آیا می دانید فرق پیامبر اکرم صلوات الله علیه در مواجهه با امتش با دیگر پیامبران در چیست؟به سخنان استاد محمدی در این جلسه گوش دهید تا به عظمت و محبت رسول گرامی اسلام پی ببرید:
کلمه پنجاه و سوم از بیانات مولای متقیان حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام،این است که «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً [فَإِذَا] فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَیَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ»؛ سخا، عدل، احسان، همه اینها در بیانات نورانی حضرت است که یکی پس از دیگری روشن شده بود. این ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ﴾، معنایش این نیست که اگر کسی یک وقت به ما کمک کرد، ما هم به او کمک بکنیم. ما یک وقت در راه ماندیم، کسی مشکل ما را حلّ کرد، یا نیازی داشتیم مالی به ما وام داد که مشکل ما حلّ شد، جزای او این نیست که اگر او یک وقتی مشکل داشت ما مشکل او را حلّ کنیم، این میشود عدل، اینکه احسان نیست. اگر ما ماندیم او مشکل ما را حلّ کرد و اگر او ماند ما مشکل او را حلّ کردیم، این میشود عدل که خیلی پایینتر از احسان است. ما باید به او احسان بکنیم نه عدل. احسان این است که وقتی کار تمام شد، احسان آن کار ابتدایی است؛ یعنی ما هیچ حقّی نسبت به او نداشتیم. او در حال خطر ما را دریافت. ما بار اوّل که پاداش دادیم این عدل است. بار دوم اگر او گرفتار شد کسی نبود ما به سراغش رفتیم این میشود احسان. این احسان دوم جزای احسان اوّل است. آن کاری که قبلاً کردیم این عدل است. اینکه احسان نیست. احسان به معنای انجام فعل حسن، احسان یعنی نیکی کردن به دیگری، اینها معنای لغوی و عرفی آن است. اما احسان را وجود مبارک حضرت معنا کرده، احسان به معنای کار خوب نیست، احسان به معنای انجام حسن نسبت به دیگری نیست. اینها معانی لغوی و عرفی احسان است. معانی سیر و سلوک احسان این است که انسان به جایی و مقامی برسد که گویا خدا را دارد میبیند، مقام «کأنّ» است. «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ»، این مقام «کأنّ» را در اصطلاح بعضی از علوم میگویند مقام احسان. بالاتر از مقام «کأنّ» مقام «أنّ» است که وجود مبارک حضرت فرمود: «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه», آن حساب دیگری دارد، آن مقدور هر کسی نیست. ولی غالب فرمایشات حضرت امیر در نهج البلاغه همین مقام «کأنّ» است.
«سخا» به چه میگویند؟ ما اگر مشکل این آقا را حلّ کردیم، این میشود سخا؟ خیر! فرمود اینکه سخا نیست. دو تا خطر را شما با این کار رفع کردید؛ این معامله است این سخا نیست؛ یکی اینکه او آبرو داده، یکی اینکه اگر ندهید جامعه تو را طرد میکند. تو بین دو خطر هستی، داری معامله میکنی؛ اینکه سخا نیست. سخا آن است که کسی از تو چیزی نخواهد، جامعه هم باخبر نباشد، مخفیانه مشکل دیگری را حلّ کنی. این بیان نورانی حضرت است فرمود: «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً»؛ کسی چیزی از ما خواست آبرویش را داد، این که سخا نیست و ما هم اگر ندهیم جامعه میفهمد که این شخص آبرومند چیزی از ما خواست و به او ندادیم، هم جامعه نقد میکند هم این شخص آبرو ریخت. ما دو خطر را پشت سر گذاشتیم، اینکه سخا نشد؛ این معامله است. فرمود سخا «السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً [فَإِذَا] فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَیَاءٌ»، یک؛ به هر حال ما خجالت میکشیم. «وَ تَذَمُّمٌ»؛ و زمام جامعه و عهدهداری جامعه را هم پشت سر گذاشتیم، دو؛ اینکه سخا نشد. این حداقل کار است.
