امروز در ماتم عزای خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه) و غریب مدینه امام حسن مجتبی (علیه السلام) مجلس عزاداری برگزار گردید . در این مراسم پس از قرائت قرآن و زیارت عاشورا در محضر جناب حجة الاسلام مهدی طائب ؛ از بیانات ایشان پیرامون چگونگی حوادث پس از رحلت رسول اکرم استفاده نمودند ....
جهت استفاده علاقمندان صوت کامل این جلسه در سایت قرار داده شد .
"هزینه استماع این مراسم هدیه یک شاخه گل صلوات نثار پیامبر اعظم و سبط اکبر ایشان"در محضر استاد فلاح زاده و رفع ابهام از بعضی از نقلهای تاریخی با استناد به مقاتل معتبر و احکام فقهی آنها از قبیل : نیمه کاره رها کردن حج توسط امام حسین (ع) ، قمه زدن ، دادن صدقه مستحب به سادات و کفن کردن شهدای کربلا....
سلام بر حسین بن علی (علیه السلام) و زینب کبری (سلام الله علیها)
اینجا نگاه مضطر زینب طبیعی است از حال رفتن مادر زینب طبیعی است
اینجا غروب روز دهم ، دشت کربلاست معجر کشیدن از سر زینب طبیعی است
امام زمان (عج) منتقم خون حسین(علیه السلام)
ابوطاهر محمد بن حسین برسی در کتاب خود (معالم الدین) ؛ از امام صادق(ع) روایت می کند: آنگاه که آن مصیبت ها بر امام حسین(ع) وارد شد ملائکه ضجه ای زده و گفتند : پروردگارا این حسین(ع) برگزیده تو و پسر برگزیده تو علی(ع) و فرزند دختر پیامبر توست که چنین شهید شده در این هنگام خداوند متعال سایه قائم آل محمد (ص) را به آنها نشان داده و فرمود: به وسیله او اننتقام حسین(ع) را خواهم گرفت. راوی می گوید: هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید گرد و غباری سیاه رنگ و ظلمانی به شدت آسمان را فراگرفت و باد سرخی شروع به وزیدن کرد و اوضاع به گونه ای شد که چشم چشم را نمی دید به طوری که مردم گمان کردند عذاب الهی بر آنان نازل شده بنابراین مدتی مکث کرده و حرکتی نکردند تا اینکه گردوغبار فرو نشست.
منبع: لهوف سید بن طاووس ،ترجمه محمد اسکندری
ببینید جزو کدام دسته در کربلا هستید؟ بخش پایانی
در تاریخ عده توابین چند برابر عده ی شهدای کربلاست . شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند توابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توابین در تاریخ گذاشتند یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند نیست به خاطر این که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه ی خود انجام ندادند دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند. چرا مسلم بن عقیل را با این که می دانستید نماینده ی امام است تنها گذاشتید؟ آمده بود و با او بیعت هم کرده بودید. قبولش هم داشتید.
امام سجاد در خطبه ای که در کوفه ایراد فرمودند، رو به مردم کوفه فرمود: ای مردم یادتان می آید شما به پدرم نامه نوشتید ، با او عهد و میثاق بستید ، بعد او را تنها گذاشتید . با او جنگ کردید و او را کشتید ! شما با چه رویی نزد پیامبر (ص) می روید . در پاسخ سؤال پیامبر که با اهل بیت من چه کردید ، چه می گویید ؟!!
بعد از خطبه حضرت زین العابدین (ع) مردم دنبال مقصّر می گشتند . هر کس دیگری را در پیدایش این فاجعه بزرگ متهم می کرد . بعد از خطابه ی امام سجاد (ع) ، تمام برنامه های حکومت ، ابتر ماند و همه ی مردم دچار تحوّل ناگهانی شدند و آن صحنه نمایش اقتدار و قدرت نمایی تبدیل شد به صحنه ی ذلّت و خواری ... اما اشکال این احساس و تغییر حال مردم در این بود که فقط گریه زاری می کردند . در این میان دستی نبود که سر مبارک امام حسین (ع) را از نیزه پایین بیاورد ...
" ِانَّ الحُسَین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النَجاة "
بعد از جنگ ، شام عاشورا ، شب سختی بود . فقط خدا می داند در آن شب بر زینب کبری (س) چه گذشت ! بالاخره آفتاب روز یازدهم هم طلوع کرد و حضرت زینب (س) روز بدون حسین (ع) را تجربه کرد ...
