و اما ویژگی سوم عباد الرحمن:
3- نیایش در دل شب
پس می فرماید: و الّذین یَبیتُونَ لِربِّهِم سُجَّداً و قیاماً" کسانیکه شبانگاه برای پروردگار شان سجده وقیام می کنند. و در کلام دیگرمی فرماید: " کانُوا قَلیلاً مِنَ اللیلِ ما یَهجَعُونَ و بالأسحارِِ هُم یَستَغفِرونَ" ( ذاریات – 18-17) آنها کمی از شب را می خوابیدند و در سحرگاهان استغفار می کردند.
یکی دیگر از نشانه های بندگان خدا، عبادت و پرستش ، آن هم در دل شب است. اصولاً پرستش عالیترین مکتب تربیتی و مایه تکامل انسان است ، اینکه روح و جان انسان با جهان بی کران کمال مطلق " خداوند" مرتبط شده و در امور زندگی از قدرت نا متناهی او استمداد بطلبد. پرستش یاد خدا را در دل زنده می کند و این یاد مانع و کاهش دهنده خود کامگی ها و غفلت و بی خبری از جزای الهی است. (1)
یبیتون : فعل مضارع نشانگر شب زنده داری (2) و استمرار و تداوم عبادت ، نشانه بندگان خاص خداوند است. (3)
لربّهم : آنچه به عبادت ارزش می دهد اخلاص است و عبادت شبانه دور از ریاست.(4) و چه جالب است تصویری که امام حسین (ع) از نیت و هدف بندگان الهی در عبادت خداوند ارائه می نمایند. حضرت فرمودند: "إنَّ قوماً عَبَدُوا الله فتلکَ عِبادة التُجّارِ" گروهی به امید پاداش و بهشت خداوند را عبادت می کنند این طرز بندگی ، بندگی بازرگانان و سوداگران است " که به امید سود زحمت کشیده و فعالیت می کنند.» " و إنَّ قوماً عَبَدُوا الله رَهبَةً عبادة العبید" و گروهی هم از ترس عقوبت و جهنم خدا را عبادت می کنند . این طرز بندگی ، بندگی بردگان و غلامان است « که اگر ترس از عذاب و تنبیه مالک خود نداشته باشند او را اطاعت نمی کنند» " و إنَّ قوماً عَبَدُوا الله شُکراً فتلکَ عِبادة الأحرار و هیَ أفضَلُ العِبادةِ" و گروهی دیگر برای سپاسگزاری از خداوند متعال و نعم بی اندازه اش او را عبادت می نمایند ، این عبادت ، عبادت آزادگان است و این طرز عبادت ، با فضیلت ترین نوع عبادت است. (5)
سجّداً و قیاماً : اول سجده را و سپس قیام را یاد می کند در صورتی که باید عکس باشد زیرا در نماز و نیایش ها ، نخست قیام است و سپس سجود . شاید نکته آن این است که بندگان خدا پس از سجود در پیشگاه خداوند ، نیت کرده و آماده قیام به وظایف فردی و اجتماعی در روز می گردند.(6) پس شب زنده داری و برپایی نماز شب از نشانه های بندگان خداست و علی (ع) می فرماید:" و تَمَسَّک باخلاقِ النبیّین" تمسّک به اخلاق پیامبران است. یعنی در رأس بندگان خدا و بهترین آنان ، پیامبرانند .
درمناجات حضرت موسی با حضرت حق آمده که خداوند به حضرت می فرماید: " ای پسر عمران! دروغ گفته است آن کس که خود را دوستدار من تصور کرده است و چون شب فرا می رسد به خواب راحت فرو می رود مگر نه آن است که هر دوستدار در آرزوی خلوتی است که با محبوب خود باشد؟
ای پسر عمران! بدان که من بر حال دوستان خود آگاهم و می دانم که چون شب ، پرده بر جهان می کشد، چشم دلشان به سوی قلبهایشان متوجه گشته و عذاب مرا در پیش دیدگان خود مجسم می سازند و مرا در مقام مشاهده مخاطب قرار می دهند و در مقام حضور با من سخن می گویند .
