درباره صفات « عباد الرحمن» در آیه آمده و باید بدان توجه کرد " لا یَدعُونَ مَعَ اللهِ" است ؛ این نکته در آیه ای هم که وهابیّت در ردّ اعتقاد توسّل شیعیان به معصومین بدان متمسّک می شود، وجود دارد یعنی " و أنّ المساجِدَ للهِ فَلا تَدعُو مَعَ الله أحداً" (جن – 18) در این زمینه و در پاسخ به ایشان می گوییم :
اولاً: کلام الهی "لاَ یَدعُونَ - لا تَدعُو"می باشد و منظور از آن مطلق «خواندن و توجّه » نیست بلکه عبادت و پرستش است و شیعیان هرگز در توسّل به معصومین آن بزرگواران را پرستش نمی کنند .
ثانیاً: در کلام الهی " مَعَ الله" آمده و آنچه مورد نهی است همین امر می باشد. یعنی همراه ساختن معصومین با خداوند و مسلّم است که قرار دادن انسانی در ردیف خداوند و مؤثّر دانستن ایشان در رفع حوائج و دعا و توسل شیعیان منتفی است.(5)
پس از اعتقاد به مراحل پنجگانه توحید ، انسان از نظر عقیده از ظلمات کفر بیرون آمده و در نور توحید و یگانگی حضرت حق قرار می گیرد ولی در مقام عمل ممکن است به توحید خالص راه نیافته و هنوز رسوبات شرک در جانش وجود داشته باشد. لذا خداوند می فرماید: بسیاری از مؤمنین مشرکند " وما یؤمِنُ أکثَرُهُم باللهِ إلّا و هُم مُشرِکون" (یوسف – 106) و امام صادق(ع) در ذیل آیه می فرمایند: مقصود شرک در عمل و طاعت است نه شرک در عقیده و مَثَلی زده و می فرمایند: « همین که مردم می گویند: اول خدا ،دوم فلانی - یا برای حلّ مشکلی به طرف می گویند :اوّل خدا ، دوّم شما- همین شرک است زیرا برای خدا دومی فرض ندارد و در دار هستی مؤثّری جز خدا وجود ندارد . اول خدا دوم هم خدا و این مردمی که غیر خدا دیگران را هم مؤثّر می دانند هنوز در مقام عمل مشرکند. لذا اگر انسانی بخواهد به تمام معنا موحّد باشد و هیچ اثری از شرک و مظاهر آن در او وجود نداشته باشد علاوه بر مراحل پنج گانه توحید اعتقادی باید به مراحل تکامل توحید هم رسیده باشد تا در مقام عمل هم آثار شرک از او ظاهر نگردد.
ادامه دارد.....
اما بیان سیره حسینی در انفاق:
امام حسین (ع) پشتیبان ضعفا بود و دوست ایتام . برهنگان را میپوشانید . گرسنگان را سیر می کرد وسائل را محروم نمی نمود. هر مالی به او می رسید، غالباً یک جا به یک نفر محتاج می بخشید. قرض مقروضین ادا می نمود.
1/ در جریان عاشورا بر روی کتف امام (ع) اثری مشاهده شد از امام سجاد(ع) سؤال شد که این چه اثری است؟ فرمودند: این جای وسیله ای است که پدرم حضرت حسین(ع) خوراک و غذای بیوه زنان و یتیمان و مساکین را حمل می نمود . « اثر کیسه های غذایی است که شبها بر دوش می کشید »
2/ امام حسن مجتبی (ع) سفر نمود و در بین راه به خاطر تاریکی شب راه را گم کرد. به چوپانی برخورد نمود و میهمان او شد. او هم از امام حسن (ع) خوب پذیرایی کرد تا صبح شد . در هنگام صبح چوپان راه را به امام نشان داد . امام حسن (ع) فرمودند: به مدینه بیا تا محبت های تو را جبران نمایم. جوان چوپان که غلام دیگری بود با گوسفندان و مولای خود به مدینه آمد . موقعی به شهر رسید که امام حسن(ع) بیرون شهر مشغول کار بود . چوپان به خدمت امام حسین(ع) شرفیاب شد به خیال اینکه این آقا همان مهمان آن شب است. عرض کرد : من همان کسی هستم که آن شب مهمان من بودی و به من وعده دادی که به مدینه بیایم تا تلافی کنی!
امام حسین(ع) متوجه اشتباه او شد ولی اصلاً بازگو ننمود . پرسید : غلام که هستی؟ عرض کرد : فلان شخص. فرمود: چند گوسفند داری؟ عرض کرد: 330 رأس . امام(ع) به دنبال مولای او فرستاد تا وی را تشویق به فروش گوسفندان و فروش غلام کنند . او هم پذیرفت . آنگاه امام غلام را آزاد کرده و سپس گوسفندان را هم به او بخشید و فرمود: این به تلافی محبتی که ان شب به برادرم امام حسن (ع) نمودی!(1)
3/ مردی از صحرانشینان وارد مدینه شد و سراغ بهترین شخص از نظر جود و کرم را گرفت . گفتند : گمشده ات امام حسین(ع) است. داخل مسجدشد و در چند بیت شعر نیاز خود را عرض کرد. امام حسین(ع) از مسجد به خانه آمد و به قنبر فرمود : آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده ؟ عرض کرد: بله 4000 دینار، امام(ع) فرمود : همه را بیاور کسی هست که از ما سزاوارتر است و به آن محتاج می باشد. آنگاه امام(ع) درب خانه را نیمه باز کرده و پولها را به اعرابی داد و بی شک منظور آن بزرگوار از این عمل آن بود که چشم اعرابی به چشم حضرت نیفتد که خجالت بکشد. اعرابی پولها را گرفت و گریه کرد و عرضه داشت : مگر کم عطاکردی که چنین می کنی؟ می گریم که چگونه این دستهای پر برکت و بخشنده زیر خاک خواهد رفت؟(2)
4/ مرد دیگری به حضور امام حسین(ع) شرفیاب شده و مشکل خود را با امام در میان گذاشت و بعد گفت : حسین جان! از جد بزرگوارت شنیدم که فرمود: «اگر حاجتی داشتی از چهار شخص طلب کن ، عرب شریف، مولای کریم، حامل قرآن، خوبروی» اما عرب شرافت یافت به جدّت رسول خدا (ص) واما کرامت که در سیره و سرشت شماست . قرآن هم که در خانه شما نازل شد. چهره خوب هم که از آن توست . خودم از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود :" هرگاه خواستید به چهره من نظر کنید به حسن(ع) و حسین(ع) من نظر نمایید." امام حسین(ع) پس از استماع گفته های آن مرد فرمودند: حاجت خود را بازگو. آن مرد حاجت خود را با انگشت روی خاک نوشت ، امام به او فرمودند: از پدرم علی(ع) شنیدم که فرمود : ارزش هر کس به آن چیزی است که به آن اهمیت و ارزش می دهد و از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: نیکی و محبت به هر کسی به اندازه درک و معرفت اوست . من سه سؤال از تو دارم که برای پاسخ صحیح هر سؤال ثلث مالم را به تو خواهم داد و اگر هر سه سؤال را درست جواب دادی تمام مال خود را به تو می دهم. آن مرد عرض کرد بپرسید. اگر توانستم که پاسخ می دهم و الّا از محضر شما خواهم آموخت . چرا که تو اهل علم و شرف هستی. و لا حول ولا قوة الّا بالله العلی العظیم"
امام حسین(ع) فرمود : کدام عمل بهترین است ؟ عرض کرد : ایمان به خدا وتصدیق رسول خدا (ص)
