و با این کلام نبوی وارد سیره عملی رسول خدا (ص) در زمینۀ دهمین ویژگی عبادالرّحمن می شویم:
ابتدا سیرۀ حضرت در معنای شهادت به عنوان شاهد بودن «خبر و گواهی دادن»
خداوند در تشریح خطوط کلّی رسالت خاتم الانبیاء (ص) و بیان اوصاف حضرتش می فرماید: " یا ایّها النّبی انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً . و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً" (احزاب 45-46) چنانکه می دانیم خدای سبحان در قرآن انبیای دیگر را به اسم، خطاب قرار داده نظیر «یا داوود» «یا موسی» «یا عیسی» ولی همواره رسول اکرم (ص) را با لقب مناسب مورد خطاب قرار می دهد. قرآن اوصاف فراوانی را برای حضرت یاد کرده فرماید: ای پیامبر گرانقدر ما تو را برای همۀ بشریّت اعزام کرده ایم "و ما ارسلناک الّا کافّةً للنّاس" (سباء – 28) تو را شاهد امّت، بشیر و نذیر و دعوت کننده به «الله» و سراج منیر قرار دادیم تا آنجا که قلمرو رسالت است تو را شاهد فرستادیم و قلمرو نبوّت حضرت همۀ جهان بود. ما تو را رحمت قرار دادیم " و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین" (انبیاء – 107) ای پیامبر گرامی تو برای تمام جوامع بشری در پهنۀ زمین و در سینۀ زمان تا روز قیامت مبعوث شده ای و هیچ بشری و هیچ عصری از حیطۀ رسالت و قلمرو بعثت تو مستثنی نمی باشد. چنین رسولی شاهد اعمال همگان خواهد بود. هم نمونۀ تکاملی آنهاست و هم حاضر و ناظر امّت، او تمام عقاید، اخلاق و اعمال بشریّت را در دنیا می بیند و درقیامت نیز برابر مشهودات دنیایی خود گواه است و شهادت خواهد داد و به راستی اگر نبیند و نداند و تحقّق آنها را تحمّل ننماید در محکمۀ عدل الهی چگونه شهادت می دهد با اینکه ادای شهادت به هر حادثه ای مسبوق به تحمّل آن حادثه است!
آری این کلام علی (ع) دربارۀ حضرت «شهیدک یوم الدّین» تفسیر کلام الهی دربارۀ پیامبر (ص) و احاطۀ این انسان کامل بر جهان است که می فرماید:
در قیامت ما از هر امّتی شاهدی می آوریم که شاهد اعمال، عقاید و اخلاق آنها باشد و تو را به عنوان شاهد کلّ، شاهد بر انبیاء و امّتهایشان می آوریم، اوّلین و آخرین زیر پوشش شهادت تو به سر می برند "فکیف اذا جئنا من کلّ اُمّةٍ بشهیدٍ و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً" (نساء-41) آنگاه او باید معصومانه بر همۀ جزئیاتی که در جهان امکان در حیطۀ انسانیت می گذرد و مربوط به همۀ امم است شهادت بدهد. همه خلافتها، نبوّتها و ولایتها زیر پوشش شهادت شهیدالشّهداء (1) که وجود مبارک رسول اکرم(ص) است قرار دارد و در حیطۀ این شهادت مطلق، جهل، سهو و نسیان راه ندارد زیرا "و لله الاسماء الحسنی" (اعراف-180) و انسان کامل مظهر «الله» و اسمای حسنای اوست "نحن و الله الاسماء الحسنی" و چون یکی از بهترین اسمای خدای سبحان این است که در او جهل و نسیان، قبح و ظلم و ... راه ندارد پیامبر(ص) این انسان کامل هم در آن بُعد، مظهر همۀ این کمالات خواهد بود.
امّا سیرۀ نبوی در معنای شهادت به عنوان حضور در مجلس گناه و معصیت که بندگان خاصّ الهی از آن به دورند. علی(ع) این انسان کامل در بخشی از خطبه قاصعه در توصیف خود و توصیف پیامبر (ص) این برترین انسان کامل چنین می فرماید:
من در خردسالی، بزرگان اعراب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را درهم شکستم! شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا (ص) در خویشاوندی نزدیک، در مقام و منزلت ویژه می دانید، پیامبر (ص) مرا در اتاق خویش می نشاند، در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود می گرفت و در بستر مخصوص خود می خوابانید، بدنش را به بدن من می چسباند و بوی پاکیزه خود را به من می بویاند و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می گذارد. هرگز دروغی در گفتار من، و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته «جبرئیل» خود را مأمور تربیت پیامبر (ص) کرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر(ص) بودم چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر (ص) هر روز نشانه تازهای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم (3).
