آفتاب روز هشتم ربیع الاول در حال طلوع بود، که آفتابی پرفروغ از دیگر سو غروب می کرد. او یازدهمین پیشوای آسمانی مردمان، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بود، که شمع وجودش پس از 28 سال پرتوافشانی به خاموشی می گرایید. در سالروز شهادت آن امام بار دیگر زمین و آسمان در عزای سلاله ای پاک از خاندان نبوی سوگوار است، تا با گریه و فغان بر مظلومیت آن امام همام با فرزندش حضرت ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هم ناله شود. شهادت امام عسکری علیه السلام را بر دادگستر جهان، امام زمان (عج)، و تمام روهروان راه آن حضرت، تسلیت می گوییم.
گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته عسکری از دار فانی دیده بسته
نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان عازم جنت شده با قلب سوزان
بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم گشته سامرا دوباره وادی غم
قلب پاک انورش را کرده مغموم او به دست معتصم گردیده مسموم
شد به سامرا مکان قبر شریفش شست و شو داده پسر جسم لطیفش
اما بیان سیره حسینی در انفاق:
امام حسین (ع) پشتیبان ضعفا بود و دوست ایتام . برهنگان را میپوشانید . گرسنگان را سیر می کرد وسائل را محروم نمی نمود. هر مالی به او می رسید، غالباً یک جا به یک نفر محتاج می بخشید. قرض مقروضین ادا می نمود.
1/ در جریان عاشورا بر روی کتف امام (ع) اثری مشاهده شد از امام سجاد(ع) سؤال شد که این چه اثری است؟ فرمودند: این جای وسیله ای است که پدرم حضرت حسین(ع) خوراک و غذای بیوه زنان و یتیمان و مساکین را حمل می نمود . « اثر کیسه های غذایی است که شبها بر دوش می کشید »
2/ امام حسن مجتبی (ع) سفر نمود و در بین راه به خاطر تاریکی شب راه را گم کرد. به چوپانی برخورد نمود و میهمان او شد. او هم از امام حسن (ع) خوب پذیرایی کرد تا صبح شد . در هنگام صبح چوپان راه را به امام نشان داد . امام حسن (ع) فرمودند: به مدینه بیا تا محبت های تو را جبران نمایم. جوان چوپان که غلام دیگری بود با گوسفندان و مولای خود به مدینه آمد . موقعی به شهر رسید که امام حسن(ع) بیرون شهر مشغول کار بود . چوپان به خدمت امام حسین(ع) شرفیاب شد به خیال اینکه این آقا همان مهمان آن شب است. عرض کرد : من همان کسی هستم که آن شب مهمان من بودی و به من وعده دادی که به مدینه بیایم تا تلافی کنی!
امام حسین(ع) متوجه اشتباه او شد ولی اصلاً بازگو ننمود . پرسید : غلام که هستی؟ عرض کرد : فلان شخص. فرمود: چند گوسفند داری؟ عرض کرد: 330 رأس . امام(ع) به دنبال مولای او فرستاد تا وی را تشویق به فروش گوسفندان و فروش غلام کنند . او هم پذیرفت . آنگاه امام غلام را آزاد کرده و سپس گوسفندان را هم به او بخشید و فرمود: این به تلافی محبتی که ان شب به برادرم امام حسن (ع) نمودی!(1)
3/ مردی از صحرانشینان وارد مدینه شد و سراغ بهترین شخص از نظر جود و کرم را گرفت . گفتند : گمشده ات امام حسین(ع) است. داخل مسجدشد و در چند بیت شعر نیاز خود را عرض کرد. امام حسین(ع) از مسجد به خانه آمد و به قنبر فرمود : آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده ؟ عرض کرد: بله 4000 دینار، امام(ع) فرمود : همه را بیاور کسی هست که از ما سزاوارتر است و به آن محتاج می باشد. آنگاه امام(ع) درب خانه را نیمه باز کرده و پولها را به اعرابی داد و بی شک منظور آن بزرگوار از این عمل آن بود که چشم اعرابی به چشم حضرت نیفتد که خجالت بکشد. اعرابی پولها را گرفت و گریه کرد و عرضه داشت : مگر کم عطاکردی که چنین می کنی؟ می گریم که چگونه این دستهای پر برکت و بخشنده زیر خاک خواهد رفت؟(2)