امام حسین (ع) خندید و کیسه پول را که در آن 1000دینار طلا بود در اختیارش گذاشت و بعد انگشتر خود را که دو درهم قیمت داشت به او داده و فرمود: هزار دینار طلا را به غرامتی خرج کن که به گردن داری ، انگشتر را نفقه خانواده ات قرار ده . مرد هدایای امام حسین(ع) را گرفت و گفت: " الله أعلمُ حیثُ یجعل رسالته"(3)
5/ امام حسین(ع) با عده ای از یاران به باغی که اطراف مدینه بود و متعلّق به حضرت ، وارد شدند . نگهبان و باغبان باغ غلامی به نام " صاف" بود. وقتی داخل باغ گردیدند امام(ع) مشاهده فرمود که غلام به خوردن نان مشغول است . پس پشت یک درخت پنهان شده رفتار غلام را زیر نظر گرفت . غلام یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه به سگی که در کنارش بود می داد. امام (ع) از عمل غلام شگفت زده شده بود. همین که غلام دست از غذا کشید عرضه داشت: "حمد خدای دو جهان را ، خداوندا مرا ببخش ، مولایم را مشمول غفرانت قرار ده و برکتت را بر او نازل فرما . همانطور که بر پدر و مادرش نازل فرمودی. برحمتک یا أرحم الراحمین"
امام حسین(ع) از جا برخاسته خود را به غلام رسانید و او را صدا زد . غلام از جا برخاست و وحشت زده گفت: ای آقای من و آقای همه مؤمنین! ببخشید که من شما را ندیدم! امام (ع) فرمود: ای صافی تو مرا حلال کن که بدون اجازه ات به باغ تو داخل شدم.
غلام گفت: شما با فضل و بزرگواریتان چنین میفرمایید. امام(ع) فرمود: دیدم که لقمه هایت را دو نیم میکردی، نصف خود میخوردی و نصف به سگ میدادی.این کار تو چه معنی داشت؟ غلام گفت: این سگ در هنگام خوردن به من نگاه میکرد. بنابراین حیا کردم که او را غذا ندهم. حسین جان این سگ پاسبان باغ توست و من هم عبد و غلام تو، هر دو با هم از رزق و کرم تو میخوریم.
امام حسین(ع) از سخنان غلام به گریه افتاده فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم و از صمیم قلب هزار دینار به تو بخشیدم. غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی از در خانه ات نخواهم رفت و همچنان خدمتگزار آستانت خواهم بود.
امام(ع) فرمود: سزاوار است مرد به آنچه میگوید عمل کند. هنگامی که وارد باغ شدم به تو گفتم بدون اذن تو به باغ قدم گذاشتم. پس قول و عمل من باید یکی باشد. یعنی باغ متعلق به توست. فقط با این شرط که این اصحاب و یاران من که مشاهده میکنی اجازه داشته باشند گاهی از میوههای آن استفاده کنند و تو آنها را به خاطر من کرامت کن تا خداوند در روز قیامت به تو کرم نماید. امام (ع) سپس او را دعا کرده فرمودند: خداوند این حُسن خلق و ادب تو را مبارک گرداند. غلام گفت: حال که باغ خویش را به من بخشیدی من هم استفاده از آن را برای اصحاب و شیعیانت رایگان قرار دادم. (4)
6/ امام حسین(ع) به عیادت اسامة بن زید رفت. اسامه تا چشمش به امام افتاد گفت: « وا غمّاه » وای از غم و اندوه. امام (ع) فرمود: برادر غم تو از چیست؟ عرض کرد: قرض سنگینی که به گردن دارم و آن 60000 درهم است. امام (ع) فرمود: « نگران نباش» من آن را میپردازم. اسامه گفت: میترسم اجل مهلتم ندهد. فرمود: مطمئن باش که تو زنده هستی و من قرض تو را خواهم داد. راوی گوید: امام حسین(ع) قبل از مرگ اسامه تمام قرض او را ادا نمودند. (5)
7/ عبدالرحمن سلمی سوره مبارکۀ حمد را به فرزند امام یاد داد و وقتی فرزند حضرت سوره را برای پدر خواند امام (ع) 1000 دینار با هزار حلّه به معلّم عطا فرمود و دهانش را پر از درّ کرد. برخی گفتند: چرا این همه عطا میکنی؟ امام (ع) فرمود: کجا این هدایا میتواند جبران تعلیم او را بنماید؟
ادامه دارد.....
در سیره نبوی در زمینه انفاق چنین آمده است:
حضرت فرمودند : پروردگارم مرا فرمان داد به سخاوت و نیکی و نهی فرمود از بخل و جفا " غلظت و خشونت ". نزد خداوند چیزی مبغوض تر از بخل ورزیدن و بد خویی نیست . پس هر کس سؤالی داشت حضرت شخصاً مسئول را اجابت کرده یا راضی می فرمود اجابت کنند . در برآوردن حاجت مردم از چیزی دریغ نداشت . سائل را بر خویشتن مقدّم می داشت. و هیچ حاجتی از او خواسته نشد که برابر آن بگوید: نه! با کسی که برای بیان حاجتی نزد حضرتش می نشست یا می ایستاد آنقدر صبر می فرمود تا او خود برود! . هرگاه نیاز کسی به عللی برآورده نمی شد با گشاده روئی خاص و زبان شیرین او را خشنود می ساخت . نزدیکان حضرت از نیکان مردم بودند و والاترین آنها خیرخواه ترین آنها برای مردم بود . بالاترین منصب و موقعیت را کسی نزدش احراز می کرد که بیشتر یار و مدد کار مردم باشد. می فرمود: نیاز مستمندان را گزارش دهید. به درستی که هر کس نیاز نیازمندی را به فرمانروایی برساند، خدای تعالی قدم های او را در سرای پسین بر صراط پایدار داشته و از لغزش نگاه می دارد. به اصحاب سفارش می نمودند : چون نیازمندی را دیدید او را رعایت کنید. میزبانش شوید و یاریش کنید و نیازش را برآورید ! (1)
در میان تمام بشر با گذشت تر و بخشنده تر از او نبود . لذا اعراب در دیدار یکدیگر در وصف او می گفتند: " کانَ رسُولُ اللهِ أجوَدُ النّاسِ صَدراً " (2) هیچ وقت در نزد حضرتش در هم و دیناری نمی ماند به ویژه در ماه مبارک رمضان که به تعبیر علی(ع) : چون نسیمی جاری بود که چیزی در کف او نمی ماند. هفتاد هزار درهم برایش آوردند؛ آن را بر حصیری نهاد سپس به تقسیم آن پرداخت. و همه را میان نیازمندان تقسیم کرد و می فرمود : اگر به اندازه کوه احد طلا می داشتم ، انچه مرا شاد می کرد این بود که سه شبانه روز بر من نگذرد جز آن که چیزی از آن کوه طلا نزدم نماند مگر اندکی که آن را برای پیشرفت اسلام نگه دارم. پس هر چیزی برای جلب افراد به اسلام از او خواسته می شد می داد.(3)
پس از پایان جنگ حنین و طائف پیامبر اکرم (ص) برنامه ای برای تسلیم شدن و اسلام آوردن مالک بن عوف آتش افروز این دو جنگ تهیه دیدند ، از وضع او پرسیدند . گفته شد ، به طائف پناه برده و با قبیله ثقیف همکاری می کند . پیامبر (ص) فرمودند: این پیام را از من به او برسانید که اگر اسلام آورد و به ما بپیوندد . من کسان او را آزاد می سازم و یکصد شتر نیز به او می بخشم. سپس پیامبر طبق وعده ای که به او داده بود رفتار نمودند!
