فتنه سال 88 بیتردید
تقابل یک جناح سیاسی با
جناح دیگر ـ در دایره نظام جمهوری اسلامی ـ یا غائله ای در چارچوب اختلاف
میان نیروهای سیاسی باورمند به نظام دینی نبود.
فتنه 88 به
روشنی برآمده از اراده دشمنان پنهان و آشکار و نیروهای برانداز داخلی و خارجی در
مصاف با انقلاب و نظام و ملت بود؛ فتنه 88 نسخه اعطایی نظریهپردازان کودتای
مخملین به پیادهنظام شان در داخل ایران به شمار میآید و رجوع به توصیهها و
دیدگاههای عناصری صهیونیست همچون "مایکل لدین"،"جین شارپ" و
"جورج سورورس"، جملگی حکایتگر یک واقعیت بزرگ و غیرقابل کتمان
است ، اینکه فتنه 88 نه پدیدهای اتفاقی که حاصل اتاقهای فکر کانونهای
صهیونیستی بوده است.
وقایع پس از انتخابات
دهم ریاست جمهوری جنگ احزابی بود که کلیت نظام دینی و خاصه اصل مترقی ولایت
فقیه که شاکله جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد، هدف گرفته بود؛ انتخابات با هر
نتیجه دیگری رقم میخورد به بهانهای دیگر، باز هم سناریوی آتش در تهران عملیاتی میشد.
اما این بار
نیز همچون همه مقاطع بعد از انقلاب اسلامی محاسبات دشمنان و فریب خوردگان، اشتباه
بود و غائلهآفرینی آنان که همراه با تجارب آشوبهای تیر 78 بود، به شکستی مفتضحانه
منجر شد.
آنان تصور
نمیکردند که با وجود موج بحرانسازی علیه نظام و کشور همچون اعمال تحریم و غبارآلوده
کردن فضای سیاسی و اجتماعی جامعه، مردم ایران در اندک مدتی سره را از ناسره
بازشناسند و انقلاب بصیرت برپا دارند و ثابت کنند که با گذشت بیش از ربع قرن
همچنان تا پای جان به انقلاب و نظام و میهن خود وفادارند و تبعیت از ولایت و حریم
داری از این ستون خیمهگاه حاکمیت دینی را تکلیفی شرعی میدانند.
فتنه 88 سبب
شد:
خواص، محکخورده
و چهره منافقان افشا شود.
مردم هوشیار
از پیش، صحنه سیاست داخلی و خارجی را رصد کنند.
ضرورت تطبیق
افراد با حق بیش از گذشته درک شود.
توطئه های
نوین و پنهان دشمنان خارجی و داخلی آشکار گردد.
پالایشی اساسی
در میان سیاسیون و تصمیمسازان علاقهمند به نظام و نفوذیها صورت عینی گیرد و
مرزبندیها بین "خودی و غیرخودی" رنگی روشن پذیرد.
در بررسی
دوران فتنه اما یک نقطه عطف سترگ به چشم میآید؛ فرازی که بیشک به دلیل پیامهایش
برای همیشه در تقویم انقلاب و تاریخ ایران ثبت شده است: حماسه نهم دی!
مردم تهران
ماهها در برابر سران فتنه و اراذل و اوباش خویشتنداری کردند اما وقتی دیدند که ضدانقلابیون
نسبت به ساحت سرور آزادگان حضرت امام حسین(ع) گستاخی کردند، با شادی و هلهله جسارت
کردند. به نفع اسرائیل شعار دادند. به عزاداران آل عصمت با دشنه و زنجیر حمله ور
شدند، تحمل از کف دادند و در روز غرورآفرین نهم دی به خیابانها آمدند؛ حضور بیش از
4 میلیون دلداده به نظام ، ولایت و ایران در تهران، خاطره 12بهمن 57 را زنده
کرد. خاطره روزی که مردم به استقبال از مقتدای عاشقی خود شتافتند تا حکومت الله پا
برجا بماند.
