بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
یکی از کلماتی که زیاد در نماز به کار می رود، «سبحان الله» است، سبحان الله یعنی چه؟ منظور از سبحان الله چیست؟ به کجای زندگی ما مربوط است؟ افکارما، عواطف ما ، رفتار ما؟
خدا منزه است یعنی اینکه اگر هر اشکالی در کار ما ایجاد میشه به ما برمی گردد نه به خدا....
قرآن کتاب تاریخ نیست، چون کتاب تاریخ نیست، حکم را از آن زمان برمیدارد بالا میآورد، از نبش زمان بالا میآورد. میشود یک حقیقت عالمی، یک حقیقت جهانی. اینکه در جریان قصّه یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ نه «أحسنَ القِصَص»؛ تمام قصّههای قرآن کریم «أحسنُ القَصص» است. اینکه قِصص نیست که جمع باشد. این منصوب است تا مفعول مطلق نوعی باشد؛ یعنی «نحن نقصُّ علیک قصّةً هی أحسنُ القَصَص». اگر قصّه آدم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است، اگر قصّه ابراهیم را گفتیم «أحسنُ القَصص» است. هیچ قصّهای ما نگفتیم مگر حق و عدل و میزان باشد، ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ﴾ این اصل کلّی ماست ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾، این مفعول مطلق نوعی است، منصوب است به همین. نه اینکه ـ معاذالله ـ قصّه حضرت یوسف «أحسنُ القِصَص» باشد. قِصصی که ذات اقدس الهی گفت مربوط به زمان و زمین نیست.
این را علی میخواهد بازگو کند؛ فرمود: تمام
اقوامی که آمدند و رفتند یک عده آمدند و ماندند و خوشنام بودند، آن انبیا بودند
اولیا بودند صلحا بودند صدّیقین بودند، شهدا بودند. یک عده سقوط کردند، چرا؟ برای
اینکه آنچه وظیفه آنها بود؛ یعنی حق مردم، خیال میکردند مال خودشان است، این را
به مردم میفروختند. تعبیر ادیبانه و حکیمانه است؛ یعنی رشوه میگرفتند. شما اینجا
نشستید، حقوق هم که میگیرید، حق مسلّم مردم هم هست، باز چه پولی از اینها میگیرید؟
فرمود این کمکم زیر پایه میآید بساط را به هم میزند. خدا میفرماید ما که اگر
بخواهیم این خانه را ویران بکنیم که اوّل نمیآییم آن سقف را برداریم تا شما فرار
کنید! الآن خانهها را که بخواهند ویران کنند به هر حال از بالا شروع میکنند که
خطری نباشد. فرمود ما این کار را نمیکنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ
الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ﴾؛ ما
از پایه میزنیم. این شخص نشسته نشسته آرام است، نمیداند پایه دارد ویران میشود،
یک مرتبه سقف میریزد. هیچ جای قرآن تهدید نکرده که ما خانه را از بالا شروع میکنیم،
از بالا شروع میکنیم که فرار میکند و در میرود. فرمود ما میخواهیم او را در
همان خانهاش خفه کنیم، ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾؛ از
قاعدهها و از پایههای میآییم ویران میکنیم دفعتاً ﴿فَخَرَّ عَلَیْهِمُ
السَّقْفُ﴾، آنها خفه میشوند. حضرت فرمود ما وظیفهای داریم و وظیفه این است که
حق مردم را به مردم بدهیم؛
از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که چرا دعای من مستجاب نمیشود؟ فرمود این از غرر روایات ماست که ائمه(علیهم السلام) فرمودند، فرمود: «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون» شما چه کسی را میخواهید؟ یا از کسی چیزی میخواهید که او را نمیشناسید. «لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»، این اصل اوّل. پس اصل اوّل این است که رشاء و ارتشاء و بیکاری و کمکاری و باندبازی و رانتخواری و اینها ممنوع است.