گزیده ای از بیانات آیت الله جوادی آملی در شرح حکمتهای نهج البلاغه
امام علی علیه السلام:
رَأسُ الأَمرِ مَعرِفَةُ اللّهِ تَعالى ، وعَمودُهُ طاعَةُ اللّهِ عز و جل .
اساس کار [دین] ، شناخت خداوند متعال است و ستون آن ، فرمان بردارى از خداوند عز و جل .
محرم که یادآور حماسه ی خونین و همیشه جاویدان آزادمردان دشت کربلا بود با کوله باری از غم و اندوه به دومین ماه قمری یعنی صفر پیوست و اینک در حالی آخرین روزهای ماه صفر را سپری می کنیم که ایام رحلت جانسوز پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)، شهادت دومین اختر تابناک ولایت و امامت حضرت امام حسن مجتبی(ع) و سالروز شهادت جانسوز هشتمین گوهر درخشان آسمان ولایت و امامت، حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) را در پیش رو داریم و چه دردناک است که در واپسین ایام ماه صفر اینچنین غم بزرگ و فراقی سهمگین را باید تجربه کرد ...
زمینه سازان و به وجود آورندگان حادثه عاشور
حادثه عاشورا در بر دارنده دو گونه از خواص بود: خواص حق
و مثبت که در لشکرگاه امام(ع) طریق سعادت را می پیمودند و خواص باطل و منفی که در
مقابل امام(ع) صف کشیده بودند. هر یک، گروه زیادی از عوام را پشت سر داشتند.
آسیب شناسی خواص جبهه باطل و ارزیابی آنها:
متأسفانه، شمار خواص منفی و منحرفی که در زمینه سازی و
پیدایش حادثه عاشورا و راه اندازی عوام بر علیه امام تأثیر به سزایی داشته اند، کم
نبودند. حضور قبایل مختلف کوفه و کوفیان در لشکرکشی علیه امام حسین(ع)، گواه این
مطلب است. عوامل انحراف اینگونه خواص اموری از قبیل
راحت طلبی، دنیاپرستی، دور شدن از معنویت، تعصبات قبیله ای و جعل حدیث بوده است.
شناخت مصادیق خواص، بخصوص خواص جبهه باطل، برای بررسی آسیبها و دلایلی که باعث
لغزش و انحراف آنها شده است و نیز عبرت گیری از عاقبت سیاه آنان، امری پسندیده و
بلکه لازم است. شناخت مصادیق این نوع خواص در هر دوره ای از تاریخ اسلام، با توجه
به گویا بودن تاریخ اسلامی، امری نه چندان سخت، بلکه کوششی مفید است؛ زیرا تاریخ
سند گویای حوادث گذشته و آینه اعمال و عملکردهای گذشتگان است.
1. شریح قاضی
شریح بن حارث، قاضی معروف کوفه و وابسته به امویان بود.
او در اصل یمنی بود و در زمان عمر به قضاوت کوفه منصوب شد و مدت شصت سال این شغل
را داشت. جز در ایام عبدالله بن زبیر که سه سال این کار را ترک کرد، در ایام حج
دست از این کار کشید و تا زمان مرگش در سال 97یا 98هجری ـ که عمرش بیش از صد سال
بود ـ خانه نشین شد.
چهره شریح قاضی به عنوان عالم وابسته به دربارِ ستم و در
خدمت زر و زور و تزویر شناخته میشود و [معلوم است که دشمنان] همیشه برای کوبیدن
حق، از چهره های مذهبی و موجه که مردم حرفشان را می پذیرند، استفاده می کنند [و]
شریح هم در منصب قضاوت بود و چنین سوء استفاده ای از
موقعیت او به نفع حکومت جور انجام گرفت.
2. عمربن سعد
عمربن سعد یکی از شخصیتهای باطل و مؤثر در تحقق حادثه
کربلا بود. او پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود. پیش از حادثه عاشورا
ابن زیاد حکمرانی ری را به او داده بود. وقتی که ابن زیاد از رسیدن امام(ع) به
عراق مطلع شد، عمر سعد را طلبید و به او امر کرد که اول به کربلا برود و با حسین
بجنگد و پس از آن، به ری برود، در غیر این صورت خبری از ایالت ری نیست.