هیئتهای نمایندگی قبائل مختلف عرب برای اظهار اسلام و اعلام انقیاد قبائل خویش بیشتر در سال نهم هجرت و احیاناً پیش یا پس از آن به حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب می شدند و اسلام و انقیاد قبائل خود را به عرض می رسانده مورد لطف و محبت شخص رسول اکرم (ص) واقع می شدند و آن حضرت هدایا و جوائزی به آنان عتایت می فرمود. (4) آری پیامبر(ص) این انسان کامل ، متخلّق به اخلاق الهی ، میزان قسط اعمال و صراط مستقیم حضرت حق است و اقتدای به او پیمودن صراط مستقیم.(5) پس مواساتی که یاران حضرت نسبت به یکدیگر نمودند الگویی برای همه تاریخ می شود. امام صادق (ع) عمل انصار با مهاجرین را به عنوان نمونه برجسته معرفی کرده و مسلمانان و شیعیان را به تأسّی آن خوانده اند.
آنچه در مدینه گذشت در تاریخ تحولات اجتماعی بی مانند است. مهاجرین که از خانه و زندگی دست کشیده ، از دیار شرک به سرزمین اسلام روی آورده بودند ، چیزی با خود نداشتند ! پس این انصار بودند که با روی گشاده و دست بخشاینده آنان را در میان خود پذیرفتند و در همه اموال و ثمرات خود شریکشان ساختند. مهاجران خود از رفتار انصار در شگفت بودند که چگونه می شود انسان به این اندازه از کمال در مواسات دست یابد . انصار چون محصول خرمای خود را برداشت می نمودند آن را دو بخش می کردند و سهم بیشتر را به برادران مهاجر خود داده و از این کار جز رضای خدا و بهشت چشم به چیز دیگری نداشتند.!(6)
و حسین بن علی (ع) هم در کنار برادر بزرگوارش امام حسن (ع) در سیره و روش شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص) و اقتدا کننده به سیره جدش بود و جهادش هم باز گرداندن سیره پیامبر (ص) و علی(ع) به جامعه بود که فرمود : " أسیرُ سیرةَ جدّی و أبی علی بن أبی طالب (ع) " آنهم در ایثار و نثار جان ! نه فقط دارائی و مال!
ادامه دارد.....
پس فرماید: وَ اَلَّذیِنَ إذا اَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفوُا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (الفرقان - 67) و کسانی که هرگاه انفاق کنند نه اسراف مینمایند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند. و در کلام دیگر هم فرموده: وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (الاسراء- 111) هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن « و ترک انفاق و بخشش منما» و بیش از حدّ «نیز» دست خود را مگشای که مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی.
نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهی باید در کنار رسیدگی به محرومان جامعه باشد یعنی انفاق برای عبادالرّحمن یک وظیفه و مسأله قطعی است (1)
انفاق یعنی بخشیدن دارائی و نیروهای اضافی، اصلی است که در همه آفرینش حکمفرماست. خورشید پیوسته نورافشانی میکند، ریشه درختان میلیونها تُن مواد غذائی را به صورتهای مختلف: میوه، غلّات، چوب، برگ، گل درمیآورد، همه ساله میلیاردها تُن آب دریاها تبخیر و به صورت قطرات باران و دانه های شفاف برف فرود آمده ودر دل زمین فرو میرود... پس انفاق یک قانون طبیعی و ناموس تکوینی است که در درون هر موجودی نهاده شده و در اختیار انسان قرار میگیرد و انسان هم خود جزئی از طبیعت و جهان آفرینش است. او هم باید انفاق کرده و از روش طبیعت پیروی نماید که در این صورت بر طبق فرمودۀ امام رضا (ع) : «افراد سخاوتمند به خدا و بهشت و مردم نزدیکترند و افراد بخیل و ممسک از خداوند و بهشت و مردم دورترند.» (2)
امّا مسئله مهمّ روش صحیح انسان در انفاق کردن است: خداوند دربارۀ امت اسلام در کلامش می فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُمْ اُمَّةً وَسَطَاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس...» (بقره - 143) ما شما را امّت وسطی قرار دادیم تا بر مردم گواهانی باشید. یعنی در تمام شئون زندگی اعتدال و میانه روی لازم است. (3) و بر این مبنا در مسیر انفاق هم امّت اسلام باید برنامه های معتدل داشته باشند یعنی میانه روی در عبادت و انفاق و ... ارزش است. پس بندگان خاص خداوند در زمینه انفاق « لم یسرفوا » اسراف نمیکنند هرچند در نظام اجتماعی الغای مالکیت بر خلاف فطرت انسان است. انسان مالک اموال خویش است ولی در خرج کردن محدودیت دارد اسراف جایز نیست حتّی در انفاق. (4) چراکه انفاق بیش از حدّ، مایه نابودی انسان است و بزرگترین انفاقگر جهان، قلب انسان است. کار او پخش خون به تمام اعضای بدن و سیراب کردن تمام سلّولهای انسان است ولی با این همه پیوسته مقداری خون به اندازۀ نیاز حوزۀ وجود خود نگاه میدارد و مقدار اضافی را به سرتاسر بدن پخش میکند و اگر بیش از حدّ، انفاق کند از ادارۀ دستگاه بدن بازمیماند.
