یک روز بود که خلفای بنیعبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد بهتبع آن بقیّهی قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّهای با جان خودشان نگذاشتند؛ گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع میکنیم، پایتان را قطع میکنیم، شما را به قتل میرسانیم؛ درعینحال رفتند. همان رفتنها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیادهی اربعین رسیده. اگر آنجا کسانی فداکاری نمیکردند، امروز شوکت و هیمنهی محبّت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) اینجور دنیا را فرا نمیگرفت که شما میبینید در راهپیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی بلند میشوند میآیند آنجا. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیهالسّلام) فدا کردند97/12/22 .
در اربعین حسینی
میلیونها انسان در کنار هم قرار
گرفتند؛ خود این حرکت عظیم یک جمعی از مسلمانها - البتّه مخصوص شیعه نبود، سنّیها هم بودند - که در دنیا انعکاس پیدا
کرد، تعظیم کردند؛ تجلیل کردند؛ آن را بزرگترین
گردهمایی عالم به حساب آوردند؛ چه کسانی؟ آنهایی که دارند مسائل اسلامی را رصد
میکنند.
من همینجا مناسب میدانم و لازم میدانم بهمناسبت یاد از آن اجتماع عظیم، از دولت
عراق، ملّت عراق، عشایر عراق که در این آزمون بسیار مهم فداکاری کردند، خدمت
کردند، کَرم و بزرگواری نشان دادند، تشکّر کنم. حادثهی عجیبی بود حادثهی امسالِ اربعین کربلا. این راه را
دشمنان اسلام و دشمنان اهلبیت به خیال خود مسدود کرده
بودند. ببینید چه حرکت عظیمی اتّفاق افتاد! وقتی حتّی جسمها در کنار هم قرار
میگیرد، اینجور انعکاس پیدا میکند. اگر
ما با هم باشیم، کشورهای اسلامی، ملّتهای مسلمان - سنّی و شیعه و فِرَق مختلف تسنّن و
تشیّع - با یکدیگر دلهایشان صاف باشد، نسبت به یکدیگر سوءظن نداشته باشند، سوءنیّت
نداشته باشند، به یکدیگر اهانت نکنند، ببینید در دنیا چه اتّفاقی خواهد افتاد؛ چه
عزّتی برای اسلام درست خواهد شد! وحدت؛ وحدت. 93/10/19
این زیارتنامهها منشأ برکت است، برای ما درس است. در زیارتنامه ها بعد از عرض ادب به پیشگاه شهدا عرض میکنیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». درست است که در برابر مرکّب عالم خون شهید مرجوح است و آن راجح؛ اما در برابر هر باران و تگرگ و برفی حرف اول را میزند، چون برف, تگرگ, باران آلودگیها را پاک میکند؛ اما خباثت استکبار از او برنمیآید که پاک کند، فقط آلودگیها و نجاسات دیگر را پاک میکند ولوق استکبار را نه خاک پاک میکند و نه آب، این «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ» پاک میکند. تنها خون است که این ولوق استکبار امریکا و مانند آن را پاک میکند.
این زیارتنامه به ما درس مهدویت میدهد. مستحضرید چون قرآن و عترت همتای هم هستند، هر حرفی که در قرآن آمده عترت تبیین میکند، هر حرفی که در عترت آمده در قرآن تبیین میکند. یکی از دو مقدمه قیاس را عترت بیان کردند سرزمینی که خون شهدا بیآرمد، آن طیب و طاهر است. قرآن بخش دیگر را به عهده دارد که سرزمین طیب و طاهر، میوه طیب و طاهر میدهد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾؛ میوه طیّب این سرزمین مردان بزرگاند، مردان عفیفاند, مردان منزّه از اختلاس نجومیاند, مردانی که نه بیراهه میروند نه راه کسی را میبندند، این میوه طیّب یک مملکت است. اگر شهید, خون داد و این سرزمین را شیار کرد و آماده میوه دادن شد، ما موظفیم شجره طوبای این سرزمین باشیم، وگرنه به روایت عمل کردیم؛ ولی به قرآن عمل نکردیم.
«طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»؛ زمینهٴ زندگی ـ نه زمین ـ زمینهٴ زندگی را خون شهید پاک میکند؛ قرآن هم میگوید هر جا زمینه پاک شد، میوه پاک میدهد، میوه به دست اوست؛ آن ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الأرْضِ نَبَاتاً﴾ به دست اوست، مستحضرید که وجود مبارک حضرت این جمله را هم فرمود که «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِیبُ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا». اگر شما بزرگواران کارهای گروهی میکنید، این بیان نورانی حضرت امیر ما را دعوت میکند به طهارت همه اعضای گروهی. فرمود: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِیبُ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا»، اگر کسی دیواری با سنگ مردم درست کرده, صاحب سنگ میتواند بگوید من سنگم را میخواهم، قیمتش را نمیخواهم، تو چرا بدون اجازه من با سنگ من دیوار ساختی؛ میتواند این سنگ را از دیوار بکشد، ولو دیوار پایین بریزد، این حکم شرعی است. او بگوید من قیمت را میدهم، این شخص میتواند بگوید من راضی نیستم. حَجَر غصب ولو همه سنگها پاکاند و حلالاند، یک سنگ ناپاک باعث ویرانی آن دیوار است. یک عضو ناپاک یعنی ناپاک یکجا راه پیدا کند آن هیئت را بهم میزند. صد درصد مواظب باشید، طیّب و طاهر را انتخاب کنید در تمام کارهایتان. کسی که بداندیش است، کسی که خویشاندیش است، اینها را در دستگاهتان اصلاً راه ندهید و مواظب باشید، چون یک هیئتی که یک عضو فاسد دارد، به هر حال گرو ویرانی آن هیئت است: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِیبُ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا».
مطلب دیگری که روی آیین مهدویت است، فرمود شما به کسی حمله نکنید؛ اما طرزی دفاعتان و نظامتان و ارتشتان و نیروی مسلّحتان توانمندانه زندگی کند که احدی طمع در شما نکند. میبینید این آیه ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً) درست است که نسبت به کفار است که حتما باید از شما بترسند، این امر غایب به بیگانه است, امر حاضر به آشناست; یعنی مرد باش تا احدی طمع نکند؛ مثل قلّه دماوند باش! ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾؛ یعنی طرزی نظامیتان و استحکامتان باشد که احدی طمع نکند همین! یعنی آنقدر باید ستبر باشید؛ الآن قله دماوند و سلسله جبال البرز چه کاره است؟ کاری به کسی ندارد؛ ولی احدی به خودش اجازه نمیدهد با بیل و کلنگ به جنگ قله دماوند برود. فرمود آن قدر استوار و قائم بالعقل و العدل باشید که احدی در شما طمع نکنید شما که کاری به کسی ندارید. ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نه شما حمله کنید.
بنابراین وظیفه همه ما این است که در ساختار دفاعیمان و امنیتمان نهایت علم و عقل داشته باشیم؛ ایستادگی داشته باشیم نه ایستادن فیزیکی.
یک وقت دست مبارک وجود مبارک حضرت امیر آسیب دید، پرچم از دست حضرت افتاد، دیگران رفتند پرچم را بلند کنند، پیغمبر فرمود: فوراً بگذارید دست علی, گفتند دست راست حضرت آسیب دید, فرمود: «فانّ شمالهُ خَیرَ من أیمانِکُم»؛ دست چپ علی از دست راست همه شما بالاتر است، پرچم باید به دست علی باشد، او قوّام بالقسط است. ما چنین چیزی لازم داریم، چون مهدوی میاندیشیم؛ همانطوری که در عصر آن ذات مقدس بیگانه از هر طرف حمله میکند. الآن مستحضرید ما در میدان مین هستیم و صد درصد در امنیتیم؛ این به برکت خونهای پاک شهداست و مردان بزرگ است، به تلاش و کوشش شما عزیزان است؛ منتها این را هم باید حفظ کنیم هم باید تقویت کنیم
در مبحث اصول اعتقادات به مبحث نبوت رسیدیم؛ توجه به این نکته مهم است که آنچه در کتب سیره و سنن النبی و سیره ائمه علیهم السلام آمده ، عمدتاً در دوره خلفای اموی و عباسی نوشته شده است. لذا نمی توان به این منابع اعتماد کرد.
