درمان و علاج بیماری تکبّر: درمان بیماری تکبّر می تواند هم علمی باشد و هم عملی و درمان علمی هم درمانی اجمالی است و هم تفصیلی
درمان علمی اجمالی: تفکّر درباره خود و ابتدا و انتهای زندگی را در نظر گرفتن! چنانکه در کلام امام علی (ع) در قبل بدان اشاره شد. و نیز باید به عظمت و قدرت نامتناهی حضرت حق نظری افکنده و به عجز خود در همه زمینه ها اندیشید و نتیجه آنکه بزرگی تنها از آن خدای بزرگ است نه برای انسان با وجود این همه ضعف و ناتوانی او !! و شاید یکی از فلسفه های مهمّ توسّل به اولیاء دین و معصومین (ع) رفع حالت عُجب و تکبّر است زیرا توسل جهت رفع گرفتاریهای دنیوی و اخروی نشانه برتر بودن این بزرگواران و محترم بودن آنان نزد حضرت حق است.
درمان علمی تفصیلی : در این نحوه درمان به دنبال علل و عوامل تکبّر می رویم و راه درمان هر علّتی را بیان می کنیم:
3 و 4. اگر حالت تکبّر انسان به خاطرداشتن مال زیاد و یا قدرت و سلطه ای که بر دیگران دارد باشد، باید بداند که خداوند افراد و اقوامی که به مراتب قدرت و ثروتشان خیلی بیشتر بوده را هلاک کرده مثل قوم عاد و ثمود و .... و یا قارون که ثروتمندترین در میان بنی اسرائیل بود که جریان او به طور مشروح در سوره قصص بیان می گردد:
"او از قوم موسی(ع) بود امّا بر آنان ستم کرد . ما آنقدر گنج به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود!"به خاطر آورید" هنگامی را که قومش به او گفتند : " لا تَفرَح إنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الفَرِحینَ" این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد و در آنچه خداوند به تو داده سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خداوند به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز بر زمین در جستجوی فساد مباش که خداوند مفسدان را دوست ندارد!! او گفت : " انّما اُوتیتُه علی علمٍ عندی" این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام. آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومند تر و ثروتمند تر از او بودند؟! و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند!
"روزی قارون " با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند : ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم ! به راستی که او بهره عظیمی دارد! اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند : وای بر شما! ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند. سپس ما ، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.
و آنها که دیروز آرزو می کردند به جای او باشند « هنگامی که این صحنه را دیدند» گفتند: وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد . اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می برد. ای وای! گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند (قصص 76 الی 82) "
1.درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
پیامد، عواقب و نتایج تکبر: پس از شناخت هر بیماری و آثار و علائم آن گام بعدی در پیشگیری یا درمان بیماری ، آگاهی نسبت به پیامدها و عواقب بیماریاز دیدگاه روایات - هم در دنیا و هم در آخرت- است.
پیامد و عواقب دردنیا: هیچ کس گردنکشی و تکبّر نمی کند مگر به خاطر حقارتی که در درون خویش می یابد. کسی که تکبّر بورزد خداوند او را خوار می کند. کسی که خودش را برتر از دیگران بداند از مستکبران است و کسی که استکبار ورزد خدایش او را خوار گرداند. کسی که در جامه ی ویژه خداوند "عزّت و مقام" با خداوند منازعه کند خداوند جز پستی بر او نمی افزاید. هیچ بنده ای نیست مگر اینکه فرشته ای با اوست، پس هنگامی که تکبّر کند به او می گوید : فروتنی کن که خداوند خوارت کرد!. آفتِ بزرگی، فخر فروشی و عُجب است. شیطان را دارویی است که در بینی انسان می ریزد و آن فخر است!
مردی به امام باقر(ع) گفت : من در حَسَب و نَسَب بزرگ قبیله خویشم . امام فرمود : خداوند کسی را که مردم حقیرش می شمردند به خاطر ایمان مرتبه ای بلند داد و کسی که بزرگش می شمردند به خاطر کفر خوار کرد. پس هیچ کس را بر دیگری برتری نیست مگر به تقوا!
