▫️(به خاطر رفتار مردم شهرهای مسیر) شرایط برای مأموران بنیامیه سخت شده بود و آنان چارهای جز ادامه راه نداشتند پساز چندی به منطقه سیبور وارد شدند، جوانان همداستان شده بودند که از ورود امویان جلوگیری کنند، پیرمردی از هواداران عثمان گفت: از #فتنه پرهیز کنید که خداوند #فتنه را نمیپسندد، این سرا در تمام سرزمینها گرداندهاند و هیچکس با ایشان مخالفت نکردهاست! بگذارید از سرزمین شما نیز بگذرند.
جوانان گفتند به خدا سوگند! هرگز اجازه نخواهیم داد [به شهر وارد شوند] آنگاه با شتاب پل ارتباطی منطقه را تخریب کرده و به خونخواهی امام (ع) لباس رزم پوشیدند و به کارزار پرداختند و تعدادی از آنان کشته شدند، امکلثوم با مشاهده رشادت و جوانمردی مردان سیبور فرمود: خداوند آب را بر آنها گوارا و خوراکشان را ارزان و ستمکاران را از آنها بازدارد
🔹 مأموران سرخورده و تشنهٔ اموی ناچار راه حماة را پیش گرفتند و چون در آن شهر نیز دربها را به روی خود بسته و صدای همهمهی مردم را شنیدند که قصد جنگ و جدال با آنها را دارند راه هرمز را در پیش گرفتند!
▫️اما در حمص نیز شرایط سخت بر علیه بنیامیه بود لذا مأموران عبیدالله با شتاب به سوی بعلبک روانه شدند.
▫️ به فرمان والی مردم درحالیکه پرچمهایی را با خود حمل میکردند به استقبال کاروان اسرا آمدند و فرزندان خود را نیز برای تماشا بههمراه آوردند.
در این منزل شرایط بسیار مناسبی برای عیش و عشرت غارتگران و تجاوز پیشگان بنیامیه فراهمآمده بود و هیچ کدام از تجلیّات نهضت حسینی و حقایقی که سایر مردم را در کوتاهترین زمان دگرگون میساخت و موجب می شد هر لحظه بر نفرت عمومی از دستگاه اموی افزوده شود، کوچکترین حرکتی در فریبخوردگان دنیا در این شهر به وجود نیاورده بود.
با استقرار کاروان در بعلبک بساط هرزگی گرم شد و رامشگران و نوازشگر مینواختند.
امکلثوم با مشاهده شادابی و نشاط آنها از اسارت و پریشانی خاندان وحی، ایشان را نفرین نمود و فرمود: خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود کند و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمکاران را از آنها کوتاه نکند اگر دنیا آکنده از عدلوداد باشد ایران اینان را جز ستمگری بهرهای نرساند.
منابع:
مقتل ابو مخنف، ص۱۱۶-۱۱۷ / الدمعة الساکبه، ج۵، ص۶۸ / معالی السبطین، ج۲،ص۱۳۲ / بحارالانوار، ج ۴۵، ص۱۲۶ / زخّار (قمقام)، ص ۵۵ / بعثت بدون وحی ـ حشمت الله قنبری، ص۲۷۵-۲۷۶
▫️سرزمین دیگری که برای اقامت برگزیده شد دامنه جبل جوشن در شهر حلب بود. آنجا پر از درد و رنجی گران برای آلمحمد(ص) بود. خستگیهای سفر، پریشانیهای بهتآور و اندوه و غمهایی که جز خاندان رسالت تحمل آن را نداشتند، آثار و عارضههایی را برجا میگذاشت، در دامنه این کوه محسن بن الحسین که در پهلوی مادر بود سقط شد تا بلندای حلب آدرس و نشانه حماسهی حسینی باشد و مشهد السقط او زیارتگاه اهل ایمان و رسواگر طواغیت آل ابوسفیان باشد، مادر بزرگوار محسن که از درد به خود میپیچید از کارگرانی که در معدن مس حلب کار میکردند آبونان طلب کرد، اما او را دشنام دادند و بانوی خیمهگاه حسینی با قلب دردمند خود ایشان را نفرین کرد. اسرای آلمحمد با گذشتن از حلب به قنّسرین وارد شدند...