اصل دوم این است که در همان خطبه نورانی فرمود: یک عده جامه دین را به عکس در بر کردند: «لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا»؛ «فَرو»؛ یعنی پوستین. پوستین را اگر وارونه آدم بپوشد که مشکل آدم را حلّ نمیکند، آدم را حفظ نمیکند. فرمود اینها دین را وارونه کردند. فرمود ما یک امر به معروف داریم یک نهی از منکر داریم اینها جزء ارکان دیناند. اما اینها آمدند امر به منکر کردند نهی از معروف، چرا؟ برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر چند گونه است؛ هم قولی است هم فعلی. ما اگر بخواهیم بچههایمان را در داخله منزل امر به معروف بکنیم نهی از منکر بکنیم بهترین راه این است که اوّل وقت نماز خودمان را بخوانیم. حرف کسی را هم نزنیم بیجا هم حرف نزنیم. بیخود هم نخندیم بیخود هم گریه نکنیم. اینها تربیت عادی است. همیشه خیر مردم را بخواهیم، همیشه خوبی مردم را بخواهیم اگر مشکلی هم هست با خود آنها در میان بگذاریم و حلّ کنیم. ما در داخله منزل در محیط کار در محیط جامعه موظّف هستیم به امر به معروف و نهی از منکر. بهترین راه امر به معروف همان امر به معروف فعلی است نهی از منکر فعلی است. آدم وقتی که کار خوب میکند امر به معروف است. فرمود اینها امر به منکر میکنند نهی از معروف، چطور؟ برای اینکه این کسی که بیراهه میرود و راهِ کسی را میبندد دو تا منکر است؛ این کسی که قدرت دست اوست، این کسی که حالا سمتی دارد، این بیراهه میرود منکر، راه دیگران را میبندد منکر؛ این عملاً امر به منکر میکند. عدهای هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾، ببینید این یک خط است؛ اما چقدر محتوا دارد! فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ اینها روش باطلانه داشتند مردم هم به اینها اقتدا کردند. این شده امر به منکر و نهی از معروف، مردم هم به دنبال اینها راه افتادند. آن شده رشوه و خیانت، مردم هم به دنبال آنها راه افتادند، طولی نکشید که این حکومت سقوط کرد...فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ»، چه موقع میشود که ربا برطرف بشود، رشوه برطرف بشود، کمفروشی برطرف بشود، قاچاق برطرف بشود؟ حرام یعنی حرام! اگر ـ خدای ناکرده ـ مرگ پوسیدن بود، بعد از مگر خبری نبود ـ معاذالله ـ اما مرگ از پوست به درآمدن است؛ تمام خطرها برای بعد از مرگ است. این است که قرآن دارد «عقل، عقل، عقل»؛ برای اینکه آدمی که بفهمد مردن از پوست به درآمدن است نه پوسیدن، میگوید من چه کار کنم؟ آنجا رسوا میشوم! با مار و عقرب آدم چه کار کنم؟ خدا نکند ما برویم و ببینیم که در آن جهنم چه خبر است؟ ولی به قول حافظ: «این قدر هست که بانگ جرسی میآید».
شما این آیه را ببینید، این آیه برای ما حجت است؛ فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾ هیزم جهنم خود ظالم است که گُر میگیرد. تا حالا ما برنخوردیم به آیهای که خدا در قرآن بفرماید که ما از جنگل هیزم میآوریم. حالا خدا کند که نرویم و نبینیم آن هیزمها را، ولی این قدر را که میفهمیم. در سوره مبارکه «جن» فرمود: خود ظالم گُر میگیرد هیزم جهنم است: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾.
عصر، عصر قرآن است، حفظ قرآن است، بحث قرآن است، نشر قرآن است. این است که فرمود دیوانه است! عاقل نیستند! اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان میپوسید، بله؛ اما از پوست به درمیآید و پوست او را میکَنند. یک زندگی عادی حلال برای ما کافی است.
اساس کار ما این است که اگر مسئولین، اگر مردم، اگر خود ما، اگر هر کسی کاری از دست او برمیآید بخواهد شرف او، دین او، دنیای او، آخرت او حفظ باشد، همین یک سطر است که نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم. همین دو جمله نورانی حضرت امیر که فرمود: «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ ما عملاً داریم نهی از معروف میکنیم، عملاً دارم امر به منکر میکنیم. یک عده هم میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾. امیدواریم ذات اقدس الهی آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت ماست به فرد فرد شما بزرگواران، برادران و خواهران ایمانی مرحمت بفرماید!
بیانات استاد جوادی آملی در شرح نامه 79 نهج البلاغه
امام صادق علیه السلام :
اِتَّقُوا اللّهَ، و کونوا إخوَةً بَرَرَةً، مُتَحابّینَ فِی اللّهِ مُتَواصِلینَ مُتَراحِمینَ، تَزاوَروا وتَلاقَوا و تَذاکَروا أمرَنا وأحیوهُ.