ای پسر عمران ! خشوع قلب و خضوع جسم و اشک چشم خویش را در سیاهی شبها بر من نثار کن و آنگاه مرا بخوان ، تا دریابی که تا چه حدّ به تو نزدیکم و تو را اجابت می کنم.(7)
و کلام الهی خطاب به رسول خاتم خود در قرآن چنین است : " و من اللّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسَی أن یَبعَثَک رَبّکَ مقاماً محموداً " (اسراء – 79) و پاسی از شب را « از خواب برخیز» و قرآن و «نماز» بخوان . این یک وظیفه اضافی برای توست. امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد. سپس می فرماید: " قُم اللیلَ إلّا قلیلاً * نِصفُهُ أو انقُص منهُ قلیلاً * أو زِِد علیه و رَتِّل القرآن ترتیلاً * إنّا سَنُلقی علیکَ قولاً ثقیلاً * إنّ ناشئةَ اللیل هیَ أشدُّ وطأً و أقوَمُ قیلاً " شب را جز کمی بپاخیز . نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن. یابر نصف آن بیفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان چرا که ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد . مسلماً نماز و عبادت شبانه پابر جا و با اسقامت تر است ( مزمل – 2 الی 6)
و در کلام بعدی این سفارش رسول خدا (ص) به علی (ع) است در حالیکه حضرت هرگز نماز شب را ترک نمی کرد، لکن پیامبر به ایشان فرمودند: "تو را به اموری سفارش می کنم همه را حفظ کن . سپس فرمودند: خداوندا ! او را بر انجام این وظایف یاری فرما تا آنجا که فرمودند: بر تو باد به نماز شب . بر تو باد به نماز شب . بر تو باد به نماز شب!!! (8) و مسلّم است که پیامبر خود در تمام زندگانی خویش عامل به این وصیت بود.
عطاء بن ابی ریاح می گوید: روزی نزد عایشه رفتم. از او پرسیدم شگفت انگیزترین چیزی که در عمرت از پیامبر اسلام (ص) دیدی چه بود؟ گفت: کار پیامبر(ص) همه اش شگفت انگیز بود ولی از همه عجیب تر اینکه: شبی از شبها که پیامبر(ص) در منزل من بود به استراحت پرداخت . هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست لباس پوشیده، وضو گرفت و به نماز ایستاد و آن قدر در حال نماز و در جذبه خاص الهی اشک ریخت که جلو لباسش از اشک چشمش تر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود . هنگامی که «بلال» او را به نماز صبح خواند، پیامبر را گریان دید. عرض کرد: چرا چنین گریانید؟ شما که مشمول لطف خدا هستید ؟ فرمود:" أفَلا أکونُ لله عَبداً شَکوراً" آیا نباید بنده شکرگزار خدا باشم؟ چرا نگریم؟ خداوند درشبی که گذشت آیات تکان دهنده ای بر من نازل کرده است و سپس شروع به خواندن آیات پایانی سوره آل عمران نمود: " إنّ فی خَلقِ السموات و الأرضِ .... الّذین یِذکُرُون الله قیاماً و قُعوداً و عَلی جُنُوبِهم و یَتَفَکَّرُونَ فی خَلقِ السمواتِ و الأرضِ ربّنا ما خلَقتَ هذا باطلاً ..... ربّنا ..... ربّنا ..... ربّنا و آتِنا ما وَعَدتَنا علی رُسُلِکَ و لا تُخزنا یومَ القیامةِ إنّکَ لا تُخلِفُ المیعاد" ( آل عمران -190 الی 194) و در پایان فرمود: " ویلٌ لِمَن قَرَأها و لَم یَتَفکَّر فیها" وای به حال کسی که آنها را بخواند و در آنها نیندیشد!! (9)
امّا انچه درسیره عملی امام حسین(ع) آمده اینکه حضرت بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (10) دعاها و مناجاتهای امام گویای نحوه ابراز محبت حضرت نسبت به خداوند است. خاصّه دعای عرفه که باید به طور جداگانه و کامل بدان پرداخته شود، کلاس معرفت حق تعالی آنچنانکه حق معرفت اوست و یا صدها و هزاران رکعت نماز حضرت در شبانه روز طبق فرمایش امام سجاد(ع)(11) . امّا آنچه از همه زیباتر است جریان شب عاشوراست. نقل است که امام حسین (ع) درجلوی خیمه خود دست به شمشیر گرفته و سر به زانو گذاشته به خواب رفته بود که ناگاه هیاهوی سپاه نزدیک شد و زینب کبری (س) سراسیمه نزد برادر دوید و فرمود : برادر مگر هیاهوی سپاه را نمی شنوی که نزدیک رسیده است! امام(ع) سر از زانو برداشت و فرمود:« هم اکنون رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من فرمودند : «تو نزد ما می آیی.» زینب(س) با شنیدن این سخن از برادر لطمه ای به صورت خود زد و عرضه داشت: ای وای! امام(ع) فرمودند: " لیس لک الویل" خواهرم وای بر تو نیست .