▫️در منزلى به نام قِنَّسرین (شهرى در شام، به فاصله یک روز راه از حَلَب در مسیر حِمْص) فرود آمدند، راهبى مسیحی از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت.
▪️راهب مسیحی، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مىگفت:
▪️«خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!» راهب، سرش را بلند کرد و گفت پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من سخن بگوید.
▪️ سر به سخن آمد و گفت:
▫️«اى راهب ! چه مى خواهى؟».
▫️ گفت: تو کیستى؟
▫️گفت:انا بن ال محمد المصطفی و انا بنعلی المرتضی انا بن فاطمةالزهرا الل مقتول و به کربلا و مظلوم انا العطشان... «من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد.
▫️ راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى: «من ، شفیع تو در روز قیامت هستم»
▫️سر به سخن درآمد و گفت: «به دین جدّم محمّد درآى»
▫️راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم آن قوم، سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند دیدند که درهم ها سنگ شده است.
▪️سپس کاروان به راه خود ادامه داد و بعد از توقفی کوتاه در معرة النعمان به شیزر وارد شد در این منطقه مردم با هدایت مردی کهنسال از قوم خود که فریاد میزد این سر حسینبنعلی است تصمیم گرفتند با نیروهای کوفی مقابله کنند و مأمورین عبیدالله با درک خطر بزرگی که در کمین آنهاست بهسرعت راه کفر طالب را پیش گرفتند، مردم آن سرزمین نیز آنان را نپذیرفتند و حتی از دادن آب به ایشان خودداری کرده و گفتند به شما قطره آب نمیدهیم همانطوری که آب را از حسین و اصحابش منع کردید.
منابع:
مناقب آل ابی طالب، تألیف ابن شهر آشوب مازندرانی ج ۴ ص ۶٠
بحار الأنوار تألیف علامه مجلسی : ج ۴۵ ص۳۰۳
معجم البلدان، ج۲،ص۱۸۸
مقرّم(مقتل الحسین)، ص۴۴۵
بعثت بدون وحی ـ حشمت الله قنبری، ص۲۷۳ـ۲۷۴
▫️قرار بود نیروهای عبیدالله اهلبیت امام را به شهر موصل ببرند. شهر را نیز زینت کرده بودند، اما چون مردم پی بردند که سرهای بر نیزه متعلق به چه کسانی است خود را برای نبرد با مأموران اموی آماده کردند، دستگاه حکومتی دچار بیم و خوف گردید و برای سران قافله پیغام فرستاد که اهل موصل به ورود شما راضی نیستند لذا کاروان در مشهد النقطه که در یک فرسنگی موصل بود اقامت کردند و برایشان آذوقه ارسال شد.
▫️ در منزلگاه مشهد النقطه سر مقدس امام را بر روی سنگی قرار دادند و قطره خونبر آن ریخت. هرسال روز عاشورا از آن سنگ خون میجوشید تااینکه عبدالملکبنمروان دستور داد آن سنگ را بهجایی نامعلوم منتقل کردند.
◽️ هر لحظه بر مخالفتهای مردمی افزوده میشد و نظامیان اموی دریافتند که تا رسیدن به قلمرو شام چارهای جز ترک زودهنگام منزلهای مسیر وجود ندارد. لذا کاروان به مسیر خود ادامه داد و مسیر بیابان را پیش گرفت.
▫️در ادامه راه در نخله سکنی گزیدند.
با فرارسیدن شب سرزمین نخله ماتم سرایی بود که در عزای حسینبنعلی(ع) میگداخت. در طول شب صدای گریه و نوحه گری بلند بود. زنان دانستند جنیان نوحهگرند و برای حسین و بزرگی مصیبتهایش ندبه میکنند و بر چهره خویش لطمه میزنند و از این مصیبت سیاهپوش میشوند و اشک و آه انان از مصیبتهای زنان آل پیامبر است...