قبل از رسالتش حضرت را امین می خواندند و می دانستند و امین به فرد امانتدار، راستگو، باوقار، خوش خلق، کریم و شرافتمند گفته می شود که از هر ناپاکی و گناه اجتناب می کند. محمّد (ص) امین است و با وجودی که سنین جوانی را می گذراند گِرد هیچیک از آداب و رسوم جاهلی نمی گردید. در مکّه نوشیدن شراب، انجام قمار و نیز فساد اخلاقی امور رایج بود. مجالس لهو و خوشگذرانی قریش معروف است. معمولاً در مکّه شب نشینیهایی برپا می شد که زن و مرد در آن شرکت می کرده و به افسانه گویی و بذله گویی می پرداختند. امّا حضرت حتّی یکبار هم در این مجالس شرکت نکرد. نه هیچوقت در بخت آزمایی های جاهلی شرکت جُست و نه لحظه ای دامن به فساد آلود. چه جای شگفت که حتّی در تهمت هایی که قریش پس از بعثت به حضرت(ص) نسبت دادند، هیچگاه او را به چنین صفات و کارهایی متّهم نکردند بلکه با وجود دشمنی و مخالفت با ایشان، همواره به سلامت نفس، راستگویی، امانتداری و شرافت حضرت اقرار می کردند.
آری به تدریج اندیشه های عمیق درونی، ناسازگاری محیط و فاصله روحی حضرت(ص) با مردم مکّه روز به روز بیشتر می شد و گویا این شهر و اجتماع آن روحش را می آزرد. در طول سال بارها به کوههای اطراف مکّه و غار حرا می شتافت و این امر در ماه رمضان به اوج می رسید شاید بتوان گفت: پیامبر (ص) در خلوت حرا به روزی می اندیشید که لات و منات و عزّی و هبل و اشرافیّت مدافع این بُتها از مسند قدرت به زیر کشیده شده و محبّت خداوند یکتا در قلوب محرومان جایگزین گردد. امّا از جامعه ای که بت پرستی و شهوترانی، زراندوزی و ستمگری بر آن حاکم بود چگونه می شد انتظار حرکتی داشت! به یقین نجات جامعه از اسارت شرک آرمان حضرت و گرمابخش وجود ایشان در ایّام تحنّث بود، امّا آیا بدون پایگاه اجتماعی و داشتن یاور و همفکر چگونه و با چه پیامی می توانست با جامعه سخن بگوید و بیدارشان نماید.
یار تنهایی و خلوت حضرت، علی بن ابیطالب (ع) در خطبه قاصعه فرماید(4): پیامبر (ص) چند ماه از سال را در غار حراء می گذراند. تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید. در آن روزها، در هیچ خانه ای اسلام راه نیافت جز در خانه رسول خدا (ص) که خدیجه (س) هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم. من هنگامی که وحی بر پیامبر (ص) فرود آمد نالۀ شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا (ص) ! این ناله کیست؟ فرمود: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می روی (5).
و بدینگونه رسالت رسول خدا (ص) آغاز می شود و سیرۀ توحیدی این انسان کامل نورانی، اُسوۀ سایر انسان های روشن ضمیر می گردد و به عبارت دیگر برای هر انسانی که قصد تحصیل کمالات انسانی و رسیدن به حیات جاودانه را دارد. نیل به این اهداف تنها در پرتو رسالت پیامبر (ص) و برقرار کردن ارتباط معنوی با حضرتش میسور می شود امّا مهم آن است که سرّ اسوه بودن پیامبر (ص) در قهر و مهر توحیدی بودن سیرۀ اوست. تولّی و تبری یک موحّد در مسیر توحید است. قرآن کریم معیار ولاء و عدای خدای سبحان را نسبت به اشخاص معین کرده و رسول اکرم (ص) بر اساس همان معیار تولّی و تبری داشت. لذا حضرت، امام سالکان کوی حق در این دو بخش است.
