سوره مبارکه واقعه دارای خواص ظاهری و معنوی است چنانچه هر کدام از سوره های قرآن چنین است. یعنی علاوه بر جهت فضیلت قرآن و توجه به خداوند صاحب قرآن که برای همه سوره هاست ، هر کدام آثار ویژه به خود دارند.
در تفسیر مجمع البیان روایت شده کسی که سوره مبارکه واقعه را مکرر بخواند ، از غافلین نوشته نمی شود.
از دیگر خواص این سوره این است که : کسی که شبهای جمعه این سوره را بخواند در قیامت چهره ا شمانند ماه شب چهارده می درخشد و همچنین هر کس پیش از خواب این سوره را بخواند ، خدا او را دوست می دارد.(البته محبت خدا سبب می شود که خلق هم او را دوست بدارند.)
از جمله خواص قرائت مداوم این سوره شریفه این است که پس از مرگ از رفقای مولی الموحدین علی بن ابیطالب علیه السلام است که بالاترین خاصیت قرائت این سوره است که کارش به جایی برسد که رفیق علی (ع) شود.
عمده اهمیت برای آثار معنوی است و عاقل دنبال آن می رود. آن گاه آثار ظاهری و دنیوی مداومت بر خواندن این سوره مبارکه برطرف شدن تهیدستی است.
برگشت همه بدبختی ها به غفلت است، چشم بصیرت که کور می شود و گوش باطن که از شنیدن حقایق باز می ماند و دل که از درک واقعیات عاجز میماند تا به جائیکه از چهارپایان پست تر می گردد ، همه در اثر غفلت است.
راه خدا که بسته شد ، راه دنیا باز می شود ، حد ادراکش در خور و خواب و شهوترانی و جاه و جلال خاصه می شود گردابیست که هر که در آن فرو رفت ، بیرون آمدنش بسی مشکل است. با اینکه می بیند مردنی است ، باز حرص عجیبی او را رها نمی کند ، دنبال زیادتی مال و جاه می باشد.اما اگر به برکت قرآن بیماری غفلت علاج شد، گوشش برای شنیدن اخبار قرآن از قیامت باز است و دلش برای باور داشتن آن آماده است.
قرآن نامه رب العالمین است که به وسیله جبرئیل و و ساطت حبیبش محمد صلوات الله علیه به ما رسیده است.
و از آداب مهم آن حضور قلب و تدبر و التفات به معانی آن است. از آیات خوفش ترس و از آیات رجائش امیدوار گردد. از آیات معارفش ، شناسایی او زیادتر گردد.
اگر کسی قرآن را با تدبر بخواند بالاخره در او اثر خواهد گذاشت. آب چشمه قطره قطره بر سنگ می چکد و بر آن اثر می کند قرآن اثرش از آب بیشتر و دلها هم إن شاءالله سخت نشده است بالاخره با مداومت و تکرار اثر مطلوب را خواهد بخشید. بیماری غفلت معالجه می گرددالبته مراتب دارد تا کارش به جائی می رسد که با خواندن یا شنیدن آیه ای از قرآن دلشکسته می گردد حالش تغییر می کند.
از عظمت بلکه معجزه قرآن آن است که تکرارش ملال آور نیست. هر کتابی به هر شیرینی که باشد چند مرتبه که آن را بخوانند ملال می آورد مگر قرآن که لطفش بیشتر می گردد.
وقتی انسان قرآن را که به دست می گیرد فکر کند نامه خصوصی از طرف پروردگار به سوی بنده ضعیف خواننده است، نامه محبوب است. ببین چه خواسته است مبادا آیات عذاب را راجع به خودت ندانی تو چه دانی به چه حالی می میری، ساعت آخر عمرت چگونه است؟
در کتاب شریف اصول کافی از ابو اسامه نقل می کند وقتی در مسافرتم با امام صادق علیه السلام هم کجاوه بودیم، در اثناء راه حضرت رو به من کرد و فرمود : قرآن داری؟ عرض کردم آری. فرمود : بخوان! قرآن رتا باز کردم و سوره ای خواندم امام متأثر شد و فرمود: " ارعو ا قلوبکم" مراعات دلهایتان را بکنید ، سری به دلت بزن احوالش را بپرس چرا؟ علتش را خودش بیان فرمود : در شبانه روز ساعاتی است که در دل نه ایمان است نه کفر مانند کهنه پوسیده " کالخرقة البالیة " دلش همه جا هست جز به یاد خدا ، التفاتی به حضور پروردگار ندارد، با اشاره شیطان منحرف می شود و تکیه به خدا ندارد که محفوظ بماند.
