اما خطر ناکترین غریزه ای که انسان را به گناه وادار می کند غضب و شهوت است و مؤمن باید بر غرائز خود مسلط باشد پس دنبال آنکه فرمود : " لا یقتُلون" حال می فرماید: " لا یزنون" (1)
7- عفت و پاکدامنی:
پس می فرماید: و لا یَزنون و مَن یَفعَل ذلک یَلقَ اثاماً " و زنا نمی کنند و هر کس چنین کند «مرتکب شود» به کیفر خود خواهد رسید.
یکی از نعمتهای بزرگ خداوند که بر انسان ارزانی داشته است، همان غرائز نفسانی و خواسته های درونی اوست. انسان در پرتو تمایلات جنسی به بقای نوع خود ثبات می بخشد و خشم و غضب هم نیرو های درونی را بر ضدّ دشمن بسیج می سازد. اگر انسان فاقد غضب باشد ، طعمه گرگان و درندگان و دشمنان خونخوار می گردد. بنابراین تمایلات جنسی و خشم و غضب از نعمت های بزرگ خداوند است که برای تکامل انسان ضرورت دارند.
نکته قابل توجه در غرائز این است که بهره برداری از آنها باید به رهبری عقل صورت گیرد و هر کجا عقل ، اعمال غریزه را ممنوع شناخت ، باید اجتناب نمود و هر کجا مجاز و آزاد است باید استفاده کرد. آزادی مطلق در اعمال غرائز ، جامعه انسان را به صورت اجتماع حیوانی در جنگ در می آورد که در آن جا برای زندگی ، هیچ نوع قید و بندی وجود ندارد. لذا اسلام بسان دیگر آیین های راستین الهی به تجدید غرائز انسانی پرداخته و سعادت انسانی را تضمین نموده است و بهره برداری از غریزۀ شهوت را به ارتباط مشروع محدود ساخته و بزرگترین دشمن انسان را اعمال بی قید و شرط غضب و شهوت دانسته آنجا که می فرماید: " أعدی عدوّ المرء غضبه و شهوته" بزرگترین دشمن انسانی ، خشم و تمایلات جنسی مرز نشناس اوست. (2)
اسلام جهت حفظ سلامت و پاکدامنی جامعه اسلامی و نیز کنترل غریزه شهوت حفظ قلمرو های عفاف را از ناحیه زن و مرد مسلمان در جامعه لازم می داند . قلمرو های شنوایی ، بویایی، بینایی، گویایی، جسمانی و حتی قلمرو خیال! و از این رو می فرماید: " ولیستَعفِف الذین لا یَجِدون نکاحاً حتّی یَغنِیَهم الله من فَضلِه" (نور – 33) و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند و برای کسانی هم که امکان و توانایی وجود دارد ، اسلام ازدواج را حافظ دین و اخلاق معرفّی می نماید آنجا که می فرماید:" من تزوّجَ فَقَد أحرَزَ نِصفَ دینِهِ" هر کس ازدواج کند، نیمی از دین خود را حفظ کرده است. پیامبر(ص) دو رکعت نماز کسی را که همسر دارد بهتر از 82 رکعت نماز انسان بی همسر می داند. حضرت همواره مسلمانان را به تشکیل خانواده و ازدواج آگاهانه تشویق می نمود تا هر کدام از همسران به آرامش دست یابند. آرامشی که در پرتو ثروت و شهوت به دست نمی آید.
حضرت می فرمود : وقتی مرد به همسرش و همسرش به او می نگرد پروردگار مهربان به آنان می نگرد . پس مردمان را از بی همسری بیم می داد و می فرمود: بیشتر دوزخیان بی همسرانند.(3)
افراط و تفریط در اعمال غریزه جنسی در اسلام مطرود است . ازدواج در این دین نه تنها پلید نیست بلکه تجرّد یک نوع رهبانیت تلقی می شود و آشکار اعلام می شود که " لا رهبانیة فی الاسلام"
یکی از اصحاب رسول خدا به نام عثمان بن مظعون ، کار عبادت را به جایی رسانید که همه روزها را روزه می گرفت و همه شب را تا به صبح به نماز می پرداخت. همسر وی جریان را به اطلاع رسول اکرم(ص) رسانید . حضرت(ص) در حالی که آثار خشم از چهره ایشان هویدا بود از جا حرکت کرد و پیش عثمان بن مظعون رفته به او فرمود : عثمان بدان که خداوند مرا برای رهبانیت نفرستاده است . شریعت من شریعت فطری آسمانی است. من شخصاً نماز می خوانم و روزه می گیرم و با همسر خود ارتباط زناشویی دارم. هرکس می خواهد از دین من پیروی کند سنت مرا بپذیرد. ازدواج و ارتباط زناشویی جزء سنّت های من است.
آری از افتخار ما مسلمانان این است که علاقه و محبت زن و مرد به یکدیگر از آیات الهی و از نشانه های بارز خداوندی است. اوست که این مهر و علاقه را در دلها افکنده و آنها را مجذوب یکدیگر ساخته چنان که فرماید: "ومِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنُوا اِلَیهَا و جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً و رحمةً" (روم 21)
اسلام علاقه و محبت به زن را نه تنها مایه پلیدی و منافی با معنویت و روحانیت نمی داند بلکه آن را از اخلاق پیامبران شمرده چنان که می فرماید: "مِن اَخلاقِ الأنبیاء حبُّ النِّساءِ" علاقه به زن از اخلاق پیامبران است.(4)
ویژگی همه پیامبران الهی بشر بودن آنان است. در همه قرآن بارها این کلام و سخن از پیامبران نقل شده که ما همانند دیگر افراد بشر هستیم.(5) پیامبری نیامد مگر این کلام را تکرار نمود تا به این وسیله بسیاری از شبهات پاسخ داده شود که یکی از مهم ترین آنها غیرقابل تأسّی بودن است. اگر پیامبران الهی همانند بشر نباشند و نیازمند اموری چون غذا ، زن ، فرزند و مانند آن یا خالی از قوای سه گانه عاقله ، شهوت و غضب در این صورت نمی توانند سرمشق انسان ها باشند که دارای شهوت و غضب هستند. حضور طبیعی این امور در پیامبران و مقاومت و مبارزه ایشان با سرکشی شهوت و غضب است که قابلیت أسوه و سرمشق قرار گرفتن برای رسیدن بندگان به کمالات انسانی در دنیا را بوسیله آنان اثبات می نماید.
ادامه دارد.....
اما سیره فرزند و وارث و احیاءکننده شریعت نبوی یعنی امام حسین(ع) هم، سیمای انسان کامل در پرهیز از عدم احترام به جان انسانهاست. در تمام لحظه های زندگی و خاصّه در تمام لحظه های نهضت مقدسش و بالاخصّ در روز عاشورا . سخنرانیهای و روشنگریهای امام خاصّه از صبح تا ظهر عاشورا برای سپاه کفر و نیز عدم شروع جنگ از ناحیه امام(ع) و در مقابل رفتار لشگر کفر نشانگر این امر است. در یکی از سخنرانیها حضرت فرمودند: ای مردم گفتار مرا بشنوید و شتاب مکنید تا آنچه حق شماست بر من از اندرز و موعظه، شما را بدان پند دهم و عذر خود را در حرکت از مکه به سوی شما برای شما بیان کنم . پس اگر از در انصاف در آیید و عذر مرا بپذیرید که البته نیکبخت باشید و دیگر راه مقابله و جنگ با من بر روی شما بسته می گردد و اگر عذر مرا نپذیرید و حجّت مرا کافی ندانید پس در آن هنگام رأی خود و شریکان خود را روی هم گرد آورده تا اینکه کار شما و امر شما بر شما پوشیده نماند. و سپس بدون هیچ مهلتی به من بپردازید و کار خود را یکسره کنید. بدانید که صاحب اختیار و ولیّ من خداوند است که قرآن کریم را فرستاد و او زمام امور مردمان صالح را در دست دارد.