خدای سبحان در قرآن کریم محبوب های خود را برشمرده و برای محبّت نیز درجاتی ذکر می نماید. خداوند مقسطین ، متطهرین، توّابین، متّقین، متوکّلین و رزمندگانی را که چون بنیان مرصوص در جبهۀ جنگ فداکاری می کنند دوست دارد و آنها که در این مسیر قدم برمی دارند محبوب خدا هستند امّا هیچ محبوبی به عظمت حبیبالله «پیامبر (ص)» نیست زیرا او مظهر محبت کاملۀ حق است از این روی خدای سبحان رسولش را محور محبت قرار داده و می فرماید: اگر میخواهید محبوب خدای سبحان باشید باید تابع رسول اکرم (ص) باشید و فرماید: "إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله" (آل عمران-31) محبت حبیب الله، انسان را محبوب می کند زیرا کسی که پیامبر (ص) را دوست دارد می کوشد مثل او باشد «همانگونه که پیامبر به عنوان محبّ خداوند متخلّق به اخلاق الهی است» بدین جهت از حضرتش اطاعت می کند و اینگونه اطاعت انسان را متعالی و محبوب خداوند می گرداند.
ادامه دارد.....
و اما صفت نهم عباد الرحمن:
9- پاک سازی روح و روان :
پس می فرماید: و من تاب و عمل صالحاً فإنّه یتُوبُ إلی اللهِ مَتاباً" و کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد به سوی خداوند بازگشت می کند . «و پاداش خود را از او می گیرد» بیان توبه صحیح است. در حقیقت توبه و ترک گناه باید تنها به خاطر زشتی گناه نباشد بلکه علاوه بر آن خلوص نیت در انگیزه و بازگشت به سوی پروردگار باشد و به عبارتی دیگر آیه دعوت عموم انسانها به چنین توبه ای است.
اما نقش سیره عملی پیامبر(ص) در پاک سازی روح و روان بندگان الهی ، پیامبر مطهِّر امّت اسلامی است خداوند درباره او می فرماید: به منزله آب زلال و پاک کننده هستی امت خویش را پاک ساز " خُذ مِن أموالِهِم صدقةً تُطهّرهُم و تُزَکّیهم بها و صلِّ علیهم انَّ صلاتکَ سکَنٌ لهم" (توبه – 103)
با گرفتن زکات که مطهِّر آنهاست ایشان را پاک کن . زکات به عنوان نمونه است تمام دستورات اسلامی انسان را از تعلّقات دنیا پاک می کند و کسی که کار واجب و دستور اسلامی خود را انجام نمی دهد به طهارت نرسیده و ناپاک است . پس در آیه می فرماید: ای رسول گرامی تو رحمتی آنها را از آلودگی تطهیر کن و برای آنها دعا کن که دعای مستجاب تو باعث آرامش و سکونت آنهاست.
در جای دیگر می فرماید: خداوند و فرشتگان بر مؤمنان صلوات می فرستند تا آنان را نورانی سازند تو هم بر مؤمنان صلوات بفرست . صلوات همان رحمت خاصّه الهی است. به آنها دعا کن که رحمت خاصّه تو شامل حالشان شود . تو مسیر و مجرای رحمتی ! آنها را در برابر آیینه رحمت خویش قرار بده تا فیض خدا توسط تو بر آنان بتابد.
خدای سبحان برای خود این سه خصلت را قرار داد . رحمت مطلقه را برای همگان ، رحمت خاصّه را نسبت به مؤمنان و غضب و خشم خود را برای کافران و منافقان و انسان کامل کسی است که هم بتواند رحمت مطلقه حق را نشان دهد و هم رحمت خاصّ او را و هم غضب مخصوص را و باید در هر سه بخش مظهر تام بوده در این ارائه و اظهار معصوم باشد و پیامبر ما چنین است. خداوند این سه معنا را درباره حضرتش در قرآن بیان نموده فرماید: تو مظهر رحمت مطلق من هستی زیرا " و ما أرسلناک إلّا رحمةً للعالمین" ( انبیاء – 107) و نسبت به مؤمنان رحمت خاص داری " بالمؤمنین رؤوفٌ رحیمٌ" (توبه – 128) و در مورد غضب فرموده " یا أیّها النبیّ جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم" (توبه – 73) باید نسبت به کافر و منافق سرسخت و با غلظت و خشونت رفتار کنی یعنی پس از اتمام حجت و ارائه طریق و هدایت از درون و بیرون پیامبر(ص) موظف است با کسی که در برابر وحی سرسختی نشان می دهد مقابله نماید. هر چند حضرتش مثل اعلای رحمت خاصه است برای کسانی که اهل تقوی باشند و از مخالفت دستورات الهی پرهیز کرده و در محور پیروی رسول اکرم (ص) گام بردارند (اعراف – 156).