سپس فرمود: ابا اسامة؛ إذا تفقدت قلبک لا تذکر فیه خیراً و لا شراً و لا تدری این هو" ای ابا اسامه گاهی که به دلت رجوع می کنی می بینی هیچ در آن نیست نه یاد خدا و آخرت ، نه اراده خیر و اقبال به بهشت، و نمی دانی دلت کجاست؟ به قول من در بانک است یا در بازار در معامله زمین و ماشین و یا در جرّ و نزاع است.
نمی ترسی که مرگت خفته گیرد دلت را غافل و آشفته گیرد
وای از آشفتگی دل ، خدا کند دستور امام " ارعوا قلوبکم " را ترتیب اثر دهیم . همین یک دستور ما را بس است. انسان به فکر فرو برود ساعت آخر عمرم دلم کجاست؟ « اللهم انی اسئلک ایماناً تباشر قلبی و اسئلک ایماناً لا اجل له دون لقائک»
ادامه دارد....
بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت
داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق...
بغضهای
ریشه دار در بقیع روح انسان خیمه زده است. خاک بقیع، بوی آسمانی
دانش را می پراکند.
دقایق غم را
اشکهای ما قطره قطره دنبال می کند.
چه فصل متروکی است
پاییز اندوه؛ اما تا روزگار دنیا هست، گریزی از مرور سطور این فصل نیست.
امروز، کتاب دانش،
مرثیه هایی در دل دارد که هر کدام جگرسوز است و پر خراش.
نام بقیع که
می آید، یادی کبود در آغوش غزلهای ما می ماند.
نام بقیع که
می آید، چشمه های بی اختیار اشک، از صفحات تاریخ جاری می شود.
امروز، گاه سفر به
مکتب احادیث «صادق» با چشمان اشکبار فراق است.
قطعه های غمزده
امروز، اشکهای
قلم، نماینده قطعه های غمزدگی است.
در وادی پر از
اشتیاق دانایی، ضجه و شیون منتشر است.
امروز دوبیتی های
«وا اماما»، زمزمه بقیعستان دل است.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خازِنِ العِلْمِ الدَّاعی إِلَیْکَ بِالحَقِّ النُّورِ المُبِینِ،
اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَوَحْیِکَ وَخازِنَ عِلْمِکَ وَلِسانَ تَوْحِیدِکَ وَوَلِیَّ أَمْرِکَ
وَمُسْتَحْفِظَ
دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیائِکَ
وَحُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ
اماما!غروب
غریبت، در لابه لای دقیقه های خاکی بقیع قد می کشد.
مدبنه، با التهاب به مدار
پرواز کبوتران دست میبرد تا مردم، آیه های زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر
نیاورند.
زمین، آبستن اشک
می شود.
خورشید، قد خم می کند و دستهای ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بی قراری
را در آغوش می کشند.
داغ در گلوی شیعیان
منتشر می شود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ به هم
خورده است
دشمنان، با زهرشان،
قلب تو را نشانه رفته اند تا بار دیگر هجمه ای بر پیکر اسلام وارد کنند.
اینان، سپاهیان شیطانند
که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآورده اند.
اینان می خواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری
نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعه» تجربه
خواهند کرد. هنوز هم خورشید، از چشمان تو تقلید می کند. دانشگاه، به
نام تو زنده است؛ حوزه از زلال دانش تو آب می خورد و عطش دانش اندوزی راهیان عشق،
با کلام تو سیراب می شود.. و ما همچنان منتظر قائم آل محمدیم تا از دژخیمان زالو صفت انتقام خون شما را بگیرد...
هنوز هم دنیا، از
شکوه جاری تو وام می گیرد.
