کربلا
زمان: سوم محرم الحرام ۶۱ هجری قمری
بعد از ظهر بود که عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد.
پس از ورود به کربلا، او فردی را نزد امام حسین(علیهالسلام) فرستاد تا از حضرت(علیهالسلام) علت آمدنش به عراق را جویا شود.
امام(ع) در پاسخ، به دعوت مردم کوفه اشاره کرده، فرمود: «حالا اگر نمیخواهند بر میگردم»
از سخنان مهم امام حسین (علیه السلام):
«اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانون؛
مردم، بندگان دنیا هستند و دین، جز لقلقه ی زبانشان نیست. تا آنگاه که زندگیشان بچرخد، دنبال دین می روند. و هرگاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندک می شود.
نکته: عمر سعد به خاطر تصاحب سرزمین ری حاضر شد در مقابل امام(علیهالسلام) بایستد در حالی که می دانست سخت در اشتباه است اما این طمع و حرص به دنیا باعث شد که او چنین کند!...
آیا در ما چنین روحیه ای هست؟! گاهی آدمی به چیزی علم دارد اما به خاطر شهوت مال و مقام، گرفتار می شود. بنابراین در کنار علم و آگاهی مدام باید تزکیه و خودسازی و مبارزه با هوای نفس را مد نظر داشت.
منابع:
الارشاد، اعلام الوری، مسار الشیعه، بحارالانوار، مصباحالمتهجد، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، نفسُالمهموم، معالی السبطَیْن.
(منزلگاه نینوا و کربلا)
زمان: پنج شنبه دوم محرم الحرام ۶۱ هجری.
واقعیت جغرافیایی: هوا گرم، زمین آنجا دارای پستی و بلندی و خاک نرم.
بالاخره قافله عاشورایی وارد سرزمین کربلا شد. امام حسین علیه السلام زمین آنجا را به پانصد هزار درهم از بنی اسد خریداری کرد و مجدد به آنها صدقه داد اما سفارش کرد که زائرین کربلا را تا سه روز مهمان خود کنند.( دقت کنیم گویی اباعبدالله حتی نمی خواهند خونشان در زمین غصبی ریخته شود و توجه به حق الناس دارند)
مثل امروز بود که حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام برای اقامت در محل مناسب تری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنید، پس گریست و فرمود:
پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست، و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد.
عبیدالله بن زیاد نامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت:
خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز آیی! والسلام. امام(علیه السلام) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.
در نهایت امام حسین (علیه السلام) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود:
«لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق؛ رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)
نکته: در زندگی بسیاری از ما، دو راهی بین رضایت خدا یا مردم اتفاق می افتد. ما کدام یک را انتخاب می کنیم؟
اگر خویش را اهل قافله عاشورایی و از اصحاب سید الشهدا بدانیم باید به کلام نورانی امام توجه می کنیم و همیشه رضایت خدا را بر همه چیز ترجیح دهیم.
منابع:
الارشاد، اعلام الوری، مسار الشیعه، بحارالانوار، مصباحالمتهجد، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، نفسُالمهموم، لهوف، معالی السبطَیْن، آینه در کربلاست.
منزلگاه قصر بنی مُقاتِل
زمان: اول محرم ۶۱ هجری قمری
گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می آیید؟
بعضی گفتند دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم!
( گاهی تن پروی و وجود زن و بچه و مال دنیا، این طور مانع از همراهی و یاریِ امام و ولیّ خدا می شود! )
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند.
امام حسین (علیه السلام) در این منزل به خیمه عبیدالله جُعفی رفت و به او چنین فرمود:
پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز و از این که جزو کسانی باشی که با ما می جنگند. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، او را به رو در آتش می افکند.
سپس فرمود: «ای مرد! تا پیش از این خطای زیادی داشتی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت به سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟»
گفت: «یابن رسول الله، اگر تو را یاری کنم همان ابتدای کار پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، که خوب اسبی است.
( ای اُف بر این دنیا و نفْس سرکَش که سدّ راه آدمی برای یاری کردن امام و مولای خویش می شوند)
امام حسین(علیهالسلام) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: «وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم/کهف،۵۱ »
نکته: امام حسین(علیهالسلام) با این جمله، نظریه ی « هدف وسیله را توجیه میکند!» را رد کردند و خواستند ثابت کنند که برای رسیدن به هدفی مقدس، نمی توان از هر وسیله ای استفاده کرد.
منابع:
الارشاد، اعلام الوری، مسار الشیعه، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، بحارالانوار، مصباحالمتهجد، نفسُالمهموم، لهوف، معالی السبطَیْن.