و در کنار عدم اسراف می فرماید: بندگان خاص خدا « لم یقتروا» از بخل دورند . امساک و خودداری از تعاون و کمک ، علاوه بر این که خلاف اصول و سنن آفرینش است موجب هدر رفتن نیروهاست . نیروهای اضافی باید در اختیار دیگران قرار گیرد . علم و دانش - مال و ثروت ، هر کس به هر عنوان از مواهب مادی و معنوی بیشتری برخوردار است باید جامعه را از آن بهره مند سازد . به هر حال اسراف و اقتار* نقطه مقابل یکدیگرند. و اعتدال و میانه در بین این دو روش " کان بینَ ذلک قواماً" می باشد. (5)
قوام : به معنای حدّ وسط است (6) . قوام بر وزن قَوام در لغت به معنای عدالت و استقامت و حدّ وسط میان دو چیز است و قِوام بر وزن کتاب به معنی چیزی است که مایه قیام و استقرار بوده باشد. (7)
جالب است که امام صادق(ع) هر سه موضوع " امساک – اسراف – اعتدال " را به شیوه خاصی مجسّم نمودند ، در حالیکه آیه سوره اسراء را تلاوت می کردند . " لا تَجعَل یدک ..." و در برابر یکی از یاران خود قرار گرفته بودند ، خم شده و مشتی از ریگهای زمین را برداشته و مشت خود را محکم گرفته به طوری که دانه ای از آن به زمین نریخت . پس فرمودند : " هذا الاقتار" که خداوند در قرآن بیان نموده . سپس حضرت مشتی دیگر برداشته و دست خود را باز کرده به گونه ای که همه ریگها به زمین ریخت و فرمود: " هذا الاسراف" این همان اسراف است . سپس مشت دیگری برداشتند . قسمتی را ریخته و قسمتی را در دست نگاه داشتند . پس فرمودند : " هذا القوام" این همان میانه روی است که روش عادلانه است که خداوند از آن به لفظ " قواماً" یاد نموده (8) اما در نگاه دیگر امام صادق(ع) می فرمایند: بخشش در راه باطل اسراف است اگر چه کم باشد و بخل در راه حق اقتار است! (9) و امام رضا (ع) هم مقدار هزینه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفی دانستند که در سوره بقره آمده است : " علی الموسع قَدَرُهُ و عَلَی المُقتَرِ قَدَرُهُ متاعاً بالمعروفِ" (بقره – 236) آن کس که توانایی دارد به اندازه توانائیش و آن کس که تنگدست است به اندازه خودش. توانگر در شأن توانمندی و تهیدست در حدّ توان خود مطابق عرف پسندیده و شأن خود بدهد. (10) لذا ما بنا بر معنای ارائه شده از اعتدال در کلام امام رضا (ع) به سراغ تفسیر آیه در سیره می رویم:
ادامه دارد......
4 – نقش بیم و امید در زندگی انسان
پس می فرماید: " و الذّین یقولون ربّنا اصرف عنّا عذابَ جَهنَّمَ إنَّ عَذابَها کانَ غَراماً " و کسانی که می گویند : پروردگارا ! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و پر دوام است ." إنّها ساءت مُستَقرّاً و مُقاماً (فرقان – 66) مسلّماً آن جهنم بد جایگاه و محلّ اقامت بدی است!
خوف و رجاء و بیم و امید دو عامل روحی است که در تکامل انسان نقش مؤثری دارند و هیچ نوع بهبود و اصلاحی ، بدون این دو صورت نمی پذیرد . امید عاملی است که به زندگی و کار تحرّک می بخشد (1) چنانکه رسول خدا (ص) می فرماید: اگر امید نبود مادری فرزند خود را شیر نمی داد و کسی درخت نمی کاشت(2)
و زندگی معنوی انسانها هم در پرتو امید تکامل پیدا می کند . چنانکه علی (ع) می فرماید: اگر امید نبود، انسان از وضع خود به خوبی آگاه می شد و در این هنگام از وحشت جان می سپرد. (3) امید انسان را به سوی خداوند می کشاند و سبب می شود که تصور نکند درهای مغفرت و آمرزش به روی او بسته شده و هر نوع شایستگی و بازگشت به کمال از او سلب گردیده پس در این حال دیگر به فکر اصلاح خویش نباشد و به فساد و تباهی ادامه دهد. و در نقطه مقابل در پرتو بیم و خوف است که انسان خود را از اطاعت و انجام دادن وظیفه بی نیاز نمی بیند و به عنوان یک عامل باز دارنده از پیروی هوی وهوس به دور می ماند . پس از این جهت است که قرآن پیامبران الهی چنین معرفی می نماید : " رُسُلاً مُبَشِّرین و مُنذرینَ لِئلّا یکون لِلناسِ علی الله حجةٌ بَعدَ الرُسُل (نساء – 165) پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند « و بر همه حجت تمام شود» و امیر مؤمنان (ع) هم می فرماید: " حتی بهترین فرد امت را از عذاب الهی ایمن ندانید زیرا قرآن فرماید: " فَلا یَأمَنُ مکرَ الله الّا القوم الخاسرون (اعراف – 99) از عذاب الهی جز زیانکاران کسی مطمئن نمی گردد و بدترین افراد را هم از رحمت خداوند مأیوس نگردانید زیرا خداوند فرماید : "إنّه لا یَیأسُ من روح الله الّا القوم الکافرون ((یوسف – 87) از رحمت خداوند جز گروه کافر مأیوس نمی گردند.(4)
بنابراین با توجه به چنین جایگاه معرفتی درباره خوف و رجاء از ویژگیهای بندگان خاص خداوند این است که :
یقولون : عبادات و شب زنده داری ها ایشان را مغرور نمی کند . آنان به یاد معادند و بیش از انکه طمع بهشت داشته باشند از آتش دوزخ خوف دارند و به فکر نجات از آن هم از طریق عبادتند و هم از طریق اعمال نیک (5) چنانکه درباره علی (ع) ذکر شده که حضرت هر گاه اموالی را در راه خدا وقف می نمودند در وقف نامه خود می نوشتند این اموال را وقف کردم تا بدین وسیله از آتش دوزخ در امان باشم و آتش دوزخ نیز از من دور باشد! (6)
غرام : در اصل به معنای مصیبتی است که انسان در برابر آن راه فرار نداردو نوعی الزام و تعهد بر دوش او قرار می دهد که در زبان فارسی به آن تاوان می گویند . (7)
خدای سبحان سفرا و نمایندگان خود را به توحید در خوف و رجا می ستاید و موحّد کامل در خوف و رجا هم موحّد است فقط از خدا می ترسد و فقط به او امیدوار است . توحید در خوف و رجا از بهترین سیره ی رسول اکرم(ص) است و هر وصفی که برای اولیاء الهی ثابت است مرحله کامل آن برای نبی اکرم (ص) محقّق است چون خلق حضرت برابر با قرآن کریم است " :کأنّ خلقه القران" و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتب آسمانی است پس اخلاق رسول اکرم(ص) برتر از ملکات اخلاقی کسانی است که سایر کتابهای آسمانی بر آنان نازل شد. (8)
