خدایا ! پناه از کرب و بلاء
امام حسین(علیه السلام) همچنان به راه خویش ادامه می داد تا آن که روز دوم محرم بود که امام قدم به سرزمین کربلا نهاد ، هنگامی که به آن سرزمین وارد شد فرمود : اینجا چه نام دارد؟ گفتند: کربلا .امام فرمودند: بار خدایا من از کرب و بلا (اندوه و بلا) به تو پناه می برم! سپس فرمودند: اینجا سرزمین اندوه و بلا ست و فرمودند: پیاده شوید که اینجا محل فرود آمدن ما و جایگاه کشته شدنمان و مدفن ماست . این خبری است که جدم رسول خدا (صلّی الله) به من داده است.پس همگی بارها را گشودند و در آن سرزمین فرود آمدند. و در سوی دیگر نیز حر با سپاهیانش منزل کردند.
اُف بر دوستی تو ای روزگار!
امام حسین (علیه السلام) نشسته بود و مشغول اصلاح (و تعمیر) شمشیر خویش بود و در این ضمن ، اشعاری را در زیر لب مبارک زمزمه می کرد: ای روزگار ! اف بر دوستی تو ! چه بسا یاران و طالبانی را که در بامداد و شامگاهت کشتی.آری ! روزگار به جای آنان دیگری را نپذیرد.به راستی که پایان کار در دست خدای شکوهمند است و هر زنده ای باید این راه را طی کند.
راوی گفت: هنگامی که حضرت زینب (سلام الله علیها) دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) این اشعار را شنید فرمود: برادر جان این حرف کسی است که به کشته شدن خویش یقین پیدا کرده است.امام فرمودند: آری خواهرم!حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: آه چه مصیبتی! این حسین است که خبر از شهادت و مرگ خویش میدهد.
منبع : لهوف سید بن طاووس، ترجمه عباس عزیزی
ببینید جزو کدام دسته در کربلا هستید؟ بخش دوم
متن بیانات امام خامنه ای (حفظه الله) در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله) 20/3/1375
عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به سمتی میرود آن ها هم دنبالش می روند و تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند "زنده باد" این هم نگاه می کند می گوید "زنده باد" یک وقت مردم می گویند" مرده باد " نگاه میکند می گوید "مرده باد" یک وقت جوّ این طور است این جا می آید. یک وقت جو آن طور است آنجا می رود ! یک وقت فرض بفرمایید حضرت مسلم وارد کوفه می شود می گویند: پسر عموی امام حسین (علیه السلام) آمد . خاندان بنی هاشم آمدند .برویم. اینها میخواهند قیام کنند میخواهند خروج کنند و چه و چه ...
در سال نهم هجرت پیامبر اسلام با نزول وحی ، مأمور به تطهیر مکّه از شرک و بت پرستی شدند و هم چنین مأمور ابلاغ آیات برائت و پیام چهار ماده ای توسط امیرالمؤمنین علیه السلام شدند . در ماه ذیقعده به دستور پیامبر همه ی اهل مدینه به جز کسانی که استطاعت نداشتند مکلّف به حج شدند .
پیامبر در منا ، خطبه ای خواندند . هم چنین در روز دوازدهم در محل جمرات ، خطبه ای ایراد کرده و اهل بیت را معرفی کردند و فرمودند : مسلمان سنگینی پیدا نمی کند تا اینکه :
بعد از حج ، پیامبر همه ی اهل مکّه را مکلّف کردند همراه آنها از مکّه خارج شوند . آنچه به ظهور رسید این بود که این تمام حج است و حج مقدمه ی آن است .
آیات غدیر در عرفات نازل شد . عرفه آغاز حج و غدیر پایان حج است ، یعنی حج با امامت شروع و تمام می شود . کاروان پیامبر حرکت کرد...
...و کاروان سید الشهداء حرکت کرد ...
شهادت حضرت مسلم (علیه السلام)
ابن زیاد به "بکران حمران" فرمان داد که مسلم را بالای قصر حکومتی ببرد و او را بکشد! مسلم پیوسته مشغول تسبیح خداوند و استغغار و نثار درود بر پیامبر بود که بکربن حمران سر او را از تنش جدا کرد.
بکربن حمران (پس از آن که این جنایت را مرتکب شد) با حالت ترس و وحشت از بام قصر پایین آمد ، ابن زیاد که این حالت او را دید به او گفت : ای بکر آیا اتفاقی افتاده؟ بکر گفت : ای امیر هنگامی که سر از تن مسلم جدا نمودم مردی سیاه چهره و بد صورت را در برابر خود دیدم که انگشت به دندان می گزید _ یا گفت لب به دندان می گزید _ از دیدن او به حدی ترسیدم که تاکنون در عمرم این چنین نترسیده بودم.
ابن زیاد_ که لعنت خدا بر او باد_ گفت : شاید از کشتن مسلم هراسی در دل نموده ای؟
دریافت خبر شهادت حضرت مسلم (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) از منزلگاه ثعلبیه خارج شده و حرکت نمود تا این که به منزلگاه زباله رسید ، در این جا بود که امام حسین (علیه السلام) از شهادت مسلم بن عقیل (پسرعمو و قاصد خویش) مطلع گشت و این خبر را به همراهان خویش نیز داد، عده ای که به طمع دنیا (و ریاست طلبی) همراه امام آمده بودند و یقینشان کامل نبود ، از اطراف حضرت جدا شدند ، ولی اهل بیت امام و عده ای از یاران با وفای حضرت با او ماندند.
فریاد شیون و سیل اشک
راوی گفت: هنگامی که خبر شهادت حضرت مسلم به کاروان حسینی رسید فضای بیابان آکنده از صدای شیون و گریه شده و سیل اشک بود که از دیدگان جاری گشت اما امام حسین (علیه السلام) همچنان به سوی مقصود و هدفی که خداوند او را بدان فرا خوانده بود می رفت.
منبع: لهوف سیدابن طاووس ، ترجمه عباس عزیزی.
به جماعت بشری که نگاه کنید ، در هر جامعه و شهر و کشوری از یک دیدگاه مردم به دو قسم تقسیم میشوند : یک قسم کسانی هستند که بر مبنای فکر خود ، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند . راهی را می شناسند و در آن راه – که به خوب و بدش کار نداریم _ گام بر میدارند . یک قسم این هایند که اسمشان را خواص می گذاریم . قسم دیگر، کسانی هستند که نمی خواهند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است . در واقع نمی خواهند بفهمند، بسنجند ، به تحلیل به پردازند و درک کنند . به تعبیری دیگر ، تابع جوند. به چگونگی جو نگاه می کنند و دنبال آن جو به حرکت در می آیند . اسم این قسم از مردم را عوام می گذاریم. پس جامعه را میشود به خواص و عوام تقسیم کرد . اکنون دقت کنید تا نکته ای را در باب خواص و عوام بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند:
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