آرام باش . خداوند تو را رحمت کند . دراین موقع عباس بن علی(ع) رسید و گزارش نظامی به عرض رسانید و عرضه کرد:" یا أخی قَد أتاکَ القومَ" آقا دشمن رسیده است . چه باید کرد؟ امام حسین(ع) برخاست و فرمود : " یا عبّاس إرکَب بِنَفسی أنت" برادرم! من به فدای تو! سوار شو برو ببین چه خبر است؟ چرا در این موقع حمله کرده اند؟ و چه پیشامدی به تازگی روی داده است؟ حضرت ابوالفضل(ع) با بیست نفر از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر اسدی در مقابل سپاه دشمن رفتند و پرسیدندکه سبب حمله ناگهانی چیست؟ گفتند: دستوری از امیر ما رسیده است که باید هم اکنون تسلیم شوید یا اینکه با شما جنگ کنیم!! حضرت فرمود : شتاب نکنید تا من خدمت اباعبدالله برسم و مطلب را به عرض امام(ع) برسانم. همراهان حضرت ابوالفضل(ع) در جلو سپاه دشمن ماندند و ایشان را موعظه کردند تا حضرت نزد برادر آمده و مطلب را به عرض رسانید. پس امام(ع) فرمودند: " إرجِع إلیهِم فإنّ استَطَعتَ أن تُؤخِّرَهُم إلی غَدوَةٍ و تَدفَعَهُم عنّا العشّیّة لعلّنا یُصَلّی لِرَبّنا اللیلة و نَدعوه و نستغفرهُ فهو یعلَمُ أنّی قد کُنتُ أحبُّ الصّلوة له و تلاوة کِتابِهِ و کثرَةَ الدّعاء و الاستغفارِ" برگرد اگر توانستی تا بامداد فردا برای ما مهلت بگیر که ما امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم و دعا کنیم و در پیشگاه پروردگار آمرزش بخواهیم . خدا می داند که من نماز خواندن و قرآن خواندن و زیاد دعا کردن و استغفار کردن را دوست دارم.(12)
درروایت دیگر آمده امام فرمود : " قرّة عینی فی الصلوة" و «قرّة» خنکی و اشک گوارا را می گویند. چشم خنک شود درحالیکه اشک مطلقاً گرم است، چه اشک نشاط و چه اشک غم. ولی عده ای گفته اند «قار» یعنی سرد و خنک، اشک خنک در اثر نشاط (13)
از این جهت بی سبب نیست حالات بندگان پرهیز گار الهی در مقام تأسّی و الگو گیری از پیامبر(ص) و اهلبیت حضرتش . علی(ع) در یک سخن در حالات ایشان می فرماید: شب هنگام به نیایش خدا می پردازند و در روز بسان شیر نیرومند مشغول انجام وظیفه می گردند.(14) و در کلامی دیگر در خطبه متقِّین در توصیف ایشان خطاب به همام می فرمایند:" و اما در شب ، پس قدمهایشان را به صف کشیده اند در حالیکه اجزاء قرآن را تلاوت می کنند. آنها را به شیوه خاصّی ترتیل می نمایند « بدینگونه که » با قرآن جانشان را محزون می نمایند و با آن «ترتیل و تلاوت» داروی درد خویش را با زیر و رو کردن آیات طلب می نمایند. پس هر گاه به آیه ای گذر کنند که در آن تشویق است با چشمداشت به آن میل می کنند و جانشان از شوق به سوی آن پر می کشد و باور دارند که آن در برابر دیدگانشان قرار دارد و هر گاه به آیه ای گذر تمودند که در آن تخویف است گوشهای دلشان را به آن متمایل می نمایند و باور دارند که صدای جهنم و نعره آن در عمق گوششان طنین انداز است.(15)
و در این زمینه در سیره حسینی هم نکات برجسته و آموزنده ای وجود دارد:
با توجه به سیره عملی پیامبر(ص) و امام حسین(ع) و کلام امام رضا(ع) که فرمودند: "مؤمن مؤمن نیست تا خصلت و روش یامبر(ص) در او باشد" و می دانیم که پیامبر(ص) هم " خُلقُهُ القُرآن" پس روش پاسخ به خطاها و بدیهای بندگان الهی را یکبار با کلام الهی مرور می کنیم:
ادامه دارد.....
و اما ویژگی دوم عباد الرحمن:
2- حلم و بردباری در برابر جاهلان
پس می فرماید : " و إذا خاطَبَهُم الجاهِلون قالُوا سَلاماً " و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند «و سخنان نا بخردانه گویند» ، به آنها سلام می گویند «و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند.»