آری خوف و رجا که دو عامل بازدارنده از تباهی و محرّک به نیکی هاست در زندگی رسول اکرم (ص) بر اساس قرآن کریم تنظیم شده بود از این رو یکی از آیاتی که حضرت مکرّر تلاوت می کرد این آیه بود " قُل إنّی أخافُ إن عصیتُ ربّی عذابَ یومٍ عظیم" (انعام – 15) اگر من معصیت کنم از عذاب دردناک روز بزرگ هراسناکم تا اینکه سوره مبارکه فتح نازل شد : " إنّا فتحنا لک فتحاً مُبیناً * لِیغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر " ( فتح 1-2) و خداوند با وعده غفران به رسولش تسکین داد . البته باید توجه داشت غفران درباره غیر معصوم رفع گناه موجود است و درباره معصومان دفع آن است زیرا وسوسه به حرم امن قلب معصوم راه پیدا نمی کند. این نکته نیز روشن است که عصمت با اختیار منافات ندارد چون حقیقت عصمت به یک ملکه علمی بر می گردد نه جبر ، زیرا معصوم به توفیق خداوند سبحان باطن گناه را مشاهده می کند که هم چون سمّ است و اگر چنین کسی از سمّ پرهیز کرد ، با حُسن اختیار خود این عمل را انجام داده است. چنانکه اگر مرتکب شد با سوء اختیار خود بوده است (9) و نیز باید توجه نمود که خوف و رجا در مرتبه بالاتر در پیامبر (ص) یعنی انسان کامل چون در طول لقاءالله است کمال خواهد بود و این غیر از خوف و رجای وهمی و خیالی است که در افراد عادی یافت می شود و سرّ کمال بودن آن این است که خوف و رجای مزبور در پرتو تکامل عقلی به خوف از هجران دیدار خدا و نیز امید به لقای حق می رسد که در این حال نقص وهم و خیال و عیب نفسانی بودن را ندارد . بنابراین خوف و رجایی که تحت رهبری لقاء الله باشد تعدیل شده است و می تواند الگویی برای همه خائفان باشد از این رو خوف و رجای رسول اکرم (ص) خوف و رجای معقول و مقبول است . (10) اما درباره توصیه حضرت به بندگان الهی در این زمینه ، از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود : در کتاب علی(ع) یافتیم که رسول خدا (ص) بالای منبر خود فرمود : قسم به خدایی که به غیر او خدایی نیست که به هیچ مؤمنی هیچگاه خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به سبب خوش گمانیش به خدا و امیدواریش به او و حُسن خلقش و خودداری از غیبت مؤمنان و قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست که خداوند هیچ مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نکند مگر به سبب بدگمانیش به خدا و کوتاهی در امیدواری به او و بد اخلاقی و غیبت مؤمنان ، قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست هیچ بنده ای به خدا گمان نیکو نمی برد مگر اینکه خداوند مطابق ظنّ او با او رفتار می کند . زیرا خدا کریم است و همه خیرات به دست اوست و شرم دارد از اینکه بنده مؤمنش به او گمان نیک برد و او بر خلاف گمان و امید بنده رفتار کند پس گمان خود را به خدا نیکو کنید و به سوی او رغبت نمایید. (11)
و نیز می فرماید :"اساس حکمت، ترس از خداوند است " و کاملترین شما در عقل کسی است که خوفش از خدا بیشتر باشد. " و أنا أخوَفُکُم من الله" من از همه شما از خدا ترسان ترم(12)
و اما در سیره حسینی در مسیر کربلا قبل از عاشورا و نیز روز عاشورا حرکات و سخنان امام حسین(ع) در جهت دوری از جهنم و بهشتی شدن بندگان خداست و این چنین است که امام (ع) موفّق می شوند افرادی را به لشگر حقّ پیوند بزنند.
و اما در میان سخنان امام که به دست ما رسیده درباره این نکته معرفتی آمده که از حضرت پرسیدند: چگونه صبح کردید ؟ حال شما چطور است؟» امام (ع) فرمودند : صبح کرده ام در حالی که پروردگاری دارم که ناظر اعمال من است . آتش جهنم در جلوی من و مرگ در تعقیب من ومحاسبه و حساب « دنیا و روز قیامت» مرا احاطه کرده ومن در گرو اعمالم هستم. اینگونه نیست که هر چه را بخواهم دوست داشته باشم، همان پیش آید و بتوانم به آن برسم و آنچه را نخواهم و کراهت داشته باشم بتوانم از خود دفع کنم زیرا تمام امور در دست دیگری « خداوند» است. اگر بخواهد مرا عذاب کند و اگر بخواهد مرا مورد عفو قرار می دهد « بنابراین » چه فقیری از من فقیرتر است !!!(13)
و باز فرموده اند : "خداوند طاقت هیچ کس را کم نمی کند الّا اینکه از واجبات او هم می کاهد و توانایی هیچ کس را کم نمی کند الّا اینکه از تکالیف او هم می کاهد « یعنی به هرکس به اندازه طاقت و توانایی او تکلیف می دهد و بیش از توان و طاقت او از او چیزی نمی خواهد چنانکه فرمود: " لا یُکَلّفُ الله نفساً الّا وُسعَها" (14)
ادامه دارد.....
و اما ویژگی سوم عباد الرحمن:
3- نیایش در دل شب
پس می فرماید: و الّذین یَبیتُونَ لِربِّهِم سُجَّداً و قیاماً" کسانیکه شبانگاه برای پروردگار شان سجده وقیام می کنند. و در کلام دیگرمی فرماید: " کانُوا قَلیلاً مِنَ اللیلِ ما یَهجَعُونَ و بالأسحارِِ هُم یَستَغفِرونَ" ( ذاریات – 18-17) آنها کمی از شب را می خوابیدند و در سحرگاهان استغفار می کردند.
یکی دیگر از نشانه های بندگان خدا، عبادت و پرستش ، آن هم در دل شب است. اصولاً پرستش عالیترین مکتب تربیتی و مایه تکامل انسان است ، اینکه روح و جان انسان با جهان بی کران کمال مطلق " خداوند" مرتبط شده و در امور زندگی از قدرت نا متناهی او استمداد بطلبد. پرستش یاد خدا را در دل زنده می کند و این یاد مانع و کاهش دهنده خود کامگی ها و غفلت و بی خبری از جزای الهی است. (1)
یبیتون : فعل مضارع نشانگر شب زنده داری (2) و استمرار و تداوم عبادت ، نشانه بندگان خاص خداوند است. (3)
لربّهم : آنچه به عبادت ارزش می دهد اخلاص است و عبادت شبانه دور از ریاست.(4) و چه جالب است تصویری که امام حسین (ع) از نیت و هدف بندگان الهی در عبادت خداوند ارائه می نمایند. حضرت فرمودند: "إنَّ قوماً عَبَدُوا الله فتلکَ عِبادة التُجّارِ" گروهی به امید پاداش و بهشت خداوند را عبادت می کنند این طرز بندگی ، بندگی بازرگانان و سوداگران است " که به امید سود زحمت کشیده و فعالیت می کنند.» " و إنَّ قوماً عَبَدُوا الله رَهبَةً عبادة العبید" و گروهی هم از ترس عقوبت و جهنم خدا را عبادت می کنند . این طرز بندگی ، بندگی بردگان و غلامان است « که اگر ترس از عذاب و تنبیه مالک خود نداشته باشند او را اطاعت نمی کنند» " و إنَّ قوماً عَبَدُوا الله شُکراً فتلکَ عِبادة الأحرار و هیَ أفضَلُ العِبادةِ" و گروهی دیگر برای سپاسگزاری از خداوند متعال و نعم بی اندازه اش او را عبادت می نمایند ، این عبادت ، عبادت آزادگان است و این طرز عبادت ، با فضیلت ترین نوع عبادت است. (5)
سجّداً و قیاماً : اول سجده را و سپس قیام را یاد می کند در صورتی که باید عکس باشد زیرا در نماز و نیایش ها ، نخست قیام است و سپس سجود . شاید نکته آن این است که بندگان خدا پس از سجود در پیشگاه خداوند ، نیت کرده و آماده قیام به وظایف فردی و اجتماعی در روز می گردند.(6) پس شب زنده داری و برپایی نماز شب از نشانه های بندگان خداست و علی (ع) می فرماید:" و تَمَسَّک باخلاقِ النبیّین" تمسّک به اخلاق پیامبران است. یعنی در رأس بندگان خدا و بهترین آنان ، پیامبرانند .