مردم آمدند تا
بگویند بصیرند، تا بگویند سکوت منحوس خواص بیبصیرت را تحمل ندارند، آمدند تا
بگویند ولایت، رکن انقلاب و استقلال و بالندگی ایران است. بگویند تا نفس دارند
مدافع دستاوردهای انقلاب خمینی کبیرند. بگویند ملت زنده است و اجازه نمیدهند نفوذیها
و بیگانگان با دین و ایران، سرنوشت جامعه دینی را به دست گیرند.
بگویند: انقلاب اسلامی مصادره نشدنی است. بگویند سیاست بازان را
میشناسند و لاابالیگریهای سیاستزدگان دلخوش به حمایت بیگانه را پس میزنند.
نهم دی، شکست
کودتای مخملین و بیثمر اشراف وابسته سیاسی علیه ایران ما بود.
نهم دی،
انقلاب بصیرت بود و انوار بصیرت را به افق آینده منتشر کرد.
جمهوری
اسلامی، از لحاظ معنای تحتاللفظی، بر دو پایه استوار است: یکی جمهور مردم؛ یعنی آحاد
مردم و جمعیت کشور. اینها هستند که امر ادارهی کشور و تشکیلات دولتی و مدیریت
کشور را تعیین میکنند. و دیگری اسلامی؛ یعنی این حرکت مردم، بر پایهی تفکر اسلام
و شریعت اسلامی است.
این، یک امر
طبیعی است. در کشوری که اکثریت قریب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و
معتقد و عامل، که در طول زمان، ایمان عمیق خودشان را به اسلام ثابت کردهاند و
نشان دادهاند، در چنین کشوری، اگر حکومتی مردمی است، پس اسلامی هم است.
مردم اسلام را
میخواهند. این از روز اول گفته شد و در طول سالهای متمادی نیز تجربه گردید. امروز هم
واضحترین حقیقت در نظام ما این است که آحاد و تودهی مردم، از نظام حاکم بر کشور
میخواهند که مسلمان باشد و مسلمانی عمل کند و اسلام را در جامعه تحقق ببخشد.
این حکومت و این
نظام، با این نام در دنیا اعلام شد و تشکیل گردید؛ مردم هم رأی دادند. رأی را هم -
همانطور که عرض کردم - در حقیقت مردم به اسلام دادند و نام جمهوری اسلامی را حاکی
از اسلام دانستند؛ لذا آرایشان را به نام جمهوری اسلامی در صندوق ریختند.
شاید کسانی که
قضایا را با دقت تعقیب کردهاند، یادشان باشد که در اواسط مجلس خبرگان اول - که
قانون اساسی را تدوین میکرد - بتدریج زمزمههای خشونتآمیز و مقابلهآمیز با مسایل
اسلامی بلند شد. تا آنوقت، کسی روی کلمهی اسلام و اسلامی بودن و جمهوری اسلامی،
حساسیتی نشان نمیداد؛ اما از آنجا بود که بتدریج گروههایی در داخل و شاید
بلندگوهایی در خارج، به مقابلهی تبلیغاتی با تفکر اسلامی پرداختند؛ چون اسلامی بودن
جمهوری معلوم شد.
تا قبل از آن،
دنیا دو نوع حکومت را در طول سالهای متمادی تجربه کرده و پذیرفته بود؛ یکی
دمکراسیهای غربی، و دیگری حکومتهای کمونیستی. در دوران قدیم، سلاطینی بودند که با استبداد
رأی حکومت میکردند؛ بدون اینکه قانونی برایشان وجود داشته باشد؛ قانون را هم
خودشان وضع میکردند و ارادهی آنها، کارگزار و حاکم مطلق در بین مردم بود. این، یک
روش مرتجعانه و باستانی در حکومت است؛ اگرچه همین امروز هم کشورهایی هستند که با
همین روش، اما با شکلها و نامهای مختلف اداره میشوند و قبل از انقلاب، کشور خود ما
با همین روش اداره میشد.
این
دو اردوگاه غرب و شرق، با یکدیگر هم بشدت مقابله داشتند و همدیگر را نفی میکردند؛
اما وقتی جمهوری اسلامی - این
سبک جدید حکومت - پدید آمد، هر دو اردوگاه با حیرت و سپس با وحشت، در مقابل نظام جمهوری
اسلامی قرار گرفتند!
