آمدیم تا پرچم های رژیم اشغالگر قدس را به عنوان نفرت و انزجار از صهیونیستها و نماد شیطان به آتش بکشیم.
آدمکهای صهیونیستی و آمریکایی به عنوان نماد استکبار شیطانی و پوستر، تراکت و کارتنپلاست و پلاکاردهایی علیه اقدام آنان در انتقال سفارت به قدس شریف، به نمایش درآمد.
آمدیم تا ثابت کنیم مرگ بر آمریکا جهانی شده، محور هر جنایتی آمریکاست، با اتحاد و وحدت مسلمین، محرومین از سلطه غاصبین رها می شوند، آزادی فلسطین خواسته ماست، نابودی اسرائیل خواسته ملت ماست، امدیم تا بگوییم :"حامی هر تروریست امریکا و سعودی و صهیونیست، ما بنده خدا و حق شناسیم از دشمنان خود نمی هراسیم، نابودی اسرائیل حتمی است ای برادر و ...."
بر روی پلاکاردها نوشتیم "مطیع امر رهبریم، به زودی در قدس نماز جماعت میخوانیم، قدس پایتخت ابدی فلسطین، فریاد ملت ما مرگ بر اسرائیل تا دنیا بداند ما گوش به فرمان سخن رهبریم، روز قدس، تیری است به قلب توطئه فراموشی مساله فلسطین"، "روز قدس نماد صف بندی حق در مقابل باطل است".
" آمدیم و گفتیم :آمریکای فینگیلی، اسرائیل جینگیلی؛ درد بگیرید، بمیرید"
آدمکهایی با چهره سران رژیم صهیونیستی و آمریکا را به دار آویختیم و طوماری را امضا کردیم و روی آن نوشتیم : ما عاشق مبارزه به صهیونیسم هستیم، اسراییل را نابود خواهیم کرد، انسجام و مقاومت بر مسلمین مبارک باد و ...
و به امید روزی هستیم که نماز جماعت را در قدس شریف اقامه کنیم.
همه دردها و ناراحتی های خود را می توانید با قرآن ریشه کن سازید; قرآن بخوانید و به آن عمل کنید و با روح قرآن مرتبط و همنوا گردید تا همه سیستم های روح و جسم شما در تعادل مطلوب خود قرار گیرند; (یونس/57 و اسراء/82) .
آیات 13 تا 18، صحنه برپایی قیامت را توصیف می¬کند و آیات 19 تا 37 به بیان دسته بندی انسانها در روز قیامت و وضعیت هر دسته پرداخته است.
از ابتدای آیه 38 سیر مفهومی جدیدی در رابطه با قرآن آغاز می شود. موضوع مشترک آیات این سیاق، قرآن است؛ آیات 38 تا 47، با تأکید از وحیانی بودن قرآن و بطلان اتهامات وارد شده به آن سخن گفته است و آیات 48 به بعد، در ادامه همین در مورد جایگاه قرآن بعنوان تذکره الهی و عکس العمل مکذبان در برابر آن سخن می گوید.
خیلیها که گرفتار رذایل اخلاقیاند برای این است که بنیان مرصوص و محکمی ندارند لذا با خرافات و شانس زندگی میکنند با بخت و اتفاق زندگی میکنند و کسی که موحد نباشد ناچار به خرافات نظیر شانس و امثال شانس تن در میدهد. بنابراین فرمود: آن که ملحد است و عقیده ندارد زندگیاش و پا و پایهاش را روی لبهای گذاشته که زیرش خالی است.
آیت الله العظمی جوادی آملی با اشاره به نمونه ای از بیماری های اخلاقی موجود در جامعه خاطر نشان کردند: آن مردی که نتواند خود را در برابر آهنگ نامحرم، رام کند، مریض است، چهاینکه آن زنی که نتواند خود را در برابر نامحرم بپوشاند، مریض است و این مرض با درس «حجاب» و «عفّت» درمان میشود. ذات اقدس اله به همسران حضرت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿یا نساء النّبی لستُنّ کأحدٍ من النّساءِ إنْ اتّقیتُنّ فلا تخضعن بالقول فیطمعَ الّذی فی قلبه مرضٌ و قُلنَ قولاً معروفاً﴾. یعنی شما در سخن گفتن، صدای خود را نازک و رقیق نکنید؛ زیرا آن مردی که قلبش مریض است، طمع میکند. از این جا روشن میشود که «مرض» در فرهنگ قرآن کریم، بسیار عمیق و ریشهدار است.
شروع سوره با استفاده از نام «الحاقه» برای قیامت، نشان می دهد، که فضای سخن، عدم باور به حقانیت روز قیامت است، این آیات بمنزله طلیعه و مقدمه برای کل سوره است، از همین رو این فضا به کل سوره نیز سرایت می کند، بنابراین می توان گفت که فضای سخن کلی سوره حاقه نبود باور به حقانیت روز قیامت است.