4/ مرد دیگری به حضور امام حسین(ع) شرفیاب شده و مشکل خود را با امام در میان گذاشت و بعد گفت : حسین جان! از جد بزرگوارت شنیدم که فرمود: «اگر حاجتی داشتی از چهار شخص طلب کن ، عرب شریف، مولای کریم، حامل قرآن، خوبروی» اما عرب شرافت یافت به جدّت رسول خدا (ص) واما کرامت که در سیره و سرشت شماست . قرآن هم که در خانه شما نازل شد. چهره خوب هم که از آن توست . خودم از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود :" هرگاه خواستید به چهره من نظر کنید به حسن(ع) و حسین(ع) من نظر نمایید." امام حسین(ع) پس از استماع گفته های آن مرد فرمودند: حاجت خود را بازگو. آن مرد حاجت خود را با انگشت روی خاک نوشت ، امام به او فرمودند: از پدرم علی(ع) شنیدم که فرمود : ارزش هر کس به آن چیزی است که به آن اهمیت و ارزش می دهد و از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: نیکی و محبت به هر کسی به اندازه درک و معرفت اوست . من سه سؤال از تو دارم که برای پاسخ صحیح هر سؤال ثلث مالم را به تو خواهم داد و اگر هر سه سؤال را درست جواب دادی تمام مال خود را به تو می دهم. آن مرد عرض کرد بپرسید. اگر توانستم که پاسخ می دهم و الّا از محضر شما خواهم آموخت . چرا که تو اهل علم و شرف هستی. و لا حول ولا قوة الّا بالله العلی العظیم"
امام حسین(ع) فرمود : کدام عمل بهترین است ؟ عرض کرد : ایمان به خدا وتصدیق رسول خدا (ص)
امام حسین (ع) خندید و کیسه پول را که در آن 1000دینار طلا بود در اختیارش گذاشت و بعد انگشتر خود را که دو درهم قیمت داشت به او داده و فرمود: هزار دینار طلا را به غرامتی خرج کن که به گردن داری ، انگشتر را نفقه خانواده ات قرار ده . مرد هدایای امام حسین(ع) را گرفت و گفت: " الله أعلمُ حیثُ یجعل رسالته"(3)
5/ امام حسین(ع) با عده ای از یاران به باغی که اطراف مدینه بود و متعلّق به حضرت ، وارد شدند . نگهبان و باغبان باغ غلامی به نام " صاف" بود. وقتی داخل باغ گردیدند امام(ع) مشاهده فرمود که غلام به خوردن نان مشغول است . پس پشت یک درخت پنهان شده رفتار غلام را زیر نظر گرفت . غلام یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه به سگی که در کنارش بود می داد. امام (ع) از عمل غلام شگفت زده شده بود. همین که غلام دست از غذا کشید عرضه داشت: "حمد خدای دو جهان را ، خداوندا مرا ببخش ، مولایم را مشمول غفرانت قرار ده و برکتت را بر او نازل فرما . همانطور که بر پدر و مادرش نازل فرمودی. برحمتک یا أرحم الراحمین"
امام حسین(ع) از جا برخاسته خود را به غلام رسانید و او را صدا زد . غلام از جا برخاست و وحشت زده گفت: ای آقای من و آقای همه مؤمنین! ببخشید که من شما را ندیدم! امام (ع) فرمود: ای صافی تو مرا حلال کن که بدون اجازه ات به باغ تو داخل شدم.
غلام گفت: شما با فضل و بزرگواریتان چنین میفرمایید. امام(ع) فرمود: دیدم که لقمه هایت را دو نیم میکردی، نصف خود میخوردی و نصف به سگ میدادی.این کار تو چه معنی داشت؟ غلام گفت: این سگ در هنگام خوردن به من نگاه میکرد. بنابراین حیا کردم که او را غذا ندهم. حسین جان این سگ پاسبان باغ توست و من هم عبد و غلام تو، هر دو با هم از رزق و کرم تو میخوریم.