و چنانکه در سخن پیامبر(ص) مشاهده کردیم کسی را که در هنگام راه رفتن ، کرشمه و ناز کند و با احساس رضایت از خویش به اطراف بنگرد و دو طرفش را با شانه ها تکان بدهد از نظر شرع اسلام مجنون است. و علی (ع) هم فرمود : شگفتا از انسان متکبّر و مغرور! از نطفه ای آفریده شده سپس مرده ای خواهد بود و در بین این دو حال ظرفی است برای نجاسات که نمی داند با آنها چه کند!
و دیگر اینکه انسانی که خود را برتر از دیگران می داند قهراً از تحصیل علم و دانش بازمانده در جهل مرکّب می ماند هم چون خسرو پرویز ها و بو لهب ها و ... و سخن پایانی آنکه ، بیشترین دشمنی از آن متکبّر است(1)
پیامد و عواقب در آخرت : اهل کبر و غرور در قیامت به صورت مورچه در صحرای قیامت ظاهر می شوند که زیر دست و پای مردم قرار می گیرند تا آنگاه که خداوند از حساب فارغ شود.
مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت : من فلانی فرزند فلانی ...هستم تا این که نُه پشت از پدران خود را شمرد . پیامبر(ص) فرمود:"و تو دهمین آنان در دوزخی"!
در جهنم درّه ای است برای متکبّران که به آن سَقَر گفته می شود – کسی که تکبّر در وجودش باشد خداوند او را به صورت وارد دوزخ می کند-
پیامبر(ص) فرمودند: "در قیامت دورترین شما از من مستکبرانند."
مردی به منظور تحقیر سلمان به او گفت: کیستی؟ فرمود: اوّل من و تو نطفه ای نجس بود . عاقبت من و تو نیز ، مُرده ای بدبو است . امّا زمانی که رستاخیز برپا شود و میزان اعمال به میان آید، آنکه میزانش سنگین باشد بزرگ و آنکه میزانش سبک باشد پَست خواهد بود. و بالاخره پیامبر(ص) فرمودند: "آن که در قلبش به اندازه خردلی کبر و غرور باشد وارد بهشت نمی شود . بنگرد او چگونه خود را بزرگ می شمارد و بر دیگری کبر می ورزد. (2)
حرمت و مذمّت تکبّر: روایاتی که بیانگر پیامد و عواقب این بیماری در دنیا و آخرت بود به خوبی حرمت و مذمّت آن را نشان داد لذا تنها ذکر یک روایت در این زمینه کافی است؛
امام حسن(ع) می فرماید: " هَلاکُ النّاسِ فی ثَلاثٍ : الکِبرُ والحِرصُ و الحَسَد" هلاکت مردم در سه چیز است : تکبّر و حرص و حسد. امّا تکبّر مایه هلاکت دین اوست . چنانکه شیطان به همین وسیله مطرود و ملعون درگاه حضرت حق قرار گرفت. و امّا حرص، دشمن انسان است لذا به وسیله آن آدم ابو البشر از بهشت اخراج شد و امّا حسد ، پرچمدار زشتی ها و بدیهاست و از همین حسادت بود که قابیل برادرش هابیل را به شهادت رساند.(3)
علل و عوامل تکبّر: گام بعدی در پیشگیری و درمان بیماری یافتن علل و عوامل – ریشه - بیماری هاست. این علل و عوامل در بیماری تکبّر عبارتند از :
ادامه دارد....
بیماری تکبّر : هر بیماری را ابتدا باید تعریف نمود و یا شناختی نسبت به آن ارائه کرد : تکبّر از صفات زشت و از سجایای باطنی انسان است که از گناهان کبیره بوده و دامنگیر خواص انسانها و مانع کمال می باشد. تکبّر آن است که انسان خود را بزرگتر و برتر از دیگران بداند ، ریشه و اساس این صفت ، عُجب است. عُجب یعنی اینکه انسان تنها حالت خودخواهی و بزرگ منشی داشته و پای غیر در میان نباشد و اگر این حالت بزرگی در رابطه با غیر باشد تکبّر است. اگر انسان خود را برتر و بزرگتر از دیگران بداند ولی تنها در نفس خود چنین بپندارد و در مقام عمل آن را ابراز نکند اصطلاحاً آن را کبر گویند و اگر آن صفت را در مقام عمل ابراز و اظهار نماید تکبّر خوانده می شود. بنابراین کبر صفت نفسانی است و تکبّر عمل خارجی.(1)
نخستین لغزش انسان کبر است که به دنبالش لغزشهای بزرگتر می آید و سرانجامِ کبر، الحاد و انکار حق و مقدسات الهی است . شخصی از امام صادق(ع) پرسید: نخستین مرحله انکار حق و الحاد چیست؟ حضرت فرمود: «إنّ الکِبرَ أدناهُ: کبر و غرور نخستین پایه الحاد و انکار مقدسات است» از این رو تعجب نخواهد کرد که چرا قرآن بهشت جاودان را از آن کسانی می داند که کبر نورزند و فساد ننمایند!
" تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَذینَ لا یُریدون عُلُوّاً فِی الأرضِ و لا فَساداً" (قصص-83) (2)
اقسام تکبّر : برای شناسایی کاملتر این بیماری باید با جلوه های گوناگون آن آشنا شویم:
علائم و نشانه های تکبّر
پس از شناخت بیماری تکبّر ، آشنایی با علائم ظاهری این بیماری هم لازم و ضروری است :
از علائم کبر این است که انسان خود را بهتر از دیگران دانسته و حاضر نباشد سخن حق را بپذیرد. چنانکه امام صادق(ع) فرمود : "تکبّر آن است که مردم را خوار و حق را سبک شمری" «بر حق طعنه زدن» و نیز از کسانی که به حکم عقل و شرع مقامی بالاتر از او دارند اطاعت نمی کند - از کسب علم و قبول حق از دیگران خود داری می نماید - اگر او را موعظه کنند روی می گرداند – با آنان درشتی می کند- به دیگران مانند حیواناتی جاهل و حقیر می نگرد – با هم ردیف های خود به نیکی رفتار نمی نماید - هم نشینی و هم سفره شدن با آنان را کسر شأن خود می داند- از دیگران انتظار فروتنی و تسلیم دارد- اگر سخن او را نپذیرند خشمگین می شود!
گاه علائم و آثار تکبّر در بعضی از رفتار ظاهری او آشکار می گردد: مثلاً در نحوه سخن گفتن و صدای او، در نشستن (چهار زانو یا تکیه داده نشستن)، در چهره وی (مثل روی گرداندن از مردم با بی اعتنایی و فرو افکندن سر)، با خشم به آنان نگریستن، در راه رفتن در فرصتهای مناسب خود را مقدّم داشتن و گاهی هم دوست دارد که وقتی حرکت می کند عدّه ای از پشت سر او به راه بیفتند و یا دیگران در مقابل او همانند عبد ذلیلی بایستند.(5)
رسول اکرم (ص) روزی از کوچه ای گذر می کردند ، جمعی از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علّت آن سؤال کردند، عرض شد: دیوانه ای است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته . پیامبر(ص) آنها را به سوی خود فرا خوانده فرمود: می خواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی کنم؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش می دادند . پس حضرت فرمود: " کسی که با تکبّر و غرور راه می رود و پیوسته به دو طرف خود نگاه می کند . پهلوهای خود را با شانه خود حرکت می دهد « غیر خود را نمی بیند و اندیشه اش از خود فراتر نمی رود » کسی که مردم به خیر او امید ندارند و از شرّ او در امان نیستند ، دیوانه واقعی است امّا این را که می بینید تنها یک بیمار است." (6)
اینها علائم تکبّر است که بیان شد ولی انسان بهتر از همه خود را می شناسد که آیا صفت زشت کبر در او وجود دارد یا نه ؟ " بَل الانسانُ عَلی نَفسِهِ بصیرة و لَو ألقَی مَعاذیرَة" (قیامت – 14) بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است هرچند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد. (7)
ادامه دارد....