وجه مشترک سیاقهای این سوره تأکید بر حقانیت قیامت است، این نکته از طلیعه سوره (سیاق اول) به خوبی قابل مشاهده است، علاوه بر اینکه هر کدام از سیاقها با فضایی که مانع از باور قیامت است مقابله کرده است:
قیامت حق است، تکذیب این واقعه در هم کوبنده و خروج از فرمان رسول با تکیه بر ثروت و قدرت و متهم سازی قرآن که از حقانیت قیامت سخن می گوید، ثمره ای جز عذاب و حسرت ندارد
دریافت
حجم: 26.8 مگابایت
.
همانگونه که جسم انسان در معرض ابتلا به انواع بیماری ها قرار دارد، در امور اخلاقی نیز ممکن است انسان دچار بیماریهای مُزمنی گردد که راه درمان آن به مراتب از بیماریهای جسمی سخت تر و دشوارتر است چراکه ترک و درمان رذائل اخلاقی همتی بس بلند و عزمی فولادین می طلبد.
به تعبیر استاد برجسته اخلاق حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی چنین شخصی در آزمایشات مربوط به جسم خود هیچگونه نقص و کمبودی را ملاحظه نمی کند چرا که بیماری های اخلاقی و قلب مریض را این نوع آزمایش ها تشخیص نمی دهد و فقط در آزمایشات الهی این قلب مریض شناسایی می گردد چنانکه خداوند می فرماید: "فی قلوبهم مرض..."
بیشتر بیماریهای جسمی با درد همراه است و شخص مریض از بیماری خویش آگاه می شود؛ ولی بیماریهای اخلاقی و روحی این گونه نیست و آگاه نبودن از مرض های اخلاقی، خود بیماری دیگری است. رهبران الهی با نهی از منکر و یادآوری کیفر الهی، به عضو بیمار انسان فشار می آورند تا او از بیماری خویش آگاه شود و در درمان آن بکوشد؛ ولی بیماری که از یادآوری مرض خود می رنجد، طبیب را دشمن خویش می پندارد و این رنجش نیز نوعی بیماری اخلاقی است؛ زیرا پزشک باید عضو دردمند را نشان دهد و در صورت لزوم، آن را قطع کند تا دیگر اعضا سالم بمانند .
در مثل دیشبی که شب جمعه هم بود؛ در شب بیست و یکمی، بشریت علی را از دست داد. جسم امیرالمؤمنین، صدای امیرالمؤمنین، نفس گرم امیرالمؤمنین، چشم نافذ امیرالمؤمنین از دنیای آن روزِ بشر گرفته شد. ولی میتوان علی (علیهالسّلام) را با خود داشت؛ پیشاپیش حرکت خود و پیش روی خود داشت، مشروط بر اینکه ما سیرهی امیرالمؤمنین و رفتار امیرالمؤمنین را مثل یک سرمشق مورد توجه قرار بدهیم.
دیشب
یکی از سه شب ممتاز در دوران سال بود؛ شبهایی که محتمل است شب قدر باشند. تنزل
ملائکه ی الهی و تنزل روح در مثل دیشب یا یکی از دو شب دیگر اتفاق افتاده است یا
می افتد. خوشابه حال کسانی که با فرود فرشتگان الهی توانستند روح خود را فرشته گون
کنند. حضور ملائکه ی الهی در روی زمین و در میان ما مردم - که فرمود: «تنزّل
الملائکة والرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر» - باید بتواند ما را به نزدیک شدنِ به
خلق و خوی فرشته گون کمک کند. یقیناً
در میان بندگان خدا کسانی بوده اند که دیشب را شب خوبی گذرانده اند و چشم حقیقت
بین و روح حقیقت یاب آنها حقایق شب قدر را ادراک کرده است. شاید کسانی فرشته ها را
به چشم دیده باشند. شما مردم عزیز هم در همه جا شب نوزدهم و شب بیست ویکم و ان
شاءالله شب بیست وسوم را ساعات خوبی گذراندید و می گذرانید. می بینیم که مردم ما،
جوانهای ما، زن و مرد ما با این شبها حقیقتاً قصد پالایش خود را دارند؛ دلها نرم
می شود، چشم ها اشکبار می شود، روح ها لطیف می شود؛ روزه هم کمک کرده است. ما باید
امیدوار باشیم، دعا کنیم و بکوشیم از این شبها برای عروج معنوی خود استفاده کنیم؛
چون نماز معراج و وسیله ی عروج مؤمن است. دعا هم معراج مؤمن است، شب قدر هم معراج مؤمن
است. کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا
اسیر و دچار آن هستند، هرچه می توانیم، خود را دور کنیم. دلبستگی ها، بدخلقی ها - خلقیات غیرانسانی، ضدانسانی -
روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله های روح انسانی است.
