یک نکته از جزئ سی قرآن کریم
سوره فجر - داد و نداد خدا برای امتحان است:
فَأَمَّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبىّ أَکْرَمَنِ(15) وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبىّ أَهَانَنِ(16) کلاََّ ... (17- فجر)
هنگامى که پروردگار متعال انسان را براى آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد، او مغرور شده و مىگوید: خداوند مرا گرامى داشته است و هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد مایوس شده و مىگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است. هرگز چنین نیست که شما خیال مى کنید.
در این آیات، مساله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مساله زندگى انسان محسوب مىشود را مورد بحث قرار داده است. نخست می فرماید: انسان اینگونه است که چون مورد اکرام الهی قرار گیرد و بر نعمت های او افروده شود فورا این اقبال مادی را به حساب تقرب خود نزد خداوند گذاشته و از امتحان بودن این وضعیت موجود، غفلت می کند و نیز هنگامی که برای امتحان، قدری شرایط مادی اش سخت می شود بلافاصله این وضعیت پیش آمده را دلیل بر سقوط ارزش خود، نزد خدا دانسته و باز هم به امتحان بودن آن توجه نمی کند.
در پایان این بخش با کلمه «کَلَّا» هر دو پندار را نفی می کند تا انسان را متوجه خطای در برداشتش کند و به او بفهماند که هر دو حالت برای امتحان اوست.
چند نکته
1. دارایی و نداری، نشانه قرب و بعد معنوی نسبت به خداوند متعال نیست. تنها ملاک در این زمینه، تقواست که فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ ... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛ اى مردم! بىتردید گرامىترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است.»
2. دریافت نعمت و یا از دست دادن آن هر دو برای امتحان است که غفلت از می تواند انسان را به ورطه خطرناک غرور و یا کفر بکشاند.
3. همگان در حال ابتلا و امتحان هستند؛ مثلا آنکه سلامت است مبتلا به سلامت است و آنکه بیمار است مبتلا به بیماری است؛ هر دو در جلسه امتحان قرار دارند.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.2 مگابایت
نکات کلیدی جزء 29 قرآن کریم
سوره مدثر - چه کردی آمدی جهنم؟
مَا سَلَکَکمُْ فىِ سَقَرَ(42)قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ(43)وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ(44)وَ کُنَّا نخَوضُ مَعَ الخَْائضِینَ(45)وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ(46) حَتىَّ أَتَئنَا الْیَقِینُ(47- مدثر)
[به آنان رو کرده] مى گویند: چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟ مى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم و به تهیدستان و نیازمندان طعام نمى دادیم و با فرورفتگان [در گفتار و کردار باطل] فرومى رفتیم و همواره روز جزا را انکار مىکردیم تا آنکه مرگ ما فرا رسید.
بر اساس این آیات، وقتی از دوزخیان سوال می شود چه کردید که اهل جهنم شدید؟ آنها چهار عامل را از مهمترین عوامل این بدعاقبتی خود معرفی می کنند و می گویند:
نخست اینکه ما از نمازگزاران نبودیم (قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ) که اگر نماز مىخواندیم نماز ما را به یاد خدا مىانداخت و نهى از فحشاء و منکر مىکرد و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مىنمود.
دیگر اینکه ما اطعام مسکین نمى کردیم (وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ) مراد از «اطعام مسکین»، انفاق بر تهى دستان جامعه است به مقدارى که بتوانند کمر راست کنند و حوائجشان برطرف شود. گرچه اطعام مسکین به معنى غذا دادن به بینوایان است؛ ولى ظاهرا منظور از آن، هر گونه کمک به نیازمندیهاى ضرورى نیازمندان مىباشد؛ اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها.
گرچه اطعام مسکین به معنى غذا دادن به بینوایان است؛ ولى ظاهرا منظور از آن، هر گونه کمک به نیازمندیهاى ضرورى نیازمندان مىباشد؛ اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها
منظور از «خوض» سرگرمى عملى و زبانى در باطل، و فرو رفتن در آن است، به طورى که به کلى از توجه به غیر باطل غفلت شود.
«خوض در باطل» معنى وسیع و گستردها ى دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانى مىشود که آیات خدا را به باد استهزا مىگیرند، تبلیغات ضد اسلامى مىکنند، یا ترویج بدعت مىنمایند، و یا شوخی هاى رکیک دارند، یا گناهانى را که انجام دادهاند به عنوان افتخار یا لذت نقل مىکنند، و همچنین شرکت در مجالس غیبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها، ولى در آیه مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسى است که براى تضعیف دین خدا و استهزاى مقدسات، و ترویج کفر و شرک و بىدینى تشکیل مىشود.
