نکات کلیدی جزء 26 قرآن کریم
نوید به کسانی که در دینداری کم نمیآورند:
إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ(13)أُوْلَئکَ أَصْحَابُ الجَْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءَ بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ(14- احقاف)
بیتردید کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند؛ اینان اهل بهشتاند که به پاداش اعمال شایستهای که همواره انجام میدادند، در آن جاودانهاند.
در این فراز قرآن کریم به کسانی که گفتند: «رَبُّنَا اللَّهُ» و بعد «استقامت ورزیدند» سه وعده ویژه داده است: «لَا خَوْفٌ» و «لَا هُمْ یحَْزَنُونَ» و نیز «أُوْلَئکَ أَصْحَابُ الجَْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا»
منظور از گفتن«رَبُّنَا اللَّهُ» اقرار و شهادت به انحصار ربوبیت در خدای سبحان است و مراد از آن پایداری و استقامت این است که آنها از آنچه به حقانیتش شهادت میدهند و باور دارند؛ منحرف نمیشوند و رفتاری بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمیکنند.
قرآن برای رسیدن به این درجه از آرامش روحی، دو شرط را مطرح کرده است: ایمان و استقامت بر آن. استقامت بر ایمان به این است که انسان مراقب باشد عملش ادعایش را تکذیب نکند. بر اساس روایات این صبر و استقامت در سه حوزه باید رعایت شود: تحمل سختی عبادت، استقامت در برابر فشار گناهان و صبر در ناملایمات و مصائب
و چون خوف همیشه در جایی پیدا میشود که احتمال خطری در پیش باشد و اندوه وقتی به دل میآید که خطری واقع شده باشد؛ بنابراین نفی خوف و حزن از این عده به این معناست که ایشان هیچ خطر و عقابی نه در پیش رو دارند که از آن بترسند و نه در پشت سر داشتهاند که از آن اندوهناک باشند؛ گذشته آنها عبادت بود و بندگی خدا و آیندهشان هم لطف و پاداش خداست پس برای این گروه که باور کردند و بر باور خود پا فشردند و با عمل، ادعای خود را به امضاء رساندند جز امنیت و دل آرامی نیست نه از گذشته و نه نسبت به آینده.
در جمله پایانی با وعدهای حق آنها را کسانی معرفی میکند که در بهشت موعود، جاودان خواهند ماند.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 5.66 مگابایت
یکی از نکات کلیدی جزء 25 قرآن کریم
قانون اولیه خدا در پخش روزی:
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنزَِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرُ بَصِیرٌ(27- شوری)
اگر خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان مى کنند ولى به اندازه اى که مشیت او اقتضاء کند نازل مى کند زیرا او به حال بندگانش آگاه و بیناست.
کلمه «قَدَر» به معناى کمیت و حجم هر چیز است. پس این که مى فرماید:«وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ» به این معنا است که خداى تعالى هر چیز را به کمیت و حجم و مقداری که مشیتش اقتضاء کند نازل مى کند.
معناى آیه شریفه این است: اگر خداى تعالى رزق همه بندگان خود را وسعت بدهد و همه سیر شوند، شروع به ظلم کردن در زمین مىکنند؛ چون طبیعت مال این است که وقتى زیاد شد طغیان و استکبار مى آورد، همچنان که در سوره علق فرموده:
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى؛ این انسان هنگامى که احساس بىنیازى کند طغیان مى کند» و به همین جهت خداوند متعال رزق را به اندازه نازل مى کند و به هر کس به مقدارى معین روزى مىدهد؛ چون او به حال بندگان خود خبیر و بصیر است و مىداند که هر یک از بندگانش استحقاق چه مقدار از رزق را دارد و چه مقدار از غنا و فقر، مفید به حال اوست؛ همان را به او مى دهد.
چرا خدا به کسانی که با داشتن مال بیشتر گناه و ظلمشان هم افزون می شود باز هم مال و ثروت می دهد؟
علامه طباطبایی(ره) در پاسخ به این سوال می نویسد: این آیه بیانگر قانون اولیه خدا در توزیع ارزاق بین بندگانش است که حال هر کس را می بیند و به او روزی می دهد؛ اما قوانین دیگری نیز دارد که در عالم حاکم است؛ یکی از آن قوانین قانون ابتلاء و امتحان است و دیگری قانون مکر و استدراج است. این دو قانون سبب می شود که خدا به کسانی که در سوال مطرح شد با وجود کفر و طغیان باز هم مال و ثروت عطا کند.
این بحث نقطه مقابلی هم دارد و آن اینکه چرا برخی حتی به مقدار رفع ضروریات هم از رزق و روزی الهی بی نصیبند که در پاسخ می توان به دو قانون الهی اشاره کرد؛ یکی همان قانون ابتلاء و امتحان و دیگری قانون اثر گناه که برخی با عمل خود مانند ظلم به دیگری یا ظلم پذیری چنین نتیجه ای را برای خود رقم زده اند.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.02 مگابایت
یک نکته از جزء بیست و چهارم:
رفتار عجیبی که منکران قیامت دارند.
وَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ إِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ(45- زمر)
هنگامى که خدا به یگانگى یاد مىشود دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند گرفتار نفرت مىشود و هنگامى که یاد غیر خدا مىشود، شادمان مىگردند.
گاه انسان چنان به زشتی ها خو مىگیرد و از پاکی ها بیگانه مىشود که از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مىگردد، در برابر خداوندى که آفریننده عالم هستى است سر تعظیم فرود نمىآورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى که خود ساخته و یا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مىزند و تعظیم مىکند
آیه گزارشی از رفتار کسانی است که ایمانی به آخرت ندارند و زندگی را خلاصه در همین چند روزه دنیا می دانند و بس. این عده کسانی اند که وقتی در پیش آنها سخن از خدا و دین و احکام و معارف آن شود چندششان شده و حالت تنفر سراسر وجودشان را می گیرد و اگر با آنها سخن از دنیا و راههای ارضای خواسته های نفس گفته شد فورا شادمان گشته و سرور و خوشحالی وجودشان را در بر می گیرد.
سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انکار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت
شبیه این معنى در آیه 46 سوره اسراء نیز آمده است:«وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً؛ هنگامى که پروردگارت را در قرآن به وحدانیت یاد مى کنى فرار مى کنند.»
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انکار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.16 مگابایت
یکی از نکات کلیدی و پیام های مهم جزء بیست و سوم
سوره یاسین
رحمت خداعهدی که با خدا بسته ایم
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنى ءَادَمَ أَن لَّا
تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکمُْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ(60) وَ أَنِ
اعْبُدُونىِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ(61- یس)
اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نبستم که شیطان را بندگى
نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است؟ و گفتم که مرا بندگى کنید که این، راه
مستقیم است.
روی صحبت این آیه با مجرمین است که با توبیخ آنها را به
یاد عهدی می اندازد که به آن بی توجهی کردند و در دام دشمنی معروف به نام شیطان
افتاده و از راه مستقیم خارج شدند.
علت این که خداوند مجرمین را به عنوان بنى آدم خطاب کرده
این است که دشمنى شیطان با این عده که باعث انحراف و هلاکت اینها شد روی غرض خاصى
نسبت به آنها نبوده؛ بلکه به این دلیل بوده که آنها فرزندان آدم بودند. و این
دشمنى در روز اول آن جا بروز کرد که مامور به سجده بر آدم شد و زیر بار نرفت و
استکبار کرد. نتیجهاش هم این شد که از درگاه خدا رانده شد و از آن روز با فرزندان
آدم(ع) نیز دشمن گردید و همه را تهدید کرد.
متن عهدنامه را هم در آیه بازگو کرده است: شیطان را
عبادت و پرستش و اطاعت نکنند و تنها خداوند متعال را پرستش و عبادت کنند. منظور از
«عبادت کردن و پرستیدن شیطان»، اطاعت و پیروی از وسوسه های اوست.
اما اینکه ما کی و کجا این عهد را با خدا بستیم مفسران
نظرات گوناگون داده اند که به نظر می رسد این عهد همان عهدی است که در عالم فطرت
بین انسان و خدای او منعقد شد و اگر روی آن را با غبار غفلت و معصیت نپوشانده باشد
هر لحظه که به آن توجه کند به یاد آن عهد می افتد.
خلاصه اینکه منشأ انحراف و تباهی ما بی توجهی به آن عهدی
است که با خدا بسته ایم و نتیجه این بی توجهی هم چیزی نیست جز افتادن در دام
شیطانی که بر تباه کردن ما قسم یاد کرده است.
یک نکته از جزء 22
چند توصیه برای مهمانی
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبىِِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلىَ طَعَامٍ غَیرَْ نَظِرِینَ إِنَاهُ وَ لَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُواْ فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُواْ
وَ لَا مُسْتَئنِسِینَ لحَِدِیثٍ إِنَّ ذَالِکُمْ کَانَ یُؤْذِى النَّبىََّّ فَیَسْتَحْیى مِنکُمْ وَ اللَّهُ لَا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَق (53- احزاب)
اى اهل ایمان! بدون اجازه وارد خانه هاى پیامبر نشوید؛ مگر آن که براى صرف غذا به شما اجازه داده شود. زودتر از وقت هم حاضر نشوید ولى وقتى شما را دعوت کردند، وارد شوید و هنگامى که غذا خوردید، پراکنده گردید و جلسه گفتگو و انس تشکیل ندهید که این کار باعث آزار رسول خدا مى شود. این [کار که بنشینید و سرگرم سخن گردید] پیامبر را آزار مى دهد و از شما حیا مى کند [که بیرونتان کند] ولى خدا از حق حیا نمى کند.