ما برای شناخت پیامبر و آگاهی از سیره ایشان باید به قرآن مراجعه کنیم. هر آنچه که در قرآن درباره حضرت رسول آمده است، صددرصد قبول داریم و آنچه که در نهج البلاغه از زبان حضرت علی علیهم السلام در وصف پیامبر اکرم بیان شده است را قبول داریم زیرا هیچ کس بهتر از حضرت علی نمی تواند پیامبر را بشناسد و او را معرفی کند...
دریافت
حجم: 21.2 مگابایت
عبدالله بن عمر
در همان روزهای اول ورود امام حسین(ع) به مکه، عبدالله بن عمر که برای عمره مستحب آنجا بود، خدمت امام(ع) آمد و چنین گفت: ای اباعبدالله، چون مردم با این مرد بیعت کرده اند و درهم و دینار در دست او قرار دارد، قهرا مردم به او اقبال نشان می دهند و با دشمنی خاندان اموی با شما، می ترسم در صورت مخالفت با او کشته شوی و گروهی از مسلمانان قربانی گردند و از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلّت مبتلا می گردند.» اکنون پیشنهاد من به شما آن است که همانطور که همه مردم با یزید بیعت کرده اند، تو نیز بیعت کنی و از ریخته شدن خون مسلمانان بترسی.او در واقع، از قاعدین بود، اما در قضیه عاشورا، با توجه به عملکردش و روی آوری به یزید و پایبندی به او و تنها گذاشتن امام، و با علم به حدیث پیغمبر(ص) که هر کسی از یاری و نصرت حسین(ع) دست بردارد ذلیل و خوار است، او را از قاعدین و توقف کنندگان در حقانیت امام دانستن بسی جای تأمل دارد؛ زیرا او آشکارا به یزید اعلام وفاداری نمود و برای او تبلیغ کرد و به بیعت خود استوار ماند.
عبدالله بن زبیر
یکی دیگر از کسانی که در حقانیت امام تردید داشته و یا منکر آن بوده است، و به همین دلیل در رکاب امام(ع) در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبیر است. «وی بیست ماه پس از هجرت، در مدینه متولد شد. محدثان و مورّخان عامه، او را به کثرت عبادت وصف میکنند. وی از سرسخت ترین دشمنان خاندان پیامبر اسلام بوده و هم او بود که پدرش را از علی(ع) برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت، برانگیخت... سعید بن جبیر روایت کرده که روزی عبدالله، به عبدالله بن عباس روکرد و گفت: چهل سال است که دشمنی شما اهلبیت را در دل خویش جا داده ام و آن را پنهان میدارم. او نیز که از مخالفت کنندگان با بیعت یزید بود، به دنبال آن از مدینه به مکه پناهنده شد. وی از جمله کسانی بود که می خواست امام حسین(ع) در مکه نماند؛ زیرا با حضور امام و تجمع مردم بر گرد آن حضرت، زمینه ای برای توفیق او نبود. وی هر چند که گاهی به ظاهر، پیشنهاد انصراف از سفر عراق را به امام می داد، اما چون هوای خلافت را در سر می پروراند و در فکر سقوط حکومت یزید بود، خود را رقیب جدّی امام(ع) می دانست و نه تنها با هدف او موافق نبود، بلکه به شکست او نیز بی میل نبود. از این رو، از شهادت امام(ع) کمال استفاده را به نفع خود بر علیه یزید برد. «عبدالله زبیر پس از مرگ یزید ادعای خلافت کرد و گروهی با او بیعت کردند تا اینکه در سال73 هجری در دوره خلافت عبدالملک به دست نیروهای حجاج بن یوسف که برای سرکوبی او به مکه هجوم آوردند، کشته شد.
