مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

.:: یا علی بن موسی الرضا (ع) ::.

مادر سادات در کلام رهبری- 2

میدانید وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک رهبری جمع شده‌اند، همه از اوضاع راضیند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند، میگویند ایشان ما را آورد؛ ما که نمیخواستیم به این وضع دچار شویم!
 
البته ایمانهای قوی میایستند؛ اما بالأخره همه سختیها به دوش پیامبر فشار میآورد. در همین اثنا، وقتی که نهایت شدّت روحی برای پیامبر بود، جناب ابی‌طالب که پشتیبان پیامبر و امید او محسوب میشد، و خدیجه کبری که او هم بزرگترین کمک روحی برای پیامبر به‌شمار میرفت، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند! حادثه خیلی عجیبی است؛ یعنی پیامبر تنهای تنها شد.
 
من نمیدانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه کاری بوده‌اید، تا بدانید معنای مسؤولیت یک مجموعه چیست!؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً بیچاره میشود. در این شرایط، نقش فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه میکند، این‌گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا کند؛ متأسفانه هیچ فصلی برای این‌طور چیزها باز نکرده‌اند.
 
فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آن‌جا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» - مادر پدرش - است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش، هفت ساله این‌گونه بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی میکنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله امروز. این، احساس مسؤولیت است. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسؤولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی را که در وجود اوست، خرج کند، برای این‌که غبار کدورت و غم را از چهره پدری که مثلاً حدود پنجاه سال از سنش میگذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد؟ این خیلی مهمّ است : "و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً "




نمونه بعد، مسأله همسرداری و شوهرداری است. یک وقت انسان فکر میکند که شوهرداری، یعنی انسان در آشپزخانه غذا را بپزد، اتاق را تر و تمیز و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید! شوهرداری که فقط این نیست. شما ببینید شوهرداری فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها چگونه بود. در طول ده سالی که پیامبر در مدینه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علیهماالسّلام با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نُه سال، جنگهای کوچک و بزرگی ذکر کرده‌اند - حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده - که در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بوده است. حالا شما ببینید، او خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ میماند - این قدر جبهه وابسته به اوست - از لحاظ زندگی هم وضع روبه‌راهی ندارند؛ همان چیزهایی که شنیده‌ایم: «و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه الله» (۳)؛ یعنی حقیقتاً زندگی فقیرانه محض داشتند؛ در حالی که دختر رهبری هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسؤولیت هم میکند.
   ببینید انسان چقدر روحیه قوی میخواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهای زندگی خالی کند؛ به او دلگرمی دهد؛ بچه‌ها را به آن خوبی که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب علیهاسلام که امام نبود. فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادی زنده نماند.
  این‌طور خانه‌داری، این‌طور شوهرداری و این‌طور کدبانویی کرد و این‌طور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفت. آیا اینها نمیتواند برای یک دختر جوان، یک خانم خانه‌دار یا مُشرف به خانه‌داری الگو باشد؟ اینها خیلی مهم است.
  حالا بعد از قضیه وفات پیامبر، آمدنِ به مسجد و آن خطبه عجیب را خواندن، خیلی شگفت‌انگیز است! اصلاً امثال ما که اهل سخنرانی و حرف زدن ارتجالی هستیم، میفهمیم که چقدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست‌وچهار ساله - که البته سنّ دقیق آن حضرت مسلّم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نیست و در آن اختلاف است - آن هم با آن مصیبتها و سختیها به مسجد می‌آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانی میکند که آن سخنرانی، کلمه به کلمه‌اش در تاریخ میماند.

ادامه دارد....