درمناجات حضرت موسی با حضرت حق آمده که خداوند به حضرت می فرماید: " ای پسر عمران! دروغ گفته است آن کس که خود را دوستدار من تصور کرده است و چون شب فرا می رسد به خواب راحت فرو می رود مگر نه آن است که هر دوستدار در آرزوی خلوتی است که با محبوب خود باشد؟
ای پسر عمران! بدان که من بر حال دوستان خود آگاهم و می دانم که چون شب ، پرده بر جهان می کشد، چشم دلشان به سوی قلبهایشان متوجه گشته و عذاب مرا در پیش دیدگان خود مجسم می سازند و مرا در مقام مشاهده مخاطب قرار می دهند و در مقام حضور با من سخن می گویند .
ای پسر عمران ! خشوع قلب و خضوع جسم و اشک چشم خویش را در سیاهی شبها بر من نثار کن و آنگاه مرا بخوان ، تا دریابی که تا چه حدّ به تو نزدیکم و تو را اجابت می کنم.(7)
و کلام الهی خطاب به رسول خاتم خود در قرآن چنین است : " و من اللّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسَی أن یَبعَثَک رَبّکَ مقاماً محموداً " (اسراء – 79) و پاسی از شب را « از خواب برخیز» و قرآن و «نماز» بخوان . این یک وظیفه اضافی برای توست. امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد. سپس می فرماید: " قُم اللیلَ إلّا قلیلاً * نِصفُهُ أو انقُص منهُ قلیلاً * أو زِِد علیه و رَتِّل القرآن ترتیلاً * إنّا سَنُلقی علیکَ قولاً ثقیلاً * إنّ ناشئةَ اللیل هیَ أشدُّ وطأً و أقوَمُ قیلاً " شب را جز کمی بپاخیز . نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن. یابر نصف آن بیفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان چرا که ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد . مسلماً نماز و عبادت شبانه پابر جا و با اسقامت تر است ( مزمل – 2 الی 6)
و در کلام بعدی این سفارش رسول خدا (ص) به علی (ع) است در حالیکه حضرت هرگز نماز شب را ترک نمی کرد، لکن پیامبر به ایشان فرمودند: "تو را به اموری سفارش می کنم همه را حفظ کن . سپس فرمودند: خداوندا ! او را بر انجام این وظایف یاری فرما تا آنجا که فرمودند: بر تو باد به نماز شب . بر تو باد به نماز شب . بر تو باد به نماز شب!!! (8) و مسلّم است که پیامبر خود در تمام زندگانی خویش عامل به این وصیت بود.
عطاء بن ابی ریاح می گوید: روزی نزد عایشه رفتم. از او پرسیدم شگفت انگیزترین چیزی که در عمرت از پیامبر اسلام (ص) دیدی چه بود؟ گفت: کار پیامبر(ص) همه اش شگفت انگیز بود ولی از همه عجیب تر اینکه: شبی از شبها که پیامبر(ص) در منزل من بود به استراحت پرداخت . هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست لباس پوشیده، وضو گرفت و به نماز ایستاد و آن قدر در حال نماز و در جذبه خاص الهی اشک ریخت که جلو لباسش از اشک چشمش تر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود . هنگامی که «بلال» او را به نماز صبح خواند، پیامبر را گریان دید. عرض کرد: چرا چنین گریانید؟ شما که مشمول لطف خدا هستید ؟ فرمود:" أفَلا أکونُ لله عَبداً شَکوراً" آیا نباید بنده شکرگزار خدا باشم؟ چرا نگریم؟ خداوند درشبی که گذشت آیات تکان دهنده ای بر من نازل کرده است و سپس شروع به خواندن آیات پایانی سوره آل عمران نمود: " إنّ فی خَلقِ السموات و الأرضِ .... الّذین یِذکُرُون الله قیاماً و قُعوداً و عَلی جُنُوبِهم و یَتَفَکَّرُونَ فی خَلقِ السمواتِ و الأرضِ ربّنا ما خلَقتَ هذا باطلاً ..... ربّنا ..... ربّنا ..... ربّنا و آتِنا ما وَعَدتَنا علی رُسُلِکَ و لا تُخزنا یومَ القیامةِ إنّکَ لا تُخلِفُ المیعاد" ( آل عمران -190 الی 194) و در پایان فرمود: " ویلٌ لِمَن قَرَأها و لَم یَتَفکَّر فیها" وای به حال کسی که آنها را بخواند و در آنها نیندیشد!! (9)
امّا انچه درسیره عملی امام حسین(ع) آمده اینکه حضرت بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (10) دعاها و مناجاتهای امام گویای نحوه ابراز محبت حضرت نسبت به خداوند است. خاصّه دعای عرفه که باید به طور جداگانه و کامل بدان پرداخته شود، کلاس معرفت حق تعالی آنچنانکه حق معرفت اوست و یا صدها و هزاران رکعت نماز حضرت در شبانه روز طبق فرمایش امام سجاد(ع)(11) . امّا آنچه از همه زیباتر است جریان شب عاشوراست. نقل است که امام حسین (ع) درجلوی خیمه خود دست به شمشیر گرفته و سر به زانو گذاشته به خواب رفته بود که ناگاه هیاهوی سپاه نزدیک شد و زینب کبری (س) سراسیمه نزد برادر دوید و فرمود : برادر مگر هیاهوی سپاه را نمی شنوی که نزدیک رسیده است! امام(ع) سر از زانو برداشت و فرمود:« هم اکنون رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من فرمودند : «تو نزد ما می آیی.» زینب(س) با شنیدن این سخن از برادر لطمه ای به صورت خود زد و عرضه داشت: ای وای! امام(ع) فرمودند: " لیس لک الویل" خواهرم وای بر تو نیست .آرام باش . خداوند تو را رحمت کند . دراین موقع عباس بن علی(ع) رسید و گزارش نظامی به عرض رسانید و عرضه کرد:" یا أخی قَد أتاکَ القومَ" آقا دشمن رسیده است . چه باید کرد؟ امام حسین(ع) برخاست و فرمود : " یا عبّاس إرکَب بِنَفسی أنت" برادرم! من به فدای تو! سوار شو برو ببین چه خبر است؟ چرا در این موقع حمله کرده اند؟ و چه پیشامدی به تازگی روی داده است؟ حضرت ابوالفضل(ع) با بیست نفر از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر اسدی در مقابل سپاه دشمن رفتند و پرسیدندکه سبب حمله ناگهانی چیست؟ گفتند: دستوری از امیر ما رسیده است که باید هم اکنون تسلیم شوید یا اینکه با شما جنگ کنیم!! حضرت فرمود : شتاب نکنید تا من خدمت اباعبدالله برسم و مطلب را به عرض امام(ع) برسانم. همراهان حضرت ابوالفضل(ع) در جلو سپاه دشمن ماندند و ایشان را موعظه کردند تا حضرت نزد برادر آمده و مطلب را به عرض رسانید. پس امام(ع) فرمودند: " إرجِع إلیهِم فإنّ استَطَعتَ أن تُؤخِّرَهُم إلی غَدوَةٍ و تَدفَعَهُم عنّا العشّیّة لعلّنا یُصَلّی لِرَبّنا اللیلة و نَدعوه و نستغفرهُ فهو یعلَمُ أنّی قد کُنتُ أحبُّ الصّلوة له و تلاوة کِتابِهِ و کثرَةَ الدّعاء و الاستغفارِ" برگرد اگر توانستی تا بامداد فردا برای ما مهلت بگیر که ما امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم و دعا کنیم و در پیشگاه پروردگار آمرزش بخواهیم . خدا می داند که من نماز خواندن و قرآن خواندن و زیاد دعا کردن و استغفار کردن را دوست دارم.(12)