نقش خواص متنفذان حاضر در عصر امام حسین(ع) در شکل گیری حادثه عاشورا
در یک
تقسیم بندی می توان خواص دوره امام حسین(ع) را به چند دسته تقسیم کرد:
1/ بقایای
اصحاب پیامبر(ص) از مهاجر و انصار؛ مانند: جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، سهل
بن ساعدی و انس بن مالک.
2/ بزرگان و
خواص شیعه؛ مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعی، هانی بن عروه، مسیب بن
نجبه فزاری و ابراهیم اشتر.
3/ اطرافیان
خلفا؛ مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر.
4/ متنفذان در
قبایل قحطانی در سرزمین عراق که شامل بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی می شوند؛ مانند:
شمر، محمد بن اشعث و عمرو بن حریث.
5/ کارگزاران
بنی امیه از قبیل عمارة بن عقبة بن ولید و ابن زیاد.
اکنون با توجه
به عملکرد خواص عصر امام حسین(ع) در قبال حادثه عاشورا، میتوان آنها را به دو
گروه تقسیم کرد:
الف) کسانی که به حقانیّت امام(ص) قایل بودند، اما قدرت همراهی و یاری او را نداشتند. از این گروه می توان به جابربن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ پیامبر(ص)، اشاره نمود. «جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام خزرجی انصاری مکنّی به ابو عبدالله از بزرگان صحابه رسول الله(ص) و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت است... جابر خود گوید: «رسول اکرم(ص) خود شخصا در بیست و یک غزوه حضور داشت و من در نوزده غزوه شرکت داشتم، وی در بدر و اُحد شرکت ننمود، ولی به مسلمانان آب می داد که پدرش به علت خردسالی او را از نبرد باز می داشت. جابر در صفین در رکاب امیرالمؤمنین(ص) بوده و او نخستین کسی است که امام حسین(ع) را پس از شهادتش زیارت نمود و آخرین کسی از یاران رسول الله(ص) بود که درگذشت. وی نسبت به خاندان رسالت ارادتی شایان داشت که حدیث لوح فاطمه(س) مشتمل بر اسامی حضرات ائمه معصومان را او به امام باقر(ع) باز گفت و سلام پیغمبر را به آن حضرت رساند. وی در هنگام حادثه عاشورا نابینا بود، از این رو، نتوانست با امام(ع) در کربلا حضور یابد. عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه نیز از همین گروهند که به علت کهنسالی و بیماری یا علل و مصالح دیگر، از حضور در کربلا بی نصیب ماندند.
ب) کسانی که قایل به حقانیت امام(ع) بودند و در عین
توانایی، با او همراه نشدند. مانند، عبیدالله بن حر جُعفی و... اعتقاد به اینکه امام(ع) بر علیه اهل ضلال و نفاق
قیام کرده و سعادت و خوشبختی در فرمانبرداری از اوست، کاشف از اعتقاد او به حقانیت
امام است؛ هر چند که این امر، به تنهایی، علت رستگاری نیست، بلکه حرکت بر اساس این
اعتقاد و عمل بر طبق آن، لازم است و چون عبیدالله اعتقاد را به مرحله عمل نرسانید،
رستگار نشد.
البته اعتقاد به حقانیت نیز، از حیث شدت و ضعف، دارای
مراتب است. مثلا افرادی مانند سلیمان بن صردخزاعی و مسیب نجبه فزاری (از سران
شیعیان کوفه) که معتقد به حقانیت امام(ع) بودند و
حتی از او دعوت رسمی به عمل آورده بودند، با این حال، از یاری آن حضرت سر باز
زدند. شاید بتوان گفت: اعتقاد آنان به حقانیت امام در مرتبه شدیدتر (به نسبت
عبیدالله بن حر جعفی) بوده است، ولی آنچه اهمیت دارد، عمل است که هم آنان و هم
عبیدالله در آن مساوی بودند.
ج) کسانی که نسبت به حقانیت امام(ع) توقف کرده و یا از
منکران بودند و بدین روی از یاری او خودداری کردند.