صلوات خاصه


اللهم عجل


حضرت در حکمت 474 می فرماید: " ما المجاهد فی سبیل الله ...." آن مجاهدی که می رود در جبهه جنگ و در راه خدا شهید می شود مقامش بالاتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد ولی به خاطر خدا عفاف می ورزد.  یعنی چنین کسی مقامش بالاتر از شهید میدان جنگ است. در واقع شهید جهاد اصغر کرده و عفیف جهاد اکبر

ای شهان کشتیم ما خصم برون          ماند خصمی زو بتر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست           شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست

چونک وا گشتم ز پیگار برون          روی آوردم به پیگار درون

قد رجعنا من جهاد الاصغریم            با نبی اندر جهاد اکبریم

سهل شیری دان که صفها بشکند              شیر آنست آن که خود را بشکند


برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
حجم: 12 مگابایت

تلاوت صفحه 397:

قطره ای از دریای بیکران کلام الهی :

آیه شماره 6  از سوره مبارکه کهف
 فَلَعَلَّکَ بَخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى‏ ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً
پس بیم آن مى‏ رود که اگر به این حدیث (قرآن) ایمان نیاورند، تو در پى آنان خود را هلاک کنى!.
نکات تفسیری :

1- دلسوزى وتأسّف بر گمراهى دیگران یک ارزش است و پیامبر دلسوزترین افراد است. «باخعٌ نفسک»
2- رهبر باید در فکر اصلاح عقاید واعمال مردم وپیگیر آن باشد. «على آثارهم»
3- قرآن حرف تازه و پیام‏ نو دارد. «حدیث» مبلّغ نیز باید نوآورى داشته باشد. (حدیث به معناى جدید و نو است.)

مادر سادات در کلام رهبری- 1

چگونه میتوانیم از زندگانی حضرت زهرا علیهاسلام الگو بگیریم؟

سؤال خوبی است. اولاً دقت کنید که الگو را نباید برای ما معرفی کنند و بگویند که این الگوی شماست. این الگوی قراردادی و تحمیلی، الگوی جالبی نمیشود. الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنی در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهره‌ای که در جلوِ چشممان می‌آید، کدام را بیشتر میپسندیم؛ طبعاً این الگوی ما میشود. من معتقدم که برای جوان مسلمان، بخصوص مسلمانی که با زندگی ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایی داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهرا سلام‌الله علیها اسم آوردید. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها چند جمله بگویم؛ شاید این سررشته‌ای در زمینه بقیه ائمّه و بزرگان شود و بتوانید فکر کنید.
شما خانمی که در دوره پیشرفت علمی و صنعتی و فنآوری و دنیای بزرگ و تمدّن مادّی و این همه پدیده‌های جدید زندگی میکنید، از الگوی خودتان در مثلاً هزاروچهارصد سال پیش توقّع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونی شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید میخواهید ببینید چگونه دانشگاه میرفته است؟ یا وقتی که مثلاً در مسائل سیاست جهانی فکر میکرده، چگونه فکر میکرده است؟ اینها که نیست.
یک خصوصیات اصلی در شخصیت هر انسانی هست؛ آنها را بایستی مشخّص کنید و الگو را در آنها جستجو نمایید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونی، انسان چگونه باید برخورد کند؟ حالا حوادث پیرامونی، یک وقت مربوط به دوره‌ای است که مترو هست و قطار هست و جت هست و رایانه هست؛ یک وقت مربوط به دوره‌ای است که نه، این چیزها نیست؛ اما حوادث پیرامونی بالاخره چیزی است که انسان را همیشه احاطه میکند.
انسان دوگونه میتواند با این قضیه برخورد کند: یکی مسؤولانه، یکی بیتفاوت. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه‌ای، با چه نوع نگرشی به آینده. آدم باید این خطوط اصلی را در آن شخصی که فکر میکند الگوی او میتواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروی نماید.
من این موضوع را یک وقت در سخنرانی هم گفته‌ام. در این سخنرانیهای ما هم گاهی حرفهای خوبی در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقّت نمیشود و همین‌طور ناپدید میگردد! ببینید؛ مثلاً حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در سنین شش، هفت سالگی بودند - اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است - که قضیه شعب ابی‌طالب پیش آمد. شعب ابی‌طالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنی دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنی کرده بود، بتدریج مردم مکه - بخصوص جوانان، بخصوص برده‌ها - به حضرت میگرویدند و بزرگان طاغوت - مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران - دیدند که هیچ چاره‌ای ندارند، جز این‌که پیامبر و همه مجموعه دوروبرش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند. تعداد زیادی از اینها را که دهها خانوار میشدند و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابی‌طالب - با این‌که ابی‌طالب هم جزو بزرگان بود - و بچه و بزرگ و کوچک میشدند، همه را از مکه بیرون کردند. اینها از مکه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابی‌طالب، در گوشه‌ای از نزدیکی مکه - فرضاً چند کیلومتری مکه - در شکاف کوهی ملکی داشت؛ اسمش «شعب ابی‌طالب» بود. شعب، یعنی همین شکاف کوه؛ یک درّه کوچک. ما مشهدیها به چنین جایی «بازه» میگوییم. اتفاقاً این از آن لغتهای صحیحِ دقیقِ فارسىِ سره هم هست که به لهجه محلی، روستاییها به آن «بَزَه» میگویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابی‌طالب یک بازه یا یک شعب داشت؛ گفتند به آن‌جا برویم. حالا شما فکرش را بکنید! در مکه، روزها هوا گرم و شبها بینهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیرقابل تحمّل. اینها سه سال در این بیابانها زندگی کردند. چقدر گرسنگی کشیدند، چقدر سختی کشیدند، چقدر محنت بردند، خدا میداند. یکی از دوره‌های سخت پیامبر، آن‌جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسؤولیتش فقط مسؤولیت رهبری به معنای اداره یک جمعیت نبود؛ باید میتوانست از کار خودش پیش اینهایی که دچار محنت شده‌اند، دفاع کند.
ادامه دارد...
 

