میدانید وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک
رهبری جمع شدهاند، همه از اوضاع راضیند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به
این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند، میگویند ایشان ما
را آورد؛ ما که نمیخواستیم به این وضع دچار شویم!
البته ایمانهای قوی میایستند؛ اما بالأخره همه سختیها به
دوش پیامبر فشار میآورد. در همین اثنا، وقتی که نهایت شدّت روحی برای پیامبر بود،
جناب ابیطالب که پشتیبان پیامبر و امید او محسوب میشد، و خدیجه کبری که او هم
بزرگترین کمک روحی برای پیامبر بهشمار میرفت، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند!
حادثه خیلی عجیبی است؛ یعنی پیامبر تنهای تنها شد.
من نمیدانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه کاری بودهاید، تا
بدانید معنای مسؤولیت یک مجموعه چیست!؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً بیچاره
میشود. در این شرایط، نقش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را ببینید. آدم تاریخ را که
نگاه میکند، اینگونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا کند؛ متأسفانه هیچ
فصلی برای اینطور چیزها باز نکردهاند.
فاطمه زهرا سلاماللهعلیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور،
مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» -
مادر پدرش - است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش، هفت ساله اینگونه
بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی
میکنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله امروز. این، احساس مسؤولیت
است. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش
زود احساس مسؤولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی را که در وجود اوست،
خرج کند، برای اینکه غبار کدورت و غم را از چهره پدری که مثلاً حدود پنجاه سال از
سنش میگذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمیتواند برای یک جوان
الگو باشد؟ این خیلی مهمّ است : "و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً "
ادامه دارد....
حضرت در حکمت 474 می فرماید: " ما المجاهد فی سبیل الله ...." آن مجاهدی که می رود در جبهه جنگ و در راه خدا شهید می شود مقامش بالاتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد ولی به خاطر خدا عفاف می ورزد. یعنی چنین کسی مقامش بالاتر از شهید میدان جنگ است. در واقع شهید جهاد اصغر کرده و عفیف جهاد اکبر
ای شهان کشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست
چونک وا گشتم ز پیگار برون روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی اندر جهاد اکبریم
سهل شیری دان که صفها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند
تلاوت صفحه 397:
آیه
شماره 6 از سوره مبارکه کهف
فَلَعَلَّکَ بَخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ
بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً
پس بیم آن مى رود که اگر به این حدیث (قرآن) ایمان نیاورند، تو در پى آنان خود را
هلاک کنى!.
نکات تفسیری :
1- دلسوزى وتأسّف بر گمراهى دیگران
یک ارزش است و پیامبر دلسوزترین افراد است. «باخعٌ نفسک»
2- رهبر باید در فکر اصلاح عقاید واعمال مردم وپیگیر آن باشد. «على آثارهم»
3- قرآن حرف تازه و پیام نو دارد. «حدیث» مبلّغ نیز باید نوآورى داشته باشد. (حدیث
به معناى جدید و نو است.)
چگونه میتوانیم از زندگانی حضرت زهرا علیهاسلام الگو بگیریم؟
سؤال خوبی است. اولاً دقت کنید که الگو را نباید برای ما معرفی کنند و بگویند که این الگوی شماست. این الگوی قراردادی و تحمیلی، الگوی جالبی نمیشود. الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنی در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهرهای که در جلوِ چشممان میآید، کدام را بیشتر میپسندیم؛ طبعاً این الگوی ما میشود. من معتقدم که برای جوان مسلمان، بخصوص مسلمانی که با زندگی ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایی داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهرا سلامالله علیها اسم آوردید. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه زهرا سلاماللهعلیها چند جمله بگویم؛ شاید این سررشتهای در زمینه بقیه ائمّه و بزرگان شود و بتوانید فکر کنید..... ابوبکر نگاهی به مردم کرد و گفت : فاطمه جان من تکذیبت نمی کنم ولی مردم بین ما باشند. زهرای مطهره گفت : کتاب خدا بین ما باشد. ولی ابوبکر می گوید این مردم بین من و تو حکم باشند ، چون این مردم بودند که حکومت را به من سپردند . من بنا به به تصمیم و اراده این مردم حکومت را قبول کردم.... در اینجا زهرای مطهره نگاه عتاب آمیز خودش را به مردم برگرداند و فرمود : مسلمانان! با عجله برای شنیدن حرفهای باطل راه افتادید. آیا در قرآن تدبّر نمی کنید؟ .... اینجا حضرت صدیقه تکلیف مردم را هم روشن می کند ، فردا نگویید ما اینها را اطاعت کردیم. این جنس هدایت حضرت صدیقه طاهره جنس الهی است. در قرآن هم همین را می گوید : " فلمّا قُضِیَ الأمر .... وقتی روز قیامت همه حاضر می شوند ، شیطان می گوید: اینها از من نیستند ولی ایها می گویند " ربنا إنّا أطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلّونا سبیلاً " خدا حجت ابلیس را قبول می کند. چرا ؟ چون می گوید : من دعوتتان کردم . شما اجابت کردید . می خواستید اجابت نکنید!!!