اما دلایل مذکور عبارتند از :
یکی از مصادیق فیض الهی بر بندگان تکامل روحی و اخلاقی است . رمز تکامل انسان در این است که در پرتو عقل و خرد « به عنوان یکی از چراغهای راهنمای او پس از چراغ فطرت» خویشتن را از هوی و خواسته های نابخردانه بازداشته و از روی حریّت و آزادی غرائز خویشتن را کنترل نماید.(2) از طریق تمام اعضای بدن چشم، گوش و زبان و دست و پا و .... که همه امانتهای الهی اند و ما هم امانتدار؛ و امانتداری حقیقیِ وجود یعنی استفاده هر کدام از این نعم الهی در جای خود، و حقّ نفس بر ما طبق دیدگاه امام سجاد (ع) در رساله حقوقیه آن است که ، همه وجود را به اطاعت الهی واداریم. و بدانیم ایمان و اعتقاد به دست آمده از چراغ وحی ، حجّت و راهنمای بیرونی انسان در عمل و رفتار او مؤثّر است ، و از نظر اجتماعی نیز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست و نیز اسلام دین جامعی است با برنامه کامل برای تمام لحظات انسان حتی در راه رفتن ، پس بندگان خاص خداوند مظهر تواضعند. تواضع نخستین نشانه بندگی و نیز ثمره بندگی آنان است . وقار و نرمی از بارزترین صفات مؤمن است و بهترین جلوه آن در راه رفتن می باشد لذا فرمود: " الذین یَمشونَ عَلی الأرضِ هوناً"
یمشون : مشی = حرکت آرام در زمین در راه رفتن را گویند و شاید این تنها معنا نباشد بلکه شیوه زندگی متعادل را هم شامل می شود. (3)
هوناً = هم به معنای تواضع و مدارا و نرمخویی است و هم به معنای سکینه و وقار ، امام صادق(ع) می فرماید : مراد از هوناً ، زندگی کردن بر اساس فطرت و هماهنگی با روحیه ای است که خداوند آفریده یعنی بندگان خدا خود را به تکلّف و رنج نمی اندازند. (4)
قرآن مجید در این آیه و سایر آیات دیگر به کیفیت راه رفتن انسان ، عنایت خاصّی مبذول داشته و اصرار دارد که راه رفتن ما توأم با تواضع و میانه روی باشد پس حضرت لقمان به فرزند خود دستور می دهد: " ولا تَمشِ فی الأرض مَرَحاً" (لقمان – 18) با غرور و تکبّر راه مرو و نیز توصیه می کند که: " واقصِد فی مَشیِک" (لقمان - 19) در راه رفتن میانه رو باش و در جایی که "هون" به معنای وقار و سکینه باشد در نقل سرگذشت موسی و دختران شعیب (ع) کیفیت راه رفتن دختران حضرت را چنین نقل می نماید: "فَجاءتهُ إحداهُما تَمشی عَلَی استِحیاءٍ" (قصص -25) یکی از دختران شعیب (ع) در حالی که با حیا و وقار راه می رفت پیش موسی آمد ، پیام پدر را رساند . امّا در نقطه مقابل تواضع ، کبر و غرور است و امام صادق(ع) می فرماید: اگر به قلب کسی کبر و غرور نفوذ کرد به همان اندازه عقل و بینش او کاسته می شود. (5)
و مسلماً شیوه راه رفتن با تکبّر نشانه بیماری روحی تکبّر است که از این طریق خود را نشان می دهد.
ادامه دارد....
عبودیت = آنگونه که در متون لغوی آمده اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است (1) . عبد ذلّت ، عبودیّت و فقرِ مملوکیّت محضه خود را در قبال عزّت مطلقه و غنای محض حضرت حق مجسم و ممثّل می سازد. (2) عبودیّت بالاترین مقام و افتخار و مدال برای انسان است چنانکه در توصیف پیامبر خاتم (ص) حقِّ عبودیّت حضرت را مقدم بر رسالت ایشان ذکر می کنیم " و أشهَدُ أنّ محمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ " و علی (ع) هم در یکی از دعا های خویش با خدای خود چنین راز ونیاز کرده و می فرماید:
" إلهی کَفیَ بی فخراً أن تکونَ لی ربّاً و کَفَی بی عزّاً أن أکونَ لَکَ عَبداً "
بارالها این افتخار مرا بس که تو پروردگار منی و این عزت مرا کافی است که بنده توأم(3)
عبودیّت یعنی نهایت تسلیم در برابر ذات پاک خداوند ، اطاعت بی قید وشرط و فرمانبرداری در تمام زمینه ها، گفتار و کرداری پاک داشتن ، کارها را با نام خدا شروع و برای خدا به انجام رساندن . در حقیقت عبودیّت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد ، جز در راه او گام بر ندارد و هر چه غیر اوست را فراموش کند حتی خویشتن را. روح و جان را به خداوند سپردن . عبادت به این معنا و مفهوم هدف نهایی آفرینش انسان یا غایة الغایات است. حرکت وجود ی ناقص به سوی وجودی بی نهایت کامل و این چنین قربی بدو یافتن و این انسان کامل همان بنده راستین خداوند است. (4)