امام حسین(ع) از سخنان غلام به گریه افتاده فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم و از صمیم قلب هزار دینار به تو بخشیدم. غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی از در خانه ات نخواهم رفت و همچنان خدمتگزار آستانت خواهم بود.
امام(ع) فرمود: سزاوار است مرد به آنچه میگوید عمل کند. هنگامی که وارد باغ شدم به تو گفتم بدون اذن تو به باغ قدم گذاشتم. پس قول و عمل من باید یکی باشد. یعنی باغ متعلق به توست. فقط با این شرط که این اصحاب و یاران من که مشاهده میکنی اجازه داشته باشند گاهی از میوههای آن استفاده کنند و تو آنها را به خاطر من کرامت کن تا خداوند در روز قیامت به تو کرم نماید. امام (ع) سپس او را دعا کرده فرمودند: خداوند این حُسن خلق و ادب تو را مبارک گرداند. غلام گفت: حال که باغ خویش را به من بخشیدی من هم استفاده از آن را برای اصحاب و شیعیانت رایگان قرار دادم. (4)
6/ امام حسین(ع) به عیادت اسامة بن زید رفت. اسامه تا چشمش به امام افتاد گفت: « وا غمّاه » وای از غم و اندوه. امام (ع) فرمود: برادر غم تو از چیست؟ عرض کرد: قرض سنگینی که به گردن دارم و آن 60000 درهم است. امام (ع) فرمود: « نگران نباش» من آن را میپردازم. اسامه گفت: میترسم اجل مهلتم ندهد. فرمود: مطمئن باش که تو زنده هستی و من قرض تو را خواهم داد. راوی گوید: امام حسین(ع) قبل از مرگ اسامه تمام قرض او را ادا نمودند. (5)
7/ عبدالرحمن سلمی سوره مبارکۀ حمد را به فرزند امام یاد داد و وقتی فرزند حضرت سوره را برای پدر خواند امام (ع) 1000 دینار با هزار حلّه به معلّم عطا فرمود و دهانش را پر از درّ کرد. برخی گفتند: چرا این همه عطا میکنی؟ امام (ع) فرمود: کجا این هدایا میتواند جبران تعلیم او را بنماید؟
ادامه دارد.....
در این جلسه استاد ضمن باز خوانی و توضیح و تفسیر خطبه غدیر اشاره نمودند که : پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: .... بعد از من امامت با حضرت علی(ع) است و بعد از علی(ع) در ذریه و فرزندان اوست تا روزیکه خدا را ملاقات کنید در قیامت. و فقط امامت در بین اولاد علی(ع) و فاطمه(س) است نه همسران دیگر ان حضرت! سپس فرمود هر آنچه را خداوند متعال به عنوان حلال و حرام در اختیار من قرار داد من همه را یکجا در اختیار علی(ع) قرار دادم و به او تفویض کردم ، یا معاشر الناس! علی(ع) را بر خود برتر بدانید ! هیچکس هم تراز علی(ع) نیست . هیچ دانشی نیست مگر آنکه خداوند آن را در جان من ثبت کرده و به من اموخت و من همه آنچه را که اموخته بودم در جان امام المتقین قرار دادم و سپس تصریح به نام وی (علی(ع) ) می کند و اشاره به وصف علی(ع) در قرآن می کند" و هو امام المُبین الذی ذکره فی سورة یس" اصلاً نکته اساسی کلام پیامبر(ص) در اینجا نهفته است . علی(ع) را امام المتقین و امیر المؤمنین نامید. گفتن امام علی(ع) به تنهایی فقط قید پیشوایی و رهبری است و به همه اطلاق می شود ولی امام المتقین فقط مختص حضرت علی(ع) است....