شهادت ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت
اخلاق نیکو چیزی است که باید با تمرین و تکرار به دست آید و چون اخلاق آینه تمام نمای درون ماست پس باید به غبار زدایی نفس خود بپردازیم و در این راه از فرمایشات بزرگان بهره ببریم
آیت الله جوادی آملی پیرامون نفس انسان می فرماید : " ما گرفتار یک دشمن داخلی هستیم که این دشمن داخلی چند کار میکند، خوب را بد نشان میدهد, بد را خوب نشان میدهد, ما برای نجات از این دشمن داخلی که آن دشمن بیرونی؛ یعنی ابلیس هم همین کار را میکند, چندتا راه داریم: راه اول شناخت و علم است که علم این سهم تعیینکنندهای دارد که آدم بداند چه چیزی حق است, چه چیزی باطل; چه چیزی خیر است, چه چیزی شرّ؛ چه چیزی زشت است, چه چیزی زیبا; چه چیزی صدق است, چه چیزی کذب؛ خاصیت علم است. چیز دیگری که در کنار علم نافع است, ایمان و اعتقاد به اینکه آن چرا که قرآن و عترت گفتند «حقٌ لا ریبَ فیه». راه سوم این است که ما باطن اشیا را بفهمیم.
برای ائمه(ع) گذشتن از گناه خیلی آسان بود، چرا؟ چون اینها نه تنها عالِم بودند که بعد از این کیفر هست, نه تنها ایمان داشتند که خدا حق میگوید؛ برای اینکه باطن کار را میدیدند. اگر کسی باطن کاری را ببیند و بداند این زرق و برق، آن طرفش آلودگی و لجن است. وجود مبارک حضرت امیر وقتی به مقام خلافت رسید کلّ خاورمیانه در اختیار او بود, ما در خاورمیانه دوتا حکومت نداشتیم، ایران چندتا استانداری داشت، یک استانداری آن مشترک بین عراق و ایران بود؛ یعنی اهواز بود, بصره بود تا کرمان, کلّ اینها یک استانداری بود، استاندار آن هم ابنعباس بود. آذربایجان با آن بخش وسیعش، قسمت اصفهان و اینها یک استان بود. ایران چندتا استان بود. کلّ خاورمیانه را وجود مبارک حضرت امیر اداره میکرد؛ الآن شده چهل پنجاه کشور، آن روز یک کشور بود. حضرت در برابر این حکومت وسیع خاورمیانه گفت این «عفطه عنز» است؛ اینها راحت هستند برای اینکه نه تنها میدانند باطن گناه بد است, نه تنها ایمان دارند که خدا فرمود: باطن گناه بد است, باطن کار را هم میبینند؛ لذا زرق و برق دنیا نمیتواند درباره اینها اثر کند. این است که خدا فرمود شما اگر زنده بشوید یا میفهمید یا باور دارید یا میبینید. اگر کسی به این مقام رسید؛ آن وقت راحتِ راحت است؛ ما هم به اندازه خودمان میتوانیم, حوزه ابتلای ما مگر چقدر است، ما در محدوده خاص، زندگی محدودی داریم، ما به همین اندازه میتوانیم بفهمیم فلان کار باطن آن چیست یا بفهمیم یا باور کنیم با ببینیم;
فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ اگر انسان زنده باشد, بو میکشد و میبیند. فرمود شما میتوانید باطن آن را ببینید. آن هم که بد را خوب نشان میدهد در درون ماست به نام نفس مسوّله؛ این نفس مسوّله کار بسیار تلخی دارد، تمام این لجنها را یک طرف میگذارد, رویش هم یک زرورق شیرین میکشد و به صورت تابلوی زرّین به ما نشان میدهد؛ این در درون ما این چنین کاری را دارد میکند، هر روز کارگاه او این است. اگر انداختن یوسف به چاه هست; به وسیله همین نفس مسوّله است. همه ما مبتلا هستیم؛ بعدها انسان گرفتار نفس امّاره میشود وگرنه نفس امّاره که اوایل پیدا نیست، اول نفس مسوّله است، این نفس مسوّله این هنر را دارد، ابزار خوبی برای شیطنت شیطان است؛ تابلوسازی, هنرمندی, در درون او ماهرانه است، او بدترین لجن را یک زرورق شیرین روی آن میکشد و به ما نشان میدهد, ما هم خوب میبینیم, از پشت آن بیخبر هستیم برای اینکه از پشت آن باخبر بشویم سه راه دارد: یا راه درس و بحث و تفسیر حوزوی و دانشگاهی است یا اگر کسی توفیق نداشت حوزه و دانشگاه نداشت, ایمان داشته باشد که خدا و پیغمبردرست گفتند یا اگر اهل کشف و شهود بود ـ که «طوبی له و حسن مآب» ـ باطن امر را میبیند. این سه راه باز است؛ لذا فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در تبیین فرهنگ مقدس عفاف و حجاب و حفظ این گوهر با ارزش می فرماید: "اگر کسی قدرتی و شهامتی دارد زکاتش، جهاد «فی سبیل الله» است. زکات قدرت هم عفو است؛ زکات مال، انفاق و زکات اخلاق، تهذیب است. کسی یک جمالی دارد حالا چه زن چه مرد، زکاتش، عفاف اوست؛ هر زنی باید حجابش را رعایت کند؛ اما آن زنی و جوانی که زیباتر است وظیفهاش بیشتر است، لذا هر جوانی باید عفّتش را حفظ کند .