عباد الرحمن : آیة الله سبحانی ذیل آیه فوق سئوالی را مطرح می نمایند و آن اینکه چرا خداوند سخن خود را با لفظ "عباد الرحمن" آغاز نمود و نفرمود عباد الرحیم؟
قبل از پاسخ ایشان به این سؤال ابتدا لازم است پیرامون معنای این دو واژه مطلبی ارائه شود: امام صادق (ع) می فرمایند : رحمان اسمی خاص برای صفتی عام است و رحیم اسمی عام برای صفتی خاصّ و در کتب لغت هم آمده که رحمان نامی است ویژه حضرت حق که به غیر او راست نیاید. امّا رحیم نامی است عام برای هر کس که به صفت رحمت متّصف شود. لذا درباره خداوند و غیر خداوند استعمال می شود و می فرماید: "إنّ اللهَ غفورٌ رحیمٌ" و نیز می فرماید :" لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن أنفُسِکُم عزیزٌ عَلیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنین رَؤُوفٌ رَحیمٌ"(5)
امّا درباره تفاوت جایگاه رحمان و رحیم به عنوان صفات حضرت حق :
آیة الله سبحانی این تفاوت را از زبان امام صادق(ع) نقل نموده می نویسند: رحمان و رحیم هر دو از صفات خداوند است ولی رحمان ، آن رحمت گسترده خداست که شامل مؤمن و کافر ، نیکو کار و بدکار می باشد. چه رحمتی بالاتر از این که همگی را از عدم و نیستی به وجود آورده و به همه وجود و هستی ، علم و قدرت ، حیات و زندگی ، رزق و روزی بخشیده ولی رحیم آن رحمت خاصّ است که تنها شامل حال افراد با ایمان می گردد. و از این که آنان را در این جهان به کارهای نیک موفق می سازد و در آخرت با مغفرت و آمرزش و نعم بهشتی گرامی می دارد، رحیم می گویند و لذا می گویند: " الرَّحمنُ بِجَمیعِ الخَلقِ و الرَّحیمُ بِالمُؤمنینَ خاصَّةً" « یعنی تقریباً قول رایج اکثر مفسران این است که خداوند در دنیا بر مؤمن و کافر مهربان است و رحیم یعنی در آخرت فقط بر مؤمنان مهربانست»
ایشان سپس می نویسند: خداوند سخن خود را با لفظ "عباد الرحمن "آغاز نمود و نفرمود " عباد الرحیم" زیرا بندگان خدا تا خود را به این صفات نیارایند، عباد الرحمن خواهند بود ولی موقعی که دارای چنین صفات و خصایصی گشتند مشمول لطف بیشتر خدا بوده و در ردیف "عباد الرحیم " خواهند بود.
اما در دیدگاه دیگری آقای بهرامپور در تفسیر نسیم حیات " ذیل سوره حمد" درباره این دو صفت می نویسند: خداوند هم در دنیا و هم در آخرت رحمان است و هم در دنیا و آخرت رحیم است زیرا خود می فرماید: " إنّ اللهَ کانَ بِالناسِ لَرَؤُفٌ رحیمٌ" – بقره143- و ناس اعم از مؤمن و کافر است و نیز می فرماید: إنَّه کانَ بِکُم رَحیماً – اسراء66- و «کم :شما» اعم از مؤمن و کافر است و امام حسین (ع) هم در دعای عرفه می فرماید: " یا رحمانَ الدُنیا و الآخِرَةِ و رَحیمَهُما" سپس ادامه می دهند که : رحمان صفت ذات است یعنی خداوند ذات مقدسی است که رحمت بی کران در اوست که هستی بخش است و رحیمیّت هم از آن ناشی می گردد. پس آنچه از رحمت الهی به موجودات عالم رسیده در سایه رحمانیّت خداوند است و رحیم صفت فعل است و برابر استعمال قرآن تنها در مورد نوع انسان به کار رفته است یعنی خداوند رحمت خود را در مقام احسان که مقام فعل است به مخلوق انسانی عطا می کند پس رحیم صفتی است که با تربیت نوع انسان سر و کار دارد ، مانند ارسال پیامبران و کتب آسمانی ، هدایت ، بخشش گناهان از راه توبه و شفاعت و رساندن انسان به کمال معنوی و سعادت ابدی بنابراین انسان در برخورداری از رحمت رحمانی که هستی بخش و منبع سایر نعمت ها است با دیگر موجودات مشترک است ولی در رحمت رحیمی منحصر به فرد است . پس در مورد انسان : خداوند رحمان ، دنیا را وجود بخشیده و آخرت را نیز از بهشت و جهنم و ملائکه و ..... وجود داده است .