آدم خودشیفته ؛ دنبال جلب توجه دیگران است . کمترین عمل را میکند؛ اما بیشترین تشویق را میخواهد ! گاهی وقتها منت می گذارد؛ می گوید: خب خرج خودم هست! باید بیاورید دیگر!
برای اینکه رفته نان خریده ! انگار که از کره مریخ رفته ؛ خاک آنجا را برداشت آورد اینجا ! آقا من دیروز رفتم نان خریدم ! خب ماشالله !
بعد حواسش نیست ؛ وقتی این حرفها را میزنند؛ بن مایه و بیخ حرف یعنی چه ؟ یعنی اینکه شما لیاقت نداشتید که من رفتم ؛ گرفتم . شان من ! اجل از این است که ؛ بروم نان بگیرم ! آقا مگر تو چه کسی هستی ؟
مرد خود شیفته ؛ خودش را انقدر می بیند ؛ اما حسنات دیگران ؛ پیش چشمش پایین است ؛ هیچ ،اصلاً مگر چکار کردی ؟ ! خانم شما در خانه؛ غیر از خوردن و خوابیدن چکاری انجام دادی ؟ ! می شود به من بگویید؟ ! (با اعتماد به نفس هم می گوید ؛ یعنی واقعاً طوری میگوید که ؛ یک زن بعد از ۳۰ سال ؛ در خانه ؛ خیال می کند واقعا فقط خورده و خوابیده است! )
به مرد خودشیفته ؛ دختر ندهید.
به مرد خودشیفته ؛ دختر ندهید.
مرد خودشیفته ؛ زبانش تند و آزار دهنده است.
مرد خودشیفته در زمانی که زن احتیاج به مساعدت و همراهی ؛ همفکری روحی و روانی دارد؛ او را تنها میگذارد .
اگر همسرش اشتباهی بکند ؛ سرکوبش می کند .
اینقدر عزت نفس را از بانوی خانه میگیرد؛ تا چه ؟ تا زمانی که زن خانه ؛ نسبت به همه رفتار درست خودش ؛ در نظام خانه و خانواده دچار تردید و تزلزل شود؛ اصلا باورش نمی شود که دیگر بتواند ؛ یک کار درست کند ؛ هیچ .
به مرد خودشیفته دختر ندهید؛ چرا ؟ چون از امتیازات و فضائل همسرش ناراحت می شود ؛ اگر زنش را بخاطر فضائلش مورد احترام قرار دهند؛ به او بر میخورد ؛ اصلاً کمالات خودش را ؛ در شکستن کمالات بانوی خانه بدست میآورد ؛ اعتماد به نفس بانوی خانه را میگیرد ...
امروز روز احمد و تثبیت مرتضاست در دست مِهرِ دست خدا، دست مجتباست
وآن نازدانه ای که در آغوش مصطفی است باشد حسین فاطمه، سلطان قلب هاست
وآن بانویی که چرخ به تعظیم او خم است خیرالنّسای عالم و بانوی مریم است
آیت الله جوادی آملی
فرمود: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» این «حُسَیْنٌ مِنِّی» را میشود فهمید، چون نوه و فرزند اوست؛ اما «أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» یک توجیه میخواهد. همین تعبیر را درباره امام مجتبی هم فرمود که «حسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حسَن». یک طرف این جمله روشن است که «حسَنٌ مِنِّی»؛ فرزند من است؛ اما «أَنَا مِنْ حسَن» توجیه میخواهد. بخش سوم بیان نورانی حضرت است که درباره امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمود, فرمود: «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ»، و مکرّر هم فرمود. این «عَلِیٌّ مِنِّی» یعنی چه؟ از دو طرفش مشکل دارد، هم «أَنَا مِنْ عَلِیٍّ» مشکل دارد و جای سؤال است، هم «عَلِیٌّ مِنِّی».