علت چه بود؟ علت
این بود که جمهوری اسلامی، دارای خصوصیاتی بود که هر دو سبک حکومت رایج در آن دو
اردوگاه را نفی میکرد و آنها را برای زندگی بشر، غلط و مضر میدانست و آن را اعلام
میکرد.
به عبارت دیگر،
آن دو سبک حکومت که در شرق و غرب رایج بودند، مشترکاتی داشتند و فرهنگ عمومی در
این کشورها یکسان بود. آن فرهنگ، عبارت از کشاندن آحاد مردم به غفلت و رها کردن
زمام شهوات و هواهای نفسانی بود. این، چیزی بود که در هر دو سبک حکومت وجود داشت و
وجود دارد. این، فرهنگ مشترک شرق و غرب است.
با این خصوصیات
مشترک، اسلام مخالف بود و اعلام مخالفت کرد و گفت که حکومت جمهوری اسلامی، استقلال
کامل ملت تحت تابعیت خود را تضمین و تأمین میکند. این استقلال کامل، شامل استقلال
سیاسی و اقتصادی و بالاتر از همه، استقلال فرهنگی است. یعنی جمهوری اسلامی، به این اکتفا نکرد که حکومتی را مستقل
از قدرتها به وجود بیاورد؛ این قدم اول است. کشورهایی که به استقلال میرسند، قدم
اول استقلال آنها همین است که نظام سیاسی خودشان را مستقل کنند؛ یعنی حکومتی مستقل
از نفوذ قدرتهای بیگانه به وجود آورند. به این هم اکتفا نکرد که در جهت استقلال
اقتصادی حرکت بکند. استقلال اقتصادی، از استقلال سیاسی مشکلتر و دیریابتر است. میبینید که به آسانی نمیشود رشتههای نفوذ و سلطهی
اقتصادی قدرتها و دولتهای بیگانه را قطع کرد. اگر کشوری بخواهد به سمت استقلال
اقتصادی برود، احتیاج به نیروی انسانی کارآمد، منابع درآمدزا، امکانات فراوان،
دانش، تخصص، همکاریهای علمی و فنی بینالمللی و بسیاری از چیزهای دیگر دارد. کشورهای انقلابی و کشورهایی که تازه به استقلال میرسند،
برای به دست آوردن همهی این مقدمات و ابزار استقلال اقتصادی، دچار زحمت و دردسرند.
کشور ما از ساعت
اول، در جهت استقلال اقتصادی حرکت کرد. درست است که قبل از انقلاب، تسلط حکومتهای
وابسته، یک اقتصاد کاملاً وابستهی به غرب و بخصوص امریکا را در این کشور رشد داده
بود و بریدن این رشتهها کار بسیار دشواری بود؛ اما این رشتهها بریده شد و ما
توانستیم در جهت استقلال اقتصادی حرکت کنیم.
البته تا رسیدن
به یک استقلال اقتصادی کامل، هنوز فاصله داریم و مردم باید کار کنند، جوانان باید
درس بخوانند، متخصصان باید تلاش نمایند و کسانی که میتوانند در این مقصود مهم ملی
کمک کنند - هر گونه کمکی - آن را باید انجام دهند.
برای یک کشور،
استقلال اقتصادی یک ضرورت حیاتی است. وقتی رشتههای اقتصاد یک کشور به بیگانگان
وصل باشد، معنایش این است که رگ حیات و تغذیهی این پیکر به جایی دیگر وصل است؛ پس
اختیار در دست دیگری خواهد بود.