شیخ مفید می فرماید : امام(ع) در ادامه بیانات خود فرمودند: «اوّل نسب مرا در نظر آورید و ببینید کیستم؟ و سپس به افکار خود مراجعه کنید و آن را مورد عتاب و سرزنش قرار دهید ببینید آیا کشتن من برای شما سزاوار است؟ و آیا پاره کردن حرمت من بر شما جایز است؟! مگر من پسر دختر پیامبر(ص) شما نیستم؟ مگر من پسر وصیّ پیامبر(ص) و پسر عموی او که اوّل مؤمن و تصدیق آورندۀ به رسول الله و آنچه از جانب خداوند بر او نازل شده بود، نیستم؟ مگر حمزه (ع) سیّد الشهدا ، عموی پدر من نیست؟ مگر جعفر که با دو بال خود در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا مگر به شما نرسیده گفتار رسول خدا(ص) که درباره من و برادرم فرمود: " این دو سیّد جوانان اهل بهشتند" پس اگر مرا در این گفتار تصدیق دارید و بدانید که من راست می گویم و سوگند به خدا از وقتی که دانسته ام خداوند دروغگو را دشمن و مبغوض شمرده است سخن دروغی را به زبان نیاورده ام . و اگر گفتار مرا باور ندارید و این کلام را تکذیب می کنید اینک در میان شما کسی هست که شما را خبر دهد. از جابر بن عبد الله انصاری و ابو سعید خُدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک سؤال کنید! آنان به شما خبر می دهند که رسول خدا(ص) درباره من و برادرم چنین فرموده است . آیا این معنی مانع از ریختن خون من نمی شود؟»
سپس فرمود: اگر در این امر شک دارید ؛ آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر(ص) شمایم؟ سوگند به خدا در میان مشرق و مغرب عالم ، پسر دختر پیامبری غیر از من نه در میان شما و نه در میان غیر شما نیست . وای بر شما! آیا کسی را از شما کُشته ام که به طلب قصاص گرد آمده اید؟ آیا مالی را از شما تملّک نموده ام ؟ یا جراحتی و زخمی زده ام که برای تلافی آمده اید؟! و ....
پس عمر بن سعد لعنة الله علیه تیری به کمان گذاشت و به سوی سپاه ابا عبدالله(ع) رها کرد و گفت : نزد امیر ابن زیاد شاهد باشید که من پیش از همه جنگ را شروع کردم!!!!(1)
ادامه دارد......
اما ذکر نکاتی از آداب نبرد در سیره عملی رسول خدا (ص) نیز خالی از لطف نیست.در روایات آمده است: پیامبر(ص) از ریختن سمّ در سرزمین مشرکان جلوگیری می کرد. امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا(ص) هرگز به دشمنی شبیخون نزد.
حفص بن غیاث از امام صادق (ع) پرسید: چرا لازم نیست زنان « غیر مسلمان» جزیه بدهند؟ حضرت فرمود: زیرا پیامبر(ص) دستور داد کودکان و زنها را در مناطق جنگی نکشند مگر اینکه زنان دست به اسلحه ببرند . در این صورت نیز تا می توانی و به جنگ لطمه ای نمی خورد باید دست نگه داری. وقتی در مناطق جنگی نباید آنان را کشت، در سرزمینهای اسلامی که جای خود دارد. اگر انها از پرداخت جزیه سر باز زدند، نمی توان آنان را کشت و هنگامی که نمی توان آنان را کشت، جزیه نیز لازم نیست بپردازند.
رسول خدا (ص) نیرنگ ورزی در نبرد را حرام می دانست و فرمود: هر نیرنگ ورزی را روز رستاخیز در حالی می آورند که نیمی از پیکرش فلج است و سپس او را در دوزخ می افکنند.
در اسلام مستحبّ است تا ستمگران جنگ را آغاز نکرده اند ، سپاه اسلام آن را شروع نکند . هرگاه رسول خدا(ص) می خواست سپاهی اعزام کند آنان را صبح زود می فرستاد و دوست داشت جنگ در نیم روز آغاز شود.
اَنَس می گوید: در نبرد خیبر شب هنگام به مقصد رسید . شیوه اش آن بود که شبیخون نمی زد . «صبح» یهودیان با بیل ها و سبد های میوه شان « از قلعه » بیرون آمدند. چون چشمشان به پیامبر(ص) افتاد گفتند: قسم به خداوند این محمّد(ص) است.....
حضرت پیک ها را نمی کُشت . گر چه از نظر فکری منحرف بودند . سلمه، پسر نعیم ، از پدرش نقل می کنند: وقتی پیک ها نامه مسیلمه کذّاب«آن پیامبر دروغین» را بر ایشان خواندند حضرت از آنان پرسید: نظر شما درباره پیامبری مسیلمه چیست؟ گفتند: ما نیز سخن او را می گوییم . پیامبر(ص) فرمودند: اگر نه این بود که پیک ها را نباید کُشت، گردن شما را به خاطر مرتد شدن می زدم.
