سلام بر باب الحوائج قمر بنی هاشم ابوالفضل عباس(سلام الله)
خدا کند که کسی تیر اینچنین نخورد بدون دست به یک لشگر لعین نخورد
سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم خدا کند که به آن چشم نازنین نخورد
روا شدن حاجت به نقل از شیخ جعفر آقا مجتهدی
جناب آقای مصطفی حسنی تعریف کردند: روزی همراه بعضی از دوستان جهت زیارت آقای مجتهدی به قزوین رفتیم . محل سکونت ایشان منزل حاج فتحعلی بود. بعد از اینکه لحظاتی را در خدمتشان سپری کردیم جناب شیخ جعفر خطاب به حاج فتحعلی فرمودند: کاغذ و قلمی تهیه کنید تا یک دوبیتی درباره حضرت اباالفضل بگویم! حاج فتحعلی آقا یک برگ کاغذ و قلمی به ایشان دادند. آن گاه آقای مجتهدی گفتند : حضرت ولیعصر(عج) می فرمایند: هر کس با این دو بیت شعر متوسل به عمویم قمر بنی هاشم حضرت عباس بشود، حتما حاجتش برآورده می شود و سپس شروع به خواندن بیت اول کردند و در فاصله بین بیت اول و دوم حدود نیم ساعت با شدت تمام می گریستند آن گاه بیت دوم را خوانده و باز حدود نیم ساعت با شدت تمام می گریستند. آن گاه دو بیتی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از:
یادم ز وفای اشجع الناس آید وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری هیهات برادری چو عباس آید
ببینید جزو کدام دسته در کربلا هستید؟ بخش نهم
بیانات امام خامنه ای (حفظه الله) در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله)20/3/1375.
شریح قاضی که جزو بنی امیه نبود ! کسی بود که می فهمید حق با کیست. می فهمید که اوضاع از چه قرار است . وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند سربازان و افراد قبیله ی او اطراف قصر عبید الله بن زیاد را به کنترل خود درآوردند. ابن زیاد ترسید . آن ها می گفتند : شما هانی را کشته اید . ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است به مردمش خبر بده . شریح دید هانی بن عروه زنده اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد فریاد برآورد: ای مسلمانان این چه وضعی است؟ پس قوم من چه شدند؟چرا سراغ من نیامدند؟چرا نمی آیند مرا از اینجا نجات دهند؟ مگر مرده اند؟ شریح قاضی گفت: می خواستم حرفهای هانی را به کسانی که دور دارالاماره را گرفته بودند منعکس کنم اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن جا حضور داشت و جرات نکردم. جرات نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می گوییم ترجیح دنیا بر دین ! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام می داد تاریخ عوض می شد.
افرادی که حادثه ی کربلا را مدیریّت کردند ، سه نفر بودند : شخص امام حسین (ع) _ حضرت علی اکبرشهید _ حضرت زینب (س) که مسئولیّت او از نظر کمّی بیشتر بود ...در مقاتل آمده که سه نفر شهادتشان تأثیرگذارتر از بقیّه بود . یکی از آنها حضرت علی اکبر (ع) بود که نوشته اند ارباً اربا بود ، جسمش بر اثر ضربه ی تیر و شمشیر و نیزه ، قوام خود را از دست داده بود ... دیگری بدن حضرت سیّدالشّهداء (ع) بود که صدمه ی زیادی دیده بود ، حتی بیشتر از حضرت علی اکبر (ع)؛ که امام سجّاد (ع) هنگام دفن بدن پدر بزرگوارشان ، از بنی اسد بوریا خواست و رمل و بدن را با هم روی بوریا قرار داد ...
در تاریخ داریم امام حسین (ع) سه پسر به نام علی داشتند و اینکه آیا این علی بن الحسین که در کربلا به شهادت رسید آیا اکبراولاد امام حسین (ع) است یا نه ،اختلافاتی وجود دارد .
اما آنچه از لحن امام حسین (ع) که فرمودند :"غلامی را به میدان فرستادم که _ اَشبَه النّاس اِلی الرَسُول ... "(غلام به فرزند بین 14 تا 21 سال اطلاق می شود) فهمیده می شود که او جوان بوده است . امام سجّاد (ع) در هنگامه ی کربلا ، یک جوان 24_25 ساله بوده که فرزندش امام باقر (ع) هم در کربلا و در خرابه ی شام حاضر بوده است ...