و در حقیقت مقصود این است که جهل و نادانی جاهل را مقابله به مثل نمی کنند و در آیه دیگر نیز به پیامبر (ص) دستور مشابهی داده است. آنجا که می فرماید: " واصبِر عَلی ما یقولون واهجُرهُم هجراً جَمیلاً" (مزمل – 10) در برابر آنچه «دشمنان » می گویند شکیبا باش « صابر و بردبار » و به طوری شایسته از آنان دوری گزین « آنان را به نیکویی ترک کن»
تعالیم پیامبران الهی بر اساس پرورش فضائل اخلاقی است که در درون انسانها نهفته است آنان بیش از آنکه آموزگارانند، نو آورانند. پرورش دهنده صفات و کمالات می باشند که در سرشت آدمیان نهفته است و به تعبیر علی (ع) " و یُذَکِّروهُم مَنسیِّ نِعمَتِهِ .... و یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقُول" (نهج البلاغه – خطبه 1) پیامبران آمده اند تا نعمتهای فراموش شده را به خاطر آورند و گوهر های عقول را که در خزینه فطرت انسان نهفته است ، استخراج کنند. و یکی از این گوهرها و گنج های اخلاق و صفات پسندیده مدارا با مردم است مخصوصاً طبقه جاهل و نادان و مغرور (1) و دستور به سلام است اما در معنای این سلام گفته شده:
اولاً : اگر با آنان مقابله به مثل شود و با خشونت رفتار گردد لجاجت آنان تحریک و در مسیر منفی خود راسخ تر می شوند!
ثانیاً : با در افتادن با جاهلان ، انسان مثل آنان شده و از قدر و مقام او کاسته می شود ، شخصیت او خوار و نیرو و وقتش به هدر می رود.
ثالثاً : مدارا کردن با جاهلان و نرمی در مقابل سخن تند و خشن و مسخره آمیز آنها سبب می شود مردم به کمک فرد مدارا کننده قیام نمایند. پس مدارا و حلم و حوصله از صفات مؤمنان است.(3)
مدارا و صبر و استقامت و نیز شرح صدر از شروط اساسی رهبری در هدایت جامعه بشری است . لذا حضرت موسی(ع) در دعوت فرعون به مسیر حق و بندگی از خداوند چنین تقاضا می نماید: " ربِّ اشرَح لی صَدری* و یسِّر لی أمری *و احلُل عُقدَةً مِن لِسانی * یَفقَهوا قَولی" (طه 25 الی 28) و به پیامبر هم در مسیر رسالت چنین خطاب می شود: " أ لم نَشرَح لک صَدرَک * و وضَعنا عنکَ وِزرَک* الّذی أنقَضَ ظَهرَک" (شرح 1 الی3)
و جالب است تقاضای سفیان ثوری از محضر امام صادق(ع) در دریافت این شرح صدر یا به قول خودش نورانیت دل و دریا دل شدن! او از اعلام رجال صحاح ستّه ، از مشاهیر اهل سنت و از رؤسای مذهب بائده از فرق تصوّف است . در باب زهد و پارسایی با امام مناظره داشته و به عنوان یکی از راویان و شاگردان امام مطرح می باشد!! (5) نقل از خود اوست که به محضر امام صادق(ع) می رود اما حضرت او را نمی پذیرند. پس سفیان بر سر مزار رسول خدا(ص) رفته و نماز خوانده و به حضرت متوسل می شود که امام دلش با او مهربان شده و پذیرای وی گردد. بعد از توسل مجدّد به خدمت امام(ع) می آید . امام این بار با گرمی او را پذیرفته و می فرمایند : می دانم آمده ای تا شرح صدر پیدا کنی ! عرض می کند : بله یابن رسول الله، امام(ع) می فرمایند: " ای سفیان ! اگر می خواهی شرح صدر پیدا کنی باید از سه چیز مواظبت کنی:
ادامه دارد......
درمان عملی : در درمان عملی بیماری تکبّر باید همّت کرد و خانه دل را برای بزرگترین فضیلت اخلاقی یعنی تواضع و فروتنی در نقطه مقابل کبر و تکبّر آماده کرد. تواضع مراتبی دارد که جامع همه آنها این است که در برابر حق و حقیقت خاضع گردیم . مراتب تواضع(1) عبارت است از:
در روایت است هنگامیکه از پیامبر (ص) درباره این آیه سؤال کردند؛ دست خود را بر شانه سلمان زده فرمودند : منظور این و یاران و هموطنان او هستند. (4)
پس با افراد متواضع با کمال فروتنی برخورد می کنیم اما در مقابل گردنکشان و متکبران تکبر می ورزیم و از این طریق دماغ غرور و خودخواهی آنان را به خاک می مالیم!