خوش نمی داشت در معرکه نبرد یاران فریاد و های و هوی داشته باشند.(1)
شعار مسلمانان در میدان جنگ به دستور رسول اکرم(ص) تنظیم می شد از این رو دارای مضامینی بلند و هدفدار و آموزنده بود، همان طور که شعار مسلمانان به هنگام نماز ، اذان و اقامه است که کلمات آموزنده دارد بر خلاف ناقوس مسیحیان که زنگی بیش نیست . شعار رزمندگان در بعضی از میدانهای نبرد " حم لا ینصُرون" بود. این گونه شعارها، دلهای رزمندگان را به قرآن متوجه می کرد امیر مؤمنان علی(ع) درباره توجه پیامبر گرامی(ص) به قرآن و استفاده از آن در هنگام نبرد ، می فرماید: در جنگ بدر که اولین درگیری نظامی مسلمانان با مشرکان بود، رسول خدا(ص) را در مسجد دیدم که جملۀ نورانی " یا حیّ و یا قیّوم " را تکرار می کرد و برای نزول نصرت غیبی و امداد الهی آن قدر ذکر مزبور را بازگو نمود تا جنگ پیروز شد. ذکر شریف " یا حیّ و یا قیّوم" از اسماء حسنای الهی است که از قرآن استفاده می شود و در آیة الکرسی و مانند آن به صورت " هو الحیّ القیّوم " آمده است.(2)
در جنگ احد در آن لحظاتی که مسلمانان با شکست عظیمی روبرو شده بودند دشمن فرصت طلب ، وقت را برای نفوذ عقاید خود مُغتنم شمرد و شعارهایی را بر ضد آئین توحید که ساده لوحان را فوراً تحت تأثیر قرار می دهد سر داد. ابو سفیان و عکرمه .... در حالی که بتهای بزرگ را روی دست گرفته و غرق سرور و شادی بودند از این فرصت مناسب استفاده کرده و فریاد می کشیدند : " اُعلُ هُبل، اُعلُ هُبل" سرفراز باد هبل ، یعنی این پیروزی ما مربوط به بت پرستی است و اگر خدائی جز او بود و یکتا پرستی حقیقت داشت شما پیروز می شدید! پیامبر(ص) متوجه شد که رقیب در لحظات حساس ، برنامه خطر ناکی را اجرا می کند و سرگرم استفاده از فرصت است . از این نظر تمام مصائب را فراموش کرد و فوراً به علی(ع) و سایر مسلمانان دستور داد پاسخ منادی شرک را چنین بگویند: " الله أعلی و اجلّ ، الله أعلی و اجلّ" خدا بزرگ و تواناست و این شکست مربوط به خداپرستی ما نیست. بلکه معمول انحراف از دستور فرمانده می باشد. ابو سفیان باز دست از تبلیغ افکار مسموم خود نکشید و گفت: نحن لنا العزّی و لا عزّی لکم" ما بت عزّی داریم و شما چنین بتی ندارید! پیامبر(ص) فرصت را از دشمن گرفت و دستور داد که مسلمانان جمله ای که از نظر وزن و سجع شبیه آن است بگویند. یعنی همگی در میان درّه با آهنگ رسا بگویند: " الله مولانا و لا مولی لکم" یعنی اگر شما به یک بت که قطعه سنگ و یا چوبی بیش نیست متکّی هستید تکیه گاه ما خداوند بزرگ و تواناست. (3)
دانشمندان اسلامی هدایت کردن دشمنان به اسلام و شناساندن این مکتب خوشبختی آفرین را پیش از آغاز نبرد واجب دانسته اند. امام علی(ع) می فرماید: رسول خدا(ص) می خواست مرا برای نبرد به سوی یمن بفرستد . فرمود : ای علی ! تا کسی را به اسلام فرانخوانده ای با او جنگ نکن . سوگند به آفریدگار اگر پروردگار والا به دست تو کسی را هدایت کند برایت از آنچه خورشید بر آن می تابد بهتر است در سخن دیگر امام علی(ع) می فرماید: شیوه پیامبر گرامی(ص) چنان بود که هر گاه می خواست سپاهی را به سویی گسیل دارد، فرماندهش را به پروای الهی به ویژه درباره خودش و همراهانش سفارش می کرد و می فرمود : به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر خدا(ص) « نه برای کشور گشائی و انتقام گیری شخصی» به نبرد بپردازید با گروهی نجنگید جز آن که برای آنان کاملاً استدلال کنید ، بدین گونه آنها را به گواهی به خداوندی الله وپیامبری محمّد(ص) و آنچه آورده است بخوانید، اگر سخنان را پذیرفتند پس برادران دینی شما به شمار می آیند.در این هنگام از آنان بخواهید از سرزمین کفرشان به سرزمین مهاجران «و مسلمانان » کوچ کنند اگر پذیرفتند «چه بهتر» و اگر نپذیرفتند به آنها بگویید با ایشان همانند دیگر مسلمانان رفتار خواهد شد. و در بهره های شخصی و عمومی جنگ آوران از جنگ ، سهمی نخواهند داشت. امّا اگر از پذیرش اسلام سرباز زدند از آنان بخواهید با خواری مالیات و جزیه بپردازند. اگر پذیرفتند از آنها بپذیرید «و ایشان در دین خود همچنان می مانند.» و اگر نپذیرفتند، پس سرانجام با یاری پروردگار نبرد با آنان را آغاز کنید.
حضرت(ص) چون می خواست عازم جنگ شود مقصصد « عملیاتی » خود را از مردم پنهان می داشت و درباره آن به طور غیر مستقیم صحبت می کرد.
می فرمود: نه پیک و قاصد را بکُشید و نه گروگان را . نه انسانی را تکه تکه کنید و نه چارپایی را .
امام صادق(ع) نیز می فرماید: شیوه حضرت محمّد(ص) چنان بود که هر گاه می خواست سپاهی گسیل دارد به آنان خطاب می کرد و می فرمود : به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر او « اسلام» بروید خیانت نورزید. اجساد را تکه تکه نکنید. نیرنگ نورزید . پیر کهنسال را نکُشید . کودکان را نکُشید. زنان را نکُشید. جز به هنگام ضرورت درختی را قطع نکنید. و اگر مسلمانی - معمولی یا مهمّ - مشرکی را پناه داد او در امان است تا با قرآن آشنا « و با آگاهی» مسلمان شود ، اگر پس از آن مسلمان شده برادر دینی شماست و اگر نپذیرفت ، او را تا سرزمین امنی همراهی کنید و از خداوند برای نبرد یاری جویید. هماره می فرمود: کسی را که «برای حفظ جانش » به کوهی پناهنده شده نکشید. نخلستان را به آتش نکشید. آن را در آب غرقه نسازید. درخت باردار را نبرید. کشتزاران را آتش نزنید. چارپایان حلال گوشت را جز برای خوردن ، سر نبُرید.
امّ هانی گوید: در نبردی دو نفر از بستگان شوهرم را امان دادم . پیامبر(ص) فرمود: ما نیز به کسانی که تو امان داده ای ، امان داده ایم .
هر گاه امیری را با سپاهی به جنگ می فرستاد ، تعدادی از افراد مورد اعتمادش را به گونه ای ناشناس بر او می گماشت تا کارهایش را پنهانی به حضرت گزارش کنند.(4)
ادامه دارد.....
7 – احترام به جان انسانها
پس می فرماید: " و لا یقتلون النفس التی حرّم الله الّا بالحقّ" و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده جز به حق نمی کشند.
قرآن بر خلاف مکتب مادیگری برای مقام و موقعیت انسان احترام فوق العاده ای قائل شده و با توجه به دستورات اسلام درباره انسان ، عظمت جهان بینی اسلام به خوبی روشن می گردد . اسلام می گوید: « خون بشر محترم است ، آبروی او محترم است. مردۀ او محترم است . حتی نطفه انسان محترم است .» یعنی انسان موجودی است که از نخستین لحظه ای که نطفه او منعقد می گردد زیر پوشش احترام و مراقبت قرار گرفته است تا روزی که در میان کفن پیچیده گردد و به خاک سپرده شود. حتی با مرگ هم برنامه احترام او قطع نمی گردد، زیرا کسی حق ندارد بی جهت قبر او را بشکافد، بلکه آن قدر باید صبرکرد تا تمام اعضا و استخوانهای او بپوسد و دیگر اثری از او جز یک مشت خاک باقی نماند. پس می فرماید: " و من یَقتُل مؤمناً مُتعمِّداً فجَزاءُهُ جهنّمُ خالداً فیها و غضب اللهُ علیه و لَعَنهُ و أعدَّ لَهُ عذاباً عظیماً" (نساء – 93) هر کس انسان با ایمانی را عمداً بکشد سزای او دوزخ است خداوند بر او خشم گرفته او را از رحمت خود دور ساخته و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است و هر گاه فردی ، مسلمانی را از روی خطا کُشت علاوه بر این که برای کفّاره گناه بزرگ خود باید بنده ای آزاد کند باید دیه ای هم به بازماندگان او بپردازد پس می فرماید: " و من قَتَلَ مُؤمناً خطأً فَتحریرُ رَقَبَةٍ مُؤمنةٍ و دیةٌ مُسلّمةٌ إلی أهلِهِ" ( نساء – 92) اندازه دیه در احادیث اسلامی تعیین شده است و آن همان شتر و یا هزار مثقال طلا است و این حکم در بریدن دو گوش و دو دست و پا نیز جاری است . اگر کسی به کشتن مسلمانی فرمان داده باشد قاتل را می کشند و امر کننده را حبس ابد می کنند.