عبدالله بن عمر را میتوان یکی از این افراد دانست. «وی
سال سوم بعثت، در مکه متولد شد و گویند قبل از پدرش ایمان آورده که بنابراین، باید
پیش از بلوغ، مسلمان شده باشد. او پیش از پدر خود به مدینه هجرت کرد و در سال 73یا 74ه.ق در سن 84 سالگی در مکه از دنیا رفت.
ادامه دارد...
نقش خواص در
شکل گیری فرایندهای تاریخی
حوادث گذشته
که چیزی جز محتوای تاریخ نیست، گنجینه عبرت گیری آیندگان و سرمایه ای گرانسنگ
برای نوع بشر است. مطالعه و بررسی این حوادث و پیامدهای آنها، برای انسان در نوع
تفکر و تصمیم گیری و برخورد با قضایای پیش آمده امری ضروری است.
با یک نگاه
جامعه شناختی نسبت به جوامع پیشین، در مییابیم که هر جامعه ای در طول تاریخ، افرادش
را در دو گروه خواص و عوام تجریه کرده است و در واقع، همین دو گروهند که منشأ
تحولات تاریخی در دوره های مختلف بوده اند؛ به گونه ای که هر پدیده تاریخی، حاصل
نوع عملکرد این دو طایفه و تعامل آنهاست. اکنون با توجه به مرجعیت خواص برای عوام
و تأثیرپذیری گروه پیرو از طایفه پیشرو، توجه به عملکرد و نوع تفکر این دو دسته در
انعقاد و شکل گیری فرایندهای تاریخی، امری حایز اهمیت خواهد بود؛ زیرا نوع عملکرد
آنهاست که می تواند جامعه و حتی تاریخ را سعادتمند کرده و یا به تباهی و انهدام
بکشاند.
عنصر اصلی در این امر، خواص هستند؛ زیرا به فرموده رهبر معظم انقلاب،
«حرکت خواص، به دنبال خود حرکت عوام را می آورد... یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را
نجات می دهد؛ گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص برای زنده
ماندن است، تاریخ را در ورطه گمراهی می غلطاند... اگر خواص، در هنگام خودش، کاری را که
لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می کند و حسین بن علی ها به
کربلا کشانده نمی شوند. وقتی
که خواص طرفدار حق در یک جامعه یا اکثریت قاطعشان آنچنان می شوند که دنیای خودشان
برایشان اهمیت پیدا می کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن
مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول
کنند. بدیهی است اگر خواص در تشخیص صواب از خطا دقت داشته باشند و همت خود را در
راستای آنچه که به صلاح جامعه و تاریخ است، استوار سازند، عوام نیز پیروی
می نمایند؛ زیرا خواص در همه ابعاد فکری، رفتارهای فردی و اجتماعی و سایر شئونات،
مقتدای عوام هستند. نتیجه چنین عملکردی، تعالی جامعه و سعادت مردم است، در غیر این
صورت، نتیجه ای جز تباهی و انهدام نخواهد داشت.
پس پیدایش هر
حادثه ای در جوامع بشری در مرتبه اول معلول عملکرد خواص آن جامعه است که طبیعت
چنین عملکردی، تأثیرپذیری عوام را به دنبال دارد؛ خواص، یا خواصِ حقّند و یا خواصّ
باطل. خواصّ حق نیز در مقابل مظاهر دنیوی یا پایبند به حقند و یا روی گردان از
حق. بدیهی است هر یک از این اقسام میتواند در پیدایش و عدم پیدایش فرایندهای
تاریخی، اجتماعی و سیاسی مؤثر باشد و در نتیجه، جامعه را به صلاح و یا فساد بکشاند.
حادثه عاشورا
و کشته شدن فرزند رسول خدا(ص) یکی از حوادثی بود که نقش خواص در قبال آن بسیار
برجسته و قابل توجه و تأمل بوده است .
ادامه دارد...