عمر سعد بین جنگ با امام و دست برداشتن از ملک ری مردد
شد و سرانجام دنیاپرستی و ظواهر دنیوی و حکمرانی ری را بر کشتن فرزند پیامبر(ص)
ترجیح داد و به کربلا رفت.
3. حُصین بن نُمیر
حُصین بن نُمیر یکی دیگر از خواص لشکر ابن زیاد بود. وی
از سران امویان و از قبیله کنده بود که همواره با امام دشمنی داشت. در جنگ صفین در
سپاه معاویه بود. در ایام یزید نیز بر عده ای از سپاه فرماندهی داشت. او در دوران
قیام مسلم بن عقیل در کوفه، رئیس پلیس ابن زیاد بود. هم او بود که قیس بن مسهر،
فرستاده امام حسین(ع) را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد و قیس به شهادت رسید.
وی هنگامی که عبدالله بن زبیر در مکه بر ضد یزید سر به مخالفت برداشته بود، بر کوه
ابوقبیس منجنیق نهاد و کعبه را هدف قرار داد...
4. شَبَث بن رِبعی
شَبَث بن رِبعی یکی از خواص کوفه و از طایفه بنی تمیم
است. «از متعینین شناخته شده و صاحب
نفوذ کوفه و ابتدا در مسلک یاران امیرالمؤمنین(ع) بود و حضرت او را با عدی بن
حاتم یا با صعصعه بن صوحان به نزد معاویه فرستاد که وی را به اطاعت خود بخوانند و
او با معاویه به شایستگی سخن گفت و در جنگ صفین در رکاب حضرت بود، ولی هنگام عزیمت
حضرت به نهروان او و اشعث بن قیس و عمرو بن حریث، سر از اطاعت او تافته، دیگران را
نیز از اطاعت او باز می داشتند.
5. حدیثسازان
وجود متنفذان و خواصی که کارشان جعل حدیث بود، یکی دیگر
از عوامل پیدایش حادثه عاشورا به شمار میآید. آنان که به نفع دستگاه حکومتی اموی
جعل حدیث میکردند، نه تنها قیام امام حسین(ع) را غیر مشروع جلوه میدادند و آن را
خروج بر خلیفه مسلمانان قلمداد می کردند، بلکه عوام را نیز به دنبال خود کشیده،
آنها را تحریک به جنگ بر علیه امام می کردند. فضای بیمار سیاسی کوفه نیز چنین
نغمه های شومی را پذیرا میشد و به همین علت بود که از عوام تا خواص، از رعیت تا
اشراف و سران قبایل از جنگ با فرزند رسول خدا مضایقه نکردند.
اینک به یکی از این
احادیث ساختگی، که راوی آن بشیر بن عمرو انصاری است، بنگرید: حمد بن عبدالرحمان
میگوید: نزد بشیر بن عمرو انصاری رفتم در حالی که یزید خلیفه شده بود؛ او چنین
اظهار داشت: «مخالفان یزید میگویند که یزید بهترین فرد برای مدیریت جامعه نیست،
بعد میافزاید: و من هم این را قبول دارم، اما اگر رهبری یزید پذیرفته شود بهتر از
آن است که اختلاف پدیدار شود؛ زیرا از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: "لا یأتیک
فی الجماعه اِلاّخَیْر" یعنی: از ناحیه جماعت، چیزی غیر از خیر نصیب شما نمی شود.
بر طبق این حدیثی که بشیر بن عمرو انصاری ساخته، در صورتی که جامعه یزید را قبول
کرد، مخالفان او نباید حرفی بزنند؛ زیرا پیامبر اصالت را به جامعه داده است. یزید
هر چند شخصی بدکاره و نالایق بوده، ولی تا زمانی که نماز میخواند و جماعت و جمعه
اقامه میکند، دیگر نباید علیه او قیام کرد... و هر کس بر خلاف این جریان حرکت
کند، باید او را کشت.