در احترام به آبروی مسلمان ، همین بس که سخن گفتن پشت سر برادر « غیبت» را بِسان خوردن گوشت مردۀ برادر دانسته می فرماید: " لا یغتب بعضُکُم بعضاً أ یُحِبُّ أحدُکم أن یأکُلُ لَحمَ أخیهِ میتاً فَکَرِهتُموهُ " (حجرات – 12) در احترام به نطفه و دیگر مراحل تکوینی وی ، همین بس که فقهای اسلام ، سقط نطفه و دیگر مراحل وجودی او را جنایت دانسته و برای هر یک جریمه ای معین کرده اند: هر گاه کسی «نطفه» انسانی را از بین ببرد باید بیست مثقال طلا به عنوان جریمه بپردازد و هر گاه « علقه ای» را از بین ببرد ، جریمه دو برابر شده یعنی چهل مثقال طلا و در اتلاف «مضغه» مقدار جریمه شصت مثقال است. هر گاه چنین انسانی ، علاوه بر این مراحل سه گانه، دارای استخوانی باشد، هشتاد مثقال باید بپردازد و اگر روی استخوان را گوشت پوشانیده باشد صد مثقال و اگر در رحم مادر ، از صورت جمادی بیرون آمده روحی پیدا کرده است در این موقع جریمه آن در دختر پانصد و در پسر هزار مثقال طلاست.
اسلام به اندازه ای برای انسان ارزش قائل شده که همه افراد جامعۀ انسانی را اعضای یک پیکر دانسته قتل انسانی را به منزله قتل انسانها تلقّی نموده است آنجا که می فرماید: " از این روی ما بر بنی اسرائیل چنین نوشتیم که هر گاه کسی را " أنّه من قتل نفساً بغیر نفسٍ أو فسادٍ فی الأرضِ فکأنّما قتل الناس جمیعاً" (مائده – 32) جز به قصاص قتل یا «به کیفر فسادی» در زمین بکشد . مانند این است که همه مردم جهان را کشته است. این سخن مبالغه نیست بلکه از جهان بینی اسلام که همه افراد بشر را یک پیکر تلقّی می کند سرچشمه گرفته است . پیامبر(ص) در موقعیت جامعۀ با ایمان چنین فرموده است : افراد جامعه با ایمان از نظر مهر و عاطفه بسان یک پیکرند ، هرگاه عضوی از آن ، دچار دردی گردد سایر اعضاء مراتب همدردی خود را با آن عضو از طریق تب و بیداری و ناراحتی ، اعلام می دارند. (1)
الّا بالحقّ : اما در پایان آیه فرماید: مگر به حق ، یعنی قتل نفس از گناهان کبیره است ولی این بخش از کلام الهی نشانگر آن است که قتل در مواردی لازم و حق است و خداوند در این موارد به قتل و کشته شدن بعضی از انسانها راضی است مانند: قصاص قاتل، زنای با محارم، زنای کافر با زن مسلمان، زناکاری که زن را مجبور کند ، زنای کسی که همسر دارد، مدّعی نبوّت، سبّ و توهین و دشنام به پیامبر(ص) وائمه اطهار(ع) ، مسلمان ساحر، مُفسد و مُحارب، مُرتد، کسی که بر امام عادل زمان خروج کند و مُشرک مُحارب (2)
و با دقت و بررسی در سیره عملی رسول خدا(ص) حضرت را بهترین مفسّر کلام الهی "إلّا بالحقّ" می بینم. در این زمینه و به منظور تبیین فلسفه واقعی نبردهای پیامبر با مشرکان و کفّار و یهود و پرده برداشتن از غرض ورزی ها و انگیزه های استعماری برخی از مستشرقان به ویژه دستگاه تبشیری مسیحیت در واژگونه تفسیر کردن این نبردها و ارائه چهره ای دیکتاتور و جنگجو از پیامبر اسلام و اسلام را دین خشونت معرفی کردن ، لازم است به جایگاه جهاد در قرآن و سیره عملی پیامبر(ص) در این زمینه بپردازیم و آماری از کشتگان تمامی جنگها و نبردهای حضرت را ارائه نمائیم تا صاحبان خرد و انصاف ، دور از تعصّب به داوری بپردازند.
از نظر قرآن و منابع دینی جنگ تنها برای جلو گیری از آلودگی و فساد زمین ، محفوظ ماندن پرستشگاه ها و جلوگیری از خطر ویرانی مراکزی که در مقابل جبّاران و طاغوتیان از حاکمیّت قانون الهی دم می زنند . جلو گیری از ستمگری و دفاع از مظلومان و به تعبیری تنها برای مقابله با آنچه مانع کمال ، رستگاری و سعادت انسان است مجاز شمرده است نه برای استثمار اقتصادی یا برتری طلبی سیاسی یا توسعه طلبی اجتماعی و جغرافیایی مسایلی که در طول حیات پر رنج انسان، امنیت و آرامش را از آنان سلب کرده و بیشترین زیان و خسارت را بر آنها تحمیل نموده است !
سیره عملی پیامبر(ص) نیز در تمام درگیریها با مشرکان ، کفّار یا یهودیان ، بر ترک تجاوز و ستم استوار بوده و اساساً فلسفه جهاد در اسلام ، برقراری عدالت و تأمین مصالح واقعی و آزادی های مردم بر اساس ارزشهای انسانی و دینی بوده است.
در همه نبردهای پیامبر(ص) عنصر سیاسی در کنار عنصر دینی قرار دارد و دست آورد اصلی جنگها را ترکیبی از اهداف دینی و سیاسی تشکیل داده است و به هیچ صورت نشانی از کشور گشایی و مقاصد پست دنیوی ، انتقام و تجاوز در آن یافت نمی شود . آنچه رسول خدا (ص) را حتی در جنگها و نبردهایش جاودانه ساخته است محوریّت اعتلای کلمه حق در همه ستم ستیزی های ایشان است و بر همین اساس، آن حضرت نیّت رزمندگان در جنگ با ستمگران و اشراف قریش را نیز می کاود.
حضرت در پاسخ آن اعرابی که پرسید: ای پیامبر! رزمنده ای برای دستیابی به غنائم مادّی ، دیگری برای کسب شهرت و سومی برای کسب منصب و مقام می جنگد! کدام یک از اینها در راه خدا و شایسته پذیرش است؟ حضرت پاسخ می دهد: تنها رزمنده ای نبردش برای خداست که قصد و نیّتش پیروزی نام خدا و اعتلای حکم حق باشد و هیچ عملی در پیشگاه خداوند محبوبتر از یاد و ذکر او نیست.(3)
امّا آمار کشته شدگان از دشمنان رسول خدا(ص) در تمامی نبردهای حضرت با آنان در طول حیات :
در این زمینه میانگین آمار پنج منبع مهم معتبر تاریخی :« تاریخ طبری – طبقات ابن سعد – تاریخ یعقوبی – سیره ابن هشام و بحار الانوار» عدد 1306 نفر می باشد . آیا این آمار با آمار مقتولان جنگهای صلیبی(4) مسیحیان و دیگر سردمداران جهان ، جنگ جهانی اول و دوم و پس از آن جنگهایی که در دهه های اخیر در سطح جهان رخ داده است ، قابل مقایسه است؟ آیا می توان چنین گفت که حضرت رسول(ص) اسلام را به وسیله شمشیر در قلب مردم جای داده است؟!!