" والله یختصُّ بِرَحمته من یشاء" (بقره – 105) مشیت خداوند بر اساس حکمت است . و رحمت خاصه را هم به وسیله پیامبر(ص) به ما آموخت و فرمود: خصیصه ای که او دارد این است که راه بهره برداری از رحمت خاصه را به شما ارائه می نماید.
قرآن لسان تبیین سنتهای مستمر الهی است از آن جمله " ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان معذبهم و هم یستغفرون" (انفال – 33) وجود تو رحمت خاصه است هم چنانکه استغفار و نیایش مردم مایه نزول رحمت خاصّه الهی است . بیانی از امیر مؤمنان علی (ع) رسیده که مشابه آن در فرمایشات امام ششم می باشد که خدای سبحان دو امان دارد یکی وجود پیامبر اکرم (ص) و دیگری استغفار مردم که در هر حال سودمند است. گر چه پس از رحلت آن حضرت باشد. حضرت می فرماید: در زمین دو امان و دو قلعه نجات بود یکی پیامبر اسلام(ص) که رحلت نمود و دیگری استغفار . سعی کنید آن را فراموش نکنید.!
وجود عنصری پیامبر(ص) همسطح استغفار مردم است و بلکه طبق فرموده امام باقر (ع)" مضی الحصن الأکبر" قلعه بزرگتر را از دست دادید یعنی وجود پیامبر(ص) از استغفار هم مستحکم تر است . گر چه از آیه صریحاً چنین استفاده ای نمی شود ولی از اینکه ابتدا نام پیامبر(ص) را برده سپس استغفار مردم را ذکر می کند شاید از این تقدّم و تأخّر بتوان نکته ای را که امام ششم (ع) فرمود استفاده کرد: " و بقی الاستغفار فأکثروا منه فأنّه ممحاةٌ للذنوبِ"
بدرستی که هر گاه امتی اهل دعا و استغفار باشد از رحمت خاصه برخوردار است . فرمایش نوح پیامبر (ع) که " استغفروا ربّکم .... یرسل السماء مدراراً" (نوح – 11) ناظر به همین مسئله است و از همین باب باز قرآن فرماید: " و أن لو استقاموا علی الطریقة لأسقیناکم ماءً غدقاً" (جن – 16) اگر مردم بر صراط مستقیم باشند باران مناسب و آبهای فراوان بر آنها نازل می کنیم.
و اما در بیان مثل اعلای رحمتِ خاصّۀ الهی یعنی وجود پیامبر اکرم (ص) آنکه از امتیازات پیامبر ما(ص) بر انبیاء گذشته این است که آنها در بین امّتهای خود بودند و باز ممکن بود عذاب الهی بر مردم نازل شود. مثلاً می فرماید: وقتی عذاب آمد ، لوط و تعدادی را نجات دادیم و بقیه را به کام مرگ سپردیم. درباره نوح(ع) می فرماید: او و همراهانش را نجات دادیم و بقیه را به کام طوفان سپردیم. یعنی با وجود نوح ، لوط ، موسی ، صالح ، و هود (علیهم السلام) عذاب الهی نازل می شد ولی درباره پیامبر(ص) می فرماید تو آن قدر مجلای رحمت خاصّه هستی که با بود تو آن عذاب همگانی که به حیات تبهکاران خاتمه می دهد نمی آید! و مهمّ آنکه در ارائه و اظهار این رحمت خاصّه هم پیامبر معصوم است. لذا حضرت را اسوه حسنه و مقتدای ما معرفی نموده و دستور اعتصام به او داده . وقتی می فرماید: " واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا...." (آل عمران – 103 ) حبل الله قرآن کریم است که عصاره رسالت است و پیامبر(ص) و عترت او عِدل قرآن کریم. در حقیقت دستور اعتصام به این ذوات مقدسه هم داده شده و این دستور برای این است که حبل خدا به عصمت الهی معتصم است.