خلاصه آنکه، زمینه سازان و پدیدآورندگان حادثه عاشورا به
طور عمده، اشراف کوفه بودند که جماعتی مانند اسماءبن خارجه، محمدبن اشعث، کثیربن
شهاب، شمربن ذی الجوشن و خلاصه بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی که قبایل خود را با
خود به جنگ بردند. از همین گروهند. البته، هرچند اشراف و بزرگان این قبایل از
طرفداران سنتی بنی امیه نبودند، اما حب جاه و مال و ریاست همه آنها در صف
بنی امیه قرار داده بود.
طرفداران بنی امیه، یعنی همان عثمانیان افراطی نیز، از
زمینه سازان اصلی حادثه عاشورا به شمار می آیند. یکی از آنها عماره بن عقبه بن
ولید بود که به یزید نامه نوشت و عزل نعمان را از ولایت کوفه درخواست کرد. از
پیامدهای این درخواست، آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه و به دنبال آن، تهدید مردم
به قتل در صورت همکاری با مسلم بن عقیل و در نتیجه، تنها ماندن مسلم و شهادت او و
دیگر خواص شیعه از جمله هانی بن عروه بود که همه اینها زمینه پیدایش حادثه کربلا
را فراهم آورد.
ادامه دارد...
ایه 61 سوره مبارکه اسراء:
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا
در قرآن بارها به مسألهى سجود فرشتگان و سرپیچى ابلیس اشاره شده است.
ابلیس، از جنّ است، «کانَ مِنَ الْجِنِّ» و لشکریانى دارد، «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ» و سپاه او پیاده و سواره، «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ» و عامل انحراف و سجده نکردنش نیز قیاس خاک و آتش بود. خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ
در این آیه به
چند نکته اشاره شده است: سجده براى غیر خدا، اما به فرمان خداوند، مانعى ندارد. انسان
گل سرسبد موجودات است، چرا که فرشتگان معصوم در برابر او سجده کردند. فرشتگان،
تسلیم فرمان خدایند. اسْجُدُوا ... فَسَجَدُوا ، اعتقاد به برترىهاى موهوم،
شیطانى است، زیرا شیطان، به برترى نوع خود عقیده داشت. ریشهى معصیت گاهى
خودبرتربینى است. حسد ابلیس، چشم حقیقت بین او را بست، خاک و گل بودن آدم را دید، ولى
روح الهى « نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» او را ندید.
وعده ما :اربعین حسینی - ساعت 8 صبح - روبروی تل زینبیه - صحن عقیله بنی هاشم - موکب رفسنجان
یک روز بود که خلفای بنیعبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد بهتبع آن بقیّهی قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّهای با جان خودشان نگذاشتند؛ گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع میکنیم، پایتان را قطع میکنیم، شما را به قتل میرسانیم؛ درعینحال رفتند. همان رفتنها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیادهی اربعین رسیده. اگر آنجا کسانی فداکاری نمیکردند، امروز شوکت و هیمنهی محبّت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) اینجور دنیا را فرا نمیگرفت که شما میبینید در راهپیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی بلند میشوند میآیند آنجا. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیهالسّلام) فدا کردند97/12/22 .
در اربعین حسینی
میلیونها انسان در کنار هم قرار
گرفتند؛ خود این حرکت عظیم یک جمعی از مسلمانها - البتّه مخصوص شیعه نبود، سنّیها هم بودند - که در دنیا انعکاس پیدا
کرد، تعظیم کردند؛ تجلیل کردند؛ آن را بزرگترین
گردهمایی عالم به حساب آوردند؛ چه کسانی؟ آنهایی که دارند مسائل اسلامی را رصد
میکنند.