... معمول دنیا این است که در بحران ها همه می گویند شرائط فوق العاده است و باید به آن تن داد، و جای احقاق حق نیست و هر گونه نابسامانی را باید تحمل کرد، قرآن می گوید:حتی در سخت ترین شرایط باید تلاش کرد که حقی بر باد نرود، نه تنها از دوستان که اگر دشمنان هم حقی داشته باشند باید رعایت گردد. این گونه احکام اسلامی نوعی اعجاز ، و نشانه حقانیت دعوت پیامبر است که درر محیطی که نه مال احترام داشت و نه جان ارزشی ، تا این حد در احقاق حقوق کوششی به خرج می دهد.
تاریک، مثل
غربت زهرایی ای بقیع! وقتی که مثل فاطمه تنهایی، ای بقیع!
دارالسلام
نه...، که تو دارالملائکی یاس کبود را تو پذیرایی ای بقیع!...
فریاد کن بغض فرو خورده ات را، بقیع!
سلام بر
دارالسلام!
سلام بر
دارالملائک!
سلام بر ارواح
مطهّری که هم ناله همیشگی مظلومیت بقیع هستند و سلام بر تربت مقدّس بقیع!
چقدر غریب،
چقدر مظلوم،
چقدر تنها،
چقدر تاریک و
چقدر دلگیر و همیشه مِه گرفته ای، ای بقیع!
به زخم زخمِ آغوشت قسم و به شعله، شعله
توفان رنجهایت! تنها صدفی هستی که استحقاق گوهری چون خاتون غمها را داری که در
آغوش مهربانت آرام بگیرد.
با بغضهای در
گلو مانده ات، با فریادهای همیشه خاموشت و با خونْ گریه هایی که دل شبهای مدینه
را می سوزاند، فقط تو لیاقت مهمان نوازی گل واژه آفرینش را داری، که تصویری از
دردهای ناگفته بضعه طاهایی.
هان ای بقیع!
کاش می دانستیم چه ناگفته ها در دل غمینت می گذرد و چه غوغایی است، در حَنجره پر
از شکایتت؟
کاش به سخن
می آمدی از همنشینی هایت با پهلو شکسته بی یار و یاور!
ـ کاش مردم
می دانستند که قطره، قطره اشک فاطمه علیهاالسلام ، لکّه ننگی بر چهره تاریخ بشریت
است
بریده باد دستهایی که به صورت آبروی هر دو گیتی سیلی زدند و دل بتول را خون
کردند.
مگر نه اینکه
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: «فاطِمَهُ بِضْعَه مِنّی، مَن سَرَّها
فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ ساءَها، فَقَدْ ساءَنِی، فاطِمَهُ أَعَزُّ النّاسِ
عَلَیَّ» یعنی: فاطمه علیهاالسلام پاره تن من است، هر کس که او را شاد کند، به
راستی مرا شاد کرده و هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است، فاطمه علیهاالسلام
عزیزترین مردم برای من است».
ای کاش صفحه
روزگار در هم می پیچید و شعله های آتش دوزخ، طومار زندگیشان را در می نوردید؛
آنهایی که با بی شرمیِ تمام، آتش بر آشیانه سیمرغ قاف مظلومیت زدند و بهار
آرزوهایش را به خزانترین فصل تبدیل کردند!
مگر نه اینکه
فاطمه، مایه مباهات عالم و آدم است؟ گوهر بی مثالی که از ازل تا ابد، برایش همتایی
نیامده و نخواهد آمد. در عبادت، هم صدا با شبهای مدینه، ملایکه مقرب الهی را به
تعجب وا می داشت.
بانویی که
دستهای پینه بسته اش، اشک را میهمان چشم هر عاشق دِلداده می کرد.....
تلاوت صفحه 396:
آیه
شماره 44 از سوره مبارکه طه
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یخَشىَ(
اما بنرمی با او سخن بگویید; شاید متذکر شود، یا (از خدا) بترسد!
نکات تفسیری :
1- گام اوّل در امر به معروف و نهى
از منکر، بیان نرم است. «فقولا له قولاً لیّنا»
2- امیدها در نرمى است، وانتظارى از خشونت نمى رود. « قولاً لیّنا لعّله
یتذکّر...»
3- شروع تربیت وارشاد باید از طریق گفتگوى صمیمانه باشد.( خداوند به پیامبر
اکرمصلى الله علیه وآله نیز مى فرماید: با نرمى و ملاطفت با مردم رفتار کن. «فبما
رحمة من اللّه لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک» آلعمران، 159.)
«فقولاله قولاً لیّنا» حتّى با سرکش ترین افراد نیز باید ابتدا با نرمى و لطافت سخن
گفت.
4- هرگز از هدایت دیگران مأیوس نشوید. «لعّله یتذکّر ...»
5- وظیفه ى پیامبر تذکّر وارشاد است. «یتذکّر او یخشى»
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