کسانی که برنامه ی کودتا را برنامه ریزی کرده بودند ، می دانستند که امام حسین (ع) با تمام موجودیتش به کربلا آمده است . وبه زعم خودشان با به شهادت رساندن حضرت علی اکبر (ع) ،2 کار انجام دادند : 1. یک نفر از اهل بیت را کشتند 2. حجّت خدا بعد از امام حسین (ع) را کشتند . و به همین جهت ، پس از کشتن او به هلهله و شادی پرداختند . و به همین دلیل حضرت علی بن الحسین (ع) ، خود را علی اکبر معرفی کرد تا نگاه ها را از امام زین العابدین (ع) منحرف کند _ درست همان کاری که حضرت امیرالمؤمنین (ع) در بستر پیامبر (ص) در لیلة المبیت انجام داد _ بنابراین در بستر امام سجّاد (ع) می خوابید ، جوشن او را پوشید و به میدان رفت . رفت و برگشتش از میدان هم به همین جهت بود که دشمن را روی خودش متمرکز کند . لذا حضرت علی بن الحسین (ع) ، 2 بار به شهادت رسید . یک بار به جای خودش و یک بار به جای حضرت سجّاد (ع) . به همین دلیل زخم های بیشتری برداشت و جسم او بیش از همه ضربه دید ....
تاریخ به ما می گوید : زینب (س) ، شناسنامه و هویّت کربلاست . از این جا نقش حضرت زینب (س) در صیانت و حفظ جان زین العابدین (ع) شروع می شود .
دشمن کِی فهمید که شکست خورده ؟ در مسجد کوفه که حضرت زین العابدین (ع) شروع به صحبت کردند . عبیدالله پرسید: شما چه کسی هستید ؟ فرمودند : من علی بن الحسینم . گفت : مگر علی بن الحسین در کربلا کشته نشد؟! فرمودند : نه ، او برادرم بود که به دست گروهی از اشقیاء به شهادت رسید . آنجا فهمیدند که حجّت خداوند از دست آنها جان سالم به در برده و بعد از آن هم دیگر فرصت کُشتن حجّت خدا به دست نیامد و حفظ جان حجّت خدا ، فقط کار حضرت زینب (س) بود .
کار بر امام حسین (ع) سخت شد و تکیه بر نیزه ی تنهایی زد . تنهایی که یکتا بود ... وداع او با زینب کبری (س) خیلی سخت بود ولی کشنده نبود . این زینبی که بعضی ها با بی دقّتی می گویند " مُضطَرّ " است . هر چه را که اباعبدالله می گویند ، با وقار انجام می دهد ، اصلاً صبر را به زانو درآورد ...
برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
نفرین هنگام میدان رفتن علی اکبر(ع)
در کتاب بحارالانوار و نفس المهموم آمده که : وقتی علی بن الحسین (ع) اجازه میدان گرفت امام با نگاهی مأیوسانه به او نگریست و بی اختیار اشکش سرازیر شدو گریست و محاسن خود ( با انگشت سبابه خود ) را به سوی آسمان بلند کرد و گفت : پروردگارا شاهد باش بر این مردم که نوجوانی به مبارزه ایشان رفت که شبیه ترین مردم بود از نظر خلقت و خوی و گفتار به رسول تو و رسم ما این بود که هرگاه اشتیاق دیدار پیامبرت را پیدا می کردیم به روی او نگاه می کردیم ، خدایا برکت های زمین را از ایشان دریغ دار و آنها را به سختی پراکنده ساز و میان آنها جدایی انداز که هر یک به راهی رود و والیان را از ایشان راضی مگردان زیرا ایشان ما را دعوت کردند که یاریمان کنند ولی به جای یاری بر ما تاختند و به کارزار با ما پرداختند. نگارنده گوید: نفرین امام (ع) درباره آن مردم به اجابت رسید و کوفه تا به امروز روی خیر و برکت را ندید و تا روزی که بغداد در زمان منصور بنا گردید مردم کوفه مورد خشم والیان عراق بوده و آنها را یاغی می شمردند و میان ایشان پراکندگی و جنگ حکم فرما بود و چون بغداد ساخته شد حکومت به آن جا منتقل گشته و کوفه به صورت ویرانه ای تاریخی در آمد.
دو چیزی که مایه روشنی چشم اباعبدالله بود
در ایام کربلا و آن ابتلاء عجیب چند چیز بود که موجب ازدیاد مصیبتهای اباعبدالله می شد از همه بالاتر بعضی دنائتها و سخنان ناروا و بی ادبی ها و وحشی گری هایی بود که از کوفیان می دید . ولی دو چیز بود که چشم اباعبدالله را روشن و دلش را خرم می داشت .آن دو اصحاب و اهل بیتش بودند.