.... ابوبکر نگاهی به مردم کرد و گفت : فاطمه جان من تکذیبت نمی کنم ولی مردم بین ما باشند. زهرای مطهره گفت : کتاب خدا بین ما باشد. ولی ابوبکر می گوید این مردم بین من و تو حکم باشند ، چون این مردم بودند که حکومت را به من سپردند . من بنا به به تصمیم و اراده این مردم حکومت را قبول کردم.... در اینجا زهرای مطهره نگاه عتاب آمیز خودش را به مردم برگرداند و فرمود : مسلمانان! با عجله برای شنیدن حرفهای باطل راه افتادید. آیا در قرآن تدبّر نمی کنید؟ .... اینجا حضرت صدیقه تکلیف مردم را هم روشن می کند ، فردا نگویید ما اینها را اطاعت کردیم. این جنس هدایت حضرت صدیقه طاهره جنس الهی است. در قرآن هم همین را می گوید : " فلمّا قُضِیَ الأمر .... وقتی روز قیامت همه حاضر می شوند ، شیطان می گوید: اینها از من نیستند ولی ایها می گویند " ربنا إنّا أطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلّونا سبیلاً " خدا حجت ابلیس را قبول می کند. چرا ؟ چون می گوید : من دعوتتان کردم . شما اجابت کردید . می خواستید اجابت نکنید!!!

 

برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
حجم: 8.08 مگابایت

... معمول دنیا این است که در بحران ها همه می گویند شرائط فوق العاده است و باید به آن تن داد، و جای احقاق حق نیست و هر گونه نابسامانی را باید تحمل کرد، قرآن می گوید:حتی در سخت ترین شرایط باید تلاش کرد که حقی بر باد نرود، نه تنها از دوستان که اگر دشمنان هم حقی داشته باشند باید رعایت گردد. این گونه احکام اسلامی نوعی اعجاز ، و نشانه حقانیت دعوت پیامبر است که درر محیطی که نه مال احترام داشت و نه جان ارزشی ، تا این حد در احقاق حقوق کوششی به خرج می دهد.


برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
حجم: 11.3 مگابایت
آه از اندوه ریحانه رسول

تاریک، مثل غربت زهرایی ای بقیع!               وقتی که مثل فاطمه تنهایی، ای بقیع!

دارالسلام نه...، که تو دارالملائکی                یاس کبود را تو پذیرایی ای بقیع!...

فریاد کن بغض فرو خورده‏ ات را، بقیع!

سلام بر دارالسلام!
سلام بر دارالملائک!
سلام بر ارواح مطهّری که هم ‏ناله همیشگی مظلومیت بقیع هستند و سلام بر تربت مقدّس بقیع!
چقدر غریب،
چقدر مظلوم،
چقدر تنها،
چقدر تاریک و چقدر دلگیر و همیشه مِه گرفته‏ ای، ای بقیع!