این آیات به خوبى استفاده مىشود که این امور چهار گانه یعنى«نماز» و «زکات» و «ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت»، اهمیت و نقش فوق العادهاى در هدایت و تربیت انسان دارد و بر همین اساس؛ جهنم جاى نمازگزاران واقعى، زکات دهندگان، تارکان باطل و مؤمنان به قیامت نیست.
سپس مىافزایند: و اینکه ما همواره روز جزا را انکار مىکردیم (وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ)؛ تا زمانى که مرگ ما فرا رسید (حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ). ناگفته پیداست که انکار معاد و روز حساب، تمام ارزش هاى الهى و اخلاقى را متزلزل مىسازد و انسان را براى ارتکاب گناه شجاع مىکند، و موانع را از این راه بر مىدارد، مخصوصاً اگر این مسأله به صورت یک امر مداوم تا پایان عمر در آید.
از این آیات به خوبى استفاده مىشود که این امور چهار گانه یعنى«نماز» و «زکات» و «ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت»، اهمیت و نقش فوق العادهاى در هدایت و تربیت انسان دارد و بر همین اساس؛ جهنم جاى نمازگزاران واقعى، زکات دهندگان، تارکان باطل و مؤمنان به قیامت نیست.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.21 مگابایت
نکات کلیدی جزء 28 قرآن کریم
سوره حشر- حقانیت گفتار و کردار پیامبر را خدا امضاء کرده است.
مَا ءَاتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهََاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(7- حشر)
[از اموال و احکام و معارف دینی] آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، باز ایستید و از خدا پروا کنید زیرا خدا سخت کیفر است.
این جمله هر چند در ماجرای غنائم بنی نضیر نازل شده، ولی محتوای آن یک حکم عمومی در تمام زمینهها و برنامههای زندگی مسلمانها است، و سند روشنی است برای حجت بودن سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.
بر طبق این اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به گوش جان بشنوند و اطاعت کنند، خواه در زمینه مسائل مربوط به حکومت اسلامی باشد، یا مسائل اقتصادی، و یا عبادی، و غیر آن، به خصوص اینکه در ذیل آیه کسانی را که مخالفت کنند به عذاب شدید تهدید کرده است.
بر این اساس اطاعت از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، اصاعت از خدا و قرآن است و بر هر مسلمانی واجب. آن حضرت نیز در غدیر امر به تبعیت از علی بن ابی طالب علیهما السلام کرد و در روایاتی مانند حدیث ثقلین به پیروی از اهل بیت علیهم السلام امر نمود پس با تکیه بر آیه مورد بحث و روایت غدیر و ثقلین به راحتی میتوان حقانیت مکتب شیعه را ثابت کرد.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6 مگابایت
نکات کلیدی جزء 27 قرآن کریم
چه کردی که آمدی به بهشت؟
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلىَ بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ(25)قَالُواْ إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فىِ أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ(26)فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ وَقَئنَا عَذَابَ السَّمُومِ(27)إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبرَُّ الرَّحِیمُ(28- طور)
و بهشتیان به یکدیگر روى مىکنند از یکدیگر این سوال را می پرسند که در دنیا چه حالى داشته و چه عملى او را به سوى بهشت کشانیده است؟ در جواب می گویند: ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم و خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار حفظ کرد و چون او پروردگارى نیکوکار و مهربان بود ما همواره او را مىخواندیم.
در این آیات، بهشتیان به یکی از مهم ترین عوامل ورودشان به بهشت اشاره می کنند عاملی که به رغم اهمیت فوق العاده اش در رسیدن به سعادت دنیا و آخرت گاه مورد غفلت جدی قرار می گیرد.