درروایت دیگر آمده امام فرمود : " قرّة عینی فی الصلوة" و «قرّة» خنکی و اشک گوارا را می گویند. چشم خنک شود درحالیکه اشک مطلقاً گرم است، چه اشک نشاط و چه اشک غم. ولی عده ای گفته اند «قار» یعنی سرد و خنک، اشک خنک در اثر نشاط (13)
از این جهت بی سبب نیست حالات بندگان پرهیز گار الهی در مقام تأسّی و الگو گیری از پیامبر(ص) و اهلبیت حضرتش . علی(ع) در یک سخن در حالات ایشان می فرماید: شب هنگام به نیایش خدا می پردازند و در روز بسان شیر نیرومند مشغول انجام وظیفه می گردند.(14) و در کلامی دیگر در خطبه متقِّین در توصیف ایشان خطاب به همام می فرمایند:" و اما در شب ، پس قدمهایشان را به صف کشیده اند در حالیکه اجزاء قرآن را تلاوت می کنند. آنها را به شیوه خاصّی ترتیل می نمایند « بدینگونه که » با قرآن جانشان را محزون می نمایند و با آن «ترتیل و تلاوت» داروی درد خویش را با زیر و رو کردن آیات طلب می نمایند. پس هر گاه به آیه ای گذر کنند که در آن تشویق است با چشمداشت به آن میل می کنند و جانشان از شوق به سوی آن پر می کشد و باور دارند که آن در برابر دیدگانشان قرار دارد و هر گاه به آیه ای گذر تمودند که در آن تخویف است گوشهای دلشان را به آن متمایل می نمایند و باور دارند که صدای جهنم و نعره آن در عمق گوششان طنین انداز است.(15)
و در این زمینه در سیره حسینی هم نکات برجسته و آموزنده ای وجود دارد:
با توجه به سیره عملی پیامبر(ص) و امام حسین(ع) و کلام امام رضا(ع) که فرمودند: "مؤمن مؤمن نیست تا خصلت و روش یامبر(ص) در او باشد" و می دانیم که پیامبر(ص) هم " خُلقُهُ القُرآن" پس روش پاسخ به خطاها و بدیهای بندگان الهی را یکبار با کلام الهی مرور می کنیم:
ادامه دارد.....
و اما ویژگی دوم عباد الرحمن:
2- حلم و بردباری در برابر جاهلان
پس می فرماید : " و إذا خاطَبَهُم الجاهِلون قالُوا سَلاماً " و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند «و سخنان نا بخردانه گویند» ، به آنها سلام می گویند «و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند.»
و در حقیقت مقصود این است که جهل و نادانی جاهل را مقابله به مثل نمی کنند و در آیه دیگر نیز به پیامبر (ص) دستور مشابهی داده است. آنجا که می فرماید: " واصبِر عَلی ما یقولون واهجُرهُم هجراً جَمیلاً" (مزمل – 10) در برابر آنچه «دشمنان » می گویند شکیبا باش « صابر و بردبار » و به طوری شایسته از آنان دوری گزین « آنان را به نیکویی ترک کن»
تعالیم پیامبران الهی بر اساس پرورش فضائل اخلاقی است که در درون انسانها نهفته است آنان بیش از آنکه آموزگارانند، نو آورانند. پرورش دهنده صفات و کمالات می باشند که در سرشت آدمیان نهفته است و به تعبیر علی (ع) " و یُذَکِّروهُم مَنسیِّ نِعمَتِهِ .... و یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقُول" (نهج البلاغه – خطبه 1) پیامبران آمده اند تا نعمتهای فراموش شده را به خاطر آورند و گوهر های عقول را که در خزینه فطرت انسان نهفته است ، استخراج کنند. و یکی از این گوهرها و گنج های اخلاق و صفات پسندیده مدارا با مردم است مخصوصاً طبقه جاهل و نادان و مغرور (1) و دستور به سلام است اما در معنای این سلام گفته شده:
اولاً : اگر با آنان مقابله به مثل شود و با خشونت رفتار گردد لجاجت آنان تحریک و در مسیر منفی خود راسخ تر می شوند!
ثانیاً : با در افتادن با جاهلان ، انسان مثل آنان شده و از قدر و مقام او کاسته می شود ، شخصیت او خوار و نیرو و وقتش به هدر می رود.
ثالثاً : مدارا کردن با جاهلان و نرمی در مقابل سخن تند و خشن و مسخره آمیز آنها سبب می شود مردم به کمک فرد مدارا کننده قیام نمایند. پس مدارا و حلم و حوصله از صفات مؤمنان است.(3)
مدارا و صبر و استقامت و نیز شرح صدر از شروط اساسی رهبری در هدایت جامعه بشری است . لذا حضرت موسی(ع) در دعوت فرعون به مسیر حق و بندگی از خداوند چنین تقاضا می نماید: " ربِّ اشرَح لی صَدری* و یسِّر لی أمری *و احلُل عُقدَةً مِن لِسانی * یَفقَهوا قَولی" (طه 25 الی 28) و به پیامبر هم در مسیر رسالت چنین خطاب می شود: " أ لم نَشرَح لک صَدرَک * و وضَعنا عنکَ وِزرَک* الّذی أنقَضَ ظَهرَک" (شرح 1 الی3)
و جالب است تقاضای سفیان ثوری از محضر امام صادق(ع) در دریافت این شرح صدر یا به قول خودش نورانیت دل و دریا دل شدن! او از اعلام رجال صحاح ستّه ، از مشاهیر اهل سنت و از رؤسای مذهب بائده از فرق تصوّف است . در باب زهد و پارسایی با امام مناظره داشته و به عنوان یکی از راویان و شاگردان امام مطرح می باشد!! (5) نقل از خود اوست که به محضر امام صادق(ع) می رود اما حضرت او را نمی پذیرند. پس سفیان بر سر مزار رسول خدا(ص) رفته و نماز خوانده و به حضرت متوسل می شود که امام دلش با او مهربان شده و پذیرای وی گردد. بعد از توسل مجدّد به خدمت امام(ع) می آید . امام این بار با گرمی او را پذیرفته و می فرمایند : می دانم آمده ای تا شرح صدر پیدا کنی ! عرض می کند : بله یابن رسول الله، امام(ع) می فرمایند: " ای سفیان ! اگر می خواهی شرح صدر پیدا کنی باید از سه چیز مواظبت کنی:
ادامه دارد......