در این آیه توصیه هایی برای رفتن به میهمانی وجود دارد که قابل توجه است:
1. بی اجازه و دعوت به خانه کسی نرویم.
2. اگر برای صرف غذایی دعوت شده ایم؛ زودتر نرفته و در آنجا منتظر غذا ننشینیم.
3. پس از صرف غذا سریعتر بلند شده و آنجا را ترک کنیم.
4. پس از جمع شدن سفره از نشستن بیهوده و سرگرم شدن به گفت و گو پرهیز کنیم.
5. این زودتر رفتن ها و دیرتر بلند شدن ها، صاحبخانه را که برای خود کار و برنامه دارد آزار می دهد و طبیعت کار این است که او از اعتراض و بیرون کردن شما شرم دارد؛ اما شما این وظیفه ای را که خدا بیان کرد بدانید و به آن عمل کنید.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
حجم: 6.26 مگابایت
امشب به داغ مولا مهتاب گریه می کرد تصویر ماه در آب بی تاب گریه می کرد
شد چهره عدالت گلگون ز تیغ فتنه پیش نگاه مسجد محراب گریه می کرد
همچون برادرانش زینب به چشم خون داشت آن آیه صبوری بی تاب گریه می کرد
اصبغ بن نباته می گوید: وارد خانة علی علیه السلام شدم، دیدم علی علیه السلام یک پارچة زردی را به سر مبارکشان بسته اند و خون هم مرتب از سر مولا می ریزد و رخسار شریفشان زرد شده است؛ به گونه ای که من بین پارچه و صورت تشخیص ندادم. آن گاه فریاد کشیدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را می بوسیدم و اشک می ریختم. حضرت فرمود: «گریه نکن اصبغ به راستی و قسم به خداوند! این [حالی که می بینی، مرا در شرف ورود به] بهشت [قرار داده] است.»
و به دخترش ام کلثوم که به شدت گریه می کرد، جایگاه خویش را گوشزد کرده، فرمود: «دخترم! گریه نکن! به خدا سوگند! اگر می دیدی آنچه را که پدرت می بیند، گریه نمی کردی.» عرض کرد: شما چه می بینید؟ فرمود: «می بینم که ملائکه و انبیاء عظام صف کشیده اند و همه منتظرند که من بروم ... .»
دانی زچه رو دیده ما میگرید در ماتم شاه اولیا میگرید
تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست عیسی بفلک از این عزا میگرید
شد کشته بمحراب عبادت حیدر هر دیده بحال مرتضی میگرید
بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین در خلد برین خیر نساء میگرید
سوره عنکبوت
هدایتی که نصیب هر کس نمی شود
وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَْدِیَنهَُّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(69- عنکبوت)
کسانى که در راه ما جهاد کنند ما آنها را به طرق خویش هدایت مىکنیم، و خداوند با نیکوکاران است.
«مجاهدة»
یعنى به کار بردن آخرین حد وسع و قدرت در دفع دشمن که بر سه قسم است: جهاد
با دشمن ظاهرى، جهاد با شیطان و جهاد با نفس. «جاهَدُوا فِینا؛ جهادشان
همواره در راه ماست» کنایه از این است که جهادشان چه در راه عقیده و چه
در راه عمل در امورى است که متعلق به خداوند متعال است.
«
سُبُلَنَا؛ راههاى خدا» عبارت است از راه هایى که آدمى را به سوى او
هدایت و به او نزدیک مىکند؛ چون به عنوان مثال وقتى مىگویند این راهِ
سعادت است، معنایش این است که: این راه به سعادت ختم مىشود.
نکته
قابل توجه اینکه هدایتی که در آیه آمده است از جنس هدایت ابتدایی که همه
انسانها از آن برخوردارند نیست. هدایت ابتدایی همان نشان دادن راه در
ابتدای کار است که این هدایت ابتدایی با فرستادن پیامبران و بیان احکام
الهی در مورد تمام انسانها محقق می شود.
از این مرحله به بعد کسانی
که طبق آن برنامه های عمل کردند و قدری در مسیر خدا حرکت کردند هدایت ویژه
الهی شامل حال آنها می شود که این می شود هدایت مضاعف. مؤید این تفسیر
اشاره به معیت یا همان همراهی اختصاصی است که در جمله بعد آمده است.
