با شهادت امام هادی علیه السّلام در سال ۲۵۴، امام عسکری علیه السّلام به سمت امامت شیعیان اثنی عشری منصوب گردید. روایاتی که در وصیت امام هادی علیه السّلام درباره امامت فرزندش وارد شده، در بسیاری از کتب حدیث و تاریخ شیعه، به چشم می خورد .امام هادی (علیه السلام) در وصف فرزند خویش می فرمایند: «فرزندم ابومحمد اصیل ترین چهره ی خاندان نبوی و استوارترین حجت است. او بزرگ فرزندانم و جانشین من است و امامت و احکام آن به سوی او بازمی گردد»
امام حسن عسگری علیه السلام تحت فشارها و محدودیتهای زیادی از طرف خلفای عباسی زندگی می کرد چرا که در آن دوران شـیعه بـه صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بـود و این باعث می شد که خلفاء احـساس خـطر کنند. روشن است که امام عسکری علیه السّلام همانند سایر امامان، در صورت داشتن اختیار و آزادی، نه سامرا بلکه مدینه را برای زندگی انتخاب می کردند. در واقع اقامت طولانی ایشان در سامرا جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست. به همین جهت از امام خواسته بودند حضور خود را در سامرا، به طور مداوم به آگاهی حکومت برساند؛ چنان که طبق نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دار الخلافه حاضر شود.
از برخی روایات فهمیده می شود که در زندگی امام حداقل دورانی وجود داشته که امکان دیدار مستقیم با آن بزرگوار در خانهاش نبوده است و شیعیان معمولاً در مسیری که امام به مرکز حکومت رفت و آمد می کرد، توفیق زیارت چهره آن حضرت را داشته اند. در کتاب الغیبه آمده است که در یوم النـوبه (روز مـراجعه امـام بـه مرکز حکومت) شـور و شـعفی در میان مردم پدید می آمد و خیابانها مملو از جمعیت می شد. آن گاه که امام در خیابان حضور می یافت، هیاهو خاموش می شد و امـام از مـیان مـردم عبور می کرد.
علی بن جعفر از حلبی نقل می کند: در یکی از روزها که قرار بود امام به دار الخلافه برود ما در عسکر به انتظار دیدار وی جمع شدیم؛ در این حال از طرف آن حضرت توقیعی بدین مضمون به ما رسید:
ألّا یسلمنّ علیّ أحد و لا یشیر الیّ بیده و لا یؤمئ فإنّکم لا تؤمنون علی أنفسکم. کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند؛ زیرا که در امان نیستید!.
این روایت به خوبی نشان می دهد که دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شیعیانش را زیر نظر داشته و آن را کنترل می کرده است.
در چنین وضعیتی امام تنها از طریق وکلا با شیعیان ارتباط داشت و آنها مسوولیت رد و بدل کردن نامههای شیعیان به امـام یا وکیل ارشد آن حضرت و همچنین جمع آوری امـوال مـربوط بـه امام از تمامی مناطق شیعه نشین و رساندن آن به امام را بر عهده داشتند.
امام عسکری علیه السّلام اگر چه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتقاد بی شائبه آنان به امام و احترام بی چون و چرای مردم از وی، شهرت فراوانی پیدا کرده بود.
روایات زیادی درباره بازداشت امام عسکری علیه السّلام وجود دارد که البته از جهاتی با یکدیگر ناسازگارند. علت این امر، افزون بر این که می تواند اشاره به تعدّد بازداشت آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نیز هست.این بازداشت ها عبارت اند از:
خبری درباره زندانی شدن آن حضرت در دوران مستعین (۲۴۸- ۲۵۲) در دست است. صیمری در کتاب «الاوصیاء» نقل کرده است که مستعین دستور بازداشت امام عسکری علیه السّلام و آوردن وی به کوفه را به سعید حاجب داد. ابو الهیثم بن سیابه ضمن نامه ای که به امام نوشت، از این خبر اظهار نگرانی کرد. امام در جواب وی نوشتند: پس از سه روز فرجی حاصل خواهد شد. سه روز بعد، مستعین خلع شد و خطر رفع گردید. این خبر در منابع دیگر درباره معتز نقل شده است.
