در جنگ جمل شخصی از حضرت امیر المؤمنین پرسید : یا علی! آیا خدا یکی است؟ حضرت در پاسخ فرمود: این سؤال چهار پاسخ دارد که دوتا از آن صحیح و دوتا نادرست است. اگر منظور از خدا یکی است یعنی بی نظیر و بی بدیل و بی همتاست، و تعدّد ناپذیر است و تعدّد ناپذیری او به حسب ذات است ، صحیح است و لی اگر منظورت از خدا یکی است وحدت عددیه باشد غلط است یعنی فقط یک خداست . هر یکی که بتوان برای آن دویی فرض کرد، آن وحدت عددیه است . وقتی می گویید یک خورشید، می توانید دومین خورشید را فرض کنید هر چند وجود نداشته باشد ، ولی در مورد خداوند وحدت حقّۀ حقیقیّه است ، چون اصلاً نمی توان خدای دیگری فرض کرد ، وحدت عددیه در خدا راه ندارد. به طور مثال جسمی را فرض کنید که شروع به بزرگ شدن بکند تا بی نهایت . یعنی مکان و فضایی نتوان یافت که جسم مفروض ما آن را اشغال نکرده باشد. حالا فرض کنید این جسم تو خالی هم نباشد. آیا با داشتن چنین جسمی می توان جسم دیگری را در نظر گرفت که فضایی را اشغال کند؟ خیر ، چون اصلاً فضای دیگری وجود ندارد که جسم دیگری آن را اشغال کرده باشد........
سید رضی به نقل از حضرت علی (ع) در خطبه 114 آورده است؛ "الحمدلله الواصل الحمد بالنعم و النعم بالشکر..."حمد مخصوص خدایی است که حمد را با نعمتها پیوند داده یعنی اگر شکر کردی نعمت به دست می آید و نعمت خود به خود حمد ایجاد می کند . کلمه " الحمدلله" یعنی هر حمدی مال خداست ، هر حمد و ستایشی که در عالم وجود دارد خاصّ خداست . در حالیکه خیلی از حمدهایی که ما می کنیم مال خدا نیست. خیلی از تعریف و تمجیدهایی که ما می کنیم در مقام حمد و ستایش دیگران است و همه اینها با کلمه " الحمد لله" منافات دارد . در واقع ما به ندرت خدا را حمد می کنیم و غالباً ما حمد را به خدا نسبت می دهیم.... نکته بعدی اینکه حمد خدا با نعمت خدا متصل است . به دنبال حمد نعمت خواهد آمد . هر جا که ما خدا را حمد کردیم ، ما شایسته و لایق نعمت خواهیم بود با خود الحمد لله بالاترین حال و بالترین نعمت که همان شکر است را به دست آورده ایم...
... قبل از انجام گناه توصیه به گناه نکردن بهتر از توبه کردن است . اما بعد از گناه می گوییم : توبه کن تا آثار گناه از بین برود. به دیگران توصیه کنیم که گناه نکنید چون ممکن است توفیق توبه پیدا نکنی یا اصلاً در حال گناه مرگ تو را در یابد! امام صادق به آن شخصی که در مورد شنیدن صدای موسیقی خانه همسایه سؤال کرده بود، فرمود: مگر این آیه را نشنیده ای که خدای تعالی می فرماید: "و لا تقف ما لیس لک به علم إنّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان مسئولاً" از گوش تو سؤال می شود که چه چیزی را شنیدی؟از چشم سؤال می شود چه چیزی را دیدی؟ و .... از همه اعمال شما سؤال می شود . اگر در همان حال گناه بمیری چه پاسخی به خدا خواهی داد؟ چه کسی ضمانت داده که شما فرصت توبه پیدا خواهی کرد؟؟؟ اما اگر گناه مرتکب شدی باید توبه کنی تا به نقطه اول برگردی! اما ارکان توبه چیست؟ شرایط توبه کدام است؟ توبه نصوح که در قرآن هم آمده است، چیست؟؟.
...وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفت حضرت علی مکفّل تجهیز و تدفین پیامبر شد، فضل بن عباس و به نقلی اسامة بن زید هم همراه او شدند . آنها مهیای غسل دادن پیامبر شدند . یکی از اصحاب به نام اوس بن خولی از پشت در با یک اندوه جان خراشی از امیر المؤمنین خواست او را به درون بپذیرد و در امر تجهیز پیغمبر اکرم او را شریک کند . امیر المؤمنین اجازه داد و او وارد شد. به نقل بلاذری :" وقتی بدن مطهر پیغمبر اکرم را غسل دادند ، امیر المؤمنین وارد قبر پیغمبر شد و بیرون آمد بعد فضل بن عباس ورود پیدا کرد و بعضی ها نوشته اند اسامة بن زید هم رفت. در اینجا ابن خولی با یک حالت تضرّع و اندوهی گفت: من در زمان حیات پیغمبر اسلام مأموریت دفن شهدا را داشتم . برای همه شهدا به امر مستقیم پیغمبر من وارد قبر می شدم و هیچ شهیدی نیامد مگر اینکه من او را درون قبر گذاشتم و الآن پیغمبر ، اعظم و برتر از همه شهداست و حیف است من برای رسولی که به شهادت رسیده وارد قبر نشوم!!!