جایگاه تواضع و فروتنی در سیره
پیامبر (ص) فرمودند : " إذا رأیتُم المتکبّرین فتَکبّروا عَلیهم فَإنَّ ذلکَ مَذِلّةٌ و صَغارٌ " هرگاه گروه مغرور و خودخواه را به حالت تکبّر دیدید بر آنان اعتماد مکنید زیرا بی اعتنایی شما مایه مذلّت و کوچکی آنان است (5) خاصّه در برابر شیطان بزرگ و ایادی استعمار و استثمار و ...!!! اصل مقابله با مستکبران به معنای درگیری ذاتی و همیشگی اسلام با هر گونه تکبّر و برتری جویی است که در سیره رسول خدا (ص) و ائمه هدی درخشش خاصّی دارد آنان هرگز در نبرد با مستکبران تردید نکردند . در سیره رسول خدا (ص) آمده که حضرت در این زمینه به اباذر فرمودند: « ای ابوذر! بیشتر کسانی که در آتش جهنم می روند مستکبرانند. فردی عرض کرد: ای رسول خدا ! آیا کسی را از کبر نجات هست؟ فرمود: آری! هر که لباس درشت بپوشد و الاغ سوار شود و بُز بدوشد و با مسکینان بنشیند . و در کلام دیگر به ابوذر وصیت نمودند که : ای اباذر! آن که به بازار رود و مایحتاج خود را خرید کند و خود آن را حمل کند، از کبر دور گردد. حضرت خود نمونه اعلای برائت از خوی استکبار و تکبّر بود و می فرمود:
"من بنده ای هستم که بر زمین غذا می خورم و لباس درشت می پوشم و شتر را می بندم و چون بنده مملوکی مرا دعوت کند، اجابتش می کنم . پس هر که سنت و روش مرا ترک کند از من نیست. سیره رسول خدا (ص) جامع جمیع نشانه های آزمایش تواضع و فروتنی و برائت از همه افعال و حرکات کبر آمیز بود و سزاوار است که همه مؤمنان به او اقتدا کنند. ابوسعید خُدَری روایت کرده است :
آن حضرت خود ، شتر خود را علف می داد و او را می بست - خانه را میروفت - گوسفند را می دوشید - نعلین خود را پینه می کرد - جامه خود را وصله می زد - با خدمتکار خویش غذا می خورد - چون خادم از دستاس کردن خسته می شد او را یاری می کرد - از بازار چیزی می خرید و به دست یا به گوشه جامه خویش می گرفت و به خانه می آورد - با توانگر و فقیر و خُرد و بزرگ دست فرا می داد - به هر کس از نمازگزاران که می رسید (کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده ) ابتدا سلام می کرد - جامه خانه و بیرون او یکی بود - هر ژولیده و غبار آلوده ای که او را دعوت می کرد، از اجابت آن شرمگین نبود - آنچه را که به آن دعوت می کردند حقیر نمی شمرد اگر چه به جز خرمای پوسیده چیزی نبود - صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی گذاشت - کم خرج ، خوش خلق و نرمخو ،کریم الطبع و نیکو معاشرت و گشاده رو و متبسّم بود- بی خنده و اندوهناک بود بی ترشرویی - در امر دین محکم و استوار بود بی درشتی - متواضع و فروتن بود بی مذلّت و خواری - بخشنده بود بی اسراف - به همه خویشان مهربان و با همه مسلمانان و اهل ذمّه نزدیک بود- دل او رقیق و نازک بود- پیوسته سر به پیش افکنده - هرگز چندان نمی خورد که سیر شود و هیچگاه دست طمع به چیزی دراز نمی کرد(6)
اما در سیره امام حسین (ع) هم آمده که حضرت در عین اینکه راه رفتن ایشان با صلابت و هیبت و سطوت بود. وقتی با امام حسن (ع) پیاده به کعبه می رفتند همه بزرگان و شخصیت های اسلامی به احترامشان از مرکب پیاده شده همراه آنان راه می پیمودند.(7) ولی حضرت(ع) متواضع و فروتن و خاشع بود. با فقرا مجالست و معاشرت داشته آنها را بر اسب خود سوار می نمود.