خداوند رحیم در دنیا برای هدایت و تکامل انسان انواع امکانات از قبیل کتاب و رسول و عقل را فراهم کرده و در آخرت هم به عنوان پاداش، رحمت خود را شامل انسان اهل ایمان و عمل صالح می نماید.
آقای بهرامپور در ادامه به بیان دلائلی می پردازند که اثبات صفت ذات بودن " رحمان " است و در حقیقت می تواند به نوعی پاسخ سؤال آیة الله سبحانی در زمینه علّت قرار گرفتن این صفت در کنار عباد باشد.
ادامه دارد.....
معنی و مفهوم سیره چیست؟
سیره از سِیرَة بر وزن فِعلَة مصدر هیئة است که معنای مصدری خاص داشته و بر هیئت و حالت و نوع فعل دلالت دارد یعنی حالت حرکت نه خود حرکت . شبیه سبک که از سبیکه می آید و در عربی یعنی فلز گداخته شده، ریخته شده در یک قالب و شکل گرفته . سپس سبک را به معنای یک روش ثابت در کارها گرفته اند مثل سبک در ادبیات ، در سیاست و مدیریت و یا در تفسیر .... کسی که سبک دارد تابع یک قواعد مشخّص است مثل فلز گداخته شده ، ریخته شده در قالبهای مشخّص و قابل رؤیت . سبک یعنی داشتن روشهای مشخّص پایدار در هر حوزه. و این چنین است که واژه سبک ما را به مفهوم سیره نزدیک می کند. بنابراین:
"سیره" عبارت است از مجموعه قواعد، اصول و روشهای پایدار ، محکم و قابل تشخیص در حوزه عمل و رفتار تا الگو پردازی شود. سیره یعنی الگو پردازی ، بیان روش زندگی نه تاریخ زندگانی ، به گونه ای که بتوان به آن تأسّی نمود.
شهید مطهری (ره) می فرماید: "سیره" منطق عملی است . همانطور که منطق نظری داریم، منطق عملی هم داریم. منطق صوری و نظری قواعدی است که اگر ما آن را رعایت کنیم صورت فکرمان را از خطا حفظ می کنیم و استنتاجمان درست می شود ، در سیره هم ما یک قواعدی داریم که اگر بتوانیم آنها را رعایت کنیم عملمان از خطا حفظ می گردد. البته اصول و قواعد سیره مثل اصول برهانی و منطقی و تظری ثابت است و غیر قابل تغییر(1) اما نکته بعدی آنکه :
ضرورت و اهمیت سیره چیست؟
حال با توجه به این مقدمه در خدمت قرآن مجید قرار می گیریم . " سوره فرقان ازآیه 63 تا آخر سوره " که در آن سیمای انسان کامل ارائه می شود با عنوان "عباد الرحمن" با علائم و نشانه هایی که یک به یک بیان شده و در کنار هر ویژگی در سیره هم به سراغ سیره نبوی(ص) و سیره حسینی(ع) « البته به اختصار» میرویم که " الاسلامُ بَدؤُهُ مُحَمَّدیٌّ و بَقائُهُ حُسینیٌّ" و پیامبر (ص) فرمودند(4): "حسینٌ منّی و أنا مِن حُسَین" به عنوان یکی از حاملان و حافظان دین و شریعت و اینکه حضرت وظیفه حفظ و تبلیغ اسلام را به کمال و خوبی انجام داده است در شرایطی که پیامبر (ص) زمان حضرت را چنین توصیف می نماید:
"سَیَأتی زمانٌ علی أُمَّتی لا یَبقَی مِنَ القرآنِ إلّا رَسمُهُ و لا مِنَ الإسلامِ إلّا اِسمُهُ یُسَمُّونَ بِهِ و هُم أبعَدُ النّاسِ عَنهُ" (5)
زمانی بر امت من خواهد بود که از قرآن جز رسمش که همان خطّ و نوشته آن است و از اسلام نیز جز نامش نخواهد ماند. مردمان به این نام « مسلمانی» نامیده می شوند ولی آنان از همه کس از اسلام دورترند.