به زخم زخمِ آغوشت قسم و به شعله، شعله توفان رنج‏هایت! تنها صدفی هستی که استحقاق گوهری چون خاتون غم‏ها را داری که در آغوش مهربانت آرام بگیرد.
با بغض‏های در گلو مانده‏ ات، با فریادهای همیشه خاموشت و با خونْ گریه ‏هایی که دل شب‏های مدینه را می‏ سوزاند، فقط تو لیاقت مهمان نوازی گل واژه آفرینش را داری، که تصویری از دردهای ناگفته بضعه طاهایی.
هان ای بقیع! کاش می‏ دانستیم چه ناگفته ‏ها در دل غمینت می‏ گذرد و چه غوغایی است، در حَنجره پر از شکایتت؟
کاش به سخن می‏ آمدی از همنشینی‏ هایت با پهلو شکسته بی‏ یار و یاور!
ـ کاش مردم می‏ دانستند که قطره، قطره اشک فاطمه علیهاالسلام ، لکّه ننگی بر چهره تاریخ بشریت است

بریده باد دست‏هایی که به صورت آبروی هر دو گیتی سیلی زدند و دل بتول را خون کردند.
مگر نه این‏که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله‏ وسلم فرموده‏ اند: «فاطِمَهُ بِضْعَه مِنّی، مَن سَرَّها فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ ساءَها، فَقَدْ ساءَنِی، فاطِمَهُ أَعَزُّ النّاسِ عَلَیَّ» یعنی: فاطمه علیهاالسلام پاره تن من است، هر کس که او را شاد کند، به راستی مرا شاد کرده و هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است، فاطمه علیهاالسلام عزیزترین مردم برای من است».
ای کاش صفحه روزگار در هم می‏ پیچید و شعله‏ های آتش دوزخ، طومار زندگی‏شان را در می‏ نوردید؛ آنهایی که با بی‏ شرمیِ تمام، آتش بر آشیانه سیمرغ قاف مظلومیت زدند و بهار آرزوهایش را به خزان‏ترین فصل تبدیل کردند!
مگر نه این‏که فاطمه، مایه مباهات عالم و آدم است؟ گوهر بی‏ مثالی که از ازل تا ابد، برایش همتایی نیامده و نخواهد آمد. در عبادت، هم صدا با شب‏های مدینه، ملایکه مقرب الهی را به تعجب وا می‏ داشت.
بانویی که دست‏های پینه بسته‏ اش، اشک را میهمان چشم هر عاشق دِلداده می‏ کرد.....

396 - تلاوت قرآن کریم

تلاوت صفحه 396:

قطره ای از دریای بیکران کلام الهی :

آیه شماره 44  از سوره مبارکه طه
 فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یخَشىَ‏(
اما بنرمی با او سخن بگویید; شاید متذکر شود، یا (از خدا) بترسد!
نکات تفسیری :

1- گام اوّل در امر به معروف و نهى از منکر، بیان نرم است. «فقولا له قولاً لیّنا»
2- امیدها در نرمى است، وانتظارى از خشونت نمى‏ رود. « قولاً لیّنا لعّله یتذکّر...»
3- شروع تربیت وارشاد باید از طریق گفتگوى صمیمانه باشد.( خداوند به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نیز مى‏ فرماید: با نرمى و ملاطفت با مردم رفتار کن. «فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک» آل‏عمران، 159.) «فقولاله قولاً لیّنا» حتّى با سرکش ‏ترین افراد نیز باید ابتدا با نرمى و لطافت سخن گفت.
4- هرگز از هدایت دیگران مأیوس نشوید. «لعّله یتذکّر ...»
5- وظیفه‏ ى پیامبر تذکّر وارشاد است. «یتذکّر او یخشى»

مختصر درباره ای از ما

مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)
مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا (ع)

دسته بندی ها

حدیث هفته

حدیث 135

حضرت فاطمه سلام الله علیها

فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.

خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.

کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣

بایگانی