من همینجا مناسب میدانم و لازم میدانم بهمناسبت یاد از آن اجتماع عظیم، از دولت
عراق، ملّت عراق، عشایر عراق که در این آزمون بسیار مهم فداکاری کردند، خدمت
کردند، کَرم و بزرگواری نشان دادند، تشکّر کنم. حادثهی عجیبی بود حادثهی امسالِ اربعین کربلا. این راه را
دشمنان اسلام و دشمنان اهلبیت به خیال خود مسدود کرده
بودند. ببینید چه حرکت عظیمی اتّفاق افتاد! وقتی حتّی جسمها در کنار هم قرار
میگیرد، اینجور انعکاس پیدا میکند. اگر
ما با هم باشیم، کشورهای اسلامی، ملّتهای مسلمان - سنّی و شیعه و فِرَق مختلف تسنّن و
تشیّع - با یکدیگر دلهایشان صاف باشد، نسبت به یکدیگر سوءظن نداشته باشند، سوءنیّت
نداشته باشند، به یکدیگر اهانت نکنند، ببینید در دنیا چه اتّفاقی خواهد افتاد؛ چه
عزّتی برای اسلام درست خواهد شد! وحدت؛ وحدت. 93/10/19
این زیارتنامهها منشأ برکت است، برای ما درس است. در زیارتنامه ها بعد از عرض ادب به پیشگاه شهدا عرض میکنیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». درست است که در برابر مرکّب عالم خون شهید مرجوح است و آن راجح؛ اما در برابر هر باران و تگرگ و برفی حرف اول را میزند، چون برف, تگرگ, باران آلودگیها را پاک میکند؛ اما خباثت استکبار از او برنمیآید که پاک کند، فقط آلودگیها و نجاسات دیگر را پاک میکند ولوق استکبار را نه خاک پاک میکند و نه آب، این «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ» پاک میکند. تنها خون است که این ولوق استکبار امریکا و مانند آن را پاک میکند.
این زیارتنامه به ما درس مهدویت میدهد. مستحضرید چون قرآن و عترت همتای هم هستند، هر حرفی که در قرآن آمده عترت تبیین میکند، هر حرفی که در عترت آمده در قرآن تبیین میکند. یکی از دو مقدمه قیاس را عترت بیان کردند سرزمینی که خون شهدا بیآرمد، آن طیب و طاهر است. قرآن بخش دیگر را به عهده دارد که سرزمین طیب و طاهر، میوه طیب و طاهر میدهد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾؛ میوه طیّب این سرزمین مردان بزرگاند، مردان عفیفاند, مردان منزّه از اختلاس نجومیاند, مردانی که نه بیراهه میروند نه راه کسی را میبندند، این میوه طیّب یک مملکت است. اگر شهید, خون داد و این سرزمین را شیار کرد و آماده میوه دادن شد، ما موظفیم شجره طوبای این سرزمین باشیم، وگرنه به روایت عمل کردیم؛ ولی به قرآن عمل نکردیم.
«طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»؛ زمینهٴ زندگی ـ نه زمین ـ زمینهٴ زندگی را خون شهید پاک میکند؛ قرآن هم میگوید هر جا زمینه پاک شد، میوه پاک میدهد، میوه به دست اوست؛ آن ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الأرْضِ نَبَاتاً﴾ به دست اوست، مستحضرید که وجود مبارک حضرت این جمله را هم فرمود که «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِیبُ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا». اگر شما بزرگواران کارهای گروهی میکنید، این بیان نورانی حضرت امیر ما را دعوت میکند به طهارت همه اعضای گروهی. فرمود: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِیبُ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا»، اگر کسی دیواری با سنگ مردم درست کرده, صاحب سنگ میتواند بگوید من سنگم را میخواهم، قیمتش را نمیخواهم، تو چرا بدون اجازه من با سنگ من دیوار ساختی؛ میتواند این سنگ را از دیوار بکشد، ولو دیوار پایین بریزد، این حکم شرعی است. او بگوید من قیمت را میدهم، این شخص میتواند بگوید من راضی نیستم. حَجَر غصب ولو همه سنگها پاکاند و حلالاند، یک سنگ ناپاک باعث ویرانی آن دیوار است. یک عضو ناپاک یعنی ناپاک یکجا راه پیدا کند آن هیئت را بهم میزند. صد درصد مواظب باشید، طیّب و طاهر را انتخاب کنید در تمام کارهایتان. کسی که بداندیش است، کسی که خویشاندیش است، اینها را در دستگاهتان اصلاً راه ندهید و مواظب باشید، چون یک هیئتی که یک عضو فاسد دارد، به هر حال گرو ویرانی آن هیئت است: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِیبُ فِی الدَّارِ رَهْنٌ عَلَی خَرَابِهَا».
