.....در فتح الفتوح مکه ؛ اهل تاریخ روایت کرده اند که پیامبر همانطور که بر ناقه سوار بودند ، بر همان جهاز شتر سجده کرد و دستها را رو به آسمان بلند کرد و فرمود :
"اَللّهُمَّ اِنَّ العِیشَ عیشُ الآخِرَةُ لا عِیشَ الدُنیا"
سخن و مناجات عرشی پیامبر اسلام مفاهیم بسیار غنی و سرشاری را در خودش نهفته دارد که نوعاً فهم کلام پیامبر اکرم (ص) خیلی سخت است . یعنی تا اخلاص و تدبّر و دقّت را با هم تؤام نکنید ، آن را نمی فهمید ...
… در جریان فتح مکّه پیامبر به سپاهیان خود گوشزد می کرد که هیچ خونی ریخته نشود ، مردم در منزل های خود در امان هستند و ... به غیر از 11 نفر که آنها محدور الدم شناخته شده بودند و در هر جایی حکم مرگ آنها صادر شده بود حتی در پناه کعبه ، آن هم به استناد وحی .
این افراد عبارت بودند از : عبدالله بن سعد ابی صرح ؛ او برادر رضاعی عثمان بود که قبل از فتح مکّه مسلمان شد و در شمار مهاجرین مدینه قرار داشت و چون خط خوبی داشت جزء کاتبان پیامبر قرار گرفت . در مدت کوتاهی مرتد شد ، به مکّه برگشت و شایعه می کرد که پیغمبر تحت تأثیر من بوده و من در ترکیب آیات دخل و تصرف داشته ام . این ادعای عبدالله ، آثار تلخ و تاریکی را در بر داشت که تا امروز ادامه دارد و مبحث غیر وحیانی بودن قرآن تحت تأثیر همین ادعا مطرح شده است ...
…. از تحلیل تاریخ در می یابید که
1- از ابتدای رسالت پیامبر اکرم (ص) تا روز فتح مکّه عبّاس ، پیامبر را تصدیق نکرد . نه تنها تصدیق نکرد ، بلکه علی رغم فضای ضّد اسلامی و ضّد نبوّتی که در شهر مکّه وجود داشت و همه چیز بر علیه پیامبر اسلام بود، او مقام سقایت حاجّ را هم در اختیار داشته ضمن اینکه در فعالیت های ضّد اسلامی قریش حتی در روز بدر شرکت داشته و به اسارت هم در آمده .
2- این که زمان حضور او در کنار پیغمبر و اظهار او وقتی محقق شد که حتی اگر به محضر پیغمبر اسلام هم نمی رسید، یکی دو روز بعد مجبور بود در شرایط منفعل تر و سخت تری با پیغمبر اسلام مواجه بشود . (یعنی این گونه نبود که می توانست نیاید و آمد )
3- این که وقتی تاریخ را تحلیل می کنید ، اسلام آوردن عباس به نوعی مقدمه مسلمان شدن ابوسفیان بود .
4- وقتی شما کل خبر را در مورد اسلام آوردن عباس و ابوسفیان در محضر پیامبر بررسی می کنید ، ...
در ژر فنای فتنه انگیز این ائتلاف یک مطلب ، محور اساسی است و هر وقت جامعه اسلامی غفلت کرد، آسیب دید. و آن اینکه آنها تمام قدرت و تمرکز خودشان را متوجه غفلت و وا دادگی فکری و ذهنی جامعه دینی کردند. حالا نقطه قوت مردم در آن روزگار چه بود ؟
یکی کلمه وحدت؛ کلمه ی وحدت پیغمبر اکرم بود که نقطه کانونی جامعه اسلامی بود .
دوم : وحدت کلمه ؛ اتحاد و انسجام مردم بر پایه اعتقادات ناب و برخورداری از روح مجاهده و حماسه بود . یعنی این 2 عامل دست به دست هم داد و اسلام شکل گرفت. آنها این را فهمیدند. لذا از شیوه ی رفتار قریش و جبهه شرک و کفر به راحتی دریافت می شود که آنها علی رغم کمیّت پایین عِدّه و عُدّه نظام دینی، همیشه از مسلمانان میترسیدند .!
یعنی اگر این دو عنصر در جامعه دینی وجود داشته باشد...
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