خداوند خود می فرماید: " إنّ ربّی علی صراطٍ مستقیم" (هود – 56) کار خدا در مقام فعل بر صراط مستقیم است. در مقام عمل ، نه اختلاف در کار اوست و نه تخلّف و همین صفت برجسته که از اوصاف فعل خداوند است برای رسول اکرم(ص) بیان شده؛ او هم صراط مستقیم است. این انسان کامل هم میزان قسط اعمال است و هم بر صراط مستقیم است و تحت ولایت الله است.
اصولاً از کمالات برجستۀ علمی و عملی انبیاء الهی (ع)، ملکه عصمت است. عصمت ملکه ای علمی و عملی است و نظیر عدالت تنها ملکه ای عملی نیست که انسان را از گناه عمدی و سهوی حفظ نماید. بلکه عصمت انسان را از جهل، خطا، سهو و نسیان و مغالطه از اندیشه و تفکّر نیز نگه میدارد. بنابراین معصوم هم در بخش علم مصون از اشتباه در فهم است و هم در بخش عمل مصون از کار نادرست، البتّه عصمت عملی، عالی ترین درجه تقواست و این مقام منیع برای کسی حاصل است که به مرز اخلاص رسیده باشد. (1)ادامه دارد...
در پایان این ویژگی عباد الرحمن می فرماید: " و مَن یَفعَل ذلک یَلقَ أثاماً" دستور قرآن در زمینه دوری از شرک ، زنا و قتل تنها یک موعظه نیست قانونی است که تخلف از آن کیفر شدیدی دارد و کیفر الهی هم استثناء بردار نمی باشد. هر کس تخلف کند کیفر می شود.(1)
إثم : یعنی گناه و أثام کیفر گناه می باشد.(2)
اَثَمَ و اَثَام در اصل به معنی اعمالی است که انسان را از رسیدن به ثواب دور میسازد و سپس به هر گونه گناه اطلاق شده ولی در این آیه به معنای جزای گناه می باشد.(3)
در آیه فوق نخست از مسأله شرک پس از آن قتل نفس و سپس زنا سخن به میان آمده است. از بعضی روایات هم استفاده می شود این سه گناه از نظر ترتیب اهمیت به همین صورت که در آیه آمده اند می باشد.(4)
و از آنجا که این سه گناه نهایت اهمیت را دارد باز در آیه بعد روی آن تکیه نموده می فرماید: " یضاعَف لَهُ العَذابُ یومَ القیامة و یَخلد فیه مُهاناً" عذاب او در قیامت مضاعف می گردد و همیشه با خواری در آن خواهد ماند.
یُضاعَف : چرا عذاب این گونه اشخاص جند برابر می گردد؟ چرا به اندازه گناهشان مجازات نمی شوند؟ آیا این امر با اصول عدالت سازگار است؟
مفسّران در پاسخ به این سؤال نظراتی را ارائه نموده اند:
یخلد: کیفر های روز قیامت کمّی است ، سخن از خلود و عذاب جاویدان است و خلود تنها مربوط به کفّار است و از این سه گناه ذکر شده در آیه تنها گناه اول کفر است و امّا قتل نفس و زنا چطور؟ آیا این دو گناه هم سبب خلود می گردد؟ ( تفسیر نمونه – تفسیر نور) در پاسخ دیدگاه مفسّرین متفاوت است :
مُهاناً : جاودانه با حالت خواری می مانند . یعنی کیفر های قیامت کیفی هم هست (9) تحقیر و مهانت جنبه روانی دارد و می تواند تفسیری بر مسأله مضاعف بودن عذاب باشد چرا که آنها هم عذاب جسمی دارند و هم روحی(10)
با وجود این ، یکی از نعمتهای بزرگ الهی نسبت به بندگان خود، این است که راه بازگشت را به روی بندگان باز گذارده و خود را توّاب و توبه پذیر معرفی می نماید . از نظر روانی ، نوید توبه ، بزرگترین عامل برای پاکسازی روح از هر نوع آلودگی در آینده زندگی است و اگر چنین نویدی در کار نبود هیچ بنده ای در ادامه زندگی به فکر پاکی نمی افتاد و به سبب اهمیتی که توبه در پاکسازی محیط و سعادت افراد انسان دارد یکی از تعالیم ارزنده و سعادت بخش اسلام موضع ندامت و توبه پذیری از گناهان گذشته است . لذا قرآن پس از تهدید به عذاب مضاعف به گروه مشرک بلافاصله روح رجا و امید را در کالبد آنان دمیده و نوید می دهد که با انجام دادن سه عمل می توانند محیط زندگی را پاک سازند و آثار گناهان پیشین را محو و نابود سازند. لذا می فرماید: " إلّا من تابَ و آمَنَ و عَمِلَ صالحاً فاولئک یُبدّلُ الله سیّئاتهم حسناتٍ و کان الله غفوراً رحیماً " مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.