اما این آیه نورانی مباهله به همه این سؤالها پاسخ میدهد، در این آیه ذات اقدس الهی وجود مبارک حضرت امیر را به منزله جان پیغمبر حساب کرده است ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ﴾. اگر بگوییم من از خودم هستم خودم هم از من است سؤالی ندارد؛ چون یک واقعیت است. تعبیر قرآن کریم هم تعبیر معرفتی و حُکمی و عقلی است و همه معارف را به همراه دارد. آن بیان نورانی که در روایات هست که «کُلُّهُم من نور واحِد» روشن میکند که اینها یک حقیقتاند به چهارده لباس در آمدند؛ آن وقت هم « أَنَا مِنْ عَلِیٍّ و عَلِیٌّ مِنِّی» معنایش روشن میشود هم «أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ». چرا وجود مبارک رسول خدا این حرف را درباره پسرش ابراهیم نگفت, درباره نوهاش میگوید, ابراهیم پسر او بود؛ نگفت ابراهیم از من است، هر پدری یک پسری دارد؛ اما «نبیّ بما أنّه نبیّ» بخواهد بگوید من از فلان کس هستم؛ یعنی مسئله امامت, ولایت, نبوّت یک نور است این نور گاهی به صورت پیامبر در میآید گاهی به صورت صدیقه کبرا در میآید, گاهی به صورت دوازده امام در میآید؛ البته در هر جایی درجه خاصّ خودش را دارد و مرتبه مخصوص خودش را دارد، حکم مخصوص خودش را دارد؛ لذا آنچه در روایات ما هست که «عَلِیٌّ مِنِّی و أَنَا مِنْ عَلِیٍّ» که این را قبلاً فرمود و بعد از مباهله به صورت رسمیتر بیان فرمود، درباره ائمه دیگر؛ این آیه مباهله، خیلی شفاف و روشن میکند؛ این تعارف نیست این یک تحقیق است نه تشبیه, نه تمثیل و نه مانند آن؛ «أَنَا مِنْ عَلِیٍّ و عَلِیٌّ مِنِّی» و در بعضی از روایات هم دارد که آیه نازل شده است که این بخش برائت را یا خود شما در مکه باید برای مردم قرائت کنید، «أَوْ رَجُلٌ مِنْک». پس «عَلِیٌّ مِنِّی و أَنَا مِنْ عَلِیٍّ», «حسن منّی و أنا من حسن», «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»، اینها حقیقتی است که از آیه مباهله برمیآید و از مفاخر ما شیعهها همین فرداست که بیست و چهارم ذیحجه است، آیه ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ﴾ همین آیه مباهله است که باید این روز را گرامی داشت. اینها جزء اعیاد رسمی ماست، اینها جزء مفاخر و مدارک ماست، اینها جزء دین ماست. این روزها را باید به رسمیّت شناخت و درباره آنها بحثهایی که مربوط به آن روزهاست عنایت کرد. عید مباهله گرامی باد
یکی از کسانی که به نظر من اهل زندگی نیست یا زندگی کردن با او خیلی سخت است و زندگی را تبدیل می کند به یک جهنم ؛ دختری است که احساس میکند عقل کل است! به خودش حق می دهد؛ برای شوهرش تصمیم بگیرد! بجای شوهرش تصمیم بگیرد! یا به اعتبار فهم خودش ؛ به هر شکل ممکن ؛ در هر تصمیم ؛ در هر اقدام ؛ در هر عمل او دخل و تصرف کند. ( یک وقت هایی هم مادرها تشویق می کنند می گویند: مادر از همین اول!!) خب این دختری که ازدواج می کند یا قصد ازدواج دارد ؛ باید باور کند که او شریک همسرش است نه مالکش است! نه مادرش است . هر دختری که برای همسرش نقش معلم اخلاق را داشته باشد؛ ( اینها را من خواهش می کنم دقت بفرمایید ) یا هر دختری که احساس بکند شوهرش یک محکوم است ؛ او هم یک قاضی دادگاه است ! با میزان خودش ؛ درست و غلط بودن رفتار او را اندازه بگیرد ! این جز فراریدادن شوهرش ؛ در نهایت هیچ محصولی بدست نمی آورد . من یک مورد پیدا هم نکردم که بگویند : این زن و این دختر موفق شد ! بالاخره فنر هم یک میزان قدرت تحمل فشار را دارد؛
بعد هم فرض کنید؛ با این جنس رفتارها موفق شود شوهرش را به همان شکلی که خودش اراده کرده ؛ تحت تصرف و اراده ی خودش قرار دهد . یعنی چه؟ یعنی بگویند : این مرد دربست در قبضه ی قدرت خانمش است ! بدون خانمش هیچ اختیار و اراده ای ندارد ! ( کدام یک از شما دوست دارید پسرش یا برادرش چنین وضعیتی داشته باشد؟ دوست دارید ؟ ) برای چه؟ برای اینکه اگر یک زن ؛ موفق به تحمیل این رفتار زشت و این عقل ناقص خودش به همسرش شود ؛ مطمئن باشد که؛ آن شوهر هرگز مرد قابل احترامی برای زندگی اش نیست . شما یک طرف قضیه هستید؛ شما به عنوان مادر دختر یک طرف قضیه هستید؛ که گاهی وقتها نگاه صنفی می کند؛ آن تعلق قلبی را به دخترش منتقل می کند می گوید: الحمدلله این داماد ما کاملاً در قبضه قدرت دختر من است ! اما آن داماد هم؛ مادری دارد ...