یک روز امام حسین(ع) بر عده ای فقیر و مسکین که سفره خود را پهن کرده بودند گذر کرد. آنها گفتند: ای پسر رسول خدا (ص)! بفرمایید کنار سفره ما فقیران ! امام(ع) فوراً دعوت آنها را اجابت کرد و نشست و با آنها هم غذا شد و فرمود : " إنّ الله لا یُحِبُّ المستکبرین" سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم ، پس شما نیز دعوت مرا بپذیرید گفتند: با کمال میل ای فرزند رسول خدا (ص)، با امام (ع) به منزل آن حضرت آمدند. امام به اهل خانه فرمود : هر چه در خانه هست برای پذیرایی مهمانان بیاورید. امام(ع) با مساکین و مستمندان می نشست و می فرمود : خداوند اهل کبر و مستکبرین را دوست نمی دارد. یک روز بر چند کودک گذر کرد که مشغول خوردن یک قطعه نان بودند . بچه ها از امام(ع) خواستند که با آنها هم غذا شود . امام(ع) در کمال لطف و مهربانی دعوت اطفال را پذیرفت و با آنها هم غذا شد. آن گاه بچه ها را با خود به خانه برد و آنها را از غذا سیر کرد و بر آنها لباس پوشانید و سپس فرمود: این کودکان از من سخاوتمندترند. زیرا که آنها هر چه داشتند بذل کردند ولی من بخشی از مال خویش را بذل نمودم.(8)
درمان و علاج بیماری تکبّر: درمان بیماری تکبّر می تواند هم علمی باشد و هم عملی و درمان علمی هم درمانی اجمالی است و هم تفصیلی
درمان علمی اجمالی: تفکّر درباره خود و ابتدا و انتهای زندگی را در نظر گرفتن! چنانکه در کلام امام علی (ع) در قبل بدان اشاره شد. و نیز باید به عظمت و قدرت نامتناهی حضرت حق نظری افکنده و به عجز خود در همه زمینه ها اندیشید و نتیجه آنکه بزرگی تنها از آن خدای بزرگ است نه برای انسان با وجود این همه ضعف و ناتوانی او !! و شاید یکی از فلسفه های مهمّ توسّل به اولیاء دین و معصومین (ع) رفع حالت عُجب و تکبّر است زیرا توسل جهت رفع گرفتاریهای دنیوی و اخروی نشانه برتر بودن این بزرگواران و محترم بودن آنان نزد حضرت حق است.
درمان علمی تفصیلی : در این نحوه درمان به دنبال علل و عوامل تکبّر می رویم و راه درمان هر علّتی را بیان می کنیم:
3 و 4. اگر حالت تکبّر انسان به خاطرداشتن مال زیاد و یا قدرت و سلطه ای که بر دیگران دارد باشد، باید بداند که خداوند افراد و اقوامی که به مراتب قدرت و ثروتشان خیلی بیشتر بوده را هلاک کرده مثل قوم عاد و ثمود و .... و یا قارون که ثروتمندترین در میان بنی اسرائیل بود که جریان او به طور مشروح در سوره قصص بیان می گردد:
"او از قوم موسی(ع) بود امّا بر آنان ستم کرد . ما آنقدر گنج به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود!"به خاطر آورید" هنگامی را که قومش به او گفتند : " لا تَفرَح إنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الفَرِحینَ" این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد و در آنچه خداوند به تو داده سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خداوند به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز بر زمین در جستجوی فساد مباش که خداوند مفسدان را دوست ندارد!! او گفت : " انّما اُوتیتُه علی علمٍ عندی" این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام. آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومند تر و ثروتمند تر از او بودند؟! و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند!
"روزی قارون " با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند : ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم ! به راستی که او بهره عظیمی دارد! اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند : وای بر شما! ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند. سپس ما ، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.
و آنها که دیروز آرزو می کردند به جای او باشند « هنگامی که این صحنه را دیدند» گفتند: وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد . اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می برد. ای وای! گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند (قصص 76 الی 82) "
1.درسهایی از اخلاق اسلامی – حبیب الله طاهری
پیامد، عواقب و نتایج تکبر: پس از شناخت هر بیماری و آثار و علائم آن گام بعدی در پیشگیری یا درمان بیماری ، آگاهی نسبت به پیامدها و عواقب بیماریاز دیدگاه روایات - هم در دنیا و هم در آخرت- است.