مطلب دیگری که روی آیین مهدویت است، فرمود شما به کسی حمله نکنید؛ اما طرزی دفاعتان و نظامتان و ارتشتان و نیروی مسلّحتان توانمندانه زندگی کند که احدی طمع در شما نکند. میبینید این آیه ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً) درست است که نسبت به کفار است که حتما باید از شما بترسند، این امر غایب به بیگانه است, امر حاضر به آشناست; یعنی مرد باش تا احدی طمع نکند؛ مثل قلّه دماوند باش! ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾؛ یعنی طرزی نظامیتان و استحکامتان باشد که احدی طمع نکند همین! یعنی آنقدر باید ستبر باشید؛ الآن قله دماوند و سلسله جبال البرز چه کاره است؟ کاری به کسی ندارد؛ ولی احدی به خودش اجازه نمیدهد با بیل و کلنگ به جنگ قله دماوند برود. فرمود آن قدر استوار و قائم بالعقل و العدل باشید که احدی در شما طمع نکنید شما که کاری به کسی ندارید. ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نه شما حمله کنید.
بنابراین وظیفه همه ما این است که در ساختار دفاعیمان و امنیتمان نهایت علم و عقل داشته باشیم؛ ایستادگی داشته باشیم نه ایستادن فیزیکی.
یک وقت دست مبارک وجود مبارک حضرت امیر آسیب دید، پرچم از دست حضرت افتاد، دیگران رفتند پرچم را بلند کنند، پیغمبر فرمود: فوراً بگذارید دست علی, گفتند دست راست حضرت آسیب دید, فرمود: «فانّ شمالهُ خَیرَ من أیمانِکُم»؛ دست چپ علی از دست راست همه شما بالاتر است، پرچم باید به دست علی باشد، او قوّام بالقسط است. ما چنین چیزی لازم داریم، چون مهدوی میاندیشیم؛ همانطوری که در عصر آن ذات مقدس بیگانه از هر طرف حمله میکند. الآن مستحضرید ما در میدان مین هستیم و صد درصد در امنیتیم؛ این به برکت خونهای پاک شهداست و مردان بزرگ است، به تلاش و کوشش شما عزیزان است؛ منتها این را هم باید حفظ کنیم هم باید تقویت کنیم
امام صادق علیه السلام:
رَبِّ أصلِح لی نَفسی، فَإِنَّها أهَمُّ الأَنفُسِ إلَیَّ ، رَبِّ أصلِح لی ذُرِّیَّتی؛ فَإِنَّهُم یَدی وعَضُدی، رَبِّ وأصلِح لی أهلَ بَیتی فَإِنَّهُم لَحمی ودَمی، رَبِّ أصلِح لی جَماعَةَ إخوَتی وأخَواتی ومُحِبِّیَّ؛ فَإِنَّ صَلاحَهُم صَلاحی.
«خداوندا ! مرا اصلاح فرما؛ زیرا من مهم ترین کس در نزد خویشم. خداوندا ! فرزندانم را برایم اصلاح فرما؛ زیرا آنان دست و بازوى من هستند. خداوندا ! خانواده ام را برایم اصلاح فرما زیرا آنان گوشت و خون من هستند. خداوندا ! جماعت برادران و خواهران و دوستداران مرا برایم اصلاح فرما؛ زیرا صالح بودن ایشان، صالح بودن من است».
قرب الإسناد : ص ٨ ح ٢٦
حضرت فاطمه سلام الله علیها
فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطهیراً مِنَ الشِّرکِ... وَالزَّکاةَ زِیادَةً فِی الرِّزقِ.
خداوند ایمان را پاک کننده از شرک... و زکات را افزاینده روزى ساخت.
کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ٣