من تاب : به سوی خدا باز گردد و از کارهای زشت خویش در گذشته جدّاً پشیمان شود. (11)
و آمَنَ: دست از شرک بر دارد و به خدای یگانه ایمان آورد (12) در گناه ایمان از کف می رود و در توبه باز می گردد.(13)
و عمل صالحاً: کارهای نیک انجام دهد و تمام وظایف فردی و اجتماعی خویش را به جا آورد (14) نشانه توبه حقیقی دگرگونی همه جانبه است. ایمان واقعی و عمل صالح جبران کننده ، نه یک حرکت سطحی و لفظی (15)
به راستی توبه آن ندامت و پشیمانی از عمل زشت دیرینه است که از اعماق دل سرچشمه گرفته و آثار آن در سراسر زندگی جوانه زند و نه تنها زبان مظهر وجود چنین ندامتی باشد بلکه تجلیّات آن در تمام مظاهر زندگی انسان دیده شود.
علی(ع) در نهج البلاغه با بیانات بلیغ خود عالی ترین درجه توبه را بیان کرده است . در محضر امام (ع) مردی بدون اینکه حقیقت استغفار را درک کند صیغه توبه رابر زبان جاری نمود. نحوه گفتن طوری بود که وی این سخن را بسان بازی با الفاظ بر زبان ، جاری می ساخت و می گفت : " أستغفر الله" بی آنکه دگرگونی در درون او بر پا گردد . چنین استغفار بی روحی امام (ع) را ناراحت کرد پس به او فرمود: تو می دانی استغفار چیست؟ استغفار مقام بلند پایگان از افراد با ایمان است که شش شرط لازم دارد:
هر گاه این شرایط تحقق یافت در این صورت بگو : " أستغفر الله" (16)
در چنین صورتی همانگونه که خداوند در آفرینش هستی از خاک و کود، گُل می سازد سیّئات انسانها را به حسنات تبدیل می کند ،(17)
"یبدّل الله" حقیقت تبدیل سیّئات به حسنات چیست؟ دیدگاه مفسّران عبارت است از :
«روز قیامت با ورود برخی افراد ، دستور الهی این است : "گناهان صغیره او را به او عرضه کرده و کبیره ها را بپوشانید." با عرضه شدن صغائر او اعتراف به آنها نموده ولی قلبش از کبائر ترسان و لرزان است در اینجا هر گاه اراده الهی بر لطف به این بنده باشد فرماید: " به جای هر سیّئه ، حسنه ای به او دهید . " عرض می کند پروردگارا! من گناهان مهمّی داشتم که آنها را در اینجا نمی بینم!
ابوذر می گوید: در این هنگام پیامبر(ص) تبسّم کرد به گونه ای که دندانهایش آشکار گشت سپس این آیه را تلاوت فرمود: فاولئک یُبدّلُ الله سیّئاتهم حسناتٍ"
ادامه دارد.....
و سیره عملی رسول خدا (ص) در این امر بهترین الگو و سرمشق برای مردان مسلمان است هرچند معاندان در طول تاریخ اسلام همواره و از طرق مختلف انگیزه های پیامبر(ص) را در ازدواج های ایشان به زیر سؤال برده و درپی القای تفکرات شیطانی خود بوده و هستند. لذا در اینجا لازم می دانیم گوشه ای از حقایق ازدواج حضرت را بر اساس آموزه ها و گزارشهای قرآنی و روایی و تاریخی مستند و معتبر ارائه نمائیم.