هفتم ماه صفر به روایتی سالروز شهادت امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) و به روایتی دیگر میلاد امام موسی کاظم ( علیه السلام ) می باشد این همزمانی دو مناسبت و وجود آن در ماه صفر که ماه حزن و اندوه خاندان نبوت می باشد باعث یک نوع سردرگمی میان محبان اهل بیت شده است لذا به بررسی این موضوع از منابع معتبر و نیز نظر بزرگان و علمای معاصر می پردازیم:
منابعی که هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند:
مرحوم شیخ کفعمی (م قرن 9) در کتاب «مصباح بلدالامین»، هفتم صفر را زمان شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام کرده است.
مرحوم مجلسی هم روایتی را مبنی بر شهادت در این روز ذکر می کند: بحارالانوار،ج 44، ص 134 ، البته مرحوم مجلسی این روایت را به نقل از دروس شهید و مصباح کفعمی ذکر می کند.(مطلبی که ذکر آن خالی از لطف نیست این است که در تاریخ شهادت امام مجتبی پنج قول وجود دارد: آخرصفر، هفتم صفر، بیست و هشت صفر، پنج ربیع الاول و بدون تاریخ؛ که برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب زندگانی امام حسن مجتبی، تالیف رسولی محلاتی مراجعه فرمایید)
منابعی که 28 صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند:
1-شیخ مفید در الارشاد، ص 356
2- مرحوم شیخ کلینی در «کافی»
3- شیخ تبریزی در «اعلامالوری» و...
منابعی که هفتم صفر را روز میلاد امام موسی کاظم علیه السلام می دانند:
علامه شوشتری صاحب «قاموسالرجال» گفته است که «لم یعین احد شهره»؛ یعنی هیچکس ماه تولد امام کاظم(ع) را تعیین نکرده است، چه برسد به روز تولد! و در منابع تاریخی فقط سال تولد ذکر شده است؛ ولی شیخ تبریزی در کتاب «إعلامالوری» و «تاجالولید» و همچنین مرحوم «ابن شهرآشوب» در کتاب «مناقب آل ابیطالب » و نیز علامه مجلسی در بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 48 ص 1،روز تولد امام کاظم(ع) را 7 صفر اعلام کردهاند و هیچ نقل دیگری در این زمینه نیست، اما قبل از قرن 5 و 6 هجری؛ یعنی مرحوم «شیخ کلینی» در «کافی» یا مرحوم «شیخ مفید» در«الارشاد» هیچ روز و ماهی را برای تولد امام کاظم(ع) اعلام نکردهاند، لذا کلام علامه شوشتری به بعد از قرن 6 مربوط میشود، بالاخره تعیین تولد امام کاظم(ع) مربوط به متأخرین است.
نکته قابل توجه اینکه ظاهراً قبل از تشکیل دولت صفوی، سایر شیعیان و عمدتاً شیعیان عراق، 7 صفر را شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام میکردند اما در زمان صفویه چون تشیع مذهب رسمی شده بود، با مشورت علما برای اینکه اعلام عزا و تعطیل رسمی کنند، لذا وفات پیامبر(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) را در یک روز در آخر ماه صفر جمع کردند تا هم عزاداری شکوهمندتری برگزار شود و هم از تعدد تعطیلی جلوگیری شود و این باعث شد که سایر شیعیان به خصوص شیعیان عراق مخالفت خود را با این تقویم اعلام کنند.
اما مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی که درس خوانده نجف و کربلا بود، بعد از هجرت از نجف به سوی ایران، این روش را از علمای نجف و کربلا به ایران و قم انتقال داد و از آن وقت به بعد، علما در این روز برای امام حسن(ع) عزاداری میکنند.
به هر حال به نظر می رسد که همگام با بزرگان و مراجع عالیقدر ما هم هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و روز حزن و ماتم قرار دهیم.