در رثای پدر و پسر
کنون هنگامۀ شمس و قمر شد سپهرش سایۀ ابر شرر شد
ندای هَل منِ پورِ علی گشت به میدان ، نوبت پورِ صِغر شد
بغل بگرفته این شش ماهه یاور پدر را حجت حق، این پسر شد
همه افلاک و ماکان در نظاره ولایت، در نهایت ، جلوه گر شد
دمی خورشید بر شبها بتابید ولیکن نور بر شب بی اثر شد
دریغا خصم دون طاقت نیاورد زتیرش این پسر ببریده سر شد
تو ای سرباز بر نگرفته شمشیر گلویت بر پدر سینه سپر شد
لبت آغشته با خون گلویت زبانت خشک از خشکیده تر شد
دریغا آب هم شرمندۀ توست دلت سیراب از خون جگر شد
به باغ لاله در این دشت بی آب گل نشکفته بالت ، پر به پر شد
فغان از نالۀ بی نالۀ تو جهان از درد خاموش تو کر شد
ز خجلت علقمه در گل فرورفت فرات ازفرط شرمش شعله ورشد
ملائک صف به صف درسوگ،گریان سپهر از خون رنگینت ، حَمَر شد
ز خونت خون شده چشم زمینی زمین بر پیکرت زیر و زبر شد
کنون داغ تو بر این سرزمین است فلک آشفته از داغ پدر شد
پدر نالد از این جور زمانه به قربانگه از او یک دم نظر شد
به سویی پاره پاره جسم اکبر علیِ اصغرش سوی دگر شد
میان معرکه سودای عشق است شب سوداگری اینک سحر شد
فتاده آتش اندر جان عاشق که جانان بهر او معشوق تر شد
سر پرواز دارد این مهاجر سرا پا غرق خون بگشوده پر شد
خرامان ، پرکشان در اوج هستی خدایش را جدایش تن ز سر شد
جایی که دل دشمن هم سوخت
ابو خلیق را پیش مختار بردند.مختار از او پرسید: ای ملعون در کربلا هیچ گاه دلت به حال آقای ما حسین (ع) سوخت؟ گفت: بلی ای امیر یک مرتبه آن قدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت زار حضرت را نبینم. فرمود: بگو ببینم چه وقت بود؟ گفت:امیر هنگامی که سیدالشهدا طفل کشته خود را زیر عبا گرفت و از میدان بر گشت رو به خیمه ها کرد من تماشا می کردم دیدم زنی مجلّله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ایستاده گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچه اش را می برد. همین که امام چشمش به مادر افتاد که منتظر ایستاده برگشت مقداری صبر کرده دوباره رو به خیمه آورد خجالت کشیده برگشت. تا سه مرتبه امام رو به خیام رفت و برگشت و از مادر علی اصغر خجالت کشید. چون آن حالت حسین را دیدم جگرم کباب شد. مختار گفت: ای ملعون آخر چه شد؟ گفت: امیر بالاخره امام از مرکب پیاده شد طفل را روی زمین نهاد و با غلاف شمشیر قبری حفر نمود بر آن طفل نماز خواند و او را به خاک سپرد و برگشت. مختار از شنیدن این گفتار صیحه ای کشید افتاد و غش کرد. بعد از به هوش آمدن گریبان درید و بر سروسینه زد و فرمود: این حالت آخر امام حسین(ع) دلم را از همه بیشتر سوزاندید که نخواست بعد به بدن این طفل کسی آزار برساند یا سرش را ببرند و یا در زیر سم اسبها پایمال شود. ابوخلیق گفت:ای امیر به خدا قسم نگذاشتند بدن آن طفل صحیح و سالم بماند. روز یازدهم سر هر سروری به سرداری دادند که جهت افتخار بر نیزه کند و به کوفه نزد ابن زیاد برد و جایزه بگیرد. به ابو ایوب غنوی که سرکرده بیل داران بود سری از شهدا نرسید لذا به بیل داران دستور داد تا زمین کربلا را زیر و رو کردند و جسد آن طفل را یافتند و بیرون آورده سرش را بریدند و بر سر نیزه زدند و به کوفه آوردند.ابوخلیق گوید: خودم در حضور ابن زیاد بودم که سر حسین (ع) با سر علی اصغر هر دو در میان یک تشت بود و نیز سایر سرها در میان طبق ها و سپرها در حضور نهاده بود و دائم صورت حسین (ع) مقابل صورت علی اصغر بود. منبع :لهوف سید بن طاووس، ترجمه عباس عزیزی
ببینید جزء کدام دسته در کربلا هستید؟ بخش هفتم
متن بیانات امام خامنه ای (حفظه الله) در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (صلّی الله)20/3/1375
به قضایای قیام امام حسین(ع) و حرکت وی از مدینه نگاه می کردم . به این نکته برخوردم که یک شب قبل از آن شبی که آن حضرت از مدینه خارج شود عبدالله بن زبیر بیرون آمده بود. هر دو در واقع یک وضعیت داشتند.