پیامد و عواقب دردنیا: هیچ کس گردنکشی و تکبّر نمی کند مگر به خاطر حقارتی که در درون خویش می یابد. کسی که تکبّر بورزد خداوند او را خوار می کند. کسی که خودش را برتر از دیگران بداند از مستکبران است و کسی که استکبار ورزد خدایش او را خوار گرداند. کسی که در جامه ی ویژه خداوند "عزّت و مقام" با خداوند منازعه کند خداوند جز پستی بر او نمی افزاید. هیچ بنده ای نیست مگر اینکه فرشته ای با اوست، پس هنگامی که تکبّر کند به او می گوید : فروتنی کن که خداوند خوارت کرد!. آفتِ بزرگی، فخر فروشی و عُجب است. شیطان را دارویی است که در بینی انسان می ریزد و آن فخر است!
مردی به امام باقر(ع) گفت : من در حَسَب و نَسَب بزرگ قبیله خویشم . امام فرمود : خداوند کسی را که مردم حقیرش می شمردند به خاطر ایمان مرتبه ای بلند داد و کسی که بزرگش می شمردند به خاطر کفر خوار کرد. پس هیچ کس را بر دیگری برتری نیست مگر به تقوا!
و چنانکه در سخن پیامبر(ص) مشاهده کردیم کسی را که در هنگام راه رفتن ، کرشمه و ناز کند و با احساس رضایت از خویش به اطراف بنگرد و دو طرفش را با شانه ها تکان بدهد از نظر شرع اسلام مجنون است. و علی (ع) هم فرمود : شگفتا از انسان متکبّر و مغرور! از نطفه ای آفریده شده سپس مرده ای خواهد بود و در بین این دو حال ظرفی است برای نجاسات که نمی داند با آنها چه کند!
و دیگر اینکه انسانی که خود را برتر از دیگران می داند قهراً از تحصیل علم و دانش بازمانده در جهل مرکّب می ماند هم چون خسرو پرویز ها و بو لهب ها و ... و سخن پایانی آنکه ، بیشترین دشمنی از آن متکبّر است(1)
پیامد و عواقب در آخرت : اهل کبر و غرور در قیامت به صورت مورچه در صحرای قیامت ظاهر می شوند که زیر دست و پای مردم قرار می گیرند تا آنگاه که خداوند از حساب فارغ شود.
مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت : من فلانی فرزند فلانی ...هستم تا این که نُه پشت از پدران خود را شمرد . پیامبر(ص) فرمود:"و تو دهمین آنان در دوزخی"!
در جهنم درّه ای است برای متکبّران که به آن سَقَر گفته می شود – کسی که تکبّر در وجودش باشد خداوند او را به صورت وارد دوزخ می کند-
پیامبر(ص) فرمودند: "در قیامت دورترین شما از من مستکبرانند."
مردی به منظور تحقیر سلمان به او گفت: کیستی؟ فرمود: اوّل من و تو نطفه ای نجس بود . عاقبت من و تو نیز ، مُرده ای بدبو است . امّا زمانی که رستاخیز برپا شود و میزان اعمال به میان آید، آنکه میزانش سنگین باشد بزرگ و آنکه میزانش سبک باشد پَست خواهد بود. و بالاخره پیامبر(ص) فرمودند: "آن که در قلبش به اندازه خردلی کبر و غرور باشد وارد بهشت نمی شود . بنگرد او چگونه خود را بزرگ می شمارد و بر دیگری کبر می ورزد. (2)
حرمت و مذمّت تکبّر: روایاتی که بیانگر پیامد و عواقب این بیماری در دنیا و آخرت بود به خوبی حرمت و مذمّت آن را نشان داد لذا تنها ذکر یک روایت در این زمینه کافی است؛
امام حسن(ع) می فرماید: " هَلاکُ النّاسِ فی ثَلاثٍ : الکِبرُ والحِرصُ و الحَسَد" هلاکت مردم در سه چیز است : تکبّر و حرص و حسد. امّا تکبّر مایه هلاکت دین اوست . چنانکه شیطان به همین وسیله مطرود و ملعون درگاه حضرت حق قرار گرفت. و امّا حرص، دشمن انسان است لذا به وسیله آن آدم ابو البشر از بهشت اخراج شد و امّا حسد ، پرچمدار زشتی ها و بدیهاست و از همین حسادت بود که قابیل برادرش هابیل را به شهادت رساند.(3)
علل و عوامل تکبّر: گام بعدی در پیشگیری و درمان بیماری یافتن علل و عوامل – ریشه - بیماری هاست. این علل و عوامل در بیماری تکبّر عبارتند از :
ادامه دارد....