درمان عملی : در درمان عملی بیماری تکبّر باید همّت کرد و خانه دل را برای بزرگترین فضیلت اخلاقی یعنی تواضع و فروتنی در نقطه مقابل کبر و تکبّر آماده کرد. تواضع مراتبی دارد که جامع همه آنها این است که در برابر حق و حقیقت خاضع گردیم . مراتب تواضع(1) عبارت است از:
در روایت است هنگامیکه از پیامبر (ص) درباره این آیه سؤال کردند؛ دست خود را بر شانه سلمان زده فرمودند : منظور این و یاران و هموطنان او هستند. (4)
پس با افراد متواضع با کمال فروتنی برخورد می کنیم اما در مقابل گردنکشان و متکبران تکبر می ورزیم و از این طریق دماغ غرور و خودخواهی آنان را به خاک می مالیم!
جایگاه تواضع و فروتنی در سیره
پیامبر (ص) فرمودند : " إذا رأیتُم المتکبّرین فتَکبّروا عَلیهم فَإنَّ ذلکَ مَذِلّةٌ و صَغارٌ " هرگاه گروه مغرور و خودخواه را به حالت تکبّر دیدید بر آنان اعتماد مکنید زیرا بی اعتنایی شما مایه مذلّت و کوچکی آنان است (5) خاصّه در برابر شیطان بزرگ و ایادی استعمار و استثمار و ...!!! اصل مقابله با مستکبران به معنای درگیری ذاتی و همیشگی اسلام با هر گونه تکبّر و برتری جویی است که در سیره رسول خدا (ص) و ائمه هدی درخشش خاصّی دارد آنان هرگز در نبرد با مستکبران تردید نکردند . در سیره رسول خدا (ص) آمده که حضرت در این زمینه به اباذر فرمودند: « ای ابوذر! بیشتر کسانی که در آتش جهنم می روند مستکبرانند. فردی عرض کرد: ای رسول خدا ! آیا کسی را از کبر نجات هست؟ فرمود: آری! هر که لباس درشت بپوشد و الاغ سوار شود و بُز بدوشد و با مسکینان بنشیند . و در کلام دیگر به ابوذر وصیت نمودند که : ای اباذر! آن که به بازار رود و مایحتاج خود را خرید کند و خود آن را حمل کند، از کبر دور گردد. حضرت خود نمونه اعلای برائت از خوی استکبار و تکبّر بود و می فرمود:
"من بنده ای هستم که بر زمین غذا می خورم و لباس درشت می پوشم و شتر را می بندم و چون بنده مملوکی مرا دعوت کند، اجابتش می کنم . پس هر که سنت و روش مرا ترک کند از من نیست. سیره رسول خدا (ص) جامع جمیع نشانه های آزمایش تواضع و فروتنی و برائت از همه افعال و حرکات کبر آمیز بود و سزاوار است که همه مؤمنان به او اقتدا کنند. ابوسعید خُدَری روایت کرده است :
آن حضرت خود ، شتر خود را علف می داد و او را می بست - خانه را میروفت - گوسفند را می دوشید - نعلین خود را پینه می کرد - جامه خود را وصله می زد - با خدمتکار خویش غذا می خورد - چون خادم از دستاس کردن خسته می شد او را یاری می کرد - از بازار چیزی می خرید و به دست یا به گوشه جامه خویش می گرفت و به خانه می آورد - با توانگر و فقیر و خُرد و بزرگ دست فرا می داد - به هر کس از نمازگزاران که می رسید (کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده ) ابتدا سلام می کرد - جامه خانه و بیرون او یکی بود - هر ژولیده و غبار آلوده ای که او را دعوت می کرد، از اجابت آن شرمگین نبود - آنچه را که به آن دعوت می کردند حقیر نمی شمرد اگر چه به جز خرمای پوسیده چیزی نبود - صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی گذاشت - کم خرج ، خوش خلق و نرمخو ،کریم الطبع و نیکو معاشرت و گشاده رو و متبسّم بود- بی خنده و اندوهناک بود بی ترشرویی - در امر دین محکم و استوار بود بی درشتی - متواضع و فروتن بود بی مذلّت و خواری - بخشنده بود بی اسراف - به همه خویشان مهربان و با همه مسلمانان و اهل ذمّه نزدیک بود- دل او رقیق و نازک بود- پیوسته سر به پیش افکنده - هرگز چندان نمی خورد که سیر شود و هیچگاه دست طمع به چیزی دراز نمی کرد(6)
اما در سیره امام حسین (ع) هم آمده که حضرت در عین اینکه راه رفتن ایشان با صلابت و هیبت و سطوت بود. وقتی با امام حسن (ع) پیاده به کعبه می رفتند همه بزرگان و شخصیت های اسلامی به احترامشان از مرکب پیاده شده همراه آنان راه می پیمودند.(7) ولی حضرت(ع) متواضع و فروتن و خاشع بود. با فقرا مجالست و معاشرت داشته آنها را بر اسب خود سوار می نمود.
یک روز امام حسین(ع) بر عده ای فقیر و مسکین که سفره خود را پهن کرده بودند گذر کرد. آنها گفتند: ای پسر رسول خدا (ص)! بفرمایید کنار سفره ما فقیران ! امام(ع) فوراً دعوت آنها را اجابت کرد و نشست و با آنها هم غذا شد و فرمود : " إنّ الله لا یُحِبُّ المستکبرین" سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم ، پس شما نیز دعوت مرا بپذیرید گفتند: با کمال میل ای فرزند رسول خدا (ص)، با امام (ع) به منزل آن حضرت آمدند. امام به اهل خانه فرمود : هر چه در خانه هست برای پذیرایی مهمانان بیاورید. امام(ع) با مساکین و مستمندان می نشست و می فرمود : خداوند اهل کبر و مستکبرین را دوست نمی دارد. یک روز بر چند کودک گذر کرد که مشغول خوردن یک قطعه نان بودند . بچه ها از امام(ع) خواستند که با آنها هم غذا شود . امام(ع) در کمال لطف و مهربانی دعوت اطفال را پذیرفت و با آنها هم غذا شد. آن گاه بچه ها را با خود به خانه برد و آنها را از غذا سیر کرد و بر آنها لباس پوشانید و سپس فرمود: این کودکان از من سخاوتمندترند. زیرا که آنها هر چه داشتند بذل کردند ولی من بخشی از مال خویش را بذل نمودم.(8)
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