.... باید نگاهمان را به اطرافیان تغییر دهیم و به آدمها یی که مشکل اخلاقی دارند به عنوان بیمار نگاه کنیم نه به عنوان مجرم ، کلاهبردار، .... وقتی در خانه ای بیماری جسمی وجود دارد چه نگاهی به آن داریم ؟، همه دنبال محبت کردن و خوبی به او هستند تا هر چه زودتر بهبودی برای او حاصل شود . اگر کسی هم بیماری اخلاقی دارد با او همین رفتار را داشته باشیم و دنبال درمان او باشیم. حضرت علی درباره پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) می فرماید: " طبیبٌ دوّارٌ بطبّه" طبیب سیّاری بود که می چرخید تا ببیند چه کسی بیمار است و او را درمان می کرد.....
.... در انتهای خطبه 113 حضرت امیر(ع) می فرماید:" و ما یمنع احدکم أن یستقبل أخاه بما یخاف من عیبه إلّا مخافة أن یستقبله بمثله" چه چیزی شما را از عیبجویی برادرتان باز می دارد؟ شما فقط عیبجویی نمی کنید که او هم با شما مقابله به مثل نکند و از شما عیبجویی نکند! این که اخلاق نیست این عین فلسفه اخلاق در غرب است . به گفته راسل: " من گاو همسایه را نمی دزدم چون اگر این کار را بکنم او هم می آید گاو مرا می دزدد . پس منفعت شخصی من این است که دزدی نکنم به عبارتی بدی نکن که بدی خواهی دید." این درست نیست ، ما باید کار خوب را یا برای خدا انجام دهیم یا برای اینکه خوب است. اگر خوبی کنیم که سر مردم کلاه بگذاریم مرتکب یک عمل ضد اخلاقی شده ایم .....
... در حیثی از حضرت امیر المؤمنین(ع) به نقل از پیامبر اکرم (ص) داریم که فرمودند: " صبر سه تاست؛ صبر هنگام مصیبت ، صبر بر طاعت و صبر در مقابل معصیت. هر کس بر مصیبتی صبر کند به نحوی که آن عزا به خوبی برگزار شود ، خداوند سیصد درجه برای او می نویسد که فاصله هردرجه با درجه بعدی از زمین تا آسمان فاصله دارد . و اگر کسی بر طاعت صبر کند خداوند ششصد درجه برایش مقرّر می کند که فاصله بین درجات به اندازه اعماق زمین تا عرش الهی است . و هر کس بر معصیت صبر کند خداوند نهصد درجه به او می دهد که بین هر درجه از اعماق زمین تا انتهای عرش فاصله است. از این روایت بر می آید که بالاترین مرتبه صبر ، صبر بر معصیت است.....
یکی از سیاهترین پنج شنبه های تاریخ بشری آن روز بود . در آن روز بیماری پیامبر شدت پیدا کرد و فرمود: " قلم و کاغذی بیاورید تا مطلبی را برای شما بنویسم؛"
چند نکته در این میان جالب است . اول اینکه فرمان پیامبر محرمانه بود، در حریم خصوصی منزل خودش بود. این خبر منتقل شد! چرا و توسط چه کسی؟ ضرورت انتقال این خبر به بیرون از خانه چه بود؟!!
بعد از انتشار خبر در بیرون از خانه بدون هیچ گونه تردیدی در تاریخ ، عمر بن الخطاب وارد شد و گفت: برگرد، نیازی به قلم و کاغذ نیست.....
...افرادی که مخالف نصیحت کردن بوده و فقط اعتقاد به عملکرد درست خود دارند اشتباه می کنند. اینکه آدم عامل باشد به جای خود، ولی پند و اندرز هم جایگاه خودش را دارد. آنها که گفته اند :"دو صد گفته چون نیم کردار نیست " منظورشان این است که خودمان به آن نکته عمل کنیم بعد دیگران را به انجام آن توصیه کنیم . نه اینکه به طور کل نصیحت کردن را نفی کنیم. البته اثر کردن نصیحت در انجام این مهم تأثیری ندارد و نباید انتظار داشته باشیم که اثر فوری کلام را ببینیم. این همه پیامبردر طول تاریخ آمده اند و پند واندرز داده اند....
.... حضرت امیر در ادامه نامه خطاب به فرزند دلبندش می فرمایند: " لا تکن خازناً لغیرک" به نظر علامه طباطبایی رزق تو به این نیست که چقدر در آمد داری یا چه قدر دارایی داری! به ان مقداری است که از آن بهره می بری. بقیه اموالت خازناً لغیرک است. تو جمع می کنی و نگه می داری برای ورّاث. آنچه را که دوست داری پس از مرگت برای تو انجام دهند خودت الان انجام بده!...