در پایان در تایید روز شهادت نظر اکثر مراجع معاصر با کمی تغییر وتخلیص اینگونه است:
ماههای محرم و صفر ماههای حزن بر سیدالشهدا و خاندان اهل بیت ( علیهم السلام ) میباشد و باید به مراسم عزاداری و روضه خوانی بگذرد . والله العالم و یا مناسب است در جمع بین دو قول ( مشهور ) در روز هفتم صفر به شهادت سبط اکبر امام مجتبی (علیه الاف التحیطة والثناء ) و تولد امام موسی کاظم علیه السلام ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار به اینکه مصائب امام دوم (علیه السلام) و مناقب امام هفتم (علیه السلام) را متذکر و یاداور باشند و همین احتیاط حاصل میشود . والسلام
در آستانه اربعین حسینی یکبار دیگر بر ان شدیم تا با تحلیل وقایع صدر اسلام خود را در بوته آزمایش و محک قرار دهیم تا اگر خدای ناکرده ناخالصی درون دینمان نفوذ کرده آن را شناسایی و آمادگی ظهور حضرت صاحب الامر را پیدا کنیم؛
نهضت عاشورا با تمام
درسها و عبرتهای آن، پیامدار شکوه و عظمت آن بزرگمرد الهی، یعنی سید جوانان
اهل بهشت، حضرت حسین بن علی(ع) است. اینکه نهضت بیمثال عاشورا هنوز که هنوز است
بر تارک جهان میدرخشد و روز به روز بر تجلّی آموزههای آن برای تشنگان حقیقت و
طالبان سعادت افزوده میشود، چیزی نیست مگر موهبتی برخاسته از عظمت شأن و بلندی
مقام آن امام همام و نشانههای وجودی او. و از این روست که این نهضت مقدس با نام
حسین(ع) زنده است.
نهضت عاشورا در بردارنده مشخصهها و ابعاد مختلف
شئون بشری است، به گونهای که سالهای سال است که فکر بشر را جلب خود کرده و انسان
امروز، هر روز از آن واقعه، ابعاد جدیدتری را مییابد و تشنهتر از همیشه به بررسی
ابعاد و آموزههای آن میپردازد، این است که مسلمانان باید در فراگیری درسها و
عبرتهای عاشورا، بذل همت کرده و در طریق رسیدن به سعادت، آنها را چراغ راه خویش
قرار دهند.
از آنرو، که شخصیت وجودی حضرت سیدالشهدا و قیام
الهی او مشتمل بر جلوههای متنوعی از هدایت انسانهاست و همین امر سبب جلب افکار
اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان به این حقیقت بوده است، هر کس از زاویهای به بررسی
و تحقیق درباره شخصیت و سیره و سنّت او نشسته و در این میان به نتایج مفیدی هم دست
یازیده است. از جمله مسائل مورد بحث در زمینه عبرتگیری از حماسه عاشورا، بررسی
موقعیت عوام و خواص در این حادثه است؛ مسئلهای که رهبر معظم انقلاب بارها به آن
اشاره کرده و تذکر دادهاند. آنچه در پی میآید، نگاهی به موقعیت خواص و عوام در
عصر امام حسین(ع) و موضعگیری آنها در قبال حادثه عاشوراست.
معنا و مفهوم خواص
به دلیل آنکه انسان مدنی بالطبع و نیازمند زندگی
اجتماعی است، همواره تکامل و تعالی خود را در همبستگی با جامعه میبیند و عموما
فرآیند تأثیرگذاری و تأثیرپذیری را در جامعه به عنوان یک حقیقت میپذیرد و از
اینروست که در مطلق جوامع بشری، مردم از حیث نفوذ و قدرت و اثرگذاری بر دیگران و
نیز تأثیرپذیری از ایشان به دو قطب تأثیرگذار و تأثیرپذیر تقسیم میشوند. در این
میان، گروهی که تأثیرگذارند و در واقع، اقلّیتی از افراد جامعه را تشکیل میدهند،
به لحاظ خصوصیاتی که دارند ـ یعنی اهل تحقیق و نظر بوده و بر اساس بصیرت و عقل به
تحلیل مسائل میپردازند و به همین دلیل پیشکسوتان جریانهای اجتماعی هستند ـ
«خواص» نامیده میشوند. از دیدگاه جامعهشناختی، خواص، گروهی اجتماعی هستند که
دیگران در ارزشیابی خود، آنها را ملاک و معیار قرار میدهند. در اعمال و رفتار
خود از آنها الهام گرفته و رأی و دیدگاه آنها را، مبنای داوری و عمل خود قرار
میدهند. از اینروی، به آنها گروههای مرجع یا داوری یا استنادی گفته میشود.1
رهبر معظم انقلاب در یک تقسیم جامعهشناسانه، از
این گروه اینگونه یاد میکنند: «[خواص] کسانی هستند که از روی فکر و فهمیدگی و
آگاهی و تصمیمگیری کار میکنند؛ یک راهی را میشناسند و دنبال آن راه حرکت
میکنند... خواص یعنی کسانی که وقتی عملی انجام میدهند، موضعگیری میکنند و راهی
را که انتخاب میکنند از روی فکر و تحلیل است. میفهمند و تصمیم میگیرند و عمل
میکنند».2
پس کسانی که در برخورد با حوادث اجتماعی، اهل
بصیرت و آگاهیاند و خود تصمیم گیرندهاند نه پیرو تصمیم دیگران، خواص نامیده
میشوند.