ادامه دارد......
در زمینه عبودیت و اخلاص در آن به سراغ سیره حسینی(ع) می رویم:
سوره دهر (انسان – هل أتی) به زیبایی تصویرگر اخلاص و دوری از شرک خفی امام حسین (ع) در دوران کودکی است که خداوند فرمود: " یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً إنّما نُطعِمُکُم لِوَجه الله لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً و لا شکوراً"
سخنان حضرت در طول زندگی نیز به خوبی نشانگر عبودیّت خالصانۀ حضرت است: شخصی به امام حسین(ع) عرض کرد : ای پسر رسول خدا(ص) من آلوده به گناه هستم و توانی نیست مرا که از عصیان بگریزم . مرا موعظه فرما، امام(ع) فرمود: «به پنج کار بپرداز و هر چه خواستی عصیان ورز؛
در کلام دیگری می فرماید:
"هر کس خواهان رضایت خداوند باشد و خشنودی خداوند را به غضب مردم نفروشد ، آفریدگار اموری که به دست مردم است برای او کفایت خواهد کرد و هر کس طالب رضایت مردم باشد و خشنودی مردم را به غضب خداوند بخرد، پروردگار او را به مردم وا می گذارد. (2)
سخنان امام حسین(ع) در مسیر نهضت الهی ایشان هم بهترین الگو در سیره اهلبیت(ع) است:
1/ در پاسخ حاکم مدینه در بیعت با یزید فرمود: " إنّا لله و إنّا إلیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ بُلِیت الأمَّة براعٍ مثل یزید" آنگاه که افرادی چون یزید بر مسند حکومت اسلامی بنشیند باید فاتحه اسلام را خواند. (3)
2/ در وصیت نامه سیاسی اعتقادی خود خطاب به محمد حنفیه فرمود: من نه از روی خودخواهی و سرکشی و هوسرانی به مخالفت برخاستم و نه برای ایجاد فساد و ستمگری ، بلکه هدف من از این حرکت اصلاح مفاسد امت جدم و منظورم امر به معروف و نهی از منکر است و می خواهم سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب را در پیش گیرم، هر کس در این راه به پاس احترام حق از من پیروی کند راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این قوم داوری کند که او بهترین داوران است. (4)
3/ امام(ع) پس از ورود به مکه نامه ای به سران قبائل « بصره» فرستاده و طی آن چنین نوشت: اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم . شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت می کنم زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر(ص) به کلی از بین رفته و بدعتها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه راست هدایت خواهم کرد . درود و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.(5)
4/ ضمن پاسخ نامه های دعوت کوفیان ویژگی های زمامدار مسلمانان را چنین بیان نمود: «امام و پیشوای مسلمانان کسی است که به کتاب خدا عمل نموده راه قسط و عدالت را در پیش گیرد ، از حق پیروی کرده و تمام وجود خویش مطیع فرمان خداوند باشد.»(6)
5/ هنگام عزیمت به سوی عراق در منزلی به نام «بیضه» خطاب به سپاه حرّ فرمود: مردم! پیامبر(ص) فرمود: هر مسلمانی با سلطان ستمگری مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را در هم می شکند با سنت و قانون پیامبر(ص) از در مخالفت در آمده در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و تجاوز گری و دشمنی در پیش می گیرد و لی او در مقابل چنین سلطانی ، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت نکند بر خداوند است که آن فرد «ساکت» را به کیفر همان ستمگر «آتش جهنم» محکوم سازد. مردم! آگاه باشید اینان « بنی امیه» اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را برخود فرض نموده اند . فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده ، فیء را « که مختصّ خاندان پیامبر است» به خود اختصاص داده اند و من به هدایت و رهبری جامعه مسلمانان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند از دیگران شایسته ترم. (7)
6/ امام(ع) در راه عراق در منزلی به نام "ذی حسم" در میان یاران خود به پا خاست و فرمود: پیشامد ما همین است که می بینید جدّاً اوضاع زمان دگرگون شده ، زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است و از فضیلت ها جز اندکی مانند قطرات ته مانده ظرف آبی باقی نمانده است. مردم در زندگی پست و مذلّت باری به سر می برند و صحنه زندگی هم چون چراگاهی سنگلاخ و کم علف به جایگاه سخت و دشواری تبدیل شده است.
آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد؟ در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان « از جان خود گذشته » مشتاق دیدار پروردگار باشد . در چنین محیط ذلت بار و آلوده ای ، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی و ملال نمی دانم.(8) پس فرمود : هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد همراه ما بیاید. (9) و پایان حیات پر بار خویش را به سرنوشت حضرت یحیی(ع) تشبیه نمود و خطاب به عبد الله بن عمر فرمود: " من هَوانِ الدنیا أن یُحمل رأسُ یحیی بن زکریّاء إلی بَغیٌ من بَغایا بنی اسرائیل"(10)
7/ در روز عاشورا چندین بار در مقابل مردم خطبه خواند و سخن گفت که به یک مورد اشاره می شود چون صبحگاهان لشگر به نزد امام حسین(ع) آمدند، دستهای خود را بلند نمود و عرضه داشت: " بار پروردگارا در تمام غصّه ها و اندوه ها ، تو محلّ اتّکاء و اعتماد من می باشی و در هر گرفتاری و شدت ، تو محل امید من هستی و هر حادثه ای که بر من فرود آید و هر نازله ای بر من وارد شود تو محل اطمینان و استمداد من می باشی ، چه بسیار از هموم و غموم خود را که دل در آن ناتوان می شد و حیله و چاره برای رفع آن کوتاه می آید و دوست ، انسان را تنها می گذاشت و دشمن زبان به شماتت می گشود؛ من بار آن حوادث و هموم را به سوی تو آوردم و شکوۀ آن را به تو نمودم، به جهت میل و رغبتی که به تو داشتم و به غیر از تو نداشتم. پس خداوندا ! تو همه آنها را برطرف نمودی و امر مرا کفایت کردی بنابراین ای خدای من تو ولیّ تمام نعمت ها هستی و صاحب هر نیکویی و منتهای تمام رغبت ها می باشی !(11)و در لحظۀ شهادت به درگاه الهی چنین فرمود: " بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله ...... صبراً علی قضائک یا ربّ سواک یا غیاث المستغیثین .... " و یا آمده که فرمود: " الهی رضاً بقضائک ، تسلیماً لأمرک، لا معبود سواک"
ادامه دارد....
1/ زندگینامه چهارده معصوم – زندگی امام حسین - سید محسن خرازی
2/ همان
3/ الارشاد - شیخ مفید ، لهوف – سید بن طاووس
4/ بحار الانوار – علامه مجلسی – ج 44 – ص 329
5/ تاریخ طبری
6/ الارشاد - شیخ مفید
7/ تاریخ طبری – ج 6 – ص 239 ، تاریخ این أثیر – ج 4 – ص 48
8/ تحف العقول – حسن بن علی بن شعبه حرّانی
9/ لهوف – سید بن طاووس – ص 53
10/ نفس المهموم – شیخ عباس قمی ص 144 ، الارشاد - شیخ مفید ص 218
11/ الارشاد - شیخ مفید
سیره پیامبر ما کاملترین سیره توحیدی است خدای سبحان او را با سیره توحیدی ترییت و تأدیب نمود و خود فرمود: " أدّبنی ربّی" و خداوند به حضرتش فرمود: " قل إنّ صلاتی و نُسُکی و مَحیای و مَماتی لله ربّ العالَمین" (انعام -162) بگو : نماز و تمام عبادت من و زندگی من و مرگ من همه برای خداوند پروردگار چهانیان است.