معتز دیگر خلیفه سختگیر عباسی امام عسکری و برادرش جعفر را زندان کرده است. با توجه به شهادت امام هادی علیه السّلام در سال ۲۵۴ و امامت فرزندش، آمدن دو برادر به زندان باید در سال ۲۵۴ یا ۲۵۵ باشد.
خبری هم درباره دوران مهتدی (۲۵۵- ۲۵۶) موجود است. این خلیفه مدعی بود که عمر بن عبد العزیز عباسیان است. ابو هاشم جعفری گفته است: در دوران مهتدی، هنگامی که در زندان بودم، امام عسکری علیه السّلام را به زندان آوردند. با کشته شدن مهتدی در سال ۲۵۶ خدا جان او را از خطر مرگ رهانید؛ زیرا خلیفه قصد کشتن آن حضرت را داشت.
بار دیگر که امام زندانی شد در عصر معتمد عباسی (۲۵۶- ۲۷۹) بوده است. در روایتی آمده که آن حضرت در سال ۲۵۹ ق در زندان معتمد عباسی بوده و علی بن جرین زندانبان او بوده است. او در پاسخ معتمد که درباره امام از وی سؤالاتی نموده، چنین گفته است: همواره روزها روزه دار و شبها مشغول نماز است.
شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)
مطابق با نقل شیخ صدوق آن حضرت را معتمد عباسی با خوراندن سم به ایشان به شهادت رساند. و منابع تاریخ شهادت آن حضرت را هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری گفتهاند. از آنجا که امام یک چهره کاملا شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هالهاى از غم و بهتزدگى فضاى سامرا را فرا گرفت. احمد بن عبید الله در روایتى که قسمتى از آن پیش از این ارائه شد، این صحنه را چنین وصف کرده:
وقتى امام عسکرى علیه السّلام رحلت کرد، صداى شیون و فریاد همه جا را فرا گرفت. مردم فریاد مىزدند: ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه براى تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد. پدر من (وزیر معتمد عباسى)، بنى هاشم، شخصیتهاى نظامى و قضایى و منشیان و مردم به سوى جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتى برپا بود.
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ الْهَادِیَ الْمُهْتَدِیَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
آیتالله عباس کعبی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مدتی پیش درمورد نظر رهبر معظّم انقلاب درباره عدم استحباب تعدد زوجات یادداشتی را در اختیار رسانهها قرار دادند که در این گزارش میخوانید.
نظر آیتالله العظمی خامنهای درباره تعدد زوجات این است که تعدد زوجات جایز است اما ثواب و استحباب ندارد. این نظر نه تنها دارای پشتوانه قوی فقهی است و مطابق نظر مشهور فقهای متقدم و برخی از متاخرین و معاصرین است بلکه بر این نظر و بر استحباب اکتفاء به یک همسر، شیخ طوسی ادعای اجماع کرده است.
در واقع مدتی پیش آیتالله عباس کعبی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان رهبری در مورد مباحث مطرح شده پیرامون نظر رهبر معظّم انقلاب درباره عدم استحباب تعدد زوجات یادداشتی را در اختیار رسانه ها قرار داده و به تبیین فهقی این مسئله پرداخته که در ادامه میخوانید.
۱-اصل ازدواج و اقدام برای تشکیل خانواده برای مردان و زنان، مستحب موکد است و ثواب زیادی دارد. آیات قران کریم و روایات زیادی علاوه براجماع مسلمین و ضرورت مذهب بلکه ضرورت دین دلالت بر این امر دارد. و درشرایطی ازدواج کردن واجب میشود مثل خوف وقوع در حرام در صورت ترک ازدواج.
٢- جواز اختیار همسر دوم یا بیشتر برای مردان تا چهار همسر در اصل شرع و به حکم اولی، درصورت تامین عدالت بین همسران و توانمندی تامین نفقه برابر بین آنان، از ضروریات مذهب و دین است و در میان فقها هیچ نظر مخالفی وجود ندارد و نظر مرجع بزرگوار، حضرت آیتالله العظمی خامنهای دامتبرکاته نیز همین است. البته حکم تعدد زوجات برای اشخاص مختلف بر حسب تفاوت شرایط، مثل اصل خود ازدواج کردن؛ گاهی واجب یا مستحب یا حرام و یا مکروه میشود.