▫️ در نصیبین به فرمان منصور بن الیاس تمام شهر زینت شده بود و مردم آنچنان تحت تأثیر تبلیغات اموی از خود بیخود شده بودند که در جشن و پایکوبی خود آمادگی خلق هر نوع جنایتی را داشتند نیزهدار که سر مبارک حسینبنعلی(ع) را با خود حمل میکرد، سرخوش از اینکه مردمان شهری آماده استقبال از آنان هستند اسب خود را به پیش میراند. اما ناگهان اسب ایستاد و تلاش آنان برای به حرکت درآوردن مرکب بهجایی نرسید. ناگاه سر امام از بالای نیزه به زمین افتاد و ابراهیم موصلی آن را برداشت و دانست که آن ماه بر زمین افتاده راس حسینبنعلی(ع) است. فریاد برآورد که این سر حسینبنعلی است که اهل شام او را کشتند. مأموران اموی که نقشهها را بر آب میدیدند رأس امام را بیرون بردند و دیگر باز نگرداندند
◽️در لینا (لباء) که سرزمینی آباد بود شنیدن اخبار کربلا چون کاروان آزادگان به آن سرزمین وارد شد مرد و زن و پیر و جوان از سکونتگاه خود بیرون آمدند و چون سر امام (ع) را زیارت نمودند بر امام(ع) و پدرش امیرالمؤمنین و رسول خدا صلوات و درود فرستادند و قاتلانش را لعن کردند و همگی فریاد زدند: ای قاتلان فرزند انبیا بیرون شوید از شهر ما.
🔹بعد از خروج از نصیبین و پیمودن اراضی عین الورده چون به نزدیکی دعوات رسیدند در نامهای به حاکم آنجا نوشتند: سر حسینبنعلی با ماست، آذوقه فراهم کن و با دعوت از بزرگانِ شهر، ما را پذیرایی نما.
▪️ با رسیدن نامه حاکم درحالیکه بزرگان و سرشناسان شهر او را همراهی میکردند به استقبال ایشان شتافت و آنان را از باب الاربعین به شهر وارد کرد. به فرمان حاکم سر امام(ع) در میدان شهر نصب شد، و عدهای مأموریت یافتند که جار بزنند این سر آن کسی است که بر علیه یزیدبنمعاویه خروج کردهاست.
▫️تمام شب را سپاه بنیامیه به بادهگساری گذراندند و بامدادان که بار بربستند و راه شام پیش گرفتند امام علیبنالحسین درحالیکه میگریست فرمود:«ایکاش میدانستم که خردمندی هست که در تاریکیها بیتوته کند و از مصیبتهای روزگار زمزمه میکند؟ من فرزند امام هستم، چگونه است که حق من در میان این گروه [کافر] ضایع میشود؟
📚بعثت بدون وحی ـ حشمت الله قنبری، ص۲۷۲-۲۷۰-۲۷۱
خروج #کاروان_اهل_بیت از کوفه به سمت شام به دستور عبیدالله بن زیاد!
✅ درباره زمان دقیق خروج کاروان اهل بیت( اسرای کربلا) از کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است.
و مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام هم مشخص نیست.
👤سماوی می نویسد :
«زن های غیر هاشمیّه از انصار امام حسین(ع) که در کربلا اسیر شدند، با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط زن های هاشمیّات برای اسارت به شام برده شدند.»
و در مورد اینکه سرهای شهداء به همراه اسرای کربلا در یک کاروان به شام رفتند یا اینکه ابتدا سرها به شام رفتند و سپس اهل بیت امام حسین(ع)، اختلاف است.