یکی از نکات کلیدی و پیام های مهم جزء بیستم
سوره نمل
سه شرط کلیدی برای استجابت دعا
أَمَّن یجُِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ (62- نمل)
[آیا آن شریکان انتخابى شما بهترند] یا آنکه وقتى درمانده اى او را بخواند اجابت مى کند و آسیب و گرفتاریش را دفع مى نماید؟
قید «اضطرار» براى این است که در حال اضطرار، دعاى دعاکننده از حقیقت برخوردار است و دیگر گزاف و بیهوده نیست؛ زیرا تا آدمی درمانده و مضطر نشود، دعایش آن واقعیت و حقیقتی که در حال اضطرار دارد را ندارد و این خیلى روشن است.
قید دیگرى که براى دعا آورده این است که فرموده: « إِذَا دَعَاهُ ؛ وقتى او (خدا) را بخواند»، و این براى آن است که بفهماند خداوند متعال وقتى دعا را مستجاب مى کند که دعا کننده به راستى او را بخواند؛ نه اینکه در دعا رو به خدا کند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و این وقتى صورت مى گیرد که امید دعا کننده از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد؛ یعنى بداند که دیگر هیچ کس و هیچ چیز نمى تواند گره از کارش بگشاید. آن وقت است که حقیقتا متوجه خدا مىشود و در کمال صداقت تنها او را مىخواند.
دو نکته ای که از آیه به دست می آید:
1. از شرایط استجابت دعا آن است که حال دعا کننده حال اضطرار باشد؛ یعنی تمام درهاى عالم اسباب به روى خود بسته شده و کارد به استخوانش رسیده بیند و یقین داشته باشد تنها کسى که مىتواند قفل مشکلات او را بگشاید و بنبستها را بر طرف سازد، تنها و تنها ذات پاک خداوند است و نه غیر او.
تمام داشته های خود را نعمت و موهبت الهی بدانیم و در دل و با زبان بگوییم: «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ هر نعمتی که داریم از خداست »
و تلاش کنیم تا با مصرف آن نعمت در مسیری که رضای خدا در آن است شکر نعمتش را بجا آوریم که او وعده داده است: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ؛ اگر شکر نعمت را بجا آورید خدا افزونش می کند. » و این همان نکته نابی است که فکر قارونی با آن بیگانه است و از نتایجش محروم
2. سه شرط «حالت اضطرار دعا کننده»؛ «توجه و خواندن اختصاصی خداوند متعال بدون توجه به غیر او» و نیز «سوء بودن وضعیت موجود»، سه شرطی هستند که بنابر همین آیه کریمه در صورت محقق شدن هر سه آنها با هم، دعا مستجاب خواهد شد.
یکی از نکات
کلیدی و پیام های مهم جزء نوزدهم - سوره فرقان
افسوسهای بی
فایده
وَ یَوْمَ
یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلیَ یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنیِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ
سَبِیلًا(27)یَاوَیْلَتا لَیْتَنِی لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا(28)لَّقَدْ
أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی(29- فرقان)
روزی که ظالم
دست خود را از روی حسرت به دندان میگزد و میگوید: ای کاش همراه با فرستاده او
برای خود، راه باریکهای به س وی هدایت دست و پا میکردم. ای وای، کاش من فلانی را
[که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمیگرفتم؛ چون او مرا از قرآنی که برایم آمد
گمراه کرد.
ظاهراً مراد
از«ظالم» هر کسی است که با هدایت فرستاده الهی به راه راست نمیرود؛ هر چند که آیه
در مورد ستمگران این امت و رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است.در
قیامت صحنههای عجیبی رخ میدهد که بخشی از آن حسرتهای بی فایده ایست که ظالمان
نسبت به عمل کرد غلط خود در گذشته میخورند؛ ندامتهایی که دیگر هیچ سودی به حال
آنها ندارد. آیات مورد بحث به دو مورد از این حسرت خوردنها اشاره دارد.
حسرت اول بعد از
آن است که میبینند تنها راه نجات و سعادت راهی بود که فرستادگان الهی به مردم
ارائه کردند و خود در آن راه پیشقدم شده و مردم را به آن دعوت کردند؛ ولی اینها
به جای تبعیت و همراهی با رسولان حق، آنها و راهشان را مسخره کردند و از گام
نهادن در آن به شدت خودداری کردند. حسرت دوم نسبت به دوستانی است که در دنیا
برگزیدند دوستانی که به ظاهر دوست بودند اما در واقع دشمنان خطرناکی بودند که باعث
گمراهی و بدبختی آنها شدند و با آنکه دین و راهکار هدایت و سعادت در دسترس اینها
قرار داشت اما آن به ظاهر دوستان آنها را از پیروی دین منع کرده و به گناه و بازیهای
دنیایی مشغول کردند. از این آیه به خوبی میتوان به نقش و میزان تأثیر دوست در
سعادت و شقاوت انسان پی برد؛ نقش و تأثیری که با تحقیق و تجربه ثابت شده و غیرقابل
انکار است.
تلاوت ترتیل جزء 19 - استاد پرهیزگار:
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