پیامبر(ص) در طولانی ترین بخش عمر خویش یعنی از 25 تا 50 سالگی فقط با همسر اول خویش حضرت خدیجه(س) زندگی کرده و تا ایشان زنده بود . همسر دیگری اختیار ننمود . پس از وفات ایشان هم همیشه از حضرت خدیجه(س) یاد می کردند و ایشان را گرامی می داشتند برای نمونه عایشه می گوید:
روزی هاله ، خواهر خدیجه(س) به خانه ما آمد، همین که پیامبر (ص) صدایش را شنید به یاد خدیجه(س) افتاد به رسول خدا(ص) گفتم : هنوز از آن پیرزن یاد می کنی که سالها پیش از دنیا رفت و خداوند بهتر از او را به تو داده است. پیامبر(ص) فرمودند: به خدا سوگند هیچ کدام از شماها بهتر از خدیجه(س) نیستید، زمانی به من ایمان آورد که مردم کافر بودند ، هنگامی مرا پذیرفت که مردم انکارم می کردند و زمانی مالش را به من بخشید که دیگران ، مرا از آن بی بهره می کردند و خداوند از او به من فرزندانی بخشید که از دیگر همسران نداد! پیامبر(ص) بعد از حضرت خدیجه(س) نیز تا یکسال ازدواج ننمود . بعد از این تا 10 سال دیگر یعنی سال هشتم هجری و 61 سالگی رسول خدا(ص)،که خواست الهی پایان ازدواج های پیامبر(ص) را رقم زده و فرمود: " لا یَحِلُّ لک النّساء من بعدُ" (احزاب – 52) پیامبر همسرانی را اختیار کردند و از آن جمله اند: «سوده، عایشه، حفصه، امّ حبیبه، امّ سلمه، زینب بنت جحش، زینب دختر خزیمه، میمونه، جویریه و صفیّه» انگیزه های ازدواج با این همسران نه از سر لذت و خوشگذرانی ، بلکه اساساً بر طبق دستور الهی و بر پایه مصالح و شرائط اسلام در آن مقطع زمانی صورت گرفت. این انگیزه ها را می توان در سه بخش تحلیل و تبیین نمود:
اول ؛انگیزه های سیاسی و اجتماعی « همبستگی با اقوام مختلف»: یکی از راههای شکستن اتحاد نامقدس دشمنان ایجاد رابطه خویشاوندی از طریق ازدواج با قبائل مختلف بود. در راستای این اهداف پیامبر با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگ « تیم» با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدی» با امّ حبیبه دختر ابو سفیان از قبیله نامدار بنی امیه ، امّ سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیّه از بنی اسرائیل پیوند زناشوئی برقرار کرد. در آن محیط که جنگ ، خونریزی و غارتگری رواج داشت بلکه به تعبیر ابن خلدون ، جنگ و خونریزی جزء خصلت ثانوی آنان شده بود ، بهترین عامل باز دارنده از جنگها و عامل وحدت و الفت ، پیوند زناشوئی بود.
با دقّت در ازدواجهای حضرت، به این نکته پی می بریم که همسران حضرت تنها از میان مهاجران بود و نه از انصار زیرا اتّحاد و همدلی بین حضرت و انصار وجود داشته و به واسطه ای «مثل ازدواج» نیاز نبود امّا بین حضرت و قبائل مهاجر کدورت و دشمنی هائی اتّفاق افتاده بود که عقد ازدواج آنها را به عقد دوستی و وحدت تبدیل کرد.
«گیورگیو، نویسنده مسیحی می نویسد : محمّد(ص) امّ حبیبه را به ازداج خود در آورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد در نتیجه پیامبر(ص) با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و امّ حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ در خانواده های مکّه شد. » و البته ابتدا در خانه پدرش چرا که ابو سفیان این دشمن پیامبر ، پس از اطلاع از ازدواج پیامبر(ص) با دخترش در زمانی که وی در حبشه تنها مانده بود کفت: پشت این مرد به زمین مباد!