علائم و نشانه های " عباد الرحمن" یا انسان کامل عبارتند از:
1 . تواضع و فروتنی:
پس می فرماید: " عِبادُ الرحمَنِ الَّذینَ یَمشونَ عَلَی الأرضِ هَوناً"
بندگان "خاص خداوند" رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه می روند.
عباد = جمع عبد به معنای بتده است (6) و از نظر لغت عرب به انسانی می گویند که سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او و خواستش تابع خواست اوست و در برابر او مالک چیزی نیست.(7) در اصطلاح مردم ، بنده به کسی می گویند که مالک داشته باشد ولی باید توجه نمود که بندگی بر دو نوع است :
بندگی اعتباری و قراردادی ، مثلاً رسم عقلای جهان در جنگ ها و نبردها این بود که اگر یک طرف برطرف دیگرغالب و پیروز می گردید ، فرد مغلوب را به اسارت و بندگی خویش در می آورد و خود را مالک او می خواند. البته این نوع بندگی جز یک رسم اجتماعی ، حقیقت دیگری ندارد ، زیرا نه اسیر کننده ، مالک واقعی اسیر شده است و نه آن فردی که به اسارت در آمده است بنده واقعی او می باشد ، بلکه این مالکیت ، یک نوع قرارداد اجتماعی است که یکی را مالک و دیگری را مملوک قلمداد می نماید ولی لحظه ای که ورق بر می گشت موضوع مالکیت و مملوکیت نیز دگرگون می گردید، مالک دیروزی مملوک امروزی می شد.
امّا مالکیت خدا و مملوکیت بشر نسبت به خداوند بر یک واقعیت خارجی خلل ناپذیر تکوینی استوار است که هیچ گاه قابل دگرگونی نیست ، سرچشمه این مالکیت ، این است که همه چیز جهان ، حتی خود انسان ، مخلوق او بوده و در پرتو قدرت او جامه ی هستی پوشیده است ، هر لحظه از او وجود و هستی می گیرد و خود واجد چیزی نیست و در حقیقت مصداق روشن آیه " عَبداً مَملوکاً لا یَقدِرُ عَلی شیءٍ: بنده مملوکی که بر چیزی قادر و توانا نیست" ، این نوع بندگی است نه آن بندگی های اعتباری و قرار دادی(8)
ادامه دارد.....
در زمان باقی مانده از ماه صفر تا میلاد پر برکت حضرت رسول (صلوات الله علیه) قصد داریم با سلسله مباحث انسان کامل در قرآن وروایات صفات عباد الرحمان را با استناد به آیات انتهایی سوره فرقان و روایات بیان کنیم. امید است این مباحث مورد استفاده شما عزیزان قرار گیرد.
این مطالب به کوشش استاد ارجمند "خانم گلپور" جمع آوری و تنظیم گردیده است. ضمن تشکر از زحمات ایشان شما را به مطالعه این مطالب دعوت می نماییم:
"السَّلامُ علی مَحالِّ معرفةِ الله و مَساکِنِ بَرَکَةِ اللهِ و مَعادِنِ حِکمَةِ اللهِ و حَفَظَةِ سِرِّ اللهِ و حَمَلَةِ کتابِ اللهِ و أوصِیاءِ نَبِیِ اللهِ و ذُرِیَّةِ رَسولِ اللهِ صلَّی اللهُ علَیهِ وآلِهِ و رَحمَةُ اللهِ و بَرَکاتُهُ"
انسان در بدو تولدش همه آنچه را که در حیات حیوانی خویش و ادامه آن لازم دارد بالفعل دارا بوده و اگر بعضی از آنها کامل و تمام نباشند به صورت طبیعی و تکوینی به سوی کمال حرکت نموده و در هر مقطعی از حیات حیوانی نیازمندیهای او را بر طرف می نمایند بدون آنکه انسان کمترین نقشی در اصل وجود و یا رشد آنها داشته باشد همانند غرائز و امیال درونی، میل به خوردن و خوابیدن و حرکات نبض و جریان خون و عمل تنفس و مانند آن.