بیرون رفتن حضرت سید الشهداء دارای آثار متعددی بود و از مهمترین آن اینکه زینب کبری (س) مدینه را از وجود خود محروم می کرد . زینب (س) کمی بیش از 50 سال سن داشت و بیرون رفتن او خلأ و حفره ی سنگینی در مدینه به وجود می آورد و به شکل محسوسی فضای مدینه را تحت تأثیر خود قرار داد .
همین که کاروان حسینی از مکّه بیرون رفت ، عدّه ی زیادی در منزل اول ، از حضرت سیِّدالشّهداء جدا شدند تا روزگار بیشتری در دنیا بمانند . حضرت در هر منزلی خطرات آینده را تشریح می کردند . امام در خطبه ای ضمن مقدمه ای گفتند : مرگ مثل گلوبند دختران ، گردن آویز فرزندان آدم است تا مردم باور کنند که از مرگ گریزی نیست و در آن مثال مرگ جوری بیان شده که گویی مرگ زینت است . خود امام نیز فرمودند : اشتیاق من به مرگ مثل اشتیاق یعقوب به یوسف است ...
بار سنگین سرنوشت سیّدالشّهداء بر گردن مردم است زیرا مردم می توانستند این سرنوشت را عوض کنند . هدف سیّدالشّهداء لقاءالله بود ، چه شهید می شد چه نمی شد . خبر دادن سیّدالشّهداء از حادثه کربلا ، تثبیت عزّت او و همراهی نکردن مردم تثبیت ذلّت آنان است .
آثار اسارت زینب (س) ، مثل اثر شهادت امام حسین (ع) است . اگر زینب (س) در سال 61 نبود ،معلوم نیست از حادثه کربلا چه می ماند . موضوع پیمان شکنی مردم عراق ، علم سیّدالشّهداء (ع) به تنهایی نبود ، بلکه دیگر مردمان هم میدانستند ولی نه با اطمینان سیّدالشّهداء .
در واقعه کربلا در فاصله ی یک طلوع تا غروب آفتاب ، 70 فرستاده ی خدا را کشتند و بعد از آن شروع به تجارت کردند . انگار که اتفاقی نیُفتاده !!! خدا هم در کیفر آنان عجله نکرد ولی بالاخره انتقام گرفت .
همه ی کسانی که به خیر خواهی نزد سیّدالشّهداء آمدند ، درخواستشان نبُردن زنان و علی الخصوص حضرت زینب (س) بود. ولی خود حضرت زینب با اقتدار فریاد زدند که شما می خواهید من از برادرم در این حادثه جدا باشم ؟!! همراه نبودن حضرت زینب (س) با سیدالشهداء در روزگار بعد هم آثار داشت که آن را خود حضرت زینب (س) خنثی کرد . سیّدالشّهداء نمی فرمایند که زینب (س) بیا یا نیا ! و حضرت زینب (س) خودشان خنثی کننده هستند ....
سلام بر قاسم بن الحسن (علیه السلام)
ناگهان بر سر قتل تو چه دعوا شده است بند بند بدنت آه ز هم وا شده است
چه بلایی به سر صورتت آمد قاسم وای این نیزه چه سان در دهنت جا شده است؟!