۳- نظر جواز تعدد زوجات و نه استحباب آن؛ جدای از حالات و شرایط متفاوت عارض بر آن که آیتالله العظمی خامنهای (دامت برکاته) قائل به آن هستند، نه تنها دارای پشتوانه استدلالی عمیق فقهی است و اکثر فقهای متقدم و برخی فقهای متاخر نیز قائل به آن هستند. بلکه مرحوم شیخالطائفة طوسی (قدس سره) ادعای عدم خلاف در جواز تعدد زوجات و نه استحباب آن مینماید و با فتوای صریح به جواز تعدد زوجات، قائل به استحباب اکتفاء بر یک زن شدهاند، بلکه این فتوا را بدون نظر مخالف در میان علماء دانستهاند. عبارت ایشان در کتاب مبسوط ج ٦ ص ٤ چنین است: «یجوز للرجل أن یتزوج أربعا بلا خلاف و المستحب أن یقتصر علی واحدة» و در خلاف ج ٥ ص١١١ میفرماید: «یجوز للرجل أن یتزوج أربعا بلا خلاف و الاستحباب أن لا یزید علی من یعلم أن لا یقوم بها. و قال جمیع الفقهاء: المستحب الاقتصار علی واحدة»
افراد شاغل در بیت رهبری اگر همسر دوم اختیار کنند، اخراج میشوند
سال گذشته بود که فتوایی منتسب به رهبری در کانالها منتشرشد که مدعی بود حضرت آیتالله خامنهای تعدد زوجات را در شرایط فعلی جامعه مستحب میدانند.
اما بنا بر آنچه در رسانهها منتشر شده مدتی پیش در جمعی با حضور رهبری، یکی از حضار از ایشان درباره صحت این فتوا سوال میپرسد. آیتالله خامنهای با شنیدن این مطلب برافروخته شدهاند و متعجب گفتهاند که اصلا بنده همچین فتوایی ندارم و اصلا همچین چیزی را قبول ندارم؛ چه کسی این را گفته است؟ آقایان حتی به شوخی هم نباید درباره تعدد زوجات حرف بزنند، که باعث دلسردی خانمها میشود.
جالب آنکه رهبر انقلاب این نظر را در محل کارشان هم اجرایی کردند و هشدار دادهاند که افراد شاغل در بیت رهبری اگر همسر دوم اختیار کنند، اخراج میشوند.
در نظر
حضرت آیتالله خامنهای بنابر ادلهی معتبر دینی چند همسری مردان، مباح اما غیر
مستحب است، اما از آنجا که مطابق دلایل قرآنی جواز آن مشروط به اطمینان از رعایت
عدالت بین همسران شده است، بنابراین هر گاه از نظر عقلایی عدم تحقق رعایت عدالت
بین همسران محتمل باشد، ازدواج مجدد شوهر جایز نیست.
همچنین در نگاه
کلان معظمله به خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی در زندگی انسان و ضرورت
شکلگیری خانواده و مراقبت و حفاظت از آن، عواملی در استحکام این بنیان الهی و شکلگیری
آن مؤثر است از جمله: حفظ
محبت و اعتماد متقابل زوجین، اصالت نقش مادری و تربیتی بانوان، پرهیز از راه یافتن
نگاه مادی به خانواده و تجملگرایی و رقابتهای مادی خانوادهها، ترویج ازدواج
آسان و نقش مهم و مؤثر والدین در آن، وظیفهی دستگاههای حکومتی و رسانهها در
تسهیل امر ازدواج جوانان.
بر این اساس از
آنجا که در جامعه و کشور ما ازدواج مجدد مردان غالباً به ضرر استحکام خانواده و
موجب تضعیف محبت زوجین و گاه فروپاشی خانواده است، نگاه معظمله به آن خوشبینانه و
مثبت نیست و از این روست که این جمله در بیان ایشان تکرار شده است که: «خدا یکی و
محبت یکی و یار یکی»
در یکی از کلمات نورانی آن حضرت یعنی کلمه پنجاه و چهارم فرمود: «لَا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ». وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به یکی از شاگردانش فرمود: «فَإِنْ مِتَ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیک»؛ طرزی درس بخوان که بچههای تو چهار جلد کتاب تو را ارث ببرند، نه اینکه کتاب بخری بیاوری در کتابخانه. باسواد شدن جُرم نیست، عالم شدن گناه نیست، حرف فهمیدن و حرف آوردن نقص نیست. فرمود طرزی زندگی کن که چهار جلد کتاب تو را بچههای تو ارث ببرند. «فَإِنْ مِتَ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیک»، اینها را بگذار. حضرت هم فرمود: «لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ»؛ این امور علمی را به ورثهتان بدهید، آن وقت کشور میشود آباد. کدام غرب است که بتواند کشور عقل را، کشور غنی را از پا دربیاورد؟ فرمود: «لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ»؛ از فکر دیگران کمک بگیرید. «ظهیر»؛ یعنی پشتیبان. «ظَهر»؛ یعنی پشتیبان. این تظاهرات که میکنند از ظهور نیست، از «ظَهر» است؛ یعنی همه پشت به پشت هم میدهند، پشتوانه یکدیگر هستند پشتیبان یکدیگر هستند، مطلبی را تثبیت میکنند؛ این میشود تظاهرات. نه به معنای ظهور است، به معنای ظَهر است، پشتیبانی است پشتوانه است. فرمود: «لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ».