اما قوائی که حیات انسانی به آنها وابسته می باشد به صورت بذری در پهنه وجودش افشانده شده که با مدیریت و سرپرستی خود انسان آن قوا رشد کرده و به ثمر می رسند تا در پرتو آن قوایِ به ثمر رسیده انسان حیات انسانی و کمال نهایی خویش را تحصیل نماید. به فعلیّت رسیدن این قوا و پیدایش این حیات و کمال نیز در بینش قرآن کریم تنها با استجابت از دعوت انبیاء و فرامین الهی و خلاصه از مقام عبودیّت و بندگی تحقّق پیدا می کنید. چنانکه فرمود(1) :
" یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا استَجِیبوا لِلّه و لِلرّسولِ إذا دَعاکُم لِما یُحییکُم" (2)
ای کسانی که ایمان آورده اید ! دعوت خدا و پیامبر(ص) را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد.
در این زمینه قرآن کریم در بخش پایانی سوره فرقان یک رشته اصول اخلاقی – اعتقادی و عملی اسلام را تحت عنوان نشانه های بندگان خدا مطرح می نماید که در حقیقت گمشده انسان در حکمت عملی با کوتاهترین عبارات است و ارائه تصویری گویا از سیرت یک انسان کامل.(3)
امّا از آنجا که تفسیر آیات و فهم معارف الهی در قرآن و تجسّم حقیقی بندگی در لحظه لحظه زندگی رسول خدا(ص) است که فرمود: " لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ أسوَةٌ حَسَنَةٌ(4) :مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا(ص) سرمشق نیکویی بود."
و فرمود: "ما آتاکُم الرَّسوُلُ فَخُذُوهُ و ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهوُا(5) : آنچه را رسول خدا(ص) برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید و از آنچه نهی کرده خودداری نمائید
و نیز اینکه پس از پیامبر (ص) هم شناخت و معرفت اهل بیت حضرتش ، شناخت حقیقت وحی الهی و شناخت خداوند و طریق بندگی اوست و امام صادق(ع) می فرمایند: "لَو لا اللهُ ما عُرِفنا و لَو لا نَحنُ ما عُرِفَ اللهُ(6)" اگر دلالتها و عنایتها و هدایتهای الهی نبود، ما شناخته نمی شدیم و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد یعنی چنانکه حقّ معرفت اوست.
لذا ضرورت است بنا به سفارش پیامبرمان تمسّک به ثقلین « قرآن واهل بیت(ع) » یعنی ورود به کلاس درس بندگی در محضر قرآن و اهل بیت (ع) پس ما از منظر زمان به عقب بر می گردیم و به این برگشت افتخار می کنیم . چرا که ما به دنبال اندیشه بشری نیستیم بلکه به سفارش رسول خدا(ص) پیرو وحی و انسانهای کاملی هستیم که گفتار و رفتارشان مبیّن وحی الهی است فراتر از زمان!
شهید مطهری (ره) در کتاب شناخت قرآن می نویسد : در عیون اخبار الرضا (ع) نقل شده که از امام جعفر (ع) پرسیدند : چه سرّی است که قرآن هر چه زمان بیشتری بر او می گذرد و هر چه بیشتر تلاوت می شود بر طراوت و تازگیش افزوده می گردد؟ امام فرمود: " لإنّ القرآنَ لَم یُنزَل لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ و لِناسٍ دونَ ناسٍ" قرآن تنها برای یک زمان و نه زمان دیگر و برای یک مردم و نه مردم دیگرنازل نشده بلکه برای همه زمانها و همه مردم نازل شده است. فرود آورنده آن را طوری ساخته که در هر زمان با وجود همه اختلافهایی که در طرز فکر و معلومات و وسعت اندیشه ها به چشم می خورد باز هم قرآن بر زمانها و افکار پیشی می گیرد در عین حال که در هر دوره مجهولاتی برای خوانندگان در بر دارد امّا آنقدر معانی ومفاهیم قابل درک و استناد نیز عرضه می کند که ظرفیت زمانه را اشباع می سازد .
آری همانگونه که قرآن همیشه تازه است و حرفهای تازه دارد و بندگان همیشه مخاطب قرآنند ، حیات و سیره پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) حضرت هم همیشه تازه است و معرفت نسبت به آن به عنوان یک الگو لازم و ضروری. در این زمینه بهتر است بدانیم که: معنی و مفهوم سیره چیست؟
ادامه دارد....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