بیشتر کشورهای
انقلابی در قرن معاصر، متمایل به شرق بودند. اینها از دولتها و قدرتهای شرقی
استفاده میکردند. مثلاً وقتی که چین انقلاب کرد، تا ده سال بلکه بیشتر، کشور شوروی
- که برادر بزرگ او محسوب میشد و در انقلاب سوسیالیستی پیشگام بود - به چین کمک
اقتصادی و فنی میکرد و متخصص و کارشناس به آن کشور میفرستاد. سایر کشورهای
کمونیستی هم همینگونه بودند. اما جمهوری اسلامی، برای بریدن رشتههای پیوند و
وابستگی اقتصادی خود، فقط به ارادهی نیرومند ملت خویش و استعداد درخشان ایرانیان
متکی بود و هست. پس، در راه استقلال اقتصادی، ملت ما پیش رفت و باز هم پیش میرود و
بحمداللَّه برنامهریزیها در همین جهت حرکت میکند و باید هم بکند.
اما از همهی
اینها مهمتر، استقلال فرهنگی بود. جمهوری
اسلامی، از اول نشان داد که زیر بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربی نخواهد رفت. این نکته
را من عرض کنم که سلطهی واقعی قدرتها، سلطهی فرهنگی است. یعنی اگر ملتی بتواند
فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را، و در مرحلهی بالاتر،
زبان و خط خویش را در ملت دیگری نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطهی او، یک
سلطهی حقیقی است؛ کاری که در دورهیی از این دویست سال گذشته فرانسویها با
کشورهای دیگر کردند، و در یک دورهی دیگر انگلیسیها کردند، و در این اواخر امریکاییها
انجام دادند؛ یعنی زبان و خط و فرهنگ و روشهای زندگی خودشان را به هر کشوری که
توانستند، صادر کردند. اگر کشوری از لحاظ اقتصادی هم مستقل باشد و وابستهی به
قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهای بیگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در این کشور
نفوذ بدهند، بر آن مسلطند.
فرهنگ، مثل آب و
هواست. فرهنگ، یعنی همین رسوم و آدابی که بر زندگی من و شما حاکم است. فرهنگ، یعنی
باورها و اعتقادات ما و چیزهایی که زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب
یک جامعه با آنها روبهروست. جمهوری
اسلامی، فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما فرهنگ مستقل اسلامی داریم.
اسلام، تکلیف
مسلمانان را در معاشرت، در کیفیت زندگی فردی، در خورد و خوراک، در لباس پوشیدن، در
درس خواندن، در روابط با حکومت، در روابط با یکدیگر و در معاملاتشان معین کرده
است. ما نمیخواهیم اینها را از غربیها یاد بگیریم و از آنها تقلید کنیم. جمهوری اسلامی، از اول این را نشان داد.
یک
چنین کشور مردمی، یک چنین حکومت مردمی، یک چنین کشور دارای انتخابات آزاد، چون از
لحاظ فرهنگ با غرب مخالف است، حتّی غربِ معتقد به دمکراسی، حاضر نیست این نقاط
ضعف(!) را در جمهوری اسلامی ببیند! این همه برای آن است که جمهوری اسلامی از اول
اعلام کرد که فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی را قبول نخواهد کرد.
جمهوری اسلامی با
این خصوصیات، در روز دوازدهم فروردین سال ۱۳۵۸ اعلام وجود کرد و امروز 39 سال است
که مشغول ادامهی حیات و رشد و تکامل است. تمام قدرتهای ضد اسلامی، با این جمهوری اسلامی
مخالفت کردهاند. همیشه ما در این چند سال گفتهایم که کمک غرب و شرق در جنگ
تحمیلی به رژیم و ارتش عراق، به خاطر ترس از اسلام و دشمنی با اسلام بود.
جمهوری اسلامی، در مقابل این همه خصومت و دشمنی، با قدرت و استحکام ایستاد، ضعیف نشد، بلکه قویتر شد و در خارج از وجود خود، مسلمانان را هم بیدار کرد و ما امروز شاهد بیداری مسلمین هستیم و این به برکت جمهوری اسلامی است
گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری پیرامو روز جمهوری اسلامی
رهبرم!
من دینم را از تو
می گیرم، من راهی را می روم که تو می روی و قدم بر جای پای تو می گذارم . من به
ولایت تو افتخار می کنم چرا که ولایت تو را ولایت امام زمان (عج ) می دانم.