در این آیات که گزارشی از حال خوش و گفتگوهای شیرین بهشتیان است اهل بهشت از حال و احوال دنیای یکدیگر می پرسند و اینکه در دنیا چه حالى داشته و چه عملى آنها را به سوى بهشت و نعیم الهى کشانده است؟ که در جواب می گویند: «ما نسبت به خانواده مان مشفق بودیم»
«اشفاق» به معناى توجه ای آمیخته با ترس است؛ چون مشفق نسبت به کسى که به او اشفاق دارد هم محبت دارد و هم مىترسد که مبادا دامنگیر او شود. این کلمه هر وقت با حرف «مِن» بیاید معناى ترس در آن بیشتر از محبت است و هرگاه که با حرف «فى» همراه شود مانند همین آیه معناى توجه و محبت در آن بیشتر از معنای ترس به ذهن مىرسد. پس معناى آیه چنین مىشود:
ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم؛ یعنی هم آنان را دوست داشتیم و به سعادت و نجاتشان از مهلکه ها و ضلالتها عنایت داشتیم و هم از اینکه مبادا گرفتار انحراف و تباهی شوند مىترسیدیم؛ به همین منظور به بهترین وجهى با آنان معاشرت مىکردیم و از نصیحت و دعوت ایشان به سوى حق چیزی کم نمی گذاشتیم.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.1 مگابایت
نکات کلیدی جزء 26 قرآن کریم
نوید به کسانی که در دینداری کم نمیآورند:
إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ(13)أُوْلَئکَ أَصْحَابُ الجَْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءَ بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ(14- احقاف)
بیتردید کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند؛ اینان اهل بهشتاند که به پاداش اعمال شایستهای که همواره انجام میدادند، در آن جاودانهاند.
در این فراز قرآن کریم به کسانی که گفتند: «رَبُّنَا اللَّهُ» و بعد «استقامت ورزیدند» سه وعده ویژه داده است: «لَا خَوْفٌ» و «لَا هُمْ یحَْزَنُونَ» و نیز «أُوْلَئکَ أَصْحَابُ الجَْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا»
منظور از گفتن«رَبُّنَا اللَّهُ» اقرار و شهادت به انحصار ربوبیت در خدای سبحان است و مراد از آن پایداری و استقامت این است که آنها از آنچه به حقانیتش شهادت میدهند و باور دارند؛ منحرف نمیشوند و رفتاری بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمیکنند.
قرآن برای رسیدن به این درجه از آرامش روحی، دو شرط را مطرح کرده است: ایمان و استقامت بر آن. استقامت بر ایمان به این است که انسان مراقب باشد عملش ادعایش را تکذیب نکند. بر اساس روایات این صبر و استقامت در سه حوزه باید رعایت شود: تحمل سختی عبادت، استقامت در برابر فشار گناهان و صبر در ناملایمات و مصائب
و چون خوف همیشه در جایی پیدا میشود که احتمال خطری در پیش باشد و اندوه وقتی به دل میآید که خطری واقع شده باشد؛ بنابراین نفی خوف و حزن از این عده به این معناست که ایشان هیچ خطر و عقابی نه در پیش رو دارند که از آن بترسند و نه در پشت سر داشتهاند که از آن اندوهناک باشند؛ گذشته آنها عبادت بود و بندگی خدا و آیندهشان هم لطف و پاداش خداست پس برای این گروه که باور کردند و بر باور خود پا فشردند و با عمل، ادعای خود را به امضاء رساندند جز امنیت و دل آرامی نیست نه از گذشته و نه نسبت به آینده.
در جمله پایانی با وعدهای حق آنها را کسانی معرفی میکند که در بهشت موعود، جاودان خواهند ماند.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 5.66 مگابایت
یکی از نکات کلیدی جزء 25 قرآن کریم
قانون اولیه خدا در پخش روزی:
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنزَِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرُ بَصِیرٌ(27- شوری)
اگر خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان مى کنند ولى به اندازه اى که مشیت او اقتضاء کند نازل مى کند زیرا او به حال بندگانش آگاه و بیناست.
کلمه «قَدَر» به معناى کمیت و حجم هر چیز است. پس این که مى فرماید:«وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ» به این معنا است که خداى تعالى هر چیز را به کمیت و حجم و مقداری که مشیتش اقتضاء کند نازل مى کند.
معناى آیه شریفه این است: اگر خداى تعالى رزق همه بندگان خود را وسعت بدهد و همه سیر شوند، شروع به ظلم کردن در زمین مىکنند؛ چون طبیعت مال این است که وقتى زیاد شد طغیان و استکبار مى آورد، همچنان که در سوره علق فرموده:
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى؛ این انسان هنگامى که احساس بىنیازى کند طغیان مى کند» و به همین جهت خداوند متعال رزق را به اندازه نازل مى کند و به هر کس به مقدارى معین روزى مىدهد؛ چون او به حال بندگان خود خبیر و بصیر است و مىداند که هر یک از بندگانش استحقاق چه مقدار از رزق را دارد و چه مقدار از غنا و فقر، مفید به حال اوست؛ همان را به او مى دهد.