از خدا پروا کنید و برادرانى نیکوکار باشید بهخاطر خدا یکدیگر را دوست بدارید، با هم ارتباط داشتهباشید، به هم مهر بورزید، به دیدار و ملاقات یکدیگر بروید، و در باره قضیّه ما (امامت و ولایت) گفتگو کنید وآن را زنده بدارید.
الکـافـی : ج ۲ ص ۱۷۵
مؤمن در همین دنیا از صراط عبور می کند در ذیل آیه " و إن منکم إلّا واردُها کان علی ربّک حتماً مقضیّاً" روایتی نقل شده که اهل بهشت با هم گفتگو می کنند : «مگر نه اینکه خدا فرموده بود هیچ کس وارد بهشت نمی شود مگر اینکه از جهنم عبور کند! ما که بدون جهنم وارد بهشت شدیم. پس این فرمایش خدا چه شد؟ در جواب ایشان گفته می شود: شما قبل از شعله ور شدن جهنم از آن عبور کردید و متوجه آن نشدید چون آتشی نبود و شعله ور نشده بود.از این روایت فهمیده می شود کسانی که بر صراط ولایت امام باشند از صراط گذشته اند و گرفتاری صراط برای کسانی است که در دنیا بر صراط امام نباشند و به تعبیر دیگر کسانی که در دنیا مانده باشند....
پیامبر عزیز اسلام (صلوات الله علیه) فرمود: اگر خواهان زندگی خوشبختان، مرگ شهیدان،سلامت و راحتی روز قیامت و مصونیت از شیطان هستید، به درس قرآن بپردازید؛ در جلسه پیش بیان شد که قرآن از ما انتظاراتی دارد از جمله : قرائت، تلاوت، ترتیل، تدبّر، استماع، تعلیم، تفسیر، و عمل به قرآن ... و ادامه مبحث توسط استاد حجت الاسلام بهشتی:
دریافت
حجم: 19.8 مگابایت
فإنّما أهلها کلابٌ عاریةٌ و سِباعٌ ضاریةٌ، یَهِرُّ بعضُها علی بعضٍ ویأکُلُ عزیزُها ذلیلَها ....
از منظر و نگاه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه انسان یک موجود دوبعدی است. آفریده ای است که هم خوب است و هم بد، هم امکان آسمانی و عرشی شدن او وجود دارد و هم قابلیت این را دارد که به جایگاهی پست تر از حیوانات سقوط کند. انسان از یک طرف شریفترین آفریده خداوند عالم است که ذات اقدس متعال از روح خودش به او دمیده و به او ساختمان شناخت و ادراک حق از باطل و سره از ناسره را عطا فرموده و به همین اعتبار هم عالیترین امانت الهی را که آسمانها و زمین و کوهها از پذیرش آن خودداری کردند به او سپردند و از سوی دیگر هم آفریده ای است که این امکان را دارد که با فاصله گرفتن از معارف و معالم الهی و پشت کردن به آدمیت و انسانیت خودش ودر قید بندگی قرار دادن وجود خودش به یک موجود شرور و حسود و خودخواه و درّنده تبدیل شود.
دریافت
حجم: 10.9 مگابایت
سوال و جواب یکی از بهترین راههای تعلیم و تعلّم و علم آموزی است. بحث ما در معاد به مرحله سوم یعنی قیامت کبری رسیده بود. در قیامت کبری پنجاه موقف وجود دارد که بخشی از آنها در صراط است. قبلاً گفته بودیم که صراط راهی است که به بهشت منتهی می شود و هر کس از آن عبور کند به بهشت می رسد....
آخرین نامه نهج البلاغه نامه 79 است. این نامه گرچه یک سطر است؛ اما مطالب فراوانی را به همراه دارد. قسمت مهم محتوای این یک سطر، در خطبهها و نامههای حضرت آمده که چطور ملّتی گاهی بالا میآید و گاهی پایین میآید؟ یک حکومت گاهی مقتدر میشود و گاهی سقوط میکند.
حضرت امیر علیه السلام این نامه را به فرماندهان جنگ و لشکریانش نوشت، چون قدرت با همین مسائل نظامی همراه است. فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْه»؛ اینکه میگویند گاهی کلمات حضرت امیر، یک رساله شرح میخواهد، همین است. فرمود: الآن قدرت نظامی دست شماست و اوّلین حرف را هم همین سلاح جنگی میزند، اگر شما این سلاح را تحت فرهنگ قرار دادید، هم شما میمانید، هم نظامتان میماند، هم مردم در رفاه هستند و اگر فرهنگ را از جنگ بردارید، فرهنگ و عقل را از اسلحه بردارید، فرهنگ را از قدرت بردارید، هم شما سقوط میکنید و هم آنها سقوط میکنند.