خطبه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در کوفه
بشیر بن خزیم اسدی گفت:آن روز من حضرت زینب (سلام الله) دختر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را دیدم به خدا سوگند من زنی را دیدم که همه وجودش شرم و حیا بود و در عین حال به گونه ای سخنرانی کرد که گویی خطابت را از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) یاد گرفته است. او با دست مبارک خود به مردم اشاره ای نمود که یعنی سکوت کرده و خاموش شوید. با اشاره حضرت زینب نفس ها در سینه حبس شد و حتی زنگ شتران نیز از حرکت باز ایستاد سپس آن حضرت فرمودند:حمد و سپاس مخصوص خداوند است سلام و درود بر پدرم حضرت محمد (صلّی الله علیه) و خاندان طیب و برگزیده او باد. اما بعد ای اهل کوفه! ای گروه دغلباز و بی وفا! آیا برای مصیبتی که بر ما وارد شده است می گریید! چشمه اشکتان خشک نشود و ناله هایتان تمامی نپذیرد. مَثَل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشته های خود آن ها را باز می کرد. ای کوفیان شما جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و سینه های آکنده از کینه و خشم و ظاهری چون کنیزکان متملق و باطنی چونان دشمنان سخن چین چه فضیلت دیگری را دارایید؟ شما همانند سبزه ای هستید که در میان زباله ها و منجلاب ها رشد کرده یا همانند نقره ای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده می شوند.بدانید و آگاه باشید که بد توشه ای را برای آخرت خویش از پیش فرستادید زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند. آیا گریه می کنید و شیون و زاری برپا کرده اید؟ آری به خدا سوگند باید که بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید زیرا دامن شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمی توانید آن را بشویید.چگونه می توانید خون پسر خاتم انبیا و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید ؟ خون سید و آقای جوانان اهل بهشت را؟ و پناهگاه نیکان تان را؟ و ملجأ حوادث ناگوارتان را؟ و مناره حجت تان را؟ و پیشوا و رهبر قوانین را؟ بدانید و آگاه باشید که بد جنایتی مرتکب شدید از رحمت الهی به دور باشید و بمیرید که تلاش ها را بیهوده ساختید و دستانتان بریده باد در معامله ای که کردید زیانکار شدید و به غضب الهی دچار شدید و ذلت و بیچارگی را برای خود رم زدید.
منبع: لهوف سیدبن طاووس ، ترجمه عباس عزیزی
ببینید جزو کدام دسته در کربلا هستید؟ بخش ششم
بیانات امام خامنه ای (حفظه الله) در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله(صلّی الله)
جامعه ای است که امیرالمؤمنین (ع) وقتی می خواهد مردم را به جهاد ببرد آن همه مشکلات و دردسر برایش دارد. خواص دوران او _خواص طرفدار حق یعنی کسانی که حق را می شناختند_ اکثرشان کسانی بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح می دادند.
کربلا محصول ندیده گرفتن پیامبر بود ... زینب کبری در واقعه وفات پیامبر اکرم (ص) نظاره گر وقایع و اتفاقات آن روز بود . (مصیبت و رنج فراق پیامبر، غصب ولایت امیر المؤمنین ، حوادث پیرامون بانوی بانوان عالمین و ... ) خیلی از وفات حضرت رسول نگذشته بود که مادرش حضرت زهرا «س» را از دست داد، ... نگاه کردن به اندوه امیر المؤمنین کم از حادثه کربلا نبود ، مصیبت مسمومیت امام حسن (ع) و تیرباران بدنش ، ...در تمام تاریخ مصیبتهایی است که فقط در دل زینب جا می گیرد . یکی از آنها کافیست تا زمین را منفجر کند .
زینب کبری «س» وقایع مسجد و خطبه مادرش را با آن وضعیت و جراحت از یک طرف و فصاحت و بلاغت کلام از طرف دیگر را می دید .... حضرت زینب اولین تحلیل گر بوده است ؛ چنانچه عبدالله بن عباس می گوید: خطبه فدکیه از طریق عقیله بنی هاشم حضرت زینب «س» به ما رسیده است . اینها همه مقدمه کربلایی شدن حضرت زینب «س» بود . در اصل حضرت زینب هم دوش و همراه حضرت صدیقه «س» و حضرت علی «ع» بود . از آتش زدن درب خانه اش تا آتش زدن خیامش در کربلا ....
سلام بر عبدالله بن حسن (علیه السلام) آقازاده امام حسن مجتبی (علیه السلام)
بین میدان و غرق اشک و آهم ، ای عمو پای برهنه پی ذوالجناحم ، ای عمو
ای عمو ی بی کس و سپاهم ، ای عمو من با تو در میان قتلگاهم ، ای عمو
زینب (سلام الله علیها) و احساس شخصیت
در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه درس _احساس شخصیت_ را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید خواهر بزرگوارش زینب (سلام الله) بود. راستی که موضوع عجیبی است: زینب با آن عظمتی که از اول داشته است (و آن عظمت را در دامن زهرا (سلام الله) و از تربیت علی (علیه السلام) بدست آورده بود) در عین حال زینب بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.ما می بینیم در شب عاشورا زینب یکی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را بگیرد.یک بار آنقدر گریه می کند که بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسین (علیه السلام) با صحبتهای خودش زینب را آرام می کند. خواهر عزیزم ! مبادا وساوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برُباید صبر و تحمل را از تو برباید. وقتی حسین به زینب می فرماید که چرا این طور می کنی مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