اصولا ندبه و حزن و گریه و اندوه دو صورت دارد : 1-گریه و اندوه بچگانه و احمقانه و بی اساس
2- ندبه و حزن عارفانه و عاشقانه
رسیدن به این نوع دوم ندبه خود خیلی کار دارد . انسان
باید خیلی کار کند تا به این ندبه برسد . این ندبه در واقع انسان را به کمال میرساند. این
ندبه یعنی من خودم را شناخته ام. مبدأ و مقصد را شناخته ام. این فاصله ای که از مبدأ گرفته ام، فهمیده ام. اگر انسان بفهمد از مبدأ و جایگاه و مقام خود
فاصله گرفته است، غصه می خورد و ندبه می کند.
این ندبه، ندبه عاشقانه و عارفانه است که از هر شادی و مقامی، مقامش بالاتر است.
این ندبه که ما می خواستیم از این دست، ندبه است.
نه آن دست ندبه هایی که در ذهن مردم است. فهم این دو، فهم اینکه یک وقت اشک،
اشک معرفت است، یک وقت، اشک، اشک حماقت اس . اشک معرفت یعنی حقیقت انسانیت،
یعنی بازگشت به حقیقت انسانیت. فهمیده جایش دنیا نیست. دوری از مبدأ و مقصد موجب
ندبه اش شده. این زاری فایده فراوان دارد . چون به معرفت رسیده است .
دعای ندبه با بحث ربوبیت خداوند متعال در همه ی عالم شروع شد با جمله :« الحمدلله ربالعالمین
» سپس در رابطه با پیامبر (ص) و اهل بیت ایشان و سایر واسطه ها و
اولیای الهی صحبت شد . قضای الهی یا ربوبیت الهی توسط اولیاء خداوند در عالم جاری
است. در این دعا بعد از واسطه های اصلی که پیامبران اولوالعزم بودند دوباره در رابطه با پیامبر
(ص) و سپس جانشین ایشان ، امیرالمؤمنین ،... وآنگاه امام زمان (ع) سخن گفت.
نکته ای که در این دعا روی آن تأمل بود غفلت ما از
واسطه ی فیض خدا ، واسطه ی اجرای قضای الهی ، واسطه ی تدبیر خداوند نسبت به عالم
بود و می خواست توجه دهد که ما از آن واسطه ی تدبیر عالم و سبب تحقق مشیت الهی که
امام زمان (ع) است غفلت نکنیم. و در پایان دعا برای اینکه مطلب کاملاً جا بیفتد باصراحت
بیان میکند کههر کار که می خواهید بکنید، اگر می خواهید با خدا ارتباط داشته باشید و به مقصد برسید بدون
وسیله و واسطه نمی شود. الان واسطه امام زمان (ع) است . دعایتان و نمازتان و ...
به واسطه ی او قبول می شود. آنچه که درعالم درجریان است همه به وساطت فیض ولی
خداست . فرازهای پایانی خیلی صریح این مطلب را بیان میدارد...
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