👤شیخ مفید در نقل خود، اسمی از اسرای کربلا نمی آورد و می نویسد :
📋《وَ لَمَّا فَرَغَ اَلْقَوْمُ مِنَ اَلتِّطْوَافِ بِهِ بِالْکُوفَةِ رَدُّوهُ إِلَى بَابِ اَلْقَصْرِ فَدَفَعَهُ اِبْنُ زِیَادٍ إِلَى زَحْرِ بْنِ قَیْسٍ وَ دَفَعَ إِلَیْهِ رُءُوسَ أَصْحَابِهِ وَ سَرَّحَهُ إِلَى یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ لَعَائِنُ اَللَّهِ وَ لَعْنَةُ اَللاَّعِنِینَ فِی اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِینَ وَ أَنْفَذَ مَعَهُ أَبَا بُرْدَةَ بْنَ عَوْفٍ اَلْأَزْدِیَّ وَ طَارِقَ بْنَ أَبِی ظَبْیَانَ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَةِ حَتَّى وَرَدُوا بِهَا عَلَى یَزِیدَ بِدِمَشْقَ》
♦️هنگامی که آن ابن زیاد لعین از گردش دادن سر مبارک امام حسین(ع) در شهر کوفه فارغ شد، آن را به در قصر آوردند، و ابن زیاد آن سر را به حر بن قیس داد و سرهاى یاران آن حضرت(ع) را نیز به همراه او سپرده و او را به نزد یزید بن معاویه فرستاد...
◾️حرکت #کاروان_اهل_بیت از کوفه به سمت شام
▪️از کوفه تا شام کاروان اسرای خاندان وحی در بیست منزل فرود آمدند که در بعضی از منازل حوادثی سخت حیرت افزا و عبرتآموز افتادهاست.
▫️ کاروان پیامآوران عاشورا در محاصرهی نیزهداران بنیامیه راه میپیمودند. فرمان چنین صادر شده بود که خاندان رسالت را در تنگنا قرار دهند و از هر نوع اظهاراندوه و پریشانی آنها جلوگیری کنند. اما حقیقت نهضت حسینی و جایگاه رفیع شهدای کربلا از یک سو و سنگینی بار مصیبت بر دوش های استوار اهالی قافله از طرف دیگر، و روح وظیفه مدار و پر ازحماسه زنان عاشورایی تمامی محاسبات و معادلههای برنامهریزان بنیامیه را درهم مینوردید و با ورود کاروان به قادسیه، امکلثوم رشته کلام را به دست گرفت و گفت مردان ما از دست رفتند و روزگار بزرگان ما را فنا کرد و بر حسرت و سوز دل من افزود...
▪️ کاروان با درد و رنجی فراوان به قلمرو تکریت وارد شد.
در تکریت شهر را زینت کرده و بر سردر مغازهها و بازارها پرچمهای رنگارنگ افراشته بودند. در پی ورود کاروان اسرا مردم شادمان اما بیهدف تکریت، از سرداران و سربازان اموی پرسیدند این سرهای بریده از کیست؟ و آنها پاسخ میدادند مردی خارجی بر یزید شورید و عبیداللهبنزیاد او را به قتل رساند و اکنون سر او و یارانش به سوی یزید فرستاده شدهاست.
▪️مردی از نصاری که بهتازگی از کوفه بازگشته بود با مشاهده فریب و اغواگری دستگاه تبلیغات بنی امیه گفت ای قوم! من در کوفه بودم که این سر را آوردند، او خارجی نیست، صاحب این سر حسینبنعلی(ع)است.
سپس مسیحیان ناقوسها را به احترام حسین به صدا درآوردند و گفتند قومی که پسر پیامبر خود را بکشند اجازه ندارند به شهر ما وارد شوند
شرایط آنچنان رقم خورد که امکان ورود به شهر از دست رفت...
📚بعثت بدون وحی، حشمت الله قنبری، ص۲۶۸
«ابن سعد» تا حدود ظهر روز یازدهم به دفن اجساد پلید کوفیان مشغول بود. پس از اتمام کار در حالى که پیکر پاک فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدن ها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.