حضرت فرمود: «الْغِنَی فِی الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبَةٌ»؛ انسان یا در شهر خودش است که راحت است، اگر کاری داشته باشد دوستان برای او انجام میدهند، مشکلی داشته باشد حلّ میکنند و اگر در سفر باشد که بیگانه باشد ناشناخته باشد در زحمت است. فرمود غنا و توانگری در غربت به منزله وطن است. یک انسان مسافر هم اگر وضع مالی او خوب باشد آنجا امکاناتش هست؛ مثل اینکه در وطن خودش است. انسانی که دستش تهی است و جیبش خالی است در شهر خودش هم غریب است. چون فرمود: «لَا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ»؛ یک انسان عاقل هر جا برود وطن اوست. یک انسان جاهل هر جا زندگی کند در غربت است، برای اینکه نه آداب حرف زدن را بلد است، نه آداب معاشرت را بلد است، نه جذب دوست را آشناست، به هر حال بیگانه است؛ لذا فرمودند حتماً عالِم بشوید و به آن علومی که شما را به آن حیات معنوی میرساند آشناتر گردید.
«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»؛ یعنی خیلی خیلی خیلی واجب است. آدم تا نفس میکشد باید چیز بفهمد. این علمی که این قدر طلب آن فریضه است و واجب است و دین بر آن تأکید میکند، برای اینکه جامعه را زنده میکند. علمی که بفهمد چگونه زندگی بکند، چگونه با مشکلات کنار بیاید و اگر آن علم را فراهم نکرد گرفتار فقر میشود، یعنی ستون فقراتش شکسته است. اینجا هم فرمود: «لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ». این غنا و فقر را چون قبلاً معنا کرده است منحصر در غنا و فقر مالی نیست؛ چون فرمود: «لَا غِنَی کَالْعَقْلِ»، یک؛ «لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ»، دو؛ بعد فرمود: «الْغِنَی فِی الْغُرْبَةِ وَطَنٌ یعنی عقلی را که انسانِ مسافر باعث میشود که او در وطن زندگی کند، همیشه در وطن است. جهل یک مسافر همیشه او را مسافر میکند ولو در وطن زندگی کند.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
در قرآن کریم14 بار شیطان به عنوان دشمن معرفی شده است. 99 بار در قرآن از او نام برده شده که 88 بار آن با لفظ شیطان و شیاطین بوده و 11 مرتبه با نام ابلیس از او یاد شده است.
شیطان اهدافی دارد، امکانات و ابزاری دارد، شیوه هایی برای گمراه کردن انسن دارد... در آیه 65 سوره مبارکه اسراء چهار نوع از کارکردهای شیطان آمده است.
حجم: 18.7 مگابایت
حضرت امیر فرمود: «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»، یعنی یک فقیر آبرومندی که آمده به طرف شما، میدانید چه کسی به او آدرس داد یا نمیدانید؟ «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»؛ این را خدا فرستاد گفت برو از فلان شخص بگیر. آدم ـ خدای ناکرده ـ اگر مقدورش باشد و مشکل این آقا را حلّ نکند چه چیزی در میآید؟ چه کسی به او گفت برو نزد فلان کس؟ «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»، آن وقت حواس ما جمع میشود؛ به هر حال به دنبال کار او هستیم.