" لا شَریکَ لَهُ و بذلکَ أُمِرت و أنا أول المسلِمین"(انعام 163) همتایی برای او نیست و به همین مأمور شده ام و من نخستین مسلمانم.
این وحی و حق است و تو چنین هستی! هم ادّعا کن و هم اعلام نما ! چون اسوه ای خود را معرفی کن تا به تو اقتدا کنند؛ بگو نماز و سایر عباداتم .... از صدر عقیده تا ساقۀ عمل حضرت همه و همه بر اساس توحید استوار است و هرگز با شرک و طغیان سازگار نیست نه خود سر از طغیان در می آورد و نه به طغیانگران اجازه تعدّی می دهد. چرا که او مظهر و مثل اعلای اسماء حسنی الهی است بلکه مظهر اسم اعظم است . هم از لحاظ صدر تاریخ احدی نظیر رسول خدا(ص) نیامده و او اوّل است " اوّل ما خلق الله نور نبیّنا". او اوّل المسلمین است . و منقاد محض و و دیگران به انقیاد حضرتش تأسّی می کنند . منظور از اول المسلمین بودن حضرت اولیّت ذاتی است که احیاناً از آن به اولیّت رتبی یاد می شود . خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر به اول المسلمین ندارد. حضرت ابراهیم(ع) با اینکه سبق زمانی داشت و سر سلسله انبیای ابراهیمی(ع) بود و دعا نمود که : " وابعث منهم رسولاً منهم یتلوا علیهم ایاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم" (بقره – 129) و رسول خدا(ص) هم طبق بعضی از نقل ها فرموده : " أنا ابن الذبیحین" و خود را فرزند اسماعیل(ع) پسر ابراهیم(ع) می داند ، با این حال خداوند به ابراهیم(ع) نفرمود که بگو من اولین مسلمانم . نوح(ع) که شیخ الانبیاء و نیز آدم(ع) که ابوالبشر است هیچ کدام این جمله را نفرمودند. تنها کسی که قرآن از او به عنوان اوّل المسلمین یاد می کند رسول اکرم(ص) است یعنی در رتبه وجودی حضرتش هیچ کس قرار ندارد. او اوّل است و نیز او آخر است. " إنّ إلی ربّک المنتهی" یعنی هرکس از هر راهی که بخواهد به او اقتدا کند رواست و از هر راهی بخواهد او را مقتدا و پیشوای خویش قرار دهد بجاست.
المنتهی : «همراه با الف و لام» خداوند ربّ العالمین است ولی بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیه حقند. مثلاً بعضی در حقیقت عبد الرزّاق ، عبد الکریم یا عبد الجلیل هستند . اما پیامبر(ص) "عبده" است و پروردگار مدبّر و مربّی شخص حضرت(ص) است که نهایی ترین مرتبه را دارا است. موجودات در سیر صعودی همه به سوی خداوند حرکت می کنند ولی همه به اوج کمال و قرب الهی نمی رسند. همه در صراط حقند امّا " إنّ الی ربّک المنتهی " نصیب همه نمی شود . مقامی بالاتر و برتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم(ص) نیست . حضرت(ص) منتسب به عالیترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است. یعنی "هو" که همان هویّت مطلقه است چون کاملترین عبودیت از آن اوست . جامعترین کلمه به او اشاره دارد.
قرآن کریم وقتی می خواهد تعبیر "عبد" را نسبت به سایر انبیاء به کار ببرد همراه با ذکر نام آنهاست. مثلاً می فرماید: " و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب اولی الأیدی و الأبصار" (ص – 45) و یا می فرماید: "یادکن بنده ما داوود را" (ص – 17) ،"یادکن بنده ما ایوب را" (ص -41) ،"بنده ما نوح را تکذیب کردند. (قمر – 9) ولی پیامبر خاتم (ص) را بدون ذکر نام یاد می کند . عبد مطلق ، به این انسان کامل انصراف دارد " تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً" (فرقان – 1)، " سبحان الذی أسری بعبده لیلاً" (اسراء – 1)، " الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب" (کهف – 1)؛ خداوند نام حضرت رسول(ص) را قبل و بعد از کلمه «عبد» نبرده! « عبد» به عنوان مطلق بر او حمل شده و آن را به هویت مطلقه خود نسبت داده نه به اسمی از اسماء خاصّه و عبودیت حاکی از هویت مطلقه است که بالاتر از مقام الوهیت است. (1)
و توصیه حضرت است به اینگونه عبودیت و اخلاص در آن. و فرمود: "هر کس نمازش را در حال ریا به جا آورد، تحقیقاً مشرک شده است و هر کس روزه را در حال ریا به جا آورد محقّقاً مشرک شده است و هر کس صدقه بدهد در حالی که ریاکاری پیشه کرده است تحقیقاً مشرک شده است."(2)
و نیز فرمود: "هر کس چهل روز زندگانی و عمل خود را بر محور اخلاص نسبت به خداوند متعال قرار دهد، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود". (3)
و باز فرمود:" شرک پنهان تر از جنبش مورچه بر روی سنگ صاف در نیمه شبی تاریک است ."
کمترین حد شرک آن است که چیزی از ستم را دوست داشته باشی و بر چیزی از عدل و دادگری خشمگین باشی و آیا دین چیزی غیر از دوست داشتن در راه خدا و دشمن داشتن در راه خداست؟ خداوند می فرماید: " قل إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله" ( آل عمران – 31) ای پیامبر بگو : اگر خدا وند را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد(4) و در سخنان دیگر پیامبر(ص) و امام صادق(ع) تصویر این پیروی به خوبی روشن است:
مردی از رسول خدا(ص) پرسید : آیا بهشت را می توان خرید یا نه ، چنانکه عده ای بهشت را احتکار کرده در انحصار خود می دانند؟ " و قالوا لن یدخل الجنّة الّا من کان هوداً أو نصاراً" (بقره- 111) حضرت در پاسخ فرمود: بلی، بهشت را می فروشند و ثمن هم دارد، عرض کرد: ثمن بهشت چیست؟ فرمود: " لا إله الّا الله یقولها العبد مخلصاً" عرض کرد: مخلصاً یعنی چه؟ فرمود: اخلاص به آن است که به آنچه من به آن مبعوث شده ام ایمان آورده و عمل کند. مفاد پاسخ پیامبر اسلام(ص) این است که کلید بهشت اعتقاد به توحید و اخلاق و عمل صالح است و کسی که " لا إله الّا الله" را به زبان آورده اما به احکام الهی عمل ننماید توحیدش از روی اخلاص نیست و عملش با شرک آمیخته است یعنی " قولاً" موحّد و "فعلاً" مشرک است!
و نیز کسی که گناه می کند در مقام فعل تابع هوس است و مشمول آیه " أ فرأیت من اتّخذ الهه هویه و أضلّه الله علی علم" ( جاثیه – 23) خواهد بود. آیا ندیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی « بر اینکه شایسته هدایت نیست» گمراه ساخته و .....