چرا خدا به کسانی که با داشتن مال بیشتر گناه و ظلمشان هم افزون می شود باز هم مال و ثروت می دهد؟
علامه طباطبایی(ره) در پاسخ به این سوال می نویسد: این آیه بیانگر قانون اولیه خدا در توزیع ارزاق بین بندگانش است که حال هر کس را می بیند و به او روزی می دهد؛ اما قوانین دیگری نیز دارد که در عالم حاکم است؛ یکی از آن قوانین قانون ابتلاء و امتحان است و دیگری قانون مکر و استدراج است. این دو قانون سبب می شود که خدا به کسانی که در سوال مطرح شد با وجود کفر و طغیان باز هم مال و ثروت عطا کند.
این بحث نقطه مقابلی هم دارد و آن اینکه چرا برخی حتی به مقدار رفع ضروریات هم از رزق و روزی الهی بی نصیبند که در پاسخ می توان به دو قانون الهی اشاره کرد؛ یکی همان قانون ابتلاء و امتحان و دیگری قانون اثر گناه که برخی با عمل خود مانند ظلم به دیگری یا ظلم پذیری چنین نتیجه ای را برای خود رقم زده اند.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.02 مگابایت
یک نکته از جزء بیست و چهارم:
رفتار عجیبی که منکران قیامت دارند.
وَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ إِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ(45- زمر)
هنگامى که خدا به یگانگى یاد مىشود دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند گرفتار نفرت مىشود و هنگامى که یاد غیر خدا مىشود، شادمان مىگردند.
گاه انسان چنان به زشتی ها خو مىگیرد و از پاکی ها بیگانه مىشود که از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مىگردد، در برابر خداوندى که آفریننده عالم هستى است سر تعظیم فرود نمىآورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى که خود ساخته و یا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مىزند و تعظیم مىکند
آیه گزارشی از رفتار کسانی است که ایمانی به آخرت ندارند و زندگی را خلاصه در همین چند روزه دنیا می دانند و بس. این عده کسانی اند که وقتی در پیش آنها سخن از خدا و دین و احکام و معارف آن شود چندششان شده و حالت تنفر سراسر وجودشان را می گیرد و اگر با آنها سخن از دنیا و راههای ارضای خواسته های نفس گفته شد فورا شادمان گشته و سرور و خوشحالی وجودشان را در بر می گیرد.
سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انکار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت
شبیه این معنى در آیه 46 سوره اسراء نیز آمده است:«وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً؛ هنگامى که پروردگارت را در قرآن به وحدانیت یاد مى کنى فرار مى کنند.»
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انکار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.16 مگابایت
یکی از نکات کلیدی و پیام های مهم جزء بیست و سوم
سوره یاسین
رحمت خداعهدی که با خدا بسته ایم
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنى ءَادَمَ أَن لَّا
تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکمُْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ(60) وَ أَنِ
اعْبُدُونىِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ(61- یس)
اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نبستم که شیطان را بندگى
نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است؟ و گفتم که مرا بندگى کنید که این، راه
مستقیم است.
روی صحبت این آیه با مجرمین است که با توبیخ آنها را به
یاد عهدی می اندازد که به آن بی توجهی کردند و در دام دشمنی معروف به نام شیطان
افتاده و از راه مستقیم خارج شدند.
علت این که خداوند مجرمین را به عنوان بنى آدم خطاب کرده
این است که دشمنى شیطان با این عده که باعث انحراف و هلاکت اینها شد روی غرض خاصى
نسبت به آنها نبوده؛ بلکه به این دلیل بوده که آنها فرزندان آدم بودند. و این
دشمنى در روز اول آن جا بروز کرد که مامور به سجده بر آدم شد و زیر بار نرفت و
استکبار کرد. نتیجهاش هم این شد که از درگاه خدا رانده شد و از آن روز با فرزندان
آدم(ع) نیز دشمن گردید و همه را تهدید کرد.
متن عهدنامه را هم در آیه بازگو کرده است: شیطان را
عبادت و پرستش و اطاعت نکنند و تنها خداوند متعال را پرستش و عبادت کنند. منظور از
«عبادت کردن و پرستیدن شیطان»، اطاعت و پیروی از وسوسه های اوست.