یک وقت است که گدای حرفهای است که این را در مکاسب محرمه خواندید که این کسب، کسب حرام است؛ یعنی گدایی که وضع مالی او خوب است، در کوی و برزن و چهارراهها و چراغ قرمز ایستاده و دارد گدایی میکند، این کسب او از کسبهای محرّمه است که در مکاسب محرمه خواندیم؛ اما یک آبرومندی که گرفتار فقر اقتصادی است او به آدم مراجعه کرده، حضرت در نهج البلاغه فرمود میدانی این را چه کسی فرستاده؟ «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»؛ خدا او را فرستاده در خانه ی شما. مواظب باش ردّش نکنی!
این است که وجود مبارک امام سجاد اگر چیزی را به فقیر میداد یا دستش را میبویید، یا میبوسید یا بالای سر میگذاشت مثل حالت دعا. میفرماید قبل از اینکه این دستم به دست فقیر برسد به دست بیدستی الله میرسد؛ چون خدا قبول میکند. اگر او قبول میکند صدقات را، او ﴿یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾ را، ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾ اگر او میگیرد؛ گیرنده دست بیدستی خداست که ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾. لذا حضرت این را میبویید و میبوسید. باور داشت این آیه را، ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾. آن هم چه خدای بزرگی است! قبول را مستحضرید که با «مِن» استعمال میشود نه با «عن»! «یقبل منه، قَبِلَ منه» نه «قَبِلَ عنه»؛ برای اینکه این کلمه «عن» آن تجاوز را میرساند. حالا اگر شما بدهکارید، ده درهم بدهکار بودید، ولی دارید پنج درهم میدهید یا شش درهم میدهید، این «یَقبل منه» نیست، «یَقبل عنه» است؛ یعنی قبول میکند با تجاوز، آن پنج درهم را صرف نظر میکند. این طور نیست که ما هر چه که او بخواهد را ادا بکنیم تا او قبول بکند؛ نه، درصدی که بدهیم، بقیه را با گذشت قبول میکند. نفرمود «یقبل التوبة من عباده»؛ فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾، این «مِن» و «عن» و اینها را گذاشتند برای همین حرفها. یعنی «متجاوزاً عن عباده»؛ میگذرد. با گذشت قبول میکند؛ مثل بشر نیست که به هر حال آدم ده درهم بدهکار است باید ده درهم را بدهد. اگر اینجا به خدا ده درهم بدهکاریم، پنج درهم را دادیم این پنج درهم را به جای ده درهم قبول میکند، این خداست! آنجا هم «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»، مسکین را او فرستاده است تا ببیند ما چه کار میکنیم.
آخرین سخن هم این که «لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ»؛ اگر خواستی به کسی کمک بکنی، اگر وضع مالی تو خیلی فراوان نبود یک مقدار کمی خواستی کمک بکنی، مضایقه نکن؛ این مقدار کم بهتر از آن است که هیچ چیزی ندهید، چون محرومیت به هر حال پیامد تلخی دارد. اگر یک مال کمی داشتی بدهی، همان مال کم را بدهید. محروم کردن دیگران از این بدتر است ولو یک مال اندکی هم که شد، این مال کم را انسان به مقدار بخشش خودش عطا بکند، بهتر از آن است که فقیری را محروم کند.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
آیا می دانید فرق پیامبر اکرم صلوات الله علیه در مواجهه با امتش با دیگر پیامبران در چیست؟به سخنان استاد محمدی در این جلسه گوش دهید تا به عظمت و محبت رسول گرامی اسلام پی ببرید:
کلمه پنجاه و سوم از بیانات مولای متقیان حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام،این است که «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً [فَإِذَا] فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَیَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ»؛ سخا، عدل، احسان، همه اینها در بیانات نورانی حضرت است که یکی پس از دیگری روشن شده بود. این ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ﴾، معنایش این نیست که اگر کسی یک وقت به ما کمک کرد، ما هم به او کمک بکنیم. ما یک وقت در راه ماندیم، کسی مشکل ما را حلّ کرد، یا نیازی داشتیم مالی به ما وام داد که مشکل ما حلّ شد، جزای او این نیست که اگر او یک وقتی مشکل داشت ما مشکل او را حلّ کنیم، این میشود عدل، اینکه