توحید چنین انسانی مشوب به شرک است چنانکه در قبل هم بیان شد خداوند درباره اکثر اهل ایمان فرمود: " وما یؤمن أکثرهم بالله الّا و هم مشرکون" (یوسف- 106) اکثر گویندگان " لا إله الّا الله" در عمل تن به هوی و هوس داده مشرکند . پس در حدیثی دیگر امام صادق(ع) فرمود: " من قال لا إله الّا الله مخلصاً دخل الجنّة" هر کس از روی اخلاص" لا إله الّا الله" بگوید وارد بهشت می شود و اخلاص را چنین توضیح داد: اخلاصِ کلمۀ توحید این است که این کلمه بین او و گناه حاجز و مانع و حائلی باشد. و نگذارد انسان تن به تباهی بدهد . این همان معنای قلعه امن است. یعنی دیوار توحید باید چنان بلند و مستحکم باشد که نه شیطان بتواند از بالای آن بیاید و نه بتواند آن را نقب بزند . نظیر آن دیوار فلزّی و ستبری که ذوالقرنین در مقابل دشمن ظاهری و خارجی ساخت. ( کهف – 97)
حاصل آنکه وقتی انسان می تواند سیره نبوی را اسوه خود قرار دهد که موحّد به توحید ناب باشد و توحید ناب آن است که بین انسان و معاصی ، حائل و مانع باشد.
و اما معیار سوم در اخلاص در توحید ، در کلام رسول خدا(ص) خاضع و مطیع بودن نسبت به مقام ولایت و امامت اهلبیت(ع) و محبّت و دوستی ایشان است. آنان که هم چون رسول خدا(ص) از راه عبودیت صالح و خالص و مظهر اسم اعظم الهی گردیده اند و سیره آنان هم سیره توحیدی است. آن گاه که رسول اکرم(ص) شرط دیگر اخلاص در توحید را دوستی اهلبیت گرامی خود(ع)، عنوان نمود آن مرد سؤال کننده پرسید: محبت اهلبیت شما جزء اخلاص در توحید است؟ حضرت فرمودند : آری از برجسته ترین حقوق توحید ، محبت اهلبیت است . بنابراین گفتن" لا إله الّا الله" بدون اعتقاد و التزام به ولایت عترت طاهره و بدون خضوع در پیشگاه خاندان عصمت و طهارت که ثقل دیگری در قبال قرآن هستند ثمر بخش نخواهد بود! چنانکه امام رضا(ع) در حدیث سلسلة الذهب" فرمودند : پدرم از پدران گرامیش از وجود مبارک امیر مؤمنان(ع) از وجود مبارک رسول خدا(ص) از جبرئیل(ع) از خداوند سبحان نقل کرد که فرمود: " کلمه لا إله الّا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی " سپس فرمود : "بشرطها و شروطها و أنا من شروطها" کلمه توحید قلعه امن خداوند است و انسان موحّد در قلعه و حرم امن الهی قرار گرفته است ولی ولایت شرط توحید است و نیز در برخی احادیث قدسی آمده : "ولایة علیّ بن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی " یعنی قلعه توحید وقتی قلعه امن و ناب است که از راه اسماء حسنی و مظاهر کامل آن ها و از راه پذیرش ولایت و امامت آنان ظهور کند و انسان از راه هدایت معصومین(ع) ، خدای سبحان را اطاعت کند ، زیرا آنان عبد واصل پروردگارند و تنها عبد واصل می تواند راهنما و اسوه دیگر سالکان باشد از این روی خدای سبحان اهل بیت پیامبر گرامی(ص) را از هر گزندی مصون کرد و آنان را الگوی دیگران قرار داد.(5)
ادامه دارد....
اما مراحل توحید در عمل عبارتند از:
پس در کنار شرک جلی یعنی پرستش غیر خداوند و اینکه بت یا بشر و یا .... را رسماً به عنوان ربّ و پروردگار پذیرفتن ، شرک خفی هم وجود دارد و آن اینکه در عین اعتقاد و تظاهر به اسلام و انجام فرائض و مستحبّات، دست عوامل دیگری را در زندگی خود بدون قید و شروط باز بگذاری و در حقیقت آن عوامل را بندگی نمایی، یعنی دچار بیماری ریا بشوی! (2)
کلمه « ریا» از «رؤیت» است و انسان می خواهد با ارائه و نشان دادن کارهای نیک خود در نزد مردم مقام و منزلتی پیدا کند . (3) کسانی که ریا را تنها در عبادات ، جاری می دانند می گویند: ریا عبارت است از انجام دادن عبادت الهی به منظور کسب موقعیت و منزلت در دل مردم ، ولی آنانکه ریا را منحصردر عبادات ندانسته بلکه در همه کارهای نیک جاری می دانند می گویند: ریا عبارت است از نشان دادن و وانمود کردن چیزی از اعمال حسنه یا خصال پسندیده یا عقاید حقّه به مردم برای منزلت پیدا کردن در قلوب آنان و اشتهار پیدا کردن در نزد آنان به خوبی و صحّت و امانت و دیانت بدون قصد صحیح الهی (4)
لذا امام سجاد(ع) در رساله حقوقیه و به عنوان اولین حق که حق خداوند است می فرماید: اما حق خدایت « که بزرگتر از حد توصیف است» این است که او را بندگی کرده ، کسی یا چیزی را شریک وی نسازی ، هر گاه این حقّ خداوندی را لباس عمل پوشانیده و به زیور اخلاص آراستی ، خدای بزرگ بر خود واجب می کند که امر دنیا و آخرتت را کفایت کند.
و به راستی به هر اندازه گرفتار شرک شویم از اخلاص دور شده ایم و اخلاص یعنی بندگی واقعی که در تمام اعمال و عبادات و زندگی بنده ، انگیزه ای جز خدا و رضای خدا تجلی نکند هم چنانکه شرک یعنی قرار دادن سایر انگیزه ها در کنار خدا و چه پیش از خدا که بیان شد. (5)
اما جایگاه عبودیت و اخلاص در آن در سیره نبوی:
خداوند درباره پیامبر (ص) فرمود: "یس * والقرآن الحکیم * إنّک لمِنَ المُرسَلین * علی صراطٍ مُستقیم" هر انسانی در هر گوشه عالم بخواهد راه راست را طی کند الگویش رسول خداست او در همه امور اسوه است. ممکن نیست کسی جز از مسیر پیروی رسول خدا بتواند به کمال انسانی راه پیدا کند چون فرمود : تو بر صراط مستقیمی و کمال جز صراط مستقیم نیست.
البته سالکان کوی حق با حفظ مراتب به پیامبر (ص) اقتدا می کنند و کسی در طی صراط جز اهلبیت(ع) نمی تواند مظهر انسان کامل باشد و کسی هم نمی تواند پیامبر(ص) را به خوبی بشناسد مگر آنکه صراط مستقیم را طی کرده باشد. پس جز معصومین نمی توانند پیامبر(ص) را به خوبی بشناسند ، اما این بدان معنا نیست که ما از شناسایی و تعریف درباره ایشان پرهیز کنیم یا چون طی این طریق دشوار است به آن دل نسپاریم ، این بهانه پذیرفته نیست ، زیرا هر چه جلو تر برویم راه باز شده و پیمودن آن بیشتر با لذّت همراه خواهد بود. پس به هر اندازه که میسور ماست نباید کوتاهی کنیم و هر اندازه که حضرت را بهتر بشناسیم، راهش را بهتر خواهیم شناخت و آن را آسانتر طی می کنیم.
ادامه دارد....