استاد محمدی در این جلسه علاوه بر تبیین وتفسیر آیات 34 تا 41 سوره قلم به این کلام حضرت امیرالمؤمنین در وصف پرهیزگارن اشاره نمودند که : " .... آنان وقتی عبادتشان کم است به خود نهیب می زنند که عبادتت کم است بیشتر کن، و وقتی زیاد می شود آن را کم می شمارند و خود را به کوتاهی در بنگی متهم می کنند و از عبادت خود ترسان هستند. وقتی از انها تعریف می شود از آن تعریف و تمجید می ترسند و تنشان به لرزه می افتد و در دل می گویند من به خود آگاهم و خدا از من هم به من آگاهتر است . خدایا مرا به این تعریفهایی که می کنند نگیری! خدایا مرا خیلی بهتر از انچه که انها می گویند قرار بده و زشتیهای مرا که اینها از آن بی خبرند بر من ببخش..."
در سیره نبوی در زمینه انفاق چنین آمده است:
حضرت فرمودند : پروردگارم مرا فرمان داد به سخاوت و نیکی و نهی فرمود از بخل و جفا " غلظت و خشونت ". نزد خداوند چیزی مبغوض تر از بخل ورزیدن و بد خویی نیست . پس هر کس سؤالی داشت حضرت شخصاً مسئول را اجابت کرده یا راضی می فرمود اجابت کنند . در برآوردن حاجت مردم از چیزی دریغ نداشت . سائل را بر خویشتن مقدّم می داشت. و هیچ حاجتی از او خواسته نشد که برابر آن بگوید: نه! با کسی که برای بیان حاجتی نزد حضرتش می نشست یا می ایستاد آنقدر صبر می فرمود تا او خود برود! . هرگاه نیاز کسی به عللی برآورده نمی شد با گشاده روئی خاص و زبان شیرین او را خشنود می ساخت . نزدیکان حضرت از نیکان مردم بودند و والاترین آنها خیرخواه ترین آنها برای مردم بود . بالاترین منصب و موقعیت را کسی نزدش احراز می کرد که بیشتر یار و مدد کار مردم باشد. می فرمود: نیاز مستمندان را گزارش دهید. به درستی که هر کس نیاز نیازمندی را به فرمانروایی برساند، خدای تعالی قدم های او را در سرای پسین بر صراط پایدار داشته و از لغزش نگاه می دارد. به اصحاب سفارش می نمودند : چون نیازمندی را دیدید او را رعایت کنید. میزبانش شوید و یاریش کنید و نیازش را برآورید ! (1)
در میان تمام بشر با گذشت تر و بخشنده تر از او نبود . لذا اعراب در دیدار یکدیگر در وصف او می گفتند: " کانَ رسُولُ اللهِ أجوَدُ النّاسِ صَدراً " (2) هیچ وقت در نزد حضرتش در هم و دیناری نمی ماند به ویژه در ماه مبارک رمضان که به تعبیر علی(ع) : چون نسیمی جاری بود که چیزی در کف او نمی ماند. هفتاد هزار درهم برایش آوردند؛ آن را بر حصیری نهاد سپس به تقسیم آن پرداخت. و همه را میان نیازمندان تقسیم کرد و می فرمود : اگر به اندازه کوه احد طلا می داشتم ، انچه مرا شاد می کرد این بود که سه شبانه روز بر من نگذرد جز آن که چیزی از آن کوه طلا نزدم نماند مگر اندکی که آن را برای پیشرفت اسلام نگه دارم. پس هر چیزی برای جلب افراد به اسلام از او خواسته می شد می داد.(3)
پس از پایان جنگ حنین و طائف پیامبر اکرم (ص) برنامه ای برای تسلیم شدن و اسلام آوردن مالک بن عوف آتش افروز این دو جنگ تهیه دیدند ، از وضع او پرسیدند . گفته شد ، به طائف پناه برده و با قبیله ثقیف همکاری می کند . پیامبر (ص) فرمودند: این پیام را از من به او برسانید که اگر اسلام آورد و به ما بپیوندد . من کسان او را آزاد می سازم و یکصد شتر نیز به او می بخشم. سپس پیامبر طبق وعده ای که به او داده بود رفتار نمودند!