احسان نیست. اگر ما ماندیم او مشکل ما را حلّ کرد و اگر او ماند ما مشکل او را حلّ کردیم، این میشود عدل که خیلی پایینتر از احسان است. ما باید به او احسان بکنیم نه عدل. احسان این است که وقتی کار تمام شد، احسان آن کار ابتدایی است؛ یعنی ما هیچ حقّی نسبت به او نداشتیم. او در حال خطر ما را دریافت. ما بار اوّل که پاداش دادیم این عدل است. بار دوم اگر او گرفتار شد کسی نبود ما به سراغش رفتیم این میشود احسان. این احسان دوم جزای احسان اوّل است. آن کاری که قبلاً کردیم این عدل است. اینکه احسان نیست. احسان به معنای انجام فعل حسن، احسان یعنی نیکی کردن به دیگری، اینها معنای لغوی و عرفی آن است. اما احسان را وجود مبارک حضرت معنا کرده، احسان به معنای کار خوب نیست، احسان به معنای انجام حسن نسبت به دیگری نیست. اینها معانی لغوی و عرفی احسان است. معانی سیر و سلوک احسان این است که انسان به جایی و مقامی برسد که گویا خدا را دارد میبیند، مقام «کأنّ» است. «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ»، این مقام «کأنّ» را در اصطلاح بعضی از علوم میگویند مقام احسان. بالاتر از مقام «کأنّ» مقام «أنّ» است که وجود مبارک حضرت فرمود: «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه», آن حساب دیگری دارد، آن مقدور هر کسی نیست. ولی غالب فرمایشات حضرت امیر در نهج البلاغه همین مقام «کأنّ» است.
«سخا» به چه میگویند؟ ما اگر مشکل این آقا را حلّ کردیم، این میشود سخا؟ خیر! فرمود اینکه سخا نیست. دو تا خطر را شما با این کار رفع کردید؛ این معامله است این سخا نیست؛ یکی اینکه او آبرو داده، یکی اینکه اگر ندهید جامعه تو را طرد میکند. تو بین دو خطر هستی، داری معامله میکنی؛ اینکه سخا نیست. سخا آن است که کسی از تو چیزی نخواهد، جامعه هم باخبر نباشد، مخفیانه مشکل دیگری را حلّ کنی. این بیان نورانی حضرت است فرمود: «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً»؛ کسی چیزی از ما خواست آبرویش را داد، این که سخا نیست و ما هم اگر ندهیم جامعه میفهمد که این شخص آبرومند چیزی از ما خواست و به او ندادیم، هم جامعه نقد میکند هم این شخص آبرو ریخت. ما دو خطر را پشت سر گذاشتیم، اینکه سخا نشد؛ این معامله است. فرمود سخا «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً [فَإِذَا] فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَیَاءٌ»، یک؛ به هر حال ما خجالت میکشیم. «وَ تَذَمُّمٌ»؛ و زمام جامعه و عهدهداری جامعه را هم پشت سر گذاشتیم، دو؛ اینکه سخا نشد. این حداقل کار است.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
محرم که یادآور حماسه ی خونین و همیشه جاویدان آزادمردان دشت کربلا بود با کوله باری از غم و اندوه به دومین ماه قمری یعنی صفر پیوست و اینک در حالی آخرین روزهای ماه صفر را سپری می کنیم که ایام رحلت جانسوز پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)، شهادت دومین اختر تابناک ولایت و امامت حضرت امام حسن مجتبی(ع) و سالروز شهادت جانسوز هشتمین گوهر درخشان آسمان ولایت و امامت، حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) را در پیش رو داریم و چه دردناک است که در واپسین ایام ماه صفر اینچنین غم بزرگ و فراقی سهمگین را باید تجربه کرد ...
زمینه سازان و به وجود آورندگان حادثه عاشور
حادثه عاشورا در بر دارنده دو گونه از خواص بود: خواص حق
و مثبت که در لشکرگاه امام(ع) طریق سعادت را می پیمودند و خواص باطل و منفی که در
مقابل امام(ع) صف کشیده بودند. هر یک، گروه زیادی از عوام را پشت سر داشتند.
آسیب شناسی خواص جبهه باطل و ارزیابی آنها:
متأسفانه، شمار خواص منفی و منحرفی که در زمینه سازی و
پیدایش حادثه عاشورا و راه اندازی عوام بر علیه امام تأثیر به سزایی داشته اند، کم
نبودند. حضور قبایل مختلف کوفه و کوفیان در لشکرکشی علیه امام حسین(ع)، گواه این
مطلب است. عوامل انحراف اینگونه خواص اموری از قبیل
راحت طلبی، دنیاپرستی، دور شدن از معنویت، تعصبات قبیله ای و جعل حدیث بوده است.