این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند.
اما درباره ی
شهادت امروز. این شهادت، مصیبتی نیست که در برهه یی از زمان اتفاق افتاده باشد و
الان ما به یاد آن اشک بریزیم؛ نه، این مصیبتِ همیشه ی زمان است. مصیبت شهید کردن
امیرالمؤمنین، این «تهدّمت والله ارکان الهدی»، فقط برای آن زمان خسارت نیافرید؛ برای طول تاریخ بشر خسارت ایجاد
کرد.
فاطمه ی زهرا
(سلام الله علیها) بیست وپنج سال قبل از این تاریخ در بستر بیماری به زنان مدینه
فرمود اگر علی را بر سر کار می گذاشتند، «لساربهم سیراً سُجُحاً» - «سُجُح» یعنی
هموار
- راه زندگی را
بر مردم هموار می کرد. «لا یکلِمُ خُشاشه»؛ نمی گذاشت - به تعبیر من - اقتدار
حکومت و روحیه ی حکومتگری اسلام اندکی به پیکر جامعه ی اسلامی زخم بزند؛ نمی گذاشت
ذره یی آسیب ایجاد کند؛ کار را پیش می برد و از هر آسیبی هم جلوگیری می کرد.
بهترین شکل حکومت کردن این است که حکومت به مردم زخم نزد؛ زندگی مردم را هم از
لحاظ مادی و معنوی آباد کند. «ولا یکلّ سائرهُ و لا یُمُلّ راکبه و لاوردهم منهلا
غیرا صافیا رویّا»؛ اینها را فاطمه ی زهرا آن روز فرمود. این واقعه بیست وپنج سال
عقب افتاد؛ ولی بالاخره امت اسلامی جمع شدند و امیرالمؤمنین را سرِ کار آوردند. امیرالمؤمنین در همین چند سال؛ یعنی از ذی حجّه ی سال 35
تا ماه رمضان سال 40 - چهار
سال و نُه ماه یا ده ماه - کارهای بزرگی انجام داد. کارهایی را پایه گذاری کرد که
اگر شمشیر غدر و خیانت نمی بود و این جنایت بزرگ به وسیله ی ابن ملجم و عناصر پشت
پرده ی این جنایت صورت نمی گرفت، امیرالمؤمنین این راه را ادامه می داد و باز
دنیای اسلام شاید تا قرنها بیمه و تأمین می شد. لذا مصیبتی که آن روز وارد شد،
برای دنیای اسلام و تاریخ اسلام پُرخسارت بود. باز هم این منهل رَوی صافی زلالی را
که می توانست دنیای اسلام را سیراب کند، از دسترس دنیای اسلام دور کردند؛ لذا مصیبتِ
همیشه است.
امام خامنه ای
از آیه 19 به دو دلیل سرآغاز سیاق جدید است:
1. از لحاظ ادبی با ماقبل مرتبط نیست.
2. سیر مفهومی انذار کافران به عذاب حتمی و گریزناپذیر تا آیه 18 ادامه یافته است و از ابتدای آیه 19 سیری جدیدی آغاز می شود، که در مورد صفت هلع و آثار انحرافی آن در انسان و استثنای مصلین از این آثار انحرافی سخن گفته است.
از ابتدای آیه 36 سیر مفهومی جدیدی در بیان طمع ورود کافران به بهشت و ناکامی آنان از ورود به آن آغاز می شود.
گفتنی است «فاء» در ابتدای آیه سی و ششم مانع از انفصال سیاقی این آیات از ماقبل نیست، زیرا توجه به آیه اول این سیاق نشان می دهد، که این آیه به تنهایی با آیه پایانی سیاق قبل ارتباط برقرار نکرده است، بلکه مجموعه ای از آیات به وسیله «فاء» به مجموعه آیات قبل مرتبط شده است.