اگر امام بزرگوار
ما وارث امامان معصوم (ع) و وارث رسول خدا (ص) بود و اگر او وارث تمامی انبیاء
بود، تو وارث همان امامی و حقا که یک قدم از راه او جدا نرفته ای پس تو ولی مایی و
رهبر ما.
در این وانفسا که
هر کسی برداشتی از دین دارد و هر ناکسی تراوشات ذهنی خود و افکار و اندیشه های وام
گرفته از غربی ها و مادی پرستان را به ساحت دین می چسباند و به نام دین به خورد
توده ها می دهد، من دینی را بر می گزینم که تو منادی آن باشی. من ولایتت را می
پذیرم تا حدود آزادی را بر اساس قانون خدا برایم معین کنی.
برخلاف نظر کوته
نظران و کج اندیشان و معاندان، من برده و بنده تو نیستم ، چرا که تو ارباب نیستی؛
من بندة آزاد خداوندم که پیرو توأم و تو رهبر منی، من گوش به فرمان توأم و تو
فرمانده منی، من مرید توأم و تو مراد منی.
من تو را شبیه ترین
مردمان به امامان معصوم (ع) می بینم، در دیانت و هدایت مردم به سوی خدا، در تدبیر
و رهبری حکومت اسلامی، در سیاست مبارزه و مقابله با دشمنان اسلام و قرآن، در فهم
سیاسی و اجتماعی از دین، در شجاعت و شهامت و در صبر و بردباری، در ساده زیستی و
زهد معنوی ، ... تورا بر سیره و روش پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) می بینم.
پس چرا به ولایتت
افتخار نکنم و از جان و دل به فرمان تو گردن ننهم؟ پس من راهی را می روم که تو
نشانم دهی، چرا که به این اعتقاد قلبی رسیده ام که راه تو ، راه امام و هدف تو هدف
امام است.
من تو را تنها نمی
گذارم تا در روز قیامت روی زشت کوفیان را نبینم .
من تو را تنها نمی
گذارم تا وقتی پرسیدند امامت کیست ؟ نام زیبای تو را با افتخار بر زبان آورم. من
در دنیا با تو می مانم تا روز قیامت که هر کس به دنبال امامی سرگردان می شود ، مرا
با تو محشور کنند و تو دست مرا بگیری. من تو را تنها نمی گذارم تا در روز قیامت
همراه علی (ع) باشم.
و چه زیباست سخن آن
شهید که وصیت کرد: «من با خدای خویش پیمان بسته ام که در همه کربلا ها و در همه
عاشورا ها همراه حسین باشم.»
"اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای الی ظهور المهدی (عج)"
هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن توفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانه غم و اندوه فرود آورد. ایران یکدل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست.
در آن روز خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود. روحی عروج کرد که با نَفَس روح الهیاش پیکر ملت را جان بخشیده بود. حنجرهای خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود. لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسوس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
باز هم خرداد بار غم بر دوش ما نهاد. عروج امام و مأموم را در کنار هم چید تا حماسه همیشه جاوید پانزدهم خرداد ، و ارتحال بت شکن تاریخ ایران در خاطره ها جاوید بماند...
ای روح پر کشیده به بهشت!
در سالگرد عروج ملکوتیات، باز همه غم، چنگ بر دلهایمان میزند.
سوگ ارتحال تو، ایران را به غم و ماتم نشاند و چشمههای اشک را از دیدگان خونبارِ امّت عاشق، جاری ساخت.
آنچه رفت، پیکر پاک و جسد مطهرت بود.
آنچه ماند، فکر ناب و اندیشه روشن و خط ماندگارت بود.
اماما! روح تو به آسمانها پر کشید،
اما راه تو، ای روح خدا! در زمین و میان عاشقان تداوم یافت.
پرچمی که برافراشتهاى، اکنون بر دوش علمداری رشید از نسل حسین فاطمه(س) است.
ای امام! ای نگین ِافتاده از انگشتر امت، ای جان ِرفته از پیکر ایران،
ای گوهرِ در خاک نهفته، ای پدر فرزندان شهدا، ای سالار بسیجیان عاشق!
مرگ تو باور کردنی نیست، ای حیاتبخش اسلام و ایران!