این سرهاى پاک که مجموع آنها با سر امام علیه السلام به ۷۲ سر نورانى مى رسید بین قبائل تقسیم شد و به سوی کوفه حرکت داده شد.
از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینى با همه آسمانها و زمین برابرى مى کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن هاى پاره پاره شهیدان است.
دشمنان، اسیران دلسوخته را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و از کنار آن پیکرهاى پاک شهیدان عبور دادند، همان پیکرهاى غرقه به خونى که یکجا همه عزّت و مظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند.
حضرت زینب(علیها السلام) با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!» این جمله چون پتکى بر سر دشمن فرود آمد
سپس خود را به امام سجاد (علیه السلام) رساند و او را تسلى بخشید و آینده کربلا و عاشورا را آنگونه که ما امروز بعد از حدود ۱۴ قرن می بینیم دقیقاً ترسیم کرد، آرى قلب نازنین زینب(سلاماللهعلیها) می دانست که این آغاز کار است هر چند تاریک دلان بنی امیّه و منافقان آن را پایان کار مى پنداشتند.
حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذکر شده، درست است که میفرماید:
فلَاَنْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْکِیَّنَ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
(پس صبح و شب بر شما ندبه کرده و به جای اشک خون میگریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی
عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد.
گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد.
عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند:
آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها سلام است.
زینب همان کسی ست که در راه عفتش عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد
-----------------------------
۱. عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها و پیامدها، ص۵۴۴- ۵۴۶
۲. مقتل الحسین مقرم، ص ۳۰۷
پس عــزا بر خود کنید ای خفتگان زانکه بد مرگیست این خواب گِران
◽️ رهبر انقلاب: آنهایی که نفهمیدند حسین علیهالسلام چرا شهید شد، نفهمیدند که چرا این عَلَمی که در دست حسین (ع) بود، برافراشته شد و تکلیف پیروان حسین (ع) در قبال این رسال چیست، باید بر خودشان گریه کنند.
بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او #بصیرت را بیشتر نشان داد.
▪️ در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و اماننامه کردند و گفتند ما تو را امان میدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانهای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و اماننامه شما!
تمام خوبیها در ائمه (ع) جمع است اما امام حسین (ع) یک ویژگی خاص دارد و آن مظلومیت و شهادت است که همین، عامل محبت است. ما با گریه و عزاداری این ارتباط را تقویت میکنیم. این ارتباط بر اثر غفلت و زندگی روزمره ساییده میشود. گناه و لهو و لعب هم این ارتباط را میسوزاند. خداوند اگر کسی را دوست داشته باشد، او را گرفتار بلایی میکند تا دوباره رو سوی خدا و ائمه کند. بلا برای کسانی است که خدا دوستشان دارد.
دهۀ اول محرم نیز مرحمت بزرگ خداست. میتوان در این دهه از ماه رمضان نیز بیشتر بهره برد، به شرطی که حق این دهه را بکوشیم. خالصانه در روضه شرکت کنیم. استاد ما میفرمود روضۀ خلوت بروید. جایی که شما را نشناسند. طوری که شرکت در روضه هیچ نفع دنیوی برای ما نداشته باشد. حتی «قبول باشد» هم به ما نگویند. البته گاهی ما به مجلس شلوغی میرویم تا از بیان آن گوینده دینمان را بیاموزیم. این، حسابش فرق دارد. 96/7/6
حضرت آیتالله استاد جاودان (حفظه الله)
سخنرانی روز هفتم - حجت الاسلام علی پناه:
جهت دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 17.1 مگابایت
سخنرانی روز هشتم:
جهت دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 12.4 مگابایت
کربلا
زمان: سه شنبه هفتم محرم الحرام ۶۱ هجری قمری
تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین (علیه السلام) آمده بودند را، بالغ بر ۳۰ هزار جنگجو نوشته اند.