هیچ حاکمی مثل علی بن ابیطالب نبود؛ اما وقتی رهبر علی باشد، خدمتگزاران و کارگزاران، علوی نباشند، سقوط یعنی سقوط! قطعی یعنی قطعی است! چه اینکه حکومت اصلی شکست خورد. فرمود مرا تنها نگذارید، من هم برای دنیای شما هم برای آخرت شما خوب هستم؛ نگویید ما یک رهبر خوبی مثل علی داریم! مادامی که کارگزاران و مسئولان، کسانی که ارباب رجوع به آنها رجوع میکنند، مثل من فکر نکنند، نظام عالم بر این است که این حتماً از بین برود، چه اینکه رفت.
نگاه کنید که این یک خط چقدر پر محتواست! فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ»؛ شما یک سلسله قصصی را در قرآن کریم خواندهاید و یک سلسله قصصی را از انبیا شنیدهاید، قرآن یک کتاب تاریخ نیست، کتاب قصّه نیست؛ لذا شما میبینید جریان انبیا را که نقل میکند، آن سرزمینی که عذاب شد گاهی ذکر میکند؛ اما اصلاً سخن از عصر و زمان نیست که موسی در چه عصری بود، عیسی در چه عصری بود! ابراهیم در چه عصری بود! این حرف، حرف جهانی است. شما هیچ جای قرآن خواندهاید؟ با اینکه بیش از صد مرتبه نام مبارک موسای کلیم آمده؛ اما سخن از تاریخ نیست که در چه زمانی بود! فرمود زمان و زمین برای ما یکسان است، حکم همان است که ما میگوییم. درباره ابراهیم این طور است، اسحاق این طور است، اسماعیل این طور است، یوسف این طور است. فرمود زمان ظرف است.
حضرت امیر فرمود میدانید دنیا توان آن را ندارد با همه شُکوههایی که دارد، مرا فریب بدهد. این قدرت را در من دیدید؛ اما نگویید ما یک رهبر خوبی داریم یک امام خوبی داریم. اگر شما دینفروش باشید حقفروش باشید، باطلبخر باشید، طولی نمیکشد که بساط شما جمع میشود چه اینکه شد. معنای آن این نیست که یک حق به جای شما میآید، معنایش این است که باطل شما ادامه پیدا میکند. شما زمینهساز حکومت اموی بودید، مروانی بودید، جریان کربلا را به پا کردید، بعد عباسی بودید، پنج قرن بر ایران و امثال ایران حکومت کردند، فرمود این کار برای شما نیست برای ما هم نیست برای آیندگان هم نیست؛ این برای نظام الهی است.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ»؛ اینها که مسئولیناند در ادارات نشستهاند، باید بدانند که حق از آن اینها نیست، حق مردم را به مردم دادید دیگر نباید بفروشید. تعبیر این حقفروشی عبارت اُخرای از رشوه گرفتن و رومیزی و زیرمیزی و اختلاس و نجومی و اینهاست. فرمود شما مال مردم را دارید میدهید، مال مردم را که نمیتوانید به مردم بفروشید. آن وقت چه پولی است که از آنها میگیرید؟! قهراً این ناراضی میشود؛ از یک طرف هم آنچه را که به شما داد روی جنس میکِشد، از طرف دوم بار سنگین آن بر دوش طبقه ضعیف است؛ از طرف سوم چرا حقّ مردم را به مردم میفروشید؟ این شکست قطعی است، از بین رفتن قطعی است، اینها را به علم غیب میگوید.
بیانات استاد جوادی آملی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
لَو أنَّ عَبدَینِ تَحابّا فِی اللّهِ عز و جل، واحِدٌ فِی المَشرِقِ وآخَرُ فِی المَغرِبِ، لَجَمَعَ اللّهُ بَینَهُما یَومَ القِیامَةِ، یَقولُ: هذَا الَّذی کُنتَ تُحِبُّهُ فِیَّ.
اگر دو بنده، یکى در مشرق و دیگرى در مغرب بهخاطر خداوند عزّوجلّ یکدیگر را دوست بدارند، خداوند در روز قیامت، آن دو را نزد هم مىآورد و مىفرماید: «این، همان کسى است که به خاطر من دوستش مىداشتى» .
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