یکی از بیماریهای اخلاقی و اجتماعی «ترک عفّت» است، آن کس که خود را به عفاف مزّین نکرده، مریض است. ذات اقدس اله به همسران حضرت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿یا نساء النّبیّ لستُنّ کأحدٍ من النّساءِ إنْ اتّقیتُنّ فلا تخضعن بالقول فیطمعَ الّذی فی قلبه مرضٌ و قُلنَ قولاً معروفاً﴾. یعنی شما در سخن گفتن، صدای خود را نازک و رقیق نکنید؛ زیرا آن مردی که قلبش مریض است، طمع میکند. از این جا روشن میشود که «مرض» در فرهنگ قرآن کریم، بسیار عمیق و ریشهدار است. آن مردی که نتواند خود را در برابر آهنگ نامحرم، رام کند، مریض است، چهاینکه آن زنی که نتواند خود را در برابر نامحرم بپوشاند، مریض است و این مرض با درس «حجاب» و «عفّت» درمان میشود."پوشیده ماندن از نامحرمان دستور صریح قرآن است. قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید: «به بانوان با ایمان بگو چشمهای خود را فرو پوشند و عورتهای خود را از نگاه دیگران پوشیده نگاه دارند و زینتهای خود را؛ جز آن مقداری که ظاهر است، آشکار نسازند و روسریهای خود را بر سینه افکنند و زینتهای خود را آشکار نسازند؛ ...» . افزون بر آن، پوشیدگی کامل اندام، با وقار و به دور از تحریک سخن گفتن و دوری از آرایشهای شبیه به دوران جاهلیت، توصیه شده است.
اسلام زن را انسانی کامل و دارای همه حقوق و مسوولیت های بشری می داند که می تواند با حفظ و پرورش گوهر وجود خود به بالاترین موقعیت های معنوی پرواز کند .زن در این جایگاه کوثر، یعنی سرچشمه همه خوبی ها و برکات دنیا و آخرت است و پیامبر خدا هم بر دست او بوسه می زند. برای همین است که زن گوهری است که باید قدر دانسته شود و به ابزاری برای هوسرانی و خدمتکاری برای مردان تبدیل نشود. حجاب برای این است.
شخصیت والا و عزت نفس زنانه است که نمی گذارد کسی بی پرده با او روبرو شود؛ حتی اگر چشم ظاهرش نابینا باشد.روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخواست و چادر به سر کرد. رسول خدا فرمود: «چرا از او رو گرفتی؟، او که تو را نمیبیند؟!» فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او ،اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.» رسول خدا که از این همه حکمت و فرزانگی به وجدآمده بود، فرمود: «شهادت می دهم که تو پاره تن منی».
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است بهترین زینت تو حفظ حجاب است
عقیده به معاد امری فطری است که شخص با خودیابی ان را در می یابد اما با ان همه اشتیاقی که به درک چگونگی ان دارد از این دانش بی بهره است هرچه عقلش را بکار بیندازد از خصوصیات معاد خبردار نمی شود چون هنوز در ان عالم گام نگذاشته تا بتواند دریابد. همان تشبیه جالب که چون بچه در رحم مادر از اوضاع دنیا بی خبر است، ما هم تا در رحم عالم طبع و ماده ایم از سعه عالم ملکوت و جهان باقی بی اطلاعیم. زمان و مکان نمی گذارد مافوق آن را دریابیم و جز راه وحی و قبول کردن فرموده های خدای عالمیان راهی نیست.
خلاصه اینکه عقل اصل معاد را می فهمد و باور می کند ولی چگونگی آن را جز از زبان فرستادگان الهی نمی توان دریافت.