دریافت
حجم: 28 مگابایت
از سحر نوزدهم که
امیرالمؤمنین به دست آن ملعون ضربت خوردند تا شب بیست و یکم - چند تا حادثهی
درسآموز اتفاق افتاد:
یکی در همان لحظهی اول بود. وقتی ضربت را این دشمنِ
خدا بر امیرالمؤمنین وارد کرد، در روایت دارد که حضرت هیچ آه و نالهای
نکردند؛ اظهار دردی نکردند. تنها چیزی که حضرت فرمودند، این بود: «بسم اللَّه و
باللَّه و فی سبیل اللَّه، فزت و ربّ الکعبة»؛ به خدای کعبه سوگند که من رستگار شدم. بعد هم
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) آمد سر آن بزرگوار را در دامان گرفت... بعد حضرت را برداشتند - بعد از
اینکه امام حسن (علیهالسّلام) نماز را در مسجد
خواندند، حضرت هم نشسته نماز خواندند. راوی میگوید که حضرت گاهی متمایل میشد به یک
طرفی که بیفتد، گاهی خودش را نگه میداشت - و بالاخره به طرف منزل حرکت دادند و
بردند. اصحاب شنیدند آن صدائی را که: «تهدّمت واللَّه
ارکان الهدی ... قتل علىّ المرتضی». این صدا را همهی اهل کوفه شنیدند، ریختند
طرف مسجد؛ غوغائی به پا شد. راوی میگوید: مثل روز وفات پیغمبر در کوفه، ضجه و گریه
بلند شد؛ آن شهر بزرگ کوفه یکپارچه مصیبت و حزن و اندوه بود. حضرت را میآوردند؛ امام حسین (علیهالسّلام)
آمد نزدیک. در این روایت دارد که اینقدر حضرت در همین مدت کوتاه گریه کرده بودند
که پلکهای حضرت مجروح شده بود. امیرالمؤمنین چشمش افتاد به امام حسین، گفت: حسین
من گریه نکن، صبر داشته باشید، صبر کنید؛ اینها چیزی نیست، این حوادث میگذرد. امام
حسین را هم تسلا داد...
بیانات آیت الله خامنه ای
دیشب
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد یک بار دیگر رخت ماتم در برم
کرد
دیشب که اشهد
گفتنت ذکر لبت بود امن یجیب ورد لبان
زینبت بود
دیشب ملائک هم
گریبان می دریدند فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند
بر دوش من بگذار
بار محنتت را دیدم به چشم خود
تمام غربتت را
هر شب سراغ چاه
رفتی گریه کردی یا
بین کوچه راه رفتی گریه کردی
میدانم از هجران
مادر پیر گشتی اما مگر از زندگانی
سیر گشتی؟
فکری به حال کاسه
های شیر کردی ؟ فکری
به حال کوفه ی دلگیر کردی؟
بابا مرو مانوس
غم ها میشوم من با رفتنت تنهای
تنها میشوم من
رحمی کن آخر بر
یتیمان پریشان جان حسن قدری تحمل
کن پدرجان
بادختر خود کمتر
از این سربه سر کن از
رفتنت بابا بیا صرف نظر کن
با این وصیت ها
نده دیگر عذابم جان حسین دیگر نکن
خانه خرابم
ام المصائب هستم
و ام البکایم تو هم شبیه مادرم گفتی برایم
بر روی چشم هستم
هوادار حسینت هستم
همیشه مونس و یار حسینت
بابا خیالت جمع
هستم تکیه گاهش هستم شریک درد و داغ
و سوز و آهش
دیگر نگو از
خاطرات همسر خود از خلعت و بقچه نگو
با دختر خود
بس کن پدرجان چون
دگر طاقت ندارم باشد-کفن
در زیر پایت می گذارم
حرف از کفن گفتی
و دلشوره گرفتم از
پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم
گفتی حسین و
کربلا ای داد بی داد گفتی حسین و بوریا ای
داد بی داد
بابا حسین من کفن
دارد ندارد حتی کفن نه
پیرهن دارد ندارد
شهادت مولای متقیان ، حضرت علی علیه السلام بر قطب عالم امکان ولی الله الاعظم حضرت مهدی روحی له الفداء و شیعیان عالم تسلیت باد.
رهبرعظیم الشان انقلاب:
امروز
که خدای متعال اجازه داده است که شما زاری، تضرع و گریه کنید، دست ارادت به سوی او
دراز کنید، اظهار محبت کنید، اشک صفا و محبت را از دل گرم خودتان به چشمهای
خودتان جاری کنید. این فرصت را مغتنم بشمارید؛ والا روزی هست که خدای متعال به
مجرمین بفرماید:
" لاتجروا
الیوم”، بروید، زاری و تضرع نکنید، فایدهای ندارد "انکم منا لاتنصرون”. این
فرصت، فرصت زندگی و حیات است که برای بازگشت به خدا در اختیار من و شماست؛ و
بهترین فرصتها ایامی از سال است که از جمله آنها ماه مبارک رمضان است و در میان
ماه مبارک رمضان، شب قدر! شب قدر هم در میان این سه شب است. طبق روایتی که مرحوم
محدث قمی نقل میکند، سوال کردند که کدام یک از این سه شب (یا آن دو شب بیستویکم
و بیستوسوم) شب قدر است؛ در جواب فرمودند:
چهقدر آسان است
که انسان، دو شب (یا سه شب) را ملاحظه شب قدر بکند؛ چه اهمیتدارد بین سه شب مردد
باشد، مگر سه شب چهقدر است؟ کسانی بودهاند که همه ماه رمضان را از اول تا آخر،
شب قدر به حساب میآوردند و اعمال شبقدر را انجام میدادند!
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