بستن آب بر روی امام حسین و اهل حرم:
عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عُبیدالله دریافت کرد که:
« سپاهیان خود را بین حسین(علیهالسلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره ای آب به او نرسد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداری شد! »
عمر بن سعد ۵۰۰ سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد. یکی از آنها به نام عبد الله بن حصین فریاد زد:
ای حسین! آیا این آب را نمی بینی که همچون دل آسمان می درخشد؟ به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
حضرت نفرینش کرد و فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.»
حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام حسین (علیه السلام) تحقق یافت. به طوری که حصین بیمار شد. هر چه آب می نوشید سیراب نمی شد و فریاد تشنگی سر می داد و این گونه ماند، تا اینکه مُرد.
امام حسین (علیه السلام) نسبت به سپاه دشمن این چنین فرمود:
« بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی، همچون سال های قحطی یوسف در مصر پدید آور، و آن غلام ثقفی را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند(توسط مختار) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد».
منابع:
الارشاد، اعلام الوری، مسار الشیعه، بحارالانوار، مصباحالمتهجد، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، نفسُالمهموم، لهوف، معالی السبطَیْن، آینه در کربلاست.
زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام ۶۱ هجری قمری
عمر بن سعد نامه ای را از ابن زیاد دریافت می کند که مضمون آن چنین است:
«من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی برگزیده ام که هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.»
در کربلا، حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی اسد - که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند - رفته و آنان را به یاری فرا خواند. حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آنِ شما باشد.»
تعداد۹۰ نفر بپا خواستند و حرکت کردند.
چون عمربن سعد از حرکت مردان بنی اسد مطلع شد، چهارصد نفر به فرماندهی« ارزق » را به مقابله آنها می فرستد.
شب هنگام، نود مرد بنی اسدی با ارزق و سپاهش در کنار فرات درگیر می شوند. عده ای شهید، عده ای زخمی و باقی مجبور به فرار می شوند.
بنابراین از بنی اسد، چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. امام فرمود:
«لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ»
بخشی از نامه امام حسین(علیه السلام) از کربلا به برادرش محمد بن حنفیّه و بنی هاشم:
«... مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست»
سید الشهداء(علیهالسلام)، زُهیر را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم و علَم را به دست برادرش عباس(علیه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می فرمود:
« دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.»
نکته: امام(علیهالسلام) با این جمله، بر همگان ثابت می کنند که من بر سر منافع و چرب و شیرین دنیا نبرد نمی کنم، بلکه هدفم احیای دین خدا و بازگشت امّت به سیره رسول الله است. به همین جهت حضرت، جنگ را آغاز نمی کنند تا شاید از لشکریان دشمن عدهای بیدار شوند و به کاروان عاشورایی ملحق گردند...
منابع:
الارشاد، اعلام الوری، مسار الشیعه، بحارالانوار، مصباحالمتهجد، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، نفسُالمهموم، معالی السبطَیْن، آینه در کربلاست.
🏴 این، اثر فوق العاده گریه کردن بر امام حسین علیه السلام است. انسان باید خودش را از این مجالس محروم نکند؛ هر چند کارهایش زیاد و گرفتاری هایش بسیار است؛
لکن برادرها و خواهرها! شبانه روزی یک جلسه، ده دقیقه، ربع ساعت، برای خدا در این جلسات شرکت کنید. برای بزرگداشت عظمت امام حسین علیه السلام و اهل بیتش شرکت کنید. برای اینکه قطره اشکی بر مظلومیتشان بریزید، شرکت کنید. اگر گریه ات گرفت که چه بهتر؛ اگر گریه ات هم نگرفت، ناراحت نباش؛ خودت را شبیه گریه کننده ها در بیاور.
برگرفته از سخنرانی حضرت استاد آیت الله ناصری (حفظه الله)
سخنرانی روز چهارم - حجت الاسلام علی پناه:
جهت دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 13.9 مگابایت
سخنرانی روز پنجم:
جهت دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 14.5 مگابایت
سخنرانی روز ششم :
جهت دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 13.8 مگابایت
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