جهت دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
حجم: 16.3 مگابایت
پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) دستور توقف کاروان را صادر نمود و گفت آنانی که پیشاپیش حرکت میکنند، به محل غدیر بازگردند و کسانی که عقب ماندهاند، به کاروان، ملحق شوند.
پیامبر(ص) پس از ادای نماز ظهر، خطبهای ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:
سپس رسول خدا(ص)، دست علی(ع) را بلند نمود تا مردم او را ببینند و فرمود:
هنوز جمعیت متفرق نشده بودند که دوباره جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند، آیه سوم سوره مائده نازل شد که به آیه اکمال مشهور است. در بخشی از آیه آمده است: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»
در این هنگام، مردم به امیر مؤمنان مولا علی علیه السلام تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی(ع) تهنیت گفتند، عمر بود. او پیوسته خطاب به امیرمؤمنان(ع) میگفت: بر تو گوارا باد! ای پسر ابوطالب!!، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.
پیامبر(ص) نیز دستور داد خیمهای برای علی(ع) برپا کردند و به مسلمانان فرمان داد دسته دسته خدمت ایشان برسند و به عنوان امیر مؤمنان به او سلام دهند و همه مردم حتی همسران رسول خدا (ص) و همسران مسلمانان، دستور پیامبر(ص) را عملی ساختند.مسلمانان و بهخصوص شیعه همواره روز غدیر را از عیدهای بزرگ میدانند و این روز در میان ایشان به عیدغدیر معروف و مشهور است. همچنین از اهل سنت روایت شده که هر کس روز 18 ذیحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برای او مینویسد.
رسول خدا صلوات الله علیه فرمود : «روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد که در آن روز، برادرم امام علی علیه السلام را به عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم تا بعد از من، مردم توسط او هدایت شوند و آن روزی است که خداوند در آن روز، دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید.»
چشم و چراغ آل فاطمه آمد دست گل جواد الائمه آم
بانگ منادی آمد تبارک اللَّه موسم شادی آمد تبارک اللَّه
پناه درماندگان، امام علی النقی (ع) بر عاشقان سیره اش مبارک باد
پسر حضرت زهرا (س)! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
یکی دیگر از باورهای اشتباه دختران و پسران و خانواده ها اینست که ؛ ( مخصوصا در رابطه با دختر) برخی از مردم معتقد هستند که ازدواج شانس است و معتقدند که این شانس یکبار در خانه آنها را میزند و نباید با رد کردن پیشنهاد ازدواج به بخت خودش یا به بخت دخترش لگد بزند.
این فهم و درک اشتباه از مهمترین عوامل تولید ترس و سوق پیدا کردن یک دختر یا خانواده دختر به سوی عجله و اشتباه کاری است و این حرف هم از بی اساس ترین حرف های عالم است . هرگز اینطور نیست که شانس یکبار در یک خانه را بزند . نه؛ بارها و بارها در میزند؛ یک زن و مرد متدین و یک دختر و پسر متدین هم همین طوری که حق ندارند با مانعتراشی های بیجا ؛ با سختگیری های نامربوط ؛ در مسیر ازدواج اختلال ایجاد بکنند؛ به همان وضع هم حق ندارند؛ دختر مظلوم خود یا پسر مظلوم خودشان را بخاطر ادراکات غلط یا توهماتی که گاهی وقت ها با آن مواجه می شوند بسوی انتخاب اشتباه سوق بدهند. اینها هر دو با هم در یک وزن غلط است و در یک وزن اثر ویرانگر دارد. چرا که ازدواج هرگز به معنای حسن همجواری یک زن و مرد نیست یعنی خدای متعال بنای ازدواج را درست نکرده است که یک زن و یک مردی بتوانند با رفتار و اخلاق خوب ؛ همانطور که عرض کردم حسن همجواری داشته باشند؛ بتوانند در کنار هم بمانند؛ کنار هم زندگی کنند و در کنار هم باشند. این غلط است.
ازدواج شهد سعادتمندی است و کلید عاقبت بخیری یک مرد و زن در این عالم دنیاست و بدون تردید زن و شوهر بدون درک عمیق و پیوند مستحکم عاطفی و اعتقادی هرگز نمی توانند موانع پیش روی زندگی خودشان را بردارند و با هم و برای هم زندگی کنند.
جهت دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
حجم: 18.4 مگابایت
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