نهم ربیع الاول سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها، حضرت مهـدی مـوعـود (عج) بر منتظران و چشم انتظــاران مبارک باد!
تو آخرین ستاره امیدی. به امید دیدن توست که شب های بی ماه، خودکشی نمی کنند.
اگر عطر وجود تو نبود، کوه ها، این میخ های پوسیده، خیال نگاه داشتن زمین را نداشتند.
اگر سایه مهربانی تو بر سر خاک نبود، هیچ دانه ای جوانه نمی زد و هیچ ابری نمی بارید.
اگر به امامت تو ایمان نداشت، اگر ولایت تکوینی تو نبود، خاک، نفس کشیدن را فراموش می کرد و اگر ولایت تشریعی ات نبود، بهشت و جهنم، در غم آب و نان، لای آواز رودهای مسافر گم می شد.
اگر به عشق رد پای تو نبود، هیچ موجی پا به ساحل نمی گذاشت.
یا صاحب الزمان! از ازل تاکنون، در خواب همه انسان ها قدم زده ای. تو را به اندازه همه قِدْمت تاریخ، گواهی داده اند؛ "روزی خواهد آمد." !
اکنون که در ادامه خورشید امامت پدر، تابیدن گرفتی،ظهور کن که بی تو عالم را غم گرفته ....
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سال ها می شود از خویش سؤالی دارم من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
و اما از دیگر نشانه های بندگان خداوند ، دوری از شرک ، قتل و زنا است؛
6 - یکتاپرست هستند
پس می فرماید: "و الذین لایدعون مع الله الهاً آخر" و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمیخوانند
در بینش الهی کمال انسان، قُرب به خدا و طی تمام مراحل توحید در اعتقاد و عمل است. هر انسانی که از مقام قُرب بیشتری برخوردار بوده و به درجۀ کاملتری از توحید و خداشناسی راه یافته باشد به یقین کاملتر و برتر خواهد بود. در سیر الی الله، سائر میخواهد در اثر مجاهدتها و تهذیب نفس و طهارت روح و خلاصه پیمودن راه عبودیّت و بندگی، خود را به قلّه رفیع توحید رسانده و از این طریق به کمال نهائی خویش برسد. چرا که مقام توحید شامخترین مقام، و انسان موحّد کامل از برترین و کاملترین انسانها بلکه اشرف مخلوقات خواهد بود.
اگر انسان بخواهد موحّد باشد و از ظلمات شرک و کفر بیرون آمده و در نور توحید و یگانگی قرار گیرد لازم است به همۀ مراتب توحید معتقد بوده و بر اساس آن عمل نماید و مراحل توحید در اعتقاد عبارتند از:
" لو کان فیهما آلهةٌ الّا الله لفسدتا " (انبیا-22) اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خدا میبود نظام آفرینش جهان دجار اختلال میگردید. (2)
البتّه نباید با سوء استفاده از این سخن پذیرای اعتقاد به جبر شده و اراده و اختیار را در افعال انسانی انکار نمود. بلکه مقصود آنست که انسان و قدرت اثربخشی او و اراده و اختیار او همه و همه از آن خداوند است « بحول الله و قوّته أقُومُ و أقْعُدُ »
" إنَّ الله ربّی و رَبّکُم فاعبُدُوه هذا صِراطٌ مُستقیم" ( آل عمران – 51)
" ذُلِکُمُ اللهُ ربُّکم فاعبُدُوه أفُلا تَذَکُّرُون" (یونس – 3) چون ربّ است ، اله و معبود است و چون ربِّ واحد است، معبود واحد نیز خواهد بود " ذُلِکُمُ اللهُ ربُّکم لا إلهَ الّا هو خالِقُ کلّ شیءٍ فاعبُدُوه"(انعام – 102) (4)قرآن در ردّ شرک در عبادت در برابر توحید در عبادت انتقادهای شدیدی از خدایان دروغین کرده و می فرماید: " إنّ الّذین تَدعُونَ من دونِ اللهِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً و لَو اجتَمَعُوا لَهُ" (حج – 73) کسانی را که غیر از خدا می خوانید هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند هر چند برای این کار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چیزی از آنها برباید نمی توانند آن را باز پس گیرند. هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان ! « این عابدان و آن معبودان» و در گام بعدی انتقاد از اندیشه بسیاری از بت پرستان جاهلی دارد که تصوّر می کردند برای تحصیل قرب به درگاه خداوندی باید موجودات دیگری را که به گمان آنها در درگاه خداوند قرب و منزلتی دارند، بپرستند تا به این وسیله در درگاه خدا قرب و مقامی بیابند و منطق آنان این بود که : "ما نَعبُدُهُم إلّا لِیُقُرُّبونا زُلفَی" (زمر - 3) این بتها را نمی پرستیم مگر اینکه ما را به خدا نزدیک سازند! اما نکته ای درباره صفات « عباد الرحمن» در آیه آمده و باید بدان توجه کرد " لا یَدعُونَ مَعَ اللهِ" است ؛ این نکته در آیه ای هم که وهابیّت در ردّ اعتقاد توسّل شیعیان به معصومین بدان متمسّک می شود، وجود دارد یعنی " و أنّ المساجِدَ للهِ فَلا تَدعُو مَعَ الله أحداً" (جن – 18) در این زمینه و در پاسخ به ایشان می گوییم :
اولاً: کلام الهی "لاَ یَدعُونَ - لا تَدعُو"می باشد و منظور از آن مطلق «خواندن و توجّه » نیست بلکه عبادت و پرستش است و شیعیان هرگز در توسّل به معصومین آن بزرگواران را پرستش نمی کنند .
ثانیاً: در کلام الهی " مَعَ الله" آمده و آنچه مورد نهی است همین امر می باشد. یعنی همراه ساختن معصومین با خداوند و مسلّم است که قرار دادن انسانی در ردیف خداوند و مؤثّر دانستن ایشان در رفع حوائج و دعا و توسل شیعیان منتفی است.(5)
پس از اعتقاد به مراحل پنجگانه توحید ، انسان از نظر عقیده از ظلمات کفر بیرون آمده و در نور توحید و یگانگی حضرت حق قرار می گیرد ولی در مقام عمل ممکن است به توحید خالص راه نیافته و هنوز رسوبات شرک در جانش وجود داشته باشد. لذا خداوند می فرماید: بسیاری از مؤمنین مشرکند " وما یؤمِنُ أکثَرُهُم باللهِ إلّا و هُم مُشرِکون" (یوسف – 106) و امام صادق(ع) در ذیل آیه می فرمایند: مقصود شرک در عمل و طاعت است نه شرک در عقیده و مَثَلی زده و می فرمایند: « همین که مردم می گویند: اول خدا ،دوم فلانی - یا برای حلّ مشکلی به طرف می گویند :اوّل خدا ، دوّم شما- همین شرک است زیرا برای خدا دومی فرض ندارد و در دار هستی مؤثّری جز خدا وجود ندارد . اول خدا دوم هم خدا و این مردمی که غیر خدا دیگران را هم مؤثّر می دانند هنوز در مقام عمل مشرکند. لذا اگر انسانی بخواهد به تمام معنا موحّد باشد و هیچ اثری از شرک و مظاهر آن در او وجود نداشته باشد علاوه بر مراحل پنج گانه توحید اعتقادی باید به مراحل تکامل توحید هم رسیده باشد تا در مقام عمل هم آثار شرک از او ظاهر نگردد.
ادامه دارد.....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