بیماری تکبّر : هر بیماری را ابتدا باید تعریف نمود و یا شناختی نسبت به آن ارائه کرد : تکبّر از صفات زشت و از سجایای باطنی انسان است که از گناهان کبیره بوده و دامنگیر خواص انسانها و مانع کمال می باشد. تکبّر آن است که انسان خود را بزرگتر و برتر از دیگران بداند ، ریشه و اساس این صفت ، عُجب است. عُجب یعنی اینکه انسان تنها حالت خودخواهی و بزرگ منشی داشته و پای غیر در میان نباشد و اگر این حالت بزرگی در رابطه با غیر باشد تکبّر است. اگر انسان خود را برتر و بزرگتر از دیگران بداند ولی تنها در نفس خود چنین بپندارد و در مقام عمل آن را ابراز نکند اصطلاحاً آن را کبر گویند و اگر آن صفت را در مقام عمل ابراز و اظهار نماید تکبّر خوانده می شود. بنابراین کبر صفت نفسانی است و تکبّر عمل خارجی.(1)
نخستین لغزش انسان کبر است که به دنبالش لغزشهای بزرگتر می آید و سرانجامِ کبر، الحاد و انکار حق و مقدسات الهی است . شخصی از امام صادق(ع) پرسید: نخستین مرحله انکار حق و الحاد چیست؟ حضرت فرمود: «إنّ الکِبرَ أدناهُ: کبر و غرور نخستین پایه الحاد و انکار مقدسات است» از این رو تعجب نخواهد کرد که چرا قرآن بهشت جاودان را از آن کسانی می داند که کبر نورزند و فساد ننمایند!
" تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَذینَ لا یُریدون عُلُوّاً فِی الأرضِ و لا فَساداً" (قصص-83) (2)
اقسام تکبّر : برای شناسایی کاملتر این بیماری باید با جلوه های گوناگون آن آشنا شویم:
علائم و نشانه های تکبّر
پس از شناخت بیماری تکبّر ، آشنایی با علائم ظاهری این بیماری هم لازم و ضروری است :
از علائم کبر این است که انسان خود را بهتر از دیگران دانسته و حاضر نباشد سخن حق را بپذیرد. چنانکه امام صادق(ع) فرمود : "تکبّر آن است که مردم را خوار و حق را سبک شمری" «بر حق طعنه زدن» و نیز از کسانی که به حکم عقل و شرع مقامی بالاتر از او دارند اطاعت نمی کند - از کسب علم و قبول حق از دیگران خود داری می نماید - اگر او را موعظه کنند روی می گرداند – با آنان درشتی می کند- به دیگران مانند حیواناتی جاهل و حقیر می نگرد – با هم ردیف های خود به نیکی رفتار نمی نماید - هم نشینی و هم سفره شدن با آنان را کسر شأن خود می داند- از دیگران انتظار فروتنی و تسلیم دارد- اگر سخن او را نپذیرند خشمگین می شود!
گاه علائم و آثار تکبّر در بعضی از رفتار ظاهری او آشکار می گردد: مثلاً در نحوه سخن گفتن و صدای او، در نشستن (چهار زانو یا تکیه داده نشستن)، در چهره وی (مثل روی گرداندن از مردم با بی اعتنایی و فرو افکندن سر)، با خشم به آنان نگریستن، در راه رفتن در فرصتهای مناسب خود را مقدّم داشتن و گاهی هم دوست دارد که وقتی حرکت می کند عدّه ای از پشت سر او به راه بیفتند و یا دیگران در مقابل او همانند عبد ذلیلی بایستند.(5)
رسول اکرم (ص) روزی از کوچه ای گذر می کردند ، جمعی از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علّت آن سؤال کردند، عرض شد: دیوانه ای است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته . پیامبر(ص) آنها را به سوی خود فرا خوانده فرمود: می خواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی کنم؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش می دادند . پس حضرت فرمود: " کسی که با تکبّر و غرور راه می رود و پیوسته به دو طرف خود نگاه می کند . پهلوهای خود را با شانه خود حرکت می دهد « غیر خود را نمی بیند و اندیشه اش از خود فراتر نمی رود » کسی که مردم به خیر او امید ندارند و از شرّ او در امان نیستند ، دیوانه واقعی است امّا این را که می بینید تنها یک بیمار است." (6)
اینها علائم تکبّر است که بیان شد ولی انسان بهتر از همه خود را می شناسد که آیا صفت زشت کبر در او وجود دارد یا نه ؟ " بَل الانسانُ عَلی نَفسِهِ بصیرة و لَو ألقَی مَعاذیرَة" (قیامت – 14) بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است هرچند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد. (7)
ادامه دارد....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