این سوره مبارکه واقعه به بیان کیفیت معاد پرداخته و قسمتی از اوضاع و گزارشات قیامت و معاد را بیان فرموده است.
از همان اول از وقوع واقعه و قضیه بزرگ که هیچگونه دروغی در آن نیست خبر می دهد که بالا برنده و پایین اورنده است. چه افتاده هایی را که به درجات بالا و چه بزرگوارانی را که خوار می کند از زلزله کوه خرد کن خبر می دهد.
در چنین روزی مردمان برسه دسته اند: خوبان و بدان و مقربین
خوبان نیکوکاران و دوستان علی (ع) هستند که نیکی هایشان بر بدی هایشان فزونی داشته است و بدان دشمنان علی (ع) و کسانی هستند که در خوشی های دنیا فرو رفته جز زندگی مادی هدفی نداشته اند اما شیعیان علی (ع) مقربین و سابقین اند آنان که پا جای پای مولا گذاشته، دنیا با این زرق و برقش نتوانست آنها را بفریبد.
آنگاه سخن از پذیرایی های بهشتی از اصحاب یمین و سابقین می فرماید از شراب جالبی که سردرد و بیهوشی ندارد بلکه محبت و فراست می افزاید و از میوه ها و گوشت مرغ بهشتی و برخورداری از همسر مهربان و زیبا و باوفا به نام (حورالعین) سخن می رود.
بهشتیان با یکدیگر مأنوس و هرگز سخن لغو وبیهوده و دشنام نمی دهند و میهمانی های متعدد انبیا و خداوند به آنان شادمانی و طراوت تازه به تازه ای می دهد در ختان پرسایه و پرمیوه و خلاصه سایه عرش خدا برای آنان است.
در برابر آنان اصحاب شمال باد گرم و آب جوشان و آتش سیاه و شراره های کوه پیکر برای آنها است از نیش مارها و عقرب ها به آب آتشین به نام حمیم پناه می برند و از شدت تشنگی آن را چون شتر مبتلا به استسقاء می آشامند و شکم ها را از آن آب جوشان پر می کنند.
سپس علت این گونه عذاب ها را فرو رفتن در خوش گذرانیهای دنیا و تکذب معاد و اصرار بر گناه بزرگ می داند.
ادامه دارد....
برگرفته از تفسیر سوره مبارکه واقعه - شهید دستغیب
امام علی علیه السلام
کَفاکَ مُؤَدِّبا لِنَفسِکَ تَجَنُّبُ ما کَرِهتَهُ مِن غَیرِکَ؛
دورى کردن از آنچه از دیگران ناخوش میدارى، بهترین ادبآموز توست.
غرر الحکم: ح ۷۰۷۷
ترس
کلمه ای که بیشتر ما انسان ها اگر برای چند لحظه به این کلمه فکر کنیم نا خوداگاه
ذهنمان به سمت چیزها و یا کارهایی سرک می کشد که خاطرات بدی از ان ها داریم یا احساس
می کنیم اگربا ان چیزها یا کارها روبرو شویم نمی توانیم پیروزی را نصیب خودمان
کنیم
مثلا کودکی که به
تازگی دستش بااتش سوخته وخاطره بدی رابه یاد دارد به محض دیدن اتش ترس به سراغش می
اید و سعی میکنداز ان فاصله بگیرد.
اما افرادکمی رامی
توان یافت که بعدازشنیدن کلمه ترس به یاد قیامت بیفتند و با تمام وجود بترسندT بترسندازاین که
روزی به ازای کوچک وبزرگ اعمال این دنیایشان بایدحساب پس دهند
پسرازنقل کارهایش
برای پدر شرمسارمیشود:
"بزرگی پسری
داشت یک روز به پسرش فرمود که من یک حاجتی دارم اگربگویم انجام می دهی؟
پسرگفت : بلی پدرگفت هرشب که به خانه می ایی اعمال روز خودت رابرای من
شرح بده شب که شد پسرامد که به قول خودوفاکندمقداری ازاعما ل خودراذکرکردوازگفتن
بعضی اعمال خودداری نمود . ان وقت پدربه اوگفت
من بنده ی ضعیفی ازبندگان خداهستم وقتی تواعمال خودت رانمی توانی به من بگویی پس چه
طوربه خدا فردای قیامت می گویی؟ و چگونه اعمالت را در محضر خلایق می خوانی?" اقرأ کتابک کفی
بنفسک الیوم علیک حسیبا"
کسی از قیامت با تمام
وجود میترسد که سعی میکند گناهی از او سرنزند و اگر گناهی انجام داد سریعاً توبه می کند و تلاش
میکند هیچ گاه ان گناه از او سرنزند. و گرنه کسی که هر روز غرق درگناهان رنگارنگ است
و همیشه بنده ی وفاداری برای شیطان بوده هیچ گاه ترس از قیامت را درک نخواهد
کرد
.