دوم؛ انگیزه های اخلاقی: علت ازدواج ایشان با امّ حبیبه ، دختر ابی سفیان به این خاطر بود که شوهرش در حبشه نصرانی شد ولی او مسلمان باقی ماند . پس رسول خدا (ص) برای حمایت از او به صورت غیابی با ایشان ازدواج کرد و نجاشی حاکم حبشه از طرف پیامبر(ص) عقد را جاری ساخت و براستی که غیر از انگیزه دینی و حمایتی ، انگیزه دیگری در این ازدواج وجود نداشت چرا که این زن در حبشه بود و حتی زمان برگشت او مشخص نبود!
ازدواج گاهی برای حفظ جان برخی از زنان مسلمان صورت می گرفت . درباره سوده بنت زمعه گفته اند: چون همسر خود را از دست داده بود و اقوام او همه کافر بودند پس خطر کشته شدن یا اسارت و شکنجه وجود داشت. پس رسول خدا(ص) با ازدواج او را نجات داده در پناه خویش قرار داد .
رسول خدا(ص) برای کمک و تأمین زندگی برخی از زنان که بیوه شده بودند با آنان ازدواج کرد. مانند ازدواج با زینب بنت خزیمه که در جاهلیت به خاطر انفاق به فقرا و مساکین به امّ مساکین شهرت داشت امّا بعدها خود فقیر و تهیدست شده بود . پیامبر (ص) با ازدواج با او در پی حفظ آبروی وی برآمدند. انگیزه ایشان در ازدواج با امّ سلمه هم این بود که او دارای کودکان یتیمی بود که قادر به اداره آنها نبود. در برخی از ازدواج ها، انگیزه پیامبر(ص) رهایی اسرا و آزاد سازی آنها بود . چنانکه با صفیه دختر حیّ بن اخطب بزرگ یهودیان ازدواج کرده و با این ازدواج حضرت او را از اسارت آزاد ساختند. رسول خدا(ص) با ازدواج با جویریه دختر حارث بن ابی ضرار ، رئیس قبیله بنی المصطلق که به اسارت در آمده بود موجبات آزادی همه اسرای این قوم را فراهم آوردند . چون مسلمانان دیگر وقتی دیدند این طایفه با پیامبر(ص) خویشاوند شدند همگی اسرای خویش را آزاد ساختند و مردمان بنی المصطلق ، با این رفتار همگی به اسلام گرویدند.
سوم انگیزه های دینی : بعضی از ازدواجهای رسول خدا(ص) به امر الهی و به منظور اثبات یک حکم دینی یا برداشتن سنّت جاهلی بود و البته پیامبر می بایست در از بین بردن این سنّت ها پیشقدم باشد. در این زمینه باید به ازدواج حضرت(ص) با زینب بنت جحش دختر عمه رسول خدا(ص) اشاره کرد.
زینب بنت جحش یکی از نوادگان عبد المطلب بزرگ قریش بود . به دستور رسول خدا(ص) جهت الغاء امتیازات غلط طبقاتی در اسلام با زید بن حارثه که از نظر خانوادگی برده بود و بوسیله پیامبر(ص) آزاد شده بود و پسر خوانده پیامبر(ص) بود، ازدواج نمود . زندگی آنان دوام نیافت . پس از جدایی این بار پیامبر(ص) به دستور خداوند با همین زینب یعنی همسر مطلقه پسر خوانده خود ازدواج نمود ، جهت از بین بردن حکم دیگری از جاهلیّت، زیرا در اسلام پسر خوانده حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحرَم نمی باشد در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت می دادند از جمله محرم بودن زن پسر خوانده ! پیامبر(ص) با این ازدواج در عمل حکم جاهلی را باطل و مردم را پذیرای نقض آن حکم نمودند.
و بدینگونه پیامبر (ص) این برترین انسان کامل با ازدواج با زنانی متفاوت از جهت سنّ ، اخلاق و رفتار و جایگاه اجتماعی ، الگوی کامل همسر داری را به مردان مسلمان آموختند. (1)
اما در بیان سیره امام حسین(ع)در این زمینه « حفظ عفت و پاکدامنی» در جامعه چنین آمده است: شدت علاقه امام حسین (ع)را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام می توان دریافت که اجمال و فشرده آن چنین است:ادامه دارد.....
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