حسینیه جماران از تو خالی است، اما سینه هر یک از ما حسینیهای است پر از شیون عزا و لبریز از سوگ غم.
اکنون گرچه صدای تو خاموش است، دلهای ما محشری پر غوغا از کلام عطرآگین توست. و گوش تاریخ از پیامهای سنگین تو سرشار است.
امام رفت و بار غم برای همیشه بر دلمان ماند، اما... راهش تا همیشه ادامه دارد.
در سالروز فتح خرمشهر گزیده از یادداشتها و دست نوشته های شهید بهروز مرادی از خاطرات فتح خرمشهر را مرور میکنیم:
6 اردیبهشت 61
خوشا به حال کسی که بعد از حمله خرمشهر زنده میماند و امام را زیارت میکند.
در این چند شب بچهها در منطقه دارخوین از آب عبور کردهاند و به شناسایی دشمن پرداختهاند؛ خبر آوردهاند که دشمن اطراف دارخوین نیرو ندارد؛ فقط تعدادی گشتی دارد و احتمال نفوذ تا پادگان دژ خیلی آسان است. همچنین گروهی که دیشب را تا صبح در منطقه دشمن به شناسائی مشغول بودند خبر آوردهاند که مانعی برای نفوذ به جاده خرمشهر ــ اهواز وجود ندارد. فقط عراقیها اطراف پادگان دژ را دارند مینگذاری میکنند.
8 اردیبهشت 1361
امشب شب حمله است.
9 اردیبهشت 1361
گویی در این انقلاب تنها ماندهایم. کسی نیست که بفهمد ما چه میگوییم؛ دوستانمان یکی یکی میروند ــ و دیگران هم در انتظار... میروند و میرویم، تا شاید آیندگان را راهگشا باشیم. به هر کجا که میرویم غریب هستیم. همه با ما بیگانه شدهاند. و ما خود نیز، از خود بیخودان را میمانیم. آنها از این که ما به راه جنگ کشیده شدهایم، برایمان دل میسوزانند. گویی ما به منجلاب فسادی افتادهایم که برای نجات، نیاز به منجیانی آنچنانی داریم !
راضیه؛ باید مرا ببخشی که برای تو دردنامه مینویسم. از ابراز همه آنچه که در سینهام انباشته است خود را ناتوان میبینم. اما خوشحال هستم که لااقل کسی هست که برای او حرفهایم را بگویم.
ما هر چه در زندگی داشتیم به امان خدا رها کردیم؛ دنیا را گذاشتیم برای اهلش؛ برای آنها که دوست دارند مثل حیوان باشند، بدون این که تعهدی در قبال دیگران احساس بکنند. همیشه در معرض مهاجمان مغرض واقع هستیم که، چرا رفتهاید آنجا آشیانه کردهاید. گویی مِلک خدا، ملک آنها است، و برای ورود به آن اجازه از حضرات باید داشت.... و حالا در زمانی واقع شدهایم که جوانهای از خود گذشتهاش هر لحظه در خون خود میغلتند تا از کیان اسلامی خویش دفاع کنند.
اکبر شهید شد، و او را توی کوچههای خلوت و خاموش آبادان تا قبرستان همراهی کردیم. امروز هم علی را منجمد و یخزده به قم آوردند و در ردیف دیگر شهدا کاشتند، و پریروز هم داخل خرابههای شهر، یک جمجمه انسان پیدا شد که گویا از قربانیان روزهای اول جنگ باشد؛ در حالی که هیچ استخوانی از اعضای دیگر او وجود نداشت. همه این سختیها را میشود تحمل کرد. اما درد اینجاست که چرا هنوز که هنوز است همه سرگرم مسائلی جزئی هستیم. هر کس دیگری را آماج تهمت و افترا قرار میدهد و خود را مبرّی و مطهّر میداند.