هیئتهای نمایندگی قبائل مختلف عرب برای اظهار اسلام و اعلام انقیاد قبائل خویش بیشتر در سال نهم هجرت و احیاناً پیش یا پس از آن به حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب می شدند و اسلام و انقیاد قبائل خود را به عرض می رسانده مورد لطف و محبت شخص رسول اکرم (ص) واقع می شدند و آن حضرت هدایا و جوائزی به آنان عتایت می فرمود. (4) آری پیامبر(ص) این انسان کامل ، متخلّق به اخلاق الهی ، میزان قسط اعمال و صراط مستقیم حضرت حق است و اقتدای به او پیمودن صراط مستقیم.(5) پس مواساتی که یاران حضرت نسبت به یکدیگر نمودند الگویی برای همه تاریخ می شود. امام صادق (ع) عمل انصار با مهاجرین را به عنوان نمونه برجسته معرفی کرده و مسلمانان و شیعیان را به تأسّی آن خوانده اند.
آنچه در مدینه گذشت در تاریخ تحولات اجتماعی بی مانند است. مهاجرین که از خانه و زندگی دست کشیده ، از دیار شرک به سرزمین اسلام روی آورده بودند ، چیزی با خود نداشتند ! پس این انصار بودند که با روی گشاده و دست بخشاینده آنان را در میان خود پذیرفتند و در همه اموال و ثمرات خود شریکشان ساختند. مهاجران خود از رفتار انصار در شگفت بودند که چگونه می شود انسان به این اندازه از کمال در مواسات دست یابد . انصار چون محصول خرمای خود را برداشت می نمودند آن را دو بخش می کردند و سهم بیشتر را به برادران مهاجر خود داده و از این کار جز رضای خدا و بهشت چشم به چیز دیگری نداشتند.!(6)
و حسین بن علی (ع) هم در کنار برادر بزرگوارش امام حسن (ع) در سیره و روش شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص) و اقتدا کننده به سیره جدش بود و جهادش هم باز گرداندن سیره پیامبر (ص) و علی(ع) به جامعه بود که فرمود : " أسیرُ سیرةَ جدّی و أبی علی بن أبی طالب (ع) " آنهم در ایثار و نثار جان ! نه فقط دارائی و مال!
ادامه دارد.....
پس فرماید: وَ اَلَّذیِنَ إذا اَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفوُا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (الفرقان - 67) و کسانی که هرگاه انفاق کنند نه اسراف مینمایند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند. و در کلام دیگر هم فرموده: وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (الاسراء- 111) هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن « و ترک انفاق و بخشش منما» و بیش از حدّ «نیز» دست خود را مگشای که مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی.
نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهی باید در کنار رسیدگی به محرومان جامعه باشد یعنی انفاق برای عبادالرّحمن یک وظیفه و مسأله قطعی است (1)
انفاق یعنی بخشیدن دارائی و نیروهای اضافی، اصلی است که در همه آفرینش حکمفرماست. خورشید پیوسته نورافشانی میکند، ریشه درختان میلیونها تُن مواد غذائی را به صورتهای مختلف: میوه، غلّات، چوب، برگ، گل درمیآورد، همه ساله میلیاردها تُن آب دریاها تبخیر و به صورت قطرات باران و دانه های شفاف برف فرود آمده ودر دل زمین فرو میرود... پس انفاق یک قانون طبیعی و ناموس تکوینی است که در درون هر موجودی نهاده شده و در اختیار انسان قرار میگیرد و انسان هم خود جزئی از طبیعت و جهان آفرینش است. او هم باید انفاق کرده و از روش طبیعت پیروی نماید که در این صورت بر طبق فرمودۀ امام رضا (ع) : «افراد سخاوتمند به خدا و بهشت و مردم نزدیکترند و افراد بخیل و ممسک از خداوند و بهشت و مردم دورترند.» (2)
امّا مسئله مهمّ روش صحیح انسان در انفاق کردن است: خداوند دربارۀ امت اسلام در کلامش می فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُمْ اُمَّةً وَسَطَاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس...» (بقره - 143) ما شما را امّت وسطی قرار دادیم تا بر مردم گواهانی باشید. یعنی در تمام شئون زندگی اعتدال و میانه روی لازم است. (3) و بر این مبنا در مسیر انفاق هم امّت اسلام باید برنامه های معتدل داشته باشند یعنی میانه روی در عبادت و انفاق و ... ارزش است. پس بندگان خاص خداوند در زمینه انفاق « لم یسرفوا » اسراف نمیکنند هرچند در نظام اجتماعی الغای مالکیت بر خلاف فطرت انسان است. انسان مالک اموال خویش است ولی در خرج کردن محدودیت دارد اسراف جایز نیست حتّی در انفاق. (4) چراکه انفاق بیش از حدّ، مایه نابودی انسان است و بزرگترین انفاقگر جهان، قلب انسان است. کار او پخش خون به تمام اعضای بدن و سیراب کردن تمام سلّولهای انسان است ولی با این همه پیوسته مقداری خون به اندازۀ نیاز حوزۀ وجود خود نگاه میدارد و مقدار اضافی را به سرتاسر بدن پخش میکند و اگر بیش از حدّ، انفاق کند از ادارۀ دستگاه بدن بازمیماند.