شناخت مصادیق خواص، بخصوص خواص جبهه باطل، برای بررسی آسیبها و دلایلی که باعث
لغزش و انحراف آنها شده است و نیز عبرت گیری از عاقبت سیاه آنان، امری پسندیده و
بلکه لازم است. شناخت مصادیق این نوع خواص در هر دوره ای از تاریخ اسلام، با توجه
به گویا بودن تاریخ اسلامی، امری نه چندان سخت، بلکه کوششی مفید است؛ زیرا تاریخ
سند گویای حوادث گذشته و آینه اعمال و عملکردهای گذشتگان است.
1. شریح قاضی
شریح بن حارث، قاضی معروف کوفه و وابسته به امویان بود.
او در اصل یمنی بود و در زمان عمر به قضاوت کوفه منصوب شد و مدت شصت سال این شغل
را داشت. جز در ایام عبدالله بن زبیر که سه سال این کار را ترک کرد، در ایام حج
دست از این کار کشید و تا زمان مرگش در سال 97یا 98هجری ـ که عمرش بیش از صد سال
بود ـ خانه نشین شد.
چهره شریح قاضی به عنوان عالم وابسته به دربارِ ستم و در
خدمت زر و زور و تزویر شناخته میشود و [معلوم است که دشمنان] همیشه برای کوبیدن
حق، از چهره های مذهبی و موجه که مردم حرفشان را می پذیرند، استفاده می کنند [و]
شریح هم در منصب قضاوت بود و چنین سوء استفاده ای از
موقعیت او به نفع حکومت جور انجام گرفت.
2. عمربن سعد
عمربن سعد یکی از شخصیتهای باطل و مؤثر در تحقق حادثه
کربلا بود. او پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود. پیش از حادثه عاشورا
ابن زیاد حکمرانی ری را به او داده بود. وقتی که ابن زیاد از رسیدن امام(ع) به
عراق مطلع شد، عمر سعد را طلبید و به او امر کرد که اول به کربلا برود و با حسین
بجنگد و پس از آن، به ری برود، در غیر این صورت خبری از ایالت ری نیست.
عمر سعد بین جنگ با امام و دست برداشتن از ملک ری مردد
شد و سرانجام دنیاپرستی و ظواهر دنیوی و حکمرانی ری را بر کشتن فرزند پیامبر(ص)
ترجیح داد و به کربلا رفت.
3. حُصین بن نُمیر
حُصین بن نُمیر یکی دیگر از خواص لشکر ابن زیاد بود. وی
از سران امویان و از قبیله کنده بود که همواره با امام دشمنی داشت. در جنگ صفین در
سپاه معاویه بود. در ایام یزید نیز بر عده ای از سپاه فرماندهی داشت. او در دوران
قیام مسلم بن عقیل در کوفه، رئیس پلیس ابن زیاد بود. هم او بود که قیس بن مسهر،
فرستاده امام حسین(ع) را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد و قیس به شهادت رسید.
وی هنگامی که عبدالله بن زبیر در مکه بر ضد یزید سر به مخالفت برداشته بود، بر کوه
ابوقبیس منجنیق نهاد و کعبه را هدف قرار داد...
4. شَبَث بن رِبعی
شَبَث بن رِبعی یکی از خواص کوفه و از طایفه بنی تمیم
است. «از متعینین شناخته شده و صاحب
نفوذ کوفه و ابتدا در مسلک یاران امیرالمؤمنین(ع) بود و حضرت او را با عدی بن
حاتم یا با صعصعه بن صوحان به نزد معاویه فرستاد که وی را به اطاعت خود بخوانند و
او با معاویه به شایستگی سخن گفت و در جنگ صفین در رکاب حضرت بود، ولی هنگام عزیمت
حضرت به نهروان او و اشعث بن قیس و عمرو بن حریث، سر از اطاعت او تافته، دیگران را
نیز از اطاعت او باز می داشتند.