قیامت ترس دارد اما ما زمانی این ترس را باور خواهیم
کرد که همیشه و در همه حال به یادخداباشیم
.ما زمانی از قیامت میترسیم که بادیدن شعله ی اتشی به
یاد آتش جهنم بیفتیم وبا آمدن زلزله ای به زلزله ی عظیم قیامت بیندیشم اما حالا ماانسان هایی که غرق گناهیم چه کنیم:ای کاش همه ی
ما همین لحظه اول به خدا و بعد به خودمان قول می دادیم که سعی کنیم یک گناه ازهزاران
گناهی راکه انجام میدهیم ترک کنیم.
فقط یک گناه!
حال که به امید بخشیده شدن در شبهای قدر ، امید به تمیز شدن روح خود داریم باید تلاش کنیم شروع سال دیگری از عمرمان را با مراقبه و مشارطه و محاسبه آغاز کنیم.
بیایید قول دهیم و به قولمان عمل کنیم.
به همین مناسبت بر آن شدیم با گزیده هایی از تفسیر سوره مبارکه واقعه از زبان شهید آیت الله دستغیب کمی با حال و هوای قیامت و برزخ آشنا شویم و خود را برای رسیدن به بهشت و قرار گرفتن در گروه اصحاب یمین و حتی در زمره سابقین آماده کنیم إن شاء الله
هر هفته پنج شنبه منتظر ما باشید.
صدای پای عید میآید و دل مومن، بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلاتکلیف است؛ از آمدن این عید، دلشاد باشد یا از رفتن آن ماه، محزون؟
عید فطر، پاکترین
و عیدترین عیدهاست؛ چرا که پاداش یک ماه عبادت و شستوشوی جان در نهر پاک رمضان
است.
عید فطر، عید پایان
یافتن رمضان نیست، عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان
ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد میشود.
رمضان، کورهای است که هستی انسان را میسوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر برمیآورد.
فطر، شادی و دستافشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است.
قرار بود که رمضان،
با سحرها و افطارهایش، با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر
درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شدهایم، اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم،
عید فطر، عید ما نیست. از اینروست که در دعای قنوت نماز عید فطر میخوانیم از تو
میخواهم به حق این روز که آن را برای مسلمانان عید قرار دادی و برای محمد و آل او
ذخیره و فزونی ساختی!»
در تنگنای روزمرگی،
از پشت جاده های تاریک گناه و وسوسه، به دست های پر نیازمان آموختیم که تنها رو به
آسمان بی کران کرامت و مهربانی تو دراز شوند و در ورای سیاه ترین لحظه های تنهایی،
به امید نور روشن درگاهت، به انتظار بنشینند.
پروردگارا! زنگارهای
سیاه دل را در جام طلایی رمضان شست وشو داده و با روحی تطهیر شده از هر آنچه
ناپاکی، به سویت می شتابیم.
خدایا! در ناب ترین
ثانیه های راز و نیاز با تو، میهمان سفره های رنگینت بودیم و در تپش نبض تند زمان،
چه زود، بدرقه کردیم روزهای روزه داریمان را و حالا با روحی سرشار از معنویت و دل
های لبریز از مهر تو، دست های در هم گره شده ای که بوی وحدت می دهند و شعارشان
همدلی است، با قدم های استواری که مقصدشان یک پارچگی است، به استقبال روز موعود می
شتابیم؛ در شکوه و عظمت نماز عید، غرق شده و با رمضان وداع می کنیم. فرشتگان
آسمان، رشک می برند به این همه یکرنگی و اتحاد ما.
الهی! نگذار که
روزهای بعد از این، عطر پاک رمضان را در یادها گم کند.
«حلول عید فطر بر شما مبارک»
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