و در کنار عدم اسراف می فرماید: بندگان خاص خدا « لم یقتروا» از بخل دورند . امساک و خودداری از تعاون و کمک ، علاوه بر این که خلاف اصول و سنن آفرینش است موجب هدر رفتن نیروهاست . نیروهای اضافی باید در اختیار دیگران قرار گیرد . علم و دانش - مال و ثروت ، هر کس به هر عنوان از مواهب مادی و معنوی بیشتری برخوردار است باید جامعه را از آن بهره مند سازد . به هر حال اسراف و اقتار* نقطه مقابل یکدیگرند. و اعتدال و میانه در بین این دو روش " کان بینَ ذلک قواماً" می باشد. (5)
قوام : به معنای حدّ وسط است (6) . قوام بر وزن قَوام در لغت به معنای عدالت و استقامت و حدّ وسط میان دو چیز است و قِوام بر وزن کتاب به معنی چیزی است که مایه قیام و استقرار بوده باشد. (7)
جالب است که امام صادق(ع) هر سه موضوع " امساک – اسراف – اعتدال " را به شیوه خاصی مجسّم نمودند ، در حالیکه آیه سوره اسراء را تلاوت می کردند . " لا تَجعَل یدک ..." و در برابر یکی از یاران خود قرار گرفته بودند ، خم شده و مشتی از ریگهای زمین را برداشته و مشت خود را محکم گرفته به طوری که دانه ای از آن به زمین نریخت . پس فرمودند : " هذا الاقتار" که خداوند در قرآن بیان نموده . سپس حضرت مشتی دیگر برداشته و دست خود را باز کرده به گونه ای که همه ریگها به زمین ریخت و فرمود: " هذا الاسراف" این همان اسراف است . سپس مشت دیگری برداشتند . قسمتی را ریخته و قسمتی را در دست نگاه داشتند . پس فرمودند : " هذا القوام" این همان میانه روی است که روش عادلانه است که خداوند از آن به لفظ " قواماً" یاد نموده (8) اما در نگاه دیگر امام صادق(ع) می فرمایند: بخشش در راه باطل اسراف است اگر چه کم باشد و بخل در راه حق اقتار است! (9) و امام رضا (ع) هم مقدار هزینه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفی دانستند که در سوره بقره آمده است : " علی الموسع قَدَرُهُ و عَلَی المُقتَرِ قَدَرُهُ متاعاً بالمعروفِ" (بقره – 236) آن کس که توانایی دارد به اندازه توانائیش و آن کس که تنگدست است به اندازه خودش. توانگر در شأن توانمندی و تهیدست در حدّ توان خود مطابق عرف پسندیده و شأن خود بدهد. (10) لذا ما بنا بر معنای ارائه شده از اعتدال در کلام امام رضا (ع) به سراغ تفسیر آیه در سیره می رویم:
ادامه دارد......
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