5. حدیثسازان
وجود متنفذان و خواصی که کارشان جعل حدیث بود، یکی دیگر
از عوامل پیدایش حادثه عاشورا به شمار میآید. آنان که به نفع دستگاه حکومتی اموی
جعل حدیث میکردند، نه تنها قیام امام حسین(ع) را غیر مشروع جلوه میدادند و آن را
خروج بر خلیفه مسلمانان قلمداد می کردند، بلکه عوام را نیز به دنبال خود کشیده،
آنها را تحریک به جنگ بر علیه امام می کردند. فضای بیمار سیاسی کوفه نیز چنین
نغمه های شومی را پذیرا میشد و به همین علت بود که از عوام تا خواص، از رعیت تا
اشراف و سران قبایل از جنگ با فرزند رسول خدا مضایقه نکردند.
اینک به یکی از این
احادیث ساختگی، که راوی آن بشیر بن عمرو انصاری است، بنگرید: حمد بن عبدالرحمان
میگوید: نزد بشیر بن عمرو انصاری رفتم در حالی که یزید خلیفه شده بود؛ او چنین
اظهار داشت: «مخالفان یزید میگویند که یزید بهترین فرد برای مدیریت جامعه نیست،
بعد میافزاید: و من هم این را قبول دارم، اما اگر رهبری یزید پذیرفته شود بهتر از
آن است که اختلاف پدیدار شود؛ زیرا از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: "لا یأتیک
فی الجماعه اِلاّخَیْر" یعنی: از ناحیه جماعت، چیزی غیر از خیر نصیب شما نمی شود.
بر طبق این حدیثی که بشیر بن عمرو انصاری ساخته، در صورتی که جامعه یزید را قبول
کرد، مخالفان او نباید حرفی بزنند؛ زیرا پیامبر اصالت را به جامعه داده است. یزید
هر چند شخصی بدکاره و نالایق بوده، ولی تا زمانی که نماز میخواند و جماعت و جمعه
اقامه میکند، دیگر نباید علیه او قیام کرد... و هر کس بر خلاف این جریان حرکت
کند، باید او را کشت.
خلاصه آنکه، زمینه سازان و پدیدآورندگان حادثه عاشورا به
طور عمده، اشراف کوفه بودند که جماعتی مانند اسماءبن خارجه، محمدبن اشعث، کثیربن
شهاب، شمربن ذی الجوشن و خلاصه بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی که قبایل خود را با
خود به جنگ بردند. از همین گروهند. البته، هرچند اشراف و بزرگان این قبایل از
طرفداران سنتی بنی امیه نبودند، اما حب جاه و مال و ریاست همه آنها در صف
بنی امیه قرار داده بود.
طرفداران بنی امیه، یعنی همان عثمانیان افراطی نیز، از
زمینه سازان اصلی حادثه عاشورا به شمار می آیند. یکی از آنها عماره بن عقبه بن
ولید بود که به یزید نامه نوشت و عزل نعمان را از ولایت کوفه درخواست کرد. از
پیامدهای این درخواست، آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه و به دنبال آن، تهدید مردم
به قتل در صورت همکاری با مسلم بن عقیل و در نتیجه، تنها ماندن مسلم و شهادت او و
دیگر خواص شیعه از جمله هانی بن عروه بود که همه اینها زمینه پیدایش حادثه کربلا
را فراهم آورد.
ادامه دارد...
ایه 61 سوره مبارکه اسراء:
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا
در قرآن بارها به مسألهى سجود فرشتگان و سرپیچى ابلیس اشاره شده است.
ابلیس، از جنّ است، «کانَ مِنَ الْجِنِّ» و لشکریانى دارد، «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ» و سپاه او پیاده و سواره، «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ» و عامل انحراف و سجده نکردنش نیز قیاس خاک و آتش بود. خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ
در این آیه به
چند نکته اشاره شده است: سجده براى غیر خدا، اما به فرمان خداوند، مانعى ندارد. انسان
گل سرسبد موجودات است، چرا که فرشتگان معصوم در برابر او سجده کردند. فرشتگان،
تسلیم فرمان خدایند. اسْجُدُوا ... فَسَجَدُوا ، اعتقاد به برترىهاى موهوم،
شیطانى است، زیرا شیطان، به برترى نوع خود عقیده داشت. ریشهى معصیت گاهى
خودبرتربینى است. حسد ابلیس، چشم حقیقت بین او را بست، خاک و گل بودن آدم را دید، ولى
روح الهى « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» او را ندید.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