اما اینکه ما کی و کجا این عهد را با خدا بستیم مفسران
نظرات گوناگون داده اند که به نظر می رسد این عهد همان عهدی است که در عالم فطرت
بین انسان و خدای او منعقد شد و اگر روی آن را با غبار غفلت و معصیت نپوشانده باشد
هر لحظه که به آن توجه کند به یاد آن عهد می افتد.
خلاصه اینکه منشأ انحراف و تباهی ما بی توجهی به آن عهدی
است که با خدا بسته ایم و نتیجه این بی توجهی هم چیزی نیست جز افتادن در دام
شیطانی که بر تباه کردن ما قسم یاد کرده است.
یک نکته از جزء 22
چند توصیه برای مهمانی
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبىِِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلىَ طَعَامٍ غَیرَْ نَظِرِینَ إِنَاهُ وَ لَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُواْ فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُواْ
وَ لَا مُسْتَئنِسِینَ لحَِدِیثٍ إِنَّ ذَالِکُمْ کَانَ یُؤْذِى النَّبىََّّ فَیَسْتَحْیى مِنکُمْ وَ اللَّهُ لَا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَق (53- احزاب)
اى اهل ایمان! بدون اجازه وارد خانه هاى پیامبر نشوید؛ مگر آن که براى صرف غذا به شما اجازه داده شود. زودتر از وقت هم حاضر نشوید ولى وقتى شما را دعوت کردند، وارد شوید و هنگامى که غذا خوردید، پراکنده گردید و جلسه گفتگو و انس تشکیل ندهید که این کار باعث آزار رسول خدا مى شود. این [کار که بنشینید و سرگرم سخن گردید] پیامبر را آزار مى دهد و از شما حیا مى کند [که بیرونتان کند] ولى خدا از حق حیا نمى کند.
در این آیه توصیه هایی برای رفتن به میهمانی وجود دارد که قابل توجه است:
1. بی اجازه و دعوت به خانه کسی نرویم.
2. اگر برای صرف غذایی دعوت شده ایم؛ زودتر نرفته و در آنجا منتظر غذا ننشینیم.
3. پس از صرف غذا سریعتر بلند شده و آنجا را ترک کنیم.
4. پس از جمع شدن سفره از نشستن بیهوده و سرگرم شدن به گفت و گو پرهیز کنیم.
5. این زودتر رفتن ها و دیرتر بلند شدن ها، صاحبخانه را که برای خود کار و برنامه دارد آزار می دهد و طبیعت کار این است که او از اعتراض و بیرون کردن شما شرم دارد؛ اما شما این وظیفه ای را که خدا بیان کرد بدانید و به آن عمل کنید.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.26 مگابایت
سوره عنکبوت
هدایتی که نصیب هر کس نمی شود
وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَْدِیَنهَُّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(69- عنکبوت)
کسانى که در راه ما جهاد کنند ما آنها را به طرق خویش هدایت مىکنیم، و خداوند با نیکوکاران است.
«مجاهدة»
یعنى به کار بردن آخرین حد وسع و قدرت در دفع دشمن که بر سه قسم است: جهاد
با دشمن ظاهرى، جهاد با شیطان و جهاد با نفس. «جاهَدُوا فِینا؛ جهادشان
همواره در راه ماست» کنایه از این است که جهادشان چه در راه عقیده و چه
در راه عمل در امورى است که متعلق به خداوند متعال است.
«
سُبُلَنَا؛ راههاى خدا» عبارت است از راه هایى که آدمى را به سوى او
هدایت و به او نزدیک مىکند؛ چون به عنوان مثال وقتى مىگویند این راهِ
سعادت است، معنایش این است که: این راه به سعادت ختم مىشود.
نکته
قابل توجه اینکه هدایتی که در آیه آمده است از جنس هدایت ابتدایی که همه
انسانها از آن برخوردارند نیست. هدایت ابتدایی همان نشان دادن راه در
ابتدای کار است که این هدایت ابتدایی با فرستادن پیامبران و بیان احکام
الهی در مورد تمام انسانها محقق می شود.
از این مرحله به بعد کسانی
که طبق آن برنامه های عمل کردند و قدری در مسیر خدا حرکت کردند هدایت ویژه
الهی شامل حال آنها می شود که این می شود هدایت مضاعف. مؤید این تفسیر
اشاره به معیت یا همان همراهی اختصاصی است که در جمله بعد آمده است.
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