گویی قلبها همه قیراندود شده، و چشمها را پردهای سیاه فراگرفته، زبانها سرخ و زهرآگین است و قدمها همه سست و لرزان، چون ارادههایشان در تلاقی با سختیها حرص میزنند. چون موش، هر کس به سوراخ خودش خزیده، شکمها انباشته از مالی است که در حلالی آن شک باید کرد حرفها همه دو پهلوست. صداقت کلام و شیوایی بیان، گویی به گور سپرده شده، بازار قسمهای دروغ به اوج رسیده و انصاف و مروت و مردانگی به پایان...
انقلاب به مانعی بزرگ (هواهای درونی) رسیده و برای عبور از آن خیلیها در گل گیر کردهاند؛ و بلندپروازان و دوراندیشان، به سرعت نور عبور کردهاند. گویی مانعی در بین نبوده و اکنون در معراج، به صف سرخ جامگان پیوستهاند و حریصان و دنیاطلبان چنان درجا زدهاند که بوی تعفن، محیطشان را پوشانده. امروز همگی ما در معرض یک آزمایش الهی قرار گرفتهایم.
جنگ به پیش میرود و نقزنهای حرفهای درجا میزنند. جنگ به پیش میرود و راحتطلبان عافیتجو خودشان را به صندلی حب و جاه طناب پیچ کردهاند؛ و در عزای از دست رفتن آزادیهای دمکراتیک سینه میزنند. جنگ به پیش میرود و کاروان سلحشوران حماسهافرین، با گامهای محکم، کرم های ریشهخوار را زیر پا له میکنند و دلهای ضعیف را درون سینهها به لرزه وامیدارند. جنگ به پیش میرود و مدعیان دروغین خلق، در پس شعارهای رنگ و وارنگ، استفراغِ اربابانِ خود را نشخوار میکنند.
کرکس ها و لاشخورها در انتظارند تا روزی بر این انقلاب فرود آیند و هر کدام تکهای را به یغما ببرند و این ما هستیم که با مبارزه خود آرزوهای آنها را بگور خواهیم فرستاد؛ و انشاءالله همه این سختیها، سپری خواهد شد. و خدا کند که همه از این آزمایش بزرگِ الهی، سربلند و پیروز بدر آییم؛ و به جای پرداختن به منافع خود، به منافع انقلاب بپردازیم...
توچه میدانی که خرمشهر چیست
فاتح این شهر جز دادار کیست؟
تو چه میدانی چه ها بر شهر رفت
غصهها و رنجها ، با صبر رفت
هیچ میدانی که آن روباه پیر
چار بار این شهر را کرده اسیر
آن یکی مست و رجزخوان، یکسره
خواند نام شهر را محمّره
لیک با خون دل مردان پاک
ماند خرمشهر براین آب و خاک
آن که بر دیوار شهرم مینوشت
آمدم تا که بمانم در بهشت(جئنا لنبقا)
شد اسیر دست مردان دلیر
تا بداند فرق روبه یا که شیر
یاد آن پیر جمارانی بخیر
یاد آن تفسیر قرآنی بخیر
گشت شهرآزاد با دست خدا
گفت این فرموده را، آن رهنما
گوییا کرب وبلایی بوده است
یا که عاشورا در این شهرآمدهاست
آن زمانی که محمد با غرور
گفت یاران مرگ آمد با سرور
هرکه در این شهر مانَد، کشته است
ورنه ره باز و امید آغشته است
از جهان آرا چه گویم، کیست او
گرچه جسمش در میانه نیست او
یا بگویم از شریف آن مرد دین
آن بروجردی قنوتی نازنین
آن که سر را داد با عمامه اش
تا نگیرد دست دشمن خانهاش
یا بگویم موسوی صالح که بود
پیرهن کرد از تنش چون نور بود
آنکه میگفت ای خدا چون پر شدم
پیرهن سنگین تن، آذر شدم
یا بگویم من ز فهمیده سخن
آنکه شد رهبر به پیر انجمن
یا دگر رویین تنان شهر جان
همچو بهنام و رسول نوجوان
بس شهیده مادران شیرزن
شاهد مرگ عزیزان وطن
آن زمان که دید سردار جهان
نیست غیر خویش و بهروزش جوان
بر زمین چندین شهید بی کفن
جسمشان چون نقش گل شد در وطن
زائر قبر و جسدهاشان نسیم
ختران و ماه، خورشیدش سهیم
یاعلی گفتیم و شهر آزاد شد
وزنفسهای شهید آباد شد
نقطه عطف جنگ ،فتح شهر خون
دشمن از این فتح گشتی سرنگون
رشته دشمن ز دستش چون گسست
پشت او از این مصیبتها شکست
زد ندای صلح شیطان بزرگ
چون که دید این فتح و این نصر سترگ
فتح باشد وعده حق هر زمان
برمسلمانان و جمله مومنان
دِین من بود این دو خط شعر و سرود
بر شهیدان وطن با صد درود
گویم اما آخرین بیتم به سوز
و دعایی که بگویم شام و روز
شهر خرمشهر چون شهر خداست
آفریدش، کرد آزاد، او رهاست
جز خدا هرگز نداند چیست جانا، شهرخون
چون در او افتاد صدها نقش از شور و جنونqurantehran
پنج شنبه و جمعه که می شد ، یادی از گذشتگان رسمی بود دیرینه در بین خانواده ها، اما امروز در هیاهوی زندگی های پر مشغله ،این مهم از یاد رفته است.