...کاروان به سمت کوفه حرکت کرد ، کوفه و دارالإماره آذین بسته شده بود و هر کسی به نوعی می کوشید تا در این جشن ملی شرکت کند و مأموران حکومتی هم موظّف بودند همه ی مردم را در این جشن ملی حاضر کنند تا کاروان کربلا را با ذلّت تمام از میان آنها عبور دهند با این کار هم قدرت و اقتدار خود را به نمایش می گذاشتند و هم تتمّه ی رگه های دینی را از دل مردم می زدودند ...
در خبرها آمده که شخصی وارد کوفه شد و از واقعه ی شهادت بی خبر بود . می گوید؛ من دیدم در شهر ولوله و هیجان شدیدی جاری بود ، از هرکه می پرسیدم ، مرا به دروازه شهر ارجاع می دادند . آنجا گروهی زن و بچه سوار بر شتر را دیدم ، که یک جوان نورانی در بین آنها بود که با غل و زنجیر پشت شتر بسته شده بود و سرهایی بر سر نیزه قرار داشت که ....
پس از ورود کاروان اسرا به داخل شهر و .... با اشاره دست حضرت زینب (س) مردم آرام شدند و حضرت زینب (س) خطبه خواندند . بعد از حمد و سپاس خداوند و تحیّت و درود بر رسول خدا و آلش فرمودند: ای مردم دغلباز و مکار که امام زمانتان را کُشتید ،.. هیچ وقت اشک چشمانتان خشک نشود . مَثل شما مَثل زنی است که نخ را می بافد و بعد با دست خودش آن را باز می کند... آیا در بین شما غیر از یک مشت آدم چاپلوس ، ننگ آور و بزدل کسی هست ؟!! ... در این پیام حضرت زینب (س) دارد می گوید : چی دارید غیر از غرور و پیمان شکنی ؟!! ... شما چه جوابی به رسول خدا (ص) می دهید وقتی ازشما بپرسد با خانواده من چه کردید ؟ شما دو کار کردید ؛ یکی سر بهترین جوان از جوانان بهشتی را از تن جدا کردید و او را قطعه قطعه کردید و یکی خانواده ی آنها را به اسارت بردید...
سلام بر باب الحوائج قمر بنی هاشم ابوالفضل عباس(سلام الله)
خدا کند که کسی تیر اینچنین نخورد بدون دست به یک لشگر لعین نخورد
سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم خدا کند که به آن چشم نازنین نخورد
روا شدن حاجت به نقل از شیخ جعفر آقا مجتهدی
جناب آقای مصطفی حسنی تعریف کردند: روزی همراه بعضی از دوستان جهت زیارت آقای مجتهدی به قزوین رفتیم . محل سکونت ایشان منزل حاج فتحعلی بود. بعد از اینکه لحظاتی را در خدمتشان سپری کردیم جناب شیخ جعفر خطاب به حاج فتحعلی فرمودند: کاغذ و قلمی تهیه کنید تا یک دوبیتی درباره حضرت اباالفضل بگویم! حاج فتحعلی آقا یک برگ کاغذ و قلمی به ایشان دادند. آن گاه آقای مجتهدی گفتند : حضرت ولیعصر(عج) می فرمایند: هر کس با این دو بیت شعر متوسل به عمویم قمر بنی هاشم حضرت عباس بشود، حتما حاجتش برآورده می شود و سپس شروع به خواندن بیت اول کردند و در فاصله بین بیت اول و دوم حدود نیم ساعت با شدت تمام می گریستند آن گاه بیت دوم را خوانده و باز حدود نیم ساعت با شدت تمام می گریستند. آن گاه دو بیتی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از:
یادم ز وفای اشجع الناس آید وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری هیهات برادری چو عباس آید
ببینید جزو کدام دسته در کربلا هستید؟ بخش نهم
بیانات امام خامنه ای (حفظه الله) در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله)20/3/1375.
شریح قاضی که جزو بنی امیه نبود ! کسی بود که می فهمید حق با کیست. می فهمید که اوضاع از چه قرار است . وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند سربازان و افراد قبیله ی او اطراف قصر عبید الله بن زیاد را به کنترل خود درآوردند. ابن زیاد ترسید . آن ها می گفتند : شما هانی را کشته اید . ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است به مردمش خبر بده . شریح دید هانی بن عروه زنده اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد فریاد برآورد: ای مسلمانان این چه وضعی است؟ پس قوم من چه شدند؟چرا سراغ من نیامدند؟چرا نمی آیند مرا از اینجا نجات دهند؟ مگر مرده اند؟ شریح قاضی گفت: می خواستم حرفهای هانی را به کسانی که دور دارالاماره را گرفته بودند منعکس کنم اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن جا حضور داشت و جرات نکردم. جرات نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می گوییم ترجیح دنیا بر دین ! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام می داد تاریخ عوض می شد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