انگار فراموش کرده ایم که در سرازیری عمر قرار گرفته ایم و دیری نخواهد پایید که ما هم به جمع ساکنان دیار باقی خواهیم پیوست.
و در آن هنگام احتیاج به فاتحه و صلوات باز ماندگان را با تمام وجود حس خواهیم کرد.
بیایید تا زنده هستیم و فرصت باقیست ، با خواندن قرآن و ... ، نوری برای قبر و قیامت خود ذخیره کرده و به یاد گذشتگان ایشان را به فاتحه ای و صلواتی مهمان کنیم .
" اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرج مولانا صاحب الزمان"
خدای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به رسم آغاز به خالق سپارد.
حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیامآور دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، و تحول به مراحل نیکوتر و برتر است.
از خداوند منان برای همه مسلمانان و خانواده محترمشان در سال جدید سلامتی و عاقبتبخیری را آرزومندیم.و از درگاه ایزد منان عاجزانه فرج آقا و صاحب امرمان را می طلبیم.
" اللهم عجل لولیک الفرج"
جایشان خالی است ...
بیشتر از هر زمان دیگری ... دلمان برایشان تنگ است ...
دوست داشتیم بودند و می دیدند ... می گفتند و می گفتیم ... می خندیدیم و می خندیدند ... گریه می کردیم و گریه می کردند ...
اما ... قافله عمر زود می گذرد. صدای زنگ جرس هر بار درب خانه کسانی را می زند و عده ای را با خود برده و داغ نبودن پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر، دوست و ... را بر دل ساکنین می نهد.
زیارت اهل قبور در پنجشنبه آخر سال امری بسیار پسندیده است. چه نیکو است هدیه ای هر چند کوچک از صدقات، خیرات، ادعیه، نماز و ... برایشان ارسال کنیم تا آنان نیز چون ما، در این عید شادی را تجربه کنند.
بیایید با اهدای شاخه گل صلواتی به یاد تمام اموات باشیم تا آیندگان نیز به یاد ما باشند...
جشن پیروزی انقلاب اسلامی با شرکت قرآن پژوهان امروز در مؤسسه برگزار گردید . در این برنامه شامل قسمتهای متنوعی از جمله پخش فیلم (جشنواره عمار) ، کلیپ ، اجرای مسابقه در بین حاضرین در مجلس و سخنان آقای دکتر حسین طلا پیرامون انقلاب بود.
سخنان آقای دکتر طلا:
برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
حجم: 11.8 مگابایت
امـام آمـد و چون خون در رگ هایمان جاری شد.
امـام آمـد و به سان نور، شب تارمان را روشنایی داد.
امـام آمد و چـون روح به کالبد مرده مان، حیاتی دوبـاره بخشید.
امام آمد و زمستانمان را بهــاری جـاودانه کرد.
امـام آمد و فــجــر آورد و در دسـتان پر نـورش،
»استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی «
را به ارمغان